مقاله حاضر آخرین قسمت از مبحث دوّم «مرورى بر مبانى حاكمیت سیاسى در اسلام پیرامون «آزادى عقیده» است. گفته شد كه «آزادى عقیده» به مفهوم متعارف آن از اركان ایدئولوژیك نظامهاى سیاسى غربى است و بهدلایلى چند با فطرت الهى انسان و شریعت اسلام منافات دارد؛
و اینك ادامه مطلب: در «نهج البلاغه» در بیان «تساوى انسانها» سخنى موجود است كه در كمال اختصار و اقتصار و در نهایت زیبایى و بلاغت حقّ این معنا را ادا كرده است:«فانّهم صنفان: امّا اخٌ لك فى الدّین او (امّا) نظیرٌ لك فى الخلق» آنها دو دستهاند: یا مسلمانند و برادر دینى تو یا بهصورت بشر و در خلقت نظیر تواند. تعبیر «نظیرٌ لك فى الخلق» (41)بیش از آن گویاست كه محتاج تفسیر باشد و به همین علّت نیز این تعبیر یكى از فرمایشات حضرت على علیه السّلام است كه بسیار مورد نقل قرار مىگیرد. اجمالاً معنایى كه از این جمله مورد نظر ایشان بوده است اینست كه انسانها از جنبه خلقت بشرى با هم مساویند... و امّا «تقوى» مایهایست كه انسانها را نسبت به یكدیگر تمایز و تشخیص مىبخشد. و بدین ترتیب، هرچند كه انسانها اعمّ از مشرك و كافر و مسلمان در پیشگاه عدل قضاوت اسلامى با یكدیگر «برابر» هستند، امّا از طرف دیگر، معیار اصلى تصدّى مسؤولیت در دستگاه حكومت اسلامى «تقوى» است و با معیار و مكیالِ «تقوى» انسانها با یكدیگر «برابر» نیستند. كما اینكه قرآن مجید مىفرماید:«اَفَمَنْ كانَ مؤمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً؟ لا یسْتَوونَ» (42)آیا آنكه مؤمن است همانند آنكسى است كه فسق مىورزد؟ نه، این دو با یكدیگر برابر نیستند.
بنابراین، انسانها از جنبه «خلقى» با یكدیگر برابرند، امّا از جنبه «ربّى» خیر؛ نه تنها برابر نیستند، بلكه پروردگار متعال عاملین به عمل صالح را بر دیگران امتیاز بخشیده است، كما اینكه در موارد متعدّد «كافّه مردم» را به اطاعت از رسول(ص) و «اولى الامر» و «مؤمنین امّت اسلامى» فراخوانده است(43). در نهایت نیز استخلاف در كره زمین به «مؤمنین» و «عاملین به عمل صالح» خواهد رسید:«وَعَدَاللَّهُ الَّذینَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلَفَنَّهُمْ فِى الْأرْضِ»(44) خداوند به مؤمنین شما و عاملین به عمل صالح وعده داده است كه آنانرا در كره زمین استخلاف خواهد بخشید و وعده خدا نیز خلاف ندارد. به عبارت دیگر، از آنجا كه «ولایت و حاكمیت» خلیفگىِ ربّ العالمین است، این خلیفگى ضرورتاً متعلّق به آن كسانى است كه بیشتر از همه به صفات كمال ربوبى اتّصاف دارند. (45)آنچه كه به انسانها استحقاق «ولایت و حكومت» مىبخشد، «صلاح و تقوى» است و فقه و حكمت و علم.
امّا انسان با توجّه به جنبههاى «نقصان وجود و ماهیتاش» طبعاً اجتماعى است و گرایش به «مدنیت» دارد، چرا كه اصولاً «گرایشهاى طبعى و فطرى» انسان بلااستثناء در جهتى است كه جنبههاى نقصان وجودىاش را رفع كند و او را به كمال برساند. فى المثل در جواب این پرسش كه: «چرا پروردگار متعال در اجابت خواهشهاى نفسانى و غریزى انسان لذّت قرار داده است، حال آنكه این «لذّت» انگیزه جذب او بسوى گناه مىگردد؟» باید گفت: «غایتى كه در اینجا مورد نظر بوده «تشویق» انسانهاست در جهت «بقاء» و «استمرار نسل» و «جاذبه گناه» فرع بر این غایت است. همانطور كه اگر چه «طبیعت» انسان دائماً در جستجوى لذّت است، امّا فطرتش گرایش به «حقیقت» و «كمال» و «صدق» و «حسن» و «بقاء» و «خلود» و... دارد. و غایتِ وجود این فطریات نیز ایجاد اشتیاق در وجود بشر نسبت به امورى است كه مصلحت و سعادت واقعى او را در بر دارد.
همین مطلب را علاّمه معظم آقاى طباطبائى (ره) اینگونه بیان فرمودهاند: «امّا نسبت به علل و اسباب عالم وجود كه طبیعت انسانى را پدید آورده، شخص در قبال آنها هیچگونه آزادى ندارد؛ زیرا این علل و اسباب آدمى را در تملّك خود دارد و از همه جهت بدو احاطه دارد و او را زیر و بالا مىكند... این علل و اسباب آدمى را به دستگاههایى مجهّز كردهاند كه نیازها و نواقص وجودى او را به او یادآورى مىكند و او را بطرف اعمالى برمىانگیزاند كه موجب سعادت او مىشود و كمبودها و نیازهایش را برطرف مىسازد. مثل دستگاه تغذیه آدمى كه او را متوجه گرسنگى و تشنگى مىكند و به طرف نان و آب راهنمایىاش مىكند تا سیر و سیراب گردد، و همچنین سایر دستگاههائى كه در وجود او قرار دارد. این علل و اسباب بصورت تشریعى و قانونى براى یك انسان تنها امورى را واجب و لازم كرده كه داراى مصالح واقعى است و در وسع آدمى نیست كه آنها را انكار كند یا از آن سر باز زند و بىنیاز از آن باشد، مثل خوردن و آشامیدن و منزل گرفتن و پرهیز از گرما و سرما و دفاع در برابر چیزهائى كه با منافع وجود او تضادّ دارد.» (پایان فرمایش علاّمه) (46)
(حکومت فرزانگان، مبحث دوم: آزادی عقیده (قسمت سوم) ، سید مرتضی آوینی)
41) عهدنامه مالك اشتر نخعى (ره)
42) سجده / 18
43) و این مقایسه در موارد متعددى تكرار شده است:
* «اَجَعَلْتُمْ سِقایهً الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فى سَبیلِ اللَّهِ لا یسْتَوونَ عِندَاللَّه» (توبه / 19) [آیا منزلت سقایتالحاجّ و تعمیر مسجد الحرام را با آنكه براستى به اللَّه و معاد ایمان آورده است و «در راه خدا جهاد كند» برابر نهادهاید؟ خیر، این دو در نزد خدا «مساوى» نیستند].
* «... عَبْداً مَمْلوكاً لایقْدِرُ عَلى شَىْءٍ وَمَنْ رَزَقْناهُ مِنّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ ینْفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَ جَهْراً هَلْ یسْتَوون» (نحل / 75) [آیا بنده مملوكى كه بر هیچ چیز قادر نیست (برده هوى و هوس خویش است و اوامر و نواهى نفس امّاره خویش را تبعیت مىكند و اراده به خیر و عمل صالح ندارد) با آنكه از جانب خود او را رزقى نیكو عطا كردهایم و از آن، در پنهان و آشكارا انفاق مىكند برابرند؟ خیر].
* «لا یسْتَوى الْقاعِدونَ مِن الْمؤمنینَ غَیرُ اوُلى الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدونَ فى سَبیلِ اللَّهِ بَاَمْوالَهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ» (نساء / 95) [مؤمنینى كه بدون عذر از كار جهاد بازنشینند با مجاهدانى كه در راه خدا به مال و جان جهاد مىكنند مساوى نیستند].
* «قُلْ لا یسْتَوِى الْخَبیثُ والطَّیبُ...» (مائده / 100) [بگو كه مردم پاك و ناپاك یكسان نیستند].
* «قُلْ هَلْ یسْتَوِى الْأعْمى والْبَصیرُ؟ اَفَلا تَتَفَكَّرونَ؟» (انعام / 50) [بگو آیا كور و بینا با یكدیگر یكسانند؟ چرا تفكّر نمىكنید؟]
* «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَینِ اَحَدُهُما اَبْكم لا یقْدِرُ عَلى شىءٍ وَ هُوَ كَلُّ عَلى مَوْلیهُ اَینَما یوَجِّهْهُ لایاْتِ بِخَیرٍ هَل یستَوى هُوَ وَمَنْ یأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمِ؟» (نحل / 76) [خداوند مثلى زده است: آیا این دو مرد كه یكى از آندو گنگ است و قدرتى بر هیچ چیز ندارد و وابسته به مولاى خویش، هرجا كه رو كند خیرى نمىرساند، و آن دیگرى به عدالت امر مىكند و بر صراط مستقیم استوار است، برابرند؟]
44) نور / 55
45) این مطلب در ادامه مباحث آینده با تفصیل بیشترى بیان خواهد شد.
46) جلد بیستم ترجمه «المیزان» صفحه 168
هنر، پیشـــــه گان بخواننــــد :
عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت. هنری که بدین تجدید عهد تعلق ندارد و آیینه آن نیست، به اعتقاد ما نه شایسته ی دوران ماست و نه شایسته ی این مرز و بوم، که اکنون به اعتبار روح الله (ره) و حرم قدس او ، قلب و اُمُّ القرای جهان است.
....
هنر، هرچه هست، نمی تواند که خود غایت حرکت خویش باشد و باید در خدمت این مبارزه بزرگی درآید که میان اسلام و قدرت های فرعونی جهان درگیر است. این رسالت حقوق ماست در این دوران تجدید میثاق، و البته این مدعا با علم به همه ی آنچه در باب ماهیت هنر امروز و رابطه ی ان با فردیت هنرمند گفته می شود ادا شده است. هنرمند بدین معنا – آن سان که حضرت امام منظور داشتند – همسفر عرفاست و هم زبان انها. او باید بدر منبر لیلة القدرِ تاریخ باشد؛ نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند.
قسمت های از مقاله هنر ، تاریخ و میثاق ولایت
قایل کامل مقاله ضمیمه شده است
: