حال، انسانى را تصوّر كنید كه در اعماق این آسمان لایتناهى، بروى كره كوچكى از یك منظومه خورشیدى متعلّق به كهكشان راه شیرى پا به عرصه وجود نهاده است... چگونه ممكن است كه این انسان بتواند خود را از تأثیر كلّى این نظام جبرى لایتبدّل ولا یتحوّل خارج كند؟ این انسان، از همان لحظه تولّد، در ابعاد زمان و مكان و اجتماع خویش تابع مختصّات جبرى لایتغیرى است كه هیچ چارهاى جز تبعیت از آن ندارد. امّا آیا این مختصّات جبرى نافىِ اختیار انسان در اعمال خویش است؟ خیر، اگر اینگونه بود قرآنِ صادق نمىفرمود:
«لا یسئَلُ عَمّا یفْعَلُ وهُم یسْئَلونَ» خداى سبحان بازخواست نشود، امّا خلق بازخواست مىشوند.
و یا: «وَقِفوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئولونَ» در موقف حساب نگاهشان دارید كه در كارشان سخت مسؤولند.
و یا: «وَلَیسْئَلُنَّ یوْمَ الْقیامَةِ عَمّا كانوا یفْتَرونَ» در روز قیامت از آنچه دروغ بستهاند سخت مؤاخذه مىشوند.
و یا: «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَفْتَرونَ» سوگند بخداى یكتا كه البته از این دروغ و عقائد باطل بازخواست خواهید شد.
و یا: «اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ والْفُؤادَ كُلُّ اُولئكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولاً» چشم و گوش و دلها در پیشگاه حكم خدا مسؤولند.
چارهاى نیست جز اینكه بپذیریم كه انسان در اعمال خویش مختار است، اگرچه در قبول این اختیار نیز مجبور است. علاّمه طباطبائى(ره) در جلد بیستم ترجمه تفسیر المیزان در این مورد بیانى دارد كه عیناً نقل مىشود:«انسان برحسب خلقت موجودى است داراى شعور و اراده و مىتواند هركارى بخواهد براى خود انتخاب كند، و بعبارت دیگر: در هركارى كه در برابرش قرار مىگیرد مىتواند طرف «فعل» را «انتخاب» كند و مىتواند طرفِ «ترك» را انتخاب كند و بنابراین هركارى كه انجام دادن آن ممكن باشد وقتى بر او عرضه دارند، برحسب طبیعت خود نسبت به آن كار، بر نقطهاى مىایستد كه راه فعل و ترك بهم تلاقى مىكنند. پس آدمى «در دارا بودن و اتّصاف به اصل اختیار ناچار است» ولى در كارهائیكه منسوب به اوست و به اختیار از او صادر مىشود مختار است، یعنى برحسب فطرت خویش نسبت به فعل و ترك، مطلق العنان است و مقید و پایبندِ (مغلولِ) هیچیك از دو طرف نیست و این است مراد از آزادى تكوینى انسان». (پایان فرمایش علاّمه)
علاّمه طباطبائى (ره) این آزادى انسانى را «حریت تكوینى» مىنامند و ادامه مىدهند كه به تبعِ این «حریت تكوینى»، انسان لزوماً داراى «حریت تشریعى» نیز هست: «لازمه این «حریت تكوینى»، حریت دیگرى است كه «تشریعى» است و آدمى در حیات اجتماعى خود بدان گردن مىنهد. این حریت عبارت از آنست كه هركس مىتواند هر راهى از راههاى زندگى را كه بخواهد، برگزیند و هركارى را كه بخواهد بكند و هیچكدام از افراد بنى نوع او حقّ ندارند بر او برترى جویند و او را بنده خود سازند و اراده و عملش را در اختیار گیرند و با هواى نفس خود چیزى را كه نمىپسندد بر او تحمیل كنند. زیرا افراد نوع انسانى همگى مساویند و هریك همان طبیعت آزاد را دارد كه دیگرى دارد. خدا مىفرماید: «ولا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ»آل عمران 64 یعنى «هیچكدام از ما دیگرى را به جز خدا ارباب نگیرد»؛ «ما كانَ لِبَشرٍ... الى ان قال: ثُمَّ یقولَ لِلنّاسِ كونوا عِباداً لى مِنْ دونِ اللَّهِ» آل عمران 79 یعنى «براى هیچ بشرى حقّ این نبوده كه... آنگاه به مردم بگوید: شما بجز خدا بندگان من باشید». (40)
بدین ترتیب، پروردگار متعال انسان را «آزاد و مختار» آفریده است و این آزادى لازمهاش «تساوى اجتماعى» است، چرا كه انسانها، از جنبه انتسابشان به نوع انسان با یكدیگر برابرند؛ هرچند كه عنداللَّه اینچنین نیست و هركس با صورت حقیقى اعمال خویش محشور مىگردد و بدین ترتیب كماند آنانكه با صورت انسانى از قبرها صادر شوند.
(حکومت فرزانگان، مبحث دوم: آزادی عقیده ( پایان قسمت دوم) ، سید مرتضی آوینی)
40) جلد بیستم ترجمه «المیزان»، صفحه 268
بی ربط:
امام موسی کاظم(ع)فرموده اند:مردی از قم قیام می کند و مردم را به سوی حق فرا می خواند،
بر گرد او قومی هم چون پاره های آهن اجتماع می کنند...
ادامه در کلیپ ضمیمه
شهید سید مرتضی آوینی