چک چک باران بهار شیرن است

10 views
Skip to first unread message

Meysam Ramandi

unread,
Jul 3, 2013, 2:01:32 AM7/3/13
to studyofreligion89
از دیروز که آخرین روز رسمی دوران ارشد بود دلم یه هو گرفت 
این آهنگ که آوای داودی یک کودک تاجیکه رو از دیروز بیش از 20 بار گوش کردم 
خیلی به حال و هوای این روزهام می خوره 

تقدیم به مردم مظلوم هزاره که اسیر کینه توزیهای بداخلاقان شده اند 
تقدیم به کودکان بی گناه هزاره که این روزها در کویته پاکستان کشته می شوند 
تقدیم به دوست عزیزمان محمد ابراهیم زکی از دلاوران هزاره که 3 سال در کنارمان بود اما هیچ گاه به او فرصت ندادیم تا از فرهنگش و از رنجهایی که بر ملتش رفته است بگوید 
تقدیم به همه شما عزیزان که دلتون مثل من گرفته

razieh hashemi

unread,
Jul 3, 2013, 3:39:48 AM7/3/13
to studyofr...@googlegroups.com

سلام خوشحالم که یکی دیگه از همکلاسی هام هم دقیقا حس منو داره، شاید خنده دار باشه ولی دلم هنوز هیچی نشده برای همه ی دوستان و همکلاسی هام تنگ شده، کلی هم دیروز گریه کردم همینجوری از سر دلتنگی!
دیروز بعضی از شما رو ندیدم تا ازتون حلالیت بخوام بخاطر همه ی رفتارهای شوخی یا جدی که از من سرزد و احیانا کسی رو رنجوندم،دوره ی فوق العاده ای بود،از تک تکتون درس گرفتم و ممنونم.امیدوارم هرجا که میرید موفق و شاد باشید.درسته دین شناسی خوندیم ولی:التماس دعا...

در جولای ۳, ۲۰۱۳ ۱۰:۳۱، "Meysam Ramandi" <fasihi...@gmail.com> نوشت:

mohammad ebrahim

unread,
Jul 3, 2013, 4:28:06 AM7/3/13
to studyofr...@googlegroups.com
نکته اول: زنده باد  آقای فصیحی و تشکر از احساس همدلی شان بخاطر حس دفاع از مظلومان . البته فراموش نکیم که همان  هزاره های که اون طرف مرز که همیشه مورد اذیت و آزار افغان ها بودن، این طرف  مرز خوسته یا نا خواسته لباس عوضی پوشیدند یا به تن شان دادند و بنام افاغنه (جمع افغانها) مشهور شدند و تاوان لشکر کشی های محمود افغان و جنایات و بدنامی ها ی طالبان را می دهند.بهر حال یادتون باشه هزاره های مهاجر در ایران هم چندان حال خوشی ندارند.
 
نکته دوم: امیدوارم یک روزی شما را در کابل و بامیان ببینم. یک ماه پیش تهران سفارت افغانستان رفته بودم خیلی از برادران ایرانی ویزایی افغانستان را می گرفتند. شما هیچ جایی دنیا کشوری پیدا نمی کنید که از منظر تاریخی، فرهنگی، دینی ( آیین زردشت) از افغانستان کرده به ایران نزدیک باشد؛ اگر باور ندارید به شاهنامه و مثنوی .... وبسیاری از کتب دیگر مراجعه کنید.
نکته سوم: از این که دیگر با هم نیستیم واقعا نا راحتم، البته نه در حد اشک . فکر کنم دوره بسیار خوبی بود، ما بهترین شاگردهای کلاس را داشتیم و امیدوارم که انشاء الله به درجات عالی (دکتری) متعالی شوید. بابت شوخی های بی جایی سال اول دوره زبان از همه بخصوص بانوان عذر خواهی می کنم.
اگر طولانی شد بخاطر این بود که آن درد دل های را که باید آن جا می گفتم این جا گفتم.


2013/7/3 razieh hashemi <r.hashe...@gmail.com>

Meysam Karimani

unread,
Jul 3, 2013, 4:38:38 AM7/3/13
to studyofr...@googlegroups.com
ظاهرا این حس مشترکیه که این برادرتون هم داشت گروه خیلی خوبی داشتیم به نوعی خیلی خوب با هم مچ شده بودیم اینکه فکر می کنم سال دیگه با گروه دین شناسی 89 درسی ندارم حس دلتنگی دارم  اما خوب خاطرات خوب دوستان همیشه در ذهنم ماندگار خواهد بود
امیدوارم این ارتباطات دوستانه هیچ گاه قطع نشود :)


2013/7/3 razieh hashemi <r.hashe...@gmail.com>

M.H Saghira

unread,
Jul 3, 2013, 5:41:22 AM7/3/13
to studyofr...@googlegroups.com

بیا دوری کنیم از هم  ...  بیا تنها بشیم کم کم
بیا با من تو بدتر شو ... بیا از من تو رد شو

ببین گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احساس  ....  نه میخوابم نه بیدارم از این چشمای من پیداس

دلم تنگ میشه بیش از حد...


2013/7/3 Meysam Karimani <mekarim...@gmail.com>
Baran - Ziadi [128].mp3

Mohsen Taheri

unread,
Jul 3, 2013, 2:38:47 PM7/3/13
to studyofreligion89
من این حسو هفت هشت ماه پیش داشتم که با قم خداحافظی کردیم و تهرون نشین شدیم. خیلی سخت بود. قم که بودیم، خونه مون خیلی به دانشگاه نزدیک بود و من گاهی وقتها روزی سه بار میومدم اونجا، که خیلی وقتها کار ضروری ای هم نداشتم، اما خب تعدادی از بهترین دوستام، از جمله  دوستای همکلاسیم تونجا بودن... . ماههای اولی که اومده بودیم، تهران خیلی سخت گذشت از این جهت، ولی جای شکرش باقی بود که دو ترم با هم بودیم و هفته ای دو روز می تونستیم دور هم باشیم. 
من هم از همه ی دوستان، بخصوص خانم های نجیب کلاسمون، بابت شوخی هایی که ممکنه اونارو رنجونده باشه، عذرخواهی می کنم و بهشون اطمینان می دم که اگر هم نیشی بوده، از ره کین نبوده و هدف فقط انبساط خاطر دوستان بوده.
مخلص همه ی دوستان، بخصوص، حاج میثم هستم که حسی رو که از دیروز داشت و برام گفت، اینجا هم نوشت تا دوباره بهونه ای جور بشه برای نوشتن تو گروه و دور هم بودن، البته به صورت مجازی.
به امید دیدار دوباره و چندباره.


2013/7/3 M.H Saghira <malakoo...@gmail.com>

Elham Rasoolnejad

unread,
Jul 3, 2013, 4:40:29 PM7/3/13
to studyofr...@googlegroups.com
سلام به همه دوستانم                              
دو، سه سال پیش که اومدم اینجا فکر نمی کردم دل کندن از اینجا برام سخت باشه و اصلا هر لحظه هوای رفتن ازین شهر به سرم میزد! اما نمیدونم که چه حکایتیه که آدم ناغافل ناغافل دل میبنده حتی به چیزایی که روزی ازشون بدش میومده و باهاشون سر ستیز داشته، اما بعد مدتی میبینه همونها شدن جزئی از زندگی و وجودش!          
آدم چطوری باید از جزئی از وجودش دل بکنه؟! کاش میشد آدم ناغافل هم دل بکنه.                                        
امروز توی اتوبوس حتی دیدن تابلوهای خیابونای شهر و دار و درخت وخیابوناش اذیتم می کرد. چشمامو بستم که نبینم اما صدای لهجه های مختلف آدمهایی که از شمال تا جنوب کشور وحتی افغانستان و هند و عراق و ... توی این شهر زندگی میکنن خاطراتی رو از این شهر برام زنده کرد، خاطراتی از شهر تافته جدابافته از عالمی که همه عالم رو تو خودش یه جورایی داره خاطراتی از کسانی که وقتی باهاشون حرف میزدی بعینه می دیدی که در برابرشون چقدر حقیری و بعضیشون زندگی مادیشون رو به معنای واقعی کلمه فدا کرده بودن تا از این شهر و ازین کشور توشه معنوی بگیرن برای قومشون و با وجود سختیهای بسیار (که حتی تصورش هم برای من بسیار سخته) چقدر شاکرند!
ما که داریم میریم ولی قدر این شهر رو بدونید و برای خواهر کوچیکتون که بسیار مدیون شماست،به خصوص هر وقت رفتید حرم حسابی دعا کنید.
و هر گفتار و کردار بد از ما دیدید حلال کنید.

Ali Kalani

unread,
Jul 4, 2013, 2:17:05 AM7/4/13
to studyofr...@googlegroups.com
حیف که مسخره می کنید والا منم می خواستم یه چیزایی بگم


2013/7/4 Elham Rasoolnejad <e.raso...@gmail.com>

Meysam Ramandi

unread,
Jul 4, 2013, 3:35:00 AM7/4/13
to studyofreligion89
بوگو علی جان 
بوگو
 حالا که اشک تو چشای همه حلقه زده تو هم بوگو حرف دلت رِ


2013/7/3 Ali Kalani <alika...@gmail.com>

mohammad ebrahim

unread,
Jul 4, 2013, 8:37:49 AM7/4/13
to studyofr...@googlegroups.com
فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند
غمم را بلبل کاواره شده از ناله می داند
توی این روز ها عجب تو مشکلاتی گیر کردم، از هر طرف به بن بست خوردم. از یک طرف قصد دارم برگردم افغانستان، اما آنجا هم هنوز شغل ندارم، از یک طرف 4 واحد هنوز باقی مانده،  از یک طرف وقت خانه ام تمام شده دنبال خانه می گردم، مانده ام چه کار کنم. فقط  برام دعا کنید، ماه دعا نزدیک است. البته مطمئم راه حلی هم هست.


2013/7/4 Meysam Ramandi <fasihi...@gmail.com>

Meysam Karimani

unread,
Jul 4, 2013, 8:45:14 AM7/4/13
to studyofr...@googlegroups.com
حتما همینطوره جناب زکی خداوند کمک خواهد کرد تا شما مشکلاتتان حل شود ما هم دعا می کنیم


2013/7/4 mohammad ebrahim <zaki...@gmail.com>
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages