ای به بالا چون صنوبروی برخ چون میم و ها
زلف داری همچو عنبر لب چو شین وکاف و را
آفتاب عاشقانی ماهتاب دلبران
قبله آزادگانی ای صنم با را و خا
تا به دور را و خا اندر کشیدی خا وطا
دردمندم مستمندم تن گرفته تا و با
تا و با آمد به جانم ای صنم از عشق تو
داروی دردم تو داری در میان لام و با
لام و با بر لام و با بنهاده باشیم تا سحر
میم و یا در پیش باشد بسته باشد دال و را
ای نگارا گر مرا یکشب تو مهمانت کنی
چون زلیخا بر جمال یا و واو و سین و فا
عاشقم من بر جمالت ای نگار نازنین
نقل خواهم از لبانت با و واو و سین و ها
گر به گورستان عشاق یک نظر افتد تو را
مرده را زنده کنی چون عین و یا و سین و یا
شاعران بسیار گفتند شعرهای با نمک
کس نگفته شعر به مثل سین و عین و دال و یا
سعدی