Latest News from Iran Green Voice for 02/07/2012

0 views
Skip to first unread message

Omid Sabz

unread,
Feb 7, 2012, 1:26:41 PM2/7/12
to sabzollahiha


Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سردار علایی از بی تحملی بعنوان آفت انقلاب نام می برد و می گوید: قدرت تحمل برای تملق و تمجید از مدیران نیست. تملق و چاپلوسی و تمجید زیردستان که تحمل نمی‌خواهد. شرح صدر و تحمل برای انتقاد است. مدیران باید تحمل و شرح صدر خود را نسبت به کسانی که از آنها انتقاد می‌کنند و متفاوت می‌اندیشند بالا ببرند. من فکر می‌کنم یکی از آفاتی که الآن وجود دارد، این عدم تحمل مدیران نسبت به انتقادها و متفاوت اندیشیدن صاحب‌نظران و کارشناسان خبره است.

وی مبارزه با استبداد را مهمترین ویژگی انقلاب می داند و نسبت به بازتولید آن هشدار می دهد. 

سردار علایی که بعلت نوشتن مقاله نوزده دی از سوی لباس شخصی ها و گروه های مشخص مورد اهانت قرار گرفت در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی به سابقه مبارزات خود اشاره کرده و نسبت به آفات هایی که انقلاب را تهدید می کند، هشدار داده است. 

متن کامل این گفت و گو که در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد به شرح زیر است:

سردار حسین علائی، فرزند مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود علایی کرهرودی استاد حوزه علمیه برهان در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و امام جمعه موقت شهر ری در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی، از دوران نوجوانی وارد مبارزات ضدرژیم شاهنشاهی شد و در دوران دانشجوئی بارها به زندان افتاد. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در جبهه‌ها خدمات درخشانی در دفاع مقدس ارائه داد. وی که اکنون دارای درجه سرتیپ تمام است تحصیلات خود را در مقاطع مختلف بدین شرح به انجام رسانده است:
- دکتری در رشته مدیریت دولتی با گرایش سیستم از دانشگاه تهران در تیرماه سال ۱۳۸۰، دکتری در رشته مدیریت دفاعی از دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۵، کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دولتی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۳، کارشناسی ارشد از دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گذراندن دوره عالی مدیریت استراتژیک در سازمان مدیریت صنعتی در سال ۱۳۷۰، کارشناسی در رشته مهندسی مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تبریز در سال ۱۳۵۸، کارشناسی در علوم نظامی و طی دوره‌های تاکتیکی، آموزش رشته خلبانی و خلبان بالگرد ۲۰۶ جت رنجبر در سال ۱۳۸۱
دکترعلائی عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) با رتبه دانشیاری است و تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیش از ۲۰ سال تدریس کرده کما اینکه از سال ۱۳۷۰ به تدریس در دوره عالی جنگ سپاه اشتغال داشت.

دکترحسین علائی سالیان متمادی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه‌های مالک اشتر، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه آزاد، دانشگاه تهران و پژوهشگاه عالی دفاع مقدس، تدریس کرده و استادی راهنما، استادی مشاور و استادی داور را در پایان‌نامه‌های بسیاری از دانشجویان برعهده داشته است. علاوه بر اینها به نگارش مقالات مختلف علمی و پژوهشی درباره دفاع مقدس، مسائل خاورمیانه و مسائل بین‌المللی اشتغال داشته است.
در سوابق کاری و مسئولیت‌های فراوان سردار حسین علائی، این موارد از برجستگی بیشتری برخوردارند:
- فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی از ابتدای سال ۱۳۵۹، فرمانده بسیج مستضعفین آذربایجان شرقی در زمان قبل از الحاق به سپاه از اواخر سال ۱۳۵۹، فرمانده سپاه آذربایجان غربی در سال ۱۳۶۰، جانشین واحد طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه در سال ۱۳۶۱، رئیس ستاد قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) سپاه از اواخر سال ۱۳۶۲، تشکیل قرارگاه نوح نبی(ع) و تصدی فرماندهی آن از سال ۱۳۶۳، تأسیس نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۴ و تصدی فرماندهی آن در دوران دفاع مقدس و تا سال ۱۳۶۹، قائم مقام وزیر دفاع از سال ۱۳۷۰، رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹٫
سردار دکتر حسین علائی، با استفاده از دانش و تجربیات خود در زمینه‌های مختلف نظامی، بین‌المللی و مبارزاتی، تألیفاتی نیز دارد که بخشی از آنها عبارتند از: مهدی باکری در اندیشه و عمل، روایت جنگ در دریا، قبیله قبله، فرماندهی جنگ، جنگ، ماهیت و آثار، عملیات والفجر۸، مقدمه و توضیحات بر کتاب درس‌های جنگ مدرن تألیف آنتونی کردزمن، مقدمه و توضیحات بر کتاب جنگ صدام که تجربیات ژنرال حمدانی فرمانده سپاه گارد عراق در جنگ با ایران است، و تاریخ تحلیلی جنگ عراق با ایران.

جناب سردار علایی، با توجه به سوابق مبارزاتی شما در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مناسب است خلاصه‌ای از مبارزات و خاطرات خود را از دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی بیان بفرمائید. مناسب است فرازهای مهم مبارزات آن دوران را از زبان شما بشنویم.

- بسم‌الله الرحمن الرحیم. من سعی می‌کنم آنچه از مبارزات را که خودم در دوران طاغوت در جریانش بودم و یا آنها را دیده‌ام و یا در متن مبارزات بوده‌ام را برای شما بیان کنم.
خانه ما در محله یخچال قاضی قم در همسایگی حضرت امام خمینی(ره) قرار داشت. بنابراین من قبل از اینکه وارد دبستان بشوم با حضرت امام(ره) آشنا بودم. به این دلیل که پدرم پای درس ایشان در مسجد سلماسی قم می‌رفت، ایشان قبل از اینکه ما مدرسه ابتدایی را شروع کنیم. صبح، قبل از اذان صبح، دست ما را می‌گرفت، می‌رفتیم درس امام. من ۵، ۶ ساله بودم که همراه پدرم به مسجد سلماسی می‌رفتم. آفتاب که می‌زد درس امام تمام می‌شد و برمی‌گشتیم منزل و صبحانه می‌خوردیم. از آن زمان با امام آشنا بودم. آن زمان امام در منزلشان در محله یخچال قاضی همیشه در ماه محرم روضه می‌گرفتند و من یادم هست که حیاط منزل امام را چادر می‌زدند و در آنجا روضه‌خوانی می‌کردند. مرحوم کوثری که بعد از پیروزی انقلاب در حسینیه جماران روضه می‌خواند، کاملا یادم هست که یکی از روضه‌خوانهای آن ایام بود. امام در آن زمان هر روز مغرب در همین حیاط نماز جماعت می‌خواند و ما هم تقریبا هر روز همراه پدرم نماز مغرب و عشا را به امام خمینی اقتدا می‌کردیم. البته آن موقع جمعیت زیاد نبود و امام هم هنوز به اوج شهرت خود نرسیده بودند. از آن زمان من از طریق پدرم و خانواده‌ام با امام خمینی آشنا شدم.

بعد از فوت آیت‌الله العظمی بروجردی که امام مبارزات خود را شروع کردند، از آن موقع دیگر من خیلی چیزها را یادم هست.
امام را وقتی زندانی کردند و بعد آزاد کردند، اولین کسانی که مطلع شدند ما بودیم. ما یک همسایه داشتیم به نام مشهدی حسین که بنا بود. او به امام خیلی علاقه‌مند بود، و اخبار مربوط به امام و زندانی شدن او، آزاد شدن او و سایر مسائل و تحولات نهضت و مبارزه را به همسایه‌ها اطلاع می‌داد. همسر ایشان، زهرا خانم، اخبار را به خانمهای محله می‌داد و شوهرش هم مردان محله را مطلع می‌کرد. اولین گروهی که پس از آزادی امام خمینی به دیدار امام رفتند خانمهای قمی بویژه همسایگان محله یخچال قاضی بودند. بنابراین ما همیشه با امام مانوس بودیم و ایشان را کاملا می‌شناختیم. تا اینکه ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد. دوم فروردین سال ۱۳۴۲ که ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد در این ماجرا، آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) مجلس عزا برقرار کرده بودند. گاردیها و ساواکیها ریختند به مجلس و مردم و طلاب و روحانیون را کتک زدند. گاردیها و ساواکیها با لباس شخصی آمده بودند و از ساواکیهای لباس شخصی بودند. سخنران منبر آن روز حجت‌ الاسلام انصاری قمی بودند. این لباس‌شخصی‌ها در وسط منبر مرتب صلوات می‌فرستادند و اینقدر به این کار ادامه دادند که مجلس به هم خورد و پس از به هم خوردن مجلس، درگیری پیش آمد و لباس‌ شخصی‌ها با چوب و چماق و قمه و باتوم و… به مردم و روحانیون حمله کردند. در همان مجلس به بازوی پدر من چاقو خورد. پدرم وقتی به خانه آمد برای اینکه به من نگوید از لباس شخصی‌ها چاقو خورده، گفت ما داشتیم فرار می‌کردیم خوردیم به درخت و بدنم زخم شد. لباس شخصی‌ها تعدادی از طلاب را از بالکن می‌انداختند حیاط. یکی از اقوام ما آیت‌الله رفیعی بود و اخیرا مرحوم شدند و در شهر ری مقیم بودند، ایشان هم در این مجلس حضور داشت و آیت‌الله گلپایگانی را محافظت کردند تا لباس شخصی‌ها و ساواکیها به او حمله نکنند.
سخنرانیهای امام در منزل خودشان را هم تماما من به یاد دارم. وقتی امام سخنرانی می‌کرد جمعیت خیلی زیادی می‌آمدند. مردم در کنار خانه امام هم می‌ایستادند. در کنار خانه امام باغی بود، به اسم باغ قلعه، این باغ الان کوچه و خیابان و خانه شده است. وقتی امام سخنرانی می‌کردند مردم تا باغ قلعه جمع می‌شدند و به سخنرانی او گوش می‌دادند.

این آشنایی‌ها ادامه داشت تا پانزده خرداد ۴۲٫ بعد از دستگیری امام در سال ۴۲، مردم ریختند بیرون و تبدیل شد به تظاهرات عظیم پانزده خرداد. مادر من هم در تظاهرات خانمهای قم حضور داشت. در سال ۱۳۴۲ برای اولین بار خانمهای قم به خیابانها ریختند و تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از امام خمینی(ره) انجام دادند.
چادرهایشان را بسته بودند به کمرشان و شعار یا مرگ یا خمینی سر دادند. این در قم و تاریخ انقلاب پدیده نادری بود.
به هر حال من در جریان نهضت بودم تا زمانی که امام را تبعید کردند. وقتی امام را تبعید کردند، یک مدتی جلوی خانه امام پاسبان گذاشته بودند و اجازه نمی‌دادند کسی وارد خانه امام بشود. تا چند سال همیشه پاسبان در خانه امام بود. ما در ایامی که امام تبعید بودند من همراه پدرم باز هم به خانه امام می‌رفتیم که در آن زمان آیت‌الله پسندیده (برادر امام) در آنجا حضور داشتند.
سال ۱۳۵۳ من دانشجو شدم و در دانشکده فنی دانشگاه تبریز قبول شدم. و رفتم تبریز. وقتی وارد تبریز شدم یکی از کارهایی را که دنبال می‌کردم ارتباط با بیت حضرت امام(ره) بود. یک روز از تبریز آمدم قم و به پدرم گفتم: دانشگاه تبریز محیط مذهبی نیست. ما در آنجا یک نمازخانه راه انداخته‌ایم. به پدرم گفتم بروید منزل علما و از آنها بخواهید کمک کنند تا ما در دانشگاه تبریز یک کتابخانه مذهبی دایر بکنیم. من به همراه پدرم رفتیم بیت امام و خدمت آقای پسندیده رسیدیم. من گزارشی از وضعیت دانشگاه تبریز و اوضاع و احوال سیاسی دانشجویان تبریز و اینکه موفق شده‌ایم که یک نمازخانه راه‌اندازی کنیم صحبت کردم و دست آخر از ایشان خواستم به ما کمک کنند.

پیش آیت‌الله گلپایگانی هم رفتیم و همین گزارشات را دادم. در همان زمان من به همراه پدرم درسهای حکومت اسلامی یا ولایت فقیه را تکثیر و توزیع می‌کردیم. پدرم با آیت‌الله توسلی خیلی رفیق بودند و احتمالا از طریق آیت‌الله توسلی این کارها و مبارزات هماهنگی و کمک می‌شد و ا رتباطات با نجف و امام برقرار بود. آیت‌الله توسلی پدر من را با اسم کوچک “آقا شیخ محمود” صدا می‌کرد. بعد از انقلاب یک بار در دفتر امام خمینی من را دید و خیلی از خاطرات خودش با پدرم گفت و گفت که پدر من در زمانی که امام در غربت بود و بسیاری با ایشان رفت و آمد نمی‌کردند پدرم (آقا شیخ محمود) مرتب به خانه امام می‌آمدند و رفت و آمد داشتند و در مبارزات فعال بودند.

بنابراین من با نظریه حکومت اسلامی در همین زمان آشنا شدم و مطالعه کردم. من کتاب ولایت فقیه را قبل از انقلاب خوانده بودم. بعد از انقلاب هم دوبار با دقت خواندم. حالا اگر بخواهم جمع‌بندی بکنم باید بگویم قبل از اینکه به دبستان بروم با حضرت امام آشنا شدم و تا آخرین لحظه حیات و عمر حضرت امام خوشبختانه در مسیری که امام حرکت می‌کردند حرکت کردیم و در تمام جریان اسلامی هم با شیوه امام خودمان را تطبیق دادیم. مثلا ما در سال اولی که به تبریز رفتیم دیدیم دانشجویان روز ۱۶ آذر اعتصاب می‌کنند. ما هم در این اعتصابات شرکت کردیم. ولی در خرداد ماه سال ۱۳۵۴ با تعدادی از دانشجویان دانشگاه تبریز از جمله فرزند آیت‌الله موسوی اردبیلی آقا سید مهدی موسوی که هم دانشکده‌ای خودم بود، تظاهرات راه انداختیم. اولین تظاهرات به مناسبت پانزده خرداد سال ۵۴ یا ۵۵ تظاهراتی بود که دانشجویان دانشگاه تبریز برگزار کردند و این اولین تظاهرات در همه دانشگاه‌ها مرسوم شد. من در روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در قم بودم. از تبریز رفته بودم قم.

وسط ترم بودم، به طور اتفاقی در قم بودم. اعلام شد که فرزند امام از دنیا رفته‌اند. همان روز که اعلام شد فرزند امام از دنیا رفته‌اند، مردم می‌آمدند منزل امام و تسلیت می‌گفتند. عملا یک تظاهرات عظیم در قم راه افتاد. آن موقع خفقان زیاد بود. اسم بردن از امام ممنوع بود. یادم هست اولین مجلسی که بمناسبت شهادت آیت‌الله آقا مصطفی خمینی برگزار شد، مجلسی بود که آیت‌الله گلپایگانی برگزار کردند. در این مجلس نه اسم امام برده شد و نه اسم فرزند امام. می‌گفتند “حاج آقا مصطفی”. کلمه خمینی را نمی‌گفتند. مجالس ختم‌ها پی در پی اجرا شد. دو سه مجلس که گذشت نام خمینی را آوردند. اول می‌گفتند حاج آقا مصطفی بعد کم‌کم گفتند فرزند مرجع عالی مقام و بعد اسم امام را بردند. من درتمام این مجالس ختم حضور داشتم. رژیم شاه از این مجالس ختم خیلی وحشت کرد. رژیمی که ۱۳، ۱۴ سال سعی کرده بود نام امام خمینی را از رسانه‌ها و محافل مذهبی ممنوع کند، حالا مواجه شد با مجالسی که به راحتی نام امام خمینی برده می‌شد. من بعد از این مجالس رفتم تبریز و خدمت آقای قاضی طباطبایی (شهید قاضی طباطبایی) رسیدم. آقای قاضی طباطبایی آن زمان از بزرگان تبریز و آذربایجان بود. وقتی من از قم به تبریز رفتم پدرم به من گفت در تبریز به نزد آقای قاضی طباطبایی برو و با ایشان در مسائل مبارزاتی هماهنگ باش و با ایشان در ارتباط باش. حتی به من سفارش کرد و گفت که آیت‌الله قاضی کتابی نوشته به نام “اربعین” اگر توانستی یک نسخه از این کتاب را هم برای من بگیر. چون در قم نبود. من رفتم خدمت آیت‌الله قاضی و با او مرتبط شدم. وقتی از قم بعد از مجالس حاج آقا مصطفی رفتم تبریز، به خدمت آیت‌الله قاضی رسیدم و به او پیشنهاد دادم که برای اربعین حاج آقا مصطفی مجلسی برقرار کنند. ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفتند و با شجاعت اعلامیه‌ای دادند و مجلس گذاشتند.

در مسجد بادکوبه‌ای در شرق بازار تبریز این مسجد برقرار شد. اداره مجلس با دانشجویان دانشگاه تبریز بود. سخنران جلسه هم مرحوم آیت‌الله موسوی همدانی بود. ما به آقای موسوی همدانی گفتیم شما در منبر اسم امام خمینی را بیاور و ما صلوات می‌فرستیم. مرحوم آقای موسوی همدانی منبر رفت و ۵ بار اسم امام خمینی که آن موقع مشهور به آقای خمینی یا آیت‌الله خمینی بود، را آورد و ما هم صلوات فرستادیم.
من تصور می‌کردم که مجلس جمعیت زیادی به خود نگیرد. تمام مسجد از مردم تبریز پر شد. دانشجویان دانشگاه تبریز در مجلس گم شدند. تمام بازار تبریز و مردم تبریز ریختند مسجد و خیابانها و کوچه‌های اطراف مسجد را پر کردند. قاری قرآن این مجلس آقای جواد اشتری بود. ایشان الان روحانی است. این مجلس مقدمه‌ای شد برای قیام ۲۹ بهمن تبریز.

* همانطور که گفتید، در طول این سالهای مبارزه، دستگیر هم شدید، از خاطرات دستگیری و زندان خودتان هم برای ما بگوئید.
- ماجرای ۱۹ دی قم که به وجود آمد، من ۱۷ دی قم بودم. در آن ماجرای مقاله روزنامه اطلاعات، مقاله رشیدی مطلق و آن ماجراها در قم بودم. در آن دوران ما در قم روزنامه‌ نمی‌خریدیم. روزنامه می‌خواندیم، اما روزنامه نمی‌خریدیم. آن موقع روزنامه‌های کیهان و ا طلاعات وجود داشتند. من یادم هست که آن مقاله را زده بودند توی دیوار خیابان ارم کنار کوچه ارک. من آن مقاله را در ویترین یکی از مغازه‌های قم در همان اطراف خواندم. از همین خواندن‌ها جمعیت طلاب و جوانان قم راه افتادند و رفتند در خانه آیت‌الله گلپایگانی. از آنجا ماجرا شروع شد و منجر به قیام ۱۹ دی قم شد و کشت و کشتار توسط رژیم شاه. (البته اگر نگویند چرا گفتی کشت و کشتار) به تعبیر آن روزها من حرف می‌زنم.

این ماجرا که تمام شد من رفتم تبریز و خدمت آقای قاضی طباطبایی رسیدم و گفتم شما بیائید برای چهلم شهدای قیام ۱۹ دی تبریز هم مجلس برگزار کنید. مراجع ثلاث آن روز قم یعنی آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری هم علیه کشتار رژیم شاه موضع گرفتند و اعلامیه دادند. اعلامیه این آقایان خیلی موثر واقع شد. امام خمینی هم بیانیه مفصل و تندی دادند که در صحیفه امام موجود است و ثبت شده است.
ما در تبریز خدمت آیت‌الله قاضی رسیدیم، و از‌ آقای حجت‌ الاسلام سیدحسین موسوی تبریزی که از روحانیون فعال و مبارز آن روزها بود، کمک گرفتیم. قرار شد چهلم شهدای قم را در مسجد “قزلی” تبریز برگزار کنیم.

وقتی ما صبح ساعت ۹ رفتیم دم مسجد دیدیم جمعیت موج می‌زند. مجلس قرار بود از ساعت ۱۰ صبح برگزار شود. وقتی ما دانشجویان دانشگاه تبریز در مسجد “قزلی” رسیدیم. دیدیم جمعیت فراوان است و امکان رفتن به داخل مسجد نیست. در این لحظه بود که یکی از دانشجویان دانشگاه تبریز رفته بود جلو و به مامورین کلانتری ۶ تبریز اعتراض کرد که چرا در مسجد را بسته‌اید. آنها هم به مسجد اهانت کردند و مردم اعتراض کردند و این موضوع باعث شد که رئیس کلانتری ۶ تبریز کلت خود را کشید و زد توی سر این دانشجوی دانشگاه تبریز و او را شهید کرد. مردم جنازه این شهید را روی دست بلند کردند و در خیابانهای تبریز یک تظاهرات عظیم و وسیع راه انداختند. این تظاهرات تا آخرین ساعات شب طول کشید. خیلی عجیب بود. من هیچ موقع آن روز یادم نمی‌رود. تمام شهر تبریز به تصرف مردم درآمد. ما از دم مسجد تا راه‌آهن تبریز که می‌شود انتهای تبریز، پیاده رفتیم. مردم پرچم یا حسین دست گرفته بودند و تظاهرات می‌کردند. ما از آنجا با تظاهرات آمدیم تا خوابگاه دانشگاه تبریز. تمام شهر افتاده بود دست مردم.

رژیم از گارد برای سرکوب مردم استفاده کرد، بعد شهربانی به مردم حمله کرد. بعد ساواک هم به کمک شهربانی و گارد آمد. بعد ارتش را وارد سرکوب مردم کردند، اما باز هم نتیجه نگرفتند. در روز ۲۹ بهمن تمام مشروب‌فروشیها و ساختمانهای مربوط به رژیم به آتش کشیده شد.
آن شب ما رفتیم خوابگاه. بعد از اذان صبح ساواکیها ریختند خوابگاه و من را دستگیر کردند. (اتاق ۳۰۹ خوابگاه شاهی). از آنجا من را بردند ساواک. من اولین بار بود که توسط ساواک دستگیر می‌شدم. در ساواک به من دستبند قپانی زدند و شکنجه‌ام کردند. در یک نوبت چندین ساواکی مرا کتک می‌زدند و به یکدیگر پاس‌گاری می‌کردند. البته در آنجا به اندازه کمیته مشترک تهران شکنجه نبود. فحش‌های رکیک می‌دادند. کتک می‌زدند. تا چندین ماه جای تیغ دستبندهای قپانی روی بدن من بود. در زندان ساواک بعد از چند روزی ما را منتقل کردند به زندان ارتش.

چون تعداد دستگیر شدگان زیاد بود و زندان ساواک گنجایش این همه زندانی را نداشت. در زندان ارتش با سربازی اهل قم به نام احمد احمدی آشنا شدم. او روز ۲۹ بهمن دستگیر شده بود. به او گفته بودند روز ۲۹ بهمن به مردم تیراندازی کن و او هم به این دستور عمل نکرده بود و فرمانده خودش را کشته بود. من این سرباز را در زندان پادگان دیده بودم. او در سلول روبه روی سلول ما بود. ما همدیگر را می‌دیدیم. شهید احمد احمدی برای خود من تعریف کرد که من زیر اعدام هستم. او انسان بسیار با روحیه‌ا‌ی بود. خیلی شجاع بود. خانه‌شان هم اطراف میدان خراسان تهران بود. ولی اصالتا قمی بود. ما در زندان بودیم که او را رژیم شاه اعدام کرد و به شهادت رساند.

قبل از عید نوروز آن سال ما را آزاد کردند. من از تبریز رفتم قم. بعد از عید وقتی دانشگاه‌ها باز شد، یک روز گفتند قرار است مادر فرح بیاید بازدید از دانشگاه تبریز، فریده دیبا. این خانم رئیس هیئت امنای دانشگاه تبریز بود. گفتند می‌آید بازدید از دانشگاه. قرار گذاشتیم با بچه‌های دانشگاه تبریز، وقتی که فریده دیبا می‌آید دانشگاه جمع بشویم و او را هو کنیم. همین کار را هم کردیم. وقتی او آمد، چون اتاق رئیس دانشگاه در بلندی قرار داشت. باید چند پله می‌رفتی تا به اتاق رئیس برسی. ماشین درست تا دم در اتاق رئیس نمی‌رفت. در نتیجه خانم دیبا از ماشین پیاده شد و تا ورود به اتاق رئیس مجبور بود مقداری پیاده‌روی کند و از پله‌ها بالا برود و وارد محوطه ریاست دانشگاه بشود. ما جلوی دانشکده فنی ایستادیم. دانشکده فنی مشرف به ساختمان رئیس دانشگاه بود. گارد هم آنجا بود. همین که فریده دیبا آمد، از ماشین پیاده شد و شروع کرد از پله‌ها بالا رفتن ما هو کردیم. گاردی‌ها به ما حمله کردند و ما فرار کردیم. بالاخره ما را دستگیر کردند و بردند زندان شهربانی.

آنجا هم کتک و فشار و این حرفها بود، چون زندانی زیاد بود، همه زندانیان را در یک سالن جمع کردند و نفری یک پتو هم دادند و در آن سرمای تبریز واقعا زندانیان در فشار بودند. اینقدر زندانی زیاد بود که ما تا دم سالن دستشویی به ردیف می‌خوابیدیم. از این زندان هم بعد از مدتی آزاد شدم و بعد از آزادی از زندان شهربانی تبریز دیگر انقلاب اوج گرفته بود و ما هم به انقلاب پیوستیم و ادامه راه دادیم و آن ماجراها که می‌دانید شروع شد.

* اشاره کردید که برای انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی زحمات زیادی کشیده شد. قاعدتا هر انقلابی آفاتی هم دارد تهدید می‌کند. به نظر شما آفات انقلاب اسلامی چه هستند؟ و برای مقابله با این آفات چه باید کرد؟

- من یادم هست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اولین سخنرانیهایی که استاد شهید مرتضی مطهری انجام دادند آفات انقلاب بود. ایشان این آیة قرآن را خواندند. فرمودند: الیوم یئس‌الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون.
ایشان می‌فرمودند آن چیزی که برای انقلاب مهم است و باید به آن توجه کنیم تهدید از درون است نه بیرونی‌ها. بالاخره انقلاب پیروز شده و رژیم سرنگون شده. باید به مسائل داخل توجه کنیم.

حالا آن چیزی که برای مسائل داخلی ما خطرناک است یکی اشتباه فهمیدن خود انقلاب است. این درست درک نکردن آرمانهای انقلاب است. انقلاب اسلامی ما چند تا ویژگی اساسی داشته است. این موضوع را همه کسانی که انقلاب دوست دارنددرک کنند و مراقبت کنند که این مشکلات بوجود نیآید. اولین مسئله اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی ضد نظام استبدادی بود.

نظام استبدادی مهم‌ترین موضوعی بود که انقلاب برای کنار زدن آن بوجود آمد. به همین خاطر هم نظام شاهنشاهی تبدیل شد به جمهوری اسلامی. این یکی از مسائل مهم است. نکته دیگر اینکه انقلاب ضد ظلم بود و انقلاب برای به حاکمیت رساندن مستضعفین بود. آن طوری که که در قرآن خداوند فرموده است. من یادم هست قبل از انقلاب ما بخصوص در میلاد امام مهدی(عج) این آیه را می‌خواندیم: و نرید ان نمن علی‌‌الذین استضعفوا فی‌الارض و نجعلهم ائمه ونجعلهم ‌الوارثین.

بنابراین انقلاب بوجود آمد که ضد ظلم باشد و این مستضعفینی که به تعبیر قبل از انقلاب پابرهنه‌گان زمین بودند، اینها هم بتوانند در حکومت نقش داشته باشند و حکومت دست مردم باشد.

نکته دیگر این است که انقلاب مطابق با فطرت مردم بود. فطرت مردم فطرت الهی است. قبل از انقلاب یکی ازحرفهایی که زده می‌شد بازگشت به قرآن بود. یعنی ما قرآن را در متن رفتار خودمان به عنوان فرد و در متن رفتار حکومت باید ببینیم.

بنابراین یکی از آفت‌های مهم این است که آرمانهای انقلاب درست درک نشود و درست عمل نشود. یکی از مهم‌ترین ویژگیهای انقلاب ضد حاکمیت استبدادی، دیکتاتوری و نظام شاهنشاهی است. بنابراین باید مراقبت کرد که این نوع رفتارها در خلق و خوی مردمان و حاکمان باز تولید نشود.
در بسیاری از حکومتها یکی از معضلاتی که وجود دارد این است که بعد از مدتی حکومتی که علیه یک رژیم استبدادی بوجود می‌آید، خودش به تدریج تبدیل می‌شود به یک رژیم استبدادی و دیکتاتوری مثل قذافی. قذافی رئیس حکومتی بود که خودش را انقلابی می‌نامید. علیه پادشاهی هم قیام کرده بود. ولی خودش تبدیل به یک پادشاه مادام‌‌العمری شد که امکان کنار زدنش نبود.

مسئله بعدی اینکه انقلاب ضد سلطه و ضد وابستگی بود. البته انقلاب ضد تعامل نبود. ضد سلطه و وابستگی بود. تعامل و استفاده از ظرفیتهای بین‌المللی متفاوت با وابستگی و تحت سلطه بودن است. امام خمینی می‌فرمودند: ما باید در این دنیا زندگی کنیم. و واقعتیهایش را بپذیریم، نباید زیر سلطه برویم. نباید خودمان را از ظرفیتهای بین‌المللی بی‌بهره‌کنیم.باید مواظب باشیم بیگانه نتواند بیاید و به دلیل عملکردهای غلط ما بر ما سلطه پیدا کند و این خیلی خطرناک است.

نکته بعدی این است که انقلاب علیه فساد بود. این فساد دو نوع است یکی فساد ساختاری و دیگری فساد رفتاری است. فساد ساختاری در جاهای مختلف متفاوت است. فساد ساختاری در حوزة اقتصاد باعث می‌شود بعضی بیشتر بهره‌ ببرند و بعضی کمتر. این می‌شود فساد در ساختارهای اقتصادی. فساد در ساختارهای اداری باعث می‌شود مسائلی به وجود بیاید، آدمهایی که رابطه دارند، در سیستم اداری کارشان را پیش ببرند. بنابراین، این می‌شود فساد در ساختار اداری. فساد در ساختار سیاسی این است که بعضی می‌توانند در ساختار قدرت می‌توانند شرکت کنند. و بعضی نمی‌توانند. این فسادها ممکن است بخشی از آن در دل قوانین و مقررات باشد، بدون اینکه واضعین آن قوانین و مقررات تصور این را داشته باشند، و لیکن عملاً این مشکل بوجود بیآید. یک نوع انحصار برای بعضی‌ها در قدرت ایجاد کند.

و مسئله دیگر که برای انقلاب خیلی مهم است اسلامی عملی کردن است. اسلامی عمل کردن به مفهوم برداشت درست از اسلام و قرآن است، نه به معنی برداشتهای نادرستی که الان در جهان اسلام هست.. القاعده می‌گوید من مسلمانم، اما آدمکش است. طالبان می‌گویند ما مسلمانیم و ترور می‌کنند. الان در عراق اینهایی که شیعیان را می‌کشند می‌گویند ما مسلمانیم. بنابراین برداشتهای غلط از اسلام یکی از معضلات جهان اسلام است. یعنی درست اسلام را ضد فلسفة وجودی‌اش می‌فهمند و حاضر نیستند روی این فهم کار بکنند و شعور اسلامی پیدا کنند. فاجعه در جهان اسلام رخ داده و باعث سلطة آمریکا درجهان شده است. مثل عراق و افغانستان. بنابراین یکی از مسائلی که باید به آن توجه کنیم تا انقلاب تهدید نشود این است که مراقبت کنیم از اسلام برداشتهای غلط نداشته باشیم. خودمان را دائم در معرض قرآن قرار بدهیم.

مسئله بعدی هم که به نظرمن جزو آفاتی است که انقلاب را تهدید می‌کند،‌اینکه ما و همه کسانی که انقلاب را قبول داریم همدیگر را تحمل نکنیم. یعنی به جای اینکه همگرایی در رفتارها ایجاد بکنیم، واگرایی ایجاد کنیم. همواره دنبال پیاده کردن افراد از قطار انقلاب باشیم. دنبال بهانه بگردیم و افراد را از قطار پیاده‌کنیم، دنبال این نباشیم که افراد را بیشتر در قطار انقلاب سوار کنیم.

به ریزش علاقه بیشتری نشان بدهیم تا به رویش، این یکی از آفات بزرگ است. این آفت هم در کسانی که در حکومت مسئولیتی دارند وجود دارد و هم در کسانی که خارج از حکومت هستند. من فکر می‌کنم آن چیزی که در قرآن برای پیامبران فرموده برای کسانی که در حکومت اسلامی مسئولیت می‌پذیرند واجب است. خداوند به پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: الم نشرح لک صدرک و یا به خدا عرض می‌شود: رب‌اشرح لی صدری و یسرلی امری.
بنابراین شرح صدر جزو اولین ویژگیهای مدیر اسلامی است. مدیر این که قدرت تحمل ندارند به نظر من باید بروند دوباره قرآن را مطالعه کنند. این قدرت تحمل برای تملق و تمجید از مدیران نیست. تملق و چاپلوسی و تمجید زیردستان که تحمل نمی‌خواهد. شرح صدر و تحمل برای انتقاد است. مدیران باید تحمل و شرح صدر خود را نسبت به کسانی که از آنها انتقاد می‌کنند و متفاوت می‌اندیشند بالا ببرند. من فکر می‌کنم یکی از آفاتی که الآن وجود دارد، این عدم تحمل مدیران نسبت به انتقادها و متفاوت اندیشیدن صاحب‌نظران و کارشناسان خبره است.

*گفتید برای اینکه تداوم انقلاب وجود داشته باشد، ما باید این اصل را ملاک قرار بدهیم و به اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره) بها بدهیم. به نظر شما چه مقدار از اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره) بها داده می‌شود؟
- اندیشه‌های امام(ره) یکی درست فهمیدن است و یکی در مسیر فکر امام اجتهاد کردن است. اولاً مهم‌ترین اندیشه‌ای که امام داشتند این بود که برای جمهوری اسلامی نظریة حکومتی داشتند. نظریة حکومتی امام ولایت فقیه بود. ولی ولایت فقیهی را که امام مطرح کردند خیلی‌ها درست نفهمیدند. به نظرم باید بروند دوباره از نو بخوانند. ولایت فقیه که امام گفتند اختیارات ولی معصوم را دارد ولی انتخابش با مردم است و مردم بر رفتار ولی فقیه ناظر هستند. خود مردم ناظر هستند. درست است که در ساختار قانون اساسی ما این نظارت توسط خبرگان صورت می‌گیرد، ولیکن اگر شما بروید اندیشه ولایت فقیه امام را بخوانید، کاملاً واضح است. امام، منبع مشروعیت را از نظر اجرایی شدن مردم می‌دانند. اینطور نیست که مابدون خواست مردم بتوانیم “ولی فقیه” تعیین کنیم. اگر ملاحظه فرمائید امام در استدلالشان بر رهبری خودشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌فرمایند چون مردم در تظاهرات مختلف من را به عنوان رهبر پذیرفته‌‌اند و بخصوص در تظاهرات روز عاشورا و تاسوعای ۱۳۵۷ در همه شهرها این را اعلام کرده‌‌اند بنابراین من به عنوان رهبر حکم دولت موقت را می‌دهم. بنابراین مشروعیت از مردم ناشی می‌شود. روی بسیاری از اندیشه‌های امام، به صورت مدون کار نشده.

نوع نگاه امام خمینی به ولایت فقیه با بعضی از قرائت‌هایی که الآن به امام نسبت داده می‌شود متفاوت است. البته ممکن است کسانی بگویند آن قرائت امام بوده و این هم قرائت ماست. این اشکالی ندارد. و لیکن نباید بگویند این قرائت امام از ولایت فقیه است باید بگویند این قرائت ما از ولایت فقیه است و با قرائت امام از ولایت فقیه متفاوت است.
من از زمانی که امام خمینی(ره) بحث ولایت فقیه را مطرح کردند هم در جریان آن بودم، هم خوانده‌ام، هم شنیده‌ام و هم دقت و تدبر و تفکر کرده‌ام و هم در زمان حیات حضرت امام زندگی کرده‌ایم و توجه‌مان هم در زندگی و مبارزه و جنگ و… به امام بوده است. آنچه امام می‌گفت را باید گفت، نه آنچه را که خودمان می‌گوئیم به امام نسبت بدهیم.

بسیاری از مسائلی که امام خمینی مطرح کردند الآن در بعضی موارد با تفسیر به رأی اعمال می‌شود، و این اشکال دارد. ما باید نظر امام را عین خودش بیان کنیم. من یک موقعی در “رادیو گفت و گو” با یکی از اساتید دانشگاه درهمین زمینه‌ بحث داشتم. ایشان می‌گفت امام نظریة ولایت فقیه را بعد از پیروزی انقلاب بیان کردند و بعد تفسیر‌های غلطی از ولایت فقیه می‌کرد. من به این آقا گفتم شما این حرفها را نزنید، بگوئید ولایت فقیه امام خمینی را قبول ندارم. دنبال توجیه نباشید. امام از سال ۱۳۴۹ بحث ولایت فقیه را در درسهایشان در نجف‌اشرف مطرح کردند. یک چارچوبی هم در ذهن امام بود و آن را مطرح کرد.. بنابراین ما آنچه از امام می‌گوئیم باید همان را که بوده را مطرح کنیم.

*انقلاب ما در دنیا و بخصوص دنیای اسلام و جهان بشریت دارای جایگاهی خاص است، ‌مخصوصاً در این روزها با توجه به حرکتهای اسلامی در جهان عرب. به نظر شما نقش انقلاب ما دراین بیداری اسلامی چقدر است؟ جایگاه ما در جهان کجاست؟
- من فکر می‌کنم حرکتی که در جهان عرب الآن جریان دارد، مسیر انقلاب اسلامی را طی می‌کند به این مفهوم که مهم‌ترین ویژگی انقلاب اسلامی ضد حاکمیتهای دیکتاتوری و استبدادی بوده و معتقد به حکومت مردمی هستند. الآن شما در تمام جهان عرب نگاه کنید. هیچ کشوری نیست اینکه انقلابها علیه حاکمیت‌های استبدادی موجود هستند و به دنبال مردم سالاری هستند. این اولین ویژگی انقلاب اسلامی بود. اگر شما یادتان باشد، روزهای اولی که نهضت اسلامی شروع شد شعار حکومت اسلامی نبود، شعار جمهوری اسلامی بود. هر چه به سمت روزهای پیروزی رفتیم، معلوم شد به جای شاهنشاهی نظام جمهوری اسلامی می‌خواهیم. روزهای اول نفی”سلطنت” و”استبداد” بود. شعارهای مردم ضد استبداد، ضد سلطنت و ضد شاهنشاهی بود. ضد دیکتاتوری بود. ضد حاکمیت‌های وابسته بود. شعار مردم مرگ بر این سلطنت پهلوی بود. به نظر من در کشورهای عربی شعارهای انقلاب اسلامی و خواست انقلاب اسلامی دارد دنبال می‌شود. مردم این کشورها می‌خواهند نظام‌های حاکم که یک نظام‌های حکومتی مادام‌‌العمر و فاسد هستند تحت هر عنوانی می‌خواهد باشد، چه پادشاهی، چه جمهوری، چه حتی انقلابی مثل لیبی، اینها را مردم نفی می‌کنند و می‌گویند ما نمی‌خواهیم نظام زور، استبداد،و دیکتاتوری داشته باشیم. انقلابهای عربی اولاً دیکتاتوری نمی‌خواهند ثانیاً سلطه خارجی نمی‌خواهند. ثالثاً مردم سالاری می‌خواهند. مردم عرب می‌گویند ما نظامهای مادام‌‌العمر شبه سلطنتی را نمی‌خواهیم. می‌خواهیم خودمان حکومت درست کنیم و خودمان خودمان را اداره کنیم.آن هم از طریق انتخابات آزاد، سالم و رقابتی. انتخاباتی که مردم وقتی رأی می‌دهند رأی آنها خوانده می‌شود و آن کسی که مردم رأی می‌دهند از صندوق بیرون بیاید نه آنکه دیگران می‌خواهند.


 


شمیم زین العابدین برای اجرای حکم ۵۰ ضریه شلاق به محل اجرای حکم فراخوانده شد. 

به گزارش رسیده به ندای سبز آزادی،  "شمیم زین العابدین" دختر جوانی که در سال ۱۳۸۸ مدتی را در بازداشت و زندان اوین گذرانده برای اجرای حکم ۵۰ ضریه شلاق در بامداد فردا سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ به محل اجرای حکم در تهران فراخوانده شده است.

در این هفته وی مجدد در پایگاه سوم پلیس امنیت تهران مورد بازجویی قرار گرفته بوده است اتهامات وی" اخلال در نظم عمومی و شرکت در تظاهرات غیرقانونی " است. قابل ذکر است وی سابقه کار رسمی سیاسی هم ندارد. 

 


 


ندای سبز آزادی - کاوه مشرقی: دکترمهدی خزعلی، زندانی سياسی حامی جنبش سبز در پیامی از زندان اوین گفته است: "به جای اين‌که از من بخواهيد تا اعتصاب را بشکنم، از آنان بخواهيد به اين حبس‌های غيرقانونی پايان دهند." وی گفت: "من تا شهادت ايستاده‌ام."

دکتر خزعلی، فعال سیاسی و نويسنده منتقد وضع موجود که از يک ماه پيش بازداشت است و در اعتصاب غذا به سر می برد در پيامی خطاب به محمد نوری زاد و همسران شهيد باکری و گفته است: «بگذاريد قبل از اينکه در سوگ ارزش ها دق کنم برای احيای ارزش های ناب انقلاب اسلامی جان خويش فدا کرده و جايی برای خويش در خيل شهيدان باز کنم.»

فرزند ابوالقاسم خزعلی که اختلاف نظر و رویکردهایش با پدر به قدر لازم فاحش است و در کارنامه اش حضور در جبهه های جنگ و جانبازی را دارد با تاکيد بر اينکه تا شهادت ايستاده است در پيام خود همچنین نوشته است: «امروز و هر روز شاهد ذبح ارزش های انقلاب اسلامی هستيم و اين نهال بيش از هميشه نيازمند ايثار و ازخود گذشتگی است.من تا شهادت ايستاده ام و اگر خداوند منان مرا در جمع شهيدان پذيرفت، سلام شما را به همت و باکری خواهم رساند.»

این فعال سیاسی حامی جنبش سبز، یگانه کنشگری نیست که در این ماه‌ها در اعتراض به وضع ضدانسانی و رفتارهای غیرقانونی با خود و دیگر زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذای اعتراضی زده است.

هدی صابر؛ شهید اعتراض و اعتصاب

هدی صابر، فعال برجسته ملی مذهبی شاخص ترین چهره ی اعتصاب غذاهای اعتراضی در ماه‌های اخیر است. خرداد سال جاری، وقتی هاله سحابی در مراسم تشییع جنازه پدرش (مهندس عزت الله سحابی، رییس شورای فعالان ملی مذهبی) بر اثر تنش ها و استرس های وارده، و درنهایت با برخورد فیزیکی یکی از عوامل امنیتی حاضر در محل، به شهادت رسید، هدی صابر و امیرخسرو دلیرثانی (دیگر فعال ملی مذهبی زندانی در بند 350 اوین) اعلام اعتصاب غذای اعتراضی کردند. صابر و دلیرثانی در بیانیه ای نوشتند: «کوته فاصله ای پس از وداع مهندس عزت الله سحابی سرمایه متبلور و گران سنگ مبارزات دراز دامنه سیاسی – اجتماعی ایران، خبر پر زدن هاله سحابی و چگونگی جان باختنش، تکانمان داد. ما دو عضو خانواده فکری – سیاسی ملی – مذهبی در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه 11 خرداد ماه 90 و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسیب دیدگان وقایع دو سال اخیر میهن بود، از گاه غروب پنجشنبه 12 خرداد ماه در بند 350 زندان اوین بدون طرح هیچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذای تر می زنیم و با آب و چای و قند و نمک، سر می کنیم.»

این دو فعال سیاسی تاکید کردند که «این اقدام مبتنی است بر تصمیمی مستقل و ما دیگر هم بندیان را به مشارکت در این اقدام دعوت نکرده و به اقدام های مشابه نیز فرا نمی خوانیم. شاید این اقدام ما به سهم خود در شرایط وانفسای وطن مصدق – سحابی، مانع از تکرار این بیدادگری ها علیه انسان های بی دفاع شود. »

هشت روز از اعتصاب غذای صابر نگذشته بود که این پژوهشگر اقتصاد و تاریخ سیاسی معاصر ایران و دین پژوه و روزنامه نگار، به شکلی غریب و مظلومانه در زندان اوین به شهادت رسید.

۶۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین با نگارش و انتشار شهادت نامه ای، گواهی دادند که هدی صابر در بهداری زندان اوین از سوی مامورانی که حدس می زنند ماموران امنیتی و اطلاعاتی بوده اند، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شرایط بد جسمانی وی را از نزدیک شاهد بوده اند.

۶۴  زندانی سیاسی در شهادت نامه خود نوشتند: «هدی صابر ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام . ما شهادت می دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که : «از دست آنها شکایت خواهم کرد.»

این زندانیان اعلام کردند: «ما شهادت می دهیم در این هنگام هدی صابر در حالی که توان ایستادن بر روی پاهای خود را نداشت با برانکارد به خارج از بند منتقل شد در این آخرین ساعت حضور در بند وضع گوارشی او به شدت بحرانی بود و بارها گفت دچار اسهال و حالت تهوع شدید شده است.»

آنان افزودند: «ما قاطعانه اعلام می داریم حاکمیت کنونی مسئول مستقیم مرگ شهید صابر است .این حادثه ناگوار اولین نبوده و با ادامه ی وضع کنونی آخرین هم نخواهد بود.»

اعتصاب غذای اعتراضی زندانیان سیاسی

در پی شهادت مظلومانه هدی صابر در بند 350 اوین، جمعی از زندانیان سیاسی این بند در اعتراض به کشته شدن هدی صابر و هاله سحابی، دست به اعتصاب غذا زدند. ۱۲ نفراعتصاب کننده بند ۳۵۰ اوين عبارت بودند از: بهمن احمدی امويی، حسن اسدی زيدآبادی، مهدی کريميان اقبال، عماد بهاور، قربان بهزاديان نژاد، محمد داوری، اميرخسرو دليرثانی، فيض الله عرب سرخی، ابوالفضل قديانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقيسه وعبدالله مومنی.

همان هنگام، شش تن از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر کرج در حمایت از ۱۲ زندانی بند ۳۵۰ اعتصاب غذای خود را آغاز کردند. کیوان صمیمی، عیسی سحر خیز، مسعود باستانی، علی عجمی، جعفر اقدامی و حشمت الله طبرزدی شش زندانی سیاسی رجایی شهر کرج اعلام کردند تا زمانی که همراهانشان در بند ۳۵۰ اوین در اعتصاب غذا هستند با آنان همراه خواهند بود و اعتصاب می کنند.

اعتصاب غذای اعتراضی  زندانیان سیاسی مزبور بازتاب وسیعی پیدا کرد؛ به ویژه که خطر جان باختن آنان را نیز تهدید می کرد. خانواده‌های هدی صابر و هاله سحابی در نامه‌ای از زندانیان سیاسی یاد شده خواستند به اعتصاب غذای خود پایان دهند. خانواده های صابر و سحابی در نامه‌ای به زندانيان اعتصاب‌کننده اعلام کردند: ضمن تقدير از نامه شجاعانه و آگاهی بخش شما در مورد نحوه برخورد غيراخلاقی زندان با هدی صابر به عنوان زندانی، همانگونه که هدی دوست نداشت تا اقدامش در مورد اعتصاب غذا مشقتی را متوجه ديگران کند، بی گمان روح آن مرحوم و نيز هاله عزيز رضايت از ادامه اعتصاب غذای شما ندارند... بنابراين خواهشمنديم در همراهيتان با ما و با انباشت اندوه در دل، اعتصاب غذايتان را بشکنيد.اميد داريم جلوه های ديگری از بيان اعتراض شما بتواند به همين اندازه يا بيشتر تاثير گذار باشد.»

فعالان سیاسی و مطبوعاتی و دانشجویی پرشماری به این اعتصاب غذا واکنش نشان دادند؛ ازجمله در بیانیه ای تاکید شد: «خبر اعتصاب غذای دوازده تن از زندانیان سیاسی سبز در اعتراض به جان باختن هاله سحابی و هدی صابر بر شدت نگرانی ها و مصائب رفته بر ما در این سالیان سیاه افزوده است. انسان‌های آزاده‌ای که شجاعانه به استقبال مرگ شتافته‌اند به واقع نمایندگان مردمانی هستند که خواستی جز تعیین حق سرنوشت خود نداشته و ندارند اما در پاسخ به خواست مشروع و قانونی خویش با خشونت عریان عوامل نظامی و شبه نظامی حاکمان که هیچ کم از صحنه‌های نبردهای خونین تاریخ البته در مقابل مردمی بی دفاع نداشت مواجه شدند.»

نویسندگان بیانیه مزبور به صاحبان قدرت در ایران هشدار دادند که «راهی که در پيش گرفته‌اند جز فساد و تباهی بيش از پيش برايشان ثمری نخواهد داشت.»

فریده غیرت، عبدالفتاح سلطانی، صالح نیکبخت، سید محمود علیزاده طباطبایی، محمد علی دادخواه و محمد رضا فقیهی، شش وکيل دادگستری هم طی بيانيه‌ای از زندانيان اعتصاب کننده خواستند به اعتصاب خود پايان دهند.

آیت‌الله بیات زنجانی و اردشير اميرارجمند نیز به اعتصاب غذای زندانيان سياسی در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر واکنش همدلانه نشان دادند و تاکید کردند که مسئوليت مستقيم هر حادثه ای در ارتباط با اين زندانيان برعهده حکومت است.

پس از ۹ روز، دوازده زندانی سیاسی اعتصاب کننده در بند ۳۵۰ زندان اوین با صدور بیانیه ای ضمن اعلام پایان اعتصاب غذای خود نوشتند: این پایانی بر اعتراض های مدنی نسبت به نقض حقوق بشر و مظالم صورت گرفته نخواهد بود و اعتراض مردم سبز ایران تا دستیابی کامل به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی خود ادامه خواهد داشت.

آنان همچنین تاکید کردند که «رفتار مسوولان در طی این مدت و در جریان احضار ما به مراجع قضایی نشانه ای روشن از بی مسوولیتی و عدم پاسخگویی و البته نا کارآمدی و ضعف دستگاه قضایی کشور است. جریانات اخیر بار دیگر آزمونی بود تا نشان دهد که جان انسان و حیات یک زندانی تا چه حد در نظر مسوولان و مقامات قضایی و امنیتی بی ارزش و فاقد اهمیت است.»

زندانیان سیاسی مزبور تصریح کردند که «موج حمایت و همراهی ها با این اعتصاب نشان داد که وجدان عمومی جامعه از مظالمی که در حق زندانیان سیاسی می رود متاثر است و مساله نقض حقوق زندانیان سیاسی و لزوم آزادی آنان، هم چنان به عنوان یکی از اولویتهای ملی و در صدر مطالبات مردمی قرار دارد.»

نسرین ستوده؛ زن حق طلب و وکیل مدافع حقوق بشر

نسرین ستوده وکیل مدافع حقوق بشر و فعال زنان ازجمله زندانیان سیاسی است که در ماه های گذشته چندبار دست به اعتصاب غذا زد. وی هر بار برای پیگیری و تحقق حقوق اساسی خود و نیز اعتراض به وضع اسف بار زندان های جمهوری اسلامی، اعتصاب غذا را به مثابه امکان و وسیله ای بکار گرفت. به عنوان نمونه، او که از ۱۳ شهریورماه  1388 در زندان به سر می‌برد از روز  ۱۰ آبان 1388 دست به اعتصاب غذای خشک زد.

رضا خندان، همسر ستوده بعد از ملاقات با همسرش تاکید کرد که « در دهمین روز از اعتصاب غذا، بسيار ضعيف بود و صورتش هم سياه شده بود و بچه ها هم مدام گريه می کردند.»

نسرين ستوده، وکيل دادگستری پيشتر هم از سوم مهرماه اعتصاب غذا کرده بود ولی بعد از مدتی، آن را شکست. به گفته همسر ستوده، پيشتر هم اين وکيل دادگستری تهديد کرده بود که به طور موقت اعتصاب خود را می شکند و اگر شرايط به همان شکل قبل باشد، به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد.

خندان گفته بود:« خانم ستوده به دليل شرايط نگهداری و اعتراض به روند پرونده مجددا اعتراض کردند. قبلا هم گفته بودند که اعتصاب غذا را می شکنند به شرط اين که به وعده ها عمل شود ولی مشخص شد هيچ چيز عوض نشده است.»

ستوده بعدتر و درپی تغییر وضع پرونده اش و نیز درخواست بسیاری از کنشگران سیاسی، به اعتصاب غذای خود پایان داد.

دیگر اعتصاب کنندگان و معترضان

فخرالسادات محتشمی‌پور عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی و همسر مصطفی تاج زاده، در راه‌پیمایی ۱۰ اسفند ۱۳۹۰ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. محتشمی‌پور در مدت بازداشت خود دو بار اعتصاب غذا کرد. دليل اعتصاب غذای وی که با وخامت حال او همراه بود، اعتراض به شرايط نامناسب نگهداری همسرش در قرنطينه زندان اوين اعلام شد. او خواستار آن شد که همسرش مانند ديگر زندانيان سياسی به بند عمومی منتقل شود و شرايط يک زندانی معمولی برايش اجرا شود.

گفتنی است جمعی از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر در حمایت از وی دست به اعتصاب غذا زدند. او بعدتر و در پی دیدار با همسرش و تغییر وضع پرونده‌اش به اعتصاب غذای اعتراضی خود پایان داد.

محتشمی پور یکی از خیل معترضانی بود که پس از انتخابات بازداشت شد و اعتصاب غذا کرد. عیسی سحرخیز، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، منصور اسانلو، رضا شهابی، حسین رونقی، اشکان ذهابیان، محمد صادق هنرور شجاعی، ضیا نبوی، مجید دری، مجید توکلی و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی سبز و بازداشت شده پس از کودتای انتخاباتی 1388 (اعم از فعالان سیاسی، کنشگران مدنی، فعالان مطبوعاتی و دانشجویی) در ماه‌های گذشته و در اعتراض به وضع نابسامان خود دست به اعتصاب غذا زده اند. آنان سرخورده از پیگیری های اداری و حقوقی، و ناامید از رسیدگی به وضع شان در چهارچوب های قانونی و رسمی، به عنوان آخرین حربه، جان خود را به خظر انداخته و صدای اعتراض و مظلومیت خود را با اعتصاب غذا فریاد کرده اند.

هر بار نیز بسیاری از شخصیت‌های سیاسی برجسته و معنون، و نیز کنشگران مدنی و سیاسی خواستار پایان دادن به این اقدام های پرهزینه و خطرخیز شده اند؛ درخواستی که گاه زود و گاه دیر پذیرفته شده است. اما در مورد هدی صابر، درخواست آقایان دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی و دکتر حبیب الله پیمان، بسیار دیر و پس از شهادت، به اوین رسید...

در مورد اخیر نیز همسران شهيد باکری و همت و همچنين محمد نوريزاد در نامه ای خطاب مهدی خزعلی، خواسته اند که برای فردايی که همه چشم به راه اويند به اعتصاب خود پايان دهد.

در نامه آنها به حکم غریب «چهارده سال حبس در شهرستان برازجان و بعد از اتمام دوره محکوميت، به ده سال اقامت اجباری در اين شهرستان و نیز نود ضربه شلاق» با شگفتی و تاسف اشاره شده بود.
چند روز پيش در خبرها آمده بود که مهدی خزعلی پس از بيست و پنج روز اعتصاب غذا بر اثر خونريزی معده به بهداری بند ۳۵۰ منتقل شده است. اما اینک خزعلی تصریح می کند که به اعتصاب غذای خود ادامه می دهد.
«اين حقير از قافله عشق جا مانده ام شايد دری به آسمان باز شده باشد و شايد فرصتی، تا ادای دين نمايم. بگذاريد قبل از اينکه در سوگ ارزش ها دق کنم برای احيای ارزش های ناب انقلاب اسلامی جان خويش فدا کرده و جايی برای خويش در خيل شهيدان باز کنم.»

اقتدارگرایان برای جان فرزندان صادق و متعهد و وطن دوست ایران، چقدر ارزش قائل اند؟ 


 


باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، روز دوشنبه  فرمان اجرايی تحريم های جديد و گسترده تر مالی عليه ايران و بانک مرکزی اين کشور را امضا کرد. آقای اوباما گفته است که به دلیل پنهان کاری بانک های ايران برای دور زدن تحریم ها،  اقدامات تازه برای برخورد با آنها ضروری است.

به گزارش رادیو فردا باراک اوباما در نامه ای به کنگره آمريکا تصريح کرده است: با توجه به اقدامات فريبکارانه بانک مرکزی و ديگر بانک های ايران برای پنهان کردن معاملات (افراد و نهادهای) مورد تحريم، نبود مقرارات ضد پولشويی موثر (در ايران) و اجرای آن، و همچنين با توجه به اين که فعاليت های ايران برای نظام مالی بين المللی خطری مدوام و غيرقابل قبول است، تحريم های بيشتر را ضروری می دانم.

به گزارش خبرگزاری رويترز، پيشتر براساس تحريم های قبلی بانک های آمريکايی موظف بودند تا از پذيرش هرگونه دارايی و اموال متعلق به بانک های ايرانی خودداری کنند، اما اين اين فرمان اجرايی قدرت تازه ای به نهادهای مالی آمريکايی می دهد که براساس آن می توانند به جای نپذيرفتن دارايی متعلق به ايران، آنها را توقيف کنند.

وزارت خزانه داری امريکا نيز پيرو  امضای فرمان اجرايی اعلام کرده است، تحريم های گسترده تازه؛ دارايی های تمام وزيران، شرکت ها و نهاد های دولتی، از جمله بانک مرکزی، و درآمدهای نفتی ايران را در بر می گيرد.

 وزارت خزانه داری آمريکا در بيانيه خود تصريح کرده است: اين اقدامات (تحريم های) تازه عزم دولت آمريکا را برای پاسخگو کردن حکومت ايران به دليل ناديده گرفتن تعهدات بين المللی اش، نشان می دهد.

کنگره امريکا سال گذشته ميلادی تحريم های گسترده مالی عليه ايران را تصويب کرد که براساس آن باراک اوباما  می توانست کشورهای طرف معامله با بانک مرکزی  و ديگر نهادهای مالی ايران را تحريم کند.

وزارت خزانه داری آمريکا روز دوشنبه به نهاد ها و موسساتی که با ايران معامله می کنند هشدار داده است که با خطر تحريم و تنبيه از سوی ايالات متحده مواجه خواهند شد.

در همين زمينه، روز پنجشنبه کميتۀ امور بانکی سنای آمريکا در راستای اعمال  فشار بيشتر به دولت ايران طرحی را تصويب کرد که براساس آن ، شرکت ملی نفت ايران و شرکت ملی نفتکش ايران مشمول تحريم خواهند شد.

طبق اين طرح مضوبه کميته امور بانکی شرکت هايی که با ايران برای استخراج اورانيوم در کشورهای مختلف مشارکت دارند و همجنين آن دسته از شرکت هايی که به ايران تجهيزات و ابزار سرکوب مردم می فروشند، تحريم خواهند شد.

کشور های غربی ايران را متهم می کنند که در پوشش برنامه هسته ای خود در صدد دستيابی به تکنولوژی ساخت سلاح هسته ای است. ايران در مقابل با رد اين اتهام می گويد برنامه هسته ايش کاملا صلح آميز است.

اين در حالی است که آژانس بين المللی انرژی اتمی در آخرين گزارش خود در خصوص برنامه هسته ای ايران، نسبت به ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده است.

.


 


خبر بازداشت و تحت فشار گذاشتن خانواده کارکنان شبکه بی بی سی فارسی توسط رسانه های داخلی جمهوری اسلامی تائید شد.

خبر بازداشت کارمند شبکه خبری بی بی سی فارسی توسط نخستین بار توسط ندای سبز آزادی منتشر شد.براساس این خبر ماموران اطلاعات سپاه پاسداران ایران، در اقدامی بی‌سابقه با گروگان‌گیری اعضای خانواده یکی از کارمندان تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی، به مدت ۴۰ دقیقه در لندن و با استفاده از چت تصویری از این خبرنگار بی‌بی‌سی بازجویی کرده‌اند.

این خبر باعث واکنش مدیر کل بی بی سی و وزارت خارجه انگلیس شد.امروز نیز خبرگزاری مهر ضمن تائید این موضوع افراد دستگیر شده را همکاران بی بی سی فارسی نامید.

یک مسئول امنیتی که دراین خبر نامی از او برده نشده است مدعی شده که این افرادماموریت جمع آوری اخبار و اطلاعات، تولید محتوا در قالب های مختلف، جذب، آموزش، استخدام و خروج از کشور نخبگان رسانه ای در ایران را به عهده داشتند.

این منبع امنیتی تاکید کرد:‌ پرونده افراد بازداشت شده پس از تکمیل نهایی و تنظیم کیفرخواست متهمان برای صدور حکم  تحویل مراجع قضایی خواهد شد.

این مسئول امنیتی درپاسخ به سخنان  تامپسون مدیرکل بی بی سی درباره  کارزار سیستماتیکدستگاه های امنیتی ایران با  بی بی سی فارسی با تاکید کرد:‌ همان گونه که پیش از این نیز اعلام شده است، هر گونه همکاری با شبکه بی بی سی فارسی غیر قانونی بوده و موجب پیگرد خواهد بود.

مدیرکل بی بی سی فارسی درباره فشارمامورین امنیتی برخانواده کارکنان بی بی سی گفته بود:این حملات با دو نیت خاص صورت می گیرد. یکی، ارعاب کارکنان برای دست کشیدن از کار در این بخش و استعفا از آن و دوم، اجیر کردن آنها به عنوان خبرچین برای دستگاه های اطلاعاتی ایران در داخل بخش فارسی. متاسفم که شواهد روشنی در دست است که این حملات با هدف تاثیرگذاری منفی روی کار بخش فارسی بی بی سی صورت می گیرد و یک کارزار سیستماتیک است.

 


 


هنرمند یا روزنامه نگار، جوان یا پیر، زن یا مرد فرقی نمی کرد هرکس که رای خود را می خواست باید راهی زندان می شد، رای ها آن نبود که در صندوق ریختیم آن شد که آنان خواستند  و هر اعتراضی هم باید خاموش میشد، انگار نه انگار که امام گفت میزان رای ملت است. میزان خواست یک فرد بود خواست یک گروه. اما بودند جوانان و فعالانی که حاضر نبودند مرگ آرمان ها را ببیند و ایستادند نه برای خود که برای آنچه که به خاطرش سال ها مبارزه شده بود، برایش خون ها ریخته شده بود و ایستادند برای آنچه که به خاطرش بهترین جوانان این سرزمین جان خود را از دست داده بودند: “جمهوری اسلامی” آنچه که امروز سالگردش است و ازش هیچ نمانده است نه از جمهوریتش و نه از اسلامیتش که ذبح شد در پای زیاده خواهی نااهلان و نامحرمان. انتخابات نماد جمهوریت نظام ماست، انتخابات آزاد آن چیزی بود که به خاطرش انقلاب شد اما اکنون انتخابات در کشور ما تبدیل شده به انتخاباتی فرمایشی و نمایشی که باید بله قربان گویان در آن پیروز شوند. جوانانی که در مقابل این بدعت ایستادند راهی زندان شدند با حکم های ۵ ساله و ده ساله، پس چطور می توان در انتخابات شرکت کرد وقتی که:

عماد بهاور ده سال زندان سهم او از انتخابات

مسئول شاخه جوانان و عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران عضو هسته مرکزی «پویش حمایت ازخاتمی و موسوی» (موج سوم) است. عماد در ۷ خرداد  ۱۳۸۸در بهبوهه فعالیت های انتخاباتی  توسط دادگاه انقلاب بازداشت گردید. اتهام وی توسط یک مقام قضایی تبلیغ علیه نظام عنوان گردید. او پس از ۹۶ ساعت آزاد شد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر و تحت فشارهای روانی برای اقرار تلوزیونی قرار گرفت.بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد. عماد در ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، بازداشت شد. این فعال سیاسی پس از بسر بردن چندین ماه در زندان اوین با حکم قاضی دادگاه به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شد. اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و عضویت در نهضت آزادی سه اتهام عماد بهاور  است که در مورد هر سه اتهام اشد مجازات و علاوه بر آن به عنوان مجازات تتمیمی ۱۰ سال محرومیت از حقوق اجتماعی برای وی در نظر گرفته شده‌است. او در در بخشی از این دفاعیات خود در دادگاه گفته است: “کارشناسان محترم اصرار داشتند من به حضور در اعتراضات عاشورا اعتراف کرده و دو مصاحبه تلویزیونی نیز انجام دهم. از آنجایی که من به هیچ عنوان در تجمعات روز عاشورا و دیگر روزها حضور نداشته‌ام، حاضر به اعتراف کذب نشدم «آنها تهدید کردند که در صورت عدم اعتراف و عدم انجام مصاحبه، نوشته‌هایم را جمع آوری کرده و به همراه تمام بیانیه‌های نهضت آزادی، پرونده‌ای جدید علیه من تشکیل خواهند داد. اینگونه بود که پس از ماهها بازداشت موقت و پس از آنکه مدت‌ها از آخرین بازجویی من گذشته بود، اتهام جدید (تبلیغ علیه نظام) را با استناد به مطالب و نوشته‌های منتسب به من، تفهیم مجدد نمودند.”

جعفر پناهی کارگردان به نام کشورمان نیز در نامه ایی خطاب به قاضی دادگاه درباره عماد می گوید: “حال فقط به قاضی پرونده عماد می توانم بگویم.اگر ذره ای به حکمی که داده اید ایمان دارید و فکر می کنید این جوان پاک سرزمین من -که شما جوانی اش را می خواهید در زندا ن فنا کنید- مستحق چنین حکم سنگینی است . وبه راستی اگر همانند عماد به آخرت ایمان دارید.شجاعت داشته باشید قضاوت در آخرتتان را به او واگذارید.

علی ابراهیمی، اتهام: وبلاگ نویسی

 فعال مدنی و وبلاگ‌نویس توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران بازداشت شده است. این فعال حوزه اینترنت اول اسفندماه ۸۹ بازداشت و به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شده است. او با گذشت قریب به دو ماه از زمان بازداشت کماکان در بند ۲۴۰ و تحت فشار بازجویی بسر می‌برد.
بنابر گزارش‌های رسیده ماموران امنیتی یکم اسفندماه سال گذشته با مراجعه به منزل وی اقدام به تفتیش منزل نموده و رایانه شخصی، کتاب‌ها، سی دی‌ها و سایر دست‌نوشته و وسایل وی را ضبط و به همراه خود برده‌اند. علی ابراهیمی طی سال‌های گذشته علاوه بر وبلاگ نویسی در بسیاری از حوزه‌های اینترنت حضور فعال و موثری داشته است. گزارش موجود نشان می‌دهد وی به دلیل فعالیت‌های اینترنتی خود دستگیر شده و از سوی بازجویان برای پذیرش هویت مستعار خود تحت فشار جسمی و روحی قرار گرفته است

رامین پرچمی، ستاره ای سبز در سینما

 بازیگر سینما و تلویزیون طی حکمی از سوی شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی اسلامی به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات این هنرمندِ حامی جنبش، “اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تجمع غیرقانونی”، “اقدام به فیلم‌برداری” و نیز “اخلال در نظم عمومی” عنوان شده است.
این هنرمند چهارشنبه، ۲۴ فروردین ۹۰ به دادگاه انقلاب تهران برده شده بود، که انتقال وی تحت تدابیر امنیتی انجام گرفت و با دستبند و ظاهری نه چندان مناسب به همراه چندین مامور در دادگاه انقلاب حاضر شد.
رامین پرچمی، دارای مدرک کار‌شناسی ارشد کارگردانی و بازیگری تئا‌تر، در سریال در پناه تو ، فیلم سینمایی ضیافت و … به ایفای نقش پزداخته است و ۲۵ بهمن سال گذشته در جریان خیزش حامیان جنبش سبز، در تهران که به دعوت میرحسین موسوی و مهدی کروبی برگزار شده بود بازداشت و به زندان اوین منتقل شد

بابک (رجبعلی) داشاب دانش آموخته فلسفه غرب در مقطع کارشناسی از دانشگاه تبریز و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی است که در جریان حوادث عاشورای سال ۸۸ با یورش نیروهای امنیتی به منزلش بازداشت شد و دوران بازجویی اش را در بند ۲ الف سپاه گذراند.
او در دوران بازجویی خود به شدت مورد شکنجه و آزار و اذیت روحی قرار گرفت، که به گفته خودش بارها شد که دیگر تصور نمی‌کرد بتواند زنده بماند. بابک داشاب در جلسه دوم دادگاه های نمایشی رسانه ای دستگیرشدگان عاشورا محاکمه شد که صحبت های وی به صورت گزینشی از صدا و سیمای پخش شد. قسمتی از صحبت هایش که هیچ گاه انعکاس پیدا نکرد قسم خوردن بابک به چشمان پسرش است که با این قسم اتهاماتش را نپذیرفت.
وی در مرحله بدوی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد انجام جرایم علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به تحمل ۶سال حبس محکوم شده بود. رای که در مرحله تجدیدنظر به شعبه ۵۴ تجدیدنظر دادگاه انقلاب به ریاست قاضی موحد ارجاع شد و نهایتا حکم صادره شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب از ۶ سال به ۵ سال کاهش یافت.

کاری از گروه اجتماعی کلمه


 


دهها فعال سابق  دانشجویی، خواستار آزادی سعید رضوی فقیه شدند

 

 در پی ادامه بازداشت سعید رضوی فقیه، فعال سابق دانشجویی و عضو اسبق دفتر تحکیم وحدت، بیش از پنجاه تن از فعالان دانشجویی خواستار آزادی فوری وی شدند.

بنا به گزارش های رسیده به جرس، این فعالان دانشجویی همچنین نسبت به "اعترافات اجباری" و نمایشی وی توسط حکومت هشدار داده اند.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

سعید رضوی فقیه را آزاد کنید

سعید رضوی فقیه ، روزنامه نگار ، فعال دانشجویی سابق،عضو پیشین مرکزیت اتحادیه انجمن های اسلامی اروپا و از اعضاء شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در اوایل دهه هشتاد، پس از بازگشت به ایران دراواخردیماهتوسط نیرو های امنیتی بازداشت شده است .بر اساس اطلاعات موجود، وی در شرایط نا معلومی در زندان و احتمالا در زیر فشار بازجویی اجباری بسر می برد.

سعید رضوی فقیه به گواه سوابق و عملکرد شفافش در راستای اعتقاد به اصلاحات درچارچوب نظام جمهوری اسلامی ملتزم به قانون اساسی بوده و رویکرد قانون مدار و ملایم را دنبال کرده است. هر آنچه وی در عرصه سیاسی داخل و خارج از کشور انجام داده است در چارچوب استفاده از حقوق شهروندی می گنجد.

از این رو ما به عنوان جمعی از فعالین سابق و فعلی دانشجویی، بازداشت وی را محکوم نموده و خواستار آزادی بدون قید و شرط و پاسخگویی مسئولین قضایی در خصوص سرنوشت او هستیم.

همچنین پیشاپیش اعلام می داریم اخذ و پخش هر گونه مصاحبه تلویزیونی و نوشتاری از وی بر علیه جنبش دانشجویی ،جنبش سبز وکارنامه عملکرد دفتر تحکیم وحدت و یا هر نوع اعترافی که با مواضع وی در پیش از بازداشت مغایر باشد ،فاقد ارزش بوده وبه مانند دیگر اقدامات ناکام مشابه در گذشته محکوم به شکست است.

نخ نما شدن و عجز مصاحبه های اجباری در تاثیر گزاری بر افکار عمومی باید مقامات امنیتی را با این واقعیت خدشه نا پذیر آشنا کرده باشد که کاربست روش های فاشیستی و استالینیستی در عصر انفجار اطلاعات و سطح آگاهی کنونی مردم ایران بیهوده است و جز سنگین تر کردن سیاهه اعمال ننگین حکومت حاصلی در بر ندارد.

در شرایط حساس کنونی کشور و تهدید های روز افزون خارجی ، حکومت با پایان دادن به نقض حقوق بشر وآزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی ،باید زمینه انتقال قدرت به مردم و آشتی ملی را بوجود آورد نه اینکه سرکوب را افرایش داده و جو اختناق را تشدید کند.

اسامی امضاء کنندگان

احمداحمدیان ، امین احمدیان ، امیرحسین اعتمادی، علی افشاری، احمدباطبی، احسان بداغی، مقداد بریمانی، علی تقی پور، رضاجعفریان، پویاجهاندار، جاوید حاج همتی، سعید حبیبی، فاطمه حقیقت جو، عباس حکی مزاده، مصطفی خسروی، اشکان ذهابیان، نیما راشدان، امیررشیدی، مریم روزبهانی، امین ریاحی، نسیم سرابندی، سلمان سیما، صادق شجاعی، مریم شفی عپور، مجید شیخ پور، محمد صادقی، ایمان صدیقی، محسن صنعتی پور، علی طباطبایی، علی عبدی، مزدک عبدی پور، مهدی عربشاهی، لیوناعیسی قلیان، علی فتوتی، امیرحسین فتوحی، سعیدقاسم ینژاد، رضا قاضی نوری، هادی کحال زاده، علیرضا کیانی، رضا مبین، نریمان مصطفوی، امیرمعماریان، بهزاد مهرانی، علیرضاموسوی، سیدعلی اکبرموسوی خوئینی، یوحنا نجدی، بورگان نظامی نرج آباد، علی نظری، علی هنری، پروانه وحیدمنش، علی وفقی، سجاد ویس مرادی، رضا یونسی


 


روزنامه شرق خبر داد که فروش عروسکهای خانواده سمپسون‌ها و تمامي عروسك‌هاي با اندام بزرگسال ممنوع شده است.

براساس این گزارش تعدادي عروسك نوزاد، عروسك‌ها و اسباب‌بازي‌هاي داراي موزيك‌هاي پاپ و حتي سرويس آشپزخانه‌هاي داراي گيلاس نوشيدني هم از جمله اسباب‌بازي‌هاي «فروش ممنوع» هستند.

محمدحسين فرجو دبير شوراي نظارت بر اسباب‌بازي گفت: واردات تمام عروسك‌هايي كه اندام بزرگسال داشته باشند به كشور ممنوع است زيرا اين عروسك‌ها ترويج‌كننده فرهنگ غربي بوده و با فرهنگ ما مغايرت دارند.

وی افزود: عروسك‌هاي نوزادي كه در آنها تاكيد بر جنسيت و دختر يا پسر بودن وجود دارد و اندام جنسي دارند از موارد ممنوع هستند.

فرجو درباره نحوه تشخيص مغايرت فرهنگي در اسباب‌بازي‌ها گفت:شايد براي خيلي‌ها سوال باشد كه آيا عروسك‌هايي مثل اسپايدرمن و سوپرمن ممنوع است؟ ما براي تعيين اين موضوع جوانب را بررسي مي‌كنيم. اينها عروسك فيلم‌هاي آمريكايي هستند اما شخصيت‌هايي هستند كه به مظلومان كمك مي‌كنند و نمود مثبتي دارند. حتي اين فيلم‌ها در ايران پخش شده است. بنابراين ممنوعيتي ندارد. اما مثلا عروسك‌هاي خانواده سمپسون‌ها متعلق به كارتوني است كه پخش بعضي قسمت‌هاي آن حتي در اروپا و آمريكا نيز ممنوع شده است. ما با وارد كردن اين اسباب‌بازي‌ها نمي‌خواهيم مروج اين كارتون باشيم بنابراين با اين عروسك‌ها موافق نيستيم. چند سال پيش نمونه‌هايي از اين عروسك‌ها وارد شد اما شوراي نظارت بر اسباب‌بازي نظر منفي داد و با آن مخالفت كرد


 


خبرگزاری رویترزبه نقل از منابع صنعت نفت چین گزارش کرده که در پی اختلاف سه ماهه چین با ایران بر سر بهای نفت وارداتی از ایران، شرکت های چینی تصمیم دارند واردات نفت خام از ایران را از ماه مارس سال جاری به نصف میزان سال گذشته کاهش دهند.

به گزارش بی بی سی فارسی  دو هفته پیش هم گزارش شده بود که شرکت های چینی، ظاهرا با هدف خرید نفت ایران به بهای نازلتر و با شرایط مناسب تر، نفت کمتری از ایران وارد می کنند.

هفته گذشته آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان به چین سفر کرد و به گفته خبرگزاری ها، در ملاقات با مقامات چینی از آنان خواست تا واردات نفت از ایران را کاهش دهند و عرضه کنندگان دیگر نفت را جایگزین این کشور سازند.

 

رویترز در عین حال افزوده است که قرار است مقامات چینی به زودی برای گفتگو پیرامون قراردادهای جدید با مقامات ایرانی دیدار کنند.


 


در پی اعلام پلیس گذرنامه و مهاجرت ناجا مبنی بر ممنوعیت سفر زمینی به سوریه ، حرکت کلیه قطارهای مسافری و باری در این محور متوقف شد.

بر اساس این گزارش هیچ تبعه ایرانی نمی‌تواند تا تامین امنیت زائران ایرانی از طریق مسیر ریلی به سوریه سفر کند.

حرکت قطار مسافری تهران- دمشق که یک شنبه هر هفته انجام می‌شد از امروز تا اطلاع ثانوی لغو شد.

این تصمیم درپی ربوده شدن تعدادی از ایرانیان در سوریه اتخاذ شده است.


  

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages