Latest News from Iran Green Voice for 02/24/2012

1 view
Skip to first unread message

Omid Sabz

unread,
Feb 24, 2012, 1:04:29 AM2/24/12
to sabzollahiha
 
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



مادر سهراب اعرابی می گوید: خواستار آزادی زندانیان سیاسی و شکستن حصر رهنورد، موسوی و کروبی هستم.

پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای که در راهپیمایی حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ به ضرب گلوله کشته شده بود می گوید: سهراب آگاهانه به خیابان رفت، خواسته های سهراب نه تنها خواسته های مردم ایرانی بلکه خواسته های همه مردم دنیا از جمله مردم سوریه هم است.

وی می گوید: خواسته هایی نظیر آزادیِ انتخابات، آزادیِ احزاب، آزادی اقلیت ها، مذاهب، آزادی اندیشه، چرا من نمی توانم بروم صدا و سیما حرفم را بزنم؟ چرا نماینده ی من نمی تواند کاندیدا شود. اینها خواسته هایی است که باید به آن توجه بکنند.

خانم فهیمی یکی از اعضای تشکل مادران صلح معتقد است که فرزندش را در راهپیمایی ۲۵ خرداد سال ۸۸ از دست داده است و اینک در گفتگویی که با مسیح علی نژاد انجام داده است می گوید: بسیاری از جوانان آگاهانه و با خواسته های مشخص به خیابان رفته اند و اگر الان هم شاهد سکوت آنها هستیم این به معنای رضایت نیست. نمی شود این خواسته های مردم ایران را از روی اغفال یا احساسی دانست، من افتخار می کنم که سهراب عضو کوچکی از جنبش سبز بوده است و مطمئن هستم مردم تمام کسانی که سال های سال در راه کشته و شهید شده اند را فراموش نخواهند کرد.

وی همچنین در گفتگو باسرخسبز با برشمردن خاطراتی از فرزند خود می گوید: مطمئن هستم سهراب ها هیچ گاه فراموش نمی شوند اگر دوری و نبودنِ سهراب مرا آزار می دهد در عضو کسانی که فرزندان ما را کشتند هر روز و هر روز دچار عذاب وجدان خواهند شد. کسانی که بچه های ما را کشتند حلقه شان روز به روز تنگ تر خواهد شد.


 


 

ندای سبز آزادی - آریا صمیمی: نبینم به جز گرد باد و تباهی / به قصد نجاتم روم زین مکان مصیبت / که شاید ببینم چراغی به راهی / امان زین تبه پیشگان زمانه / چه خواهند از جان هر بی پناهی... «بهزاد مهاجر»

شاعر بود و هنرمند ، اما گمنام. هنوز کسی نمی داند که 25 خرداد شهید شد یا 30 خرداد. «بهزاد مهاجر» که غم از دست دادن پدر و مادر را سال های زیادی به دوش می کشید، درنهایت در همان روزهای اول بعد از انتخابات 1388 به آنها پیوست و در قطعه۲۰۸ بهشت زهرا دفن شد.

وقتی شهید شد 47 سال داشت. بهراد ازدواج نکرده بود و تنها زندگی می کرد. خواهرش می گوید: «برای شرکت در راهپیمایی 25 خرداد از خانه خارج شده بود اما دیگر خبری از او نشد.»

بی خبری 45 روز طول کشید تا اینکه جسد او را در پزشکی قانونی شناسایی کردند. یک برادر و دو خواهر داشت که بعد از مرگش پیگیری پرونده او هستند و راضی به گرفتن دیه برای مختومه شدن پرونده نمی شوند.

یکی از خواهر ها در گفت و گو با روز آنلاین درباره روز 25 خرداد 1388 می گوید: «برادرم نزدیک ساعت ۹ شب زنگ زد و گفت که در میدان آزادی است و مردم زیادی آمده اند اما همه چیز آرام و عین تاسوعای سال ٥۷ است. پس از این تماس دیگر خبری از او نداشتیم.»

ولی گویا بی خبری همان خبر تلخ است. خواهرش ادامه می دهد: «چندین روز به موبایل و تلفن او زنگ می زدیم و خبری نبود و برادرم و پسرم هر روز به دادگاه انقلاب و زندان اوین و پزشکی مراجعه می کردند بلکه نام او را در لیست بازداشت شدگان ببینند، اما هیچ خبری نبود تا اینکه روز شنبه (۱۰ مرداد) من و خواهرم در مراجعه به پزشکی قانونی کهریزک او را شناسایی کردیم».

بهزاد از ناحیه سینه و بازو گلوله خورده بود. دهانش زخم و دندان‌هایش شکسته بود، روی سینه‌اش هم شکاف بزرگی داشت.

خواهر بهزاد می‌گوید: «پزشک قانونی گفت که جسد در روز ۳۱ از سوی بیمارستان لقمان در تاریخ ۳۱ خرداد تحویل داده شده است.»

 «نیما نامداری»، روزنامه نگار، خواهرزاده بهزاد است. او در این دو سال و نیم پیگیر پرونده دایی اش بود. او در گفت و گویی با رادیو فردا روایت خود از روزهای بی خبری را چنین شرح می دهد: «در دادسرای جنايی به عنوان فرد مفقود شده برای او پرونده تشکيل داديم و به پزشکی قانونی مراجعه کرديم که تصوير او در بين عکس‌های پزشکی قانونی وجود نداشت.»

 وی می‌افزاید: «هنگامی که برای تحويل جنازه و مراسم دفن مراجعه کرديم، من و چند نفر از اقوام که پزشک هستند جنازه را از نزديک ديديم. چسب و چيزهايی که در بيمارستان از آن استفاده می‌شود هنوز روی بدنی بود که ٤۰ روز در سردخانه نگهداری شده، در نتيجه حدس پزشکان همراه ما اين بود که بهزاد چند روز در بيمارستان بوده و بعد فوت شده است.»

خواهرزاده بهزاد در ادامه می‌گوید: «جای يک گلوله روی قسمت چپ سينه و تقريباً روی قلب وجود داشت و روی بدن هم کبودی و آثار جراحات سطحی ديده می‌شد، ولی نمی‌توان قضاوت کرد اين جراحات قبل از فوت بوده يا بعد از فوت هنگام انتقال جنازه ايجاد شده است.»

روایتی از مجلس ختم بهزاد

ماموران امنیتی در مراسم ختم این شهید نیز حاضر می شوند؛ مردی که بی هیچ گناهی کشته شد.

چند عکس از «بهزاد» بر در و دیوار است اما بیشتر عکس های شهدای دیگر جنبش سبز در این مراسم به چشم می خورد.  مادر «سهراب اعرابی» هم هست. او به پای بلندگو می آید و می گوید: «همدردی کافی نیست. باید از این شهدا حمایت کنید. سهراب من تنها 19 سالش بود و هنوز حتی یک آرزویش هم برآورده نشده بود. »

او از همه می خواهد تا نگذارند خون این شهدا پایمال شود. در این مراسم «رخشان بنی اعتماد»، «جعفر پناهی» و «کامبوزیا پرتوی» هم حضور داشتند . بنی اعتماد ابراز شرمندگی کرد که نمی تواند این روزها را ثبت کند. او در این مراسم گفت: «نمی گویم ما در کنار شما هستیم، چرا که ما از هم جدا نیستیم، همه در کنار هم ایم.»

 

خانواده بهزاد؛ اصرار برای شناسایی قاتل یا قاتلین

پرونده «بهزاد مهاجر» توسط خانواده اش پیگیری می شود . در این بین قاضی رسیدگی به پرونده قتل «بهزاد» ، اعلام کرده که قاتل وی شناسایی نشده و قرار است پرونده مختومه اعلام شود. اما وکلای پرونده، تحقیق برای شناسایی قاتل را ناکافی می‌دانند.

برادر و دو خواهر بهزاد مهاجر، که «اولیای دم» به شمار می‌آیند، شکایتی را تنظیم کرده به دادسرا می‌دهند. آنان خواستار شناسایی قاتل یا قاتلان و محکومیت آنان به اشد مجازات می‌شوند. دادسرا شاکیان را فرامی‌خواند، متن شکایتی را به آنان دیکته می‌کند مبنی بر اینکه «خواستار مجازات قاتلان و دریافت دیه از بیت‌المال‌اند». خانم مغزی می‌گوید که موکلانش در آن هنگام بار حقوقی این جمله‌ها را نمی‌شناخته‌اند.

پس از حدود سه ماه دکتر محمد شریف و خانم افروز مغزی، وکالت این پرونده را برعهده می‌گیرند و بار حقوقی نوشته ای که در دادسرا نگاشته اند را به آنها یادآوری می کنند.

پس از ورود وکلا به پرونده، بازپرس شعبه 7 دادسرای امور جنایی با این استدلال که قاتلان شناسایی نمی‌شوند، پرونده را مختومه اعلام کرده و از وکلا می خواهد که موکلانشان را به درخواست دیه برانگیزند. اما برادر و خواهران بهزاد مهاجر مایل به دریافت دیه نبوده و بر شناسایی قاتلان پای می‌فشارند.

خواهرزاده شهید می گوید:«برای احقاق حق، هیچ راهی را منتفی نمی دانیم و تا ابد منتظر نمی مانیم.»

 وی می افزاید: «بازپرس پرونده، از موضع مشورت و نصحيت توصيه مي‌كرد ادامه ندهيم و دليل اصلي‌اش هم اين بود كه بسياري از مقامات معتقدند اينها (کشته شدگان) مهدورالدم هستند و همين كه مي‌خواهيم ديه بدهيم داريم لطف مي‌كنيم.»

او می پرسد:«گناه او چه بود؟ آيا حضور در خيابان جرم است؟ اصلا ايشان چه‌كار مي‌كرده كه بايد به سوي او شليك مي‌شده؟ آيا در روز 25 خرداد در تهران حكومت نظامي اعلام شده‌بود؟ فرض كنيم به هر دليلي حكومت نمي‌خواسته مردم تهران در 25 خرداد از خانه‌هاي‌شان بيرون بيايند، خوب اين را رسما اعلام مي كردند. مثل دوران شاه كه فرمانداري نظامي تهران بيانيه مي‌داد و اعلام حكومت نظامي و منع تردد در خيابانها مي‌كرد اينها هم اي كاش آنقدر شجاعت و تدبير داشتند كه رسما مسئوليت تصميمات‌شان را مي‌پذيرفتند و با جان مردم بازي نمي‌كردند.»

پرونده ی شهید حتي به دادگاه ارسال نشده و در همان مرحله بازپرسي باقي مانده‌ است. پرونده این شهید و 40 نفر دیگر از كشته شدگان خرداد 88 در دو شعبه بازپرسي دادسراي جنايي تهران تشكيل شده اما به غير از شكايت اولياي دم و برخي اطلاعات اوليه و گزارش پزشكي قانوني هيچ چيز در پرونده‌ها وجود ندارد.

در پرونده شهید «صرفا يك گزارش از پزشكي قانوني وجود دارد كه تاييد مي‌كند او با يك گلوله اسلحه جنگي كه كاليبرش هم مشخص شده و از فاصله 3 تا 15 متري که از روبرو شليك شده و به سينه او اصابت كرده، كشته شده و به دليل خونريزي ريه و خفگي در دقايق كوتاهي جان سپرده‌ است.»

بازپرس پرونده به صراحت به خانواده شهید گفته است كه «انتظار پيشرفت در اين پرونده‌ها را نداشته باشيد حداكثر به شما يك ديه خواهند داد.»

سپاه پاسداران ؛ متهم اصلی در 25 خرداد

به عقیده ی خواهر زاده شهید: «واضح است كه مسئوليت تيراندازي با فرمانده عملياتي است كه در محل حاضر بوده، اين هم رويه پنهان و پيچيده‌اي نيست. همين الان حتي اگر يك مسابقه فوتبال در استاديوم آزادي برگزار شود، يگان مستقر در آنجا فرمانده عمليات دارد و او مسئول همه اتفاقاتي است كه در آنجا رخ مي‌دهد. اين رويه در پليس ايران عادي است. قطعا در روز ۲۵خرداد هم يك فرمانده عمليات در تهران وجود داشته، اين فرد هر كه باشد مسئوليت رسمي درباره كشته شدگان دارد. اگر او دستور تيراندازي را صادر كرده بايد از دستورش دفاع كند و بگويد چرا چنين دستوري صادر كرده و اگر هم او صادر نكرده رسما اعلام كند تا اتهامي متوجه نهاد رسمي مسئول نباشد. جالب اينجا است وقتي من از بازپرس پرسيدم چرا فرمانده عمليات را احضار و بازجويي نكرده‌ايد خيلي راحت پاسخ داد فرماندهي عمليات با سپاه پاسداران بوده و من نمي‌توانم آنها را احضار كنم؛ شما اگر دوست داريد خودتان برويد از سپاه شكايت كنيد.»

خانواده آقای مهاجر در این مدت بار ها تهدید شده اند تا جایی که چند بار خواهر آقای مهاجر به اداره اطلاعات احضار شده است.او را اداره اطلاعات همدان چند بار احضار كرده‌ و به او تلفن زده‌ و تهديدش كرده‌اند.

هنوز گلوله در سینه ی شاعر سبز، «بهزاد مهاجر» از یاد خانواده اش نرفته است. آنها فریاد دادخواهی سر می دهند. آیا پاسخگویی هست؟

 


 


یک پایگاه خبری محافظه کار، با انتشار سندی، از استفاده یکی از یاران احمدی نژاد از کارت پایان خدمت جعلی پرده برداشته است.

پایگاه خبری "صراط" می گوید، بلا تکلیفی و عدم شفاف سازی در ماجرای مدرک تحصیلی و کارت پایان خدمت یکی از افراد نزدیک به رئیس دولت با گذشت بیش از پنج سال از ماجرا همچنان ادامه دارد.

به گزارش این پایگاه خبری، ابوالحسن فقیه که با ریاست سازمان بهزیستی کشور در دولت نهم آغاز کرد و اینک با حکم رئیس دولت، رئیس جمعیت هلال احمر ایران است، هنوز کارت پایان خدمت نداشته و جهت انجام خدمت وظیفه عمومی باید خود را به سازمان نظام وظیفه معرفی کند.

نامه نگاری های صورت گرفته و اسناد ارائه شده به مراجع ذیصلاح جهت تعیین تکلیف وضعیت خدمت سربازی فقیه جایی جالب تر می شود که دادستان نظامی خراسان رضوی نیز در سال گذشته با ارسال نامه ای به اداره کل بازرسی ، نظارت و ارزیابی عملکرد ریاست جمهوری به اطلاع رسانده است که پرونده اتهامی رئیس جمعیت هلال احمر کشور دایر بر تقلب و دسیسه در امر نظام وظیفه و استفاده از سند مجعول در دادسرای نظامی خراسان رضوی مورد رسیدگی قرار گرفته و بزهکاری وی محرز شده است .

 با وجود گذشت یک سال از ارسال این نامه، وضعیت خدمت وظیفه معاون احمدی نژاد همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد .

صراط همچنین فقیه را یکی از مهره های کلیدی ستاد انتخاباتی احمدی نژاد معرفی کرده است.

snd.jpg


 


نوه مهدی کروبی در روز تولدش، نامه ای کوتاه به پدربزرگش نوشته و برای او ابراز دلتنگی کرده است.

به گزارش سحام، نامه پراحساس سارا کروبی بدین شرح است:

سلام آقا جون
پارسال وقتی از سفر آمدم خواستم شما و مادر را ببینم که خانه محاصره شده بود و اطلاعاتی ها اجازه ندادند. شب تولدم دوباره آمدیم اما گفتند نمی شود. از آن موقع فقط سه بار شما را دیدم. راستش خیلی شب ها خوابت را می بینم. دلم برات خیلی خیلی تنگ شده و دوست دارم مثل آن موقع ها با تو راه برم، صحبت کنم و بغلت کنم. خیلی حرف ها برات دارم که منتظرم آزاد و بدون حضور اطلاعاتی ها به تو بگم. تابستان یکروز که خیلی دلم گرفته بود بابام منو به جلوی زندان اوین برد و گفت زمان شاه وقتی از من کوچکتر بوده شما اوین زندانی بودید و بابا بزرگ هم در دماوند تبعید بوده. بابام گفت این روزهای بد تمام میشه، ولی تولد سال بعد من آمد و روزهای بد تمام نشد. حالا که نیستم دوست داشتم در روز تولدم تلفنی باهات صحبت کنم اما بازم نشد. دو جشن تولد من گذشت و شما هنوز زندانی هستی.

دوستت دارم و هر شب برای آزادی شما و بقیه زندانی ها که برای آزادی مردم به زندان رفتند دعا می کنم.

سارا


 


وزارت ارتباطات جمهوری آذربایجان امروز (پنجشنبه) گفته است که گروه موسوم به "ارتش سایبری ایران" سایت اینترنتی تلویزیون دولتی آذربایجان را هک کرده است.

هکرها با تغییر صفحه اصلی اینترنتی تلویزیون آذربایجان، این پیام را جایگزین آن کرده اند: "زندگی یک بازی است. بازی تمام شده است."

به گزارش بی بی سی فارسی سایت شرکت هواپیمایی دولتی آذربایجان و سایت کمیته ملی المپیک آن کشور نیز مورد حمله هکرهای دیگری قرار گرفت که پیام گذاشته بودند دولت جمهوری آذربایجان "مانند یک سگ دست آموز اسرائیل" عمل می کند و بهتر است که در مورد ایران حرف نزند.

یک ماه پیش نیز تعدادی از هکرهای مخالف حکومت اسرائیل سایتهای اینترنتی حزب حاکم جمهوری آذربایجان و چندین وزارتخانه آن کشور را هک کردند و با گذاشتن پیامهایی، از روابط آذربایجان با اسرائیل انتقاد کردند.

رسانه های آذربایجان آن زمان نوشتند که این سایتهای دولتی احتمالا از ایران هک شده اند و در پی آن، هکرهای آذربایجان به هک کردن چندین سایت ایرانی پرداختند.

هکرهای آذری در حمله به سایتهای ارمنی مربوط به جمهوری ارمنستان هم دست داشته اند. دیروز (چهارشنبه) چندین سایت، از جمله سایتهای فدراسیون هندبال ارمنستان، فدراسیون بولینگ ارمنستان و یک شرکت هواپیمایی ارمنی مورد حمله یک هکر آذربایجانی قرار گرفتند.

حکومت جمهوری آذربایجان یکی از متحدان نزدیک اسرائیل در منطقه است و این مسئله سبب تنشهای زیادی میان ایران و آذربایجان شده است.

دولت ایران دولت جمهوری آذربایجان را به همکاری با سازمانهای امنیتی اسرائیل علیه منافع ایران متهم می کند و گفته است که قاتلان یکی از دست اندرکاران برنامه هسته ای ایران که ماه گذشته میلادی کشته شد، از طریق جمهوری آذربایجان فراری داده شدند.

در همین حال، محمد خزاعی، سفیر ایران در مقر سازمان ملل متحد در نیو یورک در نامه ای اعتراضی به شورای امنیت سازمان ملل گفته است که حکومت اسرائیل به "عملیات مخفی، جنگ سایبری، جنگ روانی و ترور دانشمندان هسته ای" ایران پرداخته و ایران را تهدید به جنگ کرده است.

وی در این نامه، اتهامات مبنی بر تهدید کردن منافع اسرائیل در آذربایجان و دیگر کشورها را رد کرده است.


 


همسر شهید محمّد منتظری در نامه ای به مهدی خزعلی خواستار پایان بخشیدن به اعتصاب غذای وی شد.

در این نامه آمده است:"شاید اگر "بهشتی"ها و "محمد منتظری"ها می‏ماندند، قوۀ قضائیه ما و مجلس ما و به تبع آن کشور و انقلاب ما نه این بود که هست! و شاید اندیشمندان و نخبگان این قوم از این کویر وحشت، رخت عزلت به دیار غربت بر نمی‏کشیدند! و دانشجویان و فرهیختگان ما به جای کلاس‏های درس و مراکز علمی، زندان‏ها را پر نمی‏کردند! و شاید "مهدی خزعلی"ها در سلول‏های انفرادی چنان به تنگ نمی‏آمدند که تنها راه انجام وظیفه و مسئولیت را "اعتصاب غذا" تا ورطۀ مرگ بدانند!

به گزارش جرس متن این نامه بشرح زیر است:

بسمه تعالی

برادر گرانقدر، جناب آقای دکتر مهدی خزعلی

سلام علیکم بما صبرتم

اخبار حاکی از وخامت وضعیت جسمانی جنابعالی و طنین کلماتی چون بیمارستان ... کالبد شکافی ... و ... به ناگاه ذهن مرا به حادثۀ ناخوشایند سال 60 کشاند.
هفتم تیرماه سال 60 ، درست سی سال پیش، زمانی که جهت تشییع پیکر شهید محمد منتظری عازم قم بودیم؛ انبوه جمعیت، سیاهپوش و عزادار یک صدا فریاد

برآورده و شعار می‏داد: « دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه » و من مبهوت و متحیّر که آیا به راستی ایران پر از بهشتیه؟!

و این حیرت و ابهام چندان نپائید، که در همان دهۀ شصت، حوادثی ویرانگر و زودرس چنان ناباورانه و پیاپی بر این انقلاب بارید که جای هیچ ابهام و تردیدی باقی نماند، و با گذشت زمان زخم ناشی از این فاجعه هر روز عمیق و عمیق‏تر گشت.

شاید اگر "بهشتی"ها و "محمد منتظری"ها می‏ماندند، قوۀ قضائیه ما و مجلس ما و به تبع آن کشور و انقلاب ما نه این بود که هست!

و شاید اندیشمندان و نخبگان این قوم از این کویر وحشت، رخت عزلت به دیار غربت بر نمی‏کشیدند!

و دانشجویان و فرهیختگان ما به جای کلاس‏های درس و مراکز علمی، زندان‏ها را پر نمی‏کردند!

و شاید "مهدی خزعلی"ها در سلول‏های انفرادی چنان به تنگ نمی‏آمدند که تنها راه انجام وظیفه و مسئولیت را "اعتصاب غذا" تا ورطۀ مرگ بدانند!

برادر، بمان!

که جامعه و مردم مظلوم ما به چون توئی نیازمند است.

بمان! به همان دلیل که به پا خاستی و "مرگ شرافتمندانه" را برگزیدی، بمان!

بمان! که در این دیار، فقدان "رفته‏ها" چندان و یا شاید هرگز جبران نگشت.

و بمان! که اینگونه "رفتن‏ها" زخمی است بر پیکر مظلومیت و لبخندی است بر لبان زورمداران و دژخیمان.

پس "بمان" و مرهم زخمی باش و درمان‏گر دردی؛ که در کسوت طبابت، در گرو سوگندی هستی که بر این مهمّ یاد نموده‏ای.

چهارم اسفند 1390 - زهره حرّی


 


اعضای جبهه مشارکت ایران اسلامی٬ در ۲ سال و ۸ ماه اخیر همواره تحت فشارهای امنیتی و بازداشت های کوتاه و طولانی مدت قرار گرفته اند. این ویدئو برای یادآوری و پاسداشت تمامی تلاش ها و مشقت های وارد شده بر این فعالان تهیه شده است٬ با یاد و به امید آزادی همه زندانیان.

کاری از بهرنگ


 


داوود احمدی نژاد، برادر محمود احمدی نژاد که بر سر حمایت از اسفندیار رحیم مشایی با برادر خود اختلاف پیدا کرده و هر از چندی اقدام به سخنرانی علیه مشایی می کند می گوید، از آغاز اولین دور ریاست احمدی نژاد درباره "جریان انحرافی" به مسوولان اطلاعات می داده است.

"جریان انحرافی" نامی است که اصولگرایان حامی رهبر جمهوری اسلامی بر اطرافیان محمود احمدی نژاد نهاده و اسفندیار رحیم مشایی را لیدر این جریان معرفی می کنند.

داوود احمدی نژاد که به دلیل اظهاراتش علیه برادر خود، از سوی او و از مسوولیت بازرسی نهاد ریاست جمهوری عزل شد یک سپاهی است. به گزارش تارنمای "نسیم انلاین" او در مراسم دانشجویان دانشگاه پیام نور مشهد گفته است: "من از نیمه اول سال 84 و در زمانی که هنوز حکم احمدی نژاد تنفیذ نشده بود جلوی لیدرهای جریان انحراف ایستادم وتا همین لحظه اطلاعات آنها را به مسئولان ذی ربط می دهم."

وی همچنین با اشاره به اسفندیار رحیم مشایی گفته است: آن شیاطینی که امروز جشن نوروز راه می اندازند مکتب شما را نفی می کنند، مستمسک به مکتب ایرانی می شوند؛ با زنان بی هویتی چون هدیه ها می نشینند و در آمریکا با زنان لس آنجلسی می نشینند؛ هزار فریب و نیرنگ به کار می برند. تنها را مقابله با اینها گوش به فرمان امام (ره)ورهبری بودن است.

وی با بیان اینکه "اینهایی که در انتخابات پول زیادی صرف می کنند همین ها باند انحرافی هستند" گفت: این اختلاس ها توسط افرادی شکل گرفت که دم از مکتب ایرانی می زدند.
اینها همان هایی هستند که در زمانی که همه دنیا در حال الگو گیری از شما بود عبدالله اردنی را به ایران می آورند.


 


 آیت الله  صانعی در جلسه اخیر دروس خارج فقه خود اظهار داشت: "بدانید که مظلومیت مظلومین عزت آنهاست و ظلم ظالمین و ستمکاران و جنایتکاران در هر لباسی و به هر شکلی که باشد نشانه ذلت و سرافکندگی و خواری آنهاست."

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی این مرجع مردمی، وی در این جلسه با بیان اینکه "دنیا بازیچه ای بیش نیست"، تاکید کرد: "ما که پس از مرگ فنا نمی شویم بلکه حیات واقعی شروع می گردد، آمده ایم که بمانیم، مرگ ما ماندن ماست، چنانچه شهادت شهداء زنده بودن آنهاست."

متن این بیانات به شرح زیر است:

به نام خدا
پناه به خدا که انسان خوشحال بشود از آزار و اذیت دیگران و باید به خداوند پناه ببریم که هیچ موقع اذیت دیگران ما را خوشحال نکند.، هیچ موقع آزار دیگران را سبب پیروزی و سلطه خود ندانیم والا کار به جایی می رسد که همچون حجاج بن یوسف ثقفی خوشی خود را در زمانی می بیند که یک دوستدار عدالت و آزادی در خون خودش می غلطد و خبر نداشت که روزی خود به کام مرگ فرو می رود و غافل از این بود که خدای او در کمینگاه اوست. (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ)
«سعید بن جُبَیر» از شیعیان خالص و ارادتمندان حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ بود و همواره از محضر آن حضرت استفاده می‌نمود.
«سعید بن جبیر» اعتقاد به امامت حضرت زین‌العابدین ـ علیه السلام ـ داشت و ثنای آنجناب بسیار می‌گفت و به این سبب حجاج او را شهید کرد. هنگامی که سعید را به نزد آن ملعون بردند گفت: «توئی شقی بن کسیر؟»
سعید گفت: «مادر من نام مرا بهتر از تو می‌دانست و او مرا سعید بن جبیر نام نهاد.»
ـ هم تو و هم مادرت، هر دو شقی هستید.
ـ فقط خداوند غیب را می‌داند و او غیر از توست.
ـ باید در دنیا به آتش سوزانده شوی.
ـ اگر می‌دانستم که عذاب با آتش به دست توست، تو را به عنوان خدا می‌پرستیدم.
ـ نظرت در مورد محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ چیست؟
ـ او پیامبر رحمت است.
ـ چه گوئی در شأن علی؟ آیا او را در بهشت می‌دانی یا جهنم؟
ـ اگر داخل بهشت یا جهنم شوم و اهل بهشت و جهنم را ببینم، اهلشان را خواهم شناخت.
ـ چه می‌گوئی در حق ابوبکر و عمر؟
ـ مرا بر ایشان وکیل نکرده‌اند.
ـ کدامیک از خلفاء را بیشتر دوست داری؟
ـ هر یک از ایشان که نزد خالق من پسندیده‌تراند.
ـ کدامیک نزد خالق پسندیده‌تر است؟
ـ این علم نزد کسی است که آشکار و پنهان ایشان را می‌داند.
ـ نمی‌خواهم به من راست بگوئی.
ـ نمی‌خواهم به تو دروغ بگویم.
ـ چرا نمی‌خندی؟
ـ آیا مخلوقی که از خاک و گِل آفریده شده و آتش او را خواهد سوزاند می‌خندد؟!
ـ پس چرا ما می‌خندیم؟
ـ قلوب یکسان نیستند.
ـ پس حجاج امر کرد تا جواهرات فراوانی از لؤلؤ و زبرجد و یاقوت و ... بر پای سعید ریختند تا بلکه فریفته شود.
سعید گفت: «ای حجاج! اگر تمام اینها را بدهی تا از عذاب آخرت برهی، نخواهی توانست و بدان که خیری در جمع کردن مال دنیا نیست.» آنگاه حجاج دستور داد تا آلات لهو را در جلوی سعید به صدا در آورند. سعید به شدت گریست.
ـ چرا می‌گریی ای سعید؟ وای بر تو.
ـ وای بر کسی که از بهشت رانده و داخل جهنم شود.
حجاج که دید با هیچ ترفندی قادر به مطیع کردن سعید نیست گفت: اینک زمان مرگ تو فرا رسیده، ترا چگونه بکشم؟
ـ هر گونه که مایلی مرا بکش، چرا که من در آخرت ترا به همان نحو قصاص خواهم کرد.
ـ آیا دوست داری تا ترا عفو کنم؟
ـ اگر عفو از جانب خدا باشد آری، اما از تو طلب عفو نمی‌کنم.
حجاج که از متانت و شهامت سعید به غضب آمده بود فریاد زد: «او را بکشید.» پس چون او را برای کشتن خارج کردند لبخندی زد. حجاج را از این مطلب آگاه ساختند، گفت: «چه چیز تو را خنداند با اینکه من شنیده‌ام تو چهل سال است که نخندیده‌ای؟!»
گفت: «خنده‌ام بجهت جرأت تو بر خداوند است و حلم خداوند بر تو!» حجاج که داشت دیوانه می‌شد گفت: «او را در مقابل من بکشید.»
سعید گفت: « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»
آنگاه گفت: « إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
حجاج گفت: «او را پشت به قبله بکشید.»
سعید گفت: « فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» به هر طرف که رو کنید خدا آنجاست.
حجاج گفت: «صورتش را به خاک بمالید.»
سعید گفت: « مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى» از خاک آفریده شدید و به خاک برمی‌گردید و دوباره از میان خاک برانگیخته خواهید شد.
حجاج گفت: «او را چون گوسفند ذبح کنید.»
سعید گفت: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: «بار خدایا پس از من، حجاج را به کس دیگری مسلط مساز.»
پس چون سر سعید را بریدند با کمال تعجب دیدند که سر مکرّر «لا إِلهَ اِلّا الله» می‌گوید.
شهادت سعید در شعبان سال ۹۵ هجری در ۴۹ سالگی اتفاق افتاد و به سبب دعای سعید، پس از ۱۵ شب حجّاج به دَرَک واصل شد و پروندة جرائم او إلی الأبد بسته شد.
مورّخین نوشته‌اند: حجاج پس از به شهادت رساندن سعید بن جبیر به کابوس مبتلا شد و هر دم که به خواب می‌رفت، جسم خونین سعید را می‌دید که دامن او را گرفته و می‌گوید: «ای دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟!» گاهی بیهوش می‌شد و ناگهان با ترس و وحشت عجیبی، عرق ریزان بهوش می‌آمد و می‌گفت: «مالی ولسعید بن جبیر» (مرا با سعید بن جُبیر چه کار بود.) این کابوس دست از سر حجّاج بر نداشت تا اینکه پس از کشتن سعید به فاصله پانزده(و حداکثر چهل) روز به درک واصل گردید.
بهرحال باید توجه داشت که دنیا بازیچه ای بیش نیست چنانچه قرآن می فرماید: « وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ » ما که پس از مرگ فنا نمی شویم بلکه حیات واقعی شروع می گردد، آمده ایم که بمانیم، مرگ ما ماندن ماست، چنانچه شهادت شهداء زنده بودن آنهاست چنانچه در روایتی از رسول گرامی (اسلام وارد شده که آنحضرت فرمودند :« ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء ». و بدانید که مظلومیت مظلومین عزت آنهاست و ظلم ظالمین و ستمکاران و جنایتکاران در هر لباسی و به هر شکلی که باشد نشانه ذلت و سرافکندگی و خواری آنهاست.


 


ناما جعفری، سردبیر نشریه الکترونیکی سه پنج و گردآورنده کتاب “تجمع در سلول انفرادی” که در آن به گردآوری شعرها و نوشته های بعداز انتخابات سال ۸۸ پرداخته بود، در روز ۲۵ بهمن توسط نیروهای امنیتی دستگیر و هم اکنون بعد از گذشت یک هفته از دستگیری وی هیچ خبری از وی در دست نیست.
به گزارش جرس به نقل از  رهسا نیوز، با گذشت یک هفته از راهپیمایی اعتراضی مردم در روز ۲۵ بهمن و نیز دستگیری ناما جعفری، و در حالی که مقامات جمهوری اسلامی از «آرام بودن تهران در روز ۲۵ بهمن» می‌گویند هنوز ازسرنوشت ناما جعفری شاعر و وبلاگ نویس هیچ خبری در دست نیست.
گفتنی است که ماموران در روز ۲۵ بهمن پس از تاریک شدن هوا اقدام به دستگیری گسترده راهپیمایان در چند نقطه از شهر تهران کردن و ناما جعفری از جمله کسانی بود که در این روز دستگیر شده است.
راهپیمایی هفته گذشته در اولین سالگرد حصر غیر قانونی رهبران جنبش سبز در حالی برگزار شد که جو شدید امنیتی با حضور سنگین نیروهای نظامی و انتظامی بر فضای شهر تهران حاکم بود. با این حال به نظر می رسد نیروهای امنیتی در ساعات اولیه و با وجود حضور سنگین و محسوس خود در خیابان ها، تلاش می کردند از برخورد حساسیت برانگیز با راهپیمایان بپرهیزند اما با شکل گیری راهپیمایی و افزایش جمعیت، و همزمان با تاریک شدن هوا، اقدام به دستگیری  در نقاط مختلف تهران کردند و با گذشت یک هفته از راهپیمایی سکوت بیست و پنجم بهمن ماه، همچنان از وضعیت بسیاری از بازداشت شدگان این روز خبری در دست نیست.


  

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages