roozonline.com: Latest News - 20 new articles

28 views
Skip to first unread message

Omid Sabz

unread,
Feb 23, 2012, 10:33:30 AM2/23/12
to sabzollahiha

roozonline.com: Latest News - 20 new articles

In This Issue...


وقت تنگ است

هوشنگ اسدی

تحلیلگر سرشناس انگلیسی آسمان سردسیاست در ماه آخر زمستان را چنین می بیند: "هر روز نشانه هایی دیده می شود که جنگ علیه ایران در راه است." ژنرال مارتين دمپسی، ریيس ستاد مشترک ارتش آمریکا و ويليام هيگ، وزير خارجه بريتانيا، نگران جنگ در منطقه هستند. لوپوئن می نویسد: "جنگ پنهان آغاز شده است." فوکوس خبر می دهد: "اسرائیل حمله هوایی می کند." رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل می گوید: "در نهایت این اسرائیل است که در مورد حمله به ایران تصمیم می گیرد." روس ها از زبان ژنرال ماکاروف، رئیس ستاد ارتش روسیه زمان حمله را پیش بینی می کنند: فروردین تا خرداد. الکساندر لوکاشویچ، سخنگوی وزارت خارجه روسیه حتی نشانی دقیق محل حمله رامی دهد:پایگاه نظامی مناس در کشور قرقیزستان. بی دلیل نیست که ارتش روسیه دستورمی گیرد برای مقابله با حمله نظامی به ایران تدارک ببیند. وحتی ارمنستان خودرا مهیای پذیرش آوارگان جنگ می سازد.  دنیس رایس ـ- مشاور سه رئیس جمهور آمریکا-ـ صحنه را مثل روز شفاف می کند: "اسرائیلی ها معتقدند که تا پائیزآینده ایران پروژه‌ی اتمی خود را به حدی گسترش خواهدداد که دیگر نسبت به یک حمله‌ی نظامی مصون خواهد بود. چشم اندازی که در آن ایران به عنوان قدرت اتمی به حساب بیاید، بسیار خطرناک خواهد بود؛ حتی خطرناک تر از بمباران پایگاههای اتمی ایران." وهشداری تاریخی می دهد: "وقت تنگ است." هفته نخست ماه آخر سال ایرانی است. بازرسان آژانس اتمی دست خالی از تهران بر می گردند. یوکیو آمانو، مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی، نیمه شب مصاحبه می کند تابگوید: "مايه تاسف است که ايران درخواست بازديد از پارچين را نپذيرفت. آژانس با روحيه سازنده ای وارد مذاکرات شد، اما به هيچ توافقی دست نيافت."  صدائی که درجهان طنین می اندازد و معلوم نیست چه تاثیری برآماربعدی موسسه معروف گالوپ می گذارد که همین روزها نتایج آخرین نظر خواهی اش منتشر شده است: "۳۲ درصد از مردم آمریکا، دشمن شماره یک خود راجمهوری اسلامی می دانند. این رقم در نظرسنجی سال ۲۰۱۱ تنها ۲۵ درصد بوده است." هوشیارترین وزیر اطلاعات تاریخ که حیدر مصلحی باشد، چنین تصویری بدست می دهد: "جنگی تمام‌عيار و همه‌جانبه عليه جمهوری اسلامی در حال اجراست. بنده بر اساس اطلاعات دقيق خدمت شما عرض می‌کنم که ما در وضعيت يک جنگ نرم سنگين هستيم." و " نظام" در حال اجرای "راه حل برد-ـ برد" در برابر این "جنگ نرم سنگین" است. سیاستی که علی اکبر صالحی عنوانش می کند، فريدون عباسی رييس سازمان انرژی اتمی، وجه اتمی اش را بزبان می آورد: "عبور از دوران مبادله اورانيوم غنی سازی شده با سوخت ۲۰ در صدی"؛ و محمد حجازی، بر آن نام می نهد: "استراتژی تهدید در برابر تهدید". معاون آماد و پشتیبانی ستاد کل نیروهای مسلح، منشاء راهبردی این راهبرد را عریان می سازد: "مفهوم تغییر استراتژی که مقام معظم رهبری اعلام کردند این است که ما دیگر منتظر نمی‌مانیم تا دشمنان دست به اقدام علیه ما بزنند و بعد ما تازه اقدام عکس‌العملی انجام بدهیم." هفته ای است که پدر عروس "مقام معظم رهبری" در یک گردهم آئی انتخاباتی، شعری در صف او می خواند و، محمدعلی رامین به سبک کاسه لیسان تاریخ دراز مداحی روی دستش بلند می شود. و سیدعلی خامنه ای که به شهادت حداد عادل"دو چشمانش چراغ شام یلدای همه" و "آفتاب صورتش خورشید فردای همه" است؛ ایران را که به تمامی در قبضه قدرت اوست با استراتژی جدیدی به مصاف جهان می برد. و "مبارزه‌ندیده‌ها که مبارز شده‌اند؛ جبهه‌نرفته‌ها و جنگ‌ندیده‌ها که تحلیل‌گر شده‌اند و سرد و گرم نچشیده‌های انقلاب و مبارزه که تازه به دوران رسیده‌اند"- به گفته هاشمی رفسنجانی - در پی او روانند. شیخ دلاور در بند اینان را "بی ریشه" می خواند و مصطفی تاج زاده "طالبان شیعه" می نامیدشان.همه هم لابد سند از رامین دارند که "امام خامنه ای، که جهان تشنه شناخت اوست؛ عالم‌ترین، مدبر‌ترین، قانون‌مدار‌ترین، صبور‌ترین، شجاع‌ترین، متواضع‌ترین و با سخاوت‌ترین انسان روزگار است." رضا تقی زاده – تحلیلگرسیاسی – استراتژِی جدید "نظام" را چنین تببین می کند: "در وضعيت کنونی، تهران مصمم است به جای تعامل و سازش با جامعه جهانی، معادل فشار های خارجی را نمونه سازی و بدون در نظر گرفتن تاثير گذاری واقعی چنين اقداماتی، آنها را در بازار داخلی به نمايش بگذارد. اعزام يک ناو شکن (نقدی) و يک کشتی تدارکاتی (خارک) به سوريه به تلافی حضور نزديک به پنجاه فروند ناو جنگی پيشرفته آمريکا و همپيمانان آن در آب های خليج فارس، اعلام خودداری از فروش نفت به بریتانیا و فرانسه بعد وقطع فروش نفت به دو شرکت توتال و شل. و اينک اعلام آمادگی برای فروش سوخت اتمی در قبال پيشنهاد سال گذشته جامعه جهانی برای فروش سوخت به ايران." ناوهای جمهوری اسلامی دوری می زنند و بر می گردند. احمد توکلی می گوید: "اروپا تاوان تحريم را می‌پردازد، " واز "اقدام دولت در قطع صادرات نفت ايران به اروپا" تقدیر می کند تا فضا سازی کند. بلافاصله معلوم می شود که توتال و شل ـ فرانسه و انگلستان- خرید نفت از ایران را پیش از این متوقف ساخته اند. "برادران" طبق معمول روغن ریخته را نذرامامزاده تبلیغات کرده اند. وزير امور خارجه انگليس می گوید که نگران آینده هم نیست: "توقف فروش نفت تاثيرى روى امنيت انرژى انگليس يا عرضه نفت نخواهد داشت." کميسيون اروپايی هم آب پاکی روی دست همه می ریزد: "در صورتی که ايران صادرات نفت خود را قطع کند، خللی در وضعيت کشورهای اروپايی ايجاد نخواهد شد. آنها برای ۱۲۰ روز ذخيره نفتی دارند." جمهوری اسلامی هنوز رویچین وهندو ترکیه، حساب می کند. چین درماههای اخیر ۲۰۰ هزار بشکه نفت اضافی از ایران خریده است. بجای دلار، کالای بنجل چینی می دهد و براستی سیاست "برد- برد" راپیش می برد. راهی که هند هم در پیش گرفته است تا فعلا سه میلیارد دلار طلب صادرکنندگانش را وصول کند، شامل موارد زیر: "۶۲۳ میلیون دلار واردات آهن و فولاد، ۴۵۳ میلیون دلار مواد شیمیایی، ۴۱۹ میلیون دلار غلات، ۱۴۳ میلیون دلار ماشین آلات و ۸۷ مییلون دلار دارو و مواد دارویی" و باضافه۱۴۴ میلیون دلار برنج. نيکلاس برنز- از مقامات سابق وزارت خارجه آمريکا - اين اقدام هند را سيلی بر صورت آمريکا توصيف می کند. تحول تازه در مساله اتمی هم به سلاح جدیدی علیه "نظام" مبدل می شود.سناتورهای امریکایی می گویند: "ایران درصدد خرید زمان و تضعیف فشارهای بین المللی بر خود است." فاکس نیوز می نویسد: "به گفته دیپلمات ها در وین، ایران مصمم است غنی سازی اورانیوم را در سایت زیر زمینی خود چنان توسعه دهد که هر زمان که تصمیم بگیرد بتواند به تولید کلاهک هسته ای دست بزند.تهران آخرین تنظیمات مربوط به استقرار هزاران سانتریفوژ نسل جدید را در تاسیسات هسته ای خود به اتمام رسانده. نسل جدید سانتریفوژها قادر هستند اورانیوم را با سرعت بیشتر و به نحو موثر تری غنی سازی کنند." وزیر خارجه بریتانیا-ـ ویلیام هیگ-ـ به دیلی تلگراف، می‌گوید: "ایران به طور واضح به دنبال تولید تسلیحات اتمی است. امری که موجب آغاز رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه می شود، و با توجه به نبود «مکانیسم‌های ایمنی» کافی می‌تواند به مراتب خطرناک‌تر از جنگ سردی باشد که میان شرق و غرب در جریان بود." در هفته ای که خبرنگار "مومن" حکومت در آذربایجان "هروئینی"، از کار در می آید، وزیر اطلاعات در باره نقش "برادران بد نام " مربوطه در سیاست "تهدید در برابر تهدید" دادسخن می دهد: "وزارت اطلاعات به عنوان مهم‌ترين بازوی اطلاعاتی نظام با اشراف خوب اطلاعاتی که مورد اعتراف دشمنان و دوستان نظام است، با طراحی‌های دشمنان در تمام جبهه‌ها در حال مقابله است و در اين ارتباط سربازان گمنام امام زمان (عج) به موفقيت‌های چشمگيری دست پيدا کرده‌اند." حیدر دو صفر هفت دارد بر رسوائی عملیات ترور درتایلند سرپوش می گذارد.عکس های مامورین اعزامی "نظام" باروسپیان تایلندی جهانی شده است. "برادر حسین" که پیداست از لو رفتن همکارانش سخت عصبانی شده، می نویسد: "بازداشت شدگان ایرانی، در مدت چند روز اقامت در بانكوك مشغول «شرب خمر» و هرزگي با «روسپيان» بوده اند." و درست دراین اوضاع و احوال، يک گروه تروريستی "مرتبط با سپاه پاسداران" در جمهوری آذربايجان کشف و اعضای آن بازداشت می شوند. بازداشت‌شدگان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان مرتبط بوده وقصد ترور سفیر اسرائیل در جمهوری آذربایجان را داشته اند. برنده اصلی این سیاست باز هم اسرائیل است. نخست وزير اسرائيل بلافاصله می گوید:" ماهيت تروريستی ايران برای همه جهان روشن شد و دنيا بايد برای چنين حکومتی خط قرمز بگذارد." طبق معمول سنواتی کسی بروی مبارک نمی آورد. "نظام" تحت رهبری "عالم‌ترین، مدبر‌ترین" انسان روزگار بی وقفه در حال "برد" است و بر خارج و داخل کشور "اشراف عمیق اطلاعاتی" دارد. معاون فنی وزارت اطلاعات کشف تازه ای می کند: "شبکه اينترنت عامل تهديد يا ابزار جاسوسی نيست بلکه خود تهديد و جاسوس است." خود مقام وزارت، وضعيت بازار ارز و سکه را "شوک های کاذب" می خواند و خبر جالبی می دهد: "برخی از خودی ها نيز در اين مقوله دچار چالش و اشتباه شدند و جاهايی از نظام رفتند و ميلياردی سکه خريدند." و معلوم نیست ماموران وزیرچرا بجای دستگیری "خودی" هائی که "ميلياردی سکه" خریده اند، به منزل احمد منتظری فرزند، آیت الله حسینعلی منتظری، یورش می ببرند. فرزند مرجع تقلید سبز به سربازان "شجاع‌ترین، متواضع‌ترین و با سخاوت‌ترین انسان روزگار" که همان آقای خامنه ای باشد، حرفی تاریخی می زند: "این خیلی تنگ نظری است که نظام یک اتاق را درون خانه من نتواند تحمل کند."  ولی آنها به قول خودشان "عملیات" شان را تمام می کنند و می روند. وتازه خبرحکم ۲۳ سال زندان برای فعالین زیست محیطی آذربایجان منتشر می شود و به گزارش تکان دهنده وضعیت سعید ملک‌پور پیوند می خورد: از حدود ۴۰ روز پیش این برنامه نویس کامپیو‌ترکه به اعدام محکوم شده، از ملاقات با خانواده اش هم محروم شده و گمان می‌رود بازجویان سپاه پاسداران در تلاش برای اخذ دومین اعتراف تلویزیونی از وی باشند. کا‌ترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه‌ اروپا، برای دومین بار در سال گذشته از مقام‌های جمهوری اسلامی می خواهد تا اجرای حکم اعدام سعید ملک‌پور را متوقف کنند. ظاهرا ذوب شدگان در "قامت نخل بلند گلشن آزادگی" با بی توجهی به پسند او، سبب شکست طرح وحدت اصولگرایان درانتخابات شده اند. درجنگ گرگها، حتی به هشدار امنیتی کیهان هم توجه نکرده اند. "غلام خانه زاد" که غلامعلی حدادعادل باشد، پیش از این از قول آیت الله خامنه ای اعلام کرده بود: "رهبری معظم انقلاب مایل نیستند كه از سوی ما اصول‌گرایان در انتخابات مجلس نهم بیش از یک فهرست ارائه شود" و حالا می گوید: "ما اقدامات خود را در این رابطه انجام دادیم و تلاش کردیم تا تکثر لیست اتفاق نیفتد، اما نشد." حتی پادرمیانی افراد نزدیک به "مقام رهبری" مانند آیت الله محمدرضا مهدوی کنی و محمد یزدی و علی اکبر ولایتی نیز فایده ای نداشته است. "جرزنی و تفرقه افکنی"، هشدارها و تلاش‌ها برای پرهیز از اختلاف و گسترده‌تر شدن لیست‌های انتخاباتی اصولگرایان به جائی نرسیده است. سرانجام مهدوی کنی و یزدی، به کلمه متحد در "جبهه متحد اصولگرایان" بسنده کرده و لیست این ائتلاف را "اصولگرای قطعی و واقعی" خوانده اند. لابد هم کسی سراغ"آقا امام زمان" می رود که برایشان حکم و امضاء بگیرد. معلوم نیست چه کسی هزینه برنامه های انتخاباتی "اصولگرایان قطعی وواقعی" راخواهد داد. فعلا که بر سرپرداخت خمس ۴۵۰ میلیون تومانی اموال صادق محصولی، پشتیبان مالی جبهه پایداری، دارند دعوا می کنند. بر اساس و با تخمین سایت‌های اصول‌گرا، محصولی در سال گذشته حداقل ۲۲۵۰۰۰۰۰۰۰درآمد بیش از نیاز و خارج از مخارج داشته است. یک کسی سر سیاه زمستان پیدا کند وطن فروش را تا ملت به خواهش سرداررحیم صفوی -مشاور نظامی فرمانده کل قوا- گوش کنند: در انتخابات شرکت و بار دیگر "حماسه ای مانند ۲۲ بهمن" خلق کنید. هفته اول اسفند ۱۳۹۰ تمام می شود. سوسمار بی باک به تمامی دهان گشوده است. ایران را جنگ و ویرانی و تجزیه تهدید می کند. حلقه محاصره درعمل و بسرعت تنگ وتنگتر می شود. شبکه جهانی بین بانکی نقل و انتقال ارز، سویفت SWIFT، در مورد قطع همکاری با موسسات تجاری ایران که شامل تحریم های اتحادیه اروپا می‌شوند، اعلام آمادگی می کند. دنيس راس، از اعضای ارشد تيم مشاوران باراک اوباما، می گويد که همه درخواست های اسرائيل در زمينه برقراری تحريم های فلج کننده عليه جمهوری اسلامی ايران جامه عمل پوشيده است و تمامی مطالباتی که اسرائيل برای تحريم صنعت نفت، بانک مرکزی و ساير گام ها عليه ايران مطرح کرده بود، اکنون برقرار است.کاهش نيمی از ارزش پول ايران "آن هم تنها در شش هفته"، بارزترين نشانه از متزلزل شدن پايه های اقتصاد ايران است. ونکوور سان از شرایط اقتصادی ایران گزارش می دهد: "ابر سیاه مشکلات برسر خانوارها." همه اخبار حکایت از این دارد:"دیگر هیچ چیزی نمی‌‌تواند مانع سقوط رژیم اسد بشود. فقط زمان آن هنوز مشخص نیست. سرنگونی اسد برای سران تهران یک ضربه‌ی سنگین سوق‌الجیشی خواهد بود..." محمد نوریزاد در بیست‌وسومین نامه اش به آیت‌الله خامنه‌ای می نویسد: "آنها به ما حمله خواهند کرد!چه تلخ اگر که بگویم آن «دشمن»ی که هماره از آن سخن می‌گفتید، امروزه برای برچیدن بساط ما شال و کلاه می‌کند. جنگی اگر دربگیرد، بسیاری از مردمان ایران را باور براین است که این جنگ، ربطی به آنان و خواسته‌های آنان ندارد. جنگی است میان قدرت‌های زیرک جهان از یک سوی، و روحانیان و پاسدارانی که در تنگنای رفتن و ماندن، به دست‌های خونین و اموال غارت شده‌ی خویش می‌نگرند، از دیگر سوی." شعر معروف ملک الشعراء بهار در فضای مجازی چرخشی مدام دارد: اين دود سيه فام که از بام وطن خاست  از ماست که بر ماست  وين شعله سوزان که بر آمد ز چپ و راست  از ماست که بر ماست  جان گر به لب ما رسد از غير نناليم  ... با کس نسگاليم  از خويش بناليم که جان سخن اينجاست  از ماست که بر ماست  ما کهنه چناريم که از باد نناليم  بر خاک بباليم  ليکن چه کنيم آتش ما در شکم ماست  از ماست که بر ماست  ده سال به يک مدرسه گفتيم و شنفتيم  تا روز نخفتيم  و امروز بديديم که آن جمله معماست  از ماست که بر ماست  گوييم که بيدار شديم، اين چه خيالي است؟  بيداري ما چيست؟  بيداري طفليست که محتاج به لالاست  از ماست که بر ماست  از شيمي و جغرافي و تاريخ نفوريم  از فلسفه دوريم  وز قال وان قلت به هر مدرسه غوغاست  از ماست که بر ماست  گويند بهار از دل و جان عاشق غربي است  يا کافر حربي است  ما بحث نرانيم در آن نکته که پيداست  از ماست که برماست در سالروز پيمان صلح امام دوم شيعيان با خليفه پنجم، رسانه های ایران از توصيه آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، به خواندن کتاب "صلح امام حسن" خبر می دهند.  صدای آيت الله خامنه ای شنیده می شود: "امام حسن مجتبی وقتی نگاه کرد به وضع خودش و وضع کوفه و شرايط اجتماعی و سياسی، فهميد که اگر حالا جنگ را تمام کرد، تمام کرد. به همان ترتيبی که حکومت را تسليم کند به معاويه. اگر حالا جنگ را تمام نکند، يکسال ديگر، دو سال ديگر، پنج سال ديگر، ده سال ديگر هم اين جنگ ادامه پيدا کند، نتيجه باز هم همين است." اتفاقی است تبلیغ "صلح امام حسن"؟ "امام خامنه ای" شهامت سرکشیدن جام زهر دوم را خواهد داشت؟ چه کسی می داند پاسخ شگفت تاریخ چیست. ویرانی ایرانی را بنام سیدعلی خامنه ای خواهند نوشت و یا نجاتش را؟ جواب هرچه باشد، گل آزادی ایران در این عصر یخبندان آزادی خواهد شکفت. دانشمندان روسی موفق شده اند با استفاده از دانه ها و ميوه ذخيره شده در انبار آذوقه يک سنجاب سيبريايی نوعی گياه ۳۰۰۰۰ ساله را احيا کنند. تصویرش زینت بخش این شماره نگاه هفته است. نبرد آزادی ماایرانیان هنوز در آغاز سده دوم است.

 
Email to a friend


FeedBlitz Top Slot
powered by ad choices

مذاکرات هسته‌ای باز هم بی‌نتیجه ماند

آرش بهمنی

با خروج هیات اعزامی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از ایران و اعلام بدون نتیجه بودن مذاکرات با مقامات جمهوری‌اسلامی٬ سخنگوی دفتر رییس‌جمهور آمریکا از این مساله ابراز تاسف کرد. در عین حال روزنامه کیهان٬ که مدیرمسوول آن توسط رهبر جمهوری اسلامی تعیین می‌شود٬ در سرمقاله خود نوشت که پیشرفت‌های اتمی جمهوری‌اسلامی٬ از راه مذاکره به دست نیامده است. در بیانیه ای از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی منتشر شده، یوکیا آمانو، مدیرکل این آژانس، اعلام کرده است که جمهوری اسلامی به هیات اعزامی اجازه بازدید از پادگان نظامی پارچین را نداده است: "اینکه ایران درخواست ما را در دیدار اول و دوم، برای بازید از پارچین نپذیرفته است، تاسف برانگیز است." این در حالی است که سخنگوی وزارت خارجه گفته این سفر با هدف بازدید از تاسیسات هسته‌ای انجام نشده، بلکه هدف این هیات، مذاکره به منظور تسهیل همکاری‌های دو جانبه در آینده بوده است. اما آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در بیانیه خود اعلام کرده که متنی در راستای "تسهیل شفاف سازی برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی" تهیه کرده و "تلاش های زیادی" برای توافق بر سر این متن صورت انجام داده بود، اما این تلاش ها به نتیجه نرسیده است. هیاتی که از سوی آژانس به ایران آمده بود٬ براساس گزارش‌های منتشر شده پیرامون آزمایش چند انفجار قدرت‌مند در منطقه پارچین که می‌توانست به تلاش برای دست‌یابی به سلاح هسته‌ای تعبیر شود٬ خواستار بازدید از این منطقه شده بود؛ درخواستی که با مخالفت مقامات جمهوری‌اسلامی مواجه شد. پیش تر یکی از سخنگویان وزارت امور خارجه فرانسه هم عدم موافقت ایران با بازدید بازرسان آژانس از منطقه نظامی پارچین را به شدت تقبیح کرده و گفته بود که ایران فرصت دیگری را از دست داده است. در همین حال٬ علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز از "پایان مذاکرات" مقامات جمهوری اسلامی با هیأت اعزامی آژانس بین المللی انرژی اتمی خبر داد. وی اما اعلام کرد که گفت‌و‌گوهای مشابه در آینده ادامه خواهد داشت. علی‌اکبر صالحی٬ وزیر امورخارجه نیز گفته که جمهوری اسلامی در پی یافتن راهی است که در آن "هردو طرف مذاکره برنده باشند". این مذاکرات پس از آن آغاز شد که جمهوری اسلامی اعلام کرد حاضر است برای گفت‌وگو پیرامون برنامه هسته‌ای خویش٬ پای میز مذاکره بنشیند. شورای امنیت تاکنون چندین قطعنامه علیه برنامه هسته‌ای ایران صادر و خواستار آن شده است که جمهوری اسلامی این برنامه را متوقف کند. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی نیز به طور یک‌جانبه تحریم‌هایی علیه ایران در نظر گرفته‌اند. علاوه بر مواردی چون تحریم بانک مرکزی٬ در آخرین نمونه از این دست٬ اتحادیه اروپا در نشستی تصویب کرد که اعضای این اتحادیه از تابستان آینده خرید نفت از ایران را متوقف سازند. در همین حال سخنگوی دفتر ریاست‌جمهوری آمریکا نیز عدم دستیابی به توافق میان ایران و آژانس را "نشانه ای دیگر از عدم تمایل حکومت ایران به پیروی از الزامات بین المللی" توصیف کرد. در برابر روزنامه کیهان٬ که مدیرمسوول آن توسط رهبر جمهوری اسلامی تعیین می‌شود٬ در سرمقاله خود نوشته است: "هيچ كدام از اين تغييرات و جابجايي هاي راهبردي با تعارف، مذاكره و چانه زني به دست نيامده است. در تمام موارد، غربي ها همه تلاش خود را براي جلوگيري از رسيدن ايران به مرحله اي كه مستلزم تغيير معادله قدرت باشد كرده‌اند و بعد كه ديده‌اند ظاهرا امكان موفقيت وجود ندارد و ايران از راهي كه مي‌رود٬ بازنخواهد گشت؛ به ناچار خود را با وضعيت جديد وفق داده‌اند". کیهان نوشته است: "اگر امتيازي در اين پرونده جابجا شده فقط ناشي از ترس يك طرف (همواره غرب) از طرف ديگر بوده و الا هرگز منطق قانون و حقوق منجر به كوچكترين جابجايي در اين معادله نشده است". سرمقاله‌نویس این روزنامه خواستار ادامه مسیر مذاکرات هسته‌ای به شکل فعلی شده و نوشته است که مذاکرات در مسیر درستی پیش می‌رود. پیش از این محمود احمدی‌نژاد نیز اعلام کرده بود که ترمز قطار هسته‌ای را دور انداخته است.  کشورهای غربی بارها از احتمال نظامی بودن برنامه هسته‌ای ایران ابراز نگرانی کرده‌ و از " روی میز بودن همه گزینه‌ها" خبر داده اند. اسراییل نیز تاکنون چندین بار نسبت به امکان حمله یک جانبه به ایران هشدار داده است؛ هشداری که البته با واکنش آمریکا و اروپا مواجه شده است.

 
Email to a friend

نگرانی از اختلافات در نیروهای مسلح

بهرام رفیعی

در پی افزایش اختلافات و نارضایتی ها در میان اعضای نهادهای نظامی، به ویژه پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و همچنین قرار گرفتن جمهوری اسلامی در شرایط تحریم و تهدید، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور ضمن ابراز نگرانی در این مورد هشدار داد. حجت الاسلام محمدکاظم بهرامی که در همایش مدیران "حفاظت و اطلاعات" سازمان قضایی نیروهای مسلح سخن می گفت "اختلاف و تفرقه" را از جدی ترین آسیب های امنیتی دانست و اظهار کرد: "فقط جاسوسي و براندازي نيست كه به امنيت كشور لطمه مي زند بلكه اختلاف قطعاً اثرات مخرب تري دارد." او همچنین به تعبير قرآن اختلافات را يك نوع "عذاب الهي" دانست و افزود: "اميرمؤمنان درباره گذشتگان مي فرمايند:مادامي كه قلوبشان با هم بود داراي مكنت و قدرت بودند و وقتي ميان آنان اختلاف و فرقه گرايي پيش آمد خداوند كرامت را از آنان گرفت و نعمتهايشان سلب شد." رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح که از مهرماه سال جاری(اکتبر2011) نامش به عنوان یکی از ناقضان حقوق بشر در ایران در فهرست تحریم اتحادیه اروپا قرار گرفته است همچنین با گفتن اینکه باید"مراقب باشيم تا به افراد ظلمي نشود چون آثار ناگواري دارد" تجسس در امور افراد را بر اساس موازين شرعي "ممنوع" خوانده و خطاب به مدیران حفاظ و اطلاعات نیروهای مسلح تاکید کرده که "دخالت در امور فردي و خانوادگي افراد و مسائل غير مرتبط با روابط اداري جايز نيست... تمام فكر و تلاش يك مأمور حفاظت بايد مراقبت از تشكيلات و نفرات به منظور عدم بروز آسيب باشد." تایید اختلافات و نارضایتی ها این اظهارات محمد کاظم بهرامی در شرایطی مطرح می شود که در طول دو سال گذشته به ویژه پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری 88 و سرکوب اعتراضات مردمی توسط نهادهای نظامی، گزارش های مختلفی از اختلافات و شکاف ها در میان اعضای نهادهای نظامی منتشر شده است. از دیگرسو در یک سال اخیر پس از آشکار شدن اختلاف محمود احمدی نژاد و آیت الله علی خامنه ای و همچنین افزایش تحریم ها و تهدید های بین المللی اختلافات در نهادهای نظامی رو به فزونی گذاشته است. در این شرایط هرچند که براساس ساختار و مراقبت های امنیتی اخبار اختلافات در میان این نهادهای نظامی بصورت صریح از سوی رسانه ها منتشر نمی شود اما برخی ازمقامات ارشد سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش در اظهاراتی این مساله را تلویحا تایید کرده اند. از جمله محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در مردادماه سال گذشته طی اظهاراتی با اذعان به حضور حامیان میرحسین موسوی و جنبش سبز در سپاه پاسداران و نارضایتی آنها از عملکرد سپاه در سال 88 با بیان اینکه سپاه تلاش کرده تا این افراد را "قانع" کند گفته بود: "خیلی از ابهامات دیگر رفع شده و آنها قانع شدند حرکت اشتباه بوده و این بهتر از برخورد فیزیکی و حذف است." یکسال پس از این اظهارات فرمانده کل سپاه،در مردادماه سال جاری آیت الله محمدتقی مصباح یزدی در یکی از جلسات توجیهی و بصیرت افزایی برای فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران آنان را به ارتباط به خارج متهم کرد و گفت: "چه مرضي داريد كه با كساني كه حقه‌بازند و با خارج در ارتباط هستند با آنها مشورت مي‌كنيد و در ابتدا اقرار مي‌كنید كه قصد فهم نظر آنها را داشتیم." در آبان ماه سال جاری نیز حجت الاسلام محمد حاجی زاده نماینده ولی فقیه در سپاه بوشهر طی اظهاراتی در جلسه معارفه یکی از نمایندگان ولی فقیه در سپاه استان بوشهر گفت: "در انحرافات اخیر و فتنه 88 خیلی از نیروهای ارزشی ما دچار انحراف شدند؛ زیرا به بصیرت کامل نرسیده بودند و راه را نشناخته و به مسیر گمراهی گرفتار شدند." این اختلافات و نارضایتی ها در میان نیروهای بسیج نیز وجود دارد چنانکه پیش از این حسین همدانی فرمانده وقت سپاه محمدرسول الله تهران 10 مهرماه 89 در گفت و گویی با وبسایت خبرآنلاین با اعلام اینکه "در مقاطعی نیروی‌هایی که در حوزه امنیت مسئولیت داشتند دچار غفلت‌های در برخورد با فتنه شدند؛ یا اینکه بد عمل کردند و تصویری مخدوش از بسیج ارائه شد" گفته بود: "ما بسیج را برای چه زمانی می‌خواهیم؟ بسیج را برای بسیج می‌خواهیم یا انقلاب؟ اگر قرار باشد که نظام آسیب ببیند و بسیج آسیب نبیند، ما چنین بسیجی را نمی‌خواهیم." در آبانماه سال جاری نیز علی سعیدی نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه پاسداران در جمع فرماندهان سپاه و بسیج به لزوم تبعیت کامل بسیج از رهبرجمهوری اسلامی تاکید و اعلام کرد: "بسیجی دستورات ولی فقیه را فصل‌الخطاب می‌خواند و دستورات او برای افراد با فرهنگ بسیجی لازم‌الاجرا است.این تبعیت از رهبری باید کامل باشد نه گزینشی و اینطور نیست که ما طبق میل خودمان به تبعیت از رهبری بپردازیم." او همچنین تصریح کرده بود که " در فرهنگ بسیجی قدرت وسیله‌ای است برای رسیدن به اهداف والایی الهی. ایثار و از خودگذشتگی باید در فرهنگ بسیجی همه‌جانبه باشد نه اینکه برخی فقط تا ایثار مال پای ‌کار هستند اما باید این ایثار تا پای مال، جان، فرزند و آبرو باشد." نیروی انتظامی و ارتش نیروی انتظامی جمهوری اسلامی نیز که همچون سپاه و بسیج در سرکوب اعتراضات مردمی پس از 22 خرداد 1388 نقش داشته با چنین مشکلی مواجه است. اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی خود برای نخستین بار از این موضوع پرده برداشت. وی در 10 مهرماه 1389 و یکسال پس از آغاز اعتراضات مردمی در مراسم صبحگاه مشترک نیروهای انتظامی تلویحا سرپیچی برخی ماموران نیروی انتظامی از دستورات فرماندهان بخصوص در برخورد با اعتراضات مردمی پس از انتخابات را تایید کرد و گفت: "در شرايط ويژگي كه به طور مستمر تهديدهاي از سوي رسانه‌هاي دشمن به وجود مي‌آيد، معمولا نيروي انتظامي بايد داراي بصيرت باشند، به طوري كه مامور ناجا در فتنه نبايد متحير بماند كه حق در كدام طرف است." وی همچنین خواستار حرف شنوی بیشتر ماموران انتظامی از دستورات مافوق شده و تصریح کرده بود که "مامور ناجا لازم است يك انسان عالم و دانشمند در حد ماموريت‌هاي خود باشد و انضباط در اين راستا حرف اول را مي‌زند." از دیگر سو جمهوری اسلامی در بدنه ارتش نیز با نارضایتی ها و طرفداران جنبش سبز مواجه است. در این رابطه سرلشکرعطاالله صالحی فرمانده کل ارتش در 14 آذرماه سال گذشته طی اظهاراتی خطاب به مسئولان واحدهای امر به معروف و نهی از منکر ارتش گفته بود: "باید راه‌هایی را پیدا کنید که دشمن نسبت به ارتش طمع نکند زیرا دشمن همواره نسبت به ارتش طمع دارد و به اصطلاح یک حساب خودمانی در مورد ارتش دارد. من در تمام جلسات این موضوع را گفته‌ام و در اینجا نیز تکرار می‌کنم هیچ کس نباید نگاه ملایمت آمیزی از ارتش در برابر فتنه احساس کند." فرمانده کل ارتش دربخش دیگری از اظهاراتش با بیان اینکه "لشکری که دشمن به او دلبسته لشکرجهل، تردید و شک است" به محبوبیت کسانی که آنها را "سران فتنه" می خواند درمیان نیروهای بدنه ارتش اشاره و اظهار کرده بود که "وقتی در پادگان‌ها می‌رفتیم و می‌دیدیم که به عنوان مثال عکس سران فتنه در اتاق‌های برخی از سربازان است به آنها نمی‌گفتیم که آن عکس را پاره کنند، بلکه به مسئول عقیدتی ـ سیاسی می‌گفتیم که سعی کنید از دل‌های آنها این موضوع را بیرون کنید تا خود عکس‌ها را پائین آورند." حذف بخاطر انتقاد  نارضایتی ها و اختلافات در میان اعضای سپاه و بسیج در برخی مواقع هم به حذف نیروهای قدیمی این نهادهای نظامی منجر شده است. روز 26 بهمن ماه احمد وحيدی، وزیر دفاع که خود از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران است "از سكوت برخي پيشكسوتان جهاد و شهادت در برابر اقدامات فتنه‌گران" انتقاد كرد. علی شمخانی یکی از فرماندهان پیشین سپاه در سال های جنگ و وزیر دفاع در دولت محمد خاتمی که اکنون "رئيس مركز تحقيقات راهبردي دفاعي" است همزمان با این اظهارات وزیر دفاع از برخی ها "حذف ها به خاطر انتقاد" خبر داده و با اشاره به مخالفت برخی از فرماندهان سابق با شرایط فعلی کشورهشدار داده بودکه "مگر مي‌شود كسي كه در دوران بي‌كسي مدافع انقلاب بود، امروز از آن دست بكشد؟ اگر مشكلي براي هريك از پيشكسوتان جبهه و جنگ رخ بدهد در حقيقت اين ماييم كه مسئوليم." او همچنین با اشاره به "جوسازي عليه پيشكسوتان جهاد و شهادت" نسبت به سیاست های کنونی سپاه پاسدران انتقاد کرده و گفته بود: "حتما ما سياسي هستيم ولي اين سياسي به معني جناحي بودن و له كردن ارزش‌ها براي حفظ قدرت نيست بلكه اين بالندگي انقلاب است كه براي ما اهميت دارد." اشارات شمخانی به برخی از نیروهای قدیمی سپاه پاسداران و بسیج بود که در طول دو سال گذشته با فرماندهان کنونی سپاه همراهی نکرده و از عملکرد این نهاد نظامی بخاطر سرکوب مردم و دخالت در امور سیاسی انتقاد کرده اند. این درحالی است که در دو سال گذشته نیز اخباری از مرگ های پی در پی برخی فرماندهان و اعضای قدیمی سپاه پاسداران منتشر شده است. در چهار مورد اخیر مرگ فرماندهان سابق سپاه، آیت الله علی خامنه ای که معمولا برای مرگ فرماندهان سپاه پیام تسلیت صادر می کند از این کار خودداری کرد اما چهره هایی همچون آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی به خانواده های این افراد تسلیت گفته اند.

 
Email to a friend


FeedBlitz Secondary Slot
powered by ad choices

جواب افشاگری ۹ دی علیه لاریجانی

بهروز صمدبیگی

در علنی‌ترین رویارویی دو طیف عمده اصولگرایان که برای کسب اکثریت در انتخابات مجلس نهم رقابت می‌کنند، محمد سعید ذاکری، دبیر سیاسی هفته نامه 9 دی، نشریه تندروی حامی محمود احمدی‌نژاد و یکی از تریبون‌های ائتلاف "جبهه پایداری" بازداشت شد. روز شنبه گذشته مطلبی در صفحه سه هفته‌نامه 9 دی با تیتر "لاریجانی از چه می‌هراسد؟" چاپ شد که عکس و امضای محمدرضا نقدی را به عنوان نویسنده همراه داشت.به دنبال درج این مطلب، روز سه‌شنبه، نقدی و ذاکری احضار ‌شدند و پس از اعلام اینکه نویسنده این مطلب نقدی نبوده، او آزاد و دبیر سیاسی 9 دی بازداشت ‌شد. این بازداشت که از معدود بازداشت‌ها در رسانه‌های حامی حاکمیت در سال‌های اخیر است، تا آخرین ساعات روز چهارشنبه هم ادامه داشت و البته مورد اعتراض هم قرار گرفت. دفاع از نقادی خودی‌ها حمید رسایی، مدیر مسوول 9 دی که پیش از این هم توانسته ظرف دو هفته حکم توقیف نشریه اش را باطل کند و انتشار آن را از سر بگیرد، این بار هم توقیف هفته‌نامه 9 دی را تکذیب می‌کند و می‌گوید: "انتقاد از چهره‌های سیاسی حق طبیعی نشریات است و من بارها گفته ام که زکات شهرت، نقد است. بنابراین معنی ندارد به خاطر انتقاد از علی لاریجانی، هفته نامه 9 دی توقیف شود یا نویسندگان آن بازداشت شوند." او می افزاید: "پاسخگوی محتوای نشریات، مدیر مسئول است و بنده از این جهت هیچ مشکلی ندارم. در حال حاضر هم پیگیر آزادی ایشان هستم و معتقدم اساسا بازداشت آقای ذاکری به دلیل درج این یادداشت غیرقانونی است. اما بنده که نماینده مردم تهران هستم وقتی از مسئولان دادگاه ویژه روحانیت در خصوص این رفتار سئوال کردم حاضر به پاسخگویی نبودند. به هر ترتیب در حال پیگیری موضوع هستیم." حمیدرضا مقدم‌فر مدیرعامل سابق خبرگزاری فارس هم به این بازداشت واکنش نشان داد: "با وجود اینکه به مطالب منتشره در این یادداشت نقد داشته و آن را تأئید نمی‌کنم،‌ اما به نظر می‌رسد قوه محترم قضائیه بهتر است در شرایط کنونی و ایام پیش از انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی سعه صدر بیشتری داشته باشد تا از هرگونه حاشیه‌سازی در فضای سیاسی کشور جلوگیری شود."  او گمانه‌زنی کرده که چون مدیر مسوول 9 دی نماینده مجلس است، قوه قضائیه در برخورد با او محذوریت داشته و به بازداشت "نویسنده متعهد" این نشریه روی آورده است. مقدم‌فر ضمن اینکه احضار و بازداشت نویسنده یا خبرنگار یک نشریه را برخلاف رویه قضائی جاری توصیف کرده، گفته است: "محمد سعید ذاکری از نویسندگان و خبرنگاران متعهد با خانواده‌ای اصیل و متدین است و معتقدم قوه محترم قضائیه می‌تواند در این مورد سعه صدر بیشتری به خرج دهد. امیدواریم با توجه به سابقه آقای محمدسعید ذاکری، شاهد آزادی هرچه سریع‌تر وی باشیم." اما از سوی دیگر وکیل رییس مجلس اعلام کرده که بازداشت دبیر سیاسی هفته‌نامه "۹ دی" با دستور مدعی‌العموم صورت گرفته و لاریجانی در این زمینه شکایتی نداشته است. احمد علیجانی همچنین توضیح داده که شکایت علی لاریجانی از مدیر مسئول هفته‌نامه ۹ دی که پیش از این صورت گرفته بود منتفی شده است. 9 دی در نقد لاریجانی چه گفته بود؟ مطلبی که مدعی‌العموم را به نتیجه احضار و بازداشت محمد سعید ذاکری رسانده، حول محور انتقاد از لاریجانی در "هزینه کردن از نام رهبری" می‌گردد و در آن آمده که رییس فعلی مجلس "ظاهراً هدفی جز خرج کردن از محبوبیت رهبری و مراجع عظام برای جبران کاهش شدید محبوبیت در نزد افکار عمومی ندارد." در مطلبی که به نام محمدرضا نقدی نوشته شده اما ظاهرا محمد سعید ذاکری نویسنده اصلی آن است همچنین آمده : "سابقه خرج کردن از جیب رهبری معظم انقلاب از سوی افراد، احزاب و جناح‌های سیاسی ورشکسته، مع‌الاسف سابقه روشن و تابنده‌ای نیست. این رفتار، بارها باعث شده تا حتی رهبری فرزانه انقلاب در بیاناتی علنی و صریح، هرگونه حمایت خود از افراد و احزاب را تکذیب نموده و حتی اعلام کنند که از رأی ایشان حتی اعضای خانواده خودشان نیز مطلع نیستند؛ اما مع‌الاسف این رفتار نامناسب، همچنان از سوی احزاب و اشخاص تکرار می‌شود. حکایت ناطق نوری در سال ۷۶، محمدباقر قالیباف در سال ۸۴ و علی‌ لاریجانی اکنون، از همین دست است. اتفاقاً این نوع خرج کردن‌ها از رهبری، همواره هم از سوی کسانی دنبال شده که زاویه مشخص و روشنی با عملکرد، فرامین و براهین رهبری و البته عدم محبوبیتی در میان مردم داشته و بدین شیوه سعی می‌کنند تا این خلاء و فاصله را جبران نمایند. و حال آنکه دقیقاً این رفتار، بارها و بارها مورد نهی جدی، علنی و آشکار رهبری واقع شده و ایشان نسبت به چنین انتساباتی همه را بر حذر داشته‌اند." نویسنده این ادعای لاریجانی را که "با توصیه رهبر انقلاب و مراجع تقلید وارد صحنه انتخابات شدم" زیر سئوال برده و افشا کرده است که او در اولین سالگرد جنگ ۲۲ روزه غزه "علی‌رغم بیانات و سیاست‌های نظام و رهبری، به دیدار حسنی نامبارک مصری در قاهره" رفته و با هماهنگی برخی اعضای دفتر رهبری، نظر مخالف آیت‌الله خامنه‌ای، نه تنها علنی نشده که این سفر را با هماهنگی رهبری جلوه داده‌اند. نتیجه‌ای که نویسنده از این مثال می‌گیرد این است که "آیا نمی‌توان نسبت به صحت نقل قول علی لاریجانی از مقتدای فرزانه انقلاب ابراز تردید نمود و راوی آن را غیر ثقه دانست؟" انتقاد تند هفته‌نامه 9 دی با این جملات پایان می‌پذیرد: "حتی به فرض صحت نقل قول لاریجانی، آیا نگاه ابزارگرایانه او از این بیان رهبری برای جبران خلاء محبوبیت وی در قم، قابل خدشه نیست؟ اینکه مقام معظم رهبری همه واجدین شرایط را نیز به حضور و پرشورسازی فضای انتخابات دعوت فرمودند آیا می‌تواند اعلام حمایت و توصیه ویژه ایشان به حضور یک فرد در انتخابات و البته لاپوشانی عملکرد نامناسب وی تلقی شود؟" گفتنی اینکه محمود احمدی نژاد و برادران لاریجانی در راس دو قوه مقننه و قضاییه اختلافات فراوانی دارند که داستان آن به رسانه ها نیز کشیده شده است. گسترش دایره خط قرمزها کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران که همه ساله گزارشی با عنوان "حمله به مطبوعات" منتشر می‌کند در گزارش سال ۲۰۱۱ جمهوری اسلامی ایران را "بدترین زندانی‌کننده روزنامه‌نگاران" نامیده‌ است. در این گزارش تاکید شده که جمهوری اسلامی، دو سال پس از سرکوب گسترده معترضان به نتایج انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری، هم‌چنان از «حبس انبوه» روزنامه‌نگاران برای خاموش کردن صدای معترضان و جلوگیری از پوشش دادن خبرهای انتقادی استفاده می‌کند. جمهوری اسلامی تا یکم دسامبر ۲۰۱۱ تعداد ۴۲ روزنامه‌نگار را در شرایطی غیربهداشتی و سلول‌های پرازدحام در زندان‌هایی چون رجایی‌شهر و اوین در حبس نگه داشته‌ است. همچنین طی این سال، ۲۱ نفر از روزنامه‌نگاران در سلول انفرادی حبس شده‌اند، ۱۸ روزنامه‌نگار مجبور به تبعید شده و برای روزنامه‌نگاران زندانی احکام حبس بین ۶ ماه تا ۱۹٫۵ سال صادر شده‌ است. از میان روزنامه‌نگاران زندانی، ۱۲ نفر با مشکلات سلامتی روبه‌رو شده‌اند، ۱۴ نفر آزار جسمی شده‌اند، ۵ نفر از بازدید خانواده و ۴ نفر نیز از مراقبت‌های درمانی محروم شده‌اند. اما همه آنچه که در این گزارش ذکر شده، شامل روزنامه‌نگاران منتقد حاکمیت و شاغل در رسانه‌های اصلاح‌طلب است. در دو سال گذشته کمتر روزنامه‌نگاری از رسانه‌های مدافع حاکمیت، حکم زندان و یا ممنوع‌الکاری دریافت کرده اند.

 
Email to a friend

موسوی: هیچ چیز عوض نشده؛ همچنان ایستاده‌ام

حسین محمدی

800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در نخستین سالگرد حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی، سایت کلمه از تماس تلفنی فرزندان موسوی با پدر و مادرشان خبر داد. موسوی در این گفت‌وگوی تلفنی به فرزندان خود اطمینان داده است که "هیچ چیز عوض نشده... دخترانم شما بدانید که من بر سر مواضع پیشین خود همچنان ایستاده‌ام". میرحسین موسوی و زهرا رهنورد٬ از ۲۵ بهمن ماه سال گذشته در منزل شخصی خود در حصر هستند. کلمه نوشته است که این تماس تلفنی "پس از چندین ماه بی‌خبری مطلق" و چند روز پیش از سالگرد حصر آنها انجام شده است. به گزارش این سایت نزدیک به موسوی، در این گفت‌وگوی تلفنی٬ و "پیش از احوالپرسی مرسوم که به‌طور طبیعی پس از چندین ماه بی‌خبری باید انجام می‌شد"، موسوی بر ایستادگی خود بر مواضع سابق تاکید کرده و افزوده است که "ممکن است به دلایلی همین تنها امکان حداقلی چند ماه یکبار برای کسب خبر از وضعیت ما با شما را هم قطع کنند". کلمه بدون توضیح بیشتری در این زمینه٬ نوشته است که "هنوز از دلایل احتمالی این تاکید، اطلاع دقیقی در دست نیست". به دنبال اظهار نظر میرحسین موسوی درباره انتخابات مجلس در دیدار شهریور ماه گذشته با فرزندانش، ماموران امنیتی محدودیت های شدیدتری را علیه وی و خانم رهنورد اعمال کرده اند. آقای موسوی در این دیدار، در مورد انتخابات مجلس نهم گفته بود: "با توجه به تداوم وضعیت فعلی نمی توان امیدی به انتخابات و شرکت در آن داشت." موسوی و کروبی سال گذشته با انتشار فراخوانی از مردم دعوت کرده بودند که برای همبستگی با مردم تونس و مصر٬ به خیابان‌ها بیایند. فاطمه کروبی٬ همسر مهدی کروبی نیز مدت‌ها همراه با وی در بازداشت خانگی بود٬ اما چند ماه پیش به وی اجازه داده شد برای پیگیری برخی مسایل پزشکی٬ از حصر خارج شود. زهرا رهنورد نیز در این تماس تلفنی٬ به فرزندان خود گفته است: "به دلایلی که خودتان خواهید فهمید، ما مدتها امکان صحبت با یکدیگر نداشته‌ایم". موسوی و رهنورد در این تماس تلفنی٬ همچنین شایعاتی که درباره انتقال آن‌ها به مکانی دیگر و یا شمال کشور را تکذیب و اعلام کردند که در این مدت٬ در بازداشت بوده‌اند. پیش از این کلمه با انتشار گزارشی٬ نسبت به اوضاع جسمانی زهرا رهنورد٬ همسر میرحسین موسوی ابراز نگرانی کرده و خبر داده بود که زهرا رهنورد در معدود دیدارهای اخیر٬ دچار "کاهش وزن مشهود٬ لرزش دست و حالت رنجور" بوده که همین مساله "خانواده را دچار بهت و نگرانی جدی در مورد سلامت غذایی و خطرات دارویی آنها یا تهیه سناریویی بدخواهانه درمورد آنان" کرده است. این سایت اما توضیح بیشتری درباره "سناریویی بدخواهانه" درباره موسوی و رهنورد نداده بود. پیش از این فرزند مهدی کروبی از نگرانی‌ها پیرامون وضعیت دو رهبر جنبش سبز سخن گفته و از جمله به واردات قرص‌های مخصوصی از روسیه اشاره کرده بود که می‌تواند برای سلامتی این دو مضر باشد.  طی ماه‌های گذشته رسانه‌های نزدیک به احمدی‌نژاد و رحیم‌مشایی چندین بار خبر از وخامت اوضاع جسمی و بیماری‌های سخت میرحسین موسوی و مهدی کروبی خبر داده بودند. حتی یکی از این سایت‌ها چندی پیش اعلام کرده بود که موسوی از دو سال پیش مبتلا به سرطان خون شده و پزشکان ازوی قطع امید کرده‌اند. فاطمه کروبی نیز تاکنون بارها نسبت به وضعیت سلامتی همسر خود ابراز نگرانی کرده است. وی پس از رهایی از حصر، در نامه‌ای خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه، به تشریح وضعیت مهدی کروبی پرداخته و با اشاره با این مساله که "ساواک نیز با مهدی کروبی چنین رفتاری نکرده بود"٬ شرایط حبس کروبی را "دشوار‌تر از سلول انفرادی" دانسته بود. وی در نامه خود آورده بود: "آقای کروبی طی ۲۱۰ روز گذشته از حقوق اولیه یک زندانی نظیر حق دسترسی به کتاب، روزنامه، تلفن، ملاقات منظم، هواخوری و … برخوردار نبوده است." فاطمه کروبی وضعیت جسمی همسر خود را بر اثر این فشار "در خطر" توصیف کرده و خواستار "معاینه ایشان توسط پزشکان مستقل و مورد اعتماد خانواده" شده بود. وی چندی پیش نیز با اشاره به برخی ساخت‌وسازها در محل حبس جدید کروبی٬ نگرانی خود را از خراب شدن ساختمان محل سکونت مهدی کروبی اعلام کرده بود. وضعیت مهدی کروبی و میرحسین موسوی٬ در ماه‌های گذشته بدتر شده است. بعد از دیدار موسوی و رهنورد در شهریور ماه با فرزندان خود٬ به مدت بیش از سه ماه کلیه ارتباطات به طور صددرصد با خانواده قطع شده بود. به گونه‌ای که ملاقات‌های انجام شده با موسوی و رهنورد نیز در محلی خارج از مکان نگهداری آنان بود. سایت کلمه نوشته است که پس از این گفت‌وگوی تلفنی بوده که فشارها بر خانواده میرحسین موسوی افزایش یافته است. در هفته‌های گذشته اخباری منتشر شده بود که براساس آن٬ دختران میرحسین موسوی٬ تحت فشارهای امنیتی قرار گرفته‌اند. ممانعت از تدریس فرزند موسوی در دانشگاه الزهرا٬ تهدید به بازداشت و انتقال به زندان و یا مکان نامعلوم و سایرتهدیدها و ایجاد مانع‌ها و مشکلات دیگر برای دختران اقوام پس از این تماس و گفت و گو بوده است. همچنین ماموران امنیتی با بازجویی دختران و دامادهای موسوی٬ اعلام کرده اند که با جمع‌آوری سند علیه آنان٬ حکم بازداشت‌شان را نیز در دست دارند. کلمه نوشته است که "این فشارهای جدید شغلی، امنیتی و خانوادگی همگی به خاطر اصرار و پایداری مهندس میرحسین موسوی بر مواضع پیشین است که او علی‌رغم میل ماموران در همین آخرین تلفن به دخترانش انتقال داده است". پیش از این محمدتقی کروبی٬ فرزند مهدی کروبی٬ نیز نوشته بود که "در طی یکسال گذشته ظلم های بسیار بر رهبران جنبش تحمیل شد. دایره این ظلم و تعدی نه تنها آنان بلکه اعضای خانواده را در بر گرفت. متاسفم که بگویم دایره ظلم و تعدی از فرزندان فراتر رفت و بدون توجه به مسئولیت حکومت و شان حکومت داری نوه های خردسال کروبی را هم در بر گرفت". اشاره وی به بازداشت علی کروبی٬ فرزند مهدی کروبی و همچنین فشارهایی است که بر نوه‌های کروبی وارد و از ادامه تحصیل آن‌ها در مدرسه جلوگیری شده بود. فرزندان موسوی نیز پیش از این اعلام کرده بودند که "ماموران بیشتر از اینکه نمی خواهند اخبار به ایشان برسد نگران هستند که صدای پدر و مادرشان به مردم برسد". آن زمان نیز اعلام شده بود که خبری شدن بخشی از اظهارات موسوی و برخورد قاطع وی با یک مقام قضایی که در این ملاقات حضور داشت٬ از دلایل قطع ارتباط آنان با اعضای خانواده بوده است.. موسوی در آن دیدار، درباره شرایط خود در حصر، گفته بود هر کس مایل است از اوضاع وی باخبر شود، کتاب "گزارش یک آدم‌ربایی" رامطالعه کند. دختران موسوی همچنین افزوده بودند: "آنها (زندانبانان و ماموران) که مدام می گویند جای پدر و مادر شما خیلی عالی و خوب است. ما مواظبشان هستیم و صد در صد جانشان را حفظ می کنیم! از آن طرف هم البته در ملاقات ها مادرم هر دفعه این موضوع را به روی مامورها می آورند. می گویند این فضایی که ما را در آن حبس کرده اید چیست؟ آقای … زندان است نه؟ و آنها غالبا اعتراض می کند که خانم رهنورد قرار شد نگویید زندان. اما مادرم از هر فرصتی برای اینکه تذکر دهد در زندان محصورند استفاده می کنند. مثلا می گویند این زندانی که ما در آن هستیم اینجوری است و ما از وقتی که در زندانیم فلان و چنان".

 
Email to a friend


FeedBlitz Footer
powered by ad choices

سرگردانی در کوهپایه های سرد اوین

کاوه قریشی

در روزی که مهدی خزعلی، وبلاگ نویس منتقد جمهوری اسلامی در نامه‌ای به مسئولان زندان اوین اعلام کرد در صورت مرگ بر اثر اعتصاب "تنها پزشکان اعزامی از سوی سازمان ملل و سایر جوامع بین المللی" اجازه کالبد شکافی جسدش را خواهند داشت، همسر نسرین ستوده، وکیل مدافع زندانی از جلوگیری مسئولان زندان از ملاقات دختر ۱۲ ساله‌اش به علت "بدحجابی" خبر داد. روز چهارشنبه، سوم اسفند ماه همچنین گزارش شد که سازمان غیردولتی "همبستگی مسیحیان" نسبت به اجرای زودهنگام حکم اعدام یوسف ندرخانی، کشیش ایرانی که از اسلام به مسیحیت گرویده، ابراز نگرانی کرده است. نامه خزعلی به مسئولان زندان مهدی خزعلی، وبلاگ نویس و فعال سیاسی منتقد جمهوری اسلامی که چند روز پیش به دنبال یک اعتصاب غذای ۴۰ روزه، دچار ناراحتی قلبی و از زندان اوین به بیمارستان منتقل شده بود، پس از بازگرداندن به زندان در نامه‌ای خطاب به مسئولان اوین گفته است در صورت مرگ بر اثر اعتصاب، تنها مقامات پزشکی سازمان ملل اجازه دارند جسد او را کالبد شکافی کنند. پیش‌تر گزارش شده بود مهدی خزعلی از سوی مسئولان زندان، جمعه شب به بیمارستان قلب طالقانی منتقل و روز شنبه، ۲۹ بهمن، در بخش سی‌سی‌یو در این بیمارستان بستری شده است. یک روز بعد از آن اعلام شد که او بامداد روز یکشنبه، ۳۰ بهمن توسط ماموران وزارت اطلاعات به بیمارستان قمر بنی هاشم وابسته به این وزارتخانه انتقال یافته است. ماموران امنیتی پس از مدتی این وبلاگ نویس را بار دیگر به زندان اوین برگرداندند. به گزارش سایت کلمه، وی هنوز اعتصاب غذای خود را پایان نداده است. ‌پیش از این، خانواده مهدی خزعلی در مصاحبه با روز گفته بودند این فعال سیاسی حاضر به شکستن اعتصاب غذای خود نیست و بر ادامه اعتصاب غذایش تا شهادت مصمم است. به گفته خانواده مهدی خزعلی، او هنگام بازداشت، روز ۱۹ دی ماه، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دست و دو دندانش شکسته بود ولی با‌‌‌‌ همان وضعیت او را به بازپرسی و سپس زندان اوین منتقل کرده‌اند. به گزارش کلمه، خزعلی در نامه خود به جریان مرگ هدی صابر و کالبد شکافی او نیز اشاره کرده است؛ هدی صابر، روزنامه نگار و فعال ملی ـ مذهبی در خرداد ماه جاری، به دلیل شوک قلبی ناشی از اعتصاب غذا در زندان جان باخت. گریه بچه های ستوده مقابل اوین همزمان روز چهارشنبه، سوم اسفند ماه، رضا خندان، همسر نسرین ستوده، وکیل مدافع زندانی از جلوگیری مسئولان زندان از ملاقات فرزندان او با مادرشان خبر داد. آقای خندان در صفحه فیس بوک خود نوشته است که مسئولان زندان به دلیل نوع پوشش دختر ۱۲ ساله او که لباس مدرسه بوده از ملاقات او و برادر چهارساله‌اش جلوگیری کرده‌اند. همسر نسرین ستوده سپس از مخاطبان خود در این شبکه اجتماعی پرسیده است در چنین شرایطی اگر فرزندان شما "بیشتر از نیم ساعت در سرمای طاقت‌فرسای کوهپایهٔ اوین سرگردان بمانند، در مقابل ناراحتی و گریهٔ این بچه در این سن و سال حساس و فشاری که بر شما و کودکانتان وارد می‌شود چکار می‌کنید." نسرین ستوده، حقوقدانی که وکالت بسیاری از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی و خانواده‌های جان باختگان بعد از انتخابات را بر عهده داشت همچنان در بند ۲۰۹ اوین زندانی است. او از سوی شعبه دادگاه انقلاب به ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوع الخروجی از کشور محکوم شده اما به گفته همسرش دادگاه تجدید نظر هنوز درباره او نظر نداده است. بازداشت و محکومیت این وکیل مدافع، با اعتراض شمار زیادی از شخصیت‌ها و نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر روبرو شد. نگرانی از اعدام بدون اطلاع قبلی اخبار زندانیان سیاسی و عقیدتی در روز چهارشنبه اما محدود به خبر جلوگیری از ملاقات فرزندان نسرین ستوده در زندان اوین نبود. در همین روز سازمان غیردولتی "همبستگی مسیحیان" ابراز نگرانی کرد که یوسف ندرخانی، کشیش زندانی ایرانی بزودی اعدام شود. به گزارش دویچه وله، شبکه برون مرزی آلمان، سازمان "همبستگی مسیحیان" نگران آن است که حکم این کشیش مسیحی همانند نمونه‌های دیگر اعدام در ایران بدون اطلاع قبلی اجرا شود. گزارش شده که وکیل مدافع یوسف ندرخانی می‌کوشد تا از زمان اعدام موکلش مطلع شود. یوسف ندرخانی، کشیش ۳۲ ساله ایرانی پیرو کلیسای انجیلی که از اسلام به مسیحیت گرویده‌ دو سال پیش به همراه همسرش در شهر رشت بازداشت شدند. بر اساس حکم دادگاه ندرخانی متهم است به "ترک دین"، "دعوت سایر مسلمانان به مسیحیت"، "ایجاد یک کلیسای مخفی در خانه خود" و "ابراز مخالفت آشکار با اسلام". ندرخانی بر اساس این اتهامات در شهریور ماه ۱۳۸۹ از سوی شعبه یازدهم دادگاه تجدید نظر استان گیلان به اعدام محکوم شد. این حکم در تیرماه سال جاری از سوی دیوان عالی کشور منوط به توبه این کشیش ایرانی نقض شد اما دیوان عالی کشور در رأی خود بر تحقیقات بیشتر تاکید و اعلام کرده بود در صورت اثبات عدم اظهار اسلام، "استتابه" شود. به عبارت دیگر دیوان عالی کشور خواهان تحقیقات بیشتر درباره رویگردانی آقای ندرخانی از دین اسلام و در صورت اثبات آن، خواهان توبه او شده بود. اما این کشیش مسیحی توبه نکرده و در زندان همچنان منتظر حکم است. پس از افزایش نگرانی‌ها نسبت به اجرای حکم این کشیش مسیحی "غیرتثلیثی"، احتمال اعدام او با واکنش بسیاری از دولت‌ها و برخی از مقامات ایرانی روبرو شد. مقامات رسمی دولت‌های آمریکا، بریتانیا و آلمان از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی خواسته‌اند مجازات اعدام این کشیش پیرو کلیسای انجیلی را لغو و هر چه زود‌تر او را را آزاد کنند.

 
Email to a friend

"گل پخته" برای دنبال کردن اسراییلی ها

شیرین کریمی

کمقامات امنيتي تايلند و آذربايجان اتهامات تازه اي در خصوص دست داشتن جمهوري اسلامي در يك رشته عمليات خرابكارانه عليه منافع اسرائيل منتشر كردند. در حالي كه تايلند از كشف راديوهاي دستي حامل بمب به همراه چسبنده هاي منقش به كلمه "سجيل"و آذربايجان از كشف يك شبكه تروريستي وابسته به سپاه قدس خبر داده اند، رئيس كميسيون امنيت ملي مجلس آن ها را "طرح هاي شيطاني" اسرائيل و آمريكا توصيف كرده است. در ادامه تحقیقات پلیس تایلند در خصوص تلاش هفته گذشته یک تیم ایرانی برای بمب گذاری علیه منافع اسرائیل در این کشور، روز گذشته اعلام شد این افراد قصد داشتند با استفاده از یک رادیو دستی بمب های خود را منفجر کنند. آن ها دست کم 5 بمب کوچک را در داخل یک رادیو تعبیه کرده بودند تا بدون جلب نظر مقامات امنیتی عملیات خود را به انجام برسانند. راديوهاي 27 دلاري کانال ان بی سی در ایالات متحده در این خصوص عکسی نیز منتشر و خاطرنشان کرده که این رادیو حاوی بلبرینگ و شش آهن ربا است. آهن رباها برای چسباندن رادیو ها به بدنه فلزی اتومبیل مورد هدف کاربرد داشته است. روزنامه هاآرتص قیمت این رادیوهای قابل حمل را 27 دلار عنوان کرده است. روز دوشنبه و سه شنبه هفته پیش سه عملیات تروریستی جداگانه علیه کارکنان سفارت اسرائیل در گرجستان، هندوستان و تایلند انجام شد؛ اولی و آخری ناکام ماند اما در بمبئی ـ پایتخت هند ـ مهاجمان توانستند با موفقیت یک اتومبیل با پلاک دیپلماتیک اسرائیل را منفجر کنند. براساس گزارشهای خبری همسر یکی از دیپلمات های اسرائیلی ـ وابسته نظامی سفارت- در این خودروی در حال اشتعال زخمی شده است. ناظران می گویند اتومبیل منهدم شده در هند با بمب های آهنربا دار ( مغناطیسی) به هوا فرستاده شده اند. مردي با كلاه و كوله پشتي در همین رابطه عکسی هم که توسط دوربین های نظارتی در خیابان های بانکوک گرفته شده، منتشر گردید که سعید مرادی را در حال حمل دو عدد از این رادیوهای مرگبار نشان می دهد. در این عکس وی در هر یک از دست هایش یکی از رادیوهای مذکور را حمل می کند، کلاه بر سر و کوله پشتی بزرگی بر دوش دارد. وی همان فردی است که سه شنبه گذشته با بمب های خود، ابتدا به يک راننده تاکسی و سپس به دو نفر از نيروهای پليس بانکوک حمله کرد اما انفجار پاهای خود وی را قطع کرد. گفته می شود سعید مرادی به دلیل وخامت حالش در بیمارستان بستری شده است. اندکی پیش از آنکه وی پاهای خود را از دست دهد، انفجاری در خانه اجاره ای وی در محله "اکامای" در مرکز بانکوک هم رخ داده بود. "سجيل ها" در جاده منتهي به سفارت همزمان روزنامه بانکوک پست که در روزهای اخیر سایتش توسط مخابرات جمهوری اسلامی فیلتر شده، از کشف تعداد زیادی مهره های چسبنده در جاده ای خبر داده که به ساختمان سفارت اسرائیل در بانکوک منتهی می شود. روزنامه جورالیسیم پست از حک شدن عبارت "سجیل" بر روی این چسبنده ها سخن گفته و ادعا کرده تیم ایرانی احتمالا قرار بوده است از این چسبنده ها برای نشانه گذاری هدف ها و راه فرار از مهلکه استفاده کند. بانکوک پست می گوید خمپاره هایی که در فلسطین استفاده می شود نیز نام "سجیل" را بر خود دارند. گفتنی است جمهوری اسلامی نام سجیل را برای یکی از موشک های دفاعی زمین برد خود برگزیده است. نام سجیل به معنی "گل پخته" به آیه‌ای از قرآن اشاره دارد که براساس آن خداوند پرندگانی را که با نوک خود سنگ‌هایی از جنس گل پخته حمل می‌کردند، برای دورکردن متجاوزان به شهر مکه فرستاد. از سوی دیگر روز یکشنبه ـ پنج روز پس از عملیات خرابکارانه ای علیه کارکنان سفارت اسرائیل در تایلند- پلیس این کشور در تحقیقات تازه خود رد موتوسیکلتی را یافت که تیمی اعزام شده از ایران قرار بود برای حمله به دیپلمات های اسرائیلی از آن استفاده کند. پلیس اثر انگشت مسعود صداقت زاده را بر روی این موتوسیکلت شناسایی کرده است. او یکی از چهار ایرانی است که هفته گذشته توسط مقامات امنیتی تایلند بازداشت شد. پلیس تایلند در جستجوی دو مظنون دیگر است اما احتمال می دهد آن ها به ایران گریخته باشند. حكومت انكار مي كند اسرائیل جمهوری اسلامی و حزب الله را متهم اصلی وقایع اخیر معرفی کرده، اما وزارت خارجه و سفیر جمهوری اسلامی در تایلند ادعای دست داشتن حکومت در خرابکاری های اخیر را رد کرده اند. سفیر تهران در بانکوک معتقد است آنچه اتفاق افتاده بخشی از سناریویی اسرائیلی-آمریکایی، با هدف به خطر انداختن روابط جمهوری اسلامی و تایلند است.روزنامه حکومتی کیهان نیز با این ادعا که مهاجمان ایرانی مشغول هرزگی با روسپیان بوده اند، ارتباط آن ها با جمهوری اسلامی را زیر سئوال برده است. بازداشت گروه وابسته به سپاه در آذربايجان اما تایلند تنها کشوری نیست که مقامات امنیتی اش برای جمهوری اسلامی دردسر درست کرده اند. در آخرین ساعات سه شنبه، وزارت امنیت ملی جمهوری آذربایجان نیز اطلاعیه ای منتشر کرد که از بازداشت یک گروه تروریستی وابسته به جمهوری اسلامی در این کشور خبر می داد. به گزارش بخش فارسی بی بی سی اطلاعیه مذکور از یکی از تلویزیون های دولتی جمهوری آذربایجان پخش شده است.بر اساس گزارش بی بی سی این افراد مشغول جمع آوری اطلاعات در مورد اهداف خود بوده اند. دولت آذربایجان ردپای سپاه پاسداران و حزب الله لبنان را در این گروه تروریستی جستجو و مقادیر چشمگیری مواد منفجره و مهمات کشف کرده است. طرح هاي شيطان است این مواضع خشم شدید رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس هشتم را به همراه داشت. علاالدین بروجردی صبح دیروز به گفتگو با خبرگزاری فارس نشست تا بگوید: "اسرائیل در آذربایجان لانه کرده است." وی از دولت الهام علی اف خواست به جای بها دادن به آنچه " طرح‌های شیطانی آمریکا و اسرائیل" نامید، روابط خود را با همسایگان تنظیم کرده و در دام موساد،– سازمان اطلاعاتی خارجی اسرائیل - گرفتار نشوند. بروجردی موضع روز سه شنبه دولت آذربایجان را مانند "سناریوهای قبلی" دانست و گفت "صهیونیست ها" برای تخریب روابط جمهوری اسلامی با همسایگان آن را طراحی کرده اند. او افزود: "البته پیش از این نیز، این نوع سیاست‌ها از سوی آمریکا و انگلیس نیز دنبال شده بود." او "پر رنگ" شدن اینگونه "مسائل" را در ارتباط با گسترده شدن ابعاد حضور اسرائیل در آذربایجان می داند و تصریح می کند: "ما این سناریوها را کاملاً بی‌ارزش می‌دانیم چراکه سیاست قطعی جمهوری اسلامی ایران عدم دخالت در امور داخلی کشورهاست." گفتنی است اوایل بهمن، اندک زمانی پس از ترور مصطفی احمدی روشن –ـ دانشمند اتمی که جمهوری اسلامی اسرائیل را متهم به قتل وی کرده است ـ اعلامیه ای از سوی وزارت امنيت ملی آذربايجان منتشر شد که از ناکام گذاشتن دسیسه ای برای قتل سفیر اسرائیل و همچنین مدیران مرکز آموزشی يهوديان در باکو خبر می داد. این بیانیه وزارت اطلاعات را پشت این طرح ترور معرفی کرده. همزمان تلویزیون دولتی آذربایجان نیز با پخش اعترافات دو فرد متهم به دست داشتن در ترور، رهبر گروه خرابکار را یک شهروند جمهوری آذربایجان به نام "بالاقارداش داداش اف" معرفی کرد که ساکن اردبیل ـ در شمال غربی ایران ـ است و با دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی همکاری می کند. از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز اواخر ماه گذشته باکو را متهم به پناه دادن "عامل موساد" در خاک آذربایجان کرد. هفته گذشته وزارت خارجه سفیر دولت آذربایجان را احضار و اعتراض شدید جمهوری اسلامی در خصوص همکاری آذربایجان با "تروریست‌های موساد که عامل عملیاتی و سازماندهی" ترور دانشمندان هسته ای جمهوری اسلامی بوده‌اند، را به وی ابلاغ کرد. تلاش جمهوری اسلامی برای بمب گذاری در آذربایجان و همچنین سه گانه اخیر بمب گذاری ها علیه دیپلمات های اسرائیلی یک ماه پس از کشته شدن مصطفی احمدی روشن ـ از مسئولان سایت نطنز- صورت می گیرد.دو روز پس از آن قتل، آیت الله علی خامنه ای در واکنشی تند به کشتن دانشمندان جمهوری اسلامی با متهم کردن سازمان های اطلاعاتی اسرائیل و ایالات متحده به دست داشتن در این ترور گفته بود: "از مجازات مرتکبان این جنایت و عاملان پشت صحنه‌ی آن هم هرگز چشم‌پوشی نخواهیم کرد"

 
Email to a friend

سوریه

نیک آهنگ کوثر

 
Email to a friend

حمله هاشمی به تازه به دوران رسیده ها

نازنین کامدار

در فاصله کمتر از ده روز به برگزاری انتخابات مجلس که در آن تنها وابستگان جناح حاکم در قالب دو گروه محافظه کار حضور دارند،آیت الله هاشمی رفسنجانی در آخرین سخنرانی خود در قالب یک "توصیه"، "مجریان" و "ناظران" انتخابات را به عملکرد "جناحی" و "شخصی" متهم کرد و درباره رفتار شهروندان در برابر شرایط موجود نیز چنین گفت:" نبايد انتظار داشته باشید مردمي كه ناظر صحنه هستند به تأييد اقدامات بپردازند". هاشمی رفسنجانی که به تازگی در نزاع تغییر رئیس دانشگاه آزاد، به عملکرد دولت و جناح حاکم اعتراض کرده، در این سخنرانی از "تازه به دوران رسیده ها" انتقاد کرده و"جنگ نرفته ها" را "تحلیل گر دفاع مقدس" نامیده است. او در این سخنرانی از اصطلاحاتی همچون "خرید رای" و "دروغ" استفاده کرده که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی منتسب به جریان حامی محمود احمدی نژاد است. همزمان،محمد هاشمی، برادر آیت الله هاشمی و از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران نیز در پاسخ به سئوال خبرگزاری فارس،از ندادن لیست از سوی حزب کارگزاران سخن گفته و فضای سیاسی را "پر از تخریب" دانسته است. گفتنی است پیش از این صادق زیبا کلام، تحلیلگر سیاسی که به هاشمی رفسنجانی نزدیک است در گفت و گویی از "نظر آیت الله بر تحریم" خبرداده بود؛ خبری که از سوی دفتر هاشمی رفسنجانی تکذیب نشد، هر چند جهان نیوز در گفت و گویی تلفنی با وی به نقل از او اعلام کرد: "از دفتر آقای هاشمی با من تماس گرفتند و گفتند که نظرمن صحت ندارد". هاشمی رفسنجانی سخنان اخیر خود را در جمع "شورای هماهنگی جبهه مردمسالاری" بیان کرده و افزوده است: "محور اساسي نظام اسلامي عمل به قانون و احكام ديني و نيز رعايت اخلاق است، اما اگر فضاي انتخابات به‌گونه‌اي باشد كه تريبون‌داران قصد زمين زدن رقيب را داشته و يا مجريان و ناظران بخواهند با سلايق شخصي و جناحي و نيز سوءاستفاده از بيت‌المال رقيب را از ميدان به در كنند، نبايد انتظار داشته باشند مردمي كه ناظر صحنه هستند به تأييد اقدامات آنان بپردازند". او همچنین گفته است: "كانديداها يا وابستگان حزبي و جناحي بايد براي جلب آراي مردم، فقط به تشريح برنامه‌ها و دفاع از عملكرد خود و جناح خود بپردازند و در غير اين صورت تخلف كرده و صلاحيت نامزدي در انتخابات را ندارند. متأسفانه اكنون در بحث‌ها و مناظره‌هاي انتخاباتي به‌ويژه توسط كساني كه ادعاي ارزشمداري دارند، آنچه كه رعايت نمي‌شود همين مورد است و اخلاق و ادب اسلامي به مسلخ مي‌رود. به خاطر جلب چند رأي بيشتر، تهمت، دروغ و اهانت و تخريب انجام مي‌دهند و متأسفانه هيچ مرجع شرعي و قانوني هم به اين حجم از اهانت‌ها و تخريب‌ها توجه نمي‌كند. متأسفانه امروز مبارزه نديده‌ها، مبارز شده‌اند، جبهه‌نرفته‌ها و جنگ‌نديده‌ها، تحليل‌گر دوران دفاع مقدس شده‌اند و سرد و گرم نچشيده‌هاي انقلاب و مبارزه كه تازه به دوران رسيده‌اند، گذشته‌ها را زير سؤال مي‌برند كه اميدواريم روزي اوضاع اصلاح شود". همزمان با این سخنان که در برخی از شبکه های اجتماعی به معنای "تحریم ضمنی انتخابات از سوی هاشمی رفسنجانی" تعبیر شده، برادر وی، محمد هاشمی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران نیز به فارس گفت: "کسی که می‌خواهد انتخاب داشته باشد، اگر بخواهد به لیستی رای دهد به هر لیستی که نگاه می‌کند می‌بینید که یک سری اتهامات علیه آن لیست مطرح است". او افزوده است: "متاسفانه می بینیم که افراد بجای ارائه برنامه به تخریب رقیب می‌پردازند و از الفاظ توهین ‌آمیز استفاده می‌کنند و اتهامات نامناسبی را به یکدیگر می‌زنند. به نظر من همانطور که اول گفتم فضا مناسب نیست؛ فضای سیاسی کشور با توجه به فضای کوچه و بازار و همچنین فضایی که در رسانه‌ها می‌ بینم متوجه می‌شویم که در بحث ورود به انتخابات به عنوان تشکیلات، اخلاق اسلامی رعایت نمی‌شود. نوع اتهاماتی که روزنامه‌ها به افراد می‌زنند و حتی نوع الفاظی که بکار برده می‌شود، متاسفانه هم توهین ‌‌آمیز است و همچنین در شأن یک مسلمان نیست که این نوع کلمات را بر زبان بیاورد و یا بنویسد". او در برابر اصرار خبرنگار فارس درباره شرکت حزب کارگزاران در انتخابات هم چنین گفته است: "کسی نگفته که ما نمی‌آییم؛ یک عده نامزد معرفی نکرده‌اند و آن هم به دلیل شرایط سیاسی بعد از انتخابات سال 88 بود که در کشور به وجود آمد که طی آن فضای کشور فضای سنگینی برای این نوع گروه‌ها شد و به همین دلیل بود که برخی نامزد معرفی نکردند. از انتخابات 88 حزب کارگزاران هیچ جلسه و گردهم‌آیی در سطح شورای مرکزی و شورای مدیران نداشته که دلیلش را هم گفتم. دلیلش همین فضای سنگینی بود که در فضای کشور وجود داشت و چون ما هیچ گردهمایی و جلسه‌ای نداشتیم، لذا نامزدی هم برای انتخابات معرفی نکردیم. ما اصلاً نامزد معرفی نکردیم". مواضع برادران هاشمی درباره انتخابات در شرایطی بیان می شود که چندی پیش صادق زیبا کلام درباره دیدگاه هاشمی درباره این انتخابات با صراحت از "تحریم" سخن گفته بود. او گفته بود: "نظر آقای هاشمی رفسنجانی بر عدم شرکت در انتخابات است چون هیچ یک از خواسته‌هایی که وی در آخرین نماز جمعه خود و پس از حوادث 22 خرداد سال 88 مطرح کرد، جامه عمل پوشیده نشد".

 
Email to a friend

وزیر انکار می کند، اهالی فوتبال اعتراض

فریدون شیبانی

اهالی فوتبال، حتی آنان که پیشتر آرامش را به اعتراض ترجیح می دادند، این روزها و پس از دخالت آشکار مسوولان وزارت ورزش در انتخاب رییس فدراسیون دو و میدانی، حالا در گزینش حساستر رییس و دستیارانش در فدراسیون فوتبال بنای اعتراض را گذاشته اند؛محمد عباسی، وزیر ورزش اما همچنان انکار می کند. حسین فرکی، مهاجم پیشین تیم های ملی جوانان و بزرگسالان ایران و سرمربی امروز تیم نفت تهران تقریبا از آخرین کسانی است که در خبرگزاری فارس، این انتخابات را انتصابات نامیده است. به گفته فرکی "در این چند سال اخیر اگرچه در فدراسیون فوتبال، انتخابات داشتیم ولی این انتخابات به انتصابات ربط پیدا می‌کند و در واقع به گونه‌ای انتصابات است." محمد عباسی، وزیر غیرورزشی وزارت ورزش دیروز در گفت و گو با خبرگزاری کار (ایلنا) بار دیگر این ادعا را رد کرد و مانند رسم دو سال اخیر هر اعتراضی را به اعتراض مردم در دو سال پیش ربط داد و گفت: "برخی‌ها با ایجاد شائبه دخالت این وزارتخانه در انتخابات فدراسیون‌ها می‌خواهند فضای ورزش و افکار عمومی را متشنج کنند. تکرار مساله دخالت در انتخابات فدراسیون‌های ورزشی فضا را متشنج می‌کند، در صورتی که فضا کاملا شفاف است." ملاقات ویژه با آقای وزیر روز 15 اسفند انتخابات فدراسیون فوتبال برای گزینش رییس، نایب رییس و هیات رییسه برگزار می شود و از هم اکنون صف بندی سرداران و مردان دولتی جایی برای اهالی فوتبال باقی نگذاشته است. برای بقای علی کفاشیان بر کرسی ریاست، بخت کمی پیش بینی شده و حضور ناگهانی محمدحسین قریب، مدیرعامل اسبق باشگاه استقلال برای نشستن به جای کفاشیان، نگاهها را متوجه او کرده است. قریب پس از ملاقاتی ویژه با محمد عباسی، وزیر ورزش و جوانان، به ساختمان خیابان سئول رفت و از دبیرخانه فدراسیون فوتبال "فرم" نامزدی ریاست را دریافت کرد. اهالی فوتبال معتقدند او به عنوان فرستاده محمود احمدی نژاد قوانین فیفا را دور زده است تا از در حیاط خلوت فدراسیون به سوی ریاست آن خیزبردارد. فتنه‌گران سال ۸۸! علیرضا دهقان، رئیس کمیته ورزش و جوانان مجلس اسلامی در رسانه های داخلی گفته است که وزارت ورزش پس از اعمال نفوذ در انتخابات هفته پیش فدراسیون دو و میدانی و تحمیل گزینه انتخابی دولت، حالا به سوی فدراسیون فوتبال خیر برداشته است؛ و اگر چنین شود، عباسی استیضاح می شود. وزیر ورزش و جوانان هم در خبرگزاری فارس چنین پاسخ داده است: "آنهایی که برای انتخابات فدراسیون فوتبال جوسازی می ‌کنند، ادای فتنه‌گران سال ۸۸ را در می‌آورند. وزارت ورزش با این کارها دچار مشکل نمی‌شود. آنها می خواهند فضاسازی کنند تا انتخابات سالم برگزار نشود." عباسی افزوده است: "برای ریاست فدراسیون فوتبال گزینه خاصی نداریم. اما هیچگاه کنار نمی کشیم و بر انتخابات نظارت می کنیم." علیرضا دهقان به خبرگزاری فارس گفته است: "برای ما کاملا مشهود است که در انتخابات فدراسیون دوومیدانی وزارت ورزش صددرصد دخالت کرده است. روی کلمه صددرصد تاکید ویژه ای دارم. افرادی مثل من که در ورزش هستند متوجه این دخالت ها می شوند و اگر کسی بیرون ورزش باشد متوجه نمی شود." از دوره دوم ریاست محسن صفایی فراهانی، ریاست فدراسیون فوتبال از صورت انتصابی دولت به شکل هر چهار سال یک بار انتخابی از سوی مجمع فوتبال در آمد تا از دخالت دولت در امور آن ممانعت شود.اما از زمان دولت محمود احمدی نژاد دخالتها چنان بوده که یک بار برکناری رییس فدراسیون (محمد دادکان) به دستور رییس سازمان تربیت بدنی (محمد علی آبادی) به دردسرهای محرومیت بین المللی فوتبال ایران انجامید. رئیس کمیته ورزش و جوانان مجلس در گفتگوی خود با مهر در مورد احتمال دخالت دولت در انتخابات فدراسیون فوتبال گفت: "درصورت احراز دخالت دولت در انتخابات فدراسیون فوتبال برای نمایندگان، قطعا وزیر ورزش و جوانان را برای طرح سئوال و استیضاح به مجلس فرا می‌خوانیم، همانطور که می‌خواهیم بعد از انتخابات مجلس، وزیر ورزش را برای سئوال درباره چرایی دخالت در انتخابات فدراسیون دوومیدانی که برای شخص من محرز شده است فرا بخوانیم." با مجلسی ها رفیق هستم! امامحمد عباسی به خبرگزاری فارس گفته است: "با مجلسی‌ها رفیق هستم و این حرف‌ها مطرح نیست." در خبرگزاری دانشجویان ایران هم بی اعتناییش به سخنان مجلسی ها را بدین صورت نشان داده: "انتخابات فوتبال مانند انتخابات دوميدانی انجام می‌شود... دلواپس انتخابات فدراسيون فوتبال نباشيد." او در مورد اینکه قریب از بين يك فهرست 13 نفره از سوی وزارت ورزش و جوانان انتخاب شده است و شايعه داشتن جلساتي با قريب در وزارت خانه ، گفته: "بر اجدادشان صلوات! من با تمام فوتبالی ‌ها در طول سال جلسه مي‌گذارم."  در طول سال های اخیر در ورزش ایران ابتدا دولتی ها و سرداران را به مدیریت باشگاهها تحمیل می کنند و سپس آن ها را "اهالی فوتبال" و یا "فوتبالی ها" می خوانن؛ اهالی ای که بین خودشان هم درگیری های اساسی دارند.

 
Email to a friend

رهبرشناسی تفصیلی

ابراهيم نبوي

800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 با توجه به اینکه یک آقایی که خیلی مطمئن نیستیم حرفش راست است یا چپ یا میانه یا میاندوآب یا یک جای دیگر، گفته است که "خامنه ای در دانشگاهی در مسکو درس خوانده است." حالا پاتریس لومومبا بوده یا ستارخان را هم مطمئن نیستیم، ولی اطمینان داریم که محمد علی رامین که 25 دقیقه در آلمان تحصیل کرده و مدارک مختلفی از انگلیس در زمینه های مختلف دریافت نموده و پسرش هم در امور مالی و سومالی وارد است، گفته که "جهان امروز تشنه شناخت خامنه ای است" و گفته است که "خامنه ای عالم ترین، مدبرترین، قانون مدارترین، صبورترین، شجاع ترین، متواضع ترین و با سخاوت ترین انسان روزگار است" و کوچک زاده هم گفته است: "ما با کسی که التزام اش به رهبری در حد حکم حکومتی است، ائتلاف نمی کنیم." لذا تست زیر را برای شناخت میزان التزام خود نسبت به آیت الله خامنه ای پاسخ داده و آن را به آدرس "تهران، انستیتو پاستور، بیت رهبری، برسد به دست علی خامنه ای" بفرستید. کسانی که خودشان نتیجه تست را بصورت دستی به بیت می برند، سر راه لطفا واکسن بزنند که در صورت گازگرفتگی دچار عضویت در بسیج دانشجویی نشوند. سووال اول: در تشبیه قد رهبری چه چیزی به لحاظ شعری از همه چیز درازتر است؟ گزینه اول: برج ایفل در کنارت کودک است گزینه دوم: برج میلاد از برت خجلت کشان خواهد گذشت گزینه سوم: سرو گلندام من قامت ناناز توست گزینه چهارم: سرو گلندام یک نفر دیگر یک چیز دیگر توست گزینه پنجم: بلند آفتاب آمد چو قد تو سووال دوم: علم رهبر با علم چه کسی قابل قیاس است؟ گزینه اول: ادوارد انشتین گزینه دوم: آلفرد اورانیوم نوبل گزینه سوم: انستیتو لوئی پاستور گزینه چهارم: استیو جابز ابوالمشاغل گزینه پنجم: امام جعفر صادق گزینه ششم: امام نقی صادق سووال سوم: تدبیر رهبری را از کدام عمل او می فهمیم؟ گزینه اول: بدون استفاده از مشاور بهترین تصمیم را می گیرد. گزینه دوم: تصمیم را می گیرد و بعد هیچ کس حق ندارد تصمیم بگیرد. گزینه سوم: هر اتفاقی افتاد معلوم می شود همان تصمیم او بوده است. گزینه چهارم: هیچ تصمیمی نمی گیرد و بعدا یک اتفاقی می افتد که همان تصمیم اوست. سووال چهارم: چگونه می فهمیم که آیت الله خامنه ای قانونمدارترین رهبر جهان است؟ گزینه اول: چون چهار قطعنامه علیه او صادر شد و آخ نگفت. گزینه دوم: چون چهار قطعنامه علیه او صادر شد، ولی یواش آخ گفت. گزینه سوم: چون هر چیز بگوید خودش قانون است. گزینه چهارم: چون قانون چیزی است که او می گوید. سووال پنجم: چرا آیت الله خامنه ای صبورترین رهبر جهان است؟ گزینه اول: چون هنوز دو سال از دور دوم احمدی نژاد نگذشته با او مخالفت کرد. گزینه دوم: چون سه سال از دوره خاتمی گذشته بود با او مخالفت کرد؟ گزینه سوم: چون سه سال و نیم از دوره هاشمی گذشته بود با او مخالفت کرد؟ گزینه چهارم: چون قبل از اینکه شورای نگهبان انتخابات 88 را تائید کند تبریک گفت. گزینه پنجم: چون هم خوشگل است، هم قبلا تار می زد. سووال ششم: شجاعت آیت الله خامنه ای با چه چیزی قابل مقایسه است؟ گزینه اول: شیرژیان گزینه دوم: کاربوراتور ژیان گزینه سوم: کاسه نمد ژیان گزینه چهارم: اگزوز ژیان سووال هفتم: از کجا می فهمیم که خامنه ای شجاع ترین رهبر جهان است؟ گزینه اول: از اینکه فلسطینی ها کشته می شوند. گزینه دوم: از اینکه لبنانی ها کشته می شوند. گزینه سوم: از اینکه دائما از تلویزیون انفجار نگاه می کند. گزینه چهارم: از اینکه به بسیج دستور داد همه را بزنند، و نترسید. سووال هشتم: تواضع آیت الله خامنه ای از کدام جمله او معلوم است؟ گزینه اول: خبرگان حق دخالت در تصمیمات من را ندارد. گزینه دوم: دشمنان من مثل دشمنان حضرت علی هستند. گزینه سوم: وقتی به دنیا آمد گفت "یاعلی" و نگفت " یا سید علی" گزینه چهارم: از بی بصیرت بودن دیگران سووال نهم: برای رفتن به بیت رهبری چه چیزی نباید فراموش شود؟ گزینه اول: دستمال یزدی، چشم پر از اشک، شعری درباره آقا گزینه دوم: چفیه فلسطینی، سینه پر آه، شعری علیه دشمن گزینه سوم: نوع دستمال مهم نیست، نوع شعر مهم است. گزینه چهارم: لب برای ماچ، دستمال برای برق انداختن، نگاه عاشقانه سووال دهم: چرا خامنه ای با سخاوت ترین رهبر جهان است؟ گزینه اول: بخاطر اینکه در بیروت مدرسه ساخته نه در خرم آباد. گزینه دوم: بخاطر اینکه تراکتور به ونزوئلا می برد نه به پشتکوه. گزینه سوم: بخاطر اینکه کمیته امداد در غزه است، نه در بلوچستان. گزینه چهارم: بخاطر اینکه 400 میلیارد دلار پول نابود شد و اصلا ناراحت نشد. سووال یازدهم: مهدی کوچک زاده گفت "ما با کسی که التزام اش به رهبری در حد حکم حکومتی است، ائتلاف نمی کنیم" برای اثبات وفاداری به رهبر باید چکار کرد؟ گزینه اول: نامزد مجلس باید خودش را چرب کند. گزینه دوم: نامزد مجلس باید به زیر زمین رهبری برود. گزینه سوم: در زیرزمین بیت مراسم نامزدی برگزار می شود. گزینه چهارم: گزینه اول و دوم و سوم با هم صحیح است.

 
Email to a friend

یک درگیری و چندین روایت

مهشید برومند

Normal 0 false false false FR X-NONE AR-SA دو روز پس از اعلام خبر یک درگیری مسلحانه در سیستان و بلوچستان، اختلاف و تناقض گویی ها در خبرگزاری ها و مقامات حکومتی درباره تعداد کشته شدگان، هویت و وابستگی های این افراد همچنان ادامه دارد؛ برخی کشته شدن یک نفر و بعضی دیگر 4 نفر را اعلام کرده اند؛ دسته ای کشته شدگان را وابسته به گروه جندالله، برخی دیگر وابسته به سازمان مجاهدین خلق و بعضی این افراد را شرور نامیده اند. در این ارتباط خبرگزاری فارس، نزدیک به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی، به نقل از سرتیپ پاسدارحمید فهیمی رادفرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان نوشت: "روز گذشته(سه شنبه) با توجه به اطلاعات واصله از سوی سربازان گمنام امام زمان (عج) در مورد ورود شرور فراری به نام پندوک بلوچ لاشاری معروف به عبدالله پاکوتاه به روستایی در بخش لاشار در شهرستان نیکشهر عملیات مشترکی برای دستگیری وی آغاز شد." فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان همچنین اضافه کرد که "به توجه به اطلاعات جمع‌آوری شده عملیات غافلگیری انجام و طی یک درگیری چند ساعته این شرور که به مدت۲۰ سال انواع شرارت‌ها را در منطقه جنوب شرق کشور انجام داده بود به هلاکت رسید. در این درگیری افرادی به نام‌های عبدالنبی بلوچ لاشاری،رحیم بخش بلوچ لاشاری و دو تن دیگر زخمی ودستگیر شدند." خبرگزاری فارس به نقل سرتیپ فهیمی ‌راد این افراد را از اعضای گروه جندالله معرفی کرده و همچنین خبرداده که این افراد پیش از این نیز درگیری هایی با نیروهای سپاه پاسداران و نیروی انتظامی داشته اند. این خبرگزاری در خبری دیگر اما از کشته شدن 4 نفر ار افراد درگیر شده با نیروهای امنیتی و نظامی خبرداده و همچنین اعلام کرده که یک مامور نیروی انتظامی به نام "رمضان سنچولی" در این درگیری ها کشته شده است. در همین حال خبرگزاری ایسنا در گفت و گویی با رییس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان به نقل از او نوشت که افرادی که در جنوب شرق کشور کشته شده اند "از اعضاي گروهك ريگي نبوده‌اند." این خبرگزاری در شرح این واقعه نیز نوشت: "عصر سه‌شنبه در روستاي گسک دهستان لاشار شمالي از توابع نيکشهر، طي عملياتي مشترک توسط سربازان گمنام امام زمان (عج)، اداره کل اطلاعات و نيروي انتظامي سيستان و بلوچستان، پنج شرور كه سوابق متعدد در ناامني و شرارت داشتند به محاصره درآمدند و در جريان درگيري، «سه نفر كشته و دو نفر» دستگير شدند. " خبرگزاری رسمی دولت ـ ایرنا ـ نیز با انتشار بیانیه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تعداد کشته ها را مانند ایسنا 3نفر و زخمی ها را 2 نفر اعلام کرد و نوشت که این افراد از سال 1370 یک باند مسلحانه تشکیل داده بودند و به قاچاق مواد مخدر و سرقت مسلحانه در سطح کلان مبادرت می کردند. ایرناهمچنین به نقل از وزارت اطلاعات درباره وابستگی این افراد نوشت: "اعضای این باند با گروهك تروریستی منافقین نیز در راستای ورود و خروج عناصر و عوامل این گروهك از مرزهای شرق كشور و اقدامات خرابكارانه در استان سیستان و بلوچستان از طریق سرپل نفاق خارج كشور در ازای دریافت كمك های مالی و تسلیحاتی همكاری داشته اند." وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در این بیانیه که ایرنا آن را منتشر کرده است خبرداده که "بلوچ لاشاری"پس از ورود به كشور در "تور اطلاعاتی" نیروهای این وزارتخانه قرار گرفته و در دهستان لاشار نیکشهر کشته شده است. از دیگر سو اما باشگاه خبرنگاران متعلق به صدا وسیمای جمهوری اسلامی با انتشار خبری از کشته شدن 4 نفر در این درگیری خبر داده است. این وبسایت خبری "پندوک بلوچ لاشاری" را یک شرور معرفی کرده که "با عناصر مزدور خود طي ماه هاي اخير با اقدامات تروريستي و جنايات هولناک موجب اخلال در امنيت اين مناطق شده بود." خبر فعالیت و وابستگی افراد کشته شده به سازمان مجاهدین خلق که مقامات جمهوری اسلامی از آنها به عنوان "منافقین" یاد می کنند در شرایطی است که در اغلب مواردی که انفجارها و یا ترورهایی در کشور صورت گرفته مسئولین امنیتی نظامی این سازمان را به دست داشتن در آن متهم کرده اند. سازمان مجاهدین خلق تاکنون به این بیانیه وزارت اطلاعات واکنشی نشان نداده است. از سوی دیگر خبرگزاری فارس و فرمانده نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان درحالی افراد کشته و دستگیر شده را به گروه جندالله نسبت داده اند که پس از دستگیری عبدالمالک ریگی رهبر این گروه در اسفندماه سال 88 و اعدام او در 30 خرداد 89 مقامات جمهوری اسلامی ابتدا از نابودی تقریبی و سپس بارها از نابودی کامل این گروه شبهه نظامی خبرداده اند.

 
Email to a friend

مسائل پسا جمهوری اسلامی

اکبر گنجی

فرض کنیم مخالفان ساختارشکن به آرزوی دیرینه ی خود رسیده و رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی از درون فروپاشد یا به وسیله ی دشمنانش سرنگون شد. در آن صورت، صدها و هزاران مسأله ی آشکار و نهفته وجود دارد که باید درباره ی آنها تصمیم گیری شود و در آن شرایط بحرانی نه مجالی برای تأمل و عقلانیت باقی می ماند و نه لزوماً سر رشته ی همه ی امور در دست خردمندان و تحت نظارت و کنترل نهادها و فعالان حقوق بشری قرار خواهد داشت. تجربه ی انقلاب 1357 در برابر ماست. انقلاب ایران به گونه ای بود که میشل فوکو آن را- با اتخاذ از مارکس- "روح جهان بی روح" جدید خواند(مارکس نوشته بود:"مذهب آه مخلوق ستم دیده، احساس جهانی بی احساس، و جان اوضاعی بی جان است"). شخصیت کاریزماتیکی چون آیت الله خمینی- به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب- در میان پرده ی چند ماهه ی پاریس، از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی مطلق سخن می گفت. دموکراسی و حقوق بشر برتر از "دموکراسی های محقق غربی" را وعده می داد. اما وقتی انقلاب پیروز شد، کینه و نفرت و انتقام و خشم دست به دست هم داد و- جز اقلیتی انگشت شمار- همه به دنبال اعدام سریع همه ی زمامداران رژیم پیشین بودند. برخی از گروه های اپوزیسیون فعلی در آن زمان با صدور اطلاعیه خواهان اعدام سریع- بدون دادگاه- مسئولان رژیم پهلوی بودند. حتی مهدی بازرگان متهم می شد که در حال فراری دادن آنها است(مدعای کنایه آمیز "بختیار از مرز بازرگان فرار کرد" را به یاد داریم). در چنین شرایطی به سرعت حدود پانصد تن تیرباران شدند. اینک شرایط بسیار فرق کرده است. از یک سو شاهد فروپاشی تمامی تکیه گاه های سنتی و فرهنگی و دینی ای هستیم که آدمی را از دست زدن به هر کاری باز می داشت. به تعبیر دیگر، گویی هیچ امری حجیت ندارد. از سوی دیگر، ناظر کینه و نفرت انباشته شده ی 33 سال گذشته ایم که ده ها برابر آن زمان است( گزارش های نهادهای حقوق بشری- چون عفو بین الملل- از وضعیت هزاران تن بازداشت شده ی کشور کم جمعیت لیبی، شکنجه ی آنها و کشتن تعدادی زیر شکنجه عبرت آموز باید باشد). در چنین زمینه و زمانه ای، مخالفان باید پیشاپیش تکلیف بسیاری از مسائل را روش سازند. باید به این پرسش پاسخ گفت: به دنبال برساختن "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" هستیم، یا به دنبال تکرار تجربه ای که به جمهوری اسلامی منتهی شد. مخالفان جمهوری اسلامی در یک اصل اشتراک نظر دارند: مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی. اما یک گام که پیش رویم، اختلاف نظرها ظاهر خواهد شد. شاید یکی از مسائل اصلی این باشد که فاقد یک "اپوزیسیون" به رسمیت شناخته شده (دارای پایگاه اجتماعی)از سوی مردم ایران هستیم. گروه هایی قصد دارند از خود "اپوزیسیون ملی" بسازند، یعنی بدون اتکا به دولت های خارجی و فقط با اتکای به مردم ایران به قدرت دست یابند. اما گروه های دیگری قصد دارند از خود "اپوزیسیون همسو" بسازند، یعنی رسماً از ضرورت "همسویی" با دولت های غربی و "حمایت"(مالی و دیگر انواع حمایت ها) دولت های قدرتمند از اپوزیسیونی که به کمک آنها باید ساخته شود، سخن می رانند. اما پرسش های مهمی در اینجا وجود دارد: هدف یا اهداف مخالفان چیست؟ مخالفان از چه روش ها و وسایلی برای رسیدن هدف یا اهدافشان استفاده می کنند و خواهند کرد؟ صدها پرسش و مسأله دیگر در کنار این دو مسأله و پرسش در انتظار پاسخ و راه حل اند. امروز باید درباره ی این مسائل اندیشید و درخصوص آنها همفکری کرد. اگر در اثر گفت و گو اجماعی پدیدار شود، مسائل لحظه های بحرانی و آشوب نیز تا حدود زیادی براساس گفتمان های مقبول پیشین، صورت و شکل و محتوا خواهند گرفت. برای روشن شدن محل نزاع، به یک مسأله اشاره خواهد شد تا دشواری کار و ضرورت تأمل و گفت و گوی جمعی درباره ی این نوع مسائل پدیدار شود. پرسش: پس از سرنگونی یا فروپاشی جمهوری اسلامی، با زمامداران این رژیم چه باید کرد؟ پاسخ گویی به این پرسش، حداقل نیازمند گفت و گو پیرامون مسائل زیر است: مسأله ی اول: چه کسانی زمامداران یک رژیم- در این مورد جمهوری اسلامی- به شمار می روند؟ رهبر؟ روسای سه قوه؟ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام؟ اعضای شورای نگهبان؟ وزیران؟ تعیین دقیق این امر بسیار ضروری است که چه تعداد آدم و چه نوع سمت هایی جزو مسئولان رژیم محسوب می شوند. مسأله ی دوم: چه کسانی از نظر قانونی و حقوقی باید پاسخگو باشند؟ به تعبیر دیگر، مسئولیت حقوقی وقایع با چه کسانی است؟ الف- رهبر و اعضای بیت او؟ ب- رئیس جمهور؟ وزیران؟ معاونین وزراء؟ مدیران کل ادارات؟ روسای ادارات؟ کارمندان؟ ج- رئیس قوه مقننه؟ هیأت رئیسه ی مجلس؟ نمایندگان مجلس؟ اعضای شورای نگهبان؟ اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام؟ د- رئیس قوه ی قضائیه؟ مسئولان اصلی قوه ی قضائیه(دادستان کل، رئیس دیوان عالی کشور، رئیس دیوان عدالت اداری، معاون اول قوه ی قضائیه و...)؟ قضات؟ دادستان ها؟ زندانبانان؟ بازجوها؟ شکنجه گران؟ ه- فرمانده کل سپاه ؟ فرمانده کل بسیج؟ فرمانده کل نیروی انتظامی؟ کلیه ی فرماندهان سپاه و بسیج و نیروی انتظامی؟ کل پرسنل رسمی سپاه و بسیج و نیروی انتظامی؟ ارتش(نیروی هوایی، زمینی و دریایی)؟ و- مسئولان نظام آموزشی؟ اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ اعضای شورای فرهنگ عمومی؟ روسای دانشگاه ها و دانشکده ها ؟ اساتید طرفدار رژیم؟ ز- مسئولان حوزه های دینی قم و مشهد؟ مراجع تقلید؟ جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم؟ ائمه جمعه؟ ائمه ی مساجد؟ طلاب حوزه های دینی؟ ح- طبقه ی جدید جمهوری اسلامی؟ میلیاردرها؟ میلیونرها؟ رانت خواران بزرگ؟ مسأله ی سوم: برای پاسخگویی تا چه زمانی باید عقب رفت؟ مسئولان دوران آیت الله خمینی(دهه ی اول انقلاب)؟ مسئولان دوران آیت الله خامنه ای (دهه ی دوم، دهه ی سوم، دهه ی چهارم)؟ یا فقط مسئولانی که تا آخرین لحظه مقاومت کرده و ارکان نظام را تشکیل می دهند، باید پاسخگو باشند؟ مسأله ی چهارم: چه نوع مجازات ها و شیوه های دادرسی هرگز به وقوع نخواهد پیوست؟ الف- مجازات اعدام؟ آیا مجازات اعدام به کلی از همان دقیقه ی اول لغو خواهد شد؟ آیا مجازات اعدام پس از اعدام زمامداران پیشین لغو خواهد شد؟ ب- شکنجه؟ آیا برای اعتراف گیری از کسانی که باید پاسخگو باشند، از هیچ نوع شکنجه ای استفاده می گردد، یا شکنجه به طور مطلق کنار نهاده خواهد شد؟ ج- آیا زمامدارانی که باید پاسخگو باشند در "سلول های انفرادی" حبس خواهند شد، یا "سلول انفرادی" هم شکنجه به شمار خواهد رفت؟ د- دادگاه های انقلابی یا خلقی؟ آیا زمامدارانی که باید پاسخگو باشند از حق وکیل، دادگاه های علنی و هیأت منصفه محروم نخواهند شد؟ مسأله ی پنجم : چه تعداد بازداشت و زندانی خواهند شد؟ ده ها تن؟ صدها تن؟ هزاران تن؟ ده ها هزار تن؟ چه تعداد بازجو برای بازجویی از این افراد لازم است؟ بازجویی از آنها چه مدت طول خواهد کشید؟ مسأله ی ششم: هدف چیست؟ انتقام گرفتن و سیراب کردن احساس نفرت؟ اجرای عدالت؟ عدم تکرار جنایت و نقض حقوق بشر؟ بنا کردن نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر؟ مسأله ی هفتم: "تشکیل کمیته ی ملی حقیقت یاب" ؟ این تجربه ی مهمی است که در کشورهای مختلفی که گذار به دموکراسی در آنها صورت گرفته، انجام شده و سنت بزرگی آفریده است. دو اصل "ببخش و فراموش کن" و "ببخش و فراموش نکن" نیز محصول همین سنت و تجربه های متفاوت گذار است. این نوع تجربه های دموکراسی ساز و حقوق بشری مبنای کار خواهد بود، یا شیوه های تلافی جویانه؟ مسأله ی هشتم: اصول توجیه کننده ای چون "ضرورت"، "شرایط استثنایی" و پاسداری و حفظ آنچه به دست آمده در برابر خطرات بالفعل و بالقوه،معمولاً زمامداران جدید را به سوی نقض حقوق بشر و سیستماتیزه کردن آن می راند. آیا مجدداً به چنین بهانه هایی برای نادیده گرفتن حقوق بشر استناد خواهد شد؟ یعنی گفته خواهد شد: این نوع اعمال مقتضای طبیعی انقلاب و شرایط بحرانی و آشوب است. مردم و انقلابیون به شدت خشمگین هستند و فعلاً کاری نمی توان کرد تا زمان بگذرد و آبی بر آتش پاشیده شود. مسأله ی نهم: آیا می توان در اثر گفت و گو به توافقی همگانی دست یافت که مطابق آن کلیه ی بازداشت ها و محاکمات پس از فروپاشی تحت نظارت و کنترل شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیوان بین المللی کیفری و عفو بین الملل صورت گیرد؟ نتیجه : پرسش هایی که مطرح شد، فقط و فقط حول یک مسأله از صدها و هزاران مسأله ای است که امروز باید درباره ی آنها گفت و گو صورت گیرد. اگر رایزنی جمعی در چارچوب ایده های دموکراسی و حقوق بشر صورت نگیرد،و امور به آینده واگذار شود، نه تنها احتمال وقوع فاجعه بالاست، بلکه احتمال برساختن دیکتاتوری دیگری نیز وجود خواهد داشت که یکی از علل وجودی آن "مسئولیت ناپذیری" مخالفان از "گفت و گوی خردمندانه" پیرامون این مسائل است. سه گروه مخاطب این نوشتارند: اول- نهادها و فعالین حقوق بشری : خوشبختانه مواضع شفاف و اصولی این گروه معلوم است و مسأله ای از این جهت پدید نخواهد آمد، چون این گروه تحت هر شرایطی از اجرای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و دیگر کنوانسیون های حقوق مدنی و سیاسی دفاع خواهد کرد. دوم- گروه های اپوزیسیون: این گروه به طور طبیعی متشکل از کسانی است که قصد دارند جانشین رژیم موجود شوند. بیشترین مشکل و مسأله به این گروه باز می گردد که "قدرت"(دولت/حکومت/زمامداری سیاسی) را در دست خواهند گرفت. بیان دقیق و شفاف مواضع این گروه دارای اهمیت بسیار است. سوم- روشنفکران قلمرو عمومی : "گفتار سازی" های بدیل کار این گروه است. وظیفه ی اخلاقی این گروه این است که از طریق "گفتارسازی"، آرمان های دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و تبعیض زدایی را در حطیه های گوناگون به دقت معین و موجه ساخته و به "گفتمان مسلط" مبدل سازند، تا از این راه درد و رنج آدمیان کاهش یابد.

 
Email to a friend

بقای نظام با حذف ولایت فقیه

بيژن صف سري

این روزها یک روحانی نزدیک به محمدتقی مصباح یزدی، عضو بانفوذ مجلس خبرگان رهبری، خبر از نامه ای منصوب به آیت الله خامنه ای خطاب به مجلس خبرگان داده است که ضمن ایجاد موج خبری در رسانه های خارج از کشور، برخی با بی اعتنایی به دو پرسش برآمده از انتشار این خبر، به تفسیر و تحلیل آن پرداخته اند. به باور این قلم آنچه بیش از قلدری سیدعلی خامنه ای که در نامه به اعضای مجلس خبرگان به خوبی نمایان است، چرایی پرسش از رهبری توسط جماعت همیشه خاموش مجلس خبرگان وایضا دلیل مطرح ساختن پاسخ مکتوب رهبری به اعضای این مجلس، از سوی یکی از مریدان مصباح یزدی حائز اهمیت است که در این نوشتار به این دو نکته خواهم پرداخت. چرا اعضای خبرگان رهبری تن به پرسش از رهبری داده اند؟
بی شک با مرور بر سابقه مجلس خبرگان که در طول عمر سی و سه ساله خود غیر از یکی دو بار، آن هم درجلسات غیر علنی نسبت به عملکردبرخی از نهاد های تحت امر رهبری، پرسش های سر بسته و غیر شفافی را مطرح ساخته که همه آنها بی پاسخ یا با عتاب وخطاب و موعظه رهبری، به فراموشی سپرده شده، تا کنون همتی در انجام وظیفه شرعی و قانونی این خبرگان دینی دیده نشده است؛ خاصه به زیر سئوال بردن عملکرد شخص رهبری، در سابقه این نهاد نظارتی هرگز وجود نداشته است. اما به یک باره مواجه شدن با اظهارات مکتوب رهبری به اعضای مجلس خبرگان، این پرسش را به ذهن متبادر می سازد که آیا براستی اعضای این نهاد نظارتی، چه ازنوع انتخابی و یا از نوع انتصابی، برای اولین باربه صرافت انجام وظیفه فراموش شده خود افتاده اند؟ و یا دست کم تنها برخی از آنهابا تحریک بعضی از همقطاران پرنفوذ خود در مسائل سیاسی کشور، تن به ارتکاب چنین گناه عظیمی داده اندکه این چنین درنامه رهبری مورد خطاب قرار می گیرند؟
بی شک خوش باوری است اگر باور کنیم که طراحان پرسش از رهبری بعد از سال ها لقمه گیری ازخوان قدرت و سکوت در برابر همه ظلم های روا داشته شده به ملت، امروز از سر ادای دین و جبران مافات با ریز شدن در اعمال فردی که خود در تحمیل آن بر ملت نقش بسزایی داشته اند، او را به زیر سئوال برده و تصمیم های بدور از عقلانیت وی را، خاصه در دوسال گذشته که منجر به طغیان ملت شد، مورد پرسش قرار داده اند. در واقع باید ترس از فروپاشی نظام را عامل مهم چنین حرکت دور از انتظار از این جمع همیشه خاموش دانست چرا که بقای این خبرگان دین فروش در حفظ چنین نظامی تضمین می گردد. از این رو در شرایط امروز که همه نابسامانی ها متوجه رهبری است، تن دادن به چنین ریسک و خطری به دور ازتصور نمی تواند باشد، و چه بسا برای حفظ نظام تن به تغییر مهمترین اصل درنظام ولایی یعنی حذف ولایت فقیه هم می دهند. اگر چه در این تلاش اخیر به رسم معمول، با پاسخ قلدرمابانه ی رهبری، همگی چون گذشته تن به سکوت داده ودر لاک خود فرو رفته و حتی با تائید دوباره صلاحیت این دیکتاتوربعنوان فقیه واجد شرایط رهبری از شکر خوردنشان به ظاهر پشیمان شده اند اما این اولین گام در حفظ نظام وبقای جماعتی است که در صورت فرو پاشی نظام آنها هم نیز نابود خواهند شد. طرفه آنکه دراین تلاش ـ اگر چه ناموفق بوده اند ـ اما دلخوش ازآنند که در روز مبادا اگر به خشم ملت گرفتار شوند همین یک بار شکر خوردن هم بعنوان سند انجام وظیفه در کارنامه ننگین شان ثبت گردیده که باید گفت زهی خیال باطل.   چرا مکتوب رهبری از سوی عامل مصباح یزدی افشا می شود؟ بنا بر گفته رئیس موسسه تمدن و توسعه اسلامی و عضو هیات علمی موسسه امام خمینی که تحت ریاست روحانی مقتدر مصباح یزدی اداره می شود، این اظهارات مکتوب شده رهبری، در اواخر دوره ریاست هاشمی رفسنجانی بر مجلس خبرگان بوده است  وعجبا از آن زمان تا به امروز هیچ گروه و یا فردی، حتی مخالفان نظام به صرافت مطرح کردن این نامه و یا دست کم با چنین ابعاد گسترده ای نیفتاده بودند؛ اما اکنون دراین برهه از زمان که ریاست این جمع خبره دین فروش بر عهده محمدرضا مهدوی کنی، که بی تاثیر از نفوذ مصباح یزدی نیست، این اظهارات تاریخی ولی امر مسلمین خطاب به علمای مجلس خبرگان با چنین ابعاد گسترد ه ای، آن هم توسط یکی از نوچه های روحانی مقتدر(مصباح یزدی) منتشر می گردد. حال این پرسش مطرح است که با توجه به اختلافاتی که دردوسال گذشته بین اصول گرایان وجود دارد و در حال حاضردراوج این اختلافات قرار دارند تا بدانجا که حتی در انتخابات پیش رو قادربه پنهان کردن آن نبوده و عاقبت دردوگروه با دولیست مجزا، در انتخابات پیش رواعلام حضور می کنند، آیا این افشاگری و مطرح ساختن نامه رهبری به مجلس خبرگان، دررقابت وجنگ قدرت بین اصولگرایان تاثیر گذار است؟ طرفه آنکه با تعمق در این ماجرا، زمزمه ی ایجاد نظام اسلامی بدون ولی وفقیه، که از بعداز آشکار شدن سر سپردگی احمدی نژاد به مصباح یزدی ازسوی حامیان این روحانی مقتدر و دانش آموختگان مدرسه حقانی در گوش ملت خوانده می شود، امروز رساتربه گوش می رسد و به باور ها نزدیک تر می گردد. با چنین اوصافی و با درنظر داشتن مقاومت آیت الله خامنه ای در پاسخگویی به تنها نهاد نظارت کننده بر عملکرد رهبری، براحتی می توان این سید بی بصیرت خراسانی را برای نجات نظام بعنوان تنها عامل مقصر نابسامانی ها موجود، نشانه گرفت؛ همچنان که در یک سال گذشته انتشار نامه های انتقادی ازرهبری نظام خصوصا توسط فرماندهان سپاهی و افرادی که تا چندی پیش از حامیان جان بر کف رهبری محسوب می شدند، خواسته و ناخواسته درالقا این باور بین اقشارجامعه نقش موثری داشته اند. از این رو حذف ولایت فقیه ازصحنه قدرت آن هم در شرایطی که موضوع عزل رهبری به دلیل عدم پیش بینی در قانون، منتفی وامری محال و نشدنی است، تنها راه پیش رو برای منجیان نظام ولایی، کودتای خلق الساعه است؛ کودتایی که با آماده سازی نه تنها طرفداران نظام که می توان با به رخ کشیدن همه مشکلاتی که هم اکنون گریبان ملت را گرفته، بسیاری از اقشار جامعه را برای پذیرش آن آماده ساخت. شاید از همین رو ست که افشای نامه رهبری به مجلس خبرگان در جمع گروه انصار حزب الله انجام می گیرد که در صورت صحت این فرضیه و عینیت یافتن این تفکر، پاسخ به دو پرسش ذیل اهمیت می یابد: 1 - آیا حذف ولی فقیه از صحنه قدرت نظام، آن هم به وسیله کودتایی توسط گروهی از حاکمیت فعلی، وسپس اعلام حکومت اسلامی بدون ولایت فقیه، قابل پذیرش ملت ایران خواهد بود؟ 2 - آیا در صورت اعلام حکومتی از دل این نظام، که بر خلاف نظام فعلی حاضر به محدود ساختن فعالیت های هسته ای خود باشد، جامعه بین الملل اقدام به رفع تنگنا های امروزخواهد کرد وبا به رسمیت شناختن این حکومت به ظاهر تغییر یافته از آن حمایت می کند؟ میگویند برای فائق شدن بر دشمن ابتدا باید او را شناخت و بر آنچه می اندیشد پی برد؛ این گفته وقتی برای ایرانیان ملموس می گردد که باور کنیم نظام جمهوری اسلامی بر خلاف حکومت های فرو پاشیده در بهارعربی، برای حفظ بقای خود نه تنها از براه انداختن سیل خون معترضان خود ابایی ندارد بلکه حتی بخشی از حاکمیت برای بقا و ماندگاری تن به حذف بنیادی ترین مبانی دراصول نظام ولایی، یعنی حذف اصل ولایت فقیه از ساختار نظام می دهند. آنچنانکه طی سی و دو سال گذشته باچهار رفرم بر بقای خود ادامه داده و امروزنیزدررهایی از تنگنا های موجود، گروهی از حاکمیت نظام از هم اکنون به جمهوری پنجم می اندیشند.

 
Email to a friend

بن بست سیاست گذاری قومی در ایران

شاهد علوی

همه حق دارند آزادانه و به طور کامل زبان مادری خویش را در تمام عرصه های زندگی به کار ببرند؛ این شعار بنیادی است که به روز سوم اسفند برابر با بیست و یکم فوریه که از ده سال پیش توسط یونسکو روز جهان زبان مادری نام گرفته است معنا می دهد. معنایی که از جمله بخش قابل توجهی از اقلیتهای قومی در ایران در پی تحقق آن هستند. ایران کشوری است با تنوع قومی بسیارکه زبانهای فارسی، ترکی، کردی، عربی و بلوچی از جمله زبانهای مادری مردمان آن است. به جز زبان رسمی فارسی سایر زبانها اگرچه زبان مادری بیش از نیمی از ایرانیان است در پرتو سیاست گذاریهای منفی قومی نظام سیاسی حاکم به حاشیه انکار و فراموشی رانده شده و به نوبه خود به چالشهای هویتی برای اقلیتهای قومی ایران دامن زده و همگرایی و تفاهم ملی را نیز با دشواری مواجه کرده است. در این یادداشت به بهانه روز جهانی زبان مادری سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی واکاوی و نقد می شود. مدعی این یادداشت این است که بر خلاف اصول مندرج در اعلامیه های حقوق بشر، کنوانسیون های بین الملی مرتبط و حتی قانون اساسی ایران، سیاستهای قومی جمهوری اسلامی با هدف حذف زبانهای اقلیت و یکپارچه سازی هویتی و همسان سازی فرهنگی طراحی شده اند. زبان کشی  زبان‌کشی به عنوان یکی از اشکال قوم‌کشی به معنی برنامه ریزی و اقدام جهت از میان بردن زبان یک گروه قومی خاص است. دولت‌های غیردمکراتیک معاصر از جمله جمهوری اسلامی تحت لوای سیاست توسعه فرهنگی دست به آموزش اجباری زبان رسمی می‌زنند. سه روش رایج برای نابودی زبان‌های قومی وجود دارد که عبارت است از: "روش کلاسیک و سرکوب‌گر، روش نوین و روش روان‌شناسانه."(1)  روش نخست با استفاده از ممنوع ساختن و کیفر دادن صورت می‌گیرد و ابزار اصلی آن ممنوعیت تکلم و نوشتن به زبان قومی است. در این روش، تنها یک زبان وجود دارد و آن‌هم زبان رسمی است. زبان گروه‌های قومی اقلیت، اصلاً به رسمیت شناخته نمی‌شود و کاربرد آنها جرم تلقی می‌گردد. کتاب‌های قدیمی به زبان‌های قومی جمع‌آوری و سوزانده می‌شود و حتی نوشته‌های روی سنگ قبر نیز باید با زبان واحد رسمی نوشته شود. اسپانیای زمان فرانکو، بلغارستان زمان حاکمیت کمونیست ها و ترکیه تا چند سال پیش ازهمین روش پیروی می‌کردند. به نظر می‌رسد اکنون با توجه به گسترش ارتباطات و رسانه‌های الکترونیک که توسط حکومت‌ها چندان قابل کنترل نیستند، این روش منسوخ شده باشد.  روش دوم، آموزش اجباری زبان رسمی در مدارس و کاربرد انحصاری آن در مکاتبات اداری و متون حقوقی و رسمی است. آموزش زبان جایگزین یکی از موثرترین راه‌های نابودی زبانهای از رسمیت افتاده است. این روش که توأم با تبعیض‌های سازمان یافته علیه زبان‌های قومی است از جمله ممنوعیت آموزش زبان قومی در مدارس و دانشگاه‌ها، محدودیت در انتشار کتاب و نشریات به زبان قومی از طرق گوناگون، و محدودیت در تولید برنامه‌های تلویزیونی را شامل می شود. البته حتی در صورت وجود آزادی کامل برای کاربرد زبان‌های قومی در حوزه های خصوصی و عمومی، عدم حمایت‌های حقوقی و رسمی از آن زبانها، جلوگیری از آموزش رسمی آنها در مدارس و از رسمیت انداختن آنها با بخشیدن رسمیت به یک زبان خاص، خطر نابودی همچنان زبانهای قومی غیر رسمی را تهدید می کند. "تنوع زبانی گروه‌های قومی بیش از هر چیز در تاریخ مدیون نظام آموزش سنتی و بی‌نیازی آنها به یک زبان رسمی بوده است. با گشایش اولین مدرسه که زبان رسمی را آموزش می‌دهد، نسل نخست به صورت دو زبانه در می‌آید و نسل پس از آن، فقط زبان رسمی را خواهد شناخت."(2)  روش سوم که در واقع مکمل روش دوم است انکار فنی و عملی زبان قومی است. در این شیوه، به اعضای گروه قومی تفهیم می‌شود که زبان آنها در حقیقت یک زبان مستقل و کامل نیست بلکه مجموعه‌ای از آواها است و در بهترین حالت، لهجه‌ای باستانی از زبان رسمی است. تحقیر و تخفیف زبان قومی تحت عناوین گویش محلی یا لهجه باستانی، زمینه روانی لازم را برای کاهش کاربرد آن و پذیرش آسان‌تر زبان رسمی فراهم می‌آورد. حقوق اقلیتهای قومی در حقوق بین الملل چارچوب رایج در حقوق بین الملل برای حفظ حقوق طبیعی شهروندان استناد به حقوق فردی انسانها است اما حقوق اقلیتهای قومی لزوما در چارچوب فردگرایانه حقوق شهروندی تامین نمی شود لذا برای رفع این نقیصه طبق نظر کمیسیون فرعی سازمان ملل در خصوص حقوق اقلیت‌ها دو نکته در این‌باره باید توأمان مدنظر قرار گیرند. اول، جلوگیری از تبعیض یعنی جلوگیری از هر اقدامی که مانع از عملکرد یکسان و تساوی رفتار با افراد و گروهها می‌شود. دوم، حمایت از اقلیت‌ها یعنی حمایت از گروه‌های غیرحاکم که عموماً خواستار عملکرد و رفتار یکسان و برابر با اکثریت بوده و در عین حال خواهان نوعی عملکرد متفاوت هستند تا حافظ خصوصیات اساسی آنها باشد. بنابراین جنبه ویژه حقوق اقلیت‌ها در زمان معاصر، توجه به بعد گروهی حقوق اقلیت‌ها در چارچوب فردگرایانه حقوق بشر می‌باشد.(3) در پیمان و رسای، حمایت از اقلیت‌ها در موارد 86 و 97 گنجانیده شد. پنج معاهده ویژه نیز در مورد حقوق اقلیت‌ها در متن کنفرانس صلح به وسیله کمیسیونی، به نام کمیسیون دولت‌های نوین، تهیه و تصویب شد. در این معاهدات تضمین می‌شد که اقلیتهای قومی، زبانی و مذهبی از این حقوق برخوردار شوند: حق انتخاب شهروندی، حق حیات، آزادی‌های فردی، اجرای مراسم مذهبی، برابری در برابر قانون، برابری حقوق مدنی و سیاسی، برابری رفتار و تضمین‌های حقوقی و عملی، آزادی به کارگیری زبان در روابط شخصی و تجاری، آزادی در برپایی مجامع عمومی و مذهبی، آزادی در برابر دادگاه و حق آزادی مطبوعات. اقلیت‌ها همچنین می‌توانستند در محل‌هایی که تعداد آنان کافی بود، آموزش ابتدایی را به زبان خود فراگیرند و مدارس خصوصی و نهادهای مذهبی و اجتماعی تأسیس کنند.(4) با تأسیس جامعه ملل نیز به طور کلی، عبارت حمایت از اقلیت‌های ملی و اصطلاحات اقلیت ملی، قومی،‌زبانی، مذهبی و نژادی وارد متون حقوق بشری شد. تفسیر دیوان دائمی دادگستری بین‌المللی نیز هدف پیمان حمایت از اقلیت‌ها را فراهم کردن زندگی صلح‌آمیز می‌داند، به گونه ای که گروه های قومی بتوانند ویژگی خود را که با آن شناخته می‌شوند، حفظ کنند. کنوانسیون ممنوعیت و مجازات نسل‌کشی (1938)، نسل‌کشی را اقدامات مختلف با هدف نابودی بنیانهای اساسی گروه‌های ملی تعریف می کند. در این کنوانسیون، ژنوساید شامل هر عمل عمدی است که با هدف نابودی زبان، دین یا فرهنگ یک ملت، گروه نژادی یا مذهبی به خاطر ملیت، دین یا عقاید مذهبی اعضای آن صورت می‌گیرد. قطعنامه 96 مجمع عمومی سازمان ملل نیز نسل‌کشی را بر اساس حقوق بین‌الملل عرفی جدای از کنوانسیون محکوم می‌کند. نمایندگان کلیه کشوهای عضو سازمان ملل نیز با استناد به این قطعنامه و نظر دادگاه نظامی نورنبرگ، طبق حقوق بین‌الملل نسل‌کشی را عملی غیرقانونی می‌دانند.  برابر ماده پنجم کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش که در سال 1960 در یونسکو تصویب شد کشورهای عضو معترفند که حق اعضای اقلیت‌های ملی برای انجام فعالیت‌های آموزشی خود باید به رسمیت شناخته شود. این حق شامل حفظ مدارس بر اساس سیاستهای آموزشی هر کشور و کاربرد و تعلیم زبان مادری می‌شود.(5)  در ماده 27 میثاق حقوق مدنی و سیاسی بشر که در 1966 در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب نیز آمده است که: "در کشورهایی که اقلیت‌های قومی، زبانی و یا مذهبی زندگی می‌کنند، نباید حق برخورداری از فرهنگ، اعتقاد و عمل به مذهب یا کاربرد زبان مادری از اقلیت‌ها سلب شود." برابر با نظر گزارشگر ویژه سازمان ملل، از این عبارت دو نتیجه ناشی می‌شود؛1- کشورها نباید با اقداماتی که اقلیت‌ها برای حفظ و تقویت فرهنگ، مذهب و زبان خود انجام می‌دهند مخالفت کنند و مانع از آن اقدامات شوند. 2- کشورها باید در راستای برقراری تساوی اکثریت با اقلیت، اقداماتی را جهت کمک به اقلیت‌ها برای حفظ ارزشهایشان به عمل آورند. حق برخورداری از فرهنگ خودی به عنوان نکته مهم این عبارت به حقوق فرهنگی اشاره دارد. حقوق فرهنگی طبق ماده 13 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل، بیش از هر چیز دیگر حق تحصیل است. در اینجا حق تحصیل یعنی آموزش مذهبی و اخلاقی فرزندان طبق اعتقادات والدین. بعلاوه حق برخورداری از فرهنگ شامل کلیه جوانب فرهنگی از جمله حق اقلیت‌های قومی برای حفظ هویت و میراث فرهنگی خودی نیز می‌باشد.  در مورد حقوق زبانی تفاسیر دقیقی ارائه نشده است، اما سؤالات و گزارشات کمیته حقوق بشر از کشورها، حدود مسئولیت دولت‌ها درباره حقوق زبانی را مشخص می‌کند؛ موقعیت آموزش زبان اقلیت‌ها در مدارس چگونه است؟ آیا زبان اقلیت، به عنوان یک زبان رسمی پذیرفته شده است؟ رسیدگی به پرونده‌های مربوط به اقلیت‌ها در دادگاه‌ها با چه زبانی صورت می‌گیرد؟ آیا در برنامه‌های رادیو و تلویزیون از زبان اقلیت استفاده می‌شود؟ آیا خود پیمان‌های حقوق بشری به زبانهای اقلیت ترجمه شده و در دسترس آنها قرار گرفته است؟ ماده اول هر دو پیمان حقوق سیاسی و مدنی و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، با این عبارت آغاز شده است که "کلیه افراد حق تعیین سرنوشت دارند،" این حق که جهانی بوده و از عمومیت برخوردار است و شامل همه افراد کشور می‌شود مربوط به تمهیدات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور است. دلایل متعددی وجود دارد که اعلامیه جهانی حقوق بشر بخشی از حقوق بین‌الملل عرفی می‌باشند که اعضای سازمان ملل، متعهد به ارتقا آن هستند. دیوان بین‌المللی دادگستری نیز الزام‌آور بودن قواعد حقوق بشر را تائید کرده است. بر این اساس بعضی حقوق‌دانان نیز میثاق حقوق سیاسی و مدنی و ماده 27 را جز حقوق بین‌الملل عرفی می‌دانند. به نظر آنان اصول عمومی حقوق ملی و بین‌المللی دلیلی بر ویژگی جهانی و عمومی حقوق اقلیت‌هاست.(6) در منشور پاریس برای اروپای نوین که در سال 1990 نوشته شد بر حمایت از هویت قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی اقلیت‌های ملی تاکید شده است. نکته مهم منشور پاریس تاکید آن بر مسئله اقلیتها به مثابه موضوعی مربوط به تعهدهای بین‌المللی است. در این منشور آمده است که "صلح، عدالت، ثبات و دمکراسی مستلزم آن است که هویت قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی اقلیت‌های ملی محفوظ بماند لذا اعضای اقلیت‌های ملی حق دارند که هویت خویش را بدون هیچ‌گونه تبعیض و با برابری کامل در برابر قانون حفظ و ترویج کنند."(7)  در نهایت می توان گفت اصول حمایت از اقلیت‌ها، اینک به صورت جزیی از حقوق و وظایفی درآمده است که می‌توان آن را "ارزش‌های مشترک بشریت" نامید. ارزش‌هایی مانند دمکراسی که برابر آن دولت‌ها اصل حمایت از اقلیت‌ها را در درون نظام حقوق بشر که به وسیله قانون اساسی‌شان تضمین می‌شود می‌پذیرند. به این ترتیب دولت‌ها قسمتی از حاکمیت خود را نه الزاماً در سطح بین‌المللی، بلکه در داخل کشور از راه ایجاد نهادهای مختلف به اقلیت‌ها واگذار می‌کنند. سیاستهای قومی در ایران  سیاستهای قومی در ایران عموما سیاستهای محرمانه و اعلام نشده ای هستند که چارچوب و جهت گیری کلی آنها را تنها می توان از طریق مشاهده و تحلیل نتایج عملی پیاده کردن انها دریافت. سیاست گذاری در حوزه قومیتها طیف وسیعی از سیاستهای اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی را شامل می شود اما تمرکز این بخش تنها بر سیاستهای فرهنگی و آموزشی است. با دقت در برخی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و اسناد برنامه‌های توسعه پنج‌ساله و البته بررسی برخی آمار مرتبط می توان جهت گیری کلی سیاستهای جمهوری اسلامی در این حوزه را آشکار کرد. علی‌رغم تصریح اصل 15 قانون اساسی به حقوق فرهنگی اقلیتهای قومی در ایران، آموزش زبان‌های قومی در مدارس مناطق قومی و تدریس آن به عنوان رشته دانشگاهی یک تابوی ممنوعه به شمار می‌آید. هرچند زبان اقلیت‌های دینی در دانشگاه‌ها به عنوان رشته تحصیلی ارائه شده و در مدارس خاص این اقلیتها نیز به طور کامل آموزش داده می‌شود، اما از تسری این حق به اقلیتهای قومی که برابر با نص قانون اساسی نیز هست ممانعت به عمل می‌آید. این در حالی است که جمهوری اسلامی با دغدغه حفظ فرهنگ‌های بومی آفریقایی از سال‌ها پیش اجازه و امکان ارائه رشته زبان سواحیلی را در دانشگاه‌های ایران فراهم آورده است. همانطور که قبلا اشاره شد ممانعت از آموزش زبان یک اقلیت قومی در بلندمدت و در صورت غفلت نخبگان قومی از آموزش غیررسمی آن، به مرگ آن زبان می‌انجامد و مرگ فرهنگی قوم را در پی دارد. در حقوق بین‌الملل به چنین فرآیندی قوم‌کشی اطلاق می‌شود و به نظر می رسد جمهوری اسلامی آگاهانه و با چشم فروبستن بر جنبه‌های ضد حقوق بشری این سیاست، آن را دنبال می‌کند. فرایند زبان کشی اگرچه نتیجه مستقیم ممانعت از تدریس رسمی زبان هدف است اما سیاستهای مکمل دیگری نیز هستند که این فرایند را تسریع و اقدامات نخبگان قومی برای نجات زبان در خطر را از طریق آموزش غیر رسمی آن خنثی می کنند. انحصار تولید محتوای هنری و ادبی با زبان رسمی از سویی و آلوده کردن ساختهای معنایی و دستوری زبان هدف از سوی دیگر از جمله سیاستهای منفی است که از طریق رسانه های عمومی دولتی دنبال می شود. محتوای برنامه های شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی در استانهای کردنشین و ترک نشین گواهی بر تعقیب این سیاست در جمهوری اسلامی است. برابر با اساسنامه این شبکه‌ها، حداکثر 40درصد از برنامه‌های این شبکه‌ها می‌تواند با زبان قومی منطقه تولید و پخش شود و 60 درصد باقیمانده زمان برنامه ها در کنار 24 ساعت برنامه های چندین شبکه رادیو و تلویزیونی سراسری در خدمت زبان رسمی قرار می گیرند. البته درعمل همین دستورالعمل 40 درصدی نیزرعایت نشده و به زیان زبان اقلیتها نقض می شود. برای مثال در سیمای مرکز کردستان، که تحت عنوان "شبکه کرد" برنامه های خود را پخش می کند، در سال 77 شمسی 206 ساعت و 59 دقیقه برنامه به زبان فارسی و 68 ساعت و 49 دقیقه برنامه به زبان کردی پخش شده است. (8)  به عبارت دیگر در شبکه تلویزیونی کرد استان کردستان میزان پخش برنامه ها به زبان فارسی، بیش ازسه برابر زبان و فراتر از ضوابط اساسنامه ای این سازمان نیز بوده است که این میزان را 5/1 برابر (60 به 40) اعلام می کند. در همین سال تولید صدای مرکز کردستان 2765 ساعت به زبان فارسی و 1457 ساعت برنامه به زبان کردی پخش کرده است؛ یعنی پخش برنامه‌های فارسی رادیو مرکز کردستان نیز 9/1 برابر برنامه‌های کردی بوده است. (9) لازم به ذکر است که 78درصد برنامه‌های کردی تلویزیون و 38 درصد برنامه‌های کردی رادیو نیز به برنامه‌های ورزشی، تفریحات و سرگرمی اختصاص داشته‌اند که عمدتا فاقد محتوای فرهنگی و هویتی می‌باشند و زبان به کار رفته در آنها نیز زبان کردی معیار که با لهجه‌ای ابداعی، بی ریشه و به شدت و به عمد آلوده به لغات و اصطلاحات زبان رسمی بوده است. همچنانکه اشاره شد چنین سیاست‌گذاریهایی در مورد زبانهای قومی که متون، ادبیات و دستور زبان آنها به سهولت در دسترس است قاعدتاً با هدف تسهیل مرگ این زبانها تعقیب و می‌گردد. نکته بسیار مهم دیگر اینکه برنامه‌های کودک در شبکه کرد همچون سایر شبکه‌های استانی کشور تماماً به زبان فارسی تولید و پخش می‌شوند. اگر بپذیریم که بخش عمده ای از ممیزه های هویتی و میراث فرهنگی از طریق زبان حفظ شئه و انتقال می یابند، قاعدتا چنین سیاستی در تداوم منطقی انحصار آموزش زبان رسمی در مدارس برای بیگانه کردن کودکان با زبان مادری و قطع روند طبیعی انتقال میراث فرهنگی و هویت قومی از یک نسل به نسل دیگر است.  محدودیت آموزش و کاربرد زبان مادری تنها به مدارس، دانشگاه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی ختم نمی‌شود. شرط صدور مجوز انتشار نشریات در مناطق قومی در هر سطحی که باشند، انتشار دو زبانه آنها می‌باشد. این نشریات لزوماً باید 50درصد از مطالب خود را به زبان فارسی تولید و منتشر نمایند. با وجود صدها نشریه‌ای که در سراسر کشور به زبان فارسی منتشر می‌شوند، چنین سیاستی هیچ معنایی جز هراس از حفظ و شکوفایی زبان اقلیتهای قومی و تلاش برای نابودی آنان ندارد. این سیاست زبانی در مورد انتشار کتابهایی که به زبان قومی تولید و منتشر می‌شوند نیز به شیوه ای دیگر اعمال می‌شود. عدم پرداخت یارانه کاغذ به انتشارات مربوطه و سخت‌گیری، ممیزی و در نهایت ممنوعیت نشر دامن بیشتر کتابهای کردی و ترکی را می‌گیرد. این محدودیتها البته در مورد زبان و فرهنگ کردی با جدیت بیشتری اعمال می‌شود، چون شکاف مذهبی بر شکاف قومی حسب مورد بارشده و آن را متراکم می‌کند.  گفته شد که در برخی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و اسناد برنامه‌های توسعه کشور، اشاره‌ای به ابعاد سیاستهای فرهنگی در حوزه قومیتها شده است. شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1376، مجمعی منتخب را برای بررسی "اهداف و سیاستهای کلی فرهنگی" تشکیل داد. در بند چهارم این اهداف و سیاستها، اصل "تحکیم وحدت و همبستگی ملی در عین احترام به آداب و سنن محلی" طرح شد و در ذیل آن از جمله در بند ه؛ "تلاش برای ترویج زبان فارسی با توجه به محدودیتهای زبانهای مکتوب قومی به ویژه در مورد کودکان و نوجوانان" به عنوان یکی از سیاستها و راهکارهای عملی برای نیل به این هدف نیز اعلام گردید.(10)  مطالعه دقیق این اهداف و راهکارها نشان می‌دهد که سیاست‌گذاران عالی فرهنگی، وحدت ملی را تنها در پرتو اجرای سیاست همانندسازی مسیرمی دانند. بند "ه" این دستورالعمل به روشنی با استناد به ادعای باطل "محدودیتهای زبانهای قومی" برنامه ریزی در جهت زبان کشی فرهنگی را توصیه می کند. یکی دیگر از اسناد در دسترس در این حوزه "بیانیه شورای فرهنگ عمومی درباره تحکیم وحدت ملی" مصوبه مرداد 1376 می‌باشد که نگاهی ایدئولوژیک به وحدت ملی دارد و ان را به سیاستهای همسان سازی پیوند می دهد. طبیعتاً نظام سیاسی که هویت مستقل اقلیتهای قومی را به رسمیت نمی‌شناسد و از انعکاس آن در سطوح مختلف سیستم آموزشی، مدارک شناسایی و مطالعات علمی مستقل ممانعت به عمل می‌آورد در سرشماری‌های دوره‌ای خود نیز به هیچ عنوان اطلاعات و آمار مربوط به هویت قومی، زبانی و حتی مذهبی (با توجه به اینکه نظامی ایدئولوژیک است) را گردآوری و تهیه نمی‌کند. اما در همان حال می توان با تحلیل برخی شاخصها در سرشماریهای رسمی بازتابی از نتایج سیاستهای فرهنگی در مناطق قومی را مشاهده کرد. در این مجال کوتاه نمی توان به بررسی این شاخصها پرداخت من برای نمونه تنها به دو شاخص اماری اشاره می کنم.  یکی از شاخصها که در سرشماری عمومی سال 1365 مورد ارزیابی قرار گرفته اما در سرشماریها و مطالعات بعدی حذف شده است، میزان آشنایی جمعیت کشور به زبان فارسی است. در سال 65 از مجموع 49 میلیون جمعیت کشور کمی بیش از هشت میلیون نفر یعنی هفده درصد از مردم ایران در ان زمان توانایی استفاده از زبان فارسی را در مراودات، مراجعات و در کل در زندگی روزمره خود نداشته‌اند. این آمار هرچند در بطن خود شکست سیاستهای همسان‌سازی زبانی را در کشور نشان می‌دهد اما از سوی دیگر مبین ناتوانی ذاتی سیاست تک زبانی در نیل به وحدت ملی است چرا که چنین ایده ای بیش از هر چیز در پرتو گفتگو و مفاهمه ای همگانی شکل می گیرد اما چنین گفتگویی در شرایطی که هفده درصد از مردم ناتوان از تعامل با حکمرانان و سایر شهروندان هستند قاعدتا شکل نخواهد گرفت. میانگین سواد در مناطق کردنشین به طور کلی پائین‌تر از میانگین کشوری می‌باشد. در سال 1365 این میانگین 1/49 درصد و در سال 1375، 8/73درصد بوده است که به ترتیب 7/12درصد و7/5 درصد از میانگین کشوری پائین‌تر است. میانگین سواد در مناطق ترک‌نشین نیز در هر دو دوره پائین‌تر از میانگین کشوری بوده و رتبه آنها نیز در این دوره‌ها در رتبه بندی استانی 19 و 20 بوده است. آمار فوق گویای کم‌توجهی مدیریت‌های فرهنگی به موضوع آموزش در مناطق قومی و مبین ایراد ساختاری نظام آموزشی در مناطق قومی است. اصرار بر آموزش انحصاری زبان رسمی در مناطق قومی که در سال 1365، 7/37 درصد از آنها اصلاً زبان فارسی را می‌دانند نمی‌تواند نتیجه‌ای جز این در برداشته باشد. با توجه به اینکه دست‌کم 45درصد از مردم ایران اقوام غیرفارس زبان می‌باشند، قاعدتاً 17درصد از ایرانیانی که فارسی نمی‌داند از جمعیت این اقوام می‌باشند که در سال 1365، 7/37 درصد از جمعیت آنها را شامل می‌شود. به نظر می رسد ادامه سیاستهای قوم ستیز فعلی در نهایت نه به وحدت ملی که به واگرایی سیاسی و تضادهای هویتی بیشتر در ایران خواهد انجامید لذا تدوين و اجراي قوانيني كه ضمن فراهم كردن زمينه‌هاي آموزش رسمي مدرسه‌اي و دانشگاهي به زبان‌هاي قومي انتشار كتب و نشريات به اين زبان و رسميت بخشيدن به كاربرد آن در سازمان‌هاي دولتي در مناطق قومي را نیز به رسمیت بشناسد جدای از اینکه یک ضرورت اخلاقی و حقوق بشری است یک انتخاب ناگزیر سیاسی نیز هست. پانویس 1- بی‌نا، قوم‌کشی، گروه ترجمه، پیام یونسکو، سال پانزدهم، شماره 164، اسفند 1363، ص 42. 2- لومارشان، رنه، شعارهای فریبنده خودمختاری، مریم رئیسی، پیام یونسکو، سال 24، شماره 277، اردیبهشت 1373، ص31.  3- ترنبری، پاتریک. حقوق بین‌الملل و حقوق اقلیتها، آزیتا شمشادی و علی‌اکبر آقائی، تهران؛ پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379، ص 13.  4- خوبروی پاک، محمدرضا. اقلیت‌ها، تهران؛ نشر و پژوهش شیرازه، 1380، ص‌ 31. 5- سیمونیدز، یانوش. چارچوبی برای حمایت از اقلیتها، ماهنامه یونسکو، سال 19، ش 185، آبان 1367، ص 44.
6- ترنبری، پاتریک. حقوق بین‌الملل و حقوق اقلیتها، پیشین، ص50. 7- منشور پاریس برای اروپایی نو، فریدون مجلسی در دایره‌المعارف دمکراسی به سرپرستی سیمور مارتین لیپست، تهران؛ انتشارات وزارت امور خارجه، 1383، ص‌ص1580-1578. 8- آمارنامه استان کردستان، سنندج؛ سازمان برنامه و بودجه کردستان، 1377، ص‌ص454-452. 9- همان، ص‌ص 256-258. 10- مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، تهران؛ شورای انقلاب فرهنگی. 1377 ص‌ص15-13.

 
Email to a friend

گرانی های تازه؛ آب، بنزین و گاز

کیوان بزرگمهر

43 روز پس از زمانی که نمایندگان مجلس اسلامی با تصویب استفساریه‏ای با اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها پیش از سال جدید و هر گونه تغییر در رقم یارانه نقدی و حذف آن مخالفت و اجازه اجرای فاز دوم هدفمندی را از دولتی‌ها سلب کردند، وزیر اقتصاد از افزایش یارانه‌های نقدی و از فراهم بودن مقدمات اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها تا پایان سال خبر داد. وزیر صنعت، معدن و تجارت هم از افزایش قیمت برخی از حامل‌‌های انرژی نظیر بنزین و گاز در این مرحله و کاهش یارانه تعلق گرفته به آنها. دو ماه پیش احمدی نژاد از اجرای قریب‌الوقوع فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها "تا پایان سال‌جاری" خبر داد و در عین حال گفت که در این مرحله یارانه نقدی کم درآمدها افزایش می‌‌یابد. اما مدتي بعد نمایندگان مجلس طرح استفساریه‌ای را به تصویب رساندند که بر اساس آن اجازه افزایش ناگهانی و شدید قیمت حامل‌های انرژی در سال 90 از دولت سلب و افزایش قیمت به 20 درصد محدود شد. این مصوبه در بدو امر با تاکید رییس‌ دولت مبنی بر اجرای فاز دوم تا پایان سال مواجه شد و سپس در اظهاراتی صریح تر، سخنگوی اقتصادی دولت در جلسه‌ای که با اعضای کمیسیون طرح تحول اقتصادی برگزار کرد به مجلسی‌ها گفت که دولت این استفساریه را "قبول" ندارد.  به این ترتیب عدم ابلاغ این استفساریه از سوی احمدی نژاد به همراه علامتی که شمس‌الدین حسینی از مخالفت با این مصوبه به مجلس داد، جمعی از نمایندگان را بر آن داشت تا با ارائه طرحی جدیدتر زمینه را برای تغییر شیوه اجرای قانون یارانه‌ها فراهم کنند. در این طرح که فعلا تنها فوریت آن تصویب شده و نهایی نشده است، اجازه افزایش یارانه نقدی از دولت سلب مي‌شود و جای آن مجوز افزایش یارانه در قالب حمایت‌های بیمه‌ای، مسکن و اشتغال داده مي‌شود. فاز دوم هدفمندی در راه است اما همه این تدابیر بی فایده است و دولت بی توجه به مجلس، بر اجرایی کردن طرح خود که پیش بینی می‏شود به چالش دیگری میان دولت و مجلس تبدیل شود اصرار دارد. در همین راستا دو روز پیش شمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد در حاشیه هم‌اندیشی دولت و بخش خصوصی از آمادگی برای پرداخت یارانه نقدی فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها تا پایان امسال خبر داد و گفت: "قبل از هر گونه اقدامی برای افزایش قیمت حامل‌های انرژی در فاز دوم، یارانه نقدی افزایش یافته و به حساب مردم واریز خواهد شد".  حسینی در حالی از افزایش مبلغ یارانه‏ها در فاز دوم هدفمندی سخن گفته که اواخر پائیز امسال محمدرضا فرزین، سخنگوی ستاد هدفمندی یارانه‏ها از حذف بیش از ده میلیون نفر از لیست دریافت کنندگان یارانه نقدی خبر داده بود؛ خبری که بعدا مشخص شد دولت برای اجرایی شدن آن گام‏هایی نیز برداشته چرا که در لایحه بودجه سال 91 این پیشنهاد رسما توسط دولت به مجلس ارائه شد. پیشتر علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی قطع یارانه نقدی 10 میلیون نفر ایرانی را "مغایر قانون" دانسته و گفته بود که قانون هدفمندی یارانه‌ها متوجه عموم مردم است. اما مانند بسیاری موارد دیگر، دولتی‏ها طرفی به سخنان رئیس مجلس نبستند و به راهی که می‏رفتند ادامه دادند. وزیر اقتصاد همچنین توضیح داده: "یارانه نقدی مردم در فاز دوم اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها به‌طور قطع متناسب با افزایش قیمت حامل‌های انرژی افزایش خواهد یافت که دولت این آمادگی را دارد تا قبل از هر گونه اقدامی برای افزایش قیمت، یارانه نقدی افزایش یافته را به حساب مردم واریز کند که حتی این واریز می‌تواند تا قبل از پایان امسال باشد". طبق گفته‏های شمس الدین حسینی این فاز نیز همانند فاز نخست در دو مرحله به اجرا درخواهد آمد: در مرحله اول، میزان یارانه نقدی افزایش می‌یابد و به حساب مردم واریز خواهد شد و در مرحله دوم - که با یک فاصله زمانی مشخص از این مرحله اجرا می‌شود - قیمت حامل‌های انرژی افزایش خواهد یافت. حسینی با تاکید بر اینکه زمان اجرای این دو فاز به نظر رییس‌ دولت بستگی دارد، یادآور شد که احمدی نژاد در این‌باره در حال گفت‌وگو و سنجش وضعیت موجود است. یک روز قبل از اظهارات حسینی، مهدی غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت هم در سخنانی که می‏شد در میان آنها تناقضات آشکارو بنیادینی با سخنان وزیر اقتصاد دید از افزایش قیمت برخی از حامل‌‌های انرژی نظیر بنزین و گاز در فاز دوم اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها خبر داد و گفت که یارانه تعلق گرفته به این حامل‌های انرژی کاهش می‌یابد. مهدی غضنفری روز دوشنبه گفت: "قیمت بنزین، گازوئیل، نفت کوره، گاز و آب در فاز دوم اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها افزایش خواهد یافت... به عبارت دیگر، در فاز دوم اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، بخشی از یارانه حامل‌های انرژی که به نوعی هم اکنون مشمول دریافت یارانه هستند، کم می‌شود". این در حالی است که به فاصله یک روز شمس الدین حسینی از افزایش یارانه‏های نقدی در فاز دوم اجرای آن سخن گفته بود. ابهاماتی که دولت رفع نمی‏کند هنوز به طور دقیق مشخص نیست در فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها، قیمت‌ حامل‌های انرژی تا چه اندازه افزایش پیدا می‌کند، اما مجلس شورای اسلامی اواسط بهمن‌ماه اعلام کرده بود که دولت حق ندارد قیمت حامل‌های انرژی در سال 90 را بیش از 20 درصد افزایش دهد. اما حسینی، سخنگوی اقتصادی دولت، در حمایت از قانون هدفمندکردن یارانه‌ها گفته است: اگر سال قبل قانون هدفمندی یارانه‌ها اجرا نمی‌شد، امروز خودروها در پمپ بنزین‌ها صف کشیده بودند و ما بنزین نداشتیم به آن‌ها بدهیم.  به گفته او، در مرحله اول هدفمندکردن یارانه‌ها، جلوی "شیب صعودی 10 درصدی مصرف انرژی در کشور گرفته شد، به طوری‌که در طول 11 ماه بیش از 15 میلیارد دلار در این حوزه صرفه جویی شده است". از سوی دیگر رئیس هیات مدیره انجمن جایگاهداران سوخت هم از افزایش زیان‌دهی جایگاه‌های سوخت خبر داده و گفته است: "در شرایط فعلی، با کاهش سهمیه‌های بنزین یارانه‌ای و نیمه یارانه‌ای مردم، میزان فروش بنزین در جایگاه‌های کشور 35 تا 50 درصد کاهش پیدا کرده است". براساس قانون مصوب مجلس قرار بود دولت 50 درصد از درآمدهای حاصل از افزایش قیمت‌ها را به خانوارها بدهد و نیمی دیگر از درآمدها را به دو قسمت تقسیم و 30 درصد آن را به بخش تولید و 20 درصد را صرف بودجه عمومی دولت و پروژه‌های عمرانی کند. این در حالیست که دولت در زمینه بودجه این طرح تا پائیز امسال حداقل با 15 میلیارد دلار کسری بودجه مواجه است؛ کسری ای که به نظر می‏رسد تا کنون افزایش هم یافته است، چرا که همین سه هفته پیش غلامرضا مصباحی‌مقدم رئیس کمیسیون ویژه طرح تحول اقتصادی مجلس گفت: "بعید می‌دانیم دولت تا پایان سال بتواند با درآمد ماه‌های قبل خود، بدهی‌اش را به خزانه پرداخت و حساب خود را کاملا تسویه کند". تخلفات و نا توانی دولت در جریان اجرای این طرح بارها صدای نمایندگان مجلس را درآورده، تا آنجا که ششم دی ماه مجلس مجبور شد با تصویب طرحی دوفوریتی دولت را مکلف سازد که از این پس فقط ما‌به‌التفاوت قیمت فروش حامل‌های انرژی را به حساب هدفمندی یارانه‌ها واریز کند. در همین حال، نمایندگان مجلس، با اکثریت آرا در جلسه علنی روز چهارشنبه 12 بهمن ماه با یک فوریت طرح اصلاح قانون هدفمندی یارانه‌ها موافقت کردند. در صورت تصویب نهایی این طرح، منابع به دست آمده از اصلاح قیمت‌ها در فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها، به صورت نقدی پرداخت نخواهد شد و برای پوشش هزینه‌های بیمه و حمایت از مسکن و اشتغال اختصاص می‌یابد. اما آنچه مسلم است اینکه محمود احمدی نژاد اصلا تمایلی برای اجرای این مصوبات ندارد و عزم خود را جزم کرده تا حتی بدون تصویب مجلس حرف خود را در راستای این طرح به کرسی بنشاند.

 
Email to a friend

تحریم فعال

عباس محمودی

با اندکی تامل در خواهیم یافت بزنگاه کنونی در سپهر سیاست ایران از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. اما دلیل این اهمیت در چیست و چگونه می توان از واقعه ای سیاسی همچون انتخابات با عنوان بزنگاه یاد کرد؟ اگر نگاهی به آرایش نیروهای سیاسی در ایران بیاندازیم و نسبت و چگونگی تقابل این گروه ها را در ارتباط با انتخابات پیش روی مورد ارزیابی قرار دهیم، خواهیم دید که برای اولین بار طی 33 سال گذشته، انتخابات در ایران به عرصه ی جدال قدرت میان بازیگران حلقه ی حاکمیت یا به اصطلاح "تماما خودی" بدل گشته است. در این میان طبیعتا برخی بر این گزاره ایراد خواهند آورد که "چرا تنها امروز؟ حال آنکه در طی ادوار حاکمیت جمهوری اسلامی همواره چنین بوده و منتخبین، فی الواقع منصوبین برادر بزرگ بوده اند و چه و چه" و بر این ایراد استدلال ها خواهند نمود. لیکن فارغ از ایراداتی این چنین، نکته ی حائز اهمیت در انتخابات پیش روی شکل گیری دوقطب بی نظیر در عرصه ی سیاسی ایران است: قطب شرکت کنندگان در انتخابات و قطب عدم شرکت یا تحریم کنندگان انتخابات. اما دلیل بی نظیر بودن دو قطبی کنونی چیست؟ طبیعتا طی ادوار گذشته همواره برخی گروه های سیاسی به موجب وقوف شرایط و عدم تحقق برخی الزامات دموکراتیک، در انتخابات موضع عدم مشارکت را اتخاذ می نمودند اما شرایط حاضر از آن جهت بی نظیر اطلاق می شود که فراوانی و نسبت گروه ها و نیروهای سیاسی تحریم کننده ی انتخابات در جمهوری اسلامی بی سابقه است. جدای از مخالفان رژیم مستقر، تقریبا تمامی گروه های اصلاح طلب، دگر اندیش و میانه رو نیز به صف تحریم کنندگان انتخابات پیوسته و ائتلاف نانوشته و گسترده ای را در مقابل انتخابات پیش روی شکل بخشیده اند. در این میان هرچند شکل عمل آرای حاضر در ائتلاف مذکور از موضع "سکوت"، "عدم مشارکت" تا "تحریم" انتخابات متفاوت است لیکن همگی بر یک نقطه ی مشخص اتفاق نظر دارند: بلا موضوع بودن انتخابات 12 اسفند مخالفان یا به تعبیر صحیح تر، تحریم کنندگان انتخابات مشخصا، انتخابات پیش روی را امر سیاسی استحاله شده ای توصیف می کنند و آنچنان که در اظهارات و بیانیه های خویش آورده اند، مجلس کنونی و آینده را شعبه ای دیگر از بیت رهبری در جمهوری اسلامی تلقی می کنند. در واقع مادامی که انتخابات از فقدان دو عنصر ساختاری خود یعنی سلامت و آزادی و رقابت پذیری رنج می برد، نمی توان از انتخابات سخنی به میان آورد، نتیجه آنکه انتخابات پیش روی موضوعیت خودرا پیشاپیش در نزد تحریم کنندگان از دست داده و در ادامه هر یک مشی مشخصی را در برخورد با این وضعیت فراقانونی اتخاذ نموده اند. در این میان هر چند انتخابات 12 اسفند ماه جمهوری اسلامی حکم موجود مرده یا ناقص الخلقه ای را داشته که پیشاپیش از حوزه ی محتوایی خود استحاله شده و بعنوان امر انتخابات موضوعیت نداشته، اما از سوی دیگر نمی توان نسبت به انتخابات پیش روی به عنوان یک "امر سیاسی" مهم یا "فرصت سیاسی" گرانبها بی توجهی نمود. در حقیقت توانایی تشخیص و تباین میان این دو امر یعنی ظاهر انتخابات 12 اسفند و "فرصت سیاسی ناشی از آن" و بهره برداری از انتخابات، نه بعنوان ظاهر آن بلکه پرداختن به یک امر سیاسی مهم و فراگیر، نشان از هوشمندی و توانمندی نیروهای سیاسی خواهد بود؛ اما این توانمندی مادامی کامروا خواهد بود که تحریم کنندگان انتخابات فرض و بنیان برنامه های خود در تقابل با انتخابات را بر مبنای استفاده از یک فرصت سیاسی و امری سیاسی قرار دهند؛ فرصت سیاسی ای که از قضا تنها نام انتخابات را یدک می کشد اما در واقع به عنوان یک امر سیاسی کمیاب، می تواند محل تجلی کنش سیاسی و اجتماعی وسیعی قرار گیرد. از این نظر گاه می توان در مجال این فرصت سیاسی فراگیر ضمن از موضوعیت انداختن انتخابات، آن را به پتانسیلی برای پیش برد طرح ایجابی جنبش اعتراضی ایران بدل کرد، دیدگاهی که نقطه ی عزیمت آن به زعم نگارنده " تحریم فعال" نام گرفته است. طبیعتا کنش تحریم به صورت خاص در امر انتخابات خود به عنوان کنشی فعال تلقی می گردد، فعلی که در جوار اتخاذ موضع سکوت یا انفعال در انتخابات، فعالانه موضعی روشنگرانه در قبال مخالفت با انتخابات غیر آزاد و رقابتی پیش روی نهاده و از استحاله شدن انتخابات گفته و عموم را به عدم مشارکت در چنین فعل بلاموضوعی فرامی خواند، لذا به کارگیری صفت فعال در کنار تحریم که خود کنشی فعال محسوب می گردد بلامحل خواهد بود اما با نگاهی دقیق تر دلیل تاکید بر ترکیب "تحریم فعال" را درخواهیم یافت. مبرهن است که تحریم به عنوان کنشی فعال در مخالفت با انتخابات غیر مشروع، خود ناظر بر امری سلبی است، سلب و مخالفت انتخابات غیر آزاد و تبلیغ برای عدم مشارکت عموم مردم در یک حرکت غیر مشروع و درست از ناحیه همین سلبیت و مخالفت، کنش تحریم کنندگان خود به شکلی عمل در زمین انتخابات خواهد بود، چه آنکه فعل تحریم تنها در تقابل با واقعه ی انتخابات معنی خواهد یافت و تحریم کنندگان علی رغم خواسته ی خود وابستگی بالایی با انتخابات خواهند داشت، در واقع ایشان گریزی از اتصال و انتصاب قید انتخابات در ادبیات، تبلیغ و تبیین خود نخواهند داشت؛ حتی در ادامه نیز مادامی که تحریم کنندگان در پروژه ی دوقطبی شکل گرفته، کامروا گردند ماحصل این موفقیت به زعم ایشان جز "ایجاد سکوتی مرگبار" در روز انتخابات نخواهد بود. اما چگونه می توان بر دست آورد ها افزود و یا اگر وابستگی تحریم کنندگان به انتخابات غیر مشروع را به عنوان آسیب در نظر آریم، از این آسیب کاست؟ به نظر می رسد آسیب را می توان در مبانی و فرض های اولیه ی تحریم کنندگان جستجو نمود، همچنان که در بخش پیشین نوشتار اشاره شد، انتخابات را از دو منظر می توان مورد توجه قرار داد: "ظاهر انتخابات" و "انتخابات به عنوان یک فرصت سیاسی" کمیاب، گرانبها و البته فراگیر، در همین راستا تحریم کنندگان انتخابات، غالبا فرض و مبنای طرح خود را بر ظاهر انتخابات، نقد سازوکار غیر مشروع آن در جمهوری اسلامی، خطای مجریان و امثالهم معطوف می دارند و در نهایت سلب و مخالفت با چنین انتخاباتی را تدبیر می کنند، حال انکه می توان با تغییر نظر گاه و مبنای تحریم از پرداختن به ظاهر انتخابات به "انتخابات به عنوان فرصت سیاسی" ضمن حفظ وضعیت اعتراضی و روشنگرانه در اردوگاه تحریم کنندگان به ایجاد طرح و ایجاب فرصت های متنوع در پروژه ی انتخابات پیش روی نظر داشت. در چنین رویکردی وضعیت تحریم کنندگان نه در ارتباط و وابستگی با ظاهر انتخابات که در چارچوب استفاده ی حداکثری از یک فرصت سیاسی معنی خواهد یافت، وضعیتی ایجابی که با تدوین و تبیین چشم اندازی مشخص و طرحی اجرایی زمین فراخ کنش را حسب استفاده از فرصت سیاسی پیش روی مهیا خواهد نمود لذا می توان از نظرگاه فرصت سیاسی به انتخابات، کنش تحریم را از فعل سلب و مخالفت با انتخابات غیر مشروع، فعال تر نموده و به رویکردی ایجابی پرداخت. چه آنکه در این نظرگاه، فرصت نسبتا فراخ انتخابات، مجال ایجاد کنش های اعتراضی و ایجاب برنامه یی خواهد بود که در شرایط عادی امکان پذیر نیست، امکان پذیر از این جهت که همچنان که حاکمیت سیاسی در تلاشی همه جانبه، تمامی امکانات و توان خود را معطوف به شکل دهی ظاهر چنین انتخاباتی قرار داده فرصت سیاسی گرانبهایی را نیز در سایه ی این امر ایجاد نموده که در صورت بهره گیری صحیح منتج به اتفاقات مبارکی خواهد شد.

 
Email to a friend

لابیرنت جنگ

لابیرنت جنگ - طرحی از مانا نیستانی

 
Email to a friend

وظیفه ما گزارش هراسناکی جنگ است

امروز خبر رسید که ماری کالوین، گزارشگر اخبار جنگ، در شهر حمص سوریه کشته شده است. او در سخنرانی خود در نوامبر ۲۰۱۰ به اهمیت گزارش دهی اخبار جنگ تأکید کرده بود. متن سخنرانی او را می خوانید. عالی جناب، خانم ها و آقایان، امشب مفتخرم از اینکه در برابر شما سخن می گویم تا یادآوری کنم که روزنامه نگاران و دیگر کارمندان پشتیبان آنها در قرن بیست و یکم در مناطق جنگی زندگی خود را بر سر گزارش دهی از جنگ فدا می کنند. من اکثر زندگی حرفه ای ام به گزارش دهی اخبار جنگ گذشته است. و این همواره یک شغل سخت بوده. گزارشگری بیطرف به عنوان یک نیاز در جبهه هیچ گاه تا این حد لازم و ضروری نبوده است. پوشش خبری یک جنگ بدین معنی است که باید به مکان هایی برویم که هرج و مرج، نابودی و مرگ در آن بیداد می کند و تلاش کنیم آن را به اطلاع همگان برسانیم. این بدین معنی است که باید در میان یک طوفان شن تبلیغاتی، زمانی که ارتش ها، قبایل یا تروریست ها به جان هم افتاده اند، به دنبال حقیقت بگردیم. بله، این یعنی خطر کردن، نه تنها برای خودتان، بلکه برای مردمی که نزدیک شما کار می کنند. علی رغم تمامی تصاویری که ازسوی وزارت دفاع یا پنتاگون می بینید و شیوه بیان هرس شده ای که برای توصیف بمب های هوشمند و حملات دقیق می شنوید، صدها سال است که صحنه به شکلی قابل توجه به یک چیز اشاره می کند. حفره ای که با پرتاب موشکی ایجاد شده. خانه های سوخته. بدن های معیوب شده. زنانی که برای شوهران و بچه هایشان گریه می کنند. و برعکس مردان برای زنان، مادران و بچه هایشان. وظیفه ما گزارش بدون پیش داوری و دقیق اینگونه اخبار وحشتناک از جنگ است. همیشه از خودمان می پرسیم آیا این میزان خطر کردن ارزش این گزارش دهی را دارد. شجاعت و تظاهر به شجاعت چیست؟ روزنامه نگارانی که درگیری ها را گزارش می دهند، مسؤولیت بزرگی بر شانه های خود دارند و با گزینه های مشکلی روبرو هستند. گاهی آخرین بها را می پردازند. امشب یاد ۴۹ روزنامه نگار و همکاران پشتیبان شان را که همگی برای رساندن اخبار به گوش ما کشته شدند گرامی می داریم. همچنین یاد روزنامه نگارانی که در سراسر جهان زخمی شده اند، نقص عضو پیدا کرده اند یا ربوده شده اند و ماه ها در اسارت بسر برده اند را گرامی می داریم. گزارشگر جنگ بودن هیچ گاه تا این حد خطرناک نبوده، زیرا روزنامه نگاری که درمنطقه درگیری حضور دارد، خود به عنوان اولین هدف بشمار می رود. من چشم ام را در یک پاتک در جنگ داخلی سری لانکا ازدست دادم. من به شمال منطقه تامیل رفتم، جایی که روزنامه نگاران از حضور در آن منع شده بودند و در آنجا به یک فاجعه بشری گزارش نشده پی بردم. زمانی که به صورت قاچاقی درحال بازگشت از مرز داخلی بودم، یک سرباز نارجکی را به سویم پرتاب کرد و ترکش آن به صورت و سینه من اصابت کرد. او به خوبی می دانست چه می کند. همین هفته پیش داشتم به همراه جوا سیلوا، یکی از همکاران عکاس ام، در افغانستان قهوه می نوشیدم. در مورد وحشت اینکه وقتی در مناطق خطرناک راه می رویم، هر لحظه ممکن است پا به روی یک مین بگذاریم. و همین احساس ترس از انفجار مایه کابوسی می شود که هر شب به سراغ ات می آید. دو روز پس از آن، جوا پا روی یک مین گذاشت و هر دو پای خود را از زانو ازدست داد. خیلی از شماها ممکن است از خود پرسیده باشید، یا اکنون از خود بپرسید، آیا ارزش دارد جان خود را بگذاریم، شاهد ازدست رفتن کسی باشیم و دل خود را به درد آوریم؟ آیا می توان تفاوتی قائل شد؟ من زمانی که مجروح شدم، همین سؤال را از خود کردم. درحقیقت در روزنامه ای تیتر اول این مضمون بود: "آیا ماری کالوین زیاده روی کرده است؟" جواب من در آن زمان این بود و اکنون نیز این است که بله ارزش اش را دارد. امروز دوستان، همکاران و خانواده هایی که در این کلیسا جمع شده اند به خوبی می دانند من در مورد چه صحبت می کنم و هزینه های چنین تجربیاتی را تحمل کرده اند، همان طور که خانواده ها و عزیزان شان تحمل کردند. امروز همچنین باید بخاطر داشته باشیم که تا چه حد مهم است سازمان های خبری به سرمایه گذاری در این زمینه ادامه دهند و ما را با تحمل هزینه های فراوان، چه مادی و چه احساسی، اعزام کنند تا این اخبار را پوشش دهیم. ما به مناطق جنگی دوردست می رویم تا آنچه را که اتفاق می افتد گزارش دهیم. مردم حق دارند بدانند دولت ما و نیروهای مسلح ما، به اسم ما چه می کنند. وظیفه ما این است که حقیقت را به گوش سران قدرت برسانیم. ما اولین چرک نویس تاریخ نگاری را تهیه می کنیم. ما با نشان دادن اخبار وحشتناک جنگ و به ویژه سبعیت و قساوتی که شهروندان متحمل می شوند، ایجاد تفاوت می کنیم. تاریخ حرفه ما باید به صورتی باشد که بتوان به آن افتخار کرد. اولین گزارشگر جنگ در دوران مدرن ویلیام هوارد راسل از روزنامه تایمز بود که برای پوشش خبری نبرد کریمه، زمانی که یک ائتلاف مورد حمایت بریتانیا با ارتش روسیه می جنگید، فعالیت می کرد. بیلی راسل، آن طور که نیروها او را می نامیدند، در کشور خود خشم مردم را با افشای استفاده از تجهیزات غیرکارآمد، رفتار فاجعه بار نسبت به زخمی ها، به ویژه زمانی که به کشور خود بازمی گشتند، برانگیخت. این یک پیشرفت غیرمنتظره در گزارشگری جنگ بود. تا آن زمان جنگ ها بوسیله افسران رده پایین گزارش می شدند که اخبار را به روزنامه ها مخابره می کردند. بیلی راسل با یک دید باز به جنگ رفت: او یک دوربین چشمی، یک دفترچه و یک بطری برندی دراختیار داشت. من ابتدا با یک ماشین تحریر به جنگ رفتم و یاد گرفتم که چگونه تلکس بزنم. گاهی روزها طول می کشید تا بتوانم از جبهه به محلی که تلفن و تلکس داشت برسم. گزارشگری جنگ طی همین چند سال اخیر بسیار تغییر کرده. اکنون با یک تلفن ماهواره ای، یک لپ تاپ، یک دوربین ویدئویی و یک جلیقه ضدگلوله به جنگ می رویم. من تلفن ماهواره ای ام را به سوی جنوب و جنوب غربی افغانستان می گرفتم، یک دکمه رافشار می دادم و "پرواز می کردم". ولی گزارشگری جنگ همچنان به همان شکل است و باید به آنجا بروید و از نزدیک ببینید چه اتفاقی می افتد. این اطلاعات را نمی توانید بدون رفتن به جاهایی که مردم دارند تیر می خورند، یا به سوی شما تیر می زنند، به دست آورید. مشکل اصلی این است که باید به بشریت اعتقاد داشته باشید. ما آن اعتقاد را داریم، زیرا باور داریم که می توانیم تفاوت داشته باشیم. و ما می توانیم آن تفاوت را ایجاد کنیم. امروز یاد رابط ها، راننده ها و مترجمان که در راه به دست آوردن حقیقت کشته می شوند را گرامی می داریم. آنها نیز اعتقادات خود را مانند ما حفظ کرده اند و این باید ادامه دار باشد. منبع: گاردین، ۲۲ فوریه

 
Email to a friend

به سوی مذاکره بین ایران و غرب

به گفته دیپلمات های چند کشور غربی، بیش از یک سال پس از قطع مذاکرات، جمهوری اسلامی و کشورهای غربی مجدداً درحال بازگشت به میز مذاکره اند. پس از هفته ها تنش در تنگه هرمز و درحالی که مشاهدات درخصوص احتمال حمله نظامی اسراییل به بالاترین حد خود رسیده، به نظر می رسد که دیپلماسی درنهایت پیروز خواهد شد. یکی از مقامات اروپایی دراین رابطه می گوید: "همه می خواهند بازی را آرام کنند. اسراییلی ها را آرام کنند." اگر تصمیم به مذاکره در جناح کشورهای غربی به نظر تمام شده می رسد، شرایط و پارامترهای لازم برای انجام چنین مذاکره ای همچنان موضوع بحث است. یک سؤال مهم در میان خود کشورهای غربی در رابطه با این پرونده تکثیر هسته ای وجود دارد: تا کی باید به ایران امتیاز بدهیم تا نخ باریک مذاکره به طور کامل قطع نشود؟ دولت اوباما و آلمان خواستار انعطاف پذیری هستند، درحالی که فرانسه و بریتانیا نسبت به مذاکراتی که چندان قاطعانه ظاهر نشوند و زمان بیشتری دراختیار ایران برای ادامه فعالیت هایش قرار دهد هشدار داده اند. توافق های حساس در مرکز این مباحثات این بحث نیز مطرح است که ایران چگونه کلیه فعالیت های غنی سازی خود را به حال تعلیق درمی آورد. خواسته توقف فعالیت ها بارها در قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل از سال ۲۰۰۶ به تصویب رسیده. ولی ایران هیچ گاه آنها را رعایت نکرده و برعکس خواستار برداشت تحریم ها شده است. آیا قدرت های غربی هنوز باید در مورد حذف برخی تحریم ها یا افزایش آنها علیه ایران به توافق برسند؟ آیا بخشی از فعالیت های غنی سازی اورانیوم یا همه آن باید متوقف شود؟ به نظر می رسد فرانسه نیز به نوبه خود موافق ایده توقف غنی سازی تا میزان ۲۰ درصد نباشد، و غنی سازی به میزان ۳ و نیم درصد نیز مورد بحث این کشور است. ولی به نظر می رسد که ازاین پس تنش ها کاهش خواهند یافت و تمامی این نگرانی ها به دلیل وقوع جنگ در منطقه خلیج فارس است، زیرا فشارهای اقتصادی شدیدی را در سطح بین المللی وارد خواهد کرد. و همین مسأله یکی از دلایل اصلی بازگشت به میز مذاکره بوده است. ازسرگیری مذاکرات بین ایران و قدرت های غربی به شکل قابل توجهی مسأله حمله اسراییل را حداقل برای مدتی ملغی خواهد کرد. و ادامه آن بی شک به خواست سران جمهوری اسلامی بستگی دارد. زیرا نتیجه این مذاکرات هرچه باشد، برای دولت یهود مشکل خواهد بود که مشروعیتی برای حمله احتمالی خود به تأسیسات اتمی ایران بیابد. نظر دولت اوباما این است که باید "اسراییل را نگاه داشت" تا جایی که تحریم های نفتی اثر خود را نشان دهند. یک لغزش نظامی در خاورمیانه، روبرو شدن با پیامدهای غیرقابل پیش بینی و همچنین افزایش بی رویه قیمت نفت، آن هم در زمانی که به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک می شویم، چندان برای دولت اوباما جالب توجه نیست. این مذاکرات چه لحنی خواهند داشت و محتویات آنها چه خواهد بود؟ از لحاظ رسمی شیوه انجام آن مانند مذاکرات استانبول در ژانویه ۲۰۱۱ خواهد بود که البته به هیچ نتیجه ای نرسیدند. روسیه که همچنان از ایده مصالحه تمام عیار با ایران دفاع می کند، خواستار حذف "گام به گام" تحریم ها شده بود. چندان تعجب آور نخواهد بود اگر ازسرگیری مذاکرات با ایران شرایط را به کلی تغییر دهد و نتیجه مثبتی دربر داشته باشد، به ویژه اینکه طی ماه های اخیر صدای پوتین ها و تهدیدهای متعدد برای آغاز جنگ بسیار شنیده شد. این درحالی است که حکومت تهران قبلاً نیز برای آرام کردن شرایط دست به حرکات دیپلماتیک زده بود. محل مذاکره هنوز مشخص نشده است. تهران نشان داده که مایل است این مذاکرات در استانبول انجام شود. اما کشورهای غربی پکن را ترجیح می دهند تا بدین ترتیب بتوان مسؤولیت قابل توجهی را بر دوش چینی ها گذاشت. خواست ایران برای انجام مذاکره به مثابه یک عقب نشینی تلقی می شود، زیرا حکومت تهران در گذشته پرونده هسته ای را "بسته" اعلام و اظهار کرده بود که دیگر به جزئیات این پرونده نخواهد پرداخت. ولی نامه جلیلی آن طور که آلن ژوپه وزیر خارجه فرانسه می گوید دارای "ابهامات" قابل توجهی است. در هیچ جای این نامه اشاره ای به حذف تحریم ها یا تعلیق غنی سازی اورانیوم که دو عامل شکست در مذاکرات استانبول بودند نشده است. جمهوری اسلامی علی رغم هنری که در مذاکره دارد، به نظر می رسد بسیار نگران است، زیرا باید افکار عمومی داخل کشور را نیز راضی نگاه دارد، به ویژه اکنون که به انتخابات مجلس نزدیک می شود. حکومت جمهوری اسلامی که صحنه درگیری میان محافظه کاران است، همواره برای تحریک احساسات ملی به اعلام دستاورهای علمی، کم و بیش قابل باور دست زده است. این کشور با اعلام آمادگی خود برای ازسرگیری مذاکرات به دنبال این است که مسؤولیت فشارهای اقتصادی تحمیل شده بر مردم را از دوش خود بردارد. منبع: لوموند، ۲۱ فوریه



Omid Sabz

unread,
Mar 2, 2012, 2:52:01 PM3/2/12
to sabzollahiha
 

roozonline.com: Latest News - 20 new articles


"نه" به شرکت در انتخابات

محمدرضا یزدان پناه

وفاداران به رهبری آیت الله علی خامنه ای تنها شرکت کنندگان در انتخاباتی هستند که قرار است روز جمعه 12 اسفند برگزار شود. اکثر قریب به اتفاق گروه ها و احزاب اصلاح طلب و اپوزیسیون از شرکت رسمی در انتخابات خودداری کرده و تنها یک حزب نزدیک به جناح اصلاح طلب در کنار فراکسیون اقلیت مجلس فعلی که آنها نیز خود را وفادار به رهبر جمهوری اسلامی می دانند، در انتخابات مشارکت کرده اند. این نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی است که چنین اجماعی میان گروه ها و جریانات مختلف منتقد و مخالف حکومت، در داخل و خارج از کشور بر سر عدم شرکت در انتخابات یا تحریم آن شکل گرفته است. رهبران جنبش سبز که در حصر خانگی هستند، چهره های شناخته شده جریان اصلاح طلب، احزاب این جریان، شورای هماهنگی راه سبز امید، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، گروه های ملی ـ– مذهبی مانند نهضت آزادی، جبهه ملی و تمام گروه های سیاسی خارج از کشور در کنار چهره های اپوزیسیون در بیرون از ایران همراه با تعداد زیادی از زندانیان سیاسی در داخل کشور، در مواضع جداگانه ای یا اعلام کرده اند که هیچ کاندیدایی در انتخابات ندارند و از شخص یا فهرست خاصی حمایت نمی کنند و یا انتخابات پیش رو را به مفاهیمی مانند "انتصابات" و "نمایش" تشبیه کرده اند. از موسوی تا پهلوی اجماع بر سر عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم یا تحریم آن، شامل جریان های مختلف سیاسی می شود که یک سر این طیف به میرحسین موسوی، رهبر محصور جنبش سبز در داخل کشور و سر دیگر آن به رضا پهلوی، از چهره های مخالف حکومت جمهوری اسلامی در خارج از کشور می رسد. میرحسین موسوی، کاندیدای معترض به نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در دیدار شهریور ماه گذشته خود با فرزندانش ضمن اشاره به انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی گفته بود: "با توجه به تداوم وضعیت فعلی نمی‌توان امیدی به انتخابات و شرکت در آن داشت." این رهبر جنبش اعتراضی پس از انتخابات سال 1388 که به جنبش سبز مشهور شده، از 25 بهمن سال 1389 که طرفدارانش به دعوت او و مهدی کروبی، دیگر نامزد معترض به نتایج انتخابات علیه حکومت به تظاهرات خیابانی پرداختند، در حصر خانگی به سر می برد. مهدی کروبی، از دیگر رهبران معترضان نیز در پیامی از حصر که روز 5 دی ماه توسط همسرش فاطمه کروبی به رسانه‌ها منتقل شد، انتخابات مجلس را "فرمایشی" خواند. کروبی در این پیام با اشاره به رهبران جمهوری اسلامی گفته بود: "آقایان از تداوم قهر و نارضایتی مردم به خوبی مطلع‌اند و می‌خواهند انتخاباتی فرمایشی و دستوری ترتیب دهند و با رد صلاحیت و ابطال برخی حوزه‌ها و پرکردن صندوق‌های رای از رای‌های بدون صاحب، و سپس برخورد و دستگیری و به وجود آوردن رعب و وحشت و امنیتی کردن کشور، پروژه تکراری انتخابات ۸۸ را بار دیگر پیاده کنند." کروبی همچنین با طعنه به سازوکار غیردموکراتیک برگزاری انتخابات به مقامات حکومتی توصیه کرده بود: "بهتر است جمع اندکی که مورد قبول آقایان هستند مانند: علی اکبر ولایتی، محسن رضایی (که در انتخابات ۸۸ نظرات بدیعی داشتند) به سخنگویی حدادعادل و احمد خاتمی (به عنوان حاکم شرع قاطع، که حقیر و آقای موسوی را محارب اعلام کرده بود) به ریاست احمد جنتی، به عنوان شورای عالی انتخابات منصوب شوند و افرادی را به عنوان نماینده ملت انتخاب (منصوب) کنند و تیر آخر را به پیکره جمهوری اسلامی که در سال ۵۸ با رای قاطع و بی‌سابقه مردم تصویب و تاسیس شد، بزنند." محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق و از چهره های شاخص جناح اصلاح طلب هم که پیش از این آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد را شرط حضور اصلاح طلبان در انتخابات عنوان کرده بود، پس از آنکه با واکنش تند حکومت روبرو شد گفت: "شرکت در چنین انتخاباتی بی معناست." شورای هماهنگی جبهه اصلاحات شامل احزاب اصلاح طلب، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، شورای هماهنگی راه سبز امید، مجمع روحانیون مبارز و دیگر گروه های نزدیک به این طیف نیز که از دوم خرداد 1376 به این سو، بازیگران اصلی انتخاباتی جناح اصلاح طلب به شمار می آمدند، یا مانند مجمع روحانیون مبارز درباره این انتخابات سکوت کرده و یا مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انتخابات پیش رو را "شبه انتخابات فرمایشی" خوانده اندکه "نتایج آن از پیش" تعیین شده است. شورای هماهنگی راه سبز امید هم با صدور بیانیه ای از مردم خواسته تا در روز برگزاری انتخابات در خانه های خود بمانند و این بار اعتراض خود به رفتارهای حکومت را اینگونه به نمایش بگذارند. در بین گروه ها و شخصیت های سیاسی خارج از کشور نیز اجماع کاملی بر سر تحریم انتخابات وجود دارد. گروه های مختلف مانند جریان های مختلف مشروطه خواه، جمهوری خواه، سلطنت طلب، فداییان خلق و دیگران این انتخابات را تحریم کرده و از مردم خواسته اند در آن شرکت نکنند. رضا پهلوی نیز در بیانیه ای، انتخابات پیش رو را به "سیرک جمهوری اسلامی" تشبیه کرده و شرکت در آن را "پایمال نمودن خون هزاران ایرانی که جانشان را در راه آزادی، دموکراسی و سربلندی این سرزمین فدا نمودند" دانسته است. واکنش آیت الله خامنه‌ای این اجماع بی سابقه بر سر تحریم انتخابات در داخل و خارج از کشور، روز گذشته با واکنش آیت الله علی خامنه ای روبرو شد. رهبر جمهوری اسلامی طی سخنانی در تهران گفت: "صدها و هزارها و اگر این رسانه‌هاى تازه پدید آمده‌ اینترنتى را هم محاسبه کنیم، سر به میلیونها می زند، میلیونها رسانه را به کار انداختند، براى اینکه مردم را دلسرد کنند. گاهى گفتند مردم شرکت نمی کنند، گاهى گفتند تحریم می کنند، گاهى گفتند تقلب می شود، گاهى گفتند چه و چه؛ براى اینکه مردم پاى صندوق رأى نیایند، دلسرد بشوند." آیت الله خامنه ای افزود: "شاید شش ماه یا بیشتر است که دارند علیه انتخابات روز جمعه تبلیغات می کنند - انواع و اقسام تبلیغات - براى اینکه مردم را دلسرد کنند، براى اینکه پاى صندوقها خلوت باشد." با وجود این، او معتقد است که "من احساس می کنم و از لطف الهى احتمال قوى می دهم که اینجور بشود، این است که ملت ایران در روز جمعه‌اى که مى‌آید، یک سیلى سخت‌تر به چهره‌ استکبار خواهد زد." رهبر جمهوری اسلامی، حساسیت این انتخابات را به این دلایل بیشتر از انتخابات پیش رو دانست. همزمان رسانه های حکومتی جمهوری اسلامی مانند صدا و سیما در کنار گروه های سیاسی و شخصیت های طرفدار حکومت، از مشارکت بالای 60 و 70 درصدی مردم در انتخابات 12 اسفند خبر می دهند و در مقابل، گروه های منتقد و مخالف می گویند اتفاقات دو سال و نیم گذشته که به باور میلیون ها نفر ناشی از تقلب گسترده حکومت در نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری بود و سرکوب خشونت بار اعتراضات عمومی پس از آن، تاثیر زیادی روی میزان مشارکت در انتخابات خواهد داشت. انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی، نخستین انتخاباتی است که پس از انتخابات مناقشه برانگیز و جنجالی دهم ریاست جمهوری برگزار می شود. پیش از این، مسئولان جمهوری اسلامی، برگزاری انتخابات دوره چهارم شوراهای اسلامی شهر و روستا را به دلیل "نگرانی های امنیتی" لغو کرده بودند.

 
Email to a friend


FeedBlitz Top Slot
powered by ad choices

از اینجا

از اینجا با فرم قصه های ایرانی از نگاه محمود دولت آبادی، از آنجا با نابرابری جنسی از نگاه سپیده لرستانی و دیگر از اینها، از همه جا با گزیده های هنر روز از شبکه ی ارتباط جمعی فیس بوک... فرم قصه ایرانی... محمود دولت آبادی فرم قصه ـ بخصوص با شکل و معنایی که در ذهن بسیاری کسان دارد ـ هنوز «معمائی» مانده است. ممکن است آدم در ـ بالفرض ـ یک کتاب دویست صفحه‌ای همینگوی چیزهایی پیدا کند که در صورت شتشو، تصفیه، و تعویض رنگ، قابل انطباق با قصه‌ی ایرانی باشد و به شکلی در یک جای قصه جا بگیرد، اما این، به هیچ طریق نمی‌تواند ـ و حتما نباید دلیل وابستگی فرم غربی با صرف و حرف خاص ایرانی ـ که سر چشمه‌اش زندگی خاص ایرانی است ـ شمرده شود و عذر بدتر از گناه  توسل به چنین فرمی را ـ با بهانه‌ی بی‌تباری فرم و قصه در این ملک ـ «موجه» جلوه دهد. نویسنده‌ای که می‌خواهد با فرم فرنگی، قصه‌ای ایرانی «صادر کند، قبل از هر چیز به وسیله‌ی آن فرم، «مهار» می‌شود و چون حرف‌ش نمی‌تواند در آن قالب بگنجد، «هدف»، لامحاله تغییر می‌کند و «فضای» خاص قالب، نویسنده را با مسائلی بی‌رنگ و غیر خودی و کاملا قراردادی، در محدوده‌ای سخت بسته و دست و پاگیر، به بند می‌کشد و قصه لاجرم ـ در این گیرودار ـ از شکل ایرانی‌ش، لااقل، فاصله می‌گیرد و رنگ و بویی ـ فی‌الواقع ـ «هیچ جایی» پیدا می‌کند. «معنا»‌ی ایرانی در «قالب» فرنگی غیر قابل بیان است, همچنان که محتوی غزل در فرم حماسه. برای سنجش ارزش قصه‌ی ایرانی، معیار ایرانی لازم است. ممکن است قصه‌ای با فرم و ساختمان ایرانی ـ و متعلق به این حال و هوا، خیلی زیبا، دقیق، و سنجیده نباشد؛ اما ـ فراموش نکنیم ـ به هر تقدیر «ایرانی» است! وقتی قصه‌ی ایرانی را با دید و معیار غربی بخواهند بسنجند، و نقد کنند، معلوم است که «ناقص» جلوه می‌کند. ببین دوست من، فرم که یک عنصر پابرجا، اختصاصی و دایمی یک داستان نیست. فرم یک «آرایش» است برای هر اثر هنری، به منظور این که آن را شکیل‌تر و دل‌پذیرتر کند. و این فرم هرگاهی و برای هر اثری، شکل خاص خودش را خواهد داشت. «فرم» کلیشه نیست که بشود از یکی‌ش ـ مثلا ـ دو میلیون عکس چاپ زد. فرم ـ به طور مطلق ـ معیار یک اثر هنری هم نمی‌تواند باشد، مگر به طور ـ سریع و گذرا، نه عمیق و مداوم. فرم؛ در نظر من؛ آخرین جلدی است که تن مار می‌ماند. و می‌دانیم که مارهای گوناگونی وجود دارند با جلدهای گوناگون. برای هر فرم، بیش از حد خودش نباید اصل و نسب قایل شد، چون که فرم، در تحلیل آخر، «نمود» است، نه «بود». اما این که ـ به قول شما ـ «قصه‌ی «ایرانی را باید با معیار و فرم ایرانی سنجید، به نظر من، «کار را از دیگری شروع کردن» است. یک جور تعیین تکلیف است برای خواننده ترس از نقص بینش خود است. عدم اعتماد به نفس است. مثل وقتی است که در گفتگو با یک یا چند فرد، تو بخواهی مفهومی را به طرفت منتقل کنی، اما بر اثر ضعف دانش و ناداری کلمات لازم به این کار موفق نشوی و آن وقت گناه را به گردن آن‌ها بیندازی که چرا نمی‌فهمند تو چه می‌گویی، حال این که وقتی تو می‌خواهی مفهومی را منتقل کنی، آن‌ها فقط باید گوش بدهند و این وظیفه‌ی توست که بتوانی و تسلط داشته باشی که آنچه را در ذهن داری به بیان در بیاوری، خوب، با این وصف، چه طور می‌توان از خواننده ـ که دارای امکاناتی است که در سال از پنجاه نویسنده‌ی مختلف که از پنجاه ملیت و زبان مختلف برخاسته‌اند، می‌تواند کتاب بخواند ـ توقع داشت که «قصه‌ی ایرانی» بخواند؟ آیا این یک جور گدایی کردن ضمنی نیست؟ خیر، باید گفت نویسنده‌ی ایرانی خوب است اثرش چنان ارزشی را دارا باشد که از معیار و برآیند عمومی چیزی کم نیاورد. و این کار محال نیست، اگر چه سهل الوصول هم نیست. به این معنا که هر گاه یک اثر ادبی، به نیاز و اراده‌ی یک هنرمند بجای ایرانی، با درونمایه‌ی ایرانی و با اتکای به پشتوانه‌ی ادبیات دنیایی خلق شود، می‌تواند اثری باشد که احتمالا پا را از همه‌ی معیارهای موجود فراتر بگذارد و شاید ـ به جای خود ـ معیار تازه‌ای قرار بگیرد. پس، آن‌گاه، خود اثر است که حکم می‌کند که آن را با معیار تازه‌ای بخوانند. اما این فرق می‌کند با تکدی «فرم» از ادبیات غربی، آن طور که ما لباس خود را به فرم آن‌ها به تن می‌کنیم. فرم هر اثر هنری دُرست، برازنده‌ی درونمایه‌ی خود همان اثر است، و اگر آن را به پیکره‌ی دیگری بپوشانی، در حکم این است که یک ژاندارم افغانی برای این که نشان بدهد که ارتقا پیدا کرده، جامه‌ای به شکل جامه‌ی پادشاه حبشه به تن کند. این ، خود به خود، یک جور فریب همگانی خواهد بود. هم برای نویسنده، هم برای اثر، و هم برای خواننده. اما اگر ما بتوانیم از نگاه کردن به قد و بالای فرنگی‌ها و از به به گفتن‌های نیندیشیده فارغ شویم، و فرصت این را پیدا کنیم که به خود و زندگی خودمان فکر کنیم، «در نهایت تعّجب!» متوجه خواهیم شد که خود ما هم زندگی داریم، و زندگی ما هم چگونگی‌های خاص خودش را دارد، و این چگونگی‌ها، ظرافت‌ها و چم و خم‌هایی هم دارد که می‌توانند امکانات وافری باشند برای آثار هنری بسیاری که بی‌نیاز خواهند بود از شکل‌های بیگانه، به صورت قراردادی‌ش. نویسنده یا اثری برحق، نمی نویسد که «مثل» فلان نویسنده امریکایی نوشته باشد، نویسنده یا بر این، در ناگزیری زیستی خود می‌نویسد. می‌نویسد چون زنده است و زندگی او شکل و معنای خاص دارد، و حقیقتی‌ترش این که: می‌نویسد، چون نمی‌تواند ننویسد. منبع: ماهنامه ی مهرهرمز

 
Email to a friend

از آنجا

درباره نابرابری جنسیتی در ایران سپیده لرستانی یکی از مخاطبان مدرسه فمینیستی مصرانه خواسته است " سرکار فمینیست ها" برخی چیزها را روشن کنند از جمله اینکه در ایران چه ظلم یا نابرابری محسوسی بین زن و مرد قائل می شوند؟  من دیدم که پاسخ گفتن به این سوال مورد غفلت واقع شده است یعنی به نظر می رسد همیشه مخاطبان مدرسه فمینیستی کسانی در نظر گرفته شده اند که به تحت ستم بودن زنان و یا نابرابری جنسیتی اذعان دارند و نتیجتا متون فمینیستی را با همدلی و ایمان به حقانیت آن می خوانند. اما باید در نظر داشت که عده چنین مخاطبان همراه و همدل، چندان هم زیاد نیست و در فضای واقعی جامعه ممکن است باورهای فمینیستی عجیب و غریب و حتی بی جا به نظر برسد. بنابراین تصمیم به پاسخگویی به سوال مخاطب ناهمدل مدرسه فمینیستی گرفتم.  من از ادبیات به کار رفته توسط مخاطب مدرسه فمینیستی آغاز می کنم که در ادبیات رسمی و محترمانه ما کاربرد دارد، و آن استفاده از واژه " سرکار" است برای زنان، در مقابل "جناب" برای مردان.  این واژه ها ظاهرا برگرفته از اصطلاحات مرسوم در سلسله مراتب نظامی است که جناب برای رده های بالاتر و سرکار برای رده های پایین تر و عموما درجه داران به کار می رود. این سلسله مراتب درمورد مردان و زنان هم رواج یافته، به طوری که در همین خطاب ساده هم مردان در مرتبه ای بالاتر از زنان فرض شده اند! به هر حال کاربرد این واژه ها و اصلاحات عمومیت یافته، و وظیفه ی فمینیست هاست که فکری به حال  فرودستی زنان در خطاب هم بکنند!  و اما بروم سر اصل مطلب که مهریه است و ظاهرا باعث برانگیخته شدن فضای جامعه علیه زنان و تقبیح زنانی شده است که مهریه هایشان را بالاتر از توان مالی مرد تعیین کرده اند و یا اقدام به مطالبه مهریه می نمایند. مهریه و عواقب آن بدون شک یکی از نقاط ضعف حقوق خانواده است که نیاز به اصلاح دارد. اما باید دید چرا مهریه که برخی آن را زیر بیرق عاطفه و احساس، می بینند و میزان آنرا در رابطه ای معکوس با عشق تخمین می زنند به دغدغه مردم و سیستم قضایی تبدیل شده است. اگر یک اصل ساده درباره قانون را بپذیریم که قانون باید در راستای نیازهای جامعه و تسهیل زندگی اجتماعی و نیز متناسب با وضعیت جامعه باشد به این نتیجه خواهیم رسید که: وقتی قوانین موجود پاسخگوی نیازهای واقعی جامعه و متناسب با تغییرات اجتماعی نباشد ممکن است انحرافات و گرفتاری های جدیدی برای آن جامعه ایجاد شود که تا پیش از آن مطرح نبوده است. بی تردید هیچ کس گمان نمی برد،" مهریه" که در گذشته ای نه چندان دور، مقدارش با این جمله " حالا کی داده و کی گرفته؟!" و مهم تلقی نمی شد، به دردسری تبدیل شود که زنان را قادر به نوعی باج خواهی از "مردان" کند که همه چیز جامعه و خانواده بنا به خواست آنها و برای آسایش آنها تدارک دیده شده است. این روزها سخن از مردانِ مسکین و مظلومی است که به دلیل عدم توان پرداخت مهریه در کنج زندان هستند و همین موضوع به شکل گیری یک نگاه ضد زن، انجامیده است و حتی قانونگذاران هم برای حل این مشکل مردانه، به یاری مردان آمده و با وضع قوانین بازدارنده از تعیین مهریه سنگین سعی در محدود کردن زنان دارند.  نگاهی به قوانین مربوط به مهریه و شرایط دریافت آن نشان می دهد که این حق در ازای رابطه جنسی به زن تعلق می گیرد، یعنی ازدواج همچون معامله ای درنظر گرفته می شود که زن در ازای ارایه سرویس جنسی و خدمات خانگی، مستحق دریافت مهریه و نفقه شناخته می شود. پرداخت مهریه متضمن این فرض است که زن موجودی است فرودست و نیازمند قیم و وابسته به مرد، که بدون کمک مالی مرد قادر به اداره زندگی خود نیست. در دیدگاهی که زن را مستحق مهریه و نفقه می داند، تنها سرمایه زن را کارکردهای فیزیولوژیکش می داند که قابل تقلیل و تبدیل به پول است و مرد را موظف به پرداخت آن می گرداند. بر این اساس زن وقتی به چنین معامله ای تن در داد، در ازای به دست آوردن مهریه، علاوه بر ارائه خدمات جنسی و خانگی، مجبور است بسیاری از حقوق فردی و انسانی خود را به مرد تفویض کند. بنا بر شرایطِ قراردادی که نام ازدواج را برخود دارد، زن مغبون و بازنده است، او  نه حق فسخ قرارداد  را خواهد داشت (حق طلاق)، نه می تواند بدون اجازه مرد کار کند، نه می تواند سفر کند، و نه حتی از خانه خارج شود. باید بپذیرد کودکانی که به دنیا می آورد متعلق به مرد هستند، از نام فامیلی گرفته تا حضانت و حتی گرفتن جانشان با مرد است. باید بپذیرد که مرد اگر خواست می تواند زن دیگری را به همسری برگزیند، چه دائم و چه موقت، اما در مقابل اگر او را در بستر دیگری ببیند، حق قتل او را دارد. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا مهریه، بهای واقعی آزادی و حقوق زن است، آیا مهریه می تواند جای خالی حقوق از دست رفته را برای زنان پُر کند؟ در پاسخ به این پرسش، نخست باید پذیرفت که شاید قانون مهریه در زمان خود قانونی مترقی به حساب می آمده و پاسخ به نیازهای زنان آن روزگار بوده است اما با در نظر گرفتن شرایط کنونی و با تحولات صورت گرفته در طول زمان و بویژه در قرن اخیر، ناگزیز به این نتیجه خواهیم رسید که پرداخت مهریه در برابر ستاندن حقوق زنان در خانواده، قانونی است که دیگر  کارایی لازم را ندارد و به نیازهای زندگی زنان در عصر جدید پاسخ نمی دهد و بنابراین محکوم به تغییر است. در شرایطی که زنان به زندگی اجتماعی راه یافته اند و می توانند در تحصیل و کار و سایر عرصه های اجتماعی همراه و همپای مردان پیش آیند، قید و بندهای زندگی زناشویی، و زیر سلطه مردان بودن، دیگر قابل تحمل نیست. اینجا دیگر، ازدواج همچون مانعی بر سر راه حضور اجتماعی زن و زیر سوال بردن حقوق انسانی او ظاهر می شود و چاره ای غیر از به روز شدن قوانین ازدواج در راستای تسهیل زندگی زنان و مردان باقی نمی ماند. اما ظاهرا، اصرار بر این است که این قوانین لایتغیرند و شرایط و تغییرات اجتماعی و زمان و مکان، نمی توانند آنها را تحت تأثیر قرار دهند. بنابراین زنان به همان روال سابق باید به شرایط ازدواج تن در دهند و حق مهریه ستاندن نیز همچنان برای آنها محفوظ است.  چنین اصراری بر نپذیرفتن نیازهای جدید جامعه، باعث شده است زنان برای گریز از رهاشدگی در جامعه ای که حاضر به پذیرش آنها به عنوان یک شخص مستقل و دارای حقوق اجتماعی نیست، به مهریه به عنوان یک راه حل نگاه کنند و آن را جدی تر از پیش در نظر گیرند. با چنین وضعیتی، مهریه یک پشتوانه مالی محکم است که هم می تواند آن ها را زیر سایه یک حامی نگهدارد و هم در صورت فسخ ازدواج، منبعی مالی باشد. بدیهی است که هرچه میزان مهریه بالاتر باشد، قدرت آن نیز در نگاهداشتن مردان در ادامه قرارداد ازدواج بیشتر می شود و یا بیمه مطمئن تر و طولانی تری برای روزگار بعد از جدایی خواهد بود. چنین نگاهی به کل موضوع ازدواج و مهریه و نفقه، بیشتر متوجه ازدواج به عنوان یک امر تجویز شده و مصلحتی اجتماعی است و نه یک رابطه شخصی میان دو نفر که برمبنای نیازهای انسانی و عاطفه و عشق شکل گرفته است. در ازدواجی که مبتنی بر نیازهای واقعی و خواست واقعی طرفین صورت می گیرد، نه زن حاضر به ستاندن پولی از مرد است و نه مرد حاضر به محدود کردن زن است. دو انسان مستقل و آزاد و برخوردار از حقوق و فرصت های مساوی در تحصیل، کار و اشتغال و سایر حقوق اجتماعیِ برابر نیازی به معامله در ازدواج ندارند و پس از ازدواج نیز این برابری را در عرصه زندگی مشترک خواهند داشت. واقعیت این است که چنین شرایط آرمانی اما در جامعه ما دیده نمی شود. در جامعه ما اصل برابری زن و مرد، هنوز پذیرفته نشده و اصرار بر این است که زنان همچنان در جایگاه فرودست نشانده شوند.  اگر چه زنان تاکنون در زمینه تحصیل، شایستگی خود را به اثبات رسانده اند اما پاسخ حضور درخشان آنها با سهمیه بندی جنسیتی داده شد. زنان در شرایطی که جنسیت اهمیتی در ادامه تحصیل نداشت، برای برکشیدن خود از موقعیت فرودست خود به دانشگاهها راه یابند و حتی تا 70 درصد صندلی های دانشگاهها را از آن خود کنند، اما قانون به کمک مردان آمد تا این عقب ماندنشان از زنان را، جبران کند و سهمیه بندی جنسیتی دانشگاهها با هدف مهار کردن پیشروی زنان در این عرصه اعمال گشت.  در حوزه کار و اشتغال، کار زنان جدی گرفته نشده و با توسل به این دیدگاه سنتی که مردان را نان آور خانواده می داند، و زنان را معاف از تامین معاش، زنان هنوز نتوانسته اند به فرصتهای شغلی همانند مردان دست یابند. بنابراین در زمینه استقلال اقتصادی شکافی عمیق میان زن و مرد وجود دارد که زمینه ساز تداوم وابستگی مالی زنان به مردان می گردد. علاوه بر اینها نگرش سنتی حاکم بر جامعه، زندگی خصوصی افراد و روابطشان را به شدت و دقت زیر نظر دارد و رابطه زن و مرد را تنها در چهارچوب ازدواج امکان پذیر می داند. این دیدگاه، زندگی مستقل افراد و به ویژه زنان را برنمی تابد و همواره انگشت اتهام به سوی آنهایی که تنها زندگی می کنند، گرفته می شود. بنابراین زنان مجبور هستند برای رهایی از فشارهای اجتماعی، زودتر وارد محدوده ازدواج شوند و یا به سختی از آن خارج  گردند. در سالهای اخیر اگرچه سن ازدواج بیشتر از قبل شده، اما از فشار اجتماعی برای ازدواج کاسته نشده و افراد خود را از آن در امان نمی دانند.  در بحبوحه این مسایل و مشکلات که زنان و به پیروی از آن جامعه با آن درگیر است، قانونگذار به عوض آنکه در پی ارائه یک راه حل منطقی و صحیح و منصفانه باشد، لایحه حمایت از خانواده را به تصویب می رساند که بیش از آنکه به حمایت زنان یا خانواده بینجامد، به تزلزل این نهاد کمک می کند! با چنین وضعیتی چگونه ممکن است زن و مرد به یک رابطه انسانی و برابر و مبتنی برعشق در چهارچوب ازدواج نائل شوند. چگونه می توان انتظار داشت که مسأله مهریه به همان کارکرد عاطفی اش (که از نگاه برخی فلسفه اصلی پدید آمدن آن می باشد) بازگردد؟ چگونه می توان زنان را متقاعد کرد که از تعیین مهریه بالا صرفنظر کنند؟ یا اصلا مهریه نگیرند و به این قیمت گذاری وهن آور خویش پایان دهند؟  پاسخ روشن است: چنین اتفاقی نیازمند بازنگری جدی در مسأله برابری زن و مرد است. اگر جامعه بتواند اصل برابری زن و مرد را بپذیرد و زنان را از حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی همانند مردان برخوردار گرداند، اگر استقلال مالی زنان را واجد اهمیتی به اندازه استقلال مالی مردان بداند، اگر قوانین براساس برابری زن و مرد وضع گردند، آن گاه مهریه غیر از یک باج خواهی مسخره و مستعمل نخواهد بود که نه قانون آن را به رسمیت خواهد شناخت و نه مردان به آن تن در خواهند داد. اما تا رسیدن به چنین وضعیتی زنان چاره ای ندارند غیر از اینکه به مهریه به عنوان تنها حربه و راه حل و سرپوشی بر بی حقوقی شان  نگاه کنند! منبع : مدرسه ی فمینیستی

 
Email to a friend


FeedBlitz Secondary Slot
powered by ad choices

ازهمه جا

گزیده ی فیس بوک به انتخاب هنر روز جای خالی سینماگران در بند در سخنرانی فرهادی... یک –  نیکی فیروزکوهی  : شعر‌های من یکپارچه زنانگی ‌ست بی‌ پرده می‌‌نویسم عریان ببین دستت را بگذار رویِ برجستگیِ واژه ها تب کن کنارِ نقطه های شعر عرق کن پا بپایِ عاشقانه‌هایِ من دیوانه شو ، عاشق شو ، مست شو از خواندنِ مکرر حرف های من خسته شو خسته شو ... خسته شو امشب روی ی این جمله‌ها بخواب فردا شعر‌هایم را دوباره بخوان شعر‌های من همه از درد و اشک و عشقِ زنانگی ‌ست از میان این خط‌ها ، خاطره‌ای بساز دچار شو عبور کن ... عبور کن ... عبور کن ( میدانم ، فردا که مستی از سرت پرید ، همه درد‌های یک زن را فراموش می‌‌کنی‌). دو -  جلوه های هنر: گابریل گارسیا مارکز، در عکسی همراه همسر و فرزندانش در سالهای دور به دوستان وهمهٔ‌ آنهایی که دوستشان داری، بگو چقدر برایشان ارزش قائل هستی. اگرنگویی فردایت مثل امروز خواهد بود، و روز با اهمیتی نخواهی داشت. سه – سینما پارادیزو   : مریل استریپ، افسانه ی اسکارها چهار –مینیمال هایی برای زندگی: عسل وحشی بوی آزادی می‌دهد خاک بوی خورشید دهان زن بوی بنفشه و طلا هیچ عطری ندارد بوی آب بوی میخک است بوی سیب بوی عشق همه دریافتیم اما، که همیشه خدا خون فقط بوی خون می‌دهد. آنا آخماتووا
پنج –آریا آرام نژاد   آسانسور به طبقه چهارم رسید ، پروین فهیمی درب را گشود . دلم ریخت ... این مادر سهراب بود ... وقتی روبرویم نشست ، درد عمیقی در چشمانش حس کردم و هزار حرف نگفته ... نمی دانستم چه باید بگویم ، نمی خواستم کلماتم سوهان روحش شود و مرور خاطرات آزرده اش کند . روی دیوار های پر بود از عکسهای سهراب و در کنار مبلها میزی که رویش شمع های سبز با نام های ندا ، سهراب ، اشکان ، محسن ، امیر و ...  ...از سهراب برایم گفت ... و من فقط سعی می کردم که اشکهایم جاری نشود ... وقتی گفت: که از خون فرزندم می گذرم به شرط آزادی همه زندانیان سیاسی، بزرگی اش به حیرتم وا می داشت ، آخر او مادر است و داغ فرزند فراتر از تصور ما... او گفت: سهراب من رفت و هرگز باز نخواهد گشت ... درست می گفت ! گفتم: مادر، روزی بر میدان های شهر نام فرزندت بلند و با افتخار خواهد درخشید ... خداحافظی سختی بود ... قول دادم که دوباره به او سر بزنم ... از خانه اش بیرون زدم ، اما گوشه ای از قلبم را همانجا، جا گذاشتم ... گوشه ای از سفر آریا به تهران - مرداد ۹۰ به مناسبت زادروز سهراب اعرابی
شش – مصطفی خسروی:   حالا که همه دوستان و هموطنان از مراسم دیشب حسابی لذت بردن، یه حرف رو دلم مونده که باید بزنم، دیشب در لابه لای تمام حرفای فرهادی، جای چند تا اسم خالی بود، جعفر پناهی، رامین پرچمی و ... به نظرم حقش بود که در مقابل تمامی رسانه ها و میلیون ها بیننده تلویزیونی، یادی از همکارانش می کرد هفت- حسین زمان: "اصغر فرهادی نماینده هنر و هنرمندان متعهد ایران دل مردم را شاد کرد . او نماینده ملت ایران است ، نماینده کسانی که هنر را می شناسند و به هنرمندان واقعی کشورشان افتخار میکنند. دریافت جایزه اسکار که یک جایزه ارزشمند بین المللی است هم زمان است با محکوم شدن دیگر هنرمندان متعهد کشورمان همچون جعفر پناهی ، محمد رسول اف ، رامین پرچمی و آریا آرام نژاد و نیز هتک حرمت اسطوره موسیقی کشورمان یعنی محمد رضا شجریان . وضعیت امروز بیانگر ظلمی است که در حق هنر ایرانی ، در کشور ایران میشود .دست تک تک مردم قدر شناس ایران را باید بوسه زد .لیاقت این مردم اصغر فرهادی و فیلم جدایی نادر از سیمین است و لیاقت حکومت ، مسعود ده نمکی ، فرج الله سلحشور و فیلم های شرم آوری مانند اخراجی ها. از اصغر فرهادی و یاران و همراهانش که در این روزهای سخت و دشوار که از هر سو خبری دردناک به گوشمان می رسد ، دلمان را شاد کردند ، سپاسگزاریم .

 
Email to a friend

پاپیون و ناموس

هوشنگ اسدی

کلنل KFC یکی ازدو نماد جهانی آمریکا بدون پایپون به ایران می آید، کسی با پاپیون اسکار می گیرد، سرداری بسیجی از بر باد رفتن ناموس نظام سخن می راند، فرمانده بسیج "نظام" نابودن کردن آمریکا را چاره کار می خواند، وزیر دفاع از فروپاشی اسرائیل می گوید، بسیجی دیروز –ـ مهدی خزعلی-ـ از اسارت کسانی که رنگ جنگ ندیده اند نامه خون می نویسد، جنگنده های عربستان در مانور هوایی آمریکا شرکت می کنند و مصباح یزدی با تشکیلات جدید از راه می رسد و درست در آستانه انتخابات. دومین هفته اسفند ۱۳۹۰ است و تازه دارند در دیگ آشی را که برای ایران پخته اند بر می دارند. بجای یک وجب روغن سنتی، دریائی از نفت وخون روی این آش ایستاده است. ردپای باندسعید امامی درترورشکست خورده بانکوک پیدا می شود. اعترافات دستگیر شدگان که در ایران و حتی رسانه های فارسی زبان پژواک در خور نمی یابد، نشان می دهد سرگروه ترور که "محمد خزائی" باشد، عضو برون مرزی وزارت اطلاعات و از همکاران اکبر خوشکوش معروف است. او عضو اصلی شبکه"ماموران فرنگی کار وزارت اطلاعات" در ترور های خارج از کشور بود و در زمان محمد خاتمی دررابطه باپروژه قتل های زنجیره ای دستگیر شد. صباحی چند در زندان ماند. سپس پاداش شرکت فعال در پروژه قتل های زنجیره ای راگرفت وپروپیمان هم گرفت: امتیاز ورودگوشی خارجی به ایران. و داشت از یادها می رفت که سر وکله یکی از همکارانش در دور جدید "فرنگی کاری" پیدا شد؛ آنهم وقتی که در سیاست، نقش های مهم به یار گرمابه و گلستان سعید امامی یعنی روح اله حسینیان واگذار شده که حالا دست راست مصباح یزدی است. در هفته ای که مصطفی پورمحمدی دخالتش در قتل عام درمانی را تکذیب می کند، از نقش کلیدی اش در کشتار تابستان ۶۷ سخن نمی راند، محمد نوری زاد سرحلقه قتل های زنجیره ای را بدرستی بدست آقای خامنه ای می دهد. او درنامه جدیدش می نویسد: "مجلس خبرگان اگر شأن بایسته خویش را به کار می‌بست، شما خیلی زود کنار گذارده می‌شدید. با یک قلم، همان قتل‌های زنجیره‌ای. چرا که دستگاه مخوف اطلاعاتیِ قاتل و شکنجه‌گرِ ما، به هیچ دستگاه جز شخص جناب شما پاسخگو نبوده و نیست. و سال‌ها این فاجعه‌ها در بطن این دستگاه مخوف دست به دست می‌شده است. امروز نیز کار به‌‌ همان منوال است. امروز نیز فرزندان پاک ما اسیر این دستگاه بی‌حساب و کتاب‌اند و قانون خاک آلود ما شهامت پرسیدن یک «چرا» از او را ندارد."  و روح اله حسینیان درست از بطن این دستگاه مخوف سر بر می آوردوتا پدرمعنوی "طالبان شیعه " در دقیقه نود از راه می رسد، برنامه انتخاباتی تشکیلات "آرمان گرایان" راکلید می زند. او که بارها سعید امامی را شهید خوانده، مذهبیون سنت گرا را "دایناسور" هائی خطاب می کند که" برای عقل و هوش و تحلیل و زیرکی مردم ارزشی قائل نیستند." علی سعیدی ـ نماینده ولی فقیه در سپاه ـ پروژه دیگری را از سایه بیرون می آورد تا معلوم شود حوزه علمیه هم رسما براه نظامی- امنیتی شدن می رود. سفیران بصیر از سپاه روانه می شوند تاروحانیون همسو را در حوزه ها تربیت می کنند. آن دسته از فرزندان پاسداران و اعضای سپاه که درس طلبگی را آغاز کرده اند، درسمیناری در شهر مشهد شرکت می کنند. لابد آغاز دوره ایست که سپاهی زادگان به مراجع تقلید ریشه داری چون آیت‌الله دستغیب "بصیرت" مذهبی و سیاسی خواهند آموخت تا پا در کفش رهبرجمهوری اسلامی نکند و پرسشی هائی چنین در میان نگذارد: "آیا نیمه شب و با رعب و وحشت به منزل افراد مشکوک الاتّهام وارد شدن، شرعی است؟ آیا نیمه شب و با رعب و وحشت به منزل افراد مشکوک الاتّهام وارد شدن، شرعی است؟" ظهور مجدد مرد سایه رهبری،  حضور وحید حقانیان دستیار ارشد آیت الله خامنه ای و مدیر اجرایی دفتر رهبر جمهوری اسلامی برای حذف نماینده ۳۰ساله هاشمی رفسنجانی از دانشگاه آزاد، زمزمه های بر کناری خوداوازریاست مجمع تشخیص مصلحت، و دور زدن مهدوی کنی درهمین چهارچوب قابل درک است. چراغ ها یکایک در گذرتوفانی حوادث روشن می شوند ونقشه کلان "نظام" را که سرمنزلش انتخابات فردای مجلس است، درمنظر تاریخ قرار می دهند؛مجلسی که قرار شده بالای۶۵ در صد مشارکت داشته باشد و باید بهر قیمت "پر شور" باشد.  راه را هم مثل همیشه ترورو توطئه و سرکوب هموار می کند ودر قدم اول به "فتنه ۸۸" بر می گردد. علی مطهری برای نخستین بار فاش می کند که بیش از ۶۰ نفر در سی ام خرداد این سال کشته شده اند. تایلند از بازداشت مظنونین ایرانی جدید در ارتباط با سه گانه بمب گذاری اخیر خبر می دهد. آخرین اخبار حاکی است که سرویس اطلاعاتی هند نیز به نتایج قطعی در خصوص دست داشتن جمهوری اسلامی در بمب گذاری دهلی نو رسیده است، اما هنوز از انتشار آن سر باز می زند. چهار کارمند دولت افغانستان به اتهام "جاسوسی" برای ايران و پاکستان بازداشت می شوند. "چشم روباه" بر روزنامه نویسان ایرانی می افتد تا جو ترس غالب شود. سرکوب سیستماتیک یک قدم جلوتر می آید. گزارش سازمان عفو بین الملل می گوید: "جمهوری اسلامی دامنه سرکوب مخالفانش را در آستانه انتخابات گسترش داده و محدودیت آزادی بیان را نیز شدت بخشیده است."  سپاه پنهان نمی دارد که درانتخابات- به اعتراف علی سعیدی، نماینده ولی فقیه- به دنبال رای "هدفمند" است، خود ولی فقیه شرکت در آن را "واجب" اعلام می کند، و نامزدهای اصولگرا شرکت در آن را به معنای "تاييد رهبری و حکومت" می دانند. حسن غفوری فرد از چهره های شاخص اصولگرايان می گوید: "مهمترين مسئله برای ما ميزان مشارکت مردم در انتخابات است..." خبرگزاری امنیتی فارس دو روزمانده به انتخابات، نتایج را باجزئیات منتشر می کند. میزان مشارکت بالای۵/ ۶۵ درصد است و حدادعادل هم نفر اول تهران می شود. لابد نیروی انتظامی هم برای مراقبت از نتیجه از پیش اعلام شده، تدارک جنگی دیده است.چند روز پس از اعلام حضور "۸۵ هزار نیروی بسیج" برای تأمین "امنیت" انتخابات مجلس نهم، فرمانده نیروی انتظامی از گسترش حضور "گروه‌های احتیاط" در "مکان‌هایی که در روز انتخابات زمینه درگیری دارد" خبر می دهد.به گفته اسماعیل احمدی‌مقدم، این "گروه‌های احتیاط" از "نیروی انتظامی و سازمان‌های دیگر" تشکیل شده و "وظیفه پشتیبانی را برعهده دارند". حتما ماهیت "سازمان‌های دیگر" و جزئیات "وظیفه پشتیبانی" هم لازم نیست وگرنه در اختیار مردم گذاشته شود که نمی شود. معلوم است مهندسان انتخابات در تاریکخانه چه تدارکی دیده اند و ازهمین حالا می توان "غلام خانه زاد" نخست وزیر آینده را هم حدس زد. در روشنای زندگی، موضع رهبران "اهل سنّت" هم روشن می شود: "از هیچ کاندیدایی حمایت نمی‌کنیم." برای نخستین بار در جمهوری اسلامی است که تقریبا همه جریان های اجتماعی- سیاسی به انتخابات "نظام" جمهوری اسلامی "نه" می گویند. در صحنه تنها رهروان استبداد مانده اند. از تمامی تبار جمهوری اسلامی می توان سه چهره را بر گرد بستر بیمار رو به موت "انقلاب اسلامی" دید: مهدوی کنی، مصباح یزدی با چراغ نیمه روشن و محمود احمدی نژاد که به نوشته نوول ابزرواتور تا حد یک رییس دفتر بی نفوذ سقوط کرده است، درتاریکی. تنور انتخابات چنان سرداست که نامزدها دست بدامان آمریکای عزیز شده اند. بر بنرهای عظیم تبلیغاتی در تهران نوشته اند: "اگر کمتر از ۵۰ درصد درانتخابات شرکت کنند، آمریکا حمله خواهد کرد." محمد باقر قالیباف که هنوز در آب نمک قدرت، انتظار می کشد تا قبای "رضا شاه حزب الهی" بپوشد، به التماس می افتد: "ما از مردم عاجزانه خواهش می‌کنیم اشتباه امثال ما را ببخشند، ما هم قول می‌دهیم اشتباهاتمان را تکرار نکنیم و بیاییم همگی از اساس عزت ملتمان در این شرایط حساس دفاع کنیم. شرایط ما در حوزه خارجی بسیار حساس است و نباید اجازه دهیم دشمنان از این شرایط بهره برداری کنند." به نظر می رسدولادیمیر پوتین هم سخت نگران همین "شرایط حوزه خارجی" است و بیشتر از هدفی که "دشمن" دارد: "هدف آنها برنامه اتمی ایران نیست، بلکه هدف تغییر رژیم در ایران است. روسیه نگران تهدید روزافزون حمله نظامی علیه ایران است. اگر چنین رویدادی اتفاق بیفتد، تبعات و پیامد‌هایش آن چنان فاجعه‌آمیز خواهد بود که ابعاد آن از تصور خارج است." به تاخیر افتادن چند باره افتتاح نیروگاه اتمی بوشهر از همین منظر قابل درک می شود. روس ها فردا راانتظار می کشند. آمریکا و متحدانش حلقه محاصره را تنگتر می کنند.هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در مجلس سنا می گوید: "دولت باراک اوباما به طور جدی در پی اجرای درست و کامل تحریم ها علیه ایران است و در این راه دیگر متحدان از جمله ژاپن و اتحادیه اروپا، با واشینگتن همکاری می کنند." خبر از زمینه سازی استفاده از ذخایر نفتی آمریکا برای جبران قطع صادرات ایران می رسد. همزمان عربستان بطور ناگهانی یک و نیم میلیون بشکه بر صادرات نفت خود می افزاید.  خبرگزاری رویترز از قطع روابط "بانک اسلامی نور" با جمهوری اسلامی خبر می دهد. این بانک بزرگ عربی بلافاصله تائید می کند که زیر فشار آمریکا تمام روابطش با ایران را قطع کرده است. اسراییل به جمهوری آذربایجان سامانه دفاع موشکی و ضد هوایی به قیمت يك ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار می فروشد.  ناتو سپر دفاع موشکی خود در ترکیه برای مقابله با "تهدید ایران" را راه اندازی می کند.یک فرمانده ارشد ارتش آمريکا این امررا رسما تایيد می کند: "سربازان و کارشناسان نظامی آمريکا در منطقه مستقر شده اند." اين سيستم رادار دفاعی که بخشی از سامانه دفاع موشکی ناتو برای مقابله با خطرات احتمالی موشکی جمهوری اسلامی است در ۷۰۰ کيلومتری مرز ترکیه با ايران مستقر شده است.  ترکیه با درایت وبرنامه قدم به قدم رویای تاسیس دوباره امپراطوری عثمانی را دنبال می گیرد. وزیر جدید دفاع ترکیه که عضو اخوان المسلمین است، بدون پوشش خبری بر مسند بسیار مهم خود می نشیند. هم اکنون در مصر اخوان المسلمین در رابطه تنگاتنگ با شورای نظامی حاکم بر مصر حرف اول را می زند.هر اتفاقی در سوریه بیافتد اخوان المسلمین نقش کلیدی پیدا خواهد کرد. ترکیه از حالا به مثلث نظامی سوریه ـ مصر- ترکیه و پیوند آن با عربستان سعودی و شورای همکاری خلیج فارس می اندیشد. اولین اقدام وزیر دفاع جدید ترکیه تقویت بی سابقه رابطه با اخوان المسلمین مصر، سوریه وجنبش حماس است. چرخش بی سابقه و غیرمنتطره اسماعیل هنیه به نفع مردم سوریه از دل همین مناسبات زائیده شده است: "حماس از خواست‌ها و اهداف مردم سوریه حمایت می‌کند. درود بر ملت قهرمان سوریه که در راه آزادی، دمکراسی و اصلاحات تلاش می کند." هنیه در روزهائی چنین می گوید که تعداد جانبختگان سوریه از مرز ۷۵۰۰ نفر گذشته است. لین پاسکو، معاون سیاسی دبیرکل سازمان ملل متحد، حرفش این است: "بر اساس گزارش‌های معتبر تلفات در سوریه اغلب بیش از ۱۰۰ غیرنظامی در روز است." و نیروهای امنیتی سوریه با همراهی و یاری "سربازان بدنام امام زمان" مدام بر این رقم می افزایند. وزرای امور خارجه کشورهای عضو اتحاديه اروپا بر سر تشديد تحريم‌ها عليه دولت سوريه به توافق می رسند؛ دارايی های بانک مرکزی سوريه و همچنين هفت تن از مقامات دولت اين کشور را مسدود و خريد طلا، الماس و فلزات گرانبها از سوريه ممنوع می شود.  روز آخر هفته، العربیه به پیش نویس یک طرح آمریکایی و فرانسوی جدید در مورد سوریه دست می یابد. طرح از شورای امنیت می خواهد که نخست همه نوع خشونت و درگیری در سوریه را متوقف کند و در گام بعدی طرح اتحادیه عرب برای پایان دادن به بحران را به اجرا در بیاورد. اتحادیه عرب خواستار انتقال مسالمت آمیز قدرت و تقدیم کمک های انسانی به غیرنظامیان به ویژه غذا و دارو در مناطق درگیری است.   اسفندبه نیمه می رسد. جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر محاصره می شود. آتش تحریم به کارخانه های کبریت سازی می رسد. کسی به فکر یافتن راهی برای جلوگیری از تعطیلی یکی از قدیمی ترین صنایع ایران نیست. مبادلات تجاری که بخش مهمی از "نظام" از آن سود کلان می برد، اولویت دارد. چاره جدید ـ چنانکه رئیس کل بانک مرکزی ـ می گوید دریافت طلا به جای ارز در مبادلات تجاری است. مهدی خزعلی از زندان به همسرش می نویسد: "این برهه سیاه تاریخ را بخاطر بسپار و به فرزندان مان بگو که چه کسانی از خویش گذشتند تا آینده ای آزاد و آباد را رقم زنند."  یکی از این کسان آريا آرام‌نژاد، خواننده و ترانه‌‌سرایی است که نهاد بين‌المللی فری‌ميوز freemuse که مهم‌‌ترين نهاد پيگير وضعيت هنرمندان عرصه موسيقی در سراسر جهان به‌شمار می‌آيد خواهان آزادی فوری و بدون قيد و شرطش می شود. مخاطب درخواست، رهبر جمهوری اسلامی است. محمد نوری زاد درنامه بیست وچهارمش از او می پرسد: "آیا اگر همین کارهای شما را شاه پهلوی می‌کرد، او را تأیید می‌کردید؟ یا نه، بر او بر می‌آشفتید و گریبان چاک می‌زدید و دنیا را خبر می‌کردید؟ نمی‌دانم این روز‌ها آیا دلتنگ آغوش خدا شده‌اید یا نه؟ می‌خواهید نشانی‌اش را بدهم؟ آغوش مردم!" رهبرجمهوری اسلامی به آغوش مردم برگردد یا نه، زمینه ساز "ائتلاف بزرگ ملی" شده است؛ انتلافی که دکتر حسین باقر زاده چنین تصویرش می کند: "یک ائتلاف بزرگ ملی بی‌سابقه در ایران در حال شکل‌گیری است. این ائتلاف نه از طریق گفتگو و مذاکره «رهبران» سیاسی در پشت اتاق‌های دربسته و از بالا صورت می‌گیرد، و بلکه از پایین و در صحنه عمل سیاسی در حال رخ دادن است. در این ائتلاف، تقریبا همه نیروها و قشرهای مختلف اجتماعی شرکت دارند، و داوطلبانه به آن می‌پیوندند. عامل و محرک این ائتلاف هم کسی یا نهادی جز حکومت جمهوری اسلامی ایران نیست. این ائتلاف، اولین حضور میدانی خود را روز جمعه این هفته در جریان رأی‌گیری برای مجلس شورای اسلامی به نمایش می‌گذارد، و راهبردی اساسی را فرا روی اپوزیسیون سر در گم جمهوری اسلامی قرار می‌دهد؛ راه‌بردی که به اپوزیسیون می‌آموزد چگونه می‌توان در فضای متنافر سیاسی ایران حول یک برنامه و شعار واحد متشکل شد و وسیع‌ترین حرکت سیاسی و اجتماعی را ایجاد کرد." و زندانیان دلاور سیاسی، سخن آخر را می گویند: "رژيم رای مردم را نه برای تحقق مطالبات آنها و حل بحران ها و مشکلات کشور، بلکه برای تائيد سياست های ويرانگر و بازسازی مشروعيت خود می خواهد. رژيم را در رسيدن به چنين هدفی ناکام بگذاريد. قدرت خود را با عدم شرکت در انتخابات به حکومتگران نشان دهيد و اجازه ندهيد که رژيم ايران نمايش انتخابات را به عنوان سند مشروعيت خود در داخل و خارج از کشور بفروشد." و صدای حافظ از اعماق فرهنگ و تاریخ ایران می آید: شاه ترکان سخن مدعیان می شنود شرمی از خون سیاوشش باد

 
Email to a friend


FeedBlitz Footer
powered by ad choices

آیه های زمینی

گزیده هایی از ادب ایران و جهان در چهارفصل هنر روز.... این هفته با داستانهایی از وودی آلن و یاسمن جابر الانصار در آیه های زمینی و بوف کور و دیگر از این دو، سروده هایی از زهره یحیایی و بنفشه میر مکری در مانلی؛ صفحه ی شعر معاصر... اگر امپرسیونیست‌ها دندان پزشک بودند... وودی آلن برگردان: محمود مشرف آزاد تهرانی   یادداشت مترجم: داستانی خیالی که به جستجو و بررسی در تغییرات خلق و خو و سرشت آدم‌ها می‌پردازد، خواننده باید اندکی با حواشی نقاشی آشنا باشد تا طنز این نوشته را خوب درک کند. در این جا خوانندگان را به چند نکته توجه می‌دهیم. سزان چنان سخت‌کوش بود که در سالهای پیری قلم‌مو را به مچش می‌بست و کار می‌کرد. گوگن تنومند و بداخلاق بود. امپرسیونیست‌ها غالباً گرایش به کار در فضای باز داشتند. لوترک، کوتولة مادرزاد بود. سورا با قلم موی کوچک نقطه نقطه رنگهای خالص را کنار هم می‌گذاشت و به این روش منظره سازی می‌کرد. ون‌گوک در یک حالت بحران گوشش را برید. این نامه‌ها به تقلید از نامه‌های ونسان ون‌گوک، نوشته شده است. تئوی عزیز راستی، زندگی هیچوقت نمی‌خواهد با من درست تا کند؟ نومیدی مرا از پا درآورده! سرم دنگ دنگ صدا می‌کند! خانم سل شوویمر از من ادعای خسارت کرده است؛ چون که روکش دندان‌هایش را آن طور که دلم می‌خواست ساختم، نه آنطوری که به دهان مضحکش بخورد! درست است! من نمی‌توانم مثل یک کاسبکار معمولی طبق سفارش کار کنم! من به این نتیجه رسیدن که روکش دندان‌های او باید بزرگ و موج‌دار باشد؛ دندان‌هایی نامنظم و درهم برهم که مثل زبانه‌های آتش از هر طرف بیرون زده‌اند! حالا طرف دلخور است، چون توی دهانش جفت و جور نمی‌شود. او خیلی بورژوا و ابله است و دلم می خواهد خرد و خمیرش کنم! سعی کردم دندان عاریه‌اش را به زور توی دهانش بچپانم. اما مثل چلچراغ صد شعله بیرون می‌زند. با این همه به نظر من زیباست. او ادعا می‌کند که نمی‌تواند چیزی بجود! به من چه که او می‌تواند بجود یا نمی‌تواند! تئو، من دیگر نمی‌توانم مدت زیادی با این وضع ادامه دهم! از سزان پرسیدم که حاضر است با هم شریکی یک کارگاه بگیریم؟ اما او پیر و سست است و نمی‌تواند ابزارش را در دست نگه دارد و باید ابزار را به مچش بست، که با این وضعیت دقتش را از دست می‌دهد. وقتی هم که دستش توی دهان مریض می‌رود، بیشتر دندان‌ها را می‌شکند تا آن که درست‌شان کند. چه می‌شود کرد؟ ونسان تئوی عزیز این هفته چن تا عکس رادیوگرافی از دندانها گرفتم و فکر کردم خوب از کار درآمدهاند. دگا آنها را دید و شروع کرد به ایراد گرفتن. او گفت که ترکیببندی عکسها بد است. همه پوسیدگیها در گوشه چپ پایین عکسها جمع شده است. به او توضیح دادم که دهان خانم اسلوتکین همین شکلی است، اما او گوشش بدهکار نبود! گفت که از کادر عکس ها بدش می‌آید و رنگ قهوهای سوختهشان زیادی تیره است. وقتی رفت من عکسهایم را ریز ریز کردم! و رفتم سرغ «عصب کشی» دندانهای خانم ویلمازاردیس. اما وسط کار دلسرد شدم. ناگهان فهمیدم که آن کاری که باید میکردم، عصب کشی نیست! از خجالت سرخ شدم و به سرگیجه افتادم. از مطب دویدم بیرون تا در هوای آزاد نفس بکشم! چندین روز از حال رفتم و کنار دریا به هوش آمدم. وقتی برگشتم، او هنوز توی صندلی نشسته بود. از سرِ انجام وظیفه، کار دهانش را تمام کردم؛ اما دلم رضایت نداد که پایش امضا بگذارم.  ونسان تئوی عزیز بار دیگر به پول نیاز دارم. میدانم که چه باری به دوش تو هستم. اما به که رو بیاورم؟ برای خرید مواد به پول نیاز دارم! الان فقط و فقط با نخ دندان کار میکنم. در حین کار، روش‌های جدیدی را ابداع می‌دانم و نتیجه‌اش هیجان‌انگیز است.! اختیاج مادر اختراع است. خدای من! حتی یک شاهی هم برایم نمانده تا بتوانم نووکائین بخرم! امروز برای کشیدن یک دندان، طرف را با خواندن قسمت‌هایی از کتاب درایزر بی‌هوش کردم. کمک!  ونسان تئوی عزیز تصمیم گرفتیم با گوگن شریکی یک مطب بگیریم. او دندان‌پزشک خوبی است که تخصصش ساخت بریج یا پایه دندان است و ظاهراً از من خوشش می‌آید. او از کار من روی دندان های آقای جی‌گرین گلاس خیلی تعریف و تمجید می‌کرد. اگر یادت باشد، من دندان هفتم پایینی‌اش را پر کردم. بعد، از کار خوشم نیامد و سعی کردم خالی‌اش کنم. گرین گراس آدم قد و سرسختی بود و کارمان به دادگاه کشید. مسئله بر سر حق مالکیت بود و من به توصیه وکیلم زیرکانه، ادعای مالکیت کل دندان را کردم و بعد فقط به پرکردگی رضایت دادم. یک نفر آن پرکردگی را که در گوشه کارگاهم افتاده بود، دید و می‌خواهد آن را در یک نمایشگاه به نمایش بگذارد. آن‌ها از همین حالا، درباره برپایی یک نمایش‌گاه از مجموعه آثار من، صحبت می‌کنند. تئوی عزیز فکر می‌کنم شراکت با گوگن اشتباه است. او آدم ناراحت و پریشان حالی است. گر و گر «لاووریس» می‌خورد. وقتی از کارهایش شاکی شدم، قاطی کرد و مدرک دکترای دندان‌پزشکی‌ام را از روی دیوار کند. اوضاع که آرام شد، راضی‌اش کردم که کار پر کردن دندان را در هوای آزاد تجربه کنیم در چمنزاری که رنگ‌های سبز و طلایی احاطه اش کرده بود، کار کردیم. او برای دندان‌های دوشیزه آنجلا توناتو روکش گذاشت و من دندان‌های آقای لوئیس کافمن را به طور موقتی پر کردم. آن جا در هوای آزاد با هم کار می‌کردیم. ردیف دندان‌های سفید در آفتاب برق می‌زد. آنوقت بادی وزید و کلاه گیسش از جا پرید و ابزارهای گوگن را به زمین انداخت. گوگن مرا سرزنش کرد و خواست یه من حمله کند. اما اشتباهاً آقای کافمن را هل داد و با کپل روی مته دندان‌پزشکی انداخت. آقای کافمن مثل موشک پرتاب شد، از کنار من گذشت و دوشیزه آنجلا را با خودش برداشت و برد. تئو، سرانجام کار به آن جا کشید که ریفکین، ریفکین و ریفکین، و ملتزر دستمزدهایم را ضبط کرده‌اند. هر چه می‌توانی بفرست. تئوی عزیز تولوز- لوترک غمگین‌ترین مرد دنیاست. او بیش از هر چیز آرزو دارد که یک دندان‌پزشک بزرگ شود و واقعاً استعدادش را هم دارد، اما قدش آن‌قدر کوتاه است که دستش به دهان بیمارانش نمی‌رسد و آن‌قدر مغرور است که حاضر نیست چیزی زیر پایش بگذارد. دست‌هایش را بالای سرش می‌گیرد و کورمال کورمال دنبال لب‌های بیمارانش می‌گردد. دیروز به جای این که روی دندان های خانم فیتلسون روکش بگذارد، روی چانه‌اش روکش گذاشت. در این میان، دوست قدیمی‌ام مونه حاضر نیست روی هیچ دهانی مگر دهان‌های خیلی خیلی گل و گشاد کار کند. سورا هم که خیلی دمدمی‌مزاج است، روشی را برای خودش ابداع کرده که دندان‌ها را یکی یکی تمیز می‌کند و آخر سر اثری را تحویل می‌دهد که آن را «دهانِ تر و تازه» می‌نامد. اگرچه این روش ساختاری محکم دارد، ولی آیا این کار اسمش دندان‌پزشکی است. ونسان تئوی عزیز من عاشق شده‌ام. کلر مملینگ هفته گذشته برای جرم‌گیری دندانش آمد من برایش یک کارت پستال فرستادم و نوشتم که از آخرین جرم‌گیری دندان‌هایش شش ماه می‌گذرد. هرچند فقط چهار روز گذشته بود. تئو! او مرا دیوانه می‌کند! دیوانه هوس! امان از گاز گرفتنش! من هرگز چنین گازی ندیده‌ام! دندان‌هایش کاملاً روی هم می‌افتد! نه مثل خانم ایتکین که دندان‌های پایینی‌اش یک بند انگشت از بالایی‌اش زده بیرون و می‌تواند مثل گرگ‌های آدم‌نما قربانی‌اش را به نیش بگیرد! نه! دندانهای کلر جفت و جور می‌شود و روی هم می‌افتد! وقتی این اتفاق می‌افتد آدم می‌فهمد که خدایی هم هست! با این همه او آنقدرها هم کامل نیست. چندان ناقص هم نیست که جالب توجه نباشد. بین دندان نهم و یازدهم پایینی‌اش خالی هست. دندان دهمش را در دوره بلوغ از دست داده؛ یکدفعه و بدون مقدمه دچار پوسیدگی شد و نسبتاً راحت کنده شد درواقع موقعی که داشت حرف می‌زد از دهانش بیرون پرید و هرگز جایگزین نشد. او گفت: «هیچ چیز نمی‌تواند جای دهم پایین را بگیرد. آن فقط یک دندان نبود، بلکه تمام زندگی من بود.» هر چه از سنش می‌گذشت، کمتر درباره این دندان صحبت می‌کرد و من فکر می‌کنم که او فقط حاضر بود با من در این مورد صحبت کند، چون به من اعتماد داشت. آه تئو، من عاشق او هستم. امروز داشتم توی دهانش را نگاه می‌کردم و مثل یک دانشجوی دندان‌پزشکی جوان، باز هم دستپاچه شده بودم. پنبه‌ها و آیینه‌ها از دستم در دهانش می‌افتاد. درحالی که دستم را دور کمرش حلقه کرده بودم، راه درست مسواک کردن را نشانش دادم. کوچولوی ناز ابله، مسواک را بی حرکت نگه می‌داشت و سرش را این ور و آن ور می‌کرد. سه شنبه آینده به او گاز خنده آور می‌دهم و تقاضای ازدواج می‌کنم. ونسان تئوی عزیز من و گوگن باز هم دعوای‌مان شد و او روانه تاهیتی شده! در کش و قوس کشیدن یک دندان بود که حواسش را پرت کردم. زنوهایش را به سینه آقای نات فلدمن تکیه داده بود و انبردست را دور دندان آسیای راست بالایی‌اش انداخته بود. همان درگیری همیشگی و بدبیاری من، که وسط این معرکه وارد شدم و از گوگن پرسیدم که کلاه نمدی‌ام را ندیده؟ او حواسش پرت شد و دندان از چنگش در رفت و فلدمن از این اشتباه استفاده کرد تا از توی صندلی بیرون بپرد و از مطب در برود. گوگن از کوره در رفت! او درست ده دقیقه کله مرا زیر دستگاه اشعه ایکس گرفت و من تا چند ساعت نمی‌توانستم پلک‌هایم را با هم باز و بسته کنم. حالا تنها شده‌ام.  ونسان تئوی عزیز همه چیز از دست رفت! امروز همان روزی بود که نقشه کشیده بودم از کلر بخواهم با من ازدواج کند. کمی‌عصبی بودم. او با لباس سفید ارگاندی، کلاه حصیری و لثه‌های تحلیل رفته چه شکوهی داشت. هم‌چنان که توی صندلی نشسته بود و لولة مکنده توی دهانش بود، توفانی در قلبم به پا شد. سعی کردم رمانتیک باشم. نور را کم کردم. سعی کردم گفت‌وگو به موضوعات خوب و خوش کشیده شود. ما هر دو کمی‌گاز خنده‌آور مصرف کردیم. وقتی به نظرم لحظه‌ی مناسب فرا رسید، چشم در چشمش دوختم و گفتم: لطفا دهنتو آب بکش و او خندید. بله، تئو. او به من خندید و بعد عصبانی شد! فکر کردی من برای مردی مثل تو دهنمو می‌شورم؟ چه حرف‌ها! من گفتم: خواهش می کنم. تو متوجه نیستی. او گفت: من خیلی هم متوجهم. من هرگز برای هیچ کس دهنمو نمی‌شورم، مگر برای یک متخصص ارتودنسی مجوزدار! چطور فکر کردی که من این جا دهنمو می‌شورم؟ از پش چشمم دور شو! و با این حرف اشک‌ریزان بیرون دوید. تئو می‌خواهم بمیرم! صورتم را در آینه دیدم و می‌خواهم خردش کنم! خردش کنم! امیدوارم حالتان خوب باشد. ونسان تئوی عزیز بله، حقیقت دارد. گوشی که در میان اشیای تازه‌ی فروشگاه برادران فلایشمن به فروش گذاشته شده، گوش من است. فکر می‌کنم کار احمقانه‌ای بود، اما یکشنبه‌ی گذشته می‌خواستم هدیة تولدی برای کلر بفرستم و همه جا بسته بود. آه، خب. گاهی وقتها آرزو می‌کنم کاشکی به حرف پدرم گوش می‌دادم و نقاش می‌شدم. زندگی یک نقاش، هیجان انگیز نیست اما دوست داشتنی و منظم است. ونسان از کتاب بی بال و پر- نشر ماه ریز

 
Email to a friend

بوف کور

مرز یاسمن جابرالانصار   انفجار مهیب، دشت تاریک را مثل روز روشن کرده بود. خاکزاد با افرادش آن‌جا حاضر بودند؛ آن‌جا سر چاهی که نشتی داشت و حالا داشت گر می‌گرفت. آتش شعله می‌کشید. خاکزاد می‌خواست با تمام وجودش فریاد بزند و نفراتش را هماهنگ کند، زبان اما در دهان خشکش سنگین بود. نزدیک شعله‌ها انگار سیاوش بود که ایستاده بود و بیست‌و‌هفت سالش نبود، پیش شعله‌ها فقط هفت سالش بود. خواست بدود و دورش کند از شعله‌ها اما همه‌چیز سنگینی می‌کرد؛ دست‌هایش، پاهایش و سینه‌اش هم سنگینی می‌کرد. این سنگینی را می‌شناخت، سنگینی افتادن بختک بود روی خواب‌های هر شب‌اش. گیتی که شانه‌هایش را گرفت و تکان داد، خاکزاد چشم‌های وحشت‌زده‌اش را باز کرد و نیم‌خیز شد روی تخت. گیتی موهای لخت و کم‌پشت‌اش را که توی تاریکی رنگ خاکستری‌اش را نمی‌شد دید، زد پشت گوش‌هایش و گفت: «خواب بد! خدا به خیر کنه!» خاکزاد دستی به پیشانی خیلی بلندش کشید و آن انتهای پیشانی دست‌اش را تکیه‌گاه سرش کرد. شعله‌ی آبی بخاری تنها روشنایی اتاق بود. گیتی دراز کشید سمت خودش و لحاف را کشید تا زیر سینه‌اش: «خواب آتیش‌سوزیای چاه‌ها رو می‌دیدی باز؟ یا دلواپسی واسه سیاوش؟» خاکزاد چیزی نگفت، هنوز همان‌جور نشسته بود. گیتی گفت: «خاکزاد! به نظرت سیاوش حالا دیگه رد شده؟» خاکزاد سرش را از روی دست‌اش بلند کرد و گفت: «نمی‌دونم.» گیتی گفت: «خوابم نمی‌بره.» و دوباره پا شد نشست. خاکزاد دست‌هایش را حلقه کرد دور زانوهای خم‌شده‌اش و گفت: «نگران نباش!» ـ نمی‌تونم... ـ به چیزهای خوب فکرکن! ـ سیاوش که بره چی دیگه خوبه؟ ـ می‌ریم دیدنش... ـ نکنه بلایی سرش بیاد؟ خواب چی می‌دیدی خاکزاد؟ بگو! ـ همون خوابای هر شبی... ـ آتیش‌سوزیای چاه‌ها؟ ـ آره. ـ راستشو می‌گی خاکزاد؟ ـ آره. ـ سه چار ماهه که بازنشست شدی هنوز تو فکر کارتی تو؟ ـ استرسش هنوز باهامه و الا تو فکرش که نیستم، گور بابای چاه‌های نفت و آتیش‌نشانی و نشتی و... گیتی بالش‌اش را پشت کمر گذاشت و تکیه داد به تاجی تخت و پتو را تا شانه‌هایش بالا کشید: «خیلی سرده خاکزاد! بیچاره سیاوش! خدایا بچه‌امو...» و سرش را گذاشت روی زانوها و هق‌هق کرد. خاکزاد گفت: «باید به چیزای خوب فکر کنیم! صبح که شد زنگ می‌زنه و خیال‌مون راحت می‌شه!» گیتی سرش را بلند کرد و با پشت دست‌هایش، که تاریکی چروک‌های ریزش را پوشانده بود، رد اشک‌هایی را که آن‌ها را هم تاریکی حاشا می‌کرد، پاک کرد و چیزی نگفت. خاکزاد فکر کرد کاش یک نخ سیگار داشت. سیگاری نبود. بعد فکر کرد که چی بگوید که گیتی کمی حواس‌اش پرت شود؟ چیزی بگوید که دلگرمی باشد یا چیزی که گیتی را خوشحال کند و همین‌طور یکهو از دهانش پرید که: «شبی که می‌رفتیم آبادان یادته؟ واسه زندگی؟ واسه اولین‌بار؟» توی تاریک‌روشن اتاق انگار که گونه‌های گیتی جمع شدند رو به بالا و خاکزاد امیدوار بود که گیتی لبخند زده باشد. گیتی آرام گفت: «تهرون کجا؟ آبادان کجا؟» شاید هم پوزخند زده بود اما خاکزاد هنوز امیدوار بود. گیتی گفت: «اونم فردای عروسی!» خاکزاد گفت:«دیگه مرخصی نداشتم آخه.» گیتی گفت: «یادته تو راهو؟» خاکزاد گفت: «یادمه!» صدای گیتی بم شده بود و خش‌دار: «یه‌جا جلومونو می‌گرفتن که بگیم زنده باد! یه‌جای دیگه که می‌رسیدیم باز جلومونو می‌گرفتن که بگیم مرده باد! یادته خاکزاد؟» ـ یادمه! گیتی برگشت سمت خاکزاد، حالا صورتش ضد نور شده بود و یک دفعه پرسید: «خاکزاد قرص فشارتو خوردی قبل خواب؟» خاکزاد گفت: «یادم نیست...» و خیره به روبه‌رو خودش را دید که قرص‌اش را از داخل ظرف حصیری مخصوص قرص‌هایش که همیشه سر میز ناهار‌خوری است بر‌می‌دارد و توی دهانش می‌گذارد اما نمی‌دانست این تصویر دیشب است یا شب پیش‌اش یا شب پیش‌ترش؟ گیتی پرسید: «خاکزاد! کار خطرناکیه مگه نه؟» خاکزاد گفت: «چی خطرناکه؟» ـ همین از مرز رد شدن. ـ خیلی‌ها رد می‌شن. بعد فکر کرد خیلی‌ها هم رد نمی‌شوند یا رد می‌شوند اما.... کاش یک نخ سیگار داشت. جوانی‌ها سیگار می‌کشید، اما فقط تا دو سه سال بعد از عروسی، بعدش ترک کرده بود. فردای شب عروسی‌شان که راه افتاده بودند حوالی ساعت چهار و پنج صبح روز بعد رسیده بودند آبادان. موقعی که گیتی افسردگی گرفته بود او تقاضای انتقال کرد. به‌خاطر بچه بود، بچه که سقط شد گیتی نتوانست تحمل کند. خاکزاد فکر کرد اما افسردگی‌ گیتی به دادشان رسیده بود و رو به گیتی گفت: «گیتی می‌دونستی افسردگیت به دادمون رسید؟» گیتی دوباره ضد‌نور شد: «افسردگیم؟» ـ منتقل شدنمونو می‌گم... به‌خاطر تو رفتیم اهواز دیگه، اگه مونده بودیم آبادان که معلوم نبود چی می‌شد... گیتی بالش‌اش را دوباره خواباند و خودش هم دراز کشید و گفت: «به‌خاطر محاصره می‌گی؟ اهوازم همچین امن نبود!» ـ بالاخره بهتر از اون اوضاع بود. گیتی یک دست‌اش را گذاشت روی پیشانی‌اش و گفت: «توی موشک‌بارونا که دوباره حامله شدم... سیاوشو...» و نفس بلندی کشید که سنگینی‌اش نشست روی شانه‌های خاکزاد. بعد ادامه داد: «با این‌که می‌ترسیدم خیلی، اما همه‌اش می‌گفتم این یکی باید بمونه باید حتمن بمونه... شبا که تو شیفت شب بودی تو موشک‌بارونا...» صدایش می‌لرزید: «من سیاوشو نگه داشتم...» و به هق‌هق افتاد. خاکزاد فکر کرد حالا دوتایی با هم نتوانسته بودند نگه‌اش دارند. خب می‌ماند که چه؟ به هر حال که دیگر حق ادامه‌ی تحصیل نداشت و اهل رفتن توی بازار و این‌ها هم که نبود. اهل کتاب بود و خواندن و نوشتن. خاکزاد به خودش امید داد که مرز را که رد کند آن‌‌جا حتما ادامه خواهد داد. گیتی نالید: «خاکزاد کاش نذاشته بودیم که بره...» یکی توی ذهن خاکزاد تکرار کرد: «کاش نذاشته بودیم که بره.» خاکزاد برای لحظه‌ای دوباره آن انتهای پیشانی دست‌اش را تکیه‌گاه سرش کرد و بعد برداشت و گفت: «نمی‌ذاشتیم بره که چی بشه؟ می‌موند که چی‌کار کنه؟ مسافرکشی کنه یا بره تو بازار؟» گیتی گفت: «خب آره براش یه مغازه می‌زدیم، هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد.» ـ چی‌کار می‌کرد؟ اهل بازار و اینا نبود که... ـ کتاب‌فروشی باز می‌کرد، به روحیه‌اش هم می‌خورد. یکی دوباره توی ذهن خاکزاد تکرار کرد: «کتاب‌فروشی به روحیه‌اش می‌خورد.» همه‌چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود انگار. انگار فرصت فکر کردن از آن‌ها گرفته شده بود. از وقتی تذکر‌نامه‌ی کتبی آمد در خانه از دانشگاه سیاوش تا بازداشت‌ شدن‌اش، حکم محرومیت‌اش و بعد که سیاوش برگشته بود توی اتاق‌اش ساکت و آرام، انگار که فقط یاد اوست نه خود او که توی اتاقش نفس می‌کشد تا روزی که از اتاق آمده بود بیرون و ساز رفتن کوک کرده بود، و چه پر‌طنین هم نواخته بود، خاکزاد همه‌اش حس عملیات داشت؛ عملیات اطفای حریق. اما مثل وقتی که خواب بود سنگین بود و لخت. جایی، که نمی‌دانست کجاست، آتش مهیبی شعله کشیده بود اما او و نفراتش به کار نمی‌آمدند اصلا. گیتی دست خاکزاد را توی دست گرفت و گفت: «چقد داغی! نکنه فشارت رفته بالا؟» و پا شد و با قدم‌های سریع از اتاق بیرون رفت. خاکزاد سرش سنگین شده بود. گیتی قرصی آورد با یک لیوان آب و گفت: «بخور! صبح که شد زنگ می‌زنه و خیال‌مون راحت می‌شه!» خاکزاد لیوان آب را پشت سر قرص لاجرعه سر کشید و دراز کشید توی تخت. گیتی پتو را کشید تا شانه‌های خاکزاد و خودش نشست روی لبه‌ی تخت. سرما که بدنش را لرزاند روی پنجه‌های پا بلند شد و روی چوب‌رختی دنبال ژاکت‌اش گشت. الیاف نرم‌اش را که زیر انگشت‌هایش لمس کرد ژاکت را برداشت و پوشید و لبه‌های ژاکت را پیچید دور پهلوهایش و دست به سینه شد: «خاکزاد! باید به چیزای خوب فکر کنیم...» و فکر کرد چه بگوید که خاکزاد حالش بهتر شود و بی‌اختیار یاد شقایق‌های آتشی‌رنگ دشت‌های خوزستان افتاد وقتی‌ که دمدمه‌های بهار باز می‌شدند و گفت: «خاکزاد یادته پیک‌نیک می‌رفتیم سمت مسجد‌سلیمان؟ شقایقا یادته؟» خاکزاد حالا یک دست‌اش را گذاشته بود روی پیشانی‌اش: «یادمه!» و هر دو به سیاوش فکر کردند که میان دشت توپ‌اش را شوت می‌کرد آن وسط آسمان. گیتی گفت: «برم دوتا قرص خواب بیارم بخوریم؟» خاکزاد گفت: «آره بیار!» صبح که تلفن آن‌ها زنگ می‌خورد، گیتی و خاکزاد داشتند خواب شقایق‌های آتشین دشت‌های خوزستان را می‌دیدند وقتی ‌که دمدمه‌های بهار باز می‌شدند.

 
Email to a friend

مانلی

سروده هایی از زهره یحیایی و بنفشه میر مکری برگی که سبز بود در قعر پیاده رو   1 زن -انتظار- میدان فردوسی در تقلای تو دست و پا زدم دست و پای گمشده ام مرض گرفته بود جذام از من گرفته بودند آینه های اتاق انتظار -آقا ببخشید ساعت دارید؟ در مرکز زمین یک مشت حرف مفت کورهای شهر ناله ، چه می کنند بی وقفه از تولد تو دو سه روزی پیر تر شدم هی انتظار کشیدم هی انتظار مرگ جزیره های خشک عصیان گرفته از تن من بود کابوس های من بر مرگ جزء جزء اعضایم جارو کشی که گوشم را برد -جایی نداری بری؟ دیر وقته ها... شب باز رفت و معرکه گیری زنجیر پاره کرد از تازه های روز هر چه بگویم نگفته ام گربه های خیابان را شمرده ام مردان خلط بر کف آسفالت و دختران زنده به گوری درون من سوزی درست از سر تابستان برگی که سبز بود در قعر پیاده رو تعداد برگها تعداد عابران تعداد کوچه ها تعداد رنگها تعداد دختران تعداد بچه ها تعداد میله های وسط چارچوب در تعداد خط های سفید عابران شب های بو شب های خط کشی شب های ناشیانه ترین تصادفات من دست و پا زدم -شما یه آقایی با کت کرم ندیدید؟ در زایمان من تنها یک چیز طبیعی بود سزارین در زایمان من نوزادم در کف دستش نوشته داشت شعری نه از زمین شعری که کهنه بود از خاطراتمان جا پای دست و پای له شده ام بود جا پای زادنم هر گز نزادنم در 60 سالگی هر گز نبودنت هرگز نزادنم هرگز نزادنم. 2 خودم بودم که از این مرد باردار شدم کسی به زور دستم را نبسته بود کسی نشئه ام نکرده بود کسی آب نباتم نداده بود -خودم بودم که از این مرد بار دار شدم از پله ها پرتم نکردند به پهلو هام لگد نزدند با مشت به صورتم نکوبیدند -خودم بودم که از این مرد باردار شدم تف توی صورتم نیانداختند به پسر عمویم محرمم نکردند پسر عمویم از آبادی فرار نکرد -خودم بودم که از این مرد باردار شدم مادر پاهام را نسوزاند پدر شلاقم نزد همسایه ریشخندم نکرد آبادی ام صدای خروس نمی شنید  می خواستم التماس کنم می خواستم لتماس کنم:  خودم بودم که از این مرد باردار شدم... تنها با یک ساز رقصیدم گیج در گیج یک فراموشی‌ام بر پاسپورتم زخمی‌ست در خاطرم رقصی رقص دیوانه با مترسکی مو سفید  اوج می‌برد مرا  در آسانسور جدایی ! مترسکی منتظر در فرودگاهِ تنها و می‌خندید با پشته‌ای از دروغ‌های سیاه بر پاسپورتم زخمی‌ست  در خاطرم ........... به دور خانه‌ای کوچک رقصیدم تنها با یک ساز زیر باران دست در دست مترسکی مو سفید  من رقاصه‌ی نقش بسته بر بشقاب چینی مادر بزرگ میراث شده بر دیوار خانه‌ام این فنجان دسته طلایی این سینی زرد این قابلمه مسی را بردار ریشخند مترسک برلب تمام این‌ها نشسته است  مترسکی مو سفید  انتظارم را به چند کرون خرید  امیدم را به چند پوند فروخت بر پاسپورتم......... در ........ مترسک گلبارانم کرد من به دور گلدسته‌های سفید دروغگو رقصیدم تنها با یک ساز  من ن ن ن ن ن ن ن ن ن رقاصه‌ی نقش بسته بر بشقاب چینی مادر بزرگ میراث شده بر دیوار خانه‌ام تنها با یک ساز رقصیدم به دور خانه‌ای کوچک تنها با ساز شکسته‌ی "دوستت دارم " افتاده در پشت ویرانه‌های جدایی!  گیج در گیج یک فراموشی‌ام من ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن  ولگرد پس کوچه‌های عشق بگو به چند پوند می‌ارزیدم؟

 
Email to a friend

صحنه

پیام رهنما

"شرق شرق است" نوشته ايوب خاندين در تماشاخانه ايرانشهر بر صحنه است. نگاهی به متن و اجرا در صفحه ی صحنه و گفت و گو هایی با مسعود رایگان و پگاه آهنگرانی در صفحات گپ و...
تاريكخانه جدل...   خلاصه نمايش:  مارکوس اولین فرزند پسر خانواده به خاطر رد کردن انتخاب پدرش مجبور شده که خانواده­اش را کنار بگذارد. حالا دو پسر بعدی "یوهانس" (مهدی کوشکی)، و "یوسف" (عرفان ناصری) چنین شرایطی را پیدا کرده­اند. البته یوسف آدمی مذهبی و پای­بند به اصول شرع است. او یک مسیحی کاتولیک است و نمی­خواهد فراتر از خواست پدرش حرکتی انجام دهد. اما او هم سر پذیرفتن این ازدواج تحمیلی چندان دل­خوشی از کار و کردار پدرش ندارد. اما یوسف شجاعت به خرج می­دهد و... بازیگران: رویا تیموریان، شبنم مقدمی، فرزین محدث،مهدی کوشکی،پگاه آهنگرانی، عرفان ناصری، امید روحانی و خسرو احمدی. رايگان درباره دغدغه اصلی‌اش که مهاجرت است اشراف و آگاهی زیادی دارد و کارگردانی است که درباره محدوده موضوع مورد توجه‌اش تحقیقات خوبی انجام داده است. وي پس از تجربه موفق "قاتل بی‌رحم" این بار متنی با فضای ملودرام را به صحنه برده تا با نگاه خودش در بستری واقعی، مهاجرت و معضلات آن را در نسل‌های متفاوت مهاجران بررسی کند. "شرق شرق است" ترکیبی غریب از امکانات نمایشنامه‌نویسی ابزورد، بازی‌های مضحکه‌ آمیز زبانی، گرایش به فلسفیدن و بازی با ظرفیت‌های معناییِ مفاهیم انتزاعی قابل مشاهده است. ايوب خاندين نويسنده نمايش، در جهان غریب و برساخته متن خویش از طریق بازی‌های زبانی و قراردادهای نمایشی التقاطی، فقدان امکان پرداخت و آشکارگی واقعیت بر صحنه را به شکل منحصر به فردی بازآفرینی می‌کند. برای او "دادگاه – تئاتر" جولانگاهی است که از طریق آن ماهیت پوچ و نمایشی قانون و اربابان آن بر مبنای اتهامی واهی واکاوی می‌شود.   نمایش آناتومی خود را به گونه‌ای طراحی می‌کند که عکس نهایی که رايگان در مقام كارگردان طراحی کرده قابل درک و معنا شدن باشد و زمانی‌که مخاطب کلیت نمایش را در ذهن مرور می‌کند، بتواند آن را در ذهن خود استنتاج کند. در واقع مسعود رايگان با این عکس نشان می‌دهد که چندان هم کنار گود نایستاده و در نهایت مهر کارگردانی خود را بر اثر می‌گذارد و تحلیل خود را در این عکس ارائه می‌دهد. در تماشاي اثر روي صحنه در همان لحظات ابتدايي با موقعیت آدم‌ها رو به رو می‌شویم. آدم‌هایی که برای بقا در جامعه در حال تلاش هستند. آدم‌هایی که توسط نیروهایی گریزناپذیر و نامرئی کنترل می‌شوند و سعی دارند برای برنده شدن عنوان" انسان موفق" خود را به شمایل جامعه‌ای درآورند که آنها را در یک موقعیت باتلاقی به درون خود کشیده و زیر پا له می‌کند. ايوب خاندين در نیمه نخست نمایش‌اش به شخصیت‌ها اجازه می‌دهد دائم با یکدیگر به کشمکش بنشینند. در این میان هم روحیه شخصیت‌ها بر مخاطب آشکارتر می‌شود و هم پایه‌های درام استحکام می‌یابد. اما استفاده مهمی که خاندين در جایگاه نویسنده از کلام می‌کند، این است که آدم‌ها با این گفت‌وگوها نه تنها به هدف نزدیک نمی‌شوند بلکه پیله‌های دور خود را بیشتر می‌کنند. گویا عنکبوتی که به جای اینکه تارش را دور طعمه‌اش بپیچد، بیشتر آن را حول خود مستحکم‌ تر می‌کند. اینجاست که می‌بینیم آدم‌ها پیش نمی‌روند، بلکه بیشتر فرو می‌روند. از سوی دیگر نویسنده و کارگردان اینجا چندان در مورد شخصیت‌ها دست به قضاوت نمی‌زند. بلکه دامگهی تدارک می‌بیند که بعدتر بتواند از آن استفاده کند. در ساختمان این نمایشنامه هرچه پیش می‌رویم و در دوران نتیجه‌گیری تعارض گاه خنده‌آور شخصیت‌ها جای خود به تراژدی می‌دهد.   تماشاگر در برخورد با اجرای رايگان باید کوشش زیادی کند تا از لابلای متن سبک‌پردازانه و غیر رئالیستی - که جزئیات مورد نظر نویسنده در شکل‌گیری مفهوم اولیه و غایی آن نقش ویژه‌ای دارد-، به روح کلی اثر دست یابد. بخش‌های حذف شده از متن - به خواست یا برخلاف میل کارگردان – در فصل شروع اجرا، ارتباط مخاطب را در بستری تعریف ناشده و عقیم پیش می‌برد و در ادامه تلاشی چشم‌گیر برای احیا و بازگرداندن اجرا در مسیری تعاملی نیز صورت نمی‌پذیرد. در حقیقت به جای آنکه اجرا و نشانه کاربردی آن را احاطه کنند، این تماشاگر است که تکیه زده بر صندلی‌های رخوت آور سالن ايرانشهر، تنها فرصت نظارت را می‌یابد و کنش کلان اجرا هیچ‌گاه او را در بر نمی‌گیرد. اما از منظر اجرا چه اتفاقی در این تئاتر رخ می‌دهد. میزانسن هايي که خاندين پیشنهاد داده و رايگان نیز به آن عمل می‌کند، موقعیتی ثابت و ایستا برای شخصیت‌هاست. آنها عموما كمتر حرکت می‌کنند و فقط سخن می‌گویند و گهگاه سیگاری دود کرده، چیزی خورده و یا می‌آشامند. این شیوه چینش میزانسن از دو منظر می‌تواند به معنی کردن نمایشنامه یاری رساند. در ابتدا اینکه این آدم‌ها در نوعی آنتروپی گرفتار آمده‌اند و تلاش می‌کنند از این موقعیت رهایی یابند. آنها در چنبره‌ای گرفتار آمده‌اند که ظاهرا راه رهایی از آن وجود ندارد. از سوی دیگر کارگردان توانسته به مدد این کمبود حرکت یک فضای ایستا و کانونی ایجاد کند که توجه مخاطب از متن دور نشود. در واقع رايگان تلاش داشته تا توجه تماشاگر را بیشتر به گفت‌وگوها جلب شود.
در پرده دوم نیز این نگاه تا حدود زیادی امتداد می‌یابد، با این توجه که ايوب خاندين شبکه ارتباطی میان شخصیت‌هایش را بسط و گسترش می‌دهد. در این بخش آدم‌ها که از تاریک‌خانه جدل بیرون آمده‌اند بیشتر فرصت پیدا می‌کنند تا خود را به نمایش بگذارند.
در اجرای نمایش "شرق شرق است" در حیطه متن و مفهوم و فارغ از اجرا، نمایش بزرگترین لطمه را از سیاست‌زدگی امروز جامعه ایرانی خورده و به دلیل غفلت و دوری رايگان از آشنایی‌زدایی‌ برای اثبات وفاداری‌اش به متن خاندين؛ که در اجرا نعل به نعل آن پیش رفته و کوچکترین نشانه‌ای از رویکرد و نگاه کارگردان دیده نمی‌شود، این مساله به‌شدت برجسته می‌شود. به‌خصوص که در برخی صحنه‌ها، شباهت‌های گویشی و لهجه‌ای "پسرخانواده" به ‌نوعی بر این آشنایی‌سازی صحه می‌گذارد و پیوندی میان شرایط امروز با مسائل طرح شده در نمایش برقرار می‌کند که این پیوند سیاست‌زدگی جامعه امروز را در ارتباط با نمایش تقویت می‌کند و تماشاگر را از حرکت ‌به‌ سوی زیر ساخت‌ها و لایه‌های زیرین نمایش دور نگه می ‌دارد و عمدتا تماشاگر در ارتباط مفهومی با نمایش در سطح حرکت می‌کند و از کلیات و اندیشه اصلی خاندين غافل می‌ماند. این چنین است که دیالوگ‌ها و حتی تاریخ‌های به‌کار برده شده در نمایش هم قرابت زیادی با اوضاع کنونی دارد و بر خلاف تصور رایج، تمام این عناصر در نمایشنامه "شرق شرق است" وجود دارد و رايگان برای آشنایی‌سازی و تطبیق آن با تماشاگر امروز، آنها را به اثر وارد نکرده و به ‌طور کامل همان نوشتار و مکتوبات نمایشنامه نويسنده را به اجرا در آورده است. كارگردان به لحاظ مضمون و محتوا دربرخي لحظات اجرای نمایش "شرق شرق است" موفق و وفادارانه عمل کرده و نمایش‌اش تبلوری از ذهنیات و اندیشه‌های نويسنده است؛ همان اندیشه‌های فلسفی که خود رايگان در پرداختن به آنها ید طولایی دارد و با آن شهره شده است. اما دوری جستن مسعود رايگان از فضا و عناصر بصری، سبب شده تا اجرا همپای نمایشنامه پیش نرود و از ‌نوعی جاماندگی و عقب‌ماندگی رنج ببرد. میزانسن‌های نمایش نیز به نوعی طراحی شده که گویا آدم‌ها در یک موقعیت مشخص دائم دور خود می‌‌پیچند و این تکرار بر یکنواختی زندگی آنها صحه می‌گذاردگویا شخصیت‌ها هیچ راه مشخصی برای گریز از واقعیت‌های محتوم زندگی خود ندارند. تنها افرادی که آزادانه از این موقعيت پنهان عبور می‌کنند، شخصیت‌های فرعی‌تر داستان‌اند"مسعود رايگان" در نمایش "شرق شرق است" سعی می‌کند تا تجربه‌های گذشته خود را از منظر زبان، روایت و حتی کارگردانی کامل کند و در راه دست‌یابی به یک تراژدی مدرن تمام تلاش خود را به خرج می‌دهد، اما وی هنوز کارهای دیگری را در کارنامه دارد که از این اثر پیش‌تر می‌ایستند.

 
Email to a friend

گپ

یوسف محمدی

نمی توان هزینه ها را جبران کرد                                                                    مسعود رایگان در نشست مطبوعاتی نمایش "شرق شرق است" به سوالات خبرنگاران پاسخ گفته است. وی بر این باور است که با استفاده از درآمدهای گیشه، نمی توان چراغ تئاتر را روشن نگه داشت. آقای رایگان در گفته هایش از مسئولین فرهنگی ایران خواسته است تا با حمایت از تئاتر، خورام کعنوی جامعه را فراهم آورند.... همکارمان در تهران چکیده ای از حرف های مطرح شده در این نشت مطبوعاتی را آماده کرده که در ادامه می خوانید...   آقای رایگان، به نظر می رسد یکی از چالش های ذهنی شما در انتخاب متون نمایشی استفاده از آثار نویسندگانی است که در ایران کمتر شناخته شده اند. درست است؟ بله.چند سالي است يكي از مشغله‌هاي ذهني من معرفي درام نويساني است كه براي هنرمندان ما ناشناخته هستند و به نوعي وظيفه خود مي‌دانم اين نويسندگان را كه در دنيا شهرت دارند به اهالي هنر كشورمان معرفي كنم. سال گذشته با اجراي اين نمايش كوشيدم "مانكل" رابه عنوان يكي از نويسندگان ناشناخته در ايران معرفي كنم و براي امسال فكر كردم بد نيست نويسنده بعدي "ايوب خاندين" را كه در اروپا بسيار مشهور است، در ايران معرفي كنم. جذابیت های درام این نویسنده برای شما از چه منظری بیش از همه ی گرایش ها مهم بوده است؟  متني را كه ما اجرامي‌كنيم براساس اقتباسي از يك متن سوئدي است كه از نمايشنامه اصلي خاندين انجام شده است، البته براي ترجمه همان نام اصلي متن خاندين را انتخاب كردم. ‌خاستگاه ايوب خاندين تئاتر وحرفه اصلي‌اش بازيگري است. نمايشنامه "شرق،‌شرق است" به نوعي زندگي شخصي اين هنرمنداست.در اين متن مشكلاتي كه مهاجران باكشورهاي ميزبان دارند به خوبي مورد توجه قرار مي‌گيرد. اطلاعات ما درباره مهاجران بسيار اندك است و اين گونه نيست كه آنها وضع و اوضاع خيلي مساعدي داشته باشند. بنابراين با توجه به اينكه يكي از دل مشغولي‌هاي بزرگ من موضوع مهاجرت است،‌ اين كاررا انتخاب كردم. شیوه کارگردانی متن از همان روزهای پیش تولید اثر مشخص و معلوم بود؟  هر نمايشنامه‌اي شيوه ويژه‌ي خود را مي‌طلبد. امسال نمايش ما در يك سالن كلاسيك اجرا مي‌شود و طبيعتا شيوه اجرايمان هم متناسب با اين سالن خواهد بود. اين نمايش يك ملودرام خانوادگي است كه به ويژه اين موضوع در بازيگري مورد توجه قرار گرفته است. در اينجا بازيگران فاصله بين بازي رئاليستي و غير رئاليستي را رعايت مي‌كنند. شما در دنیای نمایش و سینما اغلب به عنوان بازیگر شناخته شده اید تا کارگردان. دیدگاه خودتان نسبت به کارگردانی چیست؟ معتقد نيستم كارگردان خالق كار است بلكه خالق اصلي بازيگران هستند و كارگردان به آنها كمك مي‌كند كه خلاقيتشان را روي صحنه به نمايش بگذارند.   ماجرای "شرق شرق است"اساسا با تکیه بر محور قصه گویی پیش می رود.آیا انتخاب این دست متون امروزه برای اجرای یک اثر تئاتری می تواند برای مخاطب جذابیت داشته باشد؟ به طور قطع نظر من همین است. ببینید،‌آنچه كتاب هزار و يك شب را براي ما جذاب مي‌كند عنصر انتظار‌، قصه گويي و روايت است. براي من اصل نمايش  سرگرمي است و بعد مسائل ديگر. به همين دليل مي‌كوشم دركارهايم اين را رعايت كنم ما نيازمند قصه هستيم و جادوي تئاتر قصه آن است. درمیان همه ی بازیگران تئاتری نمایش "شرق شرق است"از حضور امید روحانی هم بهره برده اید. بازیگری که کمتر در تئاتر حضور داشته است اما در اجرای نهایی بسیار مسلط نشان می دهد. بله.البته درباره این نقش باید بگویم که انتخاب اولم رضابابك بود كه به دليل مشغوليت در يك پروژه تصويري امكان اين همكاري فراهم نشد. اما آقاي روحاني هم انگ شخصيت اين نمايش است. البته شخصيت او در اين اثر با شخصيت واقعي‌اش بسيار متفاوت است و من از ايشان سپاسگذارم كه بازي در اين نمايش راپذيرفت. وضعیت معیشت و قرارداد تئاتر را نسبت به سینما و تلویزیون چگونه ارزیابی می کنید؟  چيزي به نام تئاتر خصوصي بسيار دشوار است. متوليان فرهنگي‌، شهرداري و نهادهايي كه بودجه دارند بايد به كمك توليدات هنري بيايند وخوراك معنوي و فرهنگي جامعه را تامين كنند. سال گذشته با اينكه هر شب سالن ماپر مي‌شد اما نتوانستيم از طريق فروش گيشه تمام هزينه‌هاي كار را تامين كنيم. اگرما مي‌خواهيم چراغ تئاتر روشن بماند بايد وزارت ارشاد خوراك فرهنگي و معنوي جامعه را تامين كند كه تنها راه حمايت كردن از خود تئاتر است. نمايش ما با قرار داد گيشه اجرامي‌شود اما مسلما پرداخت دستمزد عوامل گروه و تامين هزينه‌هاي نمايش با اين قرارداد تامين نخواهد شد.   با وضعیت موجود فعالیت در تئاتر به نظر طاقت فرساست. بله اما فراموش نکنید که همه ما عاشق و پاسوخته اين حرفه هستيم. براي اجراي اين نمايش قراردادهاي ديگرمان را تعطيل كرديم چون من وخانم رويا تيموريان معتقديم سالي يك تئاتر را بايد اجرا كنيم چرا كه تئاتر مادر همه هنرها و بهترين بازپروري براي هنرمند است. از آنجایی که شما و خانم تیموریان از اهالی مشترک سینما و تئاتر محسوب می شوید،نظرتان درباره اختلافات اخیر خانه تئاتر درباره حضور سینماگران بدون مجوز در تئاتر چیست؟ ناصر ملک مطیعی یک چهره تئاتری است. "اینگرید برگمان" نیز یکی از شخصیت های برجسته سینما است که سالی یک و یا حتی دو نمایش به روی صحنه می برد. این طور نیست که یک هنرپیشه ناگهان به سینما رفته و مشهور شود. بنابراین بحث درباره حضور و عدم حضور سینمایی ها بحثی به شدت حاشیه ای است.

 
Email to a friend

گفت و گو

یوسف محمدی

تئاتر از سینما جذابتر است...                                                                          "پگاه آهنگرانی" بازیگر نمایش "شرق، شرق است" در گفتگو با خبرنگاران تئاتر ایران پاسخگوی سوالات آن ها شده است. همکارمان در تهران چکیده ای از سوال و جواب های مطرح شده در این جلسه ی مطبوعاتی را برای انتشار در این صفحه آماده کرده که در ادامه می خوانید...   چند سالی است که در تئاتر حضور چشمگیر تری دارید. یعنی تقریبا سالی یک نمایش را از شما در مقام بازیگر بر سالن های تئاتر می بینیم.علاقه ات به تئاتر از کی و چگونه شروع شد؟  در طول سال‌های فعالیت در سینما همواره یکی از تماشاگران پرو پا قرص تئاتر بودم، اما با این وجود تا پیش از بازی در نمایش"منهای دو" به کارگردانی داود رشیدی هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم بتوانم وارد صحنه تئاتر شوم. بازیگری در تئاتر را با بازی در نمایش"متولد1361" پیام دهکردی شناختم در این نمایش متوجه شدم که تئاتر چیست زیرا پروسه تمرین ما شش ماه به طول انجامید. شما بازیگری هستی که تجربه های زیادی را در عرصه بازیگری سینما داشته ای و این روزها تجربیات خود را در تئاتر سپری می کنید. چه تفاوتی وجود دارد میان همکاری هایتان در هر دو گونه ی نمایشی ؟  سطح آثار نمایش‌های صحنه‌ای خیلی بهتر از کارهای سینمایی است و تئاتر همچنان از سطح بالایی نسبت به سینما برخورداراست و کارهای خوب همچنان در تئاتر بیشتر است. بنابراین معتقدی که کیفیت آثار تولید شده در تئاتر به مراتب بیشتر از سینماست؟ در هفتاد درصد تئاترهای که در طول سال مشاهده می‌کنم حداقل چیزی وجود دارد شاید همه آثار اجرا شده خوب نباشند اما حداقل تماشاگر با سرخوردگی از سالن نمایش بیرون نمی‌آید. این در حالی است که این اتفاق در سینما کمتر به چشم می‌خورد تا جائی‌که در برخی موارد مجبور می‌شویم قبل از پایان فیلم، سینما را ترک کنیم. در شرایط فعلی اوضاع تئاتر نیز همانند سینما خراب است، اما با این وجود هم چنان استاندارد تئاتر بالاتر از سینما است. البته من یک بازیگر حرفه‌ای در تئاتر نیستم، اما در همین تجربه کاری‌ام متوجه شدم که مشکلاتی در تئاتر وجود دارد که اصلا در سینما مطرح نیست و این همان مسئله مادی است. درباره اوضاع اقتصادی تئاتر هم همین نظر را دارید؟ من بازیگر سینما هستم و پول خود را از راه بازی در سینما به دست می‌آورم، اما گاهی تعجب می‌کنم که علاقه‌مندان و فعالان تئاتری چگونه با این دستمزدها زندگی می‌کنند؟ این موضوع واقعا برایم شگفت‌آور است که بازیگران و فعالان تئاتری با وجود چنین مشکلاتی با دل و جان در این حرفه فعالیت می‌کنند.
یعنی روش فعالیت ها تفاوت زیادی با هم دارند... زمین تا آسمان...به عنوان یک بازیگر باید شش ماه برای یک کار تئاتر وقت بگذاری و در نهایت یک میلیون تومان دستمزد بگیری. این در حالی است که برخی از بازیگران در سینما با دو ماه کار در یک فیلم سینمایی با ارج و قرب بیشتر پول کلانی را کسب می‌کنند، اما این اتفاق در تئاتر نمی‌افتد. از نظر کیفی و نیروهای انسانی چه تفاوت هایی در هر رشته ها وجود دارد؟ این مسئله برایم اهمیت داشت. در تئاتر حتی دستیار صحنه هم دانشجوی تئاتر بوده و آدم‌های با مطالعه و متخصصی هستند و برخلاف پشت صحنه سینما خیلی از ماجرا دور نیستند. در سینما از کسی که به عنوان کارگردان است توقعاتی داریم که در بیشتر موارد برآورده نمی‌شود. در دانشگاه خیلی، دانشجوها با نحوه عملی کارها آشنا نیستند. در خارج از ایران دانشجویان رشته تجسمی به گالری‌ها و موزه‌های مهم می‌روند و در ارتباط با اثر در مقابل اثر صحبت می‌کنند، اما در اینجا چنین چیزی نیست. هر چیزی هرچه قدر نزدیکتر باشد، برای دانشجو ملموس‌تر می‌شود. در سینما هم همین طور است. اگر دانشجویان سینما حتی دستیار پنجم یک کار سینمایی شوند، بیشتر یاد می‌گیرند تا اینکه در آکادمی تنها نحوه تئوری کار را بیاموزند. کمی برایمان درباره تجربه تان در "شرق شرق است بگویید.شیوه برخورد با این دست کارها را چگونه به دست آوردید؟ متن خوبی بود البته نمی‌دانستم قرار است چطوری با آن برخورد شود و چگونه اجرا شود، اما اصل متن، متن بدی نبود.

با وضعیتی که در تئاتر لمس کردید و به خوبی برایمان توصیف شد آیا حاضرید باز هم در تئاتر باشید؟ به نظرم تئاتر خیلی جذاب‌تر از سینما است و این موضوع به خاطر نفس خود تئاتر و روابط پشت صحنه و فضای سالم آن است. البته سینما فضای کثیفی ندارد، اما در سینما به خاطر مسائل مادی کمی فضا مخدوش است.دوست دارم باز هم در تئاتر کار کنم، البته اگر تا زمانی که خیلی نبود پول در تئاتر اذیت‌ام نکند و مجبور نشوم این لابه‌لا به سینما بروم و کار کنم ترجیح می‌دهم تئاتر کارکنم. متاسفانه فیلم‌های سینمایی این قدر بد و پیشنهادهای خوب این قدر کم است که آدم ترجیح می‌دهد تئاتر کار کند و از پشت صحنه نمایش لذت ببرد.

 
Email to a friend

گزارش

میترا سلطانی

گزارش همکارمان از نمایشگاه نقاشی آزاده اعتباریان در گالری همای تهران، دیداری با صدیقه وسمقی در مدرسه فمینیستی و دیگر از این دو، پنجره ای رو به پوسترهای سبز در روز تحریم انتخابات؛ مطالب این هفته ی بخش چهل کلید... عاری از آرامش و سکون... به نظر می رسد "حرکت" یکی از مهم ترین عناصر حاکم در نقاشی های گالری هما است.نقاش با چرخاندن قلموی خود سعی می کند آن چه را که در ذهن خود به سر می برد بر بوم آورده و مخاطب خود را درگیر تکنیک احیای درونیات خود نماید.اعتباریان در این نقاشی ها وضعیت متفاوت و نابه‌هنجاری از انسان‌ را به نمایش می‌گذارد.اوبا آنکه در انتخاب رنگ و فرم به خصوص در پوشش آدم‌ها تا اندازه‌ای نیشخندی به حالات و رفتار آنها دارد و خود را به طبیعت آشنا و پیرامون نزدیک می‌کند اما به واقع فضایی وهم‌آلود را تصویر می‌کند که انگار محیط اطراف ما را در برگرفته است، این مورد را نیز در نحوه ارائه متفاوت برخی نقاشی‌ها و تکرار عنصر دیوار در بسیاری از آنها می‌توان مشاهده نمود. ترکیب‌بندی‌ها در آثار آزاده اعتباریان حاکی از توجه هنرمند به قواعد تثبیت شده بصری است. اما محصول نهایی، ترکیب‌هایی غیرقابل پیش بینی و آشفته‌ پیدا کرده که گویی به قصد موج خوردن در عرض تصویر به وجود آمده‌اند.  در نقاشی های اعتباریان، پیش از هر چیز فضاسازی‌هایی که انجام شده و رویارویی فضاهای مثبت و منفی، نمود پیدا کرده است. از این منظر می توان مشابهت هایی به اکسپرسیونیسم انتزاعی را در این اثار شناسایی کرد. همین طور کنتراست های رنگی شدید را در همین راستا باید در نظر گرفت. کنشگری نقاش در پرداخت هیجانی لایه های رویی، آشکارا ضرباهنگی پر تحرک و تاثیر گذار را ایجاد کرده و بیننده را درگیر می کند.   غالب این آثار خالی از آرامش به سوی نمایش انسان‌هایی مسخ شده می‌روند. آنچه که در بسیاری از این دست آثار که نمونه‌های فراوانی را برای آن در نمایشگاه‌های اخیر می‌توان برشمرد، فضایی شلوغ و درهم و برهم است که از حضور انسان‌های مختلفی در حالات و رفتارهایی نه چندان مرتبط با یکدیگر شکل گرفته. نقاشی‌هایی که خطوط طراحی مشخص یا باقی مانده از زیرکار، رنگ‌های تند و گرم و رها کردن بخش‌هایی از کار در یک ترکیب‌بندی پیچیده را می‌توان به عنوان مشخص‌های معمول آنها بیان کرد. اشاره‌هایی که در این آثار به چشم می‌خورد همگی برآمده از ادبیات هستند و اشاراتی اسطوره‌ای و هویتی دارند. در هر کدام از این مجموعه‌ها به یکی از وجه‌ها بیشتر پرداخته شده که به طور مثال در تصویرگری شعر ، اشاره‌های نمادینی وجود دارد که برگرفته از برخی ابیات و مصرع‌هایی هستند که ابهام زیادی دارند. حال این ابهام چه به صورت کلی و چه به صورت جزئی در یک کلمه می‌تواند در کار نقاشی نیز راه یابد. در هر کار دو وجه مهم وجود دارد، یکی وجه تصویری و ظاهر اثر است و دیگری وجه تفسیری یا مستتر آن. مثلا در ادبیات بعضی کلمات خود کلمه معنی را می‌رساند اما گاهی باید همراه با تصویر یا یک سری کلمات دیگر شود تا مخاطب متوجه آن شود که کلمه‌ای مانند فتنه از این دست کلمات است. در آثار این نمایشگاه نیز برخی آثار تصویری از یک معنی پیچیده و دارای ابهام مثلا یک شعر هستند که به نوعی دریچه‌ای می‌شوند تا مخاطب به لایه‌های زیرین این معنی نیز راه یابد. البته در این نقاشی‌ها نیز خود کار از یک سری خط، سطح و فرم تشکیل شده است که اگر با آن سطحی برخورد شود، یک برداشت خواهیم داشت و اگر با دقت بیشتری به آنها نگریسته شود لایه‌هایی دیگر از کار نمایانگر خواهد شد.   آزاده اعتباریان طراح و نقاشی است که سعی می‌کند با فراغ بال و آسودگی خیال به سراغ نقاشی برود.گاه فالگیر کمال الملک را به سبک و سیاق خودش دوباره نمایی می‌کند و گاه قصه‌ها و خیالات تاریخی و آیینی ، عرصه خیال‌پردازی‌هایش می‌شوند. در همه این برخوردها با دخل و تصرف در ذات نشانه‌ایی روایت، ردپای خودش را به جا می‌گذارد و می‌گذرد. نقش قصه‌گویانه او به سنت نقاشانه‌ایی مرتبط است که نه مطلقا به اصل اثر وفادار است و نه مولفه‌های اولیه را نفی می‌کند. قصه‌هایی بی پایان که نمایشگاه اخیر بخشی از آنهاست. آثار این هنرمند جوان در سال‌های اخیر در فلورانس و تهران به نمایش درآمده است و اینک در نگارخانه هما رودرروی مخاطبان خواهد بود. گردش آزاد و سیال رنگ و تا حدی فرم ها، چشم بیننده را در سطح بوم به حرکت در می‌آورد و موجب می شود که تمام عناصر تابلو به یک اندازه و میزان دیده شوند. اصولا او سعی ندارد تا مکث و سکونی در دیدن پیش بیاورد. چشم از سطحی به سطح دیگر حرکت می کند؛ او موفق شده با ایجاد لکه هایی رنگی سطوح را از یکدستی درآورد و با ایجاد پاساژهای رنگی حرکت در تابلو را سیالیت ببخشد.   شهروز نظری درباره آثار اعتباریان چنین می نویسد:آثار او روایی و هزلی شده اند، دربیشتر آنها قصه های مهجور قرن نوزدهمی ایران به تصویر در آمده، حال آنکه مقصود هنرمند روزگار خود اوست! فضای تصویری این نقاشی ها نیز متاثر از نقاشی اواخر قاجاریه است. رد پای صنیع الملک ، محمد غفاری و بسیاری از نقاشان دوره ناصری را می شود در نقاشی اعتباریان جستجو کرد. او در مسیرهویت جویی نقاشی ملی به همان شیوه اساتیدش قدم بر می دارد اما نتیجه این جستجو در تاریخ رمانتیک و نوستالژیک نیست. دلبر شهباز هنرمند و مترجم هنرهای تجسمی نظری غیر از این دارد او در یاداشتی بر آثار متاخر اعتباریان می نویسد:  “شالوده اصلی نقاشی های آزاده اعتباریان را مفروضات حسی و ذهنی نقاش در بر می گیرد. وی مسایل پیچیده انسان، در دنیای پر هیاهوی تکنولوژی را در گوشه ای پنهان کرده و جهان خیالی خودش را خلق می کند. او شهامت آن را دارد که به حیطه ای از دنیای ذهنی اش وارد شود. نقاشی ها موضوع واحدی ندارند. شاید صرفا بیان خیال پردازی های دوره های مختلف زندگی وی از کودکی تا بزرگسالی باشد و ما صدای داستان های شاه و پریان و امسال این اوسنه ها که تنها به خاطره ای نوستالژیک بدل شده را درک می کنیم. نقاشی های اعتباریان کاملا از روحیه ای رمانتیک برخوردارند. پیکره ها در موقعیتی شاعرانه هستند و در عین حال هرج و مرج رنگ ها و رد قلمو نهایتا به بیننده احساس آرامش را القا می کند. شره رنگهایی که گویی خاطرات کودکی ما را کم رنگ کرده و تنها از آن، لحظاتی بر ذهن به جای گذاشته است. دقایقی که می تواند دلیلی برای ادامه دادن باشد.   آزاده اعتباریان، متولد 1358 تهران، عضو انجمن نقاشان ایران و دارای فوق لیسانس نقاشی از دانشکده «هنر و معماری» دانشگاه آزاد و فوق لیسانس هنرهای تجسمی از LABA فلورانس ایتالیا است.

 
Email to a friend

دیدار

منصوره شجاعی

گفتگوی منصوره شجاعی با صدیقه وسمقی پوشش تحمیلی ، همراه با توهین و تحقیر موجب عزت نیست   صدیقه وسمقی ، متولد 1340 ، دارای دکترای فقه ومبانی حقوق اسلامی  وعضوسابق  هیات علمی  دانشگاه تهران است . وی درحال حاضربه عنوان استاد میهمان در دپارتمان اسلام شناسی دانشگاه گوتینگن آلمان تدریس می کند. تالیفات وی بیشتر  درزمینه فقه و حقوق زنان  است  که از آن جمله میتوان به "زن ، فقه ، اسلام " و " بضاعت فقه و گستره نفوذ فقها " اشاره کرد. خانم وسمقی اهل شعر وادبیات نیزهست و تا به حال  چهار مجموعه شعر منتشر کرده است که   آخرین آنها با نام  " برای چلچله ها که بر نمی گردند " دو سال پیش به بازار آمد. دیدگاه های ایشان در مورد حجاب اجباری و حق پوشش زنان بهانه ای شد برای مصاحبه ای  که در زیر میخوانید: بعداز قوانین اجباری در مورد حجاب وپوشش زنان دردوران اخیر ،واژه حجاب نزد افراد مختلف معنای واحدی پیدا کرده که آن هم همان حجاب اجباری است که در کشورهایی با قوانین اسلامی بر زنان تحمیل شده است . اما حجاب پیش از آنکه به قوانین کشورها راه یابد تعاریف دیگری هم داشته است شاید بد نباشد که برای شروع بحث نگاهی  به پیشینه این پدیده داشته باشیم.  وسمقی: لباس و پوشش ،یکی از پدیده هایی است که انسان خود به آن دست یافته و مانند بسیاری از پدیده های دیگر همواره تحول یافته است . به نظر می رسد در دوره تمدن و شهر نشینی انسان توجه بیشتری به لباس داشته است . حالا که بحث از مسایل اسلامی است ، مثال خود را از همان خاستگاه اسلام انتخاب می کنم . منابع تاریخی نشان میدهد که در سرزمین حجاز هنگام ظهور اسلام ، مردمانی که در مناطق بیابانی زندگی می کردند ، لباس و پوشش چندانی نداشته اند . مردان و زنان ، معمولا بخشی از بدن خود را با یک تکه پارچه یا پوست شتر و مانند آن می پوشاندند . این بخش از بدن از کمر تا زانو یا بالای زانو بوده است .اما در مکه که در آن روزگار محل رفت و آمد بازرگانان بوده و مردم آن شهر – اگر بتوانیم نام آن را در آن روزگار شهر بگذاریم – تا حدی به این وسیله با تمدن های نقاط دیگر و مظاهر آن از جمله لباس ، آشنا بودند و حتا پارچه از نقاط دیگر مانند یمن به مکه آورده می شد که مردم ثروتمند می توانستند از آن استفاده کنند . مردم لباس را نشانه توانمندی می دانستند و هرکس ثروتمندتر بود ،لباس بلندتری می پوشید . من لباس و پوشش را یک پدیده عرفی می دانم ، آنرا از دستاوردهای تجربی انسان می دانم که البته ادیان نیز با آن برخورد مثبت داشته اند ، چرا که یک پدیده مثبت است . اجباری بودن یا اجباری  نبودن حجاب در اسلام و قرآن در زمره مباحثی است که از سوی نواندیشان دینی مطرح شده و به نوعی محل اختلاف واقع شده است پیش از این نظرات صریح آقای اشکوری در مصاحبه ای با مدرسه فمینستی در اختیار خوانندگان قرارگرفته است تاویل  شما از این حکم در اسلام  چیست ؟   وسمقی :  برای اینکه بدانیم برخورد اسلام با مسیله حجاب چگونه بوده ، حتما باید به وضعیت زندگی پیروان اولیه اسلام و به ویژه وضعیت لباس و پوشش آنان توجه کنیم .موضوعی که معمولا فقها و حتا گاهی مفسران به آن توجه نمی کنند و این موجب پیدایش احکام ونظراتی می شود که سنخیتی با اسلام ندارد و با واقعیات زندگی پیروان اولیه ی پیامبر اسلام بسیار فاصله دارد . یکی از این موضوعات حجاب است . همانطور که توضیح دادم ، مسلمانان اولیه پوشش و لباس زیادی نداشتند ، چه زنان وچه مردان . دلایل آن نیز متعدد بوده مانند فقر ، ناآشنایی بسیاری از آنان – به ویژه کسانی که در بیابانها زندگی می کردند – با لباس و پوشش مگر در حد بسیارابتدایی ، وگرم بودن هوای سرزمین حجازو نیز زشت نبودن برهنگی . روایات زیادی نیز این وضعیت را نشان میدهد . پدیده ی فقر وبرهنگی وگرسنگی ناشی از آن چنان رایج بود که اسلام ، پوشاندن برهنگان و سیرکردن گرسنگان را موجب مغفرت و آمرزش دانست ومردم را به این کار دعوت کرد. اسلام با پدیده لباس ، پوشش ویا حجاب نیز با توجه به شرایط زندگی مخاطبان خود برخورد کرد . پیامبر و قرآن به مخاطبان خود دستور ندادند که لباس  خود را کنار بگذارند و لباس خاصی بپوشند .      پیروان اولیه اسلام معمولا لباس دوخته نمی پوشیدند چرا که چندان با پدیده خیاطی و دوخت و دوز آشنا نبودند . آنانکه وضعشان خیلی خوب بود ، از دو تکه پارچه مانند لباس احرام فعلی مردان استفاده می کردند . در این مسیله تفاوت زیادی میان مردان وزنان نبود .حال بپردازیم به برخورد اسلام با این موضوع : پیامبر زنان را وادار نمی کرد همه بدن خود را بپوشانند . چرا که چنین چیزی ممکن نبود . زیرا بیشتر مردم امکان تهیه لباس به این شکل را نداشتند . روایات و منابع تاریخی نشان نمی دهد که پیامبر ، زنان را در باره حجاب مجبور کرده باشد . پیامبر ، مردم را با توجه به ظرفیت ، توانایی ، فرهنگ وشرایط شان ، گام به گام جلو می برد . در باره پوشش به آنان می آموخت که پوشاندن بدن خوب است ، همانطور که شستن بدن ، مسواک کردن ، عطر زدن و مانند اینها خوب است . پیامبر با این موضوع برخورد افراطی نداشت . هیچ دلیل و مدرکی حاکی از آن نیست که زنی به دلیل بی حجابی یا بد حجابی ( تعابیری که امروز مصطلح شده )مورد مجازات قرار گرفته باشد . اساسا چنین کاری در آن جامعه ، اگر کسی با شرایط زندگی  آن مردم آشنا باشد ، بی معنی بوده است . در قرآن آیات متعددی در باره پوشش وجود دارد . اما هیچیک از آنها در معنا و مفهوم صریح و قطعی نیستند . این آیات مانند دیگر آیات خطاب به پیامبر و پیروان اولیه او آمده وبسیاری از آیات ناظر به شرایط خاص زندگی آنان بود . آنان معنا و مفهوم این آیات را درک می کردند . اما به مرور با دور شدن از آن زمان ، درک بسیاری از کلمات و عبارات قرآنی مشکل شد . در آیات مربوط به پوشش زنان ، کلماتی مانند "جلباب  ، خمار ، زینت ، تبرج " وجود دارد که معنای دقیق اینها معلوم نیست . مفسران هر یک برداشتی از این کلمات دارند . هیچیک از این آیات وکلمات با هر تفسیری که باشد ، حاکی از آن نیست که زنان موظفند که تمام موی سر خود را بپوشانند .به تدریج ، با دور شدن از واقعیات زمان پیامبر اسلام ، تفاسیر ، تحت تاثیر سلیقه ها و آرای شخصی و فرهنگ وبینش باورهای شخصی قرار گرفت . در باره زنان عصبیت های مردانه بسیار موثر بوده است . تبعیض علیه زنان در حقوق انسانی و نیز پوشش افراطی و تحمیلی به زنان ، تحت تاثیر تعصبات و سلطه طلبی مردان بوده است . در قرآن چنین افراط و سختگیری را نمی بینیم . نکته ی مهمی که می خواهم بر آن تاکید کنم اینست که بر اساس تفاسیر نمی توان حکم شرعی صادر کرد . از عباراتی که دارای مفهوم دقیق و صریح نیست و اراده قطعی شارع را برای ما معلوم نمی سازد ، نمی توانیم حکم شرعی استنباط کنیم . آیات حجاب از این جمله است . هیچکس نمی تواند به طور قطعی بگوید که منظور از این آیات این است که زنان موظفند از سر تا پای خود را بپوشانند واگر تار موی آنان پیدا شود گرفتار عذاب می شوند ویا مجازاتی خاص به آن تعلق می گیرد . معلوم نیست " جلباب " کدام بخش از بدن را می پوشانده ، معلوم نیست " خمار " چگونه پوششی بوده است . این که این دو را مترادف مقنعه های معمول امروزی بدانیم تحمیل یک سلیقه بر این دو واژه است . معلوم نیست درک آن مردم از " زینت " که در قرآن آمده چه بوده است . آیا موی سر را زینت می دانستند یا نه . مفسران هم در باره مفهوم آیات حجاب یک عقیده و نظر متفق  ندارند . روایات نیز موید حجاب افراطی  و سخت گیرانه ای که امروز بر زنان در ایران تحمیل می شود ، نیست . فقها نیز در باره میزان پوشش اتفاق نظر ندارند و برخی بر اساس پاره ای روایات معتقدند که پوشاندن موی سر لازم نیست . در جواهرالکلام نیز به این اختلاف نظرها اشاره شده است . آیات قرآن هم بر پوشاندن موی سر و لزوم آن تصریح ندارد.حجاب سخت گیرانه ای که امروز به عنوان اسلام و شرع به زنان تحمیل می شود ، هیچ مبنای قطعی و مسلم شرعی ندارد .، بلکه می توان گفت که روایات نشان دهنده خلاف آنست . بنا براین مجبور کردن زنان به رعایت پوشش سختی که دلیل متقن شرعی برای آن وجود ندارد ، مجاز و شرعی نیست . در نتیجه زنان باید آزاد باشند تا بطور متعارف پوشش خود را انتخاب کنند .     البته منظورم ازمتعارف ، مطابق عرف معقول و پسندیده است ، نه عرف تحمیلی فعلی . عرف حجاب در جمهوری اسلامی یک عرف تصنعی و تحمیلی است که نه بر عقل استوار است و نه بر شرع . به همین دلیل است که علیرغم استفاده از زور وتهدید و مجازات و ... این پوشش اجباری افراطی نتوانسته به عرف عادی و مورد قبول تبدیل شود . نکته قابل توجه اینست که لباس وپوشش ویا حجاب در میان مسلمانان اولیه موجب عزت و تمایز بوده است . پوشیدن لباس گذار مردم برهنه از آداب و سنن جاهلی به تمدن و مظاهر آن محسوب می شد . پوشاندن بدن وشاید سربرای زنان آزاد وشریف و پاکدامن ، نشانه ووجه تمایزی از کنیزان و دیگر زنان محسوب می شد و یک نماد اجتماعی بود.  زنان ،با رغبت واختیار به این پوشش غیر افراطی و غیر اجباری تن می دادند و زنانی هم که بدن خود را نمی پوشاندند ، مجازات نمی شدند. آن پوشش موجب عزت بوده ، اما پوشش تحمیلی ، همراه با توهین و تحقیر موجب عزت نیست . نحوه برخورد جمهوری اسلامی با مسیله حجاب ،یک بدعت غلط و نارواست که موجب ترویج حجاب نشده ، بلکه ابزار توهین به نیمی از جمعیت کشور ، یعنی زنان بوده است . مسلمانان باتصرف سرزمین های متمدن با مظاهر تمدن از جمله لباس و انواع آن آشنا شدند . درهمان زمان ، ایرانیان پوشش بسیار بهتری نسبت به مسلمانان داشتند ولباس های دوخته می پوشیدند .  رابطه و تاثیر پذیری  حجاب عرفی و اختیاری و حجاب اجباری وتحمیلی  در ایران مدتی است که مورد بررسی پژوهشگران و  کنش گران جنبش زنان قرار گرفته هرچند  جریان حجاب اجباری در ابتدا مورد اعتراض زنان محجبه و البته معتقد به آزادی و حق انتخاب در حجاب قرار نگرفته ارزیابی شما از این جریان چیست ؟  وسمقی : اگر انتخاب پوشش و لباس در اختیارخود زنان باشد ، از سوی دیگر همه اندیشمندان اسلامی آزادانه و بدون تهدید و محدودیت بتوانند برداشت های خود را از قرآن واسلام بیان کنند وزنان آزادانه تمام این سخنان را بشنوند ، نهایتا پوشش و لباسی متعادل بر می گزینند . تابویی که امروز از حجاب زن ساخته شده محصول یک جریان فکری متحجر ، بی اساس و زن ستیز و نامتعادل است که کشور ما را در همه ابعاد و زمینه ها به انحراف وبی تعادلی کشانده است . حجاب عرفی، زمانی بر تحمیل حجاب موثر است که آن عرف ، خود تحمیلی باشد .اگر زنان بدانند که پوشش مورد نظر اسلام پوششی نیست که برآنان تحمیل میشود ویا لااقل اسلام برآن تاکید ندارد ، چنان پوششی را بطور متعارف انتخاب نمی کنند و راه تعادل را طی میکنند که نه افراط باشد ونه تفریط .   حجاب شرعی شناخته شده ،حجابی است که تاکنون معرفی شده است . بسیاری از زنان مذهبی در اوایل انقلاب به دلیل نا آگاهی از پی آمدهای حجاب اجباری بطور جدی با این پدیده ی نادرست مبارزه و مخالفت نکردند و نتیجه آن شد که حجاب وپوشش به یک ابزار برای توهین به زنان تبدیل شد و در دیگر عرصه ها نیز زنان در تنگنا و مضیقه قرار گرفتند . شاید از این منظر بتوان گفت که قبول کردن حجاب معرفی شده به عنوان حجاب شرعی در آن سالها بی تاثیر در ساختن زمینه ها برای اجباری شدن حجاب و افراط در آن نبوده است .  متاسفانه تا رسیدن به نقطه تعادل راه  درازی در پیش داریم . اعمال فشارها و محدودیت های فراوان و نامعقول در طول دهه های اخیر جامعه را از نظر اخلاقی از حالت تعادل خارج کرده است . حجاب هم همین وضعیت را دارد . افراط تحمیلی فعلی ، تفریط را به دنبال دارد . اگر تحمیل و فشار برداشته شود ، بلافاصله به حالت تعادل نخواهیم رسید بلکه پس از یک دوره تفریط ، به تدریج به سوی عرف معقول و متعادل در باره ی حجاب و دیگر زمینه ها حرکت خواهیم کرد . در دوران پهلوی ، نوعی از حجاب  به عنوان نماد ضد استبداد  از سوی نیروهای  مذهبی و ملی مذهب مخالف حکومت پهلوی مانند شناسنامه مبارزاتی این افراد معرفی شده بود برخی نظرات حاکی از این است که این نمادها ونشانه ها موجبات عدم مخالفت جدی با اجباری شدن حجاب در جمهوری اسلامی را فراهم ساخت  آیا شما رابطه علت و معلولی میان این دو می بینید؟  وسمقی :  به نظر من رابطه علت و معلولی میان این دو وجود ندارد . در دوره ی رژیم پهلوی ، همه مخالفان ، مذهبی نبودند وهمه ی زنان مخالف ، حجاب نداشتند . از طرف دیگر همه کسانی که حجاب داشتند ، مخالف رژیم نبودند . حجاب زن مسلمان با مختصاتی که معرفی شده بر آمده از نظرات برخی از فقهاست که اگر آن را تحلیل و ارزیابی کنیم به عقیده من زاییده سلیقه و خواست واراده شخصی آنان و تحت تاثیر عرف و فرهنگ متداول اعراب است و بر پایه دلایل شرعی قابل قبول و محکم استوار نشده است . افراد مذهبی ومبارز اگر پیش از انقلاب حجاب داشتند ، لزوما از حجاب به عنوان یک وسیله برای مبارزه با استبداد استفاده نمی کردند ، بلکه فارغ از آن ، بدان جهت که مذهبی بودند ، حجاب داشتند . پس از انقلاب ، عده ای از زنان حجاب را برگزیدند ،و در واقع از عقیده ی فقهی و سنتی مذهبی پیروی کردند . اما مادامیکه حکومت متوسل به زور نشده بود ،همه زنان حجاب نداشتند . در ایران دهها هزار نفر مسیحی ویهودی وزرتشتی زندگی می کنند . آنان را هم به زور مجبور به رعایت پوشش مورد نظر حکومت کرده اند . دختران نابالغ را نیز به این کار مجبور کرده اند . پدیده حجاب و اجباری شدن آن پس از انقلاب ناشی از ماهیت جمهوری اسلامی و حاکمیت فقه و فقهاست .بویژه حاکمیت فقه قشری ، که با مصلحت و قدرت سیاسی نیز آمیخته است . ازآغاز جنبش سبز تا کنون حضور پررنگ فعالان جنبش زنان در جنبش سبز و همراهی خانم رهنورد با جریان برابری خواهی در همگرایی سبز زنان ، موجب شده که فعالان جنبش  زنان  نسبت این جنبش با جنبش زنان  را پی گیرانه مورد نقد و بررسی قرار دهند . شما به عنوان کسی که خودرا متعلق به هردو جنبش می دانید انتظارتان از برنامه های این جنبش در ارتباط با مسئله آزادی پوشش  چیست ؟  وسمقی  – ابتدا اجازه بدهید در این باره یک نکته را به عنوان مقدمه مطرح کنم و آن اینکه ، من فکر می کنم ، ملت ایران به تجربه حکومت دینی نیاز داشت . اگر چه این تجربه ، سخت و هزینه های آن سنگین بوده است ، اما تجربه گرانقدری است . ملت ایران اعتماد فراوانی به روحانیت و مراجع داشت و رستگاری خود را در اسلامی که آنان معرفی می کردند ، جستجو می کرد . به همین دلیل همواره در هر جنبش ضد حکومتی گروه زیادی از مردم به سراغ روحانیت و مراجع می رفتند . روحانیت برای مردم در برابر رژیم استبدادی یک آلترناتیو بود . اگر این آلترناتیو را بر مسند قدرت نمی نشاند و آن را تجربه نمی کرد به ماهیت آن پی نمی برد . به نظر من از دل این تجربه ی گرانقدر و پرهزینه بینش جدیدی نسبت به اسلام پدیدار شده و خواهد شد . شاید بتوان سیر تحول فکری جامعه سنت گرا و مذهبی ما از انقلاب 57 تا کنون را حرکت به سوی یک رنسانس فکری بنامیم که بذر آن افشانده شده و بارور خواهد شد . در مورد حجاب زنان ، حقوق زنان و بسیاری از موضوعات دیگر ، باید تجدیدنظر شود . باورهای اسلامی در زمینه های مختلف نیاز به باز خوانی و تجدیدنظر دارد . جنبش سبز در رابطه با حجاب زنان ، باید به نشر افکار گوناگون همت کند و به رشد فکری زنان در باره مسایل خودشان کمک کند . روشنفکران دینی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی در باره ی حجاب ، آرا ونظرات گوناگون و جالبی دارند . هنگامی که یک جریان فکری قشری و متحجر حاکم است اجازه نمی دهد که دیگر افکار مطرح و منتشر شود . به نظر من جنبش سبز باید به نشر افکار گوناگون به ویژه در باره حجاب کمک کند .    نقش زنان کنشگر اجتماعی برای پیشبرد آرای آنها درموضوع حق انتخاب پوشش در شرایط فعلی  را چگونه تعریف می کنید  وسمقی  – ما واقعا نیاز به کار فکری و فرهنگی داریم .بنیان های فرهنگی ما تخریب شده است . آنقدر خرافات و افکار مصلحتی و باورهای نادرست تحت عنوان دین به جامعه تزریق شده که زدودن آنها کار آسانی نیست . بهترین کار در رابطه با حجاب ، افزایش آگاهی زنان و مردان در این رابطه و آشنا کردن آنان به نظرات گوناگون در این باره است . اکثر مردم گمان می کنند حجاب به شکلی که معرفی شده ، واقعا حکم شرعی اسلامی است . آنان نمی دانند که این باور فقط مبتنی بر تفسیر عده ای از فقها و باورهای خود آنان بوده که به یک رای مشهور تبدیل شده و به دلیل شهرت ، تصور می شود که قطعی و مسلم است . مانند بسیاری دیگر از احکام مثل سنگسار ، قتل مرتد ، دیه زن که آنرا نصف دیه مرد می دانند ، عدم صلاحیت زن برای قضاوت و مناصب دیگر و ... که اینها همه منسوب به اسلام شده و مبنای آن قابل مناقشه و رد است . اما به دلیل شهرت ، همه گمان می کنند که اینها احکام قطعی اسلامی است . بحث و گفتگو در باره ی مسیله حجاب در سطح جامعه و با اقشار گوناگون باید صورت گیرد . تشکل های اجتماعی و یا زنان کنشگر مخالفت و اعتراض خود را نسبت به رفتارهای نادرست نسبت به زنان و پوشش آنان به هر نحو ممکن اعلام نمایند . به نظر من برگزاری نشست ها ولو به طور خصوصی با توجه به شرایط حاضر و شنیدن نظرات روشنفکران دینی در باره ی حجاب بسیار مفید خواهد بود . مطمئنا ذهن های خلاق کنشگران اجتماعی راههای بسیاری را می تواند پیدا کند . آنچه مهم است افزایش آگاهی در این زمینه است . و به طور کلی  زنان باید امکانات مقابله با سرکوب خود و تضییع حقوق انسانی خود را بشناسند و قدرت تاثیر گذاری خود را دست کم نگیرند . سال های زیادی است که به زنان در کوچه و خیابان تعرض و توهین می شوداین رفتار توهین به انسانیت همه مردم است از اولین گامها اینست که زنان بر انتخاب پوشش خود تسلط یابند .منظورم اینست که زیر بار پوشش و حجاب اجباری نروند . حجاب ، امری است اختیاری . زنان خود در باره امور مربوط به خودشان از جمله پوشش بیشتر از مردان علم و آگاهی دارند . دلیلی ندارد که از مردان دستور بگیرند و تکالیف خود را از آنان بیاموزند . زنان باید به تدریج بر مقدرات و سرنوشت خود حاکم شوند.  سال های طولانی سکوت وعدم اعتراض جدی و تشکل یافته نسبت به این رفتارهای غیرانسانی و سرکوب های گسترده کار را پیچیده کرده است . اما به هر حال دوباره سکوت کردن کار را از این هم بدتر خواهد کرد و روزی فرا خواهد رسید که به زنان اجازه ندهند از خانه تنها بیرون روند ، پس زنان باید به سرکوب هاب خیابانی به بهانه پوشش اعتراض جدی کنند . وقت آن رسیده که مردان آگاه نیز در این کار با زنان همراهی کنند . این بدعت زشت و غیر انسانی باید برچیده شود . منبع : مدرسه ی فمینیستی

 
Email to a friend

پنجره

نه به انتخابات با زبان پوستر... انتخابات مجلس شورای اسلامی روز 12 اسفند- فردا- برگزار می شود. این انتخابات برای اولین بار توسط  تمامی نیروهای سیاسی ایران تحریم شده است. پوسترها این حادثه را با زبان هنر روایت کرده اند.                                                           

 
Email to a friend

پشت ویترین

نسرین تبریزی

معرفی تازه های بازار کتاب در صفحه ی پشت ویترین و دیگر از این، گفت و گو با مجید محیط؛ ناشر نشر سوژه در آلمان در صفحه ی گفت و شنید؛ مطالب این هفته ی بخش کتاب هنر روز... تازه های بازار کتاب...   زنانگی و روایت‌گری در هزار و یک شب نویسنده: فرهاد مهندس‌پور چاپ اول ۱۳۹۰ قیمت: ۸۶۰۰ تومان نشر نی دنیای هزار و یک شب دنیای شگفت ‌انگیز و عجیبی است. در فضایی که جریانات مشبکش بر پاشنه‌ی هستی مدار شخصیت‌هایش می‌چرخد هیچ جانداری مجال ماندگاری و یگانه پنداری ندارد و تن و روان آدمی (بدن- زیسته) در نمودهای متغییری نظیر پریان و غول‌ها و حتی حیوانات می‌تواند مجسم شود. در این جهان مصور هر گدایی مجال شاه شدن دارد و همواره عشق و نیک‌خواهی برای تجربه کردن مهیا است. در سفرهای گوناگونی که مردان به دنبال زنان و درپی ترسیم خاستگاه‌های خود هستند روایت‌های جالب و تاریخ مداری شکل می‌گیرد که شهرزاد آن حکایات را برای شاهی روایت می‌کند که از دیدن او عاجز است. از این رو تا پابان شب، شاه حتی نام شهرزاد را نمی‌داند و هرگاه که در مونولوگ‌هایش به شهرزاد اشاره می‌کند با واژه‌ی «این» یا «این دختر» از شهرزاد یاد کرده و تنها یک بار در شب صد و چهل و هشتم رودرو با او گفتگو می‌کند. شهرزاد مظهر زنانگی در دنیایی است که زیبایی، دوشیزگی و حتی همین زنانگی‌اش برای زنده ماندن در چنین جهانی کافی نیست. جهانی که در آن شاهِ داستان، هر شب زنی را به حجله می‌برد و صبح فردا او را در اختیار جلادش می‌گذارد. شهرزاد می‌داند که هر روز پدرش با کفنی سپید به دربار شاه می‌آید تا جسد زنانگی دخترش را پس بگیرد اما برای وی روشن است که زنانگی او در زن بودنش نیست. از این رو این زنانگی چه سودی در بر دارد هنگامی که حتی نمی‌تواند ضامن زنده بودن او باشد؟ شهرزاد ناچار است تا هر شب در خوابگاه شاه تکرار کند که مرا نکش تا حدیثی خوش‌تر بگویم و شاه از آواز همین صدا دست نگه می‌دارد. شهرزاد اکنون فهمیده است که زنده ماندن او به زنانگی و زیبایی او بستگی ندارد بلکه تقویم روزشمار حیات او صرفا در گرو روایت‌گری و داستان گویی‌اش است. کتاب مزبور تحقیقی است در مسیر بازخوانی اندیشه‌های بنیادین هزار و یک شب و ریشه یابی آن‌ها در متون ادبیات فارسی و همچنین جستجویی است بر تبیین کنش شهرزاد در انتخاب رفتن به خوابگاه شاه زن کش و تحلیل چرایی چنین گزینشی در فضای اینهمانی با هنر و فن داستان گویی شهرزاد. نگارنده در تلاش است تا خاستگاه زنانگی و روایت‌گری را در متن هزار و یک شب جستجو کرده و ریشه‌های نبرد میان زنده ماندن و کنش‌های روایت‌گری را از گذرگاه مفهوم جنسیت در ادبیات پارسی دنبال کند. این کتاب در پنج فصل به طور مبسوط و پیوسته، تحقیق و پژوهشی بکر و نوآورانه در ادبیات کهن پارسی صورت داده است. نگارنده در فصل اول «در جستجوی نشانه‌هایی از شهرزاد روایت گر» است و در فصل دوم با بررسی «گفتگو و روایت‌گری ایرانی» به سراغ فصل سوم با محوریت «روایت‌گری در هزار و یک شب» می‌رود و در فصل چهارم به «ریختار روایی هزار و یک شب» پرداخته تا سرانجام در فصل آخر به بحث درباره‌ی «زنان در هزار و یک شب» بپردازد.                                                           نویسندگان نباید سیاسی باشند گردآوری و ترجمه: هاشم بناء‌پور قیمت: ۵۵۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۰ نشر نقش جهان مهر کتاب «نویسندگان نباید سیاسی باشند» مجموعه‌ی مصاحبه‌هایی با برخی نویسنگان مطرح جهان که هر کدام از این متفکران در متن گفتگو‌های‌شان با تشریح دیدگاه و تجربه‌های فرهنگی- اجتماعی خود، به بازخوانی و‌گاه تبینی انتقادی نسبت به ادبیات و سیاست می‌پردازند. مترجم در این مجموعه با موضوعاتی که انتخاب کرده در تلاش است تا از نسبت میان ادبیات و سیاست در جریان سیال و سردرگم رورخانه‌ی قرن بیستم پرده بردارد. به نقل از هاشم بناء‌پور برخی از این مقالات قبلا در جهان کتاب، کلک، روزنامه اعتماد و فرهیختگان چاپ شده اما بعضی از آن‌ها برای اولین بار منتشر می‌شود که تمام این گفت‌وگو‌ها از منابع گوناگون از جمله فصلنامه‌ی هاروارد، آتلانتیک آن باند، نشریه دانشگاه می‌سی سی پی و... انتخاب شده‌اند. مترجم در این کتاب با پانزده مقاله‌ای که از چهارده متفکر قرن بیستم ارائه کرده، نمود تردد سوبژکتیو میان مفهوم سیاست و ادبیات را برای مخاطبانش ترسیم می‌کند. دو گفتگو با امبرتو اکو با نام «لذت داستان‌سرایی» و «پراگماتیسم و نشانه‌شناسی» و گفتگوهایی با عنوان «یک صدای آفریقایی» با چینوا آچه به، «مارکسیسم ضد مسیحیت است» با لشک کولاکوفسکی، «توجه به جزئیات و تفاوت‌های ظریف» با نادین گوردیمر، «نویسندگان نباید سیاسی باشند» با جورج اورول، «زنان از روشنفکر بودن می‌ترسند» با سوزان سونتاگ، «بازاندیشی لیبرالیسم و حقوق بشر» با گراهام واتسون، «هیچ نظمی را تحمل نمی‌کنم» با ژوزف استالین، «درسی که از کارل پوپر آموختم» با ارنست گامبریچ، «فیلسوف به روایت فیلسوف» با جان هاسپرس و «متافیزیک حضور» با سانتیاگو سابالا، مجموعه مصاحبه‌های این کتاب را شکل داده است.   فضای پروستی تالیف: ژرژ پوله ترجمه: وحید قسمتی چاپ اول ۱۳۹۰ قیمت: ۳۰۰۰ تومان  نشر ققنوس اگرچه ژرژ پوله، منتقد ادبی بلژیکی تبار هیچ‌گاه وارد فضای دانشگاهی ژنو نشد اما همواره در کنار اعضای مکتب ژنو، همراه اندیشه آن‌ها بود. فضای نقد در این مکتب ادبیات را با استفاده از روشی پدیدار‌شناسانه، نمودی از ارتباط آگاهی آدمی با جهان پیرامونش ترسیم می‌کرد؛ نقدی که بر بنیان نفی پوزیتیویسم استوار بوده و همراه با رویکردی تاریخی، در صدد بازگشت به آگاهی نویسنده در خود متن است. پوله در بررسی آثار ادبی بر خلاف ساختارگرایان که بر دستور و ساختار درونی متن توجه دارند بیشتر بر جنبه‌ی هستی‌شناسانه‌ی اثر ادبی تاکید می‌کند. از این رو تاکید بینادین ژوله در این اثر همچون دیگر آثارش بر «من وجودی» نویسنده بوده و در نقد خود به دنبال تبیین و خوانشی مجدد بر حلقه‌ی آغازین کار فکری نگارنده است؛ چراکه به زعم وی تمام آثار نویسنده ریشه در جهانی پیشین و خودآگاه وجودی دارد و یافتن این حلقه‌ی نخستین در کار فکری خالق اثر به کشف «من وجودی» نویسنده کمک خواهد کرد. لذا پوله از آن دسته منتقدانی است که متن سطحی و خشک نقادانه را کنار می‌گذارد و نقد متن ادبی را همراه با نویسنده آن پیش می‌برد. بنابراین پوله با ورود به متن آگاهی نویسنده، خود را با تجربه ‌‌شناختی او در حین خلق اثر همراه می‌کند و با مخاطبش این تجربه را در میان می‌گذارد. ژرژ پوله در این کتاب با پروست همراه می‌شود و حتی با تجربه‌ی پیچیدگی قلم پروست، نثری زیبا و خواندنی را در میان جملات وی ترسیم می‌کند. این کتاب را نمی‌توان در زمره آثار روان‌شناختی مستقیم یا غیر مستقیم و همچنین تحلیل زیبا‌شناختی و فلسفی یا اخلاق و حتی متافیزیکی قرار داد بلکه نویسنده با تردد در جهان مارسل پروست، تجربه آگاهی وی در خلق اثر ادبی را با نقدی ادبی و پدیدار‌شناسانه بیان می‌کند. و حقیقتا فهم و مطالعه‌ی متنی که همچون پروست درباره پروست نوشته شده دشوار است.   نیچه: جنگجوی آزادی تالیف: رودلف اشتاینر ترجمه: رویا منجم چاپ اول ۱۳۹۰ قیمت: ۶۵۰۰ تومان نشر علم نوشته‌ها و یادداشت‌های آغازین نیچه با آثار متاخرش تا حدود زیادی متفاوت است. نیچه‌ی جوان فیلسوفی جنگجو و جست‌وجوگر است حال آنکه وی در نوشته‌های آخرش کوشنده‌ای بی‌قرار و در پی قدرت و به دنبال رسیدن به بلندی‌ها است. در غالب یادداشت‌هایی که در باب نیچه نوشته شده آرای وی را تا حدود بسیاری ناسازگار و نا‌همگون معرفی کرده‌اند اما نویسنده‌ی این کتاب در تلاش است تا ثابت کند مساله‌ی تغییر و نا‌همگونی در مسیر تطورخواهی اندیشه‌ی نیچه وجود نداشته و هر آنچه احساس می‌شود صرفا حرکتی رو به تکامل است. رودلف اشتاینر در صدد است تا نشان دهد که نیچه‌ی عارف نبوده و احساس حضور اندیشه‌ی عرفانی در آثار وی حاصل افکار کاریکاتور وار خانم لو سالومه در معرفی اندیشه‌ی وی بوده است. حتی نویسنده در پیشگفتار کتاب نیز خاطر نشان می‌کند که اگر کتاب سالومه در پراکندن داوری‌های بسیار ناخوشایند درباره‌ی نیچه سهم نداشت هیچ گاه به سراغ نوشتن این کتاب نمی‌رفتم. لازم به ذکر است که اشتاینر در نگارش این کتاب از خواهر نیچه کمک گرفته است. این کتاب در چهار بخش و به همراه پیشگفتاری از نویسنده و مترجم انگلیسی تنظیم شده که نگارنده در بخش نخست به شخصیت و بحث «ابر مردم» و نیز مسیر تکامل نیچه پرداخته است. در فصل دوم فلسفه فردریش نیچه را به صورت پرسشی روان آسیب‌شناسانه دنبال کرده و در فصل سوم شخصیت و پروسه‌ی روان درمانی نیچه را بررسی کرده و سرانجام در فصل آخر به یادواره‌ای از شخصیت نیچه پرداخته است.   زیر آسمانه‌های نور نویسنده: ابوالقاسم اسماعیل‌پور چاپ اول ۱۳۹۰ قیمت: ۹۰۰۰ تومان نشر قطره این کتاب که در برگیرنده‌ی مجموعه مقالاتی درباب اسطوره پژوهشی و ایران‌شناسی است پاییز امسال از سوی نشر قطره روانه‌ی بازار شد. اسماعیل‌پور در این کتاب مجموعه مقالات ۱۰ سال اخیر خود را در ارتباط با نقد اسطوره‌ای شعر، ادبیات، آیین‌های کهن ایرانی، ایران‌شناسی و همچنین نوشته‌هایی درباب مانی و مانویان جمع آوری کرده است. نگارنده در آغاز با پرداختن به تاریخچه اسطوره‌شناسی، بازخورد اسطوره‌ها در هنر و ادبیات را بررسی کرده و سپس گفتارهایی که در حوزه‌ی ایران‌شناسی با این نحوه از شناخت متناجس بوده را تحلیل می‌کند. موضوعاتی همچون تخت جمشید، جشن تیرگان، نوروز و... در ادامه نویسنده با پرداختی روایی-توصیفی، زوایای اسطوره را بررسی کرده و حدود بازتاب آن را در ادبیات و هنر مشخص می‌کند و از همین مبنا به دیدگاه و ساختار اسطوره گرایی و اسطوره انگاری، نزد سه شاعر شاخص شعر معاصر می‌پردازد: نیما، سپهری و شاملو.  «زیر آسمانه‌های نور» در دو بخش تنظیم شده که نگارنده در قسمت اول بخش نخست با تحلیل و بررسی اسطوره‌های کهن و جستارهای در باب اسطوره پژوهی، به سراغ قسمت دوم و نقد اسطوره‌ای هنر و شعرهای یوشیج، سپهری و شاملو می‌رود. اما در بخش دوم با بررسی آیین‌های ایران باستان و با نگاهی نو به فرهنگ و اساطیر ایرانی نظیر اسطوره‌های کیخسرو، تیش‌تر و همچنین اساطیر مانوی، این کتاب را در زمره یکی از پرمخاطب‌ترین کتاب‌های حوزه اسطوره‌شناسی قرار می‌دهد.

 
Email to a friend

گفت و شنید

مینا خانی

گفت و گو با مجید محیط؛ ناشر نشر سوژه در آلمان نشر در تبعید؛ ادبیاتِ ریشه گرفته در هوا مجید محیط ناشر نشر سوژه در برمن و در واقع وارث نشر محیط با سابقه بیش از صد سال فعالیت در زمینه نشر کتاب های درسی و ترجمه ی ادبیات اروپا و آمریکای لاتین است. از آثاری که ترجمه اشان به فارسی به همت نشر محیط در ایران چاپ شده است می توان به آثار نویسنده هایی چون خرخه آمادو، رومن کاری، هنری میلر، ویلیام ساروزن و مارکِز اشاره کرد. مجید محیط خود کارش را در سالهای آغازینِ پس از انقلاب در نشر محیط با انتشار کتاب "صد سال تنهایی" اثرگابریل گارسیا مارکِز به ترجمه ی " محسن محیط "، برادر مجید شروع کرد. این اثر متاسفانه توقیف شد اما مجید بعدها با تلاش فروانی توانست "ساعت نحسِ" مارکِز را به ترجمه ی علیرضا فرهمند به انتشار برساند. مجید در نشر محیط کارهای زیادی را از سید علی صالحی به چاپ رسانده است مثل؛منظومه ها، مثلثات و اشراق ها، پیشگو و پیاده شطرنج. وی در ادامه فعالیت هایش در ایران به شدت با پدیده ی سانسور مواجه می شود و تصمیم به ادامه ی فعالیتش در فضای خارج از ایران می گیرد. او به آلمان می آید و در فضایی آمیخته از تبعید و مهاجرت نشر سوژه را پایه گذاری می کند. شروع فعالیت نشر سوژه با مجله ی دوزبانه ی سوژه بوده است. امروز اما نشر سوژه با انتشار بیش از 85 عنوان کتاب مختلف به زبان آلمانی از نویسنده های ایرانی و غیرایرانی گام مهمی را در عرصه ی ترجمه ی آثار نوشته شده در فضای مهاجرت و تبعید بر می دارد. در همین راستا آثار یا ترجمه آثار نویسنده های ایرانی چون؛ محمود فلکی، سالم"احمد" خلفانی، ساناز زارع ثانی، پگاه احمدی، شهلا باورصاد، سارا احسان، شیرین نورزیان، شهرام رحیمیان به زبانِ آلمانی در نشر سوژه به چاپ رسیده است و آثار نویسندگانِ ایرانی چون؛ شمس لنگرودی، سید علی صالحی، شبنم آذر، طاهره اصغری و حسین منزوی به زودی در نشر سوژه به زبان آلمانی به چاپ خواهند رسید. ازآخرین کتاب هایی که با این مضمون در نشر سوژه به چاپ رسید، کتابِ "اینجا ایران است" «مجموعه ای از شعر شعرای ایرانی در زبان آلمانی" بود که به همت گریت ووستمن جمع آوری شده بود. مجید خود از این ادبیات به عنوانِ "ادبیاتِ ریشه گرفته در هوا" یاد می کند. ادبیاتی که محدود به جغرافیای خودش نمی شود و تعاریف جدیدی را از در اختیار مخاطب خود می دهد. سوال اول من از مجید بر می گردد به همین کتاب و همکاری او با گریت: مجید محیط و گریت ووستمن در جلسه ی معرفی کتابِ "اینجا ایران است" در هانوفر؛ عکس از عبدی   تو به واسطه ی نشر کتاب "اینجا ایران است" با گریت ووستمن آشنا شدی؟ از همکاریت با گریت بگو!  با نامِ گریت ووستمن از طریق نقدی که درباره ی ترجمه ی کتاب " تردستی حروف محدود" ساناز زارع ثانی نوشته بود، آشنا شدم. کتاب تردستی حروف محدود ساناز به ترجمه ی حسین منصوری چندی قبل از ان با همکاری انتشارات سوژه به بازار آلمانی آمده بود. بعدها گریت با من تماس گرفت و از پروژه ای با من صحبت کرد که در آن قرار بود تبادل شعری ادبی بین ادبیات ایران و آلمان صورت بگیرد به این صورت که شعر شعرای المانی ترجمه شده به فارسی توسط یک ناشر ایرانی چاپ شود و بالعکس و در کنار ان از پروژه ای در موردِ مجموعه از شعر شعرای ایرانی که به زبان آلمانی می نویسند یا کارشان به آلمانی ترجمه شده صحبت کرد.من از پروژه دوم به شدت استقبال کردم گرچه پروژه اولش هم ذهن مرا از قبل ها به خود مشغول کرده بود اما پروژه دوم به نظرم عملی تر می آمد. از آنجایی که به واسطه ی کارم تعداد زیادی شاعر ایرانی که کارهایشان به المانی ترجمه شده یا نوشته شده را می شناختم تعداد زیادی از این شعرا را خودم به گریت معرفی کردم. این پروژه بعد ها به صورت کتاب "اینجا ایران است" در خدمت مخاطبانِ آلمانی قرار گرفت. بعد از مدتی این گریت بود که شروع کرد به من شعرای جدیدی را معرفی کردن و این نکته ی جالبی بود او حتی سراغ کسانی می رفت که خیلی هم سرشناس نیستند. در واقع او دنبال کار زیبا بود نه نام های سرشناس. نکته ی مهمی که در این میان قرار داشت این بود که این کتاب مجموعه ای است از شعر شعرای مختلف از سنین مختلف که در فضایی آزاد و بدون سانسور کارشان منتشر می شود و در اختیار مخاطب آلمانی زبان قرار می گیرد. نکته ی جالب دیگر اینکه از طریق این مجموعه شعر، یک مجموعه افراد کنار هم قرار گرفتند که مثل یک خانواده با هم در این مسیر گام بر می دارند. من به شخصه گریت را یک عامل بسیار مهم در این مسیر می دانم. گریت که در این زمینه خود عامل آشنایی من با بسیاری از نیروهای جوان بود که در این مسیر فعالیت می کنند. حتی عنوان کتاب "اینجا ایران است" با دلیل مشخص انتخاب شد. ما می خواستیم فضایی که در آن نویسندگان ایرانی بدون ترس از سانسور می نویسند را معرفی کنیم. یعنی بگوییم هر یک تکه از این نوشته ها می تواند یک تکه برای معرفی ایران واقعی این نویسندگان باشد. ایرانی که در آن بدون سانسور می توان فعالیت کرد. ما این ایران را در واقع نداریم اما اینگونه می توانیم آن را بسازیم و معرفی کنیم. نشر سوژه بیشتر برای مخاطب آلمانی فعالیت می کند. ایده ی نشر سوژه از کجا امد و هدفش چیست؟ سرنوشت نشر سوژه در واقع سرنوشتِ نشریست که توانسته خودش را از سانسور رها کند و بالاخره در فضایی خارج از فضایِ سانسور فعالیت کند؛ این مسئله خیلی به حضور من و ما به عنوان تبعیدی یا مهاجر در این کشور مربوط است. نوع فعالیتِ من به عنوان یک ناشر در کشور جدیدم با ایران طبیعتا متفاوت خواهد بود. یعنی در واقع من نمی توانم به همان شکلی که در ایران مشغول به فعالیت در این زمینه بوده ام فعالیت کنم. از طرفی حس مسئولیت من نسبت به ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت و ادبیات ایران در غرب مرا ترغیب به فعالیت در زمینه ی ترجمه ی ادبیات فارسی به آلمانی می کند از طرفی داشتن این امکان که به ادبیات فارسی محدود نشوی، امکان مثبتیست که باید از آن استفاده کرد. در واقع تعریف من از غربت و تبعید هم یک نوع غربت محدود به فضای ایرانی و حتی جغرافیایی نیست در واقع هدف نشر سوژه ساختن فضا برای چنین ادبیاتیست که این نوع نویسندگان رو حالا از هر کجای دنیا که باشند در زیر مجموعه خودش قرار می دهد؛ به عنوان مثال عبدالقادر جماعی یک نویسنده ی الجزایر الاصل هست که مقیم پاریس است و ما اولین ناشری هستیم که کار اورا به مخاطب آلمانی معرفی کرده ایم. این کتاب از آنجا برای من به شخصه حائض اهمیت و قابل ترجمه به زبانِ آلمانی بود که داستانش داستانِ سه مهاجر بازنشسته ی الجزایریست که در پاریس زندگی می کنند و هر روز همدیگر را در کافه ای ملاقات می کنند و در موردِ خاطراتشون و زندگی روزمره اشون با هم صحبت می کنند؛ تا اینکه ذهن یکی از انها درگیر این می شود که می خواهد در پاریس بمیرد یا در الجزایر. یا مثلا سالم خلفانی که یک نویسنده ایرانیست که داستان " آب والنسیایی" او در نشر سوژه به چاپ رسیده است که روایتِ داستانیست که در والنسیا اتفاق می افتد و داستان کسیست که فرصت این را پیدا می کند که به جای شخص دیگری از ایران بیرون بیاید. چیزی نمی گذرد که مکاتباتِ نامه ای بین او و دختر کسی که در واقع او به جایش از ایران بیرون آمده صورت می گیرد که در واقع این مکاتبات سمبلی از جستجوی ابدی انسان است برای پیدا کردنِ هویت خویش. این داستان همان روایتِ داستانی موضوع مهاجرت و جستجوی هویت انسانِ غریبه است که در واقع در دنیای امروز موضوعیتِ ویژه دارد. نویسنده های زیادی که تجربه ی نوشتن در تبعید و نوشتن به زبان دیگر در مورد کشور خودشون یا زبان خودشون در کشور دیگر را داشته اند عقیده بر این دارند که ادبیات می تواند وطن دوم آنها باشد، تو به عنوان کسی که با این نوع ادبیات و این تیپ نویسنده ها سر وکار دارد این مسئله را چطور می بینی؟ ببین به نظر من فعالیت در زمینه ی هنر و ادبیات در هر حال به نوعی در فضای تبعید صورت می گیرد. من فکر می کنم نویسنده و هنرمند به این تبعید درونی احتیاج دارد به این ترتیب من تبعید را یک امری که فقط به جغرافیا مربوط است نمی دانم چنانچه بسیاری از ما در وطن خویش غریبه هستیم. در واقع در یک اثر ادبی خوب به نظر من این مکان نیست که نقش تاثیرگذار را ایفا می کند، بلکه فضایی که از ان مکان ترسیم می شود نقش این تاثیرگذاری را عمدتا به عهده دارد واالبته موضوع و نوعی که به موضوع پرداخته می شود نقش های بسیار مهمی را در این زمینه ایفا می کنند.اینجا باز برمیگردیم به همان ریشه های در هوا که در هر جایی رشد می کنند و ادبیاتی که متعلق به آنهاست. یعنی از نظر تو این تغییر مکان نوع فعالیت تورا به عنوان نویسنده و حتی ناشر تغییر می دهد اما کیفیت کار تو را قرار نیست کمتر یا بیشتر کند. تو در ایران هم در زمینه نشر کتاب با نام نشرِ محیط فعالیت کردی از نوع فعالیتت در ایران و این تفاوت ها بگو! در واقعا تفاوت عمده ی کار تو در ایران و آلمان از نظر خودت چه بوده است؟ تفاوت عمده و اصلی کار من در واقع بر می گردد به سانسور. اینجا طبیعتا من با پدیده ی سانسور سر و کار ندارم و نوع ادبیاتی که من با ان سر وکار داشته ام یعنی باز بر می گردیم به همان ادبیات ریشه های در هوا. این ادبیاتیست که من در اینجا عمدتا با ان سر و کار دارم. ادبیات تبعید و مهاجرت به طور کلی. در صورتی که در ایران بیشتر با ادبیات ترجمه ی آثار اروپایی و آمریکای لاتین سر و کار داشته ام والبته در ازای سر و کار نداشتن با سانسور مشکلاتی هم در کنار کار ما هست. مخاطب ما اینجا محدودتر است به خاطر همین تیراژها اساسا پائین تر است. بعد هم به خاطر این نوع کار ما که مربوط به ادبیات مهاجرت و تبعید هست خب سختی های مربوط به خودش را در جذب مخاطب دارد. اصلا از فعالیتت در ایران در زمینه نشر کتاب، نشر محیط و نوع فعالیت در این زمینه در ایرانِ پس از انقلاب بگو! من با سن بسیار کم فعالیتم را در زمینه نشر کتاب شروع کردم و البته تجربه های زیادی را در زمینه نشر کتاب و مواجهه با سانسور و نویسنده هایی که در فضای سانسور می نویسند کسب کردم. محدودیت ها با ممنوعیت حروف لاتین در کتاب ها و عکس های به تعریف آنها "تحریک کننده" شروع شد و به مفهوم های سیاسی و اجتماعی کشید. در ایران شما مخصوصا در زمینه ترجمه به شدت با مشکلاتی سر وکار داشتید که دسترسی تورا به عنوان نویسنده یا ناشر با کتاب های به زبانِ اصلی دچار مشکل می کرد. در زمینه کارهایی که در خود ایران نوشته و ترجمه می شدند هم شما با مسئله ای به عنوانِ بی قانونی و خودکامه گی محض اداره ی سانسور مواجه بودید که این باعث می شد که نویسنده و ناشر دست به خود سانسوری بزنند و این به نوعی امکان خلاقیت و ادامه ی کار در این فضا را از شما می گیرد. من خودم به تنهایی در نشر محیط 23 اثر را به چاپ رساندم. اما مثلا من در چاپ اثر چارلز برلیتس به نام" اسرار دنیاهای فراموش شده" همان نویسنده ی مثلث برمودا و کاری از برنارند مالامود یهودی الاصل به نام "تعمیرکار" که اصلا با مجوز چاپ نگرفتند که اولین کتاب در مورد اصل پیدایش انسان و طبیعت بود و دومی مربوط به انسانی بود که به دلیل یهودی بودن در داستان متهم به قتل می شود با اینهمه در زمینه نشر کتاب با شرایط موجود چه افقی رو پیش روی خودت به عنوان یک ناشرمی بینی؟ من فکر می کنم اکثر انهایی که پایه های ادبیات مدرن را بنیان گذاری کردند در فضای تبعید کار می کردند من فکر می کنم که حالا در مورد نوع فعالیت نشر سوژه اگر بخواهیم مشخصا حرف بزنیم که این نوع فعالیت در زمینه انتشاراتِ کتاب های تبعید یک افق جدید برای انسانِ بدون جغرافیاست.

 
Email to a friend

گزارش

رهیار شریف

سخنرانی بهمن مقصودلو در کانون ایرانیان لندن موضوع گزارش این هفته ی بخش سینما... ایمان و تقوا با نگاه اصغر فرهادی... نمایش فیلم " خاموشی دریا " و سخنرانی " بهمن مقصودلو " منتقد قدیمی سینمای ایران، بهانه ای بود تا علاقه مندان به سینما و فرهنگ ایران، عصر روز جمعه بیست و پنجم فوریه در سالن اجتماعات شهرداری منطقه ی کنزینگتون لندن گرد هم آیند. در این مراسم که به همت " کانون ایرانیان لندن " برگزار می شد، نخست دکتر قاسمی از بنیان گذاران این کانون به ایراد سخن پرداخت و با معرفی قسمت های مختلف برنامه، شمه ای از فعالیت های فرهنگی بهمن مقصودلو را برای حاضرین قرائت کرد. پس از دکتر قاسمی، " بهمن مقصودلو " میهمان برنامه، تریبون را در اختیار گرفت تا به روایت برگه های معرفی برنامه، در باره ی " سینمای ایران، از دیروز تا امروز " سخن بگوید. بهمن مقصودلو، منقد و مستند ساز ساکن آمریکا، در آغاز کلامش عنوان کرد که پیش تر بنا داشته تا درباره ی نقش تهییه کننده در سینما صحبت کند، اما بنا به اصرار دکتر قاسمی، راضی شده تا باب سوژه ای صحبت کند که از قرار گفته ی او، دستمایه ی اولیه و بیشینه ی تکیه ی کلام او در مستند " تاریخ سینما " ی اوست که به زودی برای پخش آماده شده و به بازار خواهد آمد. وی در ادامه یادآور شد که مقصود کلام از سینمای دیروز، سینمای قبل از انقلاب اسلامی بوده و امروز هم از نگاه او، سینمای سی و چند ساله ی دوران جمهوری اسلامی ست.بهمن مقصودلو همچنین عنوان کرد که در مستند تاریخ سینما تنها به سینمای قبل از انقلاب پرداخته شده و او ترجیح داده تا در آن فیلم از سینمای پس از انقلاب حرفی به میان نیاورد... : " می گویند که سینمای ایران در قبل از انقلاب هیچ چیز نبوده است. چند تا فاحشه بوده اند و یک سری جاهل، یک گاو هم از میانش در آمده. اما اصلاً اینطور نیست. من در فیلم مستندی که ساخته ام ثابت می کنم که اگر سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی در دنیا مطرح شد، زیر بنا و پایه و بنیاد این شکوفایی متعلق به همان سینمای قبل از انقلاب بوده؛ سینمایی که با امثال غفاری، گلستان، کیارستمی، مهرجویی، نادری، شهید ثالث و بسیاری دیگر بنیان نهاده شد " وی در ادامه ی کلامش به تاریخچه ی سینما و ورود ددوربین به ایران رسید و شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران در روزگار ورود نخستین دوربین فیلمبرداری در سال 1900 را بر شمرد. وی همچنین عنوان کرد به دلیل استقرار حکومت های مذهبی در ایران، بسیاری از هنرها از جمله نقاشی و رقص و موسیقی، در این سرزمین اجازه ی فعالیت نداشته اند، بنابراین ارزش تاریخی و واقعی تصویر نزد مردم ایران به درستی مشخص نبوده است. وی در ادامه ی صحبت هایش به تاریخچه سینمای ایران رسید و برخی از آثار مهم و سینماگران برجسته ی قبل از انقلاب را برای حاضرین معرفی کرد. بهمن مقصودلو، پس از ذکر نکات برجسته ی سینمای ایران در سالهای پیش از انقلاب، به سینمای امروز ایران رسید و فیلمسازان ایران پس از انقلاب جمهوری اسلامی را در چهار دسته ی جداگانه طبقه بندی کرد. " دسته ای اول افرادی هستند که قبل از انقلاب هم فیلم می ساختند. مثل نادری و مهرجویی و کیا رستمی و غیره. دسته ی دوم هم سینماگرانی هستند که اندیشه شان در فضای فکری پیش از انقلاب شکل گرفته. یعنی به هر حال در آن فضا حضور داشته اند. مثل آقای ژاکان و فیلم بسیار خوب مادیان. دسته ی سوم هم فیلمسازان مذهبی هستند. امثال مخملباف و مجیدی و حاتمی کیا و میر کریمی و اینها. گروه چهارم هم فیلمسازان جوانی که در این سالهای آخر جذب سینمای جمهوری اسلامی شده اند "  وی در ادامه ی گفته هایش عنوان کرد که از جمله تفاوت های بارز سینمای قبل و بعد از انقلاب یکی همین مسئاله ی خصوصی بودن و دولتی شدن صنعت سینماست. آقای مقصودلو عنوان کرد که سینمای ایران پیش از انقلاب وابستگی خاصی به دولت نداشت اما پس از انقلاب روند دولتی شدن سینما هر روز با شتاب بیشتری انجام شد تا آنجا که در سالهای اخیر دیگر تنها شاهد یک سینمای مذهبی و فرمایشی هستیم. وی در انتهای گفته هایش به فیلم " جدایی نادر از سیمین " رسید و گفت که با توجه به اینکه می داند این فیلم بسیار خوش ساخت است و مایه ی غرور و دلگرمی ایرانیان شده، اما ترجیح می دهد تا درباره ی این فیلم به نکاتی اشاره کند. آقای مقصودلو در ادامه ی کلامش به فیلم های " مجید مجیدی " اشاره و عنوان کرد که این کارگردان مذهبی در فیلم هایش به مقوله ی " فقر " یک نگاه رمانیک دارد. اما در داستان های او، تنها طبقه ی فقیر همیشه با تقوا و با ایمان بوده اند. وی با ارائه ی این پیشینه ی تاریخی، گفت که صورت دیگری از همین نگاه و همین طرز تلقی در فیلم اصغر فرهادی هم وجود دارد: " مگر می شود که ایمان و تقوا تنها نزد طبقه ی فقیر باشد؟ مگر می شود که یک آدم غنی، هیچ بهره ای از تقوا و ایمان نبرده باشد؟ در فیلم آقای فرهادی ایمان تنها نزد یک زن چادری است؛ متاسفانه. در حالی که ایمان یک موضوع انحصاری نیست. به هیچ طبقه و به هیچ گروهی اختصاص ندارد. در این فیلم چند قاضی داریم و چند دادگاه. کدام قاضی در ایران امروز اینقدر خوب است، اینها که دارند اینجور جوانان ما را می کشند؟ از همه مهمتر، چطور می شود چهره ی یک مادر هنرمند که می خواهد بیاید خارج تا خودش و بچه اش از شرایط کریه ایران رهایی پیدا کنند، اینطور نشان داده می شود؟ اینها به عقیده ی من فیلم را لوث می کند " پس از صحبت های بهمن مقصودلو، فیلم " خاموشی دریا " برای حاضرین به نمایش در آمد. این فیلم که به کارگردانی " وحید موسائیان " ساخته شده، قصه ی یک پزشک ایرانی ساکن سوء را روایت می کند که پس از مرگ والدینش، راهی ایران می شود اما سرآخر موفق نمی شود راهی به خاک ایران پیدا کند. این فیلم که غالب تصاویرش در آبهای خلیج فارس فیلمبرداری شده است چندی پیش در تلویزیون ایران نیز به نمایش در آمده بود.

 
Email to a friend

ما در زندان بیهوده پیر نمی شویم

مسعود باستانی

[نامه ای از زندان رجایی شهر به زندان اوین] ای مرغ گرفتار بمانی و ببینی آن روز همایون که به عالم قفسی نیست فریدون عزیز این نامه را به بهانه یک سالگی حضور تو در زندان می‌نویسم. اصلا قرار نیست از گلایه‌های مرسوم یا از ظلم‌هایی که بر ما می‌رود حرف بزنم. دوست من! لازم نیست بگویم که گرفتار شدن تو در مسیر خانه ما آنقدر برایم سخت بود که هر روز دعا کردن برای آزادی تو را بر هر چیز ترجیح می‌دهم، اما تو بهتر از من می‌دانی که زندان جای عجیبی است و زندانی‌ها مردمانی عجیب‌تر از آنچه که همیشه در کوچه و بازار دیده‌ایم و یا می‌بینیم. شاید از اکسیر حبس است یا از خالص شدن آدم‌ها در این چاردیواری که جلوه‌هایی در زندان ظهور می‌کند که در خارج از این محیط کم‌تر موفق به تماشای آن خواهی شد. امروز در کنار تو مردانی هستند که می‌توان زندگی کردن را از آنان آموخت و شرافت را تمرین کرد. دوست من این حرف اصلا از جنس شعار نیست بلکه بخشی از حقایقی ست که در طول این چند سال دیده‌ام. در طول این مدت چیزهای غریب بسیاری دیده‌ام ولیکن زیباتر از همه سبز بودن زندانیان جنبش سبز بود. من در این مدت زندانیانی را دیدم که بیش از خود مردم عاشق و نگران آنها بوده‌اند. آنان در هواخوری زندان قدم می‌زنند و از غصه نادانی حاکمان و خطراتی که کشور را تهدید می‌کند، هر روز یک تار از موهایشان سفید می‌شود. مردانی که حتی نگهبانان و زندانبانان نیز از تماشای دستبند بر دستان آنان خجالت‌زده و متاسف می‌شوند. زندانیانی که وقتی قرار است به جایی منتقل شوند و یا روزی که زندان را ترک می‌کنند، نگهبانان یا سایر همبندیان آنان با چشمانی نمناک به بدرقه‌اشان می آیند. زندانیانی که سبز بودن خویش را حتی در برخورد با زندانیان عادی و حتی مجرمین خطرناک به نمایش گذاشته‌اند. مردانی که بارها صداقت و شرافت آنان زندانبان سخت‌گیر را شرمنده کرده است. پس از مدت کوتاهی همه نگاه‌هایی که از قبل القا شده بود تغییر کرد. شاید برایت جالب باشد که بدانی مهدی محمودیان بیشتر از هرکسی برای آزادی زندانیان عادی و یا افرادی که به اعدام محکوم شده بودند، تلاش می‌کرد و با خودش می‌گفت که فعالیت حقوق بشری، زندان و غیر زندان نمی‌شناسد. او برای آنان لایحه می‌نوشت و نگران محاکمه عادلانه دیگران بود. و یا اینکه احمد آقای زیدآبادی آنقدر صداقت داشت که حتی حاضر نیست ذره‌ای درباره مشکلات موجود در زندان اغراق کند تا مسئولین به این مشکلات رسیدگی کنند. او چنان با آرامش و صبر و با لبخند بر لبانش بر بعضی از مسئولین خشمگین، سخن می‌گوید که طرف مقابل ناخودآگاه آرام می‌شود و بر خشم خویش غلبه می‌کند و یا عجیب‌تر اینکه دکتر سلیمانی برای انانی که بیمار می‌شوند با حوصله سوپ می‌پزد و هروقت از او تقاضا دارند تا موهای‌شان را اصلاح کند، بی‌هیچ وقفه‌ای شانه و قیچی را برداشته و خواسته‌شان را اجابت می‌کند. مجید توکلی بی‌پروایی و جسارت دوران دانشجویی خویش را همراه خود به زندان آورده و علی‌رغم همه سختی‌ها کیلومترها دور از خانواده حتی حاضر نیست برای یک تماس تلفنی تقاضایی بنویسد تا مبادا کوچک ترین وابستگی در ذهن و زبانش حاکم شود و مجبور شود صراحت لهجه را کنار بگذارد. رسول بداغی می کوشد تا غم غربت و زندان را از دل دوستان بیرون کند و گاهی چندین ساعت متوالی برای دعوت به ورزش و نشاط بچه‌ها وقت می‌گذارد. کیوان صمیمی چنان با مهربانی و آرامش به حرف‌های بچه‌ها گوش می‌دهد که به سنگ صبور جمع تبدیل شده و یا وقتی که بعد از ماه‌ها یک عدد متکا به او رسید، به سرعت آن را به زندانی که به حبس ابد محکوم شده بود، بخشید. عیسی سحرخیز اگرچه دائم کتاب می‌خواند و حوادث سیاسی روز را از طریق روزنامه‌های نیم‌بند زندان دنبال می‌کند اما همیشه گوشه چشمی هم به بچه‌ها و مشکلات خانوادگی انها دارد و حداقل کارش این است که هیچ وقت از بیان تجربیاتش دریغ نکرده است. یا حشمت خان طبرزدی اکنون پس از ده سال دوباره به حبسی طولانی مدت محکوم شده است ولی آرام و مطمئن در اتاق خود نشسته و صراحتا از پیروزی جنبش سبز در اینده‌ای نزدیک حرف می‌زند و صبورانه لحظه‌های پر اضطراب زندان را با دستاوردهای حداقلی شیرین می‌کند. دوست من! زندانیان جنبش سبز خارج از حیطه مسایل سیاسی و مرزبند‌ی‌های جناحی، مهرورزی و سبز زیستن را تجربه می‌کنند و حالا تو در اوین روزهایی را می‌گذرانی که در تاریخ سیاسی این سرزمین ماندگار خواهد شد. دلم برای هم‌بندیانت تنگ شده و آرزومند آزادی تو و همه آنها هستم اما اجازه بده حالا بدون تعارف بگویم از اینکه در زندان هستی ناراحت نیستم، چرا که مطمئنم سبزتر خواهی شد. اصلا خیال نکن که جنبش سبز مرده است. حتی اگر کسی برای حمایت از رهبران محصور جنبش به خیابان نیاید، حتی اگر انتخابات فرمایشی را با حضور عده‌ای از اصلاح‌طلبان جعلی برگزار کرده و بر طبل مشارکت حداکثری بکوبند. اصلا خیال نکن که ما در زندان بیهوده پیر می‌شویم زیرا که به چشم دیدم چگونه بهار عربی به زمستان دیکتاتوری در خاورمیانه پایان داد و یقین داشته باش که بومرنگ دموکراسی‌خواهی به سوی کشور ما باز خواهد گشت. و حتی اگر روزی همه ما را فراموش کنند، اما رفتارهای سبز تو و همه آنهایی که در کنارشان هستی ماندگار خواهد شد و تو هر روز بیشتر از دیروز سبزتر خواهی شد. فریدون عزیز! دیگران گفته‌اند، من هم می‌گویم مترس از شب یلدا/ بهار آمدنی‌ست از دور تو را در آغوش می‌کشم دوست قدیمی تو/ مسعود منبع: کلمه

 
Email to a friend

انتخابات علیه رقیب فرضی

ابراهيم نبوي

معمولا انتخابات میان دو یا چند گروه برگزار می شود که با هم مخالف اند و می خواهند قدرت را از رقیب بگیرند. اما انتخابات مجلس نهم یک جور دیگر است. همه مشخصات یک انتخابات را دارد، جز چند مشخصه که هر چه جستجو کردم نتوانستم آنها را پیدا کنم. اول: معلوم نیست چه کسی طرفدار چه چیزی و مخالف چه چیزی است؟ دوم: همه جناح ها مخالف کسانی هستند( اصلاح طلبان) که در انتخابات حضور ندارند و همه می خواهند بر کسی پیروز شوند که در انتخابات شرکت نکرده. سوم: کسانی که طرفدار عدالت اجتماعی هستند و خودشان عامل فقر کشور هستند دارند از عدالت اجتماعی دفاع می کنند. چهارم: کسانی که در قدرت هستند و عامل محدود کننده آزادی اند، دارند از آزادی دفاع می کنند. پنجم: جبهه پایداری که حامی فقرا و پابرهنگان است، توسط میلیاردرها و پولدارها و رانت بگیرها حمایت می شود. ششم: کسانی که توسط روحانیت حمایت می شوند، مشروعیت ندارند. هفتم: سرلیست و برنامه ریز جبهه ای که دشمن آمریکاست، گرین کارت آمریکا دارد و محور اصلی شان طرفدار مذاکره با آمریکاست. هشتم: جبهه متحد اصولگرایان بر سر هیچ اصولی توافق ندارند. نهم: چند نماینده ای که خودشان را اصلاح طلب می دانند، مورد قبول اصلاح طلبان نیستند. دهم: همه با هم مخالفند، هیچ کس با هیچ چیز موافق نیست. یازدهم: طرفداران دولت مخالف همه سیاستهای دولت اند. دوازدهم: طرفداران مجلس قبلی مخالف سیاستهای مجلس قبلی اند. سیزدهم: کسانی که در لیست حامیان دولت هستند مخالف بودن در لیست هستند. چهاردهم: من به ضرس قاطع معتقدم که در چنین انتخاباتی نمی توان تقلب کرد، یعنی نمی توان نتیجه آرا را به نفع یا علیه جناحی تغییر داد، چون تقلب کننده بدبخت هم نمی داند که چه کسی باید رای بیاورد و چه کسی نباید رای بیاورد. اسمش را هم مریم می خواست بگذارد البته مسائل خصوصی خداوند به ما ربطی ندارد، چرا وقتی او اینقدر ستار العیوب است، ما آمارش را همه جا بدهیم که با فلانی رفته، با فلانی آمده، اصلا به ما چه. ظاهرا این خانم ماشا الیکینا که یک مانکن روس بود، اخیرا مسلمان و باحجاب شده، ایشان قبلا کار اصلی اش تابوشکنی در حد روی جلد و فیلم و اینها بود، ما شنیده بودیم که خانم های بسیجی جی جی توسط روسیه و اوکراین و کوبا زیاد تولید و صادر می شود، یعنی احتمالا این سه کشور تولید کننده اصلی خواهران بسیجی جی جی هستند، ظاهرا الآن وضع کار خراب شده، مستقیما می خواهند با خود طرف وارد مذاکره شوند. ایشان گفته " با حجاب شدم که به خدا نزدیک شوم" پرسیدند: اسمت را چی می گذاری؟ گفته: اسم خودم را مریم، اسم پسرمان را هم می گذاریم عیسی ولی توی خانه مسی صدایش می کنیم. واقعا بیکاری در روسیه بیداد می کند همین است. اسکار صلح به فرج سلحشور واقعا این حد از نبوغ را تا به حال نداشتیم، من نمی دانم این آدم چطور از این طرف خیابان به آن طرف خیابان می رود، فکر کنید، خوب، سخت است. البته به نظرم باید کمکش کنند. یک دوره برایش بگذارند که بتواند ناتوانی های ذهنی اش را جبران کند. فرج مذکور گفت: "به نظر من این موضوع که فرهادی به ارزش‌ها اهانت کرده و با سیاه نمایی ایران جایزه دریافت کرده است ارزش نیست و جشنواره هایی مانند اسکار که هر عاقلی اهداف آن را می‌داند و به رهبران اسرائیل جایزه صلح می‌دهد، ارزشی ندارد." ما را بگو که تا حالا فکر می کردیم این اسکار، همان اسکار سینمایی است که هر سال به کارگردانها جایزه می داد، نگو مراسم نوبل صلح بود. بیخودی اینقدر خوشحال شدیم. البته من نمی دانم چرا دفتر اسکار موضوع را جدی گرفت و این جوابیه دو ساعت قبل از سوی دفتر اسکار منتشر شد: جناب آقای فرج الله سلحشور نظر شما در مورد دادن اسکار صلح به رهبران اسرائیل صحت نداشته و با جستجوی تمام آرشیو های هفتاد سال اسکار، هیچکدام از رهبران کشور اسرائیل نامزد یا برنده اسکار صلح نشده اند. اسکار صلح بنا بود در سال 1944 اعطا شود که آکادمی بعد از مباحث فراوان و بخصوص مخالفت بنیاد نوبل که جایزه نوبل صلح را اعطا می کند، با آن مخالفت کرد. در همان زمان پیشنهاد اعطای اسکار صلح توسط آقایان "لئو مک کری، بیلی وایلدر و الیاکازان" که هر سه در هیات ژوری سال 1944 بودند مطرح شد و با رای 13 به دو رد شد. لوئیز بی مایر مدیر استودیوی متروگلدوین مایر هم که در آن زمان مدیر اجرایی اسکار بود، گفته بود "لطفا پای این سیاست بازی ها رو به اسکار باز نکنید." به همین دلیل این پیشنهاد مگر در سال 1967 که یک بار دیگر توسط آقای "فرد زینه مان" مطرح شده بود، هرگز مطرح نشد. این نامه به درخواست آقای پیمان معادی از سوی آقای اصغر فرهادی نوشته شد و چون نامه شما در واشنگتن پست روز28فوریه مطرح شده بود، در همان جا منتشر شده است. جایزه صلح توسط بنیاد نوبل اعطا می شود که محل آن در نروژ بوده و سیاست های آن هیچ ربطی به آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک(AMPAS) ندارد. با احترام برایان گریزر، دون میشر تهیه کنندگان هشتاد و چهارمین جایزه آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک انتخابات میان منتقدین معمولا یک انتخابات میان وضع فعلی و وضع بعدی برگزار می شود، اگر وضع فعلی خوب باشد، معمولا رای می آورد( البته اگر تقلب نشود) ولی اگر وضع فعلی خوب نباشد، معمولا رای نمی آورد( باز هم به این شرط که تقلب نشود) تا به حال سابقه نداشته که یک انتخابات برگزار شود و همه انتخاب کنندگان منتقد وضعیت باشند. خبرگزاری تابناک یک نظرسنجی منتشر کرده که نتیجه آن جالب است: مرحله اول( با 7856 رای) منتقدین دولت( 43 درصد) منتقدین وضع موجود( 35 درصد) منتقدین ساکتین فتنه( 11 درصد) منتقدین اصولگرایان( 7 درصد) منتقدین جریان انحرافی( 5 درصد) مرحله دوم، 24 ساعت بعد( 27927 رای) منتقدین دولت( 43 درصد) منتقدین وضع موجود( 33 درصد) منتقدین ساکتین فتنه( 11 درصد) منتقدین اصولگرایان( 8 درصد) منتقدین جریان انحرافی( 5 درصد) از این نظرسنجی این نتایج را می توان گرفت: اول: با وجود اینکه تعداد رای دهندگان سه برابر شده ولی تقریبا آرای مشابهی داده شده است. دوم: اگر فرض کنیم که جریان انحرافی و دولت یکی هستند حدود 48 درصد منتقد آنان هستند. سوم: اگر فرض کنیم که وضع موجود و جریان اصولگرایی هم یکی هستند، حدود 42 درصد منتقد آنان هستند. چهارم: اگر فرض کنیم که جریان موجود، اصولگرایی، دولت و جریان انحرافی همه مورد تائید رهبری هستند، که واقعا هستند، حدود 90 درصد رای دهندگان مخالف رهبری هستند. پنجم: اگر فرض کنیم که منظور از ساکتین فتنه هاشمی، لاریجانی و قالیباف هستند، 11 درصد منتقد آنها هستند. ششم: با توجه به اینکه جریان انحرافی بخشی از دولت است، فقط 5 درصد رای دهندگان با این جریان مخالف اند و به هر حال 43 درصد با دولت، حتی اگر انحرافی هم نباشد مخالف اند. توجه: به نظر شما از این نظرسنجی که در سایت حامی دولت منتشر شده چه نتیجه دیگری می شود گرفت؟ چند نظر مبهم مرتضی آقا تهرانی که طرفدار جدی اعدام همه مخالفان دولت و رهبر است، گفت "مردم باید احساس کنند که رای آنها خوانده می شود" مهدوی کنی هم که از اول انتخابات آمده بود که عامل اتحاد اصولگرایان شود، ناامیدی مطلق خود را با کوبیدن انواع سر به انواع دیوار اعلام کرد و گفت: "عده ای مانع اتحاد اصولگرایان شدند." باهنر هم که تا به حال معتقد بود رسانه های خارجی در مورد انتخابات مزخرف می گویند، گفت: "رسانه های خارجی رای دهندگان را یک به یک و بطور دقیق می شمارند." در این وسط آیت الله خامنه ای تنها نظر مشخص را اعلام کرد و گفت: "دعوت از مردم برای زدن مشت محکم به دهان استکبار لازم است." به نظر من این آقای خامنه ای باید یک کیسه بکس در اندازه های برادر وحید یک جایی در بیت آویزان کند تا از صبح تا شب همه کارهایش برای زدن مشت به دهان استکبار نباشد. واقعا این آدم بدجوری هایپر است. یکی باید جلویش را بگیرد.

 
Email to a friend

آماده باش نظامی امنیتی برای رقابت اصولگرایان

بهرام رفیعی

پس از اعلام آماده باش نیروهای انتظامی، نظامی و امنیتی برای برگزاری انتخابات مجلس، فرمانده نیروی انتظامی کشور که مدتی پیش در مورد وقوع درگیری میان نامزدان نمایندگی مجلس و هوادارانشان هشدار داده بود، وقوع ناآرامی و برخی درگیری ها در شهرهای کوچک را تایید و اعلام کرد که نیروهای تحت امرش در نقاط مختلف کشور که احتمال درگیری و تنش وجود دارد مستقر شده اند.  اسماعیل احمدی مقدم در حاشیه مراسم افتتاح کانون بازنشستگان نیروی انتظامی گفت: "خوشبختانه انتخابات مجلس نهم نسبت به ادوار گذشته روند خوب و آرامي داشته اما اين به اين معنا نيست که مشکلي در روند تبليغات به وجود نيامده است." وی با اشاره به اینکه "تخلفات این دوره نسبت به دوره قبل خفیف تراست" اظهار کرد: "در انتخابات مجلس حساسيت در شهرهاي كوچك بيشتر است و گاهي نيز برخوردهايي در حد سنگ پراكني به ماشين نماينده ديده شده است، اما جرح و آسيبي به فردي نرسيده و درگيري در مراحل اوليه با مذاكره يا حضور ماموران كنترل شده است." فرمانده نیروی انتظامی کشور همچنین برنامه و شکل حضور نیروی های تحت امرش در انتخابات مجلس را تشریح کرد و گفت: "دو گروه براي روز انتخابات در نظر گرفته است، در گروه اول ماموران حفاظت از صندوق‌ها و مراكز تجميع آرا را برعهده دارند و گروه‌هاي دوم كه به عنوان گروه‌هاي احتياط نامگذاري شده‌اند وظيفه پشتيباني را برعهده دارند." او همچنین درارتباط با گروه های احتیاط نیروی انتظامی تاکید کرده است که "گروه‌هاي احتياط در مكان‌هايي كه احتمال تنش يا سابقه تنش داشته و بر اساس برآوردها مشخص شده است كه زمينه‌هاي درگيري در آن وجود دارد اعزام شده‌اند و در حال حاضر اين واحدها در كشور گسترده شده‌اند." این اظهارات اسماعیل احمدی مقدم درحالی است که وی ابتدای هفته جاری نیز در جریان مانور نیروهای انتظامی در کرمان تحت عنوان "عاشورای 90" با اشاره به آماده باش نیروهای انتظامی و گفتن اینکه "براي تأمين امنيت انتخابات علاوه بر مأموران انتظامي، 85 هزار نيروهاي بسيج نيز مشاركت دارند" به کاندیداهای نهمین دوره انتخابات مجلس هشدار داده بود که "قاطعانه" با آنها برخورد می شود. وی با اشاره به احتمال ناآرامی و اعتراض پس از اعلام نتایج انتخابات همچنین تاکید کرده بود که "نامزدهاي انتخاباتي بايد سعه‌صدر داشته باشند و در تبليغات به جاي تخريب يکديگر به تشريح برنامه‌هاي خود بپردازند. کانديداها نبايد در صورتي که نتيجه انتخابات به نفع آ‌ن‌ها نشود، ايجاد بحران کنند، نيروي انتظامي با افرادي که قصد ايجاد آشوب و بحران داشته باشند، قاطعانه برخورد مي‌کند." فرمانده نیروی انتظامی کشور در واپسین روز آذرماه نیز از آماده باش همه نیروهای نظامی، امنیتی و انتظامی برای برگزاری انتخابات خبرداده و افزوده بود که "نيروي انتظامي از آمادگي کامل براي تأمين امنيت اين انتخابات برخوردار است و خوشبختانه هماهنگي هاي لازم با واحدهاي امنيتي از جمله وزارت اطلاعات، سپاه، بسيج، وزارت کشور و ديگر سازمان هاي ذيربط صورت گرفته است." اسماعیل احمدی مقدم روز گذشته در آخرین اظهارنظرش درباره انتخابات مجلس که جمعه 12 اسفندماه برگزاری می شود این انتخابات را جلوه ای از "اقتدار نظام" دانست و اعلام کرد که "حضور در انتخابات همانند حضور در جبهه جنگ است." وضعیت خوب است همزمان با تایید وقوع برخی درگیری و ناآرامی ها در چند شهر کوچک، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی که پیش از این از "برنامه های دشمنان" برای ایجاد ناآرامی و احتمال "جنگ نیمه سخت داخلی" خبرداده بود اعلام کرد که "وضعیت امنیتی کشور برای برگزاری انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی خوب است." حیدر مصلحی همچنین تاکید کرد که " كشورهای دنیا چشم به این انتخابات دوخته اند و حضور گسترده مردم در واقع مشت محكمی به دهان استكبار و ناكام ساختن حركت ها و هجمه های سنگین قدرت های استكباری برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی است." این درحالی است که او پیش از این درهفته نخست بهمن ماه سال جاری نسبت به برنامه ریزی های "دشمن" برای انتخابات آتی ابراز نگرانی کرده و مدعی شده بود که "دشمن 15 طرح برای مقابله با نظام اسلامی را در آستانه انتخابات مجلس در دست اقدام دارد." مصلحی که ماجرای عزل او از سوی احمدی نژاد و ابقایش از سوی آیت الله خامنه ای اختلافات موجود در حاکمیت و بین رهبر و رییس دولت را آشکار کرد "دامن زدن به اختلافات داخلی، به ویژه اختلاف در جریان های ارزشمدار، ملتهب ساختن فضای سیاسی كشورو زیر سئوال بردن سلامت انتخابات، ایجاد جنگ نیمه سخت سیاسی و اطلاعاتی، دامن زدن به اغتشاشات اجتماعی در قالب نارضایتی ها را ازجمله طرح های دشمن در آستانه انتخابات مجلس نهم" خوانده بود. او همچنین "ترویج روحیه بی اعتمادی به نظام و تعمیم برخی ضعف ها به كل نظام، كشاندن موج بی ثباتی منطقه به داخل كشور، راه اندازی جنگ روانی برای كاهش مشاركت عمومی مردم در انتخابات مجلس، سوء استفاده از اختلافات قومی و قبیله ای، تشدید تحریم های اقتصادی و فضا سازی جنگ رسانه ای برای ایجاد رعب و وحشت در ملت را از مهمترین برنامه های «دشمن» تا زمان برگزاری انتخابات آتی مجلس" دانسته بود. وزیر اطلاعات البته با تاکید بر اینکه "این انتخابات، مشاركت گسترده مردم را می طلبد" از اشراف وزارت اطلاعات بر "تحرکات دشمن در داخل و خارج" خبرداده و در عین حال برخی ناآرامی ها در آستانه انتخابات را تایید کرده بود: "اگر در گوشه ای اتفاقی می افتد به خاطر هجمه سنگینی است كه دشمن تدارك دیده است." درگیری با خود در این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی، احزاب و گروهای اصلاح طلب و معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 88 از حضور و شرکت در این انتخابات خودداری کرده اند و تنها گروه های اصولگرا و تشکل های حکومتی و گروه های نزدیک به دولت محمود احمدی نژاد در نهمین دوره انتخابات مجلس حضور دارند. درغیاب منتقدان جمهوری اسلامی و احزاب اصلاح طلب، عمده نگرانی های مقامات امنیتی نظامی جمهوری اسلامی را اختلافات اصولگرایان و همچنین افزایش و تدوام اختلافات میان محمود احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای تشکیل می دهد. از دیگر سو اصولگرایانی که خود را حامی رهبری می دانند و همچنین مقامات مختلف نظامی امنیتی پس از علنی شدن اختلافات میان آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد بارها به صراحت از احتمال راهیابی نزدیکان محمود احمدی نژاد، که خود در انتخابات گذشته از حامیان آنها بوده اند، و احتمال تشکیل مجلسی غیر همسو با رهبرجمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده اند. در این شرایط منصوبان خامنه ای، محمود احمدی نژاد و نزدیکان او را به دخالت در انتخابات مجلس متهم می کنند؛ نزدیکان احمدی نژاد و گروه هایی ازاصولگرایان نیز معتقد به دخالت نهادهای تحت نظر رهبرجمهوری اسلامی همچون سپاه و بسیج در انتخابات هستند. دامنه این اختلافات تاجایی است که برخی از مقامات نظامی و امنیت بروز جنگ داخلی در میان جناح حاکم را محتمل می دانند، چنانکه اسفندماه سال گذشته نیز سرتیپ پاسدار سالار آبنوش فرمانده سپاه صاحب الامر قزوین، سال 1391 را سالی خطرناک توصیف ودر جمع ناظرین شورای نگهبان اعلام کرده بود که "اگر نتیجه انتخابات مجلس نتیجه‌ای نباشد که در راستای ارزش‌های ما باشد سال 91 سالی بسیار خطرناک و حتی خونین است به طوریکه صاحب‌نظرانی که قدرت تحلیل دارند و تاکنون مسائل را به درستی پیش‌بینی کردند، بیان داشتند که اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد سال 91 فتنه، خونین است زیرا با هم می‌جنگیم و جریان انحراف سردرمی‌آورد." در واپسین روز فروردین ماه امسال نیزمحمدرضا نقدی فرمانده کل بسیج گفته بود: "ملت عزيز ما بايد بسيار هشيار باشند و بسيجيان عزيز نيز به دقت حوادث را رصد كنند، چرا كه فتنه‌هايي كه در آينده پيش روي ماست، پيچيده‌تر است و بايد بدانيم آخرين فتنه آخرالزمان شبيه‌ترين آن‌ها به حقيقت است... در فتنه بعدي شرايط بسيار غبار آلود و تشخيص حق از باطل بسيار دشوار تر خواهد بود و ممكن است با عده اي مواجه شويم كه با نام قرآن و نماز و علاقه ظاهري به عدالت و مهدويت، به مبارزه با ولايت بر خيزند و چه بسا منحرفان با نام صالحين رو در روي انقلاب بايستند."

 


Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages