روایت افشاگر کهریزک از دخالت مأموران اطلاعات در زندگی خصوصی

5 views
Skip to first unread message

jonbesh sabz iran

unread,
Jul 20, 2012, 5:27:51 PM7/20/12
to jonbeshsabziran

تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۳۷ بعد از ظهر

روایت افشاگر کهریزک از دخالت مأموران اطلاعات در زندگی خصوصی

جـــرس: مهدی محمودیان، افشاگر بازداشتگاه کهریزک و روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر، طی نامه ای با شرح بخشی از آنچه در این هزار روز بازداشت بر او گذشته نوشته است: وقتی از مظالمی که بر خودم رفته است می نویسم شرمسار کسانی هستم که صدها برابر این فشارها بر دوششان سنگینی می کند و حتی امکان فریاد زدن را هم ندارند.

به گزارش کلمه، این روزنامه زندانی در نامه ی خود تصریح کرده است: شرمسار کسانی هستم که هنوز سیاه پوش گل های پرپرشان هستند و شرمسار رهبران دربندمان که از حداقل امکانات زندان همچون ملاقات با عزیزانشان نیز بی بهره اند و امروز بعد از هزار روز زندان با اطمینان و ایمان بیشتر نسبت به روزهای اول و گام هایی استوار تر در کنار دوستان و همرزمانم برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران گام بر می دارم.


این عضو جبهه مشارکت که هفته ی گذشته در نامه ای به دادستان تهران از ماموران وزارت اطلاعات شکایت کرده بود در آن نامه نیز از دو مامور به نام های سجاد و طباطبایی نام برده که چندی پیش مادر وی را احضار کرده و از او اطلاعاتی درباره ی ازدواج و مسائل خانوادگی محمودیان پرسیده اند.


بر اساس گزارش کلمه در آن زمان مهدی محمودیان هم چنین تاکید کرده بود که پیگیر شکایت نامه ی خود خواهد بود.
در همین راستا، اردیبهشت ماه سال ۸۹ کلمه گزارش داده بود که ماموران وزارت اطلاعات از همسر سابق محمودیان خواسته بودند تا از وی به خاطر پرداخت نکردن مهریه شکایت کند تا آنها بتوانند علاوه بر ۵ سال حکم زندانش بین ۱۰ تا ۱۵ سال دیگر او را در زندان نگه دارند.


لازم به ذکر است که همسر سابق محمودیان در آن تماس به ماموران اطلاعاتی یادآور شده که او و همسر سابقش پیش از این جریانات و به علت مسائل شخصی و در کمال رعایت احترام طرفین و با توافق جدا شدند.


مهدی محمودیان که در خصوص وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.


طی دو سال گذشته بارها مادر محمودیان از طریق دادستانی پیگیر مرخصی استعلاجی برای فرزندش بود. پس از عمل نیز، خانواده این زندانی سیاسی در خواست داشتند که به محمودیان مرخصی استعلاجی داده شود تا او بتواند سلامت خود را باز یابد. اما مسئولان زندان به این درخواست پاسخی ندادند.


وی در ایام حبس در زندان رجایی شهر کرج نیز نامه ای درباره وضعیت اسفناک این زندان خطاب به رهبری نوشت که موجب فشارهای بیشتر بر وی شد. محمودیان نوروز امسال پس از دو سال نیم حبس بی وقفه، به مرخصی آمد تا مشکل ریه خود را که در ایام زندان ایجاد شده بود، درمان کند. او همچنین به مشکلات قلبی، فشار خون و روده دچار است که به این خاطر چند بار در بیمارستان بستری شده است.


متن کامل این نامه به شرح زیر است:


به نام خدا
۲۵ شهریور ۸۸ پس از سه بار احضار به دفتر پیگیری اداره ی اماکن نیروی انتظامی (سپاه پاسداران و حفاظت نیروی انتظامی) حدود ساعت ۸ شب در حالی که در حال افطار بودم در منزل پدر بازداشت شدم. حدود ۵ نفر بسیار محترمانه وارد منزل شدند و بعد از بازدید بدنی و تفتیش ساده از منزل پدرم به منزل خودم در طبقه بالا رفتیم سپس و پس از حدود ۴ ساعت بازرسی بدون پیدا شدن موبایل و حتی لپ تاپ از منزل به سمت زندان اوین حرکت کردیم.


یادم می آید آن شب بارانی تنها چیزی که باعث می شد بتوانم ناراحتی ام از بازداشت را مخفی نگه دارم این بود که می توانستم از نزدیک وضعیت زندان ها را ببینم. سال ها بود از وضعیت زندان ها می شنیدم و نمی دانستم کدامش واقعی است و کدام غلو شده و یا دروغ.


نمی دانستم شلاق بر بدن متهمان در حین بازجویی واقعیت دارد یا خیر. نمی دانستم ضرب و شتم متهمان به چه میزان واقعی است. نمی دانستم فحاشی و بد دهنی سربازان گمنام تا چه حد واقعیت دارد و انگار آنها نیز به نیت من پی بردند و در بندهای مختلفی گرداندندم، ۲۰۹، ۳۵۰، زندان کچویی، اندرزگاه کارگری و اندرزگاه ۴ زندان رجایی شهر، اندرزگاه ۱ (سلول های انفرادی رجایی شهر)، بند دو الف. و نتیجه این گشت و گذار شد گزارش وضعیت زندان هایی که خطاب به آقای خامنه ای اوایل سال گذشته منتشر کردم. در این مدت توانستم با گروه های مختلفی در مورد آنچه برسرشان طی این سال ها آمده است گفتگو کنم که در آینده نه چندان دور گزارش آنها را نیز به تفکیک منتشر خواهم کرد.


این هزار روز برایم سرشار از تجربیات شیرین بود از اینکه یاد گرفتم می توانم فارغ از اختلاف عقیده انسان ها را دوست داشته باشم برایم جالب بود که به کسی بیش از همه دل بسته بودم که گروه و حزب مطبوعش را دشمن مردم می پنداشته و می پندارم. مرحوم محسن دکمه چی از اعضای مجاهدین خلق را بیش از دیگران دوست داشتم. بهاییان را انسان های شریف و دوست داشتنی یافتم که با عقایدشان کیلومترها فاصله داشته و دارم.


تا قبل از زندان مردان بزرگی را می شناختم که وقتی در زندان در کنارشان قرار گرفتم از اینکه آنها را بزرگ می شمردم خجالت زده شدم. و البته یکی از شانس هایم همنشینی با دکتر سلیمانی بود که در این مدت مانند پدری مهربان و اندیشمند سایه اش بر سرم بود. طی این مدت روزهای سختی را نیز تجربه کردم. فحاشی ها و ضرب و شتم بازجوی اول در روزهای اول بازجویی تهمت های اخلاقی و هتاکی های سربازان گمنام در حین بازجویی. ضرب و شتم و فحاشی چند تن از مامورن ۲۰۹، دوبار حبس چند ساعته زیر باران بدون لباس مناسب شنیدن صدای گریه و ناله دوستانم در اتاق های بازجویی، دیدن کف پای خون آلود یکی از زندانیان ۲۰۹ عدم ملاقات ۶ ماهه با دخترم زینب، همگی برایم دردناک بود. پس از انتشار گزارش وضعیت زندان ها خطاب به آقای خامنه ای، رکیک ترین الفاظ توسط رییس زندان آقای مردانی و دو معاونش نثارم شد. سپس به سلول انفرادی منتقل شدم. در همان ایام رییس حفاظت زندان آقای فرج نژاد گفت شانس آوردی با دیگر زندانیان ارتباط نداری وگرنه می کشتمت.


و راست می گفت چون مسوولین زندان چند ماهی نسبت به وجود مواد مخدر سختگیر شدند و این باعث کاهش ورود مواد و افزایش قیمت شد که عصبانیت برخی از زندانیان و پرسنل زندان را به همراه داشت از آن تاریخ هر زمان به قرنطینه زندان رفتم به اشاره مامورین توسط زندانیان مورد ضرب و شتم و هتاکی قرار گرفتم اواخر سال گذشته زمانی که از بند ۲ الف زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل می شدم توسط مامورین انتقال به نحوی مورد ضرب وشتم قرار گرفتم که دچار تشنج شده و بیهوش شدم و درحالی که جای کبودی و خون مردگی های دستبند های چند ساعته روی دستم مشهود بود در ورود زندان به قرنطینه منتقل شده و با اشاره مسوول قرنطینه توسط دو تن از زندانیان و زندانبانان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم به نحوی که اثرات کبودی در کمر و صورت تا روزها قابل مشاهده بود.


پس از خروجم از قرنطینه به طور اتفاقی با رییس زندان روبرو شدم و او لباس های خاکی و بدن کوفته ام را دید و خندید و گفت سلیقه ای عمل می کنند تو را نباید می زدند.


برای همین برخورد بسیار محکم بود که امسال نیز بعد از بازگشت از مرخصی چند روزه در قرنطینه توسط نگهبانان و یکی از زندانیان مجددا مورد ضرب و شتم قرار گرفتم که البته در تمام این موارد از راه های قانونی شکایت کردم که همه گی بی پاسخ ماندند.


اما تلخ ترین حادثه ای که بر من گذشته است فشارهایی بود که بر خانواده ام آورده اند. اگر از احضارهای چند باره مادرم. بازداشت چند ساعته و تهدیدات پرسنل دادستانی نسبت به وی چیزی نگویم اگر از هتاکی ها و رفتارهای غیر انسانی در روزهای ملاقات با خانواده ها چیزی نگویم اما فشارهایی که به همسر سابقم در این مدت وارد کرده اند سخت ترین روزهای حبسم را برایم رقم زده است.


در اتاق های بازجویی برای تحقیر و به قول خودشان شکستنم همیشه موضوع جدایی من و همسرم را مطرح می کردند گاه از راه دلسوزی و گاه هم با جملاتی چون او هم نتوانست تحملت کند یا موارد مشابه. و به قول یکی از بازجویی ها چه در برابر الفاظ رکیک و اتهامات غیر اخلاقی که مطرح می کرد حاضر به ادامه بازجویی با وی نشدم گفت بالاخره رویت را کم می کنم و نمی گذارم بروی و قهرمان شوی.


بازجویان بر اساس برخی گفته های مصلحتی ام بود که در دوران بازجویی گمان می کردند از بابت همسرم نقطعه ضعفی دارم، مهر سال ۸۹ و قبل از ارجاع پرونده به دادگاه با همسر سابقم تماس گرفته و ضمن اینکه حکمی را که قرار بوده به دادگاه تشریفاتی جهت انشا ابلاغ کنند را به وی می گویند و اضافه می کنند که تو مهریه ات را اجرا بگذار تا حقت را از مهدی بگیری. این در حالی بود که از نظر حقوقی همسرم امکان این کار را نداشت و مامور مذکور صرفا بر طبق اظهارات خودم در بازجویی ها بنابر آنچه از من شنیده بود گمان می کرد که چنین امکانی وجود دارد.
بعد از مخالفت همسرم با این موضوع و اطلاع آن به من و مادرم، ابتدا موضوع را شخصی به نام نیکبخت که خود را نماینده وزارت اطلاعات در بند ۳۵۰ معرفی می کرد مطرح و به صورت کتبی شکایت نمودم سپس به معاونین و نمایندگان دادستان از جمله آقایان رشته احمدی و فراهانی و تعداد دیگری از مسوولین قضایی برای بازدید از بند ۳۵۰ به اوین آمده بودند مطرح نمودم که هیچ نتیجه ای در بر نداشت فقط زمانی که این موضوع رسانه ای شد شخصی به نام سجاد با همسرم تماس گرفته و با فشار و تهدید به بازداشت از وی می خواهد که با تماس با دوستان حزبیم موضوع را تکذیب کند که وی نیز به توصیه من برای جلوگیری از بازداشت طی تماسی با دو تن از دوستان موضوع را تکذیب می کند. و بعد از آن نیز یکی از بازجویان به نام سجاد به دیدنم آمد که ضمن دروغ خواندن آن خبر تهدید کرد که اگر این موضوع را تکذیب نکنم وزارت اطلاعات یا دایره ی حقوقی آن از من شکایت می کند.

و دیگر خبری نبود تا اواخر سال گذشته. اوایل اسفند ماه سال گذشته بازجو سجاد به همراه شخصی به نام طباطبایی به زندان رجایی شهر آمده و بدون صحبت در مورد مرخصی از مادرم به خاطر مصاحبه ها و اظهاراتش در رسانه ها ابراز ناراحتی کردند و قرار گذاشتند که با مادرم تماس گرفته و در صورتی که مشکلی وجود دارد قبل از رسانه ای شدن به آنها گفته شود تا آنها رسیدگی کنند لذا بعد از نوروز مادرم را به دفتری حول و حوش نارمک احضار کرده و با او صحبت می کنند. مادرم نیز موضوع تماس مسوولین با همسرم را مطرح می کند آنها نیز نه تنها این تماس را به شدت تکذیب می کنند بلکه اظهار می دارند در تماس هایی که داشتند سعی کرده اند همسرم برای زندگی مجدد رضایت بدهد و این همسرم بوده است که به شدت مخالف بوده است.


گذشته از اینکه آقایان هرگز نگفته اند در کجای اساس نامه وزارت اطلاعات آمده است که اجازه دارند در مسایل شخصی متهمان ورود کنند در حالی از مخالفت همسرم صحبت کرده اند که در ایام مرخصی و ماه ها قبل از آن مقدمات ازدواج مجدد و بازگشت به زندگی فراهم شده بود و حتی در زمان مرخصی به یکی از دوستان وکالت داده بودم تا مراحل اداری این امر را انجام بدهد. لذا مادرم موضوع بازگشت همسرم را به این آقایان می گوید و توضیح می دهد که همسرم برای دیدار من به زندان نیز آمده است مطابق این گفتگو ها یکی از پرسنل دادگاه انقلاب به نا م داوود شبانه به دیدار پدر همسرم می رود و ماجرای ملاقات من و همسرم را به وی می گوید و اضافه می کند که مهدی خیلی لجباز است و حاضر به عذر خواهی نیست و سرش را زیر آب خواهم کرد و اگر دخترت برگردد سیاه بخت می شود. و خلاصه هر چه همسرم برای رضایت پدرش بافته بود پنبه شد و تقریبا بازگشت رسمی وی را در کوتاه مدت غیر ممکن شد. جالب اینجا بود که اطلاعات این شخص فقط در همان حدی بود که مادرم به مامورن گفته بود و نه بیشتر یا کمتر. البته این بار نیز آقایان به شدت موضوع را تکذیب کرده و قول دادند در صورت عدم انتشار به این موضوع سریع رسیدگی کنند که تا امروز ۴۰ روز از آن می گذرد و هیچ خبری نیست و البته شخص آقای جعفری دولت آبادی و معاون شان آقای خدابخش نیز در جریان این موضوع هستند اما دریغ از هرگونه واکنش و یا رسیدگی. احتمالااین بار نیز آقایان سعی خواهند کرد با فشار به همسرم این موضع را تکذیب کنند برای همین این بار به برخی دوستان پیغام دادم تا با او تماس بگیرند و موضوع را بپرسند تا در صورت تکذیب تردیدی باقی نماند. اما این مسائل و مشکلاتی که برای خانواده ام به وجود آوردند برایم برکاتی به همراه داشت.


مادرم به خصوص همسرم، اگر در حقانیت راهی که آمده ام تردید داشتند و اگر همسرم منتقد برخی از رفتارهایم بود اما امروز که شاهد این رفتارهای ظالمانه است نه تنها به راهی که رفته ام افتخار می کند بلکه افسوس می خورد که از ابتدا در کنارم نبوده است. وقتی از مظالمی که بر خودم رفته است می نویسم شرمسار کسانی هستم که صدها برابر این فشارها بر دوششان سنگینی می کند و حتی امکان فریاد زدن را هم ندارند. شرمسار کسانی هستم که هنوز سیاه پوش گل های پرپرشان هستند و شرمسار رهبران دربندمان که از حداقل امکانات زندان همچون ملاقات با عزیزانشان نیز بی بهره اند و امروز بعد از هزار روز زندان با اطمینان و ایمان بیشتر نسبت به روزهای اول و گام هایی استوار تر در کنار دوستان و همرزمانم برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران گام بر می دارم.


مهدی محمودیان

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۲:۱۷ بعد از ظهر

نامه شبنم مددزاده درباره وضعیت اسفناک زندان قرچک

جـــرس: شبنم مددزاده، فعال دانشجویی محبوس در زندان اوین، با انتشار نامه‌ای نسبت به وضعیت نامناسب زندان قرچک ورامین و انتقال دو تن از زندانیان سیاسی زن به این زندان ابراز نگرانی کرده است.

به گزارش ندای سبز آزادی، مددزاده که خود پیش از این، مدت کوتاهی را در زندان قرچک به سر برده و پس از اعتراض‌های گسترده نسبت به شرایط اسفناک این زندان، به زندان اوین انتقال یافته بود، به عنوان شاهد از شرایط این زندان نوشته است.


گزارش‌ها حاکی از آن است که مسئولان زندان اوین، پس از انتقال دو تن از زندانیان سیاسی زن به زندان قرچک ورامین، قصد دارند سایر زنان زندانی را نیز به مرور به این زندان انتقال دهند.


وضعیت نامناسب نگهداری زنان در این زندان، پیش‌تر موجب اعتراض‌های گسترده محافل حقوق بشری شده بود.


متن کامل نامه شبنم مددزاده که چهارمین سال حبس خود را در زندان پست سر می‌گذارد، به شرح زیر است:


بسم الحق
صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای جنگل را بیابان می کنند.
به یاران و دوستان دردآشنا! برای تمامی کسانی که قلبشان برای انسان و انسانیت می تپد، برای ارزشی فراسوی مرزهای جغرافیایی


به عنوان شاهد حرف می زنم؛ شاهد روزهای دهشتناک شهرری، که مرگ ثقل قبای اش را به دیواری آویخته بود در جایی که نفس یاری نمی رساند. سوله های تاریک با سقفی بلند بدون پنجره و نور طبیعی، با دویست نفر جمعیت در هر سوله، با ازدحام سر و صدا، به هم ریختگی اعصاب و روان زندانیان بود و دعواها و خبرهای ناگوار که


من با چشم خویش دیدم. "مسلخ انسان و انسانیت را من با چشم های خویش دیدم"


به عنوان شاهد حرف می زنم، شاهد لحظه های مبهم، مغشوش و مرگ‌زای که از چشم های زندانیان خشم می بارید و باتوم های گارد ویژه زندان بود برای آرام کردن. به عنوان شاهد حرف می زنم، شاهد دعواها بهر غذا و نان در سالنی به اسم سالن غذاخوری! پرده های نمایش و ظاهرسازی و آذین بندی هم کاری از پیش نبرد. غذایی که به عنوان جیره زندانیان داده می شد آنقدر کم بود که زندانیان گرسنه غذاهای پس مانده در ظرف ها را جمع می کردند و چند لحظه بعد دعوایی که بر سر همان غذای پس مانده شروع می شد! پرتاب سینی های غذا و صندلی بود جدا از اینکه کف کثیف و آلوده اش چندین نفر را در هر روز نقش زمین می کرد. سالنی به اسم غذاخوری که از طرف خود زندانیان به سالن «کتک خوری» تغییرنام داده شده بود.


به عنوان شاهد حرف می زنم، شاهد تلاش های بسیار برای وارونه نشان دادن شرایط نزد خانواده هایی که برای ملاقات می آمدند، سالنی که ما از وسط ویرانه و بیغوله ای رد می شدیم برای ملاقات آن سوی دیوارش از طرف درب ورودی گل کاری و باغچه های پر از گل بود روز انتقال به اوین مشاهده کردم- تا خانواده در وسط آن نیزار دلخوش شوند به چند تا گل که گلهای خودشان چند قدم آن طرف تر دارند پرپر می شوند! دریغ!


حضور دادستان کل کشور در زندان قرچک همان روز انتقال ما به اوین- برای تکذیب تمامی خبرهای سایت ها و خبرگزاری های خارجی حجتی محکم برای وضعیت اسفناک آنجا بود! چیزی بود که می خواستند تکذیب کنند. همان کریدور سالن غذاخوری که جلوی دوربین ها شیک و تمیز کرده بودند روز قبل از آن لکه های خون روی موزاییک هایشان نمایان بود! و روزهای بعد از انتقال به اوین آنچه از مأموران و زندانبانانی که بین قرچک و اوین رفت و آمد داشتند شنیدیم اینکه آنجا جهنمی بیش نیست. به اذعان خود زندانبانان! دیگر چه چیز باید تکذیب می شد!


آری! به عنوان شاهد حرف می‌زنم، شاهد برهوتی موسوم به زندان شهرری بی هیچ نشانه ای برای زیستن که گیاه از رستن بازمی ماند. که همان بدو انتقال شرایطش را نه برای خود که برای تمامی زنانی که به هر عنوانی محکوم اند غیرانسانی نامیدیم. اردوگاهی برای مرگ است نه برای حبس. جایی برای مرگ تدریجی که هنوز صدای له شدن عزت انسان را در گوشم می شنوم! یکسال و نیم می گذرد از آن روزها که دوباره آن لحظه ها برایم تکرار شد، با تبعید غیرقانونی کبری بنازاده امیرخیزی زنی ۶۰ساله- و صدیقه مرادی روز چهارشنبه ۲۱/تیر/۹۱ دوباره خود را در میان آن جمع، آن شرایط، آن روزها حس کردم. قلبم فشرده بود و دستهای بسته که هیچ کاری نمی توانستم بکنم و تنها اینکه برای من با این شرایط جسمی و سنی آنجا مرگ زای بود چه برسد برای این دو زن با این شرایط بیماری!


دیوارها بلندتر می شوند و میله ها نزدیک تر، گرمای نفس هایم را روی صورتم حس می کردم. احساسی که به زبان نمی توانم بیاورم، باور کنید نمی توانم با کلمات شیئیت بخشم به احساس غیرقابل بیان.


باز هم به عنوان شاهد حرف می زنم، به عنوان کسی که بیش از دو سال از دیدارم با خانم بنازاده در زندان گوهردشت(رجایی شهر) و بیش از ۸ ماه از آشنایی ام با صدیقه مرادی در زندان اوین می گذرد. در این مدت هر لحظه شاهد به افول رفتن سلامت جسمی آنان در میان این برزخ، در حصار میله ها و شرایط غیرانسانی بودم. از عمل ناموفق چشم خانم بنازاده، که باعث از بین رفتن بینایی اش به علت بی مسئولیتی مسئولان، آرتروز گردن و کمر و پوکی استخوان و همین دو هفته پیش بود که برای آنژیوگرافی قلب در بیمارستان مدرس بستری بود و روز چهارشنبه منتظر اعزام دوباره برای اکو قلب بود نه تبعید، تا گرفتگی کمر و آرتروز گردن و ستون فقرات و بیماری قلبی صدیقه مرادی.
برای من که قدم در راه آزادی گذاشته ام و در عبور از این گذرگاه پرستم تن ام بس زخم ها برداشته از جفاها، تبعید و انتقال و ممنوعیت ها به بخشی از زندگی ام تبدیل شده. در حالی که ایمان دارم چون آب رودخانه باید از بستر سخت و سفت و سنگینی جاری شد و هر مانعی را با خروش و تپیدن از میان برداشت تا به دریا رسید. اعتقاد دارم که باید جلوی خودکامگی ها را گرفت، باید ایستاد.


آنچه را که من چهارشنبه شاهد بودم وقاحت بود در قساوت که به حکم هایی که در دادگاههای فرمایشی انقلاب ناعادلانه صادر می کنند راضی نشده هروقت که دلشان بخواهد زیر پا می گذارند و حکمی جدید صادر می کنند، در آن لحظه من با تمام وجود حس کردم اگر به جای برگه آزادی یکی از هم بندیانمان با حکم اعدام روبه رو شویم هیچ کاری نمی توانیم بکنیم.


یاران و دوستان اندوه گسارم! بی مقدمه آغاز کردم چرا که قلم را و ذهن را یارای واژه چیدن نبود. دوباره دستهای بسته ام را به سوی شما دراز کرده ام که چونان قبل دستهای من باشید برای درافکندن پرده ها و افشای خیمه شب بازی به اصطلاح ارج و قرب زنان!!!


دوباره صدای فریاد دردها را به گوش شما می رسانم که چون کوه طنین افکن فریاد من باشید. در جایی که نفس نمی آید غریو خشم را از گلوی پرنفس تان بکشید.


از تمامی مجامع حقوق بشر و کسانی که تنها یک لحظه دغدغه ی انسان دارند در هر کجای دنیا می خواهم برای برگرداندن این دو زن بیمار از آن ظلمت جای از هیچ تلاشی دریغ نورزند.


شبنم مددزاده
۲۴/تیر/۹۱
زندان اوین

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۱:۱۵ قبل از ظهر

زیردستان شما با زندانیان مثل صدام با اسرا برخورد می‌کنند

نامه مادر کوروش کوهکن به رئیس قوه قضاییه

جرس: مادر کوروش کوهکن، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه با تاکید بر اینکه فرزند من فردی است میهن دوست که جز برای سربلندی کشورش اندیشه ای در سر ندارد گفت: فرزند من زاده شده در خانواده ای است که از پدر بزرگم که از یاران رییس علی دلواری بوده تا برادرآزاده و جانبازم همگی سربازان و مدافعان میهن بوده اند.


به گزارش کلمه، مادر این زندانی سیاسی در ادامه پرسیده است: آیا این گونه بی مهری با این چنین خانواده ای، پشت کردن برآرمان های شهیدان میهن نیست؟


کلمه هفته گذشته گزارش داده بود که این زندانی سیاسی در حال پایین آمدن از پله های بند ٣۵٠ دچار قفل شدگی زانوی راست شده و به طبقه پایین سقوط کرده است.


بر اساس همان گزارش، پس از کسب مجوز خروج به دلیل امتناع کوهکن از استفاده دستبند این اعزام به تاخیر افتاد و پس از لحظاتی با وخیم شدن حال این زندان سیاسی مامور امنیتی با توهین و فحاشی وی را به تخت آمبولانس بستند و برای اعزام وی از ٨ مامور امنیتی ویژه، استفاده شد.


کوروش کوهکن در بهمن ماه سال ٨٨ در جریان بازجویی ها دچار آسیب دیدگی زانوی راست شده بود و در خرداد ٩٠ نخستین مرحله از درمان او در بیمارستان طالقانی انجام شد، اما ادامه درمان وی به دلایل مختلف و با مخالفت دادستانی و نهادهای امنیتی قطع گردید. آخرین بار که قرار بود برای معالجه به بیمارستان اعزام شود به دلیل نگارش نامه به دادستان تهران و حمایت از حسین رونقی ملکی این اعزام لغو شد.


متن کامل نامه مادر این زندانی سیاسی به رییس قوه قضاییه به شرح زیر است:


برای آیت الله صادق لاریجانی از طرف مادری نگران
جناب آقای آیت الله صادق لاریجانی در ابتدا یادآور می شوم که پیامبر اسلام می فرمایند “بترس از دعای مظلوم که بین او و خدا هیچ پرده ای نیست”.


جناب آقای لاریجانی آیا خبر دارید که در این سه ساله ی اخیر برخورد مسئولین قضائی و امنیتی با زندانیان سیاسی و خانواده هایشان چگونه بوده است، چگونه حق و حقوق به حق آنها را زیر پا گذاشته و با برخوردهای ناشایست پرده انسانیت را دریده اند.


آیا شما خبر دارید چگونه با مادری نگران که جز خداوند پناهی ندارد برخورد کره اند؟ مادری که بارها با جسمی بیمار و چشمانی گریان از صدها کیلومتر آن سوتر در آرزوی اینکه بتواند چند روزی مرخصی درمانی را برای فرزندش از مسئولین قضائی بگیرد راهی تهران شده ولی هر بار مایوس تر از بار قبل به دیار خود بازگشته است.


من به هیچ روی آرزو نمی کنم شما حتی لحظه ای به جای من قرار بگیرید تا طعم دوری و نگرانی و بی خبری از وضعیت جسمی فرزندتان را بچشید. آری من نمی توانم چون مادرم، ولی در عجبم چگونه می توان با مادری نگران از وضعیت جسمی فرزندش این گونه تمسخرانه برخورد کرد، بترسید از آه مادران، مادران نگران، مادرانی که دیروز شوهران و برادران خود را برای دفاع از میهن روانه جبهه های جنگ کردند تا امروز شما در آرامش تکیه بر اریکه قدرت بزنید و فردا نیز فرزندانشان سربازان و مدافعان وطن هستند.


جناب آقای آیت الله صادق لاریجانی،
من مادر زندانی سیاسی کوروش کوهکن هستم، زندانی که از بهمن ماه ۸۸ تا کنون با وجود آسیب دیدگی در زانوی راستش که نیاز است مراحل درمانی، پزشکی آن در بیرون از زندان انجام شود بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بسر می برد و با وجود تلاش های مکرر برای گرفتن چند روز مرخصی درمانی از مسئولین قضائی، هنوز پاسخ روشنی دریافت نکرده ام.


جناب آقای لاریجانی،
فرزند من فردی است میهن دوست که جز برای سربلندی کشورش اندیشه ای در سر ندارد و زاده شده در خانواده ای است که از پدر بزرگم که از یاران رییس علی دلواری بوده تا برادرآزاده و جانبازم همگی سربازان و مدافعان میهن بوده اند.


آیا این گونه بی مهری با این چنین خانواده ای، پشت کردن برآرمان های شهیدان میهن نیست؟


جناب آقای لاریجانی متاسفانه برخوردهای ناشایست و تمسخرانه مسئولین قضائی با اینجانب و نگرانی از وضعیت جسمی فرزند، بیمارم که ماه ها از او بی خبری باعث شد روزهای سخت جنگ که برادرم اسیر صدامیان بود برایم تداعی شود.


و صد تاسف که امروز سیستم قضائی شما همچون صدام با اسیران برخورد می کند. البته اسیرانی که فرزندان همین آب و خاک هستند.


تیرماه ۱۳۹۱

 

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۴۴ بعد از ظهر

بازجویی دوباره از تاج زاده و پاسخ او به بازجو

جرس: فخرالسادات محتشمی پور، همسر سید مصطفی تاج زاده، از بازجویی مجدد این زندانی سیاسی خبر داده اما گفته است که آقای تاج زاده شرط تازه ای برای پاسخگویی به سوالات بازجو مطرح کرده است.

این زندانی سیاسی که پیش از این محاکمه جنتی را به عنوان پیش شرط خود برای پاسخگویی به اتهامات وارده مطرح کرده بود، از محاکمه و مجازات سعید مرتضوی، متهم قتل زهرا کاظمی و جنایات کهریزک به عنوان شرط دیگر خود نام برده است.

به گزارش نوروز، خانم محتشمی پور با نگارش یادداشتی در صفحه فیس بوک خود نوشت که پاسخ همسرش به بازجوهای هفتم و هشتم نیز همان بوده که بود: نه دفاع نه بازپرسی نه بازجویی تا محاکمه جنتی! و یک شرط جدید را هم برای احضار چهارم گذاشته اند که مطرح کنند: محاکمه و مجازات قاتل زهرا کاظمی و جانی کهریزک.

خانم محتشمی پور سپس با اشاره به یک سال و هشت ماه روزه داری اعتراضی تاج زاده در زندان نوشته است که به شدت نگران حال اوست.

محتشمی پور سپس به ابراز تأسف تاج زاده از محکومیت دکتر مصطفی معین اشاره کرده و به نقل از او گفته است: در آزادترین کشور دنیا که هیچ زندانی سیاسی ندارد، شخصیت موجه و مقبولی چون دکتر معین محاکمه و مجازات می شود و در حالی که افرادی چون آقای جنتی که برای دست کاری آرای مردم در مجلس ششم، بیش از یازده سال است از او شکایت کرده ام مصونیت قضائی دارند.

تاج زاده در این ملاقات با اشاره به اظهارات تازه محمدجواد لاریجانی گفته است: این رفتار برادران لاریجانی مسبوق به سابقه است که فرار به جلو می کنند. ایشان هم که هروقت پرونده مالی اش مطرح می شود، فحشی به اصلاح طلبان می دهد و خود را تبرئه می کند، این بار هم پس از موضع گیری های به جای دکتر علی مطهری، درجهت خوشامد و آرام کردن انصار حزب الله و کانون قدرت و ثروت عرض اندامی کرده است.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۲:۲۱ بعد از ظهر

شایعه نگران کننده در مورد نرگس محمدی بعد از گذشت ١١ روز از انتقال به بیمارستان

 

جـــرس: در مورد وضعیت جسمی نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر اخبار نگران کننده ای منتشر شده است.

 

به گزارش سایت ملی- مذهبی تا کنون به رغم درخواست خانواده نرگس محمدی به هیچ یک از اعضای این خانواده اجازه ملاقات داده نشده است.


این در حالی است که نرگس محمدی در طول ۱۱ روزی که به بیمارستان منتقل شده است هیچ تماس تلفنی نیز با خانواده خود نداشته است. با توجه به اعمال این محدودیت، خبری تایید نشده در مورد ضرب و شتم شدید نرگس محمدی در زندان زنجان در جریان درگیری میان زندانیان قبل از انتقال وی به بیمارستان ولیعصر منتشر شده است. ظاهرا خانم محمدی در جریان این درگیری آسیب دیده است.


بنا بر این شایعه در دعوایی که در زندان زنجان میان هم بندیان وی صورت گرفته است نرگس محمدی به صورت شدیدی ضرب و شتم شده و به دلیل وخامت اوضاع جسمی مسئولان زندان مجبور می شوند وی را به بیمارستان ولیعصر زنجان منتقل کنند. محمدی ابتدا به بخش مغز و اعصاب این بیمارستان منتقل می شود و این موضوع خود نشان می دهد احتمال وارد شدن ضربه به وی بالاست. بعد از مدتی نرگس محمدی به بیمارستان شهید بهشتی منتقل می شود و در بخش اعصاب و روان بستری شده است.


دو نکته احتمال درست بودن این شایعه را متاسفانه تقویت می کنند:
نکته نخست اینکه به رغم مراجعه روزانه خانواده محمدی به بیمارستان اجازه ملاقات با ایشان را نمی دهند. مسئولان بیمارستان برای این عدم ملاقات هیچ دلیل قانع کننده ای ارائه نکرده اند.


نکته دوم اینکه از حضور پزشکان معالج نرگس محمدی در بیمارستان ممانعت به عمل آمده است. این در حالی است که خانم محمدی به دلیل حاد بودن بیماری اش در وضعیت ویژه ای قرار دارد و فرآیند معالجه ایشان طولانی و تخصصی است. لذا حضور پزشکان متخصص که سیر بیماری وی را تعقیب کرده اند ضروری به نظر می رسد اما اجازه بررسی وضعیت خانم محمدی به این پزشکان داده نشده است.


خاطرنشان می شود نرگس محمدی مبتلا به بیماری مرموزی است که میراث نخستین زندان وی در سال ۱۳۸۹ است. وی به فلج عضلانی مبتلا می شود، ناگاه به زمین یا در و دیوار می خورد و این موضوع برای سلامتی ایشان بسیار خطرناک است.


نرگس محمدی مدتی پیش در نامه ای نسبت به اینکه به سرنوشت زهرا کاظمی یا هدی صابر مبتلا شود هشدار داده و تاکید کرده بود مسئولیت مرگ وی بر عهده مسئولان است. وی در نامه خود تصریح کرده بود می خواهند پروژه مرگ تدریجی اش را عملی کنند.


همچنین قابل یادآوری است که نرگس محمدی به صورت غیر قانونی به زندان زنجان منتقل شده بود و در بندی نگهداری می شد که زندانیان زن محکوم به فساد، فحشا و اعتیاد حضور داشتند و متاسفانه در این بند روزانه زد وخوردهای شدیدی صورت می گیرد . در چند مورد نگهبانان مجبور شده بودند برای حفظ سلامتی وی این زندانی سیاسی را از بند خارج کنند تا دعوا پایان یابد. این زندانیان نیز خود قربانی بحران های اجتماعی هستند که کشور را فرا گرفته اند.


انتظار می رود مسئولان امنیتی پرونده نرگس محمدی برای رفع نگرانی خانواده اجازه تماس تلفنی وی یا ملاقات حضوری اش رابدهند. عدم تماس تلفنی در طول ۱۱ روز گذشته نگرانی ها در این مورد را افزایش داده است. این در حالی است که حتی در صورت عدم اجازه ملاقات، تماس تلفنی حق طبیعی ایشان می باشد.
 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۲۴ قبل از ظهر

ارجاع پرونده کاریکاتوریست اراکی به دادگاه مطبوعات

جـــرس: با گذشت چندین ماه از صدور حکم شلاق برای یک کاریکاتوریست اراکی، دادگستری کل استان مرکزی طی اطلاعیه‌ای، پرونده این کاریکاتوریست را به دادگاه مطبوعات ارجاع داد.

 

به گزارش ایلنا، محمود شکرایه کاریکاتوریست اراکی پیش از این به دلیل کشیدن کاریکاتور لطفی نماینده اراک در مجلس هشتم، به ۲۵ضربه شلاق محکوم شده بود.


محمدرضا عدالتخواه، معاون رئیس کل دادگستری استان مرکزی و رئیس دادگاه مطبوعات استان، در گفتگو با روابط عمومی دادگستری کل استان مرکزی، اعلام کرد:در رابطه با آقای محمود شکرایه که توسط دادگاه جزایی اراک به تحمل ۲۵ضربه شلاق تعزیری به سبب توهین به آقای لطفی از طریق ترسیم کاریکاتور محکوم شده بود، پس از تجدیدنظرخواهی محکوم علیه، دادگاه تجدیدنظر استان با بررسی حقوقی موضوع و استنباط از قوانین مطبوعات و آئین دادرسی کیفری، به جهت اینکه جرم مزبور مطبوعاتی است، دادگاه صادرکننده رأی بدوی را فاقد صلاحیت ذاتی تشخیص داده ضمن نقض حکم محکومیت بر شلاق، پرونده را به جهت رسیدگی مجدد به دادگاه کیفری استان (دادگاه مطبوعات) ارجاع نموده است.


این مقام قضایی استان در ادامه تصریح کرد: "این پرونده طبق روال معمول در پرونده‌های مطبوعاتی با حضور هیأت منصفه و به طور علنی در دادگاه مطبوعات مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت."

 

 

 

 

 

 

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages