امروز صبح هم با یک خبر خوب بیدار شدم
مجید توکلی به مرخصی آمد ...
خیلی راحت میگیم 4 سال . ولی برای کسی که به جرم بهترین تلاشها برای تحقق بهترین آرزوها برای مردمش ، بهترین روزهای عمرش رو در سکوت سفید انفرادی یا در انزوای سیاه بند زندانیان جرایم جزایی بگذرونه ، 4 سال یعنی یک سیاه چال بزرگ در حفره ی دوار زندگی . هرچند کسانی چون مجید ، زندگی را باخود به درون این سیاه چاله ها می برند و ظلمات اون را با طنین آزادی و شور زندگی روشن می کنند ، به قیمت ذوب شدن سهمشان از زندگی و از آزادی . و حالا برای توقف چند روزه ی این سیاه چاله ی دوار ، 600 میلیون از مادر او طلب میکنند تا از حق مسلم او در آغوش کشیدن فرزندش هم کاسبی کرده باشند .
و برای جنبش دانشجویی هم این 4 سال یعنی 4 سال کما و اغما . همه ی اونهایی که کمی با فعالیت های مدنی در فضای دانشجویی آشنا هستند می دونن که مجید سر و گردن جنبش بود و هست و بعد از به بند کشیدن او جنبش دانشجویی رو به تعطیلی رفت . بگذریم از ضعفهای جنبش متکی به یک یا دو نفر ، این ارزشها و ویژگیهای منحصر بفرد او بود که با همه ی بی ادعایی شد سنبل جنبش دانشجویی و موتور محرک به ویژه در سیاه ترین روزهای دانشگاه در سال 88 .
روزی که راه من و مجید پیش از انتخاب از هم جدا شد هدف هامون بی شک یکی بود . من و بسیاری از دهه پنجاهی های بازمانده از جنبش دانشگاه شال سبز میر به گردن انداختیم و او پرچم سفید شیخ رو برافراشت و دیدیم که هر دو رنگهای زیبای یک پرچم بودیم . پرچم جاوید سرزمینمون . اما افسوس که رنگ سرخ این پرچم رو میان سبز و سفید ما ، بهترین جوانان گمنام سرزمینمون بدون ادعا با خون خودشون سرخ کردند تا این پرچم برافراشته بمونه .
مجید جان بعد از 4 سال ، امیدوارم توی این چند روز وقت نکنی به ایمیل قدیمیت سری بزنی و این پیام رو بخونی . چون دلم میخواد تمام این سهم اندکت از آزادی رو در آغوش مادر نازنینت با عشق و آرامش زندگی کنی .
خوش آمدی دوست سفید و سبزم . به امید آزادی و رهایی تو و تمام مردم این سرزمین برای زیستنی انسان وار در دنیای بی رنگی زیر رنگین کمان زیبای حقیقت .
"می دانیم از این دیار وحشت به سلامت؛ به شجاعت وصداقت خواهیم گذشت و آزادی را برای مردمان به ارمغان خواهیم برد.به امید دیدار در سرور آزادیمان. " ( یادداشت مجید توکلی ، سال 89 در دفتر خاطرات زندان پویا قربانی )