You do not have permission to delete messages in this group
Copy link
Report message
Show original message
Either email addresses are anonymous for this group or you need the view member email addresses permission to view the original message
to saa...@googlegroups.com
مقیم لندن بود، تعریف می
کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده
بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را
برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و
گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم
. پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و
مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید
خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می
رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می
فروختم!!