Fwd: Fw: آخرین متدهای تعامل دوستانه استاد و شاگرد

2 views
Skip to first unread message

Hamideh Forouharzadeh

unread,
Mar 6, 2011, 10:41:14 PM3/6/11
to philosophy-of-educatio...@googlegroups.com


---------- Forwarded message ----------
From: ali amirkhani <alia...@yahoo.com>
Date: 2011/3/6
Subject: Fw: آخرین متدهای تعامل دوستانه استاد و شاگرد
To: Hamideh Forouharzadeh <forouha...@gmail.com>




----- Forwarded Message ----
From: M A <haki...@yahoo.com>
To: افتخاری سید ابراهیم <ebra...@gmail.com>
Sent: Sun, March 6, 2011 10:20:30 AM
Subject: آخرین متدهای تعامل دوستانه استاد و شاگرد

>  

>متدهاي نفوذ در دل استاد (برگه امتحاني)ا

________________________________

 

>آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):

> 

>اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين

>درس را نمره نياورم مشروطم ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله

>باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به

>اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر

>به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر

>چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته

>اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است

>و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند.

> 

> 

>روشي پليد

>يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را بخوانم و با

>ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات

>حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم:

> 

در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم

>از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمرهي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم

> 

>نمرهي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.

> 

> 

> 

> 

>صم بکم عمى فهم لايعقلون

> درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته

>نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و

>باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر

>آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي

>در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم.

>اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:

> 

جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با

>روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در

>دين عقل هم سهيم است و نبايد «صم بکم عمى فهم لايعقلون» بود. پس من ترجيح دادم

>مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم

> 

>بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.

> 

> 

> 

> 

>اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

> محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و

>مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر

>اين درس 3 واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم

>که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمرهي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7

>ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:

> 

>من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد

>قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد

> 

>نمرهي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.

> 

> 

> 

> 

>وساطت حافظ

> استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش شهبازي بود

>ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و

>آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟

>بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل

>از امتحان سري به اينجا زده بودم و واژه ي «شهباز» را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن

>بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :

> 

جناب استاد من که «حافظ» را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را

>در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از

>امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد»:

> 

>خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند

> 

>شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند

> 

>بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود. خدايا مرا

>ببخش.

> 

> 

> 

> 

>تصوير من رو شطرنجي کنيد

> امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال

>شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم

>تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10

>نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها

>شرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم.

>براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم

>سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا

>کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:

> 

موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان يزدي در

>دانشگاهها در طي 16 سال اخير

> 

>19 گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.

> 

> 

> 

> 

>اگه مردي منو بنداز

> با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!!

>کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بود

>و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:

> 

جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود.

>اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين

>درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد

> 

>17! خدايا سه تا نقطه--

> 

> 

> 

> 

>  

 




Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages