سلام. بهانه این حرفها دست گل تازه دانشگاه اصفهان مبنی بر ارزشیابی به شیوه ای تازه و البته کمی سختگیرانه از پایان نامه دانشجویان است. دوستانی که تقریبا همزمان با این فقیر سراپا تقصیر دفاع کرده اند یا در آینده به شرف دفاع نایل خواهند شد می دانند که ناظرین محترم تحصیلات تکمیلی به شدت اصرار دارند که دانشجو حتما باید دارای مقاله ای باشد که پذیرش قطعی آن از سوی مجله مربوطه تایید شده باشد. در غیر اینصورت حدود دو نمره از نمره نهایی او کم خواهد شد. به عقیده من این مصداق بی عدالتی و ظلم است. چگونه می شود که پایان نامه دانشجویان یک دوره و یک رشته و یک کلاس به دو شکل متفاوت ارزشیابی شود؟ امیدوارم دوستانی که قبلا دفاع کرده اند احیانا دلخور، ناراحت و... نشوند. امیدوارم که این حرفها را به حساب غرغرهای آدمی نق نقو نگذارید و در واپسین روزهای حیات دانشجویی همکلاسی سابقتان سخنان او را شنیده و از دیدگاههای خویش باخبرش سازید. برای من این دو سال دانشجویی در مجموع فرصت مغتنمی بود به گونه ای که نمی توانم از محاسن آن یکسره چشم پوشیده و تنها از معایب آن سخن بگویم، اما آدم است دیگر؛ تا اوضاع بسامان و بروفق مرادش باشد شاکر خداوند و سپاسگزار خلق نیست، اما آنگاه که کاستی و نابسامانی می بیند فریاد برمی آورد و از زمین و زمان شکوه می کند. با این حال من گمان می کنم که شکوه و شکایت همیشه هم چیز بدی نیست. می دانید، در فرهنگی که امثال ما در آن رشد کرده ایم یادمان داده اند که آدمی باید همیشه سنگ زیرین آسیا باشد و در کوره حوادث آبدیده گردد. یکی از معانی این اندیشه آن است که اگر زخمتان زدند دم بر نیاورید و حتی آخ هم نگویید. صدایتان در نیاید، نکند به کسی بر بخورد؛ نکند بلایی سرتان بیاید؛ نکند از نان خوردن بیفتید؛ نکند...؛ چنین است که اکثریتی از ما روحیه ای محافظه کارانه داریم و اینگونه است که در فرهنگ شفاهی جامعه ما جا می افتد که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو یا آسه برو آسه بیا که گرگه شاخت نزنه. هیچ کس هم از خود نمی پرسد که گرگ بی زبان شاخش کجا بود تا کسی را با آن بزند یا نزند. می دانم که اینها مثل است و در مثل هم نباید مناقشه کرد اما حرف من این است که از قضا همین مثلهاست که نشانگر روحیه و خلق و خوی جمعی ماست و در آیینه آنهاست که می توانیم خویشتن را به تماشا بنشینیم. به هر حال من سه چهار سالی است که دارم تمرین می کنم تا اگر از حرف یا حرکتی دردم آمد دست کم تا آنجا که در توان دارم به قول فریدون مشیری فریاد بلندی بکشم تا صدایم را دیگران نیز بشنوند. این شاید مصداق آب در هاون کوبیدن باشد اما به قول سعدی:به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.ارادتمند بهروان
--
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "philosophy of education,1387,isfahan university" group.
To post to this group, send email to philosophy-of-educatio...@googlegroups.com.
To unsubscribe from this group, send email to philosophy-of-education1387i...@googlegroups.com.
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/philosophy-of-education1387isfahan-university?hl=en.
2010/11/29 hamid behravan <behrava...@gmail.com>: