درود. آقا مجید این هم متن تصحیح شده ی این دو نامه:
> این هم متن دو نامه:
> نامه اول
>
> محضر مبارک حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم جمهوری اسلامی با عرض سلام و تقدیم
> احترام،
> سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحمل ناپذیر نا معقولی
> که مأموران وزارت ارشاد در کار نشر کتاب
> اعمال میفرمایند.
> چون تا امروز ماموران دفتر آن جناب نه وصول عریضه ام را اعلام فرموده اند و نه
> اثری از توجه به مساله مشهود افتاده است و از طرفی یقین دارم اخلاق اسلامی و
> طبع هنر پرور جنابعالی والاتر از آن است که دادخواهی
> متظلمی بی جواب مانده با این احتمال که شاید در رساندن نامه ام غفلت یا تغافلی
> رفته باشد مجددا زحمت افزا میشوم و نسخه هایی از این شکوائیه با وساطت مقامات
> برجسته جمهوری اسلامی به حضورتان تقدیم میکنم.
> راه و روشی که ماموران وزارت ارشاد در مساله سانسور کتاب و توزیع کاغذ و برخورد
> با اهل فکرو قلم در پیش گرفته اند نه منطبق با احکام اسلامی است و نه متضمن
> مصالح حکومت و نه به نفع مملکت.
> نویسنده ای با صرف سالها عمر بی حاصل کتابی مینویسد و با تهیه کاغذ دولتی از
> بازار آزاد چاپش میکند و همه مخارج چاپ را به برکت عدالت متصدیان چند برابر
> میپردازد، و در آخرین لحظات گردن از مو باریکترش در پنجه قهار ماموران وزارت
> ارشاد میافتد، کتابش را توقیف و خمیر میکنند بی آنکه بگویند چه عیب و ایرادی بر
> نوشته اش وارد است و بی آنکه فریاد دادخواهیش بجایی برسد.
> بنده بدین نیت که جوانان ایرانی بر اثر مطالعه نمونه های تلخیص و تفسیر شده
> متون کهن با ادبیات فارسی مانوس شوند و سر چشمه را در یابند اقدام به نگارش
> جزوه هایی کرده ام که اولینش با عنوان سیمای دو زن منتشر شد
> و با آن که به علت تهیه کاغذ از بازار سیاه به قیمت سنگینی عرضه شده بود مورد
> استقبال قرار گرفت.
> دومین جزوه از این مجموعه شرح و تفسیر فصل نخستین شاهنامه است که بنام ضحاک
> ماردوش به چاپ رسیده و اکنون مدتهاست در وزارت ارشاد اسلامی به انتظار اجازه
> نشر مانده است.
> ضحاک ماردوش کتاب مفصلی نیست. جزوه مختصری است که خواندن و بررسیش بیش از
> دوساعت وقت نمیگیرد موضوعش مربوط است به دورانهای اساطیری ایران و نه هیچ ربطی
> به زمان حاضر دارد و نه به رژیم فعلی.
> البته توجه به شاهنامه فردوسی و فرهنگ فارسی احتمالا گناهی است در نظر بزرگانی
> که در نهایت مال اندیشی همتشان مصروف برگزاری سمینار دعبل خزایی است
> آنهم در مناسب ترین نقطه ایران یعنی استان خوزستان.
> اما بعید میدانم از معاصی کبیره به شمار آید و مستوجب آن که مرتکبش را دق مرگ
> کنند و کتابش را چون هزاران نسخه در آستین مرقع ببرند و بسوزانند یا چون این کوته
> آستینان در انبار چاپخانه بپوسانند.
> دیگران را نمیدانم، اما رفتار ماموران حکومت اسلامی در هشت سال اخیر با شخص
> بنده لبریز از عناد و ظلم و تبعیض بوده است و فرزندان و بستگانم نیز به آتش این
> بی عدالتیها سوخته اند.
> با این همه نه خواسته ام با شعار نتوان مرد بسختی که من اینجا زادم
> به ترک وطن گویم و گلیم خویش را از سیلاب بلا بیرون برم و نه دلم رضا داده است
> شکوه های داخلی را به خارج از مرزهای کشور بکشانم و مظلومیت خود را مدد کار
> تبلیغات کسانی کنم که جز تصرف حکومت سودایی ندارند.
> اما خون خوردن و خاموش نشستن هم حدی دارد. سالهاست که ناشران ایرانی مقیم خارج
> میخواهند کتابهای مرا منتشر کنند و من صرفا به رعایت این نکته که مبادا آثارم
> دستاویز کسانی شود که از خاک نکبت زده عراق کمر به کین ایران بسته اند با
> تقاضایشان موافقت نکرده ام.
> اما واقعا نمیدانم کجای نوشته هایم خلاف مصلحت اسلام یا حتی حکومت موجود است.
> رجال ال غیب وزارت ارشاد هم که در ردیف از ما بهترانند و دست نویسنده مطرود ممنوع
> القلمی چون من به دامن کبریائیشان نمی رسد تا ارشادم کنند و آخر عمری از تکرار
> معاصی محفوظم دارند،و فی المثل بفرمایند نشر همین جزوه صرفا تحقیقی و ادبی ضحاک
> ماردوش چه زیان جبران ناپذیری میتواند به ارکان جمهوری اسلامی وارد آررد و کجای
> نوشته من خلاف احکام شریعت است و مصالح مملکت و ملت.
> صاحب نظران بزرگواری که شغل شریف سانسور قلم را بر عهده گرفته اند به حکم قرائن
> متعددی که در سالیان اخیر مشهود است یا با ظرافت کار خویش و زبان ادب و هنر
> آشنایی ندارند یا به علت انتخاب خط فکری خاصی- جدا از اصول اعلام شده حکومت-
> میخواهند به هر قیمت و با هر شیوه ای به سرکوب نویسندگان پردازند
> که به حکم گذشته بی آلایش خویش مورد توجه مردمند و در عین وابستگی به ملت و
> مملکت خود هرگز تسلیم زور و زر نشده اند،
> و بی آنکه سر سپرده قدرتی و مشتاق منصبی باشند دور از تحریکات آشوبگران مسند
> طلب جز به حکم عقیده قلمی بر صفحه کاغذ نگذاشته اند.
> صاحبان این خط فکری حضور و وجود وارستگان را مخل موقعیت خود میپندارند و همه
> سعی شان مصروف آن است که به عنوان جنگ با آزادی ریشه آزادگی را هم دراین بوم و
> بر بخشکانند، و مردمی را که نه مخالفتی با حکومت فعلی دارند و نه عنادی با رژیم
> اسلامی به دشمنانی قهر آلوده مبدل سازند تا با کشتار و قلع و قمع شان بر افتخار
> خود بیفزایند.
> مدعیان حفظ حکومت اسلامی اگر قلمها را آزاد میگذاشتند مردم حق طلب بی غرض به
> جای خاموش گزیدن یا به صف مخالفان خزیدن به بیان واقعیتها میپرداختند
> و افشای مظالمی که در رژیم گذشته بر ملت ایران رفته است، و این خود قدمی بود در
> بیداری ملت و دفع مدعیانی که در کمین
> قدرتند و آماده خونریزی، بی آنکه مسایلی از قبیل نقض حقوق بشر و سرکوبی متفکران
> و آزادگان ورد زبان جهانیان گردد و مایه سرافکندگی ایرانیان.
> عجبا که سرنوشت ما ملت آزمایش آزموده هاست.
> آن هم به صورتی رنگین تر و سنگین تر. در دوران سلطه آریامهری هم وزارت
> اطلاعاتی بود و سانسور مطبوعاتی، خود بنده بارها ممنوع القلم شدم و طعم خفقان
> چشیدم. تلخ بود اما نه بدین تلخی ،مغرضانه بود، اما نه بدین ناشیگری، با این
> همه عاقبتش را دیدیم.
> در حکومتی که با اعلام بازسازی و امنیت اجتماعی به میدان آمده است شیوه سانسور
> وزارت ارشاد در حکم دم تکذیب گر خروس است و زانوی سفته بسته شتر.
> مادام که حلقوم متفکران و صاحب نظران از پنجه مخوف قانون شکنان وزارت ارشاد
> رهایی بیابد و حاصل عمری جان کندن اهل تحقیق از سلطه سلیقه و اغراض شخصی نرهد
> یقین داشته باشید که در، برهمین پاشنه میگردد.
و حاصل تلاش مردان صافی عقیدتی که در حیات دولت به جبران مافات
> مشغولند، نه در اوضاع ایران اثری خواهد گذاشت و نه در صحنه به هم پیوسته جهان
> امروز جلوه ای خواهد داشت.
> قوانین موجود برای مجازات مخالفان و حتی منتقدان دولت به حمد الله کم و کس ری
> ندارد، چرا حکومت قانون را جانشین شیوه های بدنام کننده و واقعا بی حاصل وزارت
> ارشاد
> نمیکنید و نویسندگانی را که مرتکب خلافی شده اند به محکمه نمی کشید. اکنون نه
> جنگی در میان است که بهانه ادامه اختناق گردد و نه خطری رژیم محکم اساس اسلامی
> را تهدید کند که لازمه اش توسل به شیوه های سر کوبگرانه استبدادی باشد،
> مملکتی به ظاهر آرام است و حکومتی به ظاهر مسلط با قانونی مدون. اگر در نوشته
> من خلاف شرع و قانونی است.
> چرا به محاکمه ام نمی کشید و راحتم نمیکنید.
> چرا باید در طول سالهایی که فروش و توزیع کاغذ در انحصار وزارت ارشاد است حتی
> یک برگ نصیب سی و چند جلد تألیفات من نشود و مجبور باشم کاغذ بندی دویست تومان
> را به قیمت پنج هزار تومان از همان کسانی خریداری کنم که هزار و دویست تومنش را
> به اعتراف مأموران دستگاه خودتان یکی بالا کشیدند و افشاگر قضیه را به زندان و
> سرانجام همین کتابهای با خون دل چاپ شده یا بسوزد یا بپوسند.
> همین است مصادیق عدالت اسلامی و حکومت با معرفت با تقوایی که به مردم وعده
> گردید؟
> در ماههای اخیر شایعه سازان البته متدین جوانمرد خروارها کاغذ موسسه کیهان و
> خبرنامه ها را تلف کردند که مرا سر سپرده امپریالیسم و از فعالان حزب توده و از
> مداحان رژیم آریامهری و از نوکران پهلبدی که شوهر اشرف است و بالاخره عضو رسمی
> ساواک معرفی کنند
> تا اگر روزی صفیر گلوله ای سینه ام را شکافت یا جسد بی جانم فرش خیابانی شد حتی
> یک نفر بر جنازه ملحد آلوده بدنامی چون بنده نماز نخواند.
> اقدام بی حاصل چرا خرجی که میتوانند با کشف یک لوله تریاک یا مصرف دو مثقال سرب
> هم بهتر به مقصود رسند و هم عملشان با تقوای اسلامی و شرافت انسانی فاصله کمتری
> داشته باشد.
> این شاید آخرین نامه من باشد که گوش جانم مشتاق طنین رهایی بخش الرحمن است و
> مزه ای در جهان نمیبینم.
> یا بفرمایید مرا بگیرند و به پاداش جرایم که به سائقه طبع بزرگوار پرهیزکارشان
> برایم تراشیده اند بکشند یا به دادخواهیم رسیدگی کنند و علت توقیف کتابم را
> اعلام کنند.
> راه پیشوای آزادگان جهان حسین بن علی که در انحصار قشر و طبقه خاصی نیست.
> بنزدیک من در ستم سوختن گواراتر از با ستم ساختن
> با عرض احترام و عذر تصدیع-
> سعید سیرجانی
> نامه دوم
> جناب آقای خامنه ای پیام عتاب آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و
> متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی
> امت همیشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسید،
> که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ایم.
> تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفته ام در باره سعه
> صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
> بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان
> با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان.
> حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد
> قلمداد کردید و نا معتقد به اسلام.
> اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص میفرمودید، و اگر مبتنی بر
> واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انا للاه و انا الیه راجعون.
> میدانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن
> تقوای دینی و سیاسی، آیت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق مرگ و خانه نشین و
> مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
> و میدانم رهبر جلیل والا قدری که با یک نهیبش نمایندگان مجلس اسلامی در لاک
> سکوت و وحشت میخزند، البته میتواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا
> آررد.
> فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ام و به تمجید نپرداخته
> ام.
> این وظیفه اخلاقی را شاعران و نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در کلک
> هواداران ولایت فقیه در آمده اند بهتر و موثرتر انجام میدهند.
> وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر
> و مجلس در اختیار دارد، چه نیازی به مدیحه سرایی مطرودان دارد،
> بخصوص نویسنده کج سلیقه ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.
> فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ام؟
> از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که به حمد الله درین ده سال فرصت شناسان حق
> مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند.
> وضع من در زمان شاه نیز مانند امروز بود. مینوشتم و چاپ میشد و منتشر نمیگشت.
> دیکتاتور مغرور می پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می
> افزاید.
> قطعا مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است.
> بفرمایید مطلب از یغما و خواندنیها بیرون کشیده مرا در مقوله سیاست فرهنگی،
> ماجرای کاپیتالاسیون مضحکه تغییر تاریخ شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضور تان
> بیاورند
> تا بدانید بوده اند مردم از جان گذشته ای که بی هیچ دعوی مبارزی و پیوستگی به
> دارو دسته ای از بیان حقایق پروایی نداشته اند.
> اما در مورد کتابهای توقیف شده بنده، واقعا نمیدانم کجایش حمله به اسلام است یا
> اساس حکومت اسلامی.
> من ذاتا از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته هایم منعکس
> است.
> اگر خدای ناخواسته همچو مفاسدی در دستگاه حکومت راه یافته است چه بهتر که مطرح
> گردد و علاج شود.
> مسئله اساسی در حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسند نشین و مسئولی حمل بر
> زیر سوال بردن رژیم میشود و لطمه زدن به اساس اسلام، و بهانه ای برای سرکوبی و
> اختناق و نتیجه اش همین که میبینیم.
> من به آنچه در کتابهای توقیف و خمیر شده ام نوشته ام عمیقا اعتقاد دارم در هر
> محکمه ای حاضر به پاسخ گویی ام.
> اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت واقعی اسلامی است،چرا بدین شیوه های غیر اخلاقی
> با من رفتار میکنند. مگر مملکت قانون و محکمه ندارد؟
> جناب آقای خامنه ای، توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که
> میکنند.
> در رژیم کمونیستی تکلیف خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار
> مفید افراد ملت خلاصه میشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد
> کارگری حاکم بر جامعه.
> در ممالک سرمایه داری تمول و در آمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم
> در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق حاجب آلاف و علوفی شده اند.
> اما در حکومت اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و
> روزه طولانی تر و سجده غلیظتر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی
> بسیار،
> یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عند الله اتقیکم، فضیلت افراد محصول تقرب به حق
> است و قرب یزدان در گرو تقوی؟ اگر چنین است اجازه فرمایید بی هیچ ملاحظه و
> پروایی عرض کنم
> بسیار از اعمال سران حکومت خلاف تقواست.
> این را به تجربه شخصا در یافته ام و اثباتش اگر خواستید آسان است.
> بگذریم از دوسال اول که نابسامانیها جواز آشفته گوئیها و آشفته کاریها بود،
> در همین چند ماه اخیر، بزرگانی که در خبرنامه ها و جراید مرا عضو حزب توده و
> خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند،
> هم از معصیت سنگین بهتان با خبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق و خوی من.
> به فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتید به فیض مقام و موقعیت خویش
> می توانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جویای سوابق شوند و آن گاه دست به قلم
> ببرند،
> یا کسانی را مامور که مزاحمتهایی از قبیل سنگ پراندن و شعار نویسی بر در و
> دیوار خانه ام کنند.
> جناب آقای خامنه ای بنده به خلاف حکم قاطع شما، مسلمانی صافی اعتقادم، و به دین
> و عقیده ام مباهات میکنم. هیچ ابله مخالف اسلامی نمیآید پانزده سال عمر خود را
> صرف تصحیح و چاپ مفصل ترین تفسیر قرآن کند.
> کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگیزه ای قصیده این بارگاه که پایه اش از
> عرش برتر است تقدیم آستانه قم میکند؟
> کسی که دلبسته اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می نشیند تا به نام مقدس اسلام
> هر ناروائی بر مردم تحمیل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
> جناب آقای خامنه ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر
> صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم، و بیش از بسیار
> مدعیان به حقانیت شریعت مقدس اسلام معتقد.
> به هیچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعداز این میتوانم
> داشته باشم.
> اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال 57 دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمیکردم،
> و اگر در طمع مال و منالبودم مجبور نمیشدم درین سالهای پیر و ممنوع القلمی خانه
> مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.
> آدمیزاده ام آزاده ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام
> شوکران،
> بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه
> از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند
> با تقدیم احترام
> سعید سیرجانی
>
> --
> من اگر ما نشوم تنهایم,
> تو اگر ما نشوی خویشتنی.
> چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم
> خانه اش ویران باد.
> دوست گرامی دریافت این ایمیل نشانه ی عضویت شما در گروه نابینایان ایران
> میباشد.
> برای لغو عضویت خود یک ایمیل بدون مطلب به آدرس زیر بفرستید.
>
nabinaian-ira...@googlegroups.com
>
> همچنین جهت عضو شدن در این گروه میبایست یک ایمیل بدون مطلب به آدرس زیر
> فرستاد
>
nabinaian-ir...@googlegroups.com
>
> مطالب و پیامهای خود را نیز جهت درج در این گروه به این آدرس بفرستید
>
nabinai...@googlegroups.com
>
> جهت بازدید و کسبِ اطلاع بیشتر در باره ی این گروه از آدرس زیر استفاده
> نمایید
>
http://groups.google.com/group/nabinaian-iran?hl=fa
> با سپاس فراوان
> امیر علیزاده
>
http://alizadeh.dd-dns.de
> ---
> شما به این دلیل این پیام را دریافت کردهاید که در گروه Google Groups
> "نابینایان ایران" مشترک شدهاید.
> برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیلهای آن، ایمیلی به
>
nabinaian-ira...@googlegroups.com ارسال کنید.
> برای گزینههای بیشتر، از
https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.
>