Aref Saberi
unread,May 29, 2021, 11:51:16 AM5/29/21Sign in to reply to author
Sign in to forward
You do not have permission to delete messages in this group
Either email addresses are anonymous for this group or you need the view member email addresses permission to view the original message
to nabinai...@googlegroups.com
اگر من رئیس جمهور شوم....
(قسمت چهارم)
سید عارف صابری
من اگر رئیس جمهور شوم, قبل از اینکه بخواهم قسم بخورم, می¬نشینم یک دل
سیر فکر می¬کنم که توی ده سال گذشته چندتا قسم خوردم, چندتاش دروغ بوده,
چندتاش مصلحتی بوده, چندتاش منافع خودم یا بروبچه¬های محل توی آن بوده!
بعد اگه دیدم قسم خوردن برام معمولی نیست و یک معنی و مفهوم مقدسی برایم
دارد, آنوقت باز قبلش چند دور از روی اون قسم نامه می¬خوانم و فکر می¬کنم
این چیزها یعنی چه! بعد اگه معنی بعضی¬هاش رو نفهمیدم اول می¬روم سراغ
لغت¬نامه و فرهنگ¬نامه و معنی آنها را جستجو می¬کنم و البته در این بین
به هیچ عنوان سراغ لغت¬نامه دهخدا نمی¬روم, چون فیلتر شده و این یعنی
اونجا یک معنی¬هایی هست که نباید باشد! بعد باز اگه نفهمیدم می¬روم سر
وقت همان¬هایی که سر کار هستند و هستند و آنهایی که هستند و نیستند و
آنهایی که نیستند و هستند و آنهایی که اصلا زبیخ نیستند, ولی سای¬شان
همه¬جا هست و از آنها می¬پرسم »جون مادرت بگو اینها یعنی چه؟« بعد که خوب
شیر فهم شدم, میگویم »آخیش..., حالا فهمیدم..., زودتر می¬گفتی«.
آنوقت همان روزی که باید بروم قسم را بخورم به جای آنکه با ماشین سواری
بروم, چندتا اتوبوس می¬گیرم و همه زن و بچه و خانواده و فامیل و خویشان و
دوستان و اقوام و قوم و ایل و قبیله خودم و همه کسانی که بهشان قول وزارت
داده¬ام و همه کسانی که همیشه التماس دعا دارند, جمع می کنم و یکجا همه
را می¬برم توی مجلس و همه¬شان را وا می¬دارم قسم بخورند که تجربه نشان
داده است که قسم من یکی دردی را دوا نمی¬کند. و در حالی که دستم را بالا
می¬آورم با تاکید بهشان میگویم » اسم همتون تو جیبمه, یالی قسم بخورید و
الا همینجا داد می¬زنم آی مردم اینها پول بلیط اتوبوسشون را ندادند!
اونقده داد می¬زنم تا آبروتون بره!« و بعد از آنکه همه آنها همراه با من
قسم خوردند, به آنها می¬گویم »حالا خودتان پیاده برگردید, ببینم راه¬تان
را بلدید یا بی¬خودی دنبال من راه افتاده¬اید« و هرچقدر هم بعضی¬ها اصرار
کردند که »حالا تا یک جایی ما را برسان« محل نمی¬گذارم و می¬گویم »
نمیشه, من دیگه قسم خوردم, الکی که نیست«.
بعد آن قسم نامه را چاپ می¬کنم می¬دهم بزنند روی دیوار اتاقم و هرروز
یکبار از روی آن می¬خوانم تا یادم نرود چه قسمی خورده¬ام, بالاخره آدم
مشغله¬اش زیاد است, یکبار یادش می¬رود. بعد هرزمان یکی از آنهایی که
همراه با من قسم خوردند از در دفترم آمدند داخل, قبل از آنکه حرف بزنند,
بهشان می¬گویم »اینو یادته؟« بعد که به یادش آوردم که چه قسمی خورده است,
می¬گویم »حالا بوگو« آنوقت به حرف¬هایش گوش می¬کنم و هر زمان که لازم بود
وسط درخواست¬هایش با انگشت اشاره به آن قسمنامه اشاره می¬کنم تا خودش
حواسش را جمع کند که چه می¬گوید. اینجوری هم من کمتر حرف می¬زنم و هم در
وقت هم صرفه¬جویی می¬شود. البته وقت¬هایی هم که در حال نوشتن هستم,
می¬توانم با ته خودکار به آن اشاره کنم یا اینکه سرم را به طرف آن بگیرم
و یکی از ابروهایم را به طرف آن بالا بیاندازم. البته در این دو مورد آخر
زیاد وارد نیستم و از همین الان باید تمرین کنم. بالاخره هرچه باشد, رئیس
جمهور است و اشاراتش! که اگر درست اشاره نکنم, ممکن است بعضی¬ها دچار دل
درد و دلمالش و دل پیچه و دلواپسی شوند.
#اگر_من_رئیس_جمهور_شوم
#سید_عارف_صابری
#وبلاگ_سرخ_سرخ_مثل_سیب_زمینی
#طنز