مهدی کروبی در مصاحبه با روزنامه "ساندی تلگراف" چاپ لندن گفته است که به زودی با میرحسین موسوی - دیگر رهبر مخالفان دولت - دیدار خواهد کرد تا پس از آن استراتژی "جنبش صلح آمیز" مخالفان اعلام شود.
این اولین اظهار نظر آقای کروبی درباره جنبش اعتراضی ایران پس از راهپیمایی 22 بهمن است که در آن مخالفان برعکس چند ماه گذشته نتوانستند راهپیمایی دولتی را کاملا تحت الشعاع قرار دهند.
اما در سخنان آقای کروبی نشانه ای از عقب نشینی به چشم نمی خورد.
بنابه گزارش ها آقای کروبی در آن راهپیمایی هدف حمله نیروهای هوادار دولت قرار گرفت و مجبور به ترک آن شد و ظاهرا در اثر جراحات وارده تحت مداوا نیز قرار گرفت. پسر کوچکتر او، علی کروبی، نیز در آن تظاهرات در حوالی میدان صادقیه دستگیر اما یک روز بعد آزاد شد.
آقای کروبی در پاسخ به سوال ساندی تلگراف دایر بر اینکه پس از ممانعت از اعتراضات 22 بهمن استراتژی تازه او چه خواهد بود گفت که براساس اصل 27 قانون اساسی درخواست مجوز راهپیمایی داده خواهد شد.
او گفت: "اما اگر اجازه تجمع به ما ندهند، مجبور خواهیم بود شیوه های مختلف را برای صحبت با مردم و آموزش آنها درباره جنبش مسالمت آمیز (مخالفان) و گسترش دادن آن به همه کشور امتحان کنیم."
او افزود: "آقای موسوی و من در آینده نزدیک ملاقات خواهیم داشت و مردم را از استراتژی و کار خود آگاه خواهیم کرد. این دیدار ممکن است در طول این هفته انجام شود."
آقای کروبی گفت که هرچند به عقیده بسیاری از علما هیچ تضادی میان اسلام و حقوق بشر وجود ندارد اما با توجه به رفتار حکومت، بسیاری از مردم اکنون به تدریج به این نتیجه رسیده اند که چنین تضادی وجود دارد.
دولت ایران روز پنجشنبه 22 بهمن با استقرار سنگین نیروهای امنیتی
در تهران سعی کرد مانع تجمع و تظاهرات معترضان شود با این حال آنها در نقاطی موفق
به تجمع و سردادن شعارهای اعتراضی شدند.
شبکه جنبش راه سبز (جرس): حضور اعتراض آمیز حامیان جنبش سبز و مخالف سرکوب در ایران، مراسم تحت امر سفارت ایران در لندن را ناتمام و بی سرانجام گذاشت.
این مراسم که قرار بود روز ۲۲ بهمن و بمناسبت سالگرد سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب و توسط تشکیلاتی تحت عنوان «اهل بیت» - که تحت امر و پشتیبانی سفارت دولت قرار دارد- در دانشگاه UCL برگزار شود، افرادی چون «ایوون رایدلی» Yvonne Ridley از پرس تی وی و «محمد مرندی» حامی رسانه ای دولت کودتا، قصد سخنرانی داشتند.
به گزارش خبرنگار جرس، همزمان با تجمع اعتراضی هزاران تن از ایرانیان و حامیان جنبش سبز در مقابل سفارت جمهوری اسلامی، گروه دیگری از دانشجویان ایرانیِ حامی جنبش نیز، با اطلاع از مراسم حامیان دولت در دانشگاه UCL، در آن محل حضور یافته و ضمن افشاگری پیرامون وقایع ایران و عملکرد کودتاچیان در داخل کشور، شعارهائی در حمایت از جنبش مردم ایران و آزادی دانشجویان و زندانیان سیاسی در ایران دادند و همچنین مراتب اعتراض خود را به حضور حامیان رسانه ای دولت و انکار کنندگان سرکوب و کشتار در ایران اعلام داشتند.
با بالا گرفتن اعتراضات دانشجویان، نماینده پرس تی وی (Yvonne Ridley) در معیت محافظانش مجبور به ترک سالن شد تا مراسم در همان آغاز متوقف شود و حامیان جنبش نیز با در کنترل گرفتن پَنِلِ مراسم، دست به افشای پرس تی وی، برگزار کنندگان مراسم و دولت کودتا زدند.
در این مراسم که نهایتا ده دقیقه به طول انجامید، محمد مرندی - که طی ماههای اخیر با حضور در رسانه های جهانی منکر هرگونه سرکوب و اختناق و کشتار در ایران شده است- قرار بود از ماهواره سخنرانی کند که این نیز نافرجام ماند.
در نهایت پلیس انگلستان برای جلوگیری از درگیری بین دانشجویان و حامیان دولت، وارد سالن شد و مراسم خاتمه یافت.
حامیان جنبش سبز در لندن، طی چند هفته اخیر، طی تجمعاتی مقابل دفتر پرس تی وی (ارگان برون مرزی سیمای حامی کودتاچیان)، رایزنی فرهنگی دولت کودتا و همچنین سفارت جمهوری اسلامی، مراتب اعتراض خود را اعلام کرده و پیام واقعی مردم ایران را در افکار عمومی انگلستان انعکاس داده اند.
اگر به استدلالهای رسانههای حامی دولت کودتا در روزهای پس از ۲۲ بهمن نگاهی گذرا داشته باشیم، درخواهیم یافت که مهمترین پایه ادعای آنان برای پیروزی جناح حامی کودتا بر جنبش سبز در روز ۲۲ بهمن، فاکتور «انتقاد از خود» سبزهاست.
به گمان حامیان کودتا صرفا به این دلیل که سبزها پس از راهپیمایی ۲۲ بهمن زبان به انتقاد از یکدیگر گشودند این امر نشان از تزلزل پایههای جنبش و یا به باور غلط آنان مرگ جنبش مدنی مردم ایران دارد. این تصور البته از این مساله نشات میگیرد که اصولا گفتگو و نقادی در مرام کودتاچیان هیچ زمان جایی نداشته است. آنها همواره به تز تکسخنگویی و مطلقانگاری و پیروی کورکورانه پایبند بودهاند و به همین دلیل نیز منطق چنین فضای باز و زنده و پویایی را نمیتوانند درک کنند.
حامیان کودتا از این اصل مهم غافل ماندهاند که یکی از اهداف اصلی جنبش سبز اتفاقا نهادینه کردن چنین فضای آزادی در ابعادی وسیعتر و به شکلی پایدارتر برای همه مردم ایران است. فضایی که در آن هر کس بتواند بدون واهمه و هراس از سرکوب موضع و نظر خود را در مورد یک آرمان جمعی اعلام کند و برآمد آن خرد جمعی چراغی شود برای آینده. مردم ایران نشان دادند با یکدیگر به راحتی گفتگو میکنند. آنها هنوز این مساله حیاتی را درک نکردهاند که انتقاد از خود یکی از راههای اصلی پویایی یک جریان سیاسی و اجتماعی است. بازگشتن به عقب و ارزیابی تجربیات زیسته و به بحث و اشتراک نهادن آن با هزاران همفکر دیگر است که میتواند منجر به ایدهها و روشهای نو و جلوگیری از جمود فکری گردد. اگر در ۸ ماه سبزها با دستان خالی توانستهاند حکومت سرکوبگر فعلی را با رانتهای میلیاردی و بیپایان نفتی به جایی برساند که برای اثبات اقتدار خود مجبور شود به مانور نظامی خیابانی روی بیاورد و شهر را به پادگان تبدیل کند به برکت همین تضارب آرا و نقد صریح یکدیگر بوده است.
کسانی که این روزها شعار مرگ جنبش سبز را سر دادهاند و چشمانشان را به روی واقعیت موجود بسته اند هنوز نفهمیدهاند که همین انتقادها، همین مشارکت خیل عظیم سبزها در آسیبشناسی یک حرکت سیاسی به معنای زنده بودن و پویایی آن است. مگر غیر از این است که اگر پای افول جنبش در میان بود میبایست کرکره تمام این گفتگوها را هم پایین میکشیدیم؟ اگر جریانی مرده باشد این همه زبان ناطق که هر یک به نوعی دیدگاههای خود را در این دو روزه به اشتراک نهادهاند پس به کدام جریان متعلقند؟ به جریان حامی کودتا؟
وقت آن است که اقتدارگرایان تفنگها و باتومهای خود را به زمین بگذارند و به این امر اذعان کنند که آن چه باعث تداوم و حیات است گفتگو و تعامل و نقادی است نه سرکوب و ارعاب و گلوله. ما حرف میزنیم و گفتگو میکنیم. شما سرکوب میکنید و گلوله شلیک میکنید. خود قضاوت کنید کدام جریان در طول تاریخ جاری و زنده خواهد ماند.
برخی حامیان جنبش سبز، ناکامی معترضان در به دست گرفتن فضای میدان آزادی در ۲۲ بهمن را به گردن نسخههای نادرستی انداختهاند که چهرههای خارج از کشور برای این مراسم پیچیدند. آنها میگویند که خارجنشینان با وجود سفارش مهندس موسوی به حفظ هویت واقعی افراد، سبزها را به جذب در سایر راهپیمایان فراخواندند و به این ترتیب فرصت بزرگنمایی مراسم فرمایشی را به رسانههای دولتی دادند.
دکتر حمید دباشی، رییس دانشکده مطالعات خاورمیانه و آسیا و استاد دانشگاه کلمبیای نیویورک، در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکند که بزرگترین ویژگی جنبش سبز، پلورالیسم آن است. وی اینجایی و آنجایی کردن در این جنبش را تنگنظری مینامد.
دویچهوله: بعد از راهپیمایی ۲۲ بهمن که جنبش سبز نتوانست نمایشی درخور از
حضور خود
در میدان آزادی بدهد،
برخی محافل نزدیک به جنبش سبز، خارج کشوریها را به ایجاد سردرگمی و انشقاق در جنبش متهم
میکنند. شما چه میگویید؟
حمید دباشی: این اتهام درست نیست، زیرا اصلا اتفاقی که در ۲۲ بهمن افتاد، شکست محسوب نمیشود. مردم ما در هشت ماه گذشته بسیار هوشمندانه نوع مبارزه را تعیین کردهاند و آگاهانه به حریم خشونت پا نمیگذارند. خیلی طبیعی است که وقتی میدان آزادی را تبدیل به پادگان نظامی میکنند، آنها به آنجا نروند. از طرف دیگر، من ماهیت جنبش سبز را پلورالیستی میبینیم. خود آقای موسوی میگوید هر ایرانی یک ستاد و یک رسانه است. من هم فرقی بین داخل و خارج به این معنا قائل نیستم.
حرکتی که آغاز شده، مانند یک رودخانه است. جنبش جریان دارد و من اتفاق روز ۲۲ بهمن را در روندی میسنجم که از ۲۳ خرداد شروع شده و همچنان ادامه دارد. پس فردا در چهارشنبه سوری، نوروز، یک مسابقه فوتبال و غیره اتفاقات دیگری میافتد.
ولی چرا گروهی به سرعت دم از شکست میزنند و برای ترمیم این ناکامی، اعلام میکنند که پس از این، آقایان موسوی و کروبی و خاتمی را رهبران خود محسوب میکنند و کاری به سایرین به طور منفرد یا گروهی ندارند؟
ما باید تعریف رهبری یا رهبری نمادین را گسترش دهیم. جنبش سبز، جنبشی برانداز نیست که نیاز به یک رهبری کلاسیک داشته باشد. اینسه نفر که نام بردید، قطعا از نمادهای مشخص جنبش هستند، اما خانم عبادی هم بطور مثال از جمله همین نمادهاست و گفتن این، انشقاق در رهبری نیست، زیرا جنبش سبز، ماهیت و ذاتی انقلابی ندارد که نیاز به رهبری کلاسیک و کاریزماتیک مانند آقای خمینی داشته باشد.
این را هم بگویم که گاهی منظور دوستان ما از داخل کشور، تنها تهران است. یعنی اگر کسی از خرمآباد هم چیزی بگوید، حمل به انشقاق میشود. البته شکی نیست که بدنه اصلی جنبش سبز در داخل ایران و بخصوص تهران قرار دارد. میلیونها ایرانی هم عقیده دارند که برنده انتخابات دهم، آقای موسوی است. شکی نیست که آقای موسوی نماد این جنبش است اما رهبر آن نیست. آقایان کروبی و خاتمی هم نمادهای دیگر هستند.
ماهیت جنبش سبز، مسبوق به اصلاحطلبی است و شکی نیست که اصلاحطلبی، مقدمهای برای بیان نارضایتیها بوده است. اما همین نارضایتیها، دو سال پس از روی کار آمدن آقای خاتمی در ۱۸ تیر، توسط خود آقای خاتمی محکوم شد. الان جنبش سبز، از آقای موسوی و خانم رهنورد، چهرههای دیگری ساخته است. تغییرات کمی که در ۳۰ سال گذشته در ایران رخ داده، تغییراتی کیفی در جنبش سبز را موجب شدهاند. استنباط من از جنبش سبز خیلی گستردهتر است و من نمیتوانم آن را محدود به سه نفر کنم.
ظاهرا دلیل ملامت خارج از کشوریها، اینست که چرا بخشی از آنها تاکتیک "اسب تروا" را توصیه کردند. گروهی گفته بودند که معترضان، خود را در ۲۲ بهمن به صورت هواداران دولت درآوردند و سربزنگاه، شعارها و نمادهای خود را رو کنند.
من مخالفم. استعاره اسب تروا به این معنا بود که ما هموطنان خود را که دولت احمدینژاد با هزار کلک جمع کرده، دشمن خود بپنداریم. در حالیکه آنها هم ایرانی و مدافع آزادی و حقوق مدنی هستند. اگر دولت دهم آنها را ملعبه خود کرده، معنایش این نیست که از کره ماه آمدهاند، یا برعکس، جنبش سبز از کره ماه آمده است.
باید استنباط وسیعتری از جنبش سبز داشت. جنبش سبز مغایرتی با منافع ملی ما، تمامیت ارضی و تحریم اقتصادی و حمله نظامی ندارد. ما باید مراقب باشیم با این استعارهها، بخش عمدهای از هموطنان خود را که بازیچه ترفندهای جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند، دشمن فرض نکنیم.
در حالیکه یکی از دستاوردهای اعتراضهای اخیر، همکاری و همفکری و عمل جمعی بوده، این خط کشیها خودش یک نوع عقبگرد و تظاهری از انحصارطلبی نیست؟
من بازهم تکرار میکنم که ۲۲ بهمن شکست نیست و در نتیجه نباید دنبال مقصر آن گشت. مبارزه ادامه دارد و ابتکار عمل همچنان دست جنبش سبز هست. همه حق دارند از این یا آن حمایت کنند. مهمترین دستاورد این جنبش، تفکر تکثرگرا، احترام به آرای دیگران، شکل گرفتن حوزه عمومی و اعتقاد به خرد جمعی است. من نه با کسانی که از این سه نفر حمایت کنند، مخالفتی دارم و نه معتقدم این موضع، باید حجتی باشد برای بقیه که چنین فکر نمیکنند.
در عین حال به نظر میرسد خطاب این سرزنشها، به محافل خاصی از اصلاحطلبان و نواندیشان دینی باشد که به خارج آمدهاند. مثلا اصطلاح " اتاق فکر" که آقای مهاجرانی بهکار برد، با مخالفتی شدید مواجه شد. از قرار این اشارهها مربوط به گروههای سکولار و عرفی یا اپوزیسیون کلاسیک خارج از کشور نیست.
من اساسا به این تضادهای کاذب اعتقاد ندارم. کسی که میگوید من روشنفکر دینی هستم، خودبخود در تعریف دین قرار میگیرد. مهم این است که جنبش سبز منطق روایی خود را دارد و در حال تولید متفکران خود است. خیلیها ممکن است به عادتهای مالوف مقولهی روشنفکر سکولار و دینی بیفتند و به بیراهه بروند. ما باید بدانیم که در این جنبش هیچکس حق نیابت و خلافت و ولایت ندارد. البته حق دمکراتیک هر کس هست که هرچه میخواهد بگوید اما نباید داعیه نمایندگی دیگران را داشته باشد.
ما ملتی هستیم که دستکم ۲۰۰ سال تاریخ مبارزه برای حقوق مدنی و خردجمعی در تاریخ مدرن داریم. ما باید اعتماد کنیم که از دل این تاریخ، تفکرات جدید بیرون بیاید. این خطکشی بین سکولار و روشنفکر دینی محصول جامعه استبدادزده ۳۰ سال گذشته ایران است.
پس از تصفیههای دانشگاهی و انقلاب فرهنگی، تعداد زیادی از کشور خارج شدند، عدهای در زندانها کشته شدند. عدهای حذف و منزوی شدند. اگر ما بخواهیم دم این مسائل را بلافاصله به اصلاحات و آقای خاتمی وصل کنیم، اصل موضوع را که مخدوش شدن ساحت چند صدایی ماست، فراموش کردهایم. من فکر میکنم که جنبش سبز، اعاده و بازگشت فرهنگ جهان شهری ماست. ما باید این تضادهای کاذب را رها کنیم و اجازه دهیم روشنفکران، به یمن مردمی که در خیابانها هستند، چیزها بیاموزند. من معتقدم که مقوله شهروند بسیار مهم تر و اولیتر از مقوله روشنفکر است. الان ۳۰ سال است که ما درگیر سندرم استکهلم در مسائل فرهنگی هستیم. یعنی کل فرهنگ چند صداییما در سیسال گذشته به گروگان گرفته شدهاست. باید این جنبه در جنبش سبز را دید و تقویت کرد.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: بهمن مهرداد
منبع: دویچه وله
سید ابراهیم نبوی
اولین سووال برای کسی که مبارزه می کند این است که چه کسی دشمن ماست؟ چه کسی در مقابل ماست و چه کسی یا کسانی هدف برخوردهای ما هستند؟ وقتی مبارزه می کنیم طبیعتا با چیزی یا کسی مبارزه می کنیم. در جنبش سبز نیز همچون بسیاری از جنبش های سیاسی و اجتماعی این سووال مطرح است که ما با چه کسی مبارزه می کنیم و قرار است چه کسی در این مبارزه شکست بخورد؟
شاید داستان 1984 جورج اورول را به یاد داشته باشید، داستان مردمی که هر روز باید در یک فضای تعریف شده جمع شوند و علیه دشمنی که توسط برادر بزرگتر یا پیشوا تعریف شده است، مبارزه کنند. آنها باید دشمنی را فرض کنند و علیه آن دشمن شعار بدهند، باید دشمنی را تعریف کنند و چشمان شان را ببندند و با رویای نابودی دشمن از ته دل فریاد بکشند، دندانهای شان را به هم بفشارند و مشت های شان را تکان دهند تا دشمن بداند که مردم هستند و با او می جنگند و سرانجام روزی او را نابود خواهند کرد. در جمهوری اسلامی مردم باید با آمریکا و دشمنان قسم خورده بجنگند، در چین باید مردم با امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم می جنگیدند، در کوبا مردم باید با آمریکا بجنگند، هیتلر می خواست با یهودیان بجنگد، خمرهای سرخ می خواستند با هر چیزی که اثری از تمدن غرب دارد، حتی یخچال و تلویزیون و هر کسی که برنج نمی کارد بجنگند و در بسیاری از کشورهای عرب و بخصوص در پیروان ناسیونالیسم عربی مردم می خواهند اسرائیل را نابود کنند. آیا جنبش سبز هم دشمن یا دشمنانی دارد؟ این دشمن کیست؟
بسیاری از مردم فکر می کنند دشمن اصلی مردم ایران احمدی نژاد است، اوست که ملت را به خاک ذلت نشانده است. اما برخی دیگر فکر می کنند که احمدی نژاد فقط یک عروسک در دستهای خامنه ای است و به همین دلیل خامنه ای به عنوان دشمن اصلی ملت باید از میان برود. اما برخی دیگر چنین نظری ندارند، آنها معتقدند در حقیقت سپاه و بسیج و حامیان دولت و نیروهای دولتی خیانتکار که پول نفت را می گیرند و مردم را نابود می کنند، دشمنان ملت هستند. البته دیدگاهی دیگر نیز وجود دارد، در آن دیدگاه دشمن اصلی لباس شخصی ها و نیروهای سرکوب هستند که باید هدف حملات جنبش قرار بگیرند. برخی دیگر معتقدند که اصلا دشمنان اصلی اینها نیستند، بلکه مافیایی که ما نمی شناسیم ولی پشت همه چیز هست دشمن ماست. برخی دیگر هم مطمئن هستند که دشمن اصلی ما آخوندها هستند که پشت سر آنها هم انگلیس است. واقعا کدام یک از آنها دشمن ماست؟ آیا فقط یک دشمن داریم یا در حقیقت طیفی گسترده از دشمنان در صف روبروی ملت قرار دارند؟
همواره در جامعه ما یک دشمن یا مجموعه ای از دشمنان فرض شده اند. اینطور راحت تر است. وقتی بتوانیم دشمنی را فرض و تصور کنیم طبیعی است که جنگ ما روشن تر و آشکارتر می شود. دائی جان ناپلئون معتقد بود کار کار انگلیسی هاست. آیت الله خامنه ای معتقد است آمریکا و عوامل داخلی آنها دشمن اصلی هستند. مجاهدین خلق معتقدند که رژیم دجال دشمن است و آقای بنی صدر زمانی ملاتاریا را دشمن ملت می دانست. در نگاه بسیاری از افراد دشمنان دیگری را هم می توان فرض کرد، برخی دشمن اصلی را روشنفکران می دانند، برخی دیگر حتی ملت ناآگاه را دشمن اصلی پیشرفت ایران می دانند.
ما کاری به دیگران نداریم، می خواهیم بدانیم دشمن جنبش سبز کیست؟ چه کسی یا کسانی هستند که دشمن جنبش سبز هستند و می خواهند جنبش را خفه کنند؟
من فکر می کنم دشمن اصلی ما احمدی نژاد نیست، اگر فرض کنیم که مشکل ما احقاق حقوق از دست رفته مردم است، طبیعی است که بپذیریم که قبل از احمدی نژاد هم حقوق ملت ما پایمال می شد. حتی می خواهم بگویم که خامنه ای هم که مانع مهمی پیش روی ماست، دشمن اصلی ما نیست. بسیاری از مردم در دوران خاتمی که خامنه ای در موقعیت رهبری بود، احساس خوبی نسبت به زندگی در ایران داشتند و از سوی دیگر قبل از رهبری آیت الله خامنه ای هم مشکل نقض حقوق ملت با جدیت وجود داشت. می خواهم بگویم که حتی نیروهای حکومتی و دستگاه تبلیغاتی حکومت هم که با تمام قوا روبروی مردم ایستاده اند، دشمن اصلی مردم نیستند. من مطمئنم که بخش اعظم کارکنان وزارتخانه های دولتی و حتی روزنامه کیهان و کارکنان سفارتخانه هایی که ما روبروی آنها تظاهرات می کنیم و بخش وسیعی از نیروهای سپاه که در سرکوب مردم نقش دارند، و بخش مهمی از نیروهای وزارت اطلاعات هم، نه تنها از دولت احمدی نژاد و وضعیت کنونی کشور خوششان نمی آید بلکه دوست دارند که در میان نیروهای سبزی باشند که برای آزادی و دموکراسی ایران تلاش می کنند.
یک کمی دقیق تر نگاه کنیم، حتی آن مردمی هم که حامی دولت احمدی نژاد به نظر می رسند، دشمنان ما نیستند، کسی که بخاطر فقر و یا ناآگاهی یا تبلیغات رسانه ای در تظاهرات نمایشی حضور پیدا می کند، فقط یک قربانی است. قربانی وضعیتی نامطلوب و ناعادلانه. وقتی از خانه یک مدیر دولتی معتقد به ولایت فقیه مثل روح الامینی پسری بیرون می آید که بخاطر جنبش سبز با تمام وجود تلاش می کند و بخاطر آن کشته می شود، مطمئنا در خانه های حامیان دولت نیز بسیاری از دوستان ما زندگی می کنند. یکی از دوستان من می گفت، در مسابقه فوتسال پسر یکی از کسانی که به طرفداری از دولت شعار می دادند و توسط سبزها متهم می شدند، در میان سبزها بود و وقتی می دید پدرش که بخاطر وضعیت خود در صف روبرو ایستاده است، توسط مردم به مزدوری متهم می شود، اشکش درآمده بود. نه می توانست علیه دولت شعار ندهد، نه می توانست علیه پدرش که طرفدار دولت نبود اما در موقعیت اتهام قرار داشت، چیزی بگوید.
ممکن است بگوئیم افراد مسوولند و فردی که مسوول است نمی تواند بخاطر حفظ وضع خود روبروی ملت بایستد، اما باز هم فرقی نمی کند. آنها هم دشمن ما نیستند، آنها در وضع بدی گرفتارند، دشمن اصلی ما وضعیتی است که در آن گرفتاریم، وضعیتی که به آسانی نمی تواند با خلاصه شدن در یک نفر یا یک گروه، محدود شود.
مشکل ما دشمن نیست، جنبش سبز خواسته هایی فراتر از یک فرد یا یک گروه اجتماعی دارد، ما آزادی و دموکراسی را برای همان سربازی که روبروی ما ایستاده است هم می خواهیم. آنهایی که در حکومت هستند و حکومت بخاطر عدم اعتماد به آنها مزدور استخدام می کند، نیروهای جنبش سبز هستند. همان هایی که کنسرت برگزار می کنند و وقتی علیه آنها شعار می دهیم سکوت می کنند. آنها در دل شان شعارهای ما را تکرار می کنند و آرزو می کنند که جنبش سبز پیروز شود تا آنها هم آزاد باشند.
آسمان در بغض خونینی شفق گشت
دل آزادگان آشفته تر گشت
نسیم سرد پاییزی وزید و
دگر برگی زسوزش زرد رنگ گشت
هوا پر دود و آتش زد زبانه
گلوله بر دل یاران نشانه
زآنسو زهرخند آن سیه پوش
در اینسو سینه درد آلوده پر جوش
رها گشت آن گلوله سینه ام سوخت
نگاهم را به سوی آسمان دوخت
فلک دروازه های خویش بگشاد
مرا چون ابر در آغوش بفشارد
هی به اینسو هی به آنسو رهایی چون توانم؟
جدایی هم زنزد همرهان بسان اشک نتوانم
رهایم کن نورد آسمانی را نمی خواهم
رهایم کن بهشت و جاودانی را نمی خواهم
رهایم کن رهایم کن ، نوایی بود با دستان تقدیر
تمنایی به ماندن و شاید واپسین تدبیر
ولی تقدیر با ما این جفا کرد
مرا از خیل یارانم جدا کرد
رهایم کرد در باغی بمانم
سرود جاودانی را بخوانم
شهیدان را بسان سرو دیدم
تمناشان به گوش دل شنیدم
به پیش عاشقان چون ابر گشتم
برای جملگی من حرف گشتم
بباریدم چو اشک بر روی مهتاب
بنالیدم بسان مادری بی تاب
نمی خواهم در اینجا شاد باشم
در این سوی حیات آزاد باشم
هنوز آن عهد و پیمان خاطرم هست
هنوزم عشق میهن در سرم هست
دست بگشادم دعا کردم
خدای مهربانم را صدا کردم
مناجاتم تمنای شبانه
به چشمم اشکهای عاشقانه
من همانم بید مجنون عاصیم
تا ابد در سجده گاهت باقیم
به ناگه پرده ها را بر کشیدند
خدای مهربان را جمله دیدند
بگفتم رخصتی تا باز گردم
روم آنجا بمیرم باز گردم
تو از روحت بر این خاکی دمیدی
که سر بر غیر خود افکنده بینی؟
زبونان در زمین خود را خدا خواندند
رهایان به بند و درغم هجران بماندند
هزاران بار هم گر من بمیرم
نخواهم بندگانت بنده غیرتوبینم
بگفت ای سرو سبز با صلابت
بگفت ای پاکباز با شهامت
تو جام شوکران را نوش کردی
بهشت از آن تو، مدهوش گردی
بگفتم آتشی در سینه دارم
بگفتا نوش از جام شرابم
بگفتم مردمان بی پناهم؟
بگفتا من پناه بی پناهم
بگفتم سرها برند بر پای دار
بگفت آنها بیایند نزد یار
اشک شدم ، سوز شدم ،
بنده رنجورشدم، ناله خاموش شدم
عصمت خواهر که یاد آمد
به ناگه شکوه پرجوش شدم
بگفتم تجاوزهم به فتوایت بدیدم
بگو اینبار با جام شراب آرام گیرم؟
صدای گریه یاران شنیدم
به ناگه عرش را در لرزه دیدم
هراسیدم، فغان گشتم،
سراپا من دعا گشتم
بگفتم رخصتی تا باز گردم
روم آنجا بمیرم باز گردم
رخصت آمد یا که تدبیری دگر شد
آتش عشق درونم شعله ور شد
ندا آمد برو سوی دیارت
به سوی مردمان بی پناهت
آتش عشق از درونم
کرد خاکستر وجودم
خدای من نسیمی را بپا کرد
مرا در شهر یارانم رها کرد
کنون من اشک پاک مادرانم
کنون اندیشه های یاورانم
من آن شورم در چشم مبارز
امید مردم بی سرپناهم
من آن دریای پر جوش و تلاطم
طنین لا الاهی جز خدایم
من آن بغض گلوی قهرمانان
صدای پرخروش همرهانم
همان مشتم که از خلقی برآید
همان جوشم که در دل خانه دارم
من آن موج مهیب خلق بیدار
به کاخ ظلم و بیداد زمانم
( الهام گرفته شده ازغزل مثنوی پاییزی خانم
صدیقی)
جنبش راه سبز (جرس) سعید عسگر،ضارب "سعید حجاریان" (مشاور سید محمد خاتمی در دولت اصلاحات)، اخیرا رییس امور ایثارگران بسیج واقع در خیابان سمیه در مرکز تهران شده است.
یک منبع موثق در گفتگو با جرس با اعلام این خبر افزود: پدر سعید عسگر هم به تازگی به ریاست اداره آموزش و پرورش شهر ری رسیده است.
گفتنی است که سعید عسگر به عنوان ضارب « سعید حجاریان » در اسفند 1378دستگیر شد وی در زمان ترور بیست سال داشت و دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب بود. وی در دادگاهی که به این منظور برگزار شد به ۱۵ سال زندان محکوم شد،اما پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شد.
سعید عسگر خرداد ۱۳۸۲ رهبری ۲۵۰ نفر لباس شخصی را بر عهده داشت که به خوابگاه شهید همت (طرشت) دانشگاه علامه طباطبایی حمله ور شدند.
برای عضویت در گروه خبری دانشجویی موج سبز یک ایمیل (حتی خالی) به آدرس زیر ارسال کنید. شما ایمیلی جهت تائید عضویت دریافت خواهید کرد. در ایمیل دریافتی روی لینک تایید عضویت کلیک کنید و از این پس شما عضو سبزی از گروه خبری دانشجویی موج سبز هستید.
گروه خبری - تحلیلی موج سبز در
حال حاضر فعالترین، معتبرترین و متفاوت ترین گروه خبری فعال جنبش سبز می
باشد. کلیه ایمیلهای ارسالی توسط گروه پس از بررسی بسیار توسط اعضا و بعد
از انجام تغییرات بسیار گرافیکی آماده شده و به گروه ارسال می شود. تعداد
ایمیلهای دریافتی از گروه موج سبز معمولاً بیشتر از 3 ایمیل در روز نمی
باشد و غالب ایمیلها پس از ساعتها کار به صورت ایمیلهایی با کیفیت بالا
تهیه شده و ارسال می شوند.
حتما بخوانید ...
صدای ضجه های دختران و پسرانی را که زیر چکمه های فولادین استبداد، فریاد الله اکبر می کشند را من از اعماق وجودم می شنوم. شما چطور؟
ما
در مقابل کردار خود مسئول هستیم. اما امروز بیشترین مسئولیت ما در مقابل
پندارها و اندیشه هایمان هست. اگر می دانیم، مسولیم که اگاه کنیم و اگر
نمی دانیم، مسئولیم که بدانیم.
مگر
نه این است که پایه های لغزان استبداد دینی که ملت ایران را سالهاست به
گروگان گرفته است، بر روی جهالت نهاده شده اند. ما نیز همین پایه ها را
نشانه گرفته ایم. اینبار می اندیشیم و آگاه می شویم و آگاه می کنیم. امروز
مارهایی که بر دوش ضحاک زمان می رقصند، از نا آگاهی ما تغذیه می شوند.
آگاهتر می شویم و ضحاک مار دوش را به زانو در می آوریم. آنهایی که امروز
برادران و خواهران ما را شکنجه می کنند و به بیرحمانه ترین شیوه ممکن به
آنها تجاوز می کنند، تنها از یک چیز می ترسند. از دانستن ما.
برای دانستن و آگاه کردن با گروه خبری دانشجویی موج سبز باشید. امروز بار سنگینی در دوش همه ماست. امروز ما صدای فریادهای خاموش نشدنی شهدای جاویدان جنبش هستیم. با عضویت در گروه خبری موج سبز با ما همراه باشید.