ياى ايام قىيم

2 views
Skip to first unread message

shaere darya

unread,
Jun 2, 2005, 7:26:29 AM6/2/05
to mghase...@googlegroups.com
ای رفیق این داستان بشنو زمن
نکته ها پنهان بود در این سخن


روزگاری در دِهی با مردمی اهل صفا

با گذشت و با محبت ، بی صدا و بی ریا

در میان دِه پر از سبزی و شادابی و شور

پاک بودم، از همه ننگی و نیرنگی به
دور

تا که یک روزی شدم با واژه ی شهر آشنا

رفتم و بهر هوس در خویشتن گشتم فدا

رنگها دیدم ولی آخر چه سود این رنگها

مکتبی از بهر من شد در تعلّم بر
ریا

شاد بودم معنی شادی نفهمیدم چه بود

هستی و پاکی و مستی را زمن شادی ربود

مستی از گل در میان باغ و بستان قدیم
پاکی از باران و هستی از وزشهای
نسيم


آه ای پاکی ، صداقت مادر شادی من

ای محبت ، ای گذشت سر لوحه ی بازی من

از چه رو یادی زمن کمتر در این دوران کنید

از چه روای ابرها بغض کرده اید ، باران
کنید

آه ای غم ، ای همیشه ماندگار ، ای با وفا

ای که بودی تو به نزدم هر زمان و هر
کجا

شکر، ترک من نکردی و نرفتی همچو پاکی و
صفا

همچو عشق و مهربانی ،همچوجود ، همچون
سخا

از تو می خواهم مرا در جستجو بهر صفا یاری
کنی

بهر پیدا کردن عشق و محبت در دلم کاری
کنی

تا که از نو زندگی را سر کنم ، انسان
شوم

با تمام عشق و مستی در وجودم راهی جانان
شوم
http://romina.blogfa.com

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages