تأیید کامل خبر قبلی از سوی مهندس موسوی، در حضور مأموران + سایر خبرها

5 views
Skip to first unread message

Emrooz News

unread,
Nov 22, 2012, 2:20:48 PM11/22/12
to

تأیید کامل خبر قبلی از سوی مهندس موسوی، در حضور مأموران

تهدید و ممنوع الملاقاتی یکی از فرزندان میرحسین پس از اطلاع رسانی کلمه

 

در پی اطلاع رسانی کلمه درباره وضعیت میرحسین و رهنورد، ضمن تداوم فشارها بر سه فرزند موسوی، یکی از آنها از سوی یک مامور امنیتی تهدید و به وی گفته شد که فعلا ممنوع الملاقات است.

به گزارش کلمه، زندانبانان در هفته جاری به دختران موسوی و رهنورد اعلام کرده بودند این هفته در روز سه شنبه برای ملاقات مراجعه کنند.

اما عصر دیروز و ساعتی پیش از زمان این ملاقات، یک مامور امنیتی در تماس تلفنی با یکی از دختران میرحسین، به بهانه خبررسانی کلمه او را مورد تهدید قرار داد و ضمن سخنانی هشدارآمیز اعلام کرد که وی فعلا اجازه ملاقات با پدر و مادر را نخواهد داشت و مورد پیگرد قضایی قرار خواهد گرفت.

 

مامور مورد اشاره با لحنی تند و همراه با فریاد و توهین، دختر نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس را تهدید کرد که در صورت ادامه اطلاع رسانی درباره وضعیت موسوی و رهنورد، شرایط برای آنها و دخترانشان سخت تر خواهد شد. او همچنین ضمن اعلام ممنوعیت حضور در ملاقات برای وی ادعا کرد که اخبار منتشر شده، دروغ و نشر اکاذیب بوده و قابل پیگرد قضایی است.

این مقام امنیتی همچنین گفته است که ما به بزرگان نظام هم گفته ایم شما دروغ می گویید. وی اما نگفت که منظورش از بزرگان نظام چه کسی یا کسانی است و آیا بزرگان نظام اساسا از آنچه در این مدت بر خانواده و نیز میرحسین و رهنورد گذشته است، خبر دارند یا خیر؟

 

بر اساس این گزارش، پس از این تماس تلفنی تهدیدآمیز، دو دختر دیگر موسوی طبق قرار قبلی برای دیدار با پدر و مادر خود به زندان کوچه اختر مراجعه کردند. آنها با حضور تعداد بیشتری از ماموران نسبت به دفعات قبلی مواجه شدند و پیش از آنکه در منزل برای آنها باز شود، با تاکید از آنها پرسیده شده که دختر ممنوع الملاقات شده هم همراهشان هست یا خیر؛ تا اگر هست از ورود ایشان ممانعت شود.

به گفته دختران موسوی، در ملاقات دیروز که در حضور ماموران صورت گرفته است، یکی از ماموران امنیتی پرینت خبر اخیر کلمه درباره آخرین وضعیت میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را در اختیار ایشان قرار می دهد و با تکرار تهدیدها، درباره خبررسانی ها و فعالیت های رسانه ای هشدار می دهد.

 

پس از آن دو دختر دیگر میرحسین به تماس تلفنی مذکور اشاره و تاکید می کنند ماموران به بهانه خبررسانی کلمه و با این ادعا که این خبرها نشر اکاذیب است، خواهرشان را ممنوع الملاقات و تهدید کرده اند.

میرحسین نیز با تاکید بر اینکه محتویات این خبر مختصر، کاملا صحیح و درست است، برخی وقایع و رفتارهای دوران حصر با خود و خانواده اش را گوشزد می کند.

او نگرانی های فرزندان درباره سلامتی پدر و مادر زندانی شان و اطلاع رسانی درباره این حصر غیرقانونی را یک حق طبیعی بر می شمرد و بر لزوم ادامه اطلاع رسانی درباره وضعیت خود و خانم رهنورد توسط هر سه فرزندش تاکید می کند.

=============================================

روایت محمد نوری‌زاد از یک روز بازپرسی در دادسرا

محمد نوریزاد:

 

برگه ای آمد در خانه. که بعنوان “متهم” بیا به شعبه ی نهم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه. کجا؟ میدان پانزده خرداد. به هیچ یک از اهل خانه خبر ندادم. تا مبادا برآشوبند. سه روز بعدش (سه شنبه سی ام آبان) رفتم. با ساکی پر از لباس و گرمکن و مایحتاج دیگر. و “دلی آرام و قلبی مطمئن”. می دانستم که این مسیر، لاجرم به زندان می انجامد. کدام زندان؟ این دیگر به ادامه ی نمایش مربوط بود. که من از آن خبر نداشتم. می دانستم که نمایش گونه پرسشی می کنند و پاسخی می گیرند و داستان وثیقه را به تنگای وقت می کشانند. وثیقه داری؟ نخیر. پس فعلاً برو زندان. زندان که رفتی، بازی شروع می شود.

 

برگه را دادم دست منشی شعبه ی نهم و خود در راهرو منتظر ماندم. تا صدایم کنند. نیمساعتی گذشت. و در این نیمساعت، به ساختمان اطراف نگاه کردم که در دل خود تاریخی نهفته دارد. و به این اندیشیدم که: در ایران، هر سلسله ای برای بقای خود دستگاهی پدید آورده و به رسم خود “عدالت” را معنا فرموده و بساط کسب خود آراسته. و باز به این اندیشیدم که: اگر همگان، عدالت را از کلاه شعبده ی خود برآورده اند، ما اما در این سی و سه سال آن را به کف کفش خود ساییده ایم. عدالتی که ما به اسم مسلمانی ترسیم کرده ایم، نمونه اش مگر در دوره های تلخ تاریخ به چشم آید. آنجاها که اراده ی یک نفر، بر همه ی عرض و طول مناسبات کشوری و مردمی چیرگی داشته. دوره هایی که به اسم عدالت، پوست از تن هرچه واژه ی انصاف و عدل و درایت و قانون و استقلال برمی کندند و به اسم خدا بر بد و خوب مردم تقسیم می بستند.

 

صدایم زدند. عجبا به شعبه ی چهار بازپرسی. که بعداً دانستم خودشان تغییر داده اند. به چه علت؟ ندانستم. داخل شدم. سلامی گفتم و نشستم و ساک خود را بر صندلی مجاور نهادم. این شعبه، درست همان است که یک سال پیش، به آنجا مراجعه کردم و از ضرغامی و مدیر سایت باشگاه خبرنگاران جوان شکایت کردم. که این سایت، فیلمهای ساخته شده توسط سازمان اطلاعات سپاه علیه من و خانواده ام را منتشر کرده بود. شش ماه بعد مرا به همینجا فراخواندند و گفتند: مدرکت کو؟ گفتم: داده ام. شش ماه پیش. قاضی عجول، پرونده را نشان من داد. که خودت نگاه کن. دانستم مدارک را برداشته اند. به چه علت؟ شاید به این خاطر که داستان شکایت به درازا بیانجامد. و شامل مرور زمان شود. و شاکی را بفرساید. همان شش ماه پیش برگشتم و مدارک لازم را بردم و تحویلشان دادم. و اکنون شش ماه دیگر گذشته و خبری برنیامده.

 

حالا اما من متهم بودم. و آماده ی رفتن به زندان. قاضی، پرسش نخست را نوشت و داد به دست من. و گفت: شاکی خصوصی داری آقای نوری زاد. نگاه کردم. یکی از آقازاده ها از من شکایت کرده بود. احتمالاً نمایشی را آغاز کرده بودند و قسمتی از نمایش را به عهده ی این آقازاده واگذارده بودند. فهم این مسئله چندان دشوار نبود. من در نامه ها و نوشته های اخیر خود، پرده های بسیاری را پس زده بودم. شاخص ترین آنها آقا مجتبای خامنه ای است. که نوشته بودم: هشتصد میلیون تومان از شهرام جزایری پول گرفته. اگر شکایتی بود، باید به این مهم می پرداختند. حتی احتمال دادم قاضی صلواتی از من شکایت کرده. که چرا او را جنازه نامیده ام؟ و این که: من کجا جنازه ام؟ نگاه کن. حرف می زنم. نفس می کشم. امضا می کنم.

 

و نیز مترصد شکایت سرداران فربه ی سپاه بودم. که کجا ما فربه و دزد و حریصیم؟ سند داری بیاور. و من، به ساحل بی نوای دریای خزر نگریستم که سرداران فربه، در مفتضح ترین طرح ممکن، قرار است آب خزر را که نه، بل تریلیاردها پول مردم را به سمت کویر مرکزی و سیری ناپذیر حسابهای بانکی خود کانال بزنند.

 

بازی اما از شکایت یکی از آقازاده ها شروع شده بود. عجبا که درست پس از دو ماهی که از انتشار نامه ی بیست و ششم می گذشت. و من در این نامه به او اشاره کرده بودم. عدالت به این می گویند. شکایت یک ساله ی مرا وانهاده بودند و سرضرب به سراغ شکایت آقازاده رفته بودند. من اگر بنا به خواست قاضی به وادی اما و اگر دخول می کردم، همانجا گرفتار می شدم. گرفتاری ای که پایانش از ابتدا مشخص بود.

 

در پاسخ به پرسش نخست قاضی نوشتم: “ضمن احترام به قانون و آرزوهای بخاک افتاده ی انقلاب، من محمد نوری زاد اعلام می دارم: نه شما را، و نه هفت مسئول برترِ شما را به رسمیت نمی شناسم و به هیچ پرسشی نیز پاسخ نمی گویم”. برگه را امضا کردم و دادم دست قاضی. قاضی بلافاصله پرسش دوم را نوشت. که آخرین دفاعت چیست؟ نوشتم: دفاعی ندارم. و تمام. قاضی برگه ی دیگری را امضا کرد و داد دست من. و گفت: این را امضا کنید. پرسیدم: این دیگر چیست؟ گفت: برگه ی التزام است. یعنی چه؟ یعنی شما ملتزم به این که هروقت صدایت زدیم بیایی بروی زندان!

 

و ادامه داد: راستی شما یک پرونده اینجا دارید که در آن “شاکی” هستید. گفتم: دیگر برایم مهم نیست. گفت: یعنی چه؟ گفتم: یعنی این که برایم مهم نیست. خودش منظور مرا فهمید. که این مهم نیست، از هر کنایه برای دستگاه او سوزنده تر است. مگر می شود آن شکایت مهم نباشد؟ پس ترشی اش بیاندازید. چهار دقیقه بعد از ورودم، از اتاق قاضی بیرون زدم. قاضی شعبه ی چهار شاید در طول عمر قضاوتش یک چنین رسیدگی جمع و جوری را تجربه نکرده بود. دوتا پرسش در چهار دقیقه. او خودش را برای پرپرزدنهای من مهیا کرده بود و من کل سیستم قضایی را به هیچ گرفته بودم. در راه برگشت، حس و حال کسی را داشتم که یکی زده به برجکش و حالش را گرفته. من در ذهن خود، فضای نابی از زندان رفتن خود پرداخته و کلی با زندانیان سیاسی گفت و شنود و زندگی و “حال” کرده بودم. این که در زندان این را می گویم و این را می شنوم. قاضی اما با برگه ی التزام، عیش مرا منقض کرده بود. خدا نبخشایدت قاضی.

===========================================

دخالت‌های فراقانونی رهبری

کلمه – یوسف رحمانی:

پس از دخالت رهبری در جلوگیری از تصویب قانون مطبوعات و لایحه‌ی افزایش اختیارات رییس‌جمهور توسط مجلس ششم، ممانعت از انتصاب اسفندیار رحیم‌مشایی به معاونت اولی رییس دولت دهم، و بازگرداندن وزیر برکنارشده‌ی اطلاعات به سر کار ــ آن‌چه با عنوان «دورکاری» یازده‌روزه‌ی احمدی‌نژاد معروف شد ــ این‌بار نوبت به این رسید که آیت الله خامنه‌ای از طرح سؤال مجلس از رییس دولت جلوگیری کند. در این سیاهه‌ی بی‌قانونی، ذکری از «کش‌ندادن» ماجرای بزرگ‌ترین فساد مالی تاریخ ایران، که از استیضاح وزیر اقتصاد جلوگیری کرد، و دخالت در ماجرای فساد مالی محمدرضا رحیمی ــ معاون اول احمدی‌نژاد ــ که در پرونده‌ی موسوم به «بیمه‌ی ایران» دچار اتهامات سنگینی است، نیاورده‌ایم. از دست‌اندازی آزادانه‌ی سپاه به تمام پروژه‌های ریز و درشت اقتصادی و صنعتی هم یادی نکرده‌ایم، از این‌که حکومت‌داری یک نفره کشور را دچار چه هزینه‌های گزافی کرده‌است هم، می‌گذریم. آن‌چه در این نوشتار با آن کار داریم، این است که مجلس این کشور، که همه می‌دانیم چه‌قدر نمایشی‌است، حتی نمی‌تواند اراده‌ی خود را در طرح یک سؤال ساده از رییس دولتی که همه می‌دانیم چه‌گونه منتصب شده‌است، پیاده کند.

 

جمهوری اسلامی کنونی ظاهراً دارای قانون اساسی‌ست، ولی در واقع این قانون اساسی کارکردی جز «پُز» برای نمایش این‌که ما هم قانون اساسی داریم، ندارد. از دید حقوقی، مهم‌ترین کارکرد قانون محدودکردن قدرت حاکمان است، و برای آن‌که مردمان از تعرض قدرت‌مندان مصون بمانند باید اختیارات حاکم در مرزهای قانونی محدود شود، ولی با وجودی که وظایف و اختیارات رهبر نظام در اصل یک‌صدودهم این قانون اِحصا شده‌است، دو نکته در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آن را از کارکرد یادشده برای قانون تهی کرده‌است. یکی اصل پنجاه‌وهفتم آن، که از عبارت «مطلقه» برای توصیف «ولایت» شخص نخست مملکت بهره می‌برد، و دیگر همین اصل یک‌صد و ده، که در بند دوم آن از عبارت «نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام» در توضیح یکی از اختیارات رهبر نظام استفاده کرده‌است. این‌جا کمی باید تأمل کرد.

 

دو نوع نظارت وجود دارد: یکی نظارت اطلاعی، و دیگری نظارت استصوابی. نظارت اطلاعی به‌معنای آن است که ناظر صرفاً از اَعمال آن‌که بر او نظارت دارد آگاه باشد، و آن‌که بر او نظارت می‌شود بی‌نیاز از آن است که برای انجام کارهای خود از ناظر کسب اجازه کند. در این‌گونه از نظارت، صرفاً آگاهی (=اطلاع) ناظر از جریان کارها توسط آن‌که بر او نظارت اِعمال می‌شود کفایت می‌کند. برعکس، در نظارت استصوابی آن‌که بر او نظارت می‌شود نه‌تنها ملزم به آگاه‌ساختن ناظر از کارهای خود است، بلکه باید کارهای خود را با اجازه‌ی او انجام دهد.

 

وقتی بنا به‌گفته‌ی قانون اساسی، دو ویژگی «ولایت مطلقه» ــ یعنی بی‌حد ــ و «نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام» برای رهبر توأمان می‌شود، معنای آن چیزی جز نظارت استصوابی رهبر در کلیه‌ی امور مملکت نیست. ولایت یعنی اولویت در تصرف؛ یک آدم مطلقاً بر همه‌ی امور کشور در تصرف اولویت دارد، و جزئاً در سیاست‌های کلی نظام هم باید نظارت داشته‌باشد: این یعنی تصرف سایرین در امور کشور منوط به اجازه‌ی رهبر است، و خود نیز اگر اراده کند می‌تواند این تصرف را رأساً جاری سازد. ساده آن‌که رهبر جمهوری اسلامی مطابق قانون اساسی می‌تواند هرکاری بکند. این چیزی جز بی‌قانونی محض نیست، و در یک‌کلام در این کشور اساساً قانون اساسی‌ای ــ به‌معنای واقعی ــ وجود ندارد.

 

توجیه‌ها برای کتمان‌کردن این واقعیت تلخ فراوان‌اند. دفعه‌ی پیش ــ ماجرای مصلحی ــ توجیه این بود که در برکناری وزیر اطلاعات از «مصلحت بزرگی» غفلت شده‌است. این‌بار فرموده‌اند پی‌گیری سؤال از رییس دولت، همان چیزی‌ست که «دشمن» می‌خواهد؛ البته این را «مردم»، که «بابصیرت»اند، «تشخیص می‌دهند». رفتار و گفتار رهبری دقیقاً تجسم ولایت «مطلقه»ی فقیه است؛ او علاوه بر آن‌که با تصمیمات نادرست خود انواع هزینه‌ها را بر کشور تحمیل کرده‌است، حتی برای مردم تشخیص درست را نیز تجویز می‌کند.

=========================================

رشید اسماعیلی آزاد شد

رشید اسماعیلی فعال دانشجویی دربند پس از دو ماه انفرادی ساعاتی پیش آزاد شد.

به گزارش کلمه، رشید اسماعیلی، عضو شورای سیاست گذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت که از روز هیجدهم شهریور در بازداشت و در بند الف سپاه در زندان دستگرد اصفهان بسر می برد، آزاد شد.

چندی پیش جمعی از فعالان مدنی، سیاسی و دانشجویی با انتشار بیانیه ای در اعتراض به وضعیت رشید اسماعلیلی از مسئولان امنیتی و قضایی خواسته بودند به دستگیری “خودسرانه” و اعمال فشار بر فعالان سیاسی و مدنی پایان دهند. در بخشی از این بیانیه آمده بود که رشید اسماعیلی یک فعال مدنی است که نظرات و دیدگاههایش را به طور علنی انتشار داده و نوشته ها و فعالیتهایش نشان می دهد که دغدغه گشودن روزنه ای از اصلاح در ساختار جمهوری اسلامی را داشته است.

 

مادر این روزنامه نگار چندی پیش در گفتگو با جرس گفته بود “ما هنوز نمی دانیم اتهامش چیست؟ در ملاقاتی هم که داشتیم فیلم برداری می کردند و شرایط طوری بود که اصلا نمی توانستیم سوال کنیم که در چه شرایطی نگهداری می شود و آیا خودش تفهیم اتهام شده یا نه؟ تمام نوشته های رشید منتشر شده و هیچ چیز خلاف قانون ننوشته است. او یک آدم اهل مطالعه و میانه رو بود.”

رشید اسماعیلی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر بود که در سال ۸۵ با حکمی در کمیته انظباطی دانشگاه علامه از تحصیل محروم شد.

 

رشید اسماعیلی در نشست خبری کانون مدافعان حقوق بشر ضمن اعتراض به این برخوردها عنوان کرده بود: ” همه ی ما به خاطر بیان اعتقاداتمان از حق آموزش و تحصیل محروم شده ایم پس آقای احمدی نژاد چگونه به خود اجازه می دهد که ایران را آزادترین کشور دنیا و دانشجویان ایرانی را بهره مند از آزادی کامل بداند؟ همین وجود ما تعلیقی ها بهترین دلیل برای نبود آزادی در دانشگاههای ایران است. نقض حقوق بشر را در ایران ، سریالی تکراری و گویی کارگردانان آن هیچ قصدی برای خاتمه دادن به آن ندارند.”

گفتنی است در سال ۸۵ وزیر علوم کابینه نهم اعلام کرده بود که از ادامه تحصیل در مقطع بالاتر دانشجویانی که دارای سه ستاره در پرونده خود باشند، جلوگیری می شود. بدنبال این اظهارات بود که ۵۸ دانشجو ستاره دار و از ادامه تحصیل محروم شدند.

 

پس از اعتراض دانشجویان، در آذر سال ۸۵ محمود احمدی نژاد در سخنرانی خود در دانشگاه امیرکبیر در واکنش به اعتراض دانشجویان محروم از ادامه تحصیل گفته بود که دستور می ‌دهم به دانشجویان ستاره‌دار درجه‌ ستوانی بدهند!

رشید اسماعیلی در سوم دی ماه ۸۸ نیز پس از احضار به اداره اطلاعات اصفهان دستگیر و هفتاد روز را در بازداشت به سر برده بود و پس از آزادی با قرار وثیقه در دادگاهی به یک سال و شش ماه حبس تعلیقی به مدت سه سال محکوم شد.

==========================================

پزشکی قانونی: احتمال مرگ بر اثر شوک ناشی از ضربه به نقاط حساس بدن

نتیجه سه هفته تحقیق دادستانی تهران: هنوز تعیین علت فوت مقدور نیست

کلمه – گروه خبر: دادستانی تهران پس از گذشت سه هفته از قتل ستار بهشتی در زندان، با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که هنوز تعیین علت قطعی مرگ این زندانی سیاسی مشخص نیست! با این حال در اطلاعیه دادستانی پس از ذکر مقدمات مفصل و مطول، این نظر با قید احتمال از قول کمیسیون پزشکی قانونی نقل شده که ممکن است مرگ ستار بهشتی بر اثر “شوک ناشی از ضربه یا ضربات به نقاط حساس بدن” بوده باشد. اطلاعیه ای که با توجه به مفاد آن می توان امیدوار بود پیگیری ها در این باره برای کشف حقیقت ادامه یابد.

 

به گزارش کلمه، دادستانی تهران بالاخره پس از سه هفته درباره نتایج بررسی ها درباره پرونده قتل ستار بهشتی در زندان اطلاعیه ای صادر کرد؛ اطلاعیه ای که اظهار نظری جدید را به پزشکی قانونی نسبت می دهد، آن هم پس از چند نظر متفاوت و متناقض که پیش از این به این نهاد قانونی نسبت داده شده بود؛ از جمله وجود کبودی در پنج نقطه بدن، نبود کبودی بر روی بدن، تاکید بر ضرب و شتم، ادعای مرگ طبیعی، استرس بازجویی و …

اکنون دادستانی پس از مقدمه چینی های مفصلی که حاکی از ادعای پیگیری و تحقیقات گسترده این نهاد مسئول قضایی است، از کمیسیون ۷ نفره پزشکی قانونی نقل کرده که کبودی روی چند نقطه از بدن ستار بهشتی آشکار است، اما علت قطعی فوت هنوز هم مشخص نیست، هرچند شوک ناشی از ضربه به نقاط حساس بدن یا فشارهای شدید روانی به عنوان محتمل ترین علت فوت مطرح شده است.

 

علت احتمالی ذکر شده از سوی پزشکی قانونی، که البته تلاش شده با بیانی بسیار مبهم و ناواضح مطرح شود، بسیار شبیه به گزارشی است که کلمه پیش از این در خصوص مرگ ستار بهشتی در پی از دست دادن کلیه زیر ضرب و شتم و شکنجه منتشر کرده بود. در آن گزارش همچنین اشاره شده بود که علائم کبودی موجود بر روی جنازه ستار، ناشی از نوعی شکنجه دردناک به نام “جوجه” است که در بازداشتگاه های نیروی انتظامی متداول است.

در بخشی از اطلاعیه امروز دادستانی آمده است: “ذکر این مطلب ضروری است که دادستانی تهران همچنین در مورد فوت مرحوم ستار بهشتی سوای برخی اتهاماتی که متوجه مامورین بازداشتی است به برخی احتمالات دیگر که ناشی از تبلیغات سوء و نحوه‌ ‌اطلاع رسانی غیر متعارف برخی سایتهای معاند در مورد متوفی ستار بهشتی بوده است توجه لازم را نموده و به تحقیقات خود در این زمینه ادامه خواهد داد.”

 

لحن عجیب و خصمانه دادستانی درخصوص اطلاع رسانی های صورت گرفته در رسانه های منتقد در حالی است که اگر رسانه های غیر وابسته در این خصوص اطلاع رسانی نمی کردند، قطعا خون ستار بهشتی هم مانند بسیاری از موارد مشابه پایمال شده بود. از این رو جعفری دولت آبادی و مسئولان بالادست او باید به جای تهاجم بی منطق به سایت ها، باید از آنها تشکر کنند که نگذاشته اند خون مظلومی بی سر و صدا ریخته شود.

این موضع گیری مبهم و تعجب برانگیز در حالی است که کلمه در روز ۱۱ آبان ماه از شکنجه ستار بهشتی در زندان خبر داده بود و شاید اگر در همان روز دادستان تهران به این سوء برداشت خود مجال بروز نمی داد و به دلسوزی منتقدان اعتماد می کرد، ستار بهشتی اکنون زنده بود و با مظلومیت خود سران دستگاه های قضایی و امنیتی را اینقدر شرمنده نمی کرد و نیازی به این همه تلاش و پیگیری! مسئولان قضایی هم نبود.

 

روز سه شنبه، رئیس سازمان پزشکی قانونی اظهاراتی را که برخی خبرگزاری های حکومتی به نقل از وی درباره «مرگ طبیعی» ستار بهشتی منتشر کرده بودند، تکذیب کرد و روز چهارشنبه هم وی اعلام کرد که بررسی علت مرگ ستار بهشتی به پایان رسیده، اما هنوز اجازه انتشار نداریم!

همزمان، در اطلاعیه ای که از سوی پزشکی قانونی منتشر شد اما لحن آن بیشتر به ادبیات نهادهای امنیتی شبیه بود، پزشکی قانونی از خود سلب صلاحیت کرد و اعلام داشت: هر نوع اظهارنظر، مصاحبه اختصاصی یا خبری که از سوی مسئولان سازمان پزشکی قانونی نقل قول می‌شود اعتبار ندارد.

 

اکنون در اطلاعیه امروز دادستانی به نقل از آخرین نظریه کمیسیون مذکور به تاریخ سی ام آبان ماه آمده است: «در حال حاضر با توجه به بررسیهای انجام شده و با اطلاعات موجود، تعیین علت قطعی فوت از لحاظ پزشکی مقدور نبوده، اما نظر به این‌که در معاینه‌ی جسد و بررسی‌های تکمیلی هیچ‌گونه دلایل و شواهدی از بیماری منجر به فوت احراز نگردیده است، محتمل‌ترین علت منجر به فوت می‌تواند پدیده‌ی شوک باشد که در صورت احراز ایراد ضربه یا ضربات به نقاط حساس بدن یا فشارهای شدید روانی، این عوامل می‌تواند عامل شوک مذکور باشد».

این اطلاعیه، یک روز پس از آن صادر شده که مادر ستار بهشتی پس از دو هفته سکوت رسانه ای این خانواده، در مصاحبه ای تصریح کرد ماموران پسرش را کشته اند. وی گفت که آنها می خواستند با پرداخت دیه، رضایت او را جلب کنند. مادر ستار بهشتی همچنین از شست و شوی جنازه بدون تحویل به خانواده، از خونی بودن کفن پسرش در هنگام مرگ و از تحت تعقیب بودن این خانواده و تهدید خواهر ستار به بازداشت خبر داده بود.

 

این در حالی بود که در روز گذشته، رئیس کمیته ای که مجلس برای تحقیق در این باره تشکیل داده بود، هم از غیر قانونی بودن محل نگهداری ستار بهشتی خبر داد تا ابهامی دیگر به موارد قابل پیگیری در پرونده قتل ستار بهشتی افزوده شود.

این در حالی است که همزمان با اطلاعیه دادستانی، خبر می رسد که دادستان تهران از بیانیه زندانی سیاسی بند زنان اوین عصبانی است و و اعلام کرده که همه زنان این بند تا اطلاع ثانوی از ملاقات حضوری محروم اند!

=============================================

نظر رهبری به نظر چند درصد مردم نزدیک تر است

کلمه – گروه سیاسی: امروز، اول آذرماه ۱۳۹۱، در تاریخ ثبت خواهد شد؛ همانند ۲۹ خردادماه ۱۳۸۸ که در تاریخ ثبت شد. مقاطع اینچنینی، و رفتاری که رهبری و دیگر سران کشور در آن از خود بروز می دهند، نشانه های خوبی برای قضاوت، هم برای مردم و هم برای تاریخ است.

واقعیت این است که در جوامع دموکراتیک، این مهم نیست که نظر شخص اول مملکت به چه کسی نزدیک تر است. بلکه مهم این است که نظر اکثریت مردم به چه چیزی نزدیک تر است و حکومت نظر چند درصد از مردم را در تصمیماتش لحاظ می کند و حتی اگر نظر اکثریت هم حاکم است، حقوق چند درصد از اقلیت را مراعات می کند.

اما درباره تحکم امروز رهبر به مجلسیان، به راحتی نمی توان گفت که دقیقا نظر ایشان به نظر چند درصد از مردم نزدیک است. چرا که در دوران سلطه حاکمیت فعلی بر جمهوری اسلامی، متاسفانه امکان هیچ تحقیق و برآورد مستقلی از نظر مردم وجود ندارد و سنجش مستقل افکار عمومی آشکارا ممنوع است.

 

با این حال با تقریب و تخمین می توان حدس زد که مقام رهبری با نظری که امروز اعلام کرد، چه نسبتی از افکار عمومی ایرانیان را نمایندگی می کند. خوشبختانه در این مورد خاص، یک نظرسنجی صریح در صدا و سیما انجام شد که می توان از آن برای نیل به برآورد تقریبی مورد نظر، کمک گرفت.

دوازده روز قبل، برنامه ای در صدا و سیما پخش شد که در آن دو نماینده موافق و مخالف سوال از احمدی نژاد (علی مطهری و علی اصغر زارعی) به مناظره پرداختند. در این برنامه، یک نظرسنجی پیامکی هم انجام شد که مجری برنامه (که به طرفداری از احمدی نژاد هم شهره است) نتایج آن را در پایان برنامه اعلام کرد.

در این نظرسنجی پیامکی، سه گزینه در برابر بینندگان قرار داشت: طرح سوال در جلسه علنی، طرح سوال در جلسه غیرعلنی، و منتفی شدن سوال؛ و آنطور که رنجبران مجری برنامه اعلام کرد، بیش از ۷۹ درصد به گزینه اول (سوال از احمدی نژاد در جلسه علنی) ۷ درصد به گزینه دوم (طرح سوال در جلسه غیرعلنی) و بقیه به منتفی شدن سوال رای دادند. (منبع)

اکنون که رهبری به مجلس اعلام کرده که باید گزینه سوم نظرسنجی مذکور، یعنی توقف پیگیری سوال را در پیش بگیرد، می توان تخمین زد که نظر ایشان به نظر حدود ۱۴ درصد نزدیک است.

 

اما مشکلی که در این میان وجود دارد، این است که جامعه ی آماری این نظرسنجی، به مخاطبان صدا و سیما محدود است و بخش قابل توجهی از جامعه ایران، اقشار و افکاری غیر از مخاطبان رسانه ملی هستند؛ اقشاری که درصد آنها در تخمین های مختلف خوشبینانه و بدبینانه، از ۳۰ تا ۷۰ درصد برآورد شده است و اکثریت آنها جزو منتقدان حاکمیت محسوب می شوند.

 

این بدین معناست که نظر امروز رهبری، حتی ۱۴ درصد افکار عمومی را هم نمایندگی نمی کند و درصد واقعی نظرهای نزدیک به نظر ایشان در بین ایرانیان را می تواند حدود ۱۰ درصد، یا حتی کمتر، برآورد کرد.

آیا این واقعیت تلخ و هشداردهنده، نباید سران، خبرگان، نخبگان، دلسوزان و قبل از همه اینها خود مقام رهبری را به فکر و تأمل در فاصله ای که حکومت از ملت گرفته، و بازنگری در این رابطه وادارد؟

و آیا قرار بود جمهوری اسلامی به جایی برسد که موضع نفر اول آن، همراهی ِ حدود یک بیستم مردم را به همراه داشته باشد؟ و آیا بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی هم انقلاب را بر مبنای نظر ده درصد از افکار عمومی هدایت و مستقر کرد؟ و آیا غالب فقهای شیعه معتقدند حکومت اسلامی قرار است نظر ۱۰ درصد را بر ۹۰ درصد تحمیل کند؟

و آیا این استبداد و دیکتاتوری، مصداق آشکار همان ظلم و ستمی نیست که امام حسین(ع) در واکنش به آن قیام کرد؟ و آیا علی بن ابیطالب(ع) حکومت و رای خود را به یاری اقلیت بر اکثریت مستولی کرد؟ و آیا در نامه اش به مالک اشتر گفت که اینگونه نظر خود را بر عموم مردم تحمیل کند؟ و آیا …

======================================

عاشورا، رهبر و رهزن

محمد جواد اکبرين

زائران امام حسين در زيارت ويژه روز اربعين، او را ناجى مردم از جهالت و حيرتِ ضلالت (گمراهى) مى خوانند. (و بذل مُهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة).

ضلالت، حيرت مى آورد و راه را چنان غبارآلود مى كند كه فرق ميان رهبر و رهزن دشوار مى شود.

شهادت، به معناى شهود و ديدن، مى تواند نقطه مقابل ضلالت فهميده شود و امام تا شهادت رفت تا مردمان را از ضلالت برهاند. اما عجبا وقتى شهادت هم اسبابِ ضلالت مى شود!

حاكمان جمهورى اسلامى به نام شهادتِ حسين بن علي، كمر به ضلالت مردم بسته اند و هرچه غبار بيشتر می فشانند و در حيرت مردم بقای خود را جستجو می کنند؛ در این چند نمونه تأمل کنید:

 

یک: والیان جمهوری اسلامی راهى را كه حق مى پندارند بر مردم تحميل مى كنند و مردم هزینه تشخیص ولایت را باید با جان و مال شان بپردازند حال آنكه امام حسین در همین واقعه کربلا در دو نوبت، حتی بیعتِ همه همراهانش را لغو کرد و گفت: برگردید! آن ها با من کار دارند و تا مرا نیابند، دست از سر ما بر نمی دارند. با شما کاری ندارند؛ نخست زمانی که خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عُروه به گوش او رسید و دوم، شب عاشورا که در تاریکی شب به اصحاب فرمود: در تاریکی شب بروید، دست خانواده ی مرا هم بگیرید و با خود ببرید.

دوم: آنها بر دشمنان امام حسین در کربلا مى خروشند و مرثيه ها مى خوانند اما همان رفتار غيرانسانى و گاه بدتر از آن را مرتكب مى شوند و كارنامه اى دارند آغشته به خون صدها زندانى مظلوم از دهه ٦٠ گرفته تا کهریزک و تا همين روزها كه خاك مزار "ستار بهشتى" هنوز تازه است... اما بر اين مشقِ وارونه، نام امام حسين را سياه مى كنند.

 

سوم: بر ستون شهادت، سقف سياست و تجارت مى زنند، همين چند روز پيش مداحان را گردهم آورده اند و به يك روحانىِ حكومتى منبر سپرده اند تا ذاكران امام حسين را توصيه و توجيه كند و گزارش رجانيوز (وبسایت نزدیک به آقای مصباح یزدی) از آن مراسم و توصیه های سخنران اش واقعاً خواندنى است؛ حجت الاسلام مهدى میرباقرى در این نشست گفته است: "آقا (آیت الله خامنه اى) با درایت کامل بعد از قصه ۲ خرداد دستور دادند هیأت‌ها را فعال کنید و همین‌گونه صحنه را برگرداندند... یکی از آفت‌هایی که اخیراً در جلسات اهل بیت در حال ظهور است این است که می‏گویند جلسات اهل بیت را سیاسی نکنید؛ این خیلی اشتباه بزرگی است". و در پایان هم سخنران نسبت به "دعا نکردن" براى رهبر جمهورى اسلامى در هیئت هاى مذهبى (به علت نارضایتی مردم و ناکامی دولتِ مورد حمایت وی) هشدار داده است.

 

از سوی دیگر بنيادی را با نام دِعبِل خُزاعى (از شاعران بلندآوازه شیعه) تاسيس كرده اند تا بيش از سى هزار مدّاح را بيمه كند و وام دهد و توجيه كند تا بتوانند تاجرانه "ذوالجناح" را به مركبِ ارباب قدرت بفروشند و از كربلا بگويند تا از بلاي والى جائر در امان بمانند و به قول حجة الاسلام میرباقری "در دوم خردادها فعال شوند و به فرموده ی آقا ورق را برگردانند" ولابد بی حکمت نبود که سعید حجاریان را هم جوانکی از هیئت عزاداری شهرری (مشهور به دخمه) ترور کرد و پس از مدتی بازداشت، آزاد شد و یک سفر حج جایزه گرفت.

این سه برگ، تنها سه نمونه بود و این قصه، سر دراز دارد و چنين است كه هزار و چند صد سال گذشته از روز واقعه و امام عاشورا بسیار غریب تر از سال ٦٠ هجرى است.

=========================================

از شعارهای ایران تا عملگرایی مصر و ترکیه در خاورمیانه بزرگ

کلمه – زهرا امیری:

پس از هشت روز موشک باران شهری، گفت و گوی های صلح میان اسرائیل و حماس با میانجیگری مصر به نتیجه رسید. روز چهارشنبه ۲۱ نوامبر، اول آذر، اسرائیل برقراری آتش‌بس با حماس را تایید کرد، اما با رفع محاصره مناطق فلسطینی‌ موافقت نکرد. منابع حماس یک روز قبل، از برقراری آتش بس خبر داده بودند. مصر در برقراری این آتش بس نقش میانجی را بازی کرد و منابع مصری عصر چهارشنبه خبر توافق آتش‌بس میان حماس و اسرائیل را تأیید کردند.

بان کی‌مون٬ دبیرکل سازمان ملل در گفت‌و‌گو با خبرنگاران در اردن، از تلاش‌های استثنایی محمد مرسی٬ رئیس‌جمهور مصر٬ برای فراهم کردن زمینه توقف درگیری‌ها میان اسرائیل و حماس قدردانی کرد. ۱۵ کشور عضو شورای امنیت سازمان ملل نیز با صدور بیانیه‌ای از محمد مرسی و سایر کسانی که در فراهم کردن زمینه برقراری آتش‌بس نقش ایفا کردند٬ تشکر کردند.

 

اخوان المسلمین مصر با وجود خشمگین بودن از اسرائیل به دلیل حمله نظامی به غزه، کماکان برای کمک به برقراری آتش بس میان دو طرف تلاش کرد. محمد مرسی که از حزب اسلامگرای اخوان المسلمین است، به رغم نزدیکی فکری و عقیدتی به حماس، در جایگاه میانجی بی‌طرف باقی ماند و سعی نکرد با جانبداری مستقیم و یا نظامی از حماس جایگاه خود را در جامعه بین الملل مخدوش کند.

هشام قندیل، نخست‌وزیر مصر روز جمعه برای متعادل کردن فضای حاکم بر منطقه و توافق میان اسراییل و حماس به این منطقه سفر کرد. دلیل این که مرسی، از اعضای باسابقه اخوان‌المسلمین بر مبنای آن اقدام به فرستادن نخست‌وزیر به منطقه نوار غزه کرد، در حقیقت اعلام وفاداری به ملت فلسطین بود.

 

حوادثی که در هشت روز اخیر در فلسطین اتفاق افتاد درست مانند حوادث چهار سال پیش بود. با این تفاوت که در سال ۲۰۰۸ که مصر در آن زمان تحت رهبری دیکتاتورمآبانه حسنی مبارک، دوست و متحد اسراییل در جنگ علیه فلسطینی ها بود. استدلال شخصی حسنی مبارک در حمایت از اسراییل در حقیقت پایبندی به قرارداد صلح ۱۹۷۹ میان مصر و اسراییل بود. در سال ۲۰۰۷، زمانی که حماس به قدرت دست یافت، مبارک با نادیده گرفتن تعهدش به مردم غیرنظامی و با بستن مرزهای مصر و غزه، خشم و اعتراض مردم مصر را برانگیخت. اما محمد مرسی رییس‌جمهور منتخب مصر رویکرد دیگری را دنبال می‌کند. اساس و پایه قدرت او مبتنی بر سازگاری و اتحاد با فلسطین و حماس است.

 

یک روز پس از برقراری آتش بس خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس، از حکومت ایران به خاطر حمایت تسلیحاتی از حماس قدردانی کرد و حتی به کمک‌های ایران به گروه‌های فلسطینی نیز اشاره کرد. سخنان او در صدر اخبار بسیاری از رسانه های دنیا قرار گرفت، این در حالی است که روابط ایران و حماس طی ماه های اخیر به دلیل اختلاف مواضع در مورد سوریه به تیرگی گراییده بود. خالد مشعل به تازگی پس از سال ها زندگی در سوریه و استفاده از حمایت مالی و سیاسی این کشور، از بشار اسد به دلیل سرکوب گسترده مخالفان انتقاد کرد و از این کشور خارج شد.

 

خالد مشعل در مصاحبه با کریستین امان‌پور از شبکه CNN تاکید کرد که حماس نیز به دنبال حمایت مالی و نظامی از ایران است.  علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی هم در جمع نمایندگان مجلس، پشتیبانی مادی و نظامی ایران از حماس را تایید کرده و گفته بود: کمک‌های جمهوری اسلامی به حماس هم جنبه مادی دارد و هم جنبه نظامی. لاریجانی حتی از کشورهای عربی هم خواسته بود به جای سکوت از الگوی ایران دنباله‌روی کنند: آن‌ها باید تکانی بخورند و کمک واقعی بدهند. ملت فلسطین نیازی به سخنرانی و نشست ندارد، بلکه نیاز به حمایت جدی دارد. اگر این کشورها می‌‌خواهند در این موضوع سرافراز باشند باید به ملت فلسطین کمک نظامی کنند.

 

این سخنان هم‌زمان بود با مصاحبه لوران فابیوس، وزیر خارجه فرانسه با یکی از خبرگزاری های فرانسوی که ضمن ابراز امیدواری از برقراری آتش‌بس میان اسرائیل و حماس در نوار غزه، به نقش ایران به عنوان یکی از عوامل سهیم در جنگ اشاره کرد. فابیوس گفت که این کشور نه تنها در درگیری‌های نوار غزه، بلکه در بسیاری نقاط دیگر از جمله لبنان، سوریه و عراق نیز دست دارد. او به ارسال سلاح توسط ایران برای حماس نیز اشاره کرد.

علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل رهبری هم امروز اظهارات اخیر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان و زیاد نخاله معاون دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین را تایید کرد. آنها گفته بودند: تمام سلاح‌های موجود در غزه متعلق به ایران و سوریه است. به گزارش تسنیم، ولایتی همچنین گفت: جمهوری اسلامی ایران به هر طریق ممکن به مجاهدین فلسطینی، لبنانی و مبارزان مسلمان در هر نقطه از دنیا کمک می‌کند. ایران به ‌رغم همه مشکلاتی که داشته، هیچ‌ گاه نسبت به سرنوشت مسلمانان، مجاهدین و مبارزان مسلمان بی‌اعتنا نبوده است.

 

دولت اسلامگرای مصر از آزمون دیپلماتیک غزه سربلند و موفق بیرون آمد. آزمونی که نه تنها به برقراری صلح و امنیت کمک کرد بلکه اعتماد و تشکر سازمان ملل و شورای امنیت را نیز به دنبال داشت.

اکنون مصر در حال تبدیل شدن به قدرت دوم اقتصادی و سیاسی خاورمیانه است. ترکیه هم با رهبری حزب اسلامگرای عدالت و توسعه سال هاست که جایگاه اول را به خود اختصاص داده است و سیاستمداران ایران همچنان شعار می دهند و قصد اصلاح جهان را دارند.

در حالی که کشور ما هر روز در سراشیبی فقر و بحران پایین تر می رود، ترکیه بدون داشتن قطره ای نفت، قدرت اول اقتصادی خاورمیانه است و مصر تنها یک سال پس از پشت سر گذاشتن یک انقلاب بزرگ در کلیدی ترین مناقشه منطقه خاورمیانه (اسرائیل- فلسطین) نقش اصلی را بازی کرد. اما سران حاکمیت فعلی در ایران هر روز فقط تهدید می کنند و شعار می دهند و هنوز اندر خم یک کوچه اند.

===========================================

خطای متولیان امور دینی نباید موجب دلزدگی از دین شود

آیت‌الله امجد: اینکه در منبر حرف اشتباهی بزنم و کسی نتواند نقد کند، اسلام یزیدی است

آیت الله محمود امجد با تاکید بر اینکه همه امور به خداوند باز می گردد و در اختیار اوست و باقی هیچ کاره اند، غرور و تکبر را، نجس ترین نجاست ها می خواند و می گوید: ما همه مسلمانیم اما نه آن مسلمانی که مراد پیامبر (ص) و امام صادق (ع) است، چرا که ظلم می شود اما کیست که اهمیت دهد؟ آن هم در حالی که پیامبر اسلام (ص) می فرمایند: “هرکه صبح کند و به فکر اصلاح کار مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.” او تاکید می کند: امام حسین (ع) آمده تا به ما بفهماند که خدا هست و ضمن تربیت ما، جملگی مان را از اسارت و بندگی دنیا نجات دهد.

 

به گزارش شفقنا، این استاد اخلاق و عرفان، در سخنرانی شب ششم ماه سوگواری امام حسین (ع) در ابتدای صحبت های خود، بعد از قرائت سوره های مبارکه حمد و توحید با بیان اینکه دنیای فعلی در جهالت غوطه ور است و از این روست که خدا را رها کرده و پی هیچ رفته است، می گوید: خداوند دنیا را برای انسان خلق کرده و بدبخت جامعه بشریت که پی دنیا را گرفته و حقیقت را رها کرده است. خداوند بهشت را برای آدمی خلق کرده، نه آدمی را برای بهشت. امیدوارم که از خواب غفلت بیدار شویم.

 

مولف کتاب «اشراقیت معنوی» در ادامه، به داستان پیروان حضرت موسی اشاره می کند و می گوید: آن ها مزدور حکومت و قدرت بودند، یک لحظه خیر آخرت را از سوی خداوند به خود دیدند و ایمان آوردند.

این استاد اخلاق می افزاید: کمال، کمال می آورد و نقصان، نقصان و در مطالعه آیات قرآن این را فهمیم که خداوند همه کاره است و هیچ کس دیگری کاره ای نیست و خداوند هر کاری که می کند خوب است.

این استاد عرفان، با تاکید بر این که، نجس ترین نجاست ها، تکبر است و تکبر عین حماقت می ماند، غرور و تکبر را خود بینی پدید آمده از یاد گرفتن چیزی یا داشتن ثروتی تعریف می کند و از خداوند توفیق رها شدن از غرور و تکبر را خواستار می شود.

 

او با طرح این پرسش که اگر خداوند همه کاره است، پس ما چه کاره ایم، اظهار می کند: ما هم کاره ای هستیم اما به اندازه خودمان آن هم به خاطر اراده ای که خداوند به ما داده است.

مولف کتاب “اخلاق انسانی در مکتب علی (ع)” تاکید می کند: این قرآن برای علامه طباطبایی ها، شیخ طوسی ها و نوابغ نیست بلکه برای عوام و تمامی مردم است. قرآن را همه می فهمند اما همه قرآن را تنها اهل بیت (ع) می فهمند.

امجد در ادامه به سه مصرع از سعدی، فردوسی و شیخ محمود شبستری اشاره می کند، “به نام خداوند جان آفرین”، “به نام خداوند جان و خرد” و “به نام آنکه جان را فطرت آموخت” و بار دیگر بر این مهم که همه امور به خداوند باز می گردد، تاکید می کند.

 

این استاد اخلاق با بیان اینکه خداوند ان شاءالله محبت و مهربانی انسان ها نسبت به یکدیگر را زیاد کند، می گوید: عالم جز ربط به الله هیچ چیز نیست، این عالم و نظام هستی، نظام علت و معلول است تا اراده خداوند نباشد نمی توانیم کاری را انجام دهیم. وقتی خدا اراده کند ما نیز می توانیم اراده کنیم. گاهی اوقات اراده می کنیم کاری انجام دهیم اما به یک باره نظرمان تغییر می کند که این به نظری که خداوند به ما کرده است باز می گردد. درست است که ما اراده می کنیم اما آن اراده را هم خدا به ما داده است. حال به چاه می خواهیم برویم یا به جاه، به جهنم می خواهیم برویم یا به بهشت؛ بنابراین، همه کاره خداست و بقیه هیچ کاره اند که اگر این را بفهمیم دیگر از کسی جز خدا نمی ترسیم.

مدرس مدرسه عالی شهید مطهری با بیان این که اگر کسی به خاطر غم نان یا ترس جان تن به کاری دهد، مسلمان نیست، اشاره ای هم به دوستی شیعیان با اهل تسنن می کند و می افزاید: حضرت آیت الله سیستانی گفته به اهل سنت نگویید برادران ما بلکه بگویید آن ها خود ما هستند.

 

او درمورد جان و نان می افزاید: البته جان و نان ارزش دارد اما اینکه ما بگوییم اگر فلان کار را بکنیم یا نکنیم فلان پست را از ما می گیرند، این دیگر مسلمانی نیست و همچنین اگر ترس از حرف حق گفتن داشته باشیم، دیگر مسلمان نیستیم.

امجد با بیان این که امام جمعه نماد حمایت از مردم است که اگر حمایت نکند دیگر عادل نیست، تاکید می کند: همه آن کسانی که آمدند کربلا و امام حسین (ع) را شهید کردند مسلمان بودند و نماز شبشان ترک نمی شد. پناه می برم به خداوند از تحجر و سیاه اندیشی.

این استاد اخلاق و عرفان با بیان این که هیچ کس در دنیا نمی تواند بگوید خدا نیست و همه معتقد به خدا هستند، ادامه می دهد: اگر بفهمیم خدا هست، باکی به دل راه نمی دهیم که داستان های قرآنی نظیر داستان حضرت موسی (ع) و حضرت ابراهیم (ع) گواهی به این نظر من می دهند. امام حسین (ع) نیز آمده به ما بفهماند که خدا هست و جملگی ما را تربیت کند.

 

او با برحذر داشتن مسلمانان از ترس غیر از خدا، دین اسلام را دین تواضع، ادب و معرفت می خواند و با بیان این که نماز برای این است که انسان معرفت پیدا کند، می افزاید: بشر مادامی که خود را مستقل ببیند و تکبر کند، شکست می خورد.

امجد درمورد نماز و نماز اول وقت، اظهار می کند: نماز اول وقت، به معنای اهمیت دادن به نماز است اما شخصی که نوکر مردم است و مسوولیت دارد باید به امور مردم رسیدگی کند و کار آنان را راه بیندازد، نه اینکه در اتاقش را ببندد و مردم را معطل بگذارد.

وی در شب هفتم از مجلس وعظ خود نیز بعد از قرائت سوره های حمد و توحید برای دفع مشکلات مادی، معنوی و اخلاقی جامعه و همچنین شفای مریضان و مغفرت گذشتگان، با اشاره به این که چندین هزار روایت درمورد نماز داریم، می گوید: خداوند در قرآن نمی گوید نماز بخوانید، بلکه می فرماید، اقامه کنید، چرا که ستون دین است و این ستون را اگر محافظت کنیم این سقف ماندگار می شود اما اگر رهایش کنیم، دیگر سقفی در کار نخواهد بود.

 

او با تاکید بر این که صلاح و رستگاری در نماز است، یادآوری می کند که خطاهای متولیان امور دینی نباید موجب دلزدگی از دین شود.

این استاد عرفان با بیان این که در اصول دین هیچ کس حق تبعیت از دیگری را ندارد، خداوند را همه رحمت، همه قدرت، همه حقیقت و همه علم معرفی می کند و ادامه می دهد: به هر حال اصول دین وجود دارد که در آن به توحید، معاد و نبوت اشاره شده است و فروع دینی هم هست که مربوط به احکام می شود.

او با بیان اینکه لزوما هر چه یک شخص روحانی بگوید درست نیست می افزاید: پیامبر (ص) می فرمایند، ارزش ها و انسان های ارزشی را بالا ببرید و اصلا معنای خطبه غدیر همین است. حضرت علی اصغر (ع) آیه بزرگ امام حسین (ع) است.

 

او با بیان این که از هیچ کس نترسید چرا که در نهایت آخرش مرگ است و مرگ هم ترس ندارد، می گوید: این درست نیست که امجد در منبر حرف اشتباهی بزند و کسی نتواند او را نقد کند چرا که این مدل اسلام یزیدی است، آن هم در حالی که امام صادق (ع) می فرمایند، نقد کنید و بر این مهم تاکید داشتند. چاپلوسی، دشمنی است و انسان متملق را باید طرد کرد.

این استاد اخلاق درباره نماز و نماز اول وقت اظهار می کند: نماز اول وقت، به معنای اهمیت دادن به نماز است اما شخصی که نوکر مردم است و مسوولیت دارد باید به امور مردم رسیدگی کند و کار آنان را راه بیندازد، نه اینکه در اتاقش را ببندد و مردم را معطل بگذارد.

 

امجد در ادامه با خواندن اشعاری در وصف حضرت علی(ع) با نوای سنتی عاشورایی، در ستایش امام اول شیعیان می گوید: خداوند در وجود حضرت علی (ع) جلوه می کند و کسی جز خداوند نمی تواند ایشان را بشناسد.

این استاد عرفان، امام حسین را شهید در راه نماز عنوان می کند و می افزاید: امام حسین (ع) در راه نماز و برای نماز شهید شد. نماز یعنی خدا بزرگ است و این که این را بفهمی و از کسی جز خداوند نترسی.

امجد با بیان اینکه مبارزه منطقی نیست و اصلاح گری درست است، ادامه می دهد: برخی می گویند، همین که معیشتمان تامین شود، کافیست و ما کاری به مسایل دیگر نداریم. برخی افراد هم انسان های خوبی هستند، اما حرفی نمی زنند و کاری نمی کنند که اگر این سکوتشان از ترس باشد یا برای حفظ منافع، آن شخص دیگر از دایره اسلام خارج است.

این استاد اخلاق، با اشاره به این که تفریح برخی از ما گوشت مردم خوردن شده است، در نقد غیبت، سخنانی ایراد می کند و در ادامه، عمل آزادگان، طواف عارفان، میعاد کعبه عاشقان، معراج عالمان، اکسیر غم زدا، زیباترین جلوه نیایش، کلید بهشت، عزت دهنده مومن، سد کج روی، منشور سفیران حق، نفی انحصار طلبی، رهایی از خودمداری و وفای به عهد را از حالات و صفات نماز می خواند.

=========================================

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages