چرا احمدی‌نژاد خامنه‌ای را وامدار خود می‌داند؟ + چند خبر و مقاله

1 view
Skip to first unread message

Emrooz News

unread,
Oct 28, 2012, 4:41:02 PM10/28/12
to

جنازه ای به اسم قاضی صلواتی و: نهضت آزادی

محمد نوریزاد

نامه ی امام به وزیر کشور وقت، یک نامه ی متقلبانه بوده است که نه به خط امام بلکه به خط مرحوم حاج احمد خمینی نوشته شده است

 

دادگاه انقلاب ما سه قاضی دارد. و من، اگر بخواهم خصوصیات این سه تن را شماره کنم، شرمگنانه و صادقانه می گویم: یکی از یکی عتیقه تر، یکی از یکی ترسوتر، و بزدل تر، و رام تر، و مطیع تر، و حرف گوش کن تر، و البته: بی سوادتر! با این همه اگر بخواهم جنازه ای از این سه تن برکشم و نشان همگان بدهم، حتماً دست بی اراده ی صلواتی را بالا می برم. چرا که این قاضی بخت برگشته، یک جنازه ی به تمام معناست و بقدر یک درخت کویری نیز حیات نباتی ندارد.

 

شاید برترین تابلویی که بشود از او ترسیم کرد این است: جنازه ای دراز به دراز افتاده، و مأموران اطلاعات و سپاه خودکاری لای انگشتان دست راستش جا می دهند و با حرکت دست جنازه، خودشان پای برگه ی محکومیت و زندان و اعدام بخت برگشته ای را امضا می کنند. سرآخر نیز برای محکم کاری، ده انگشت این جنازه ی بی نوا را در جوهر فرومی کنند و در کنار همان امضای آنچنانی می نشانند. چه کسی می تواند بگوید این امضا و این اثر انگشت را قاضی صلواتی پای آن برگه ننشانده است؟


این سخن “عمادالدین باقی” را بگویم و تابلوی این جنازه ی اساطیری را کامل کنم. باقی می گوید: از زندان اوین مرا به دادگاه انقلاب بردند. در اتاق صلواتی، من بودم و وکیل من و بازجوی اطلاعاتی من. قرار بود من به پرسش های قاضی پاسخ بدهم تا پرونده شکل قانونی بگیرد. در دادگاه، قاضی می پرسد و متهم پاسخ می دهد. اما آن روز روند پرسش و پاسخ به گونه ای دیگر بود. صلواتی اعلام رسمیت کرد. و برگه های مخصوص را به دست مأمور اطلاعات که بازجوی خود من بود داد. پرسش نخست را بازجوی اطلاعاتی من روی برگه ی مخصوص نوشت. برگه را به دست قاضی صلواتی داد. صلواتی برگه را – بی آنکه نگاهی بدان بیاندازد – به من داد. من به آن پرسش پاسخ دادم. امضا که کردم برگه را به قاضی صلواتی دادم. صلواتی برگه را – بی آنکه نگاهی به پاسخ من بیاندازد – به دست بازجوی اطلاعات داد. بازجوی اطلاعات پرسش دوم را نوشت و برگه را به دست صلواتی داد. صلواتی – بی آنکه نگاهی به برگه بیاندازد – آن را به من داد. من پاسخ دادم و امضا کردم و برگه را به صلواتی دادم. صلواتی – بی آنکه نگاهی به پاسخ من بیاندازد – برگه را به بازجوی اطلاعات داد تا پرسش سوم را بنویسد….. جنازه که می گویم یعنی این!


دلیل دیگر من برای جنازه بودن این موجود پژمرده، تازه ترین حکمی است که وی برای آقای مهندس محمد توسلی، از بنیان گذاران نهضت آزادی صادرکرده است. یا بهتر بگویم: حکم را برادران امام زمانیِ وزارت اطلاعات نوشته اند و امضای این جنازه را پایش نشانده اند. ادبیات این حکم (که نویسنده ی اطلاعاتی آن را “مقاله” نامیده است) آنقدر با سواد ادبی و قضایی جنازه ی مورد نظر ما متفاوت است که در همان یک خط نخست، شما متوجه ذات نافذ برادران، و بی ذاتی این قاضی مفلوک می شوید. عمده ی مانور برادران در این حکم یا مقاله، روی “غیرقانونی” بودن نهضت آزادی است.

در این مقاله به بخشی از نامه ی تاریخی امام خمینی به وزیر وقت کشور آقای محتشمی پور اشاره شده است. این که: “…. آنچه اجمالاً باید گفت آن است که پرونده این نهضت و عملکرد آن در دولت موقت و انقلاب شهادت می دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست و در این باره از هیچ کوشش فروگذار نکرده است. نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند و ضررآنها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیزبا دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است شوند، از ضرر گروهک های دیگر حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است….”

اجازه بدهید کمی از این جنازه فاصله بگیریم و به چند و چون آن نامه ی تاریخی اشاره کنیم. من، محمد نوری زاد، با اطمینان می گویم: این نامه، توسط مرحوم حاج احمد خمینی نوشته شده و به دروغ، آری به دروغ، به اسم امام به مردم و به تاریخ قالب شده است. می دانم ای بسا جناب سید حسن خمینی از این سخن من برنجند. اما چه باک؟ وقتی اختراع یک چنین دروغ آشکار و انتشار آن به اسم امام، سهم عمده ای در تسریع ویرانی کشور داشته است، چرا احتمالِ کدورتِ خاطرِ یک دوست ما را از ابراز حقیقتی به این بزرگی باز بدارد؟ درعین حال که می گویم: ای بسا کشتن حاج احمد آقای خمینی هم ربط وثیقی به همین نامه ی دروغین و حواشی آن داشته باشد.


مختصری درباره ی این نامه ی تاریخی:

این نامه، بعد از وفات امام منتشر شد. بله، بعد از وفات امام. نه در زمان حیات وی. آنهم درست در شرایطی که روحانیت برای خود رقیبی غیر از نهضت آزادی باقی نگذارده بود. همه ی رقبا به تیر غیظ حاکمان روحانی و سراسیمه ی ما یا اعدام شده بودند یا فراری یا منزوی. مانده بود نهضت آزادی. که او نیز باید از میان می رفت.

تا امام زنده بود، با همه ی کم لطفی ها، اجازه نداد به این جماعت درستکار و فهیم و کارآزموده و تحصیلکرده و پاک رفتار، تعرض چندانی صورت پذیرد. اما به محض فوت ایشان، پروژه ی بی آبروکردن نهضت آزادی و کنارزدن اعضای آن از تمامی منصب ها کلید خورد. توسط چه کسی و چه جریانی؟ توسط همان باغبان زیرکی که در نامه ی بیست و ششم خود بدان اشاره کرده ام. همان باغبانی که یک چشمش اسراییلی است و یک چشمش آمریکایی. دَمَش اسراییلی و بازدمش آمریکایی است. باغبانی که از همان نقطه ی نخست انقلاب با کارگزاران یقه از بیخ بسته و پیشانی پینه بسته اش، در زیر و بالای حاکمیت حضور داشته است و بایدها ونبایدها را بدانان تلقین می فرموده است.


یک نشانه: مگر چندی پیش رییس اتاق اسراییل در سازمان اطلاعات سپاه بجرم جاسوسی برای اسراییل دستگیر و بازداشت نشد؟ ای عجب! رییس اداره ی مبارزه با اسراییل در سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؟ من می گویم: این یک نفر را حتماً خود اسراییل سوزانده تا مابقی جاسوسانش در امان بمانند. حالا شما برو ببین این جناب سردار پاسدار جاسوس اسراییل، چه سالهای متمادی و با چه تحلیل ها و چه نجواهای درگوشی، چه مسئولان ساده و بی سواد اما صاحب نفوذی را به چه کارهایی ترغیب کرده است!

من می گویم: نامه ی تاریخی امام به وزیر کشور وقت، یک نامه ی متقلبانه بوده است که نه به خط امام بلکه به خط مرحوم حاج احمد خمینی نوشته شده است. منتها جماعتی از جنس همین سردار پاسدار – رییس اداره ی مبارزه با اسراییل در سازمان اطلاعات سپاه که جاسوس از آب درآمده – با ظرافت تمام دم گوش او نشسته اند و تنها راه کنارزدن نهضت آزادی را نگارش و انتشار یک چنین نامه ای از طرف امام دانسته اند. حتما هم یک چندتایی از روحانیان و صاحب منصبان فعلی در این نجوا و ترغیب و فریب، با مرحوم احمد خمینی مجالست داشته اند و او را به نگارش یک چنین نامه ای حریص کرده اند. و باز می گویم: بعد از انتشار نامه، و بعد از این که مرحوم دانسته چه کلاهی به سرش رفته و بعد از آنکه بنای اعتراض نهاده و تهدید به افشاگری کرده، کارش را ساخته اند.


بعد از انتشار این نامه ی دروغین، نهضت آزادی بیانیه می دهد که: این نامه جعلی است و خط، دستخط امام نیست. حاج احمد خمینی که باید از این تهمت به سلامت بدر می جست، سراسیمه می شود. هم از مرحوم بازرگان شکایت می کند و هم دست به دامان خویشان خود می شود. در یک نمونه، نامه ای طولانی به عموی کهنسال خود آیت الله پسندیده می نویسد و او را به مدد خود می خواند: “…. از شما تقاضا دارم برای دفاع از امام و آرمانهای پاک او و برای خاطر دفاع او از اسلام عزیز و به خاطر تحمل رنج و زحمت و مرارتهای بسیاری که از آخوندهای درباری و متحجرین و مقدس نما‌ها و ملی گرا‌ها و چپ‌ها و منافقین کشید، حضرتعالی طی نامه‌ای آنان را محکوم کرده و صحت خط امام و پیشوای ملی و دینیمان را اعلام فرمایید و روح بزرگ امام را از خودتان شاد کنید و مطمئن باشید که با این کار اجر بزرگی را خواهید داشت و نامه را من منتشر نمی‌کنم ولی برای ثبت در تاریخ نگه می‌دارم…..“

حالا بشنوید از دادگاه. همانجا که دست به گلوی مرحوم بازرگان نهاده اند که چرا مدعی تقلب در نگارش این نامه شده ای؟ بازرگان می گوید: خود امام خمینی در انتهای وصیت نامه اش نوشته: … «اکنون که من حاضرم، بعض نسبت هاى بى‏واقعیت به من داده مى‏شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مى‏کنم آنچه به من نسبت داده شده یا مى‏شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صداى من یا خط و امضاى من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم.» (صحیفه نور – جلد ۲۱ – ص ۴۵۱) پس این نامه را به کارشناسان و خط شناسان بدهید تا درستی و نادرستی آن را مستند کنند!


بنا به درخواست مرحوم بازرگان، و بنا بر توصیه ی خود امام خمینی، نامه ی تاریخی را به کارشناسان و استادان خط شناس می دهند و معلوم می شود که خط، خط امام نیست. ای عجب! پس آن نامه ی پرهیاهو صحت ندارد؟ نخیر، صحت ندارد. عجیب تر این که نامه ی طولانی مرحوم حاج احمد خمینی به عموی کهنسالش با این جمله پایان می پذیرد: “… بار دیگر از شما تقاضامندم که اگر این نامه یعنی نامه امام به آقای محتشمی خط امام است که هست مرقوم فرمایید و کسانی که به دروغ چنین نسبتی را به من داده‌اند، خائن بدانید….“

می بینید؟ حاج احمد آقایی که خودش این نامه را نوشته، در مسیر فریب عموی خود دست به دامان شهادت او می شود. شاید با این گواهیِ دهان پرکن، بشود دهان معترضان را بست و از زیر آوار این فضاحت بزرگ بدر رفت. جاسوسان اسراییل اما بلافاصله بعد از انتشار این نامه بار خود را می بندند. مأموران مهیای آنان همچون جناب شریعتمداری قلم هایشان را تیز می کنند و به بهانه ی انتشار این نامه ی تاریخی قلم فرسایی ها می کنند و آبروها می برند. این گونه می شود که به ضرب یک نامه ی دروغین، هم نهضت آزادی از همه ی عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کنار گذارده می شود و هم شخصیتی همچون حاج احمد خمینی که می توانست بعدها بعنوان یک رجل سیاسی و روحانی مخاطراتی برای تمامیت خواهی آن جماعت پس پرده ایجاد کند، به نقطه ضعفی اینچنین آلوده می شود. و بعد نیز به راحتی از سر راه برداشته می شود.


به ضرب یک نامه ی دروغین، هم نهضت آزادی از همه ی عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کنار گذارده می شود و هم شخصیتی همچون حاج احمد خمینی که می توانست بعدها بعنوان یک رجل سیاسی و روحانی مخاطراتی برای تمامیت خواهی آن جماعت پس پرده ایجاد کند، به نقطه ضعفی اینچنین آلوده می شود. و بعد نیز به راحتی از سر راه برداشته می شود.

من – نوری زاد – چندی پیش شخصاً با کارشناس این نامه ی تاریخی صحبت کردم. حتی با قاضی پرونده بصورت اتفاقی هم سخن شدم. قاضی پرونده می گفت: پرونده را برداشتم و رفتم جماران. حال حاج احمد آقا زیاد خوب نبود. یا از خواب بیدارش کرده بودند یا بیمار بود. خودم را به او معرفی کردم. و گفتم که از نظر من پرونده باید مختومه شود و شکایت شما مورد ندارد. برافروخت که من منتظر محکومیت اینها بودم حالا می گویید پرونده مختومه است؟ من نظر کارشناسان را که خط امام را جعلی دانسته بودند، به وی نشان دادم. و به وی گفتم که صلاح شما نیز در مختومه شدن پرونده است. که وی با کلافگی رو به من کرد و گفت: خب، بله، خط خط من است. اما امام گفته و من نوشته ام!


این اعتراف مرحوم حاج احمد خمینی را بگذارید کنار آن دو خط پایانی نامه ای که وی به عموی کهنسالش آیت الله پسندیده نوشته است: “… بار دیگر از شما تقاضامندم که اگر این نامه یعنی نامه امام به آقای محتشمی خط امام است که هست مرقوم فرمایید و کسانی که به دروغ چنین نسبتی را به من داده‌اند، خائن بدانید….“

برگردیم به اصل مطلب. این بگویم و باب این سخن تلخ بربندم: که اگر استنادات نویسنده ی وزارت اطلاعات در این “مقاله” را که مبتنی بر نامه ی دروغین منتسب به امام است کنار بگذاریم، نشستن خانواده ی متهم در یک پارک نیز محل وقوع جرم تلقی شده است. و یا امضای یک نامه ی جمعی به سید محمد خاتمی. و سر آخر اعلام یازده سال زندان برای مهندس محمد توسلی.

می گویم: از یک جنازه انتظاری نیست. که خودش را وا بدارد و درست بنشیند و درست بیندیشد و درست سخن بگوید و درست بنویسد و از شأن حرفه ای خود و قضاوتی که به او محول شده درست صیانت کند. بل خنده دار این مأموران وزارت اطلاعات و سپاه اند که همچنان اصرار بر استفاده از جنازگی این جنازه ها دارند. غافل از این که تک تک این احکام خنده دار به سینه ی تاریخ سپرده می شود و در فردایی که زیاد هم دور نیست، دنیای عقل با حیرت به ترکیب این جنازه ها و گردانندگان آنها خواهد نگریست و حقوق معوقه ی مظلومان را بر میز مطالبه خواهد نهاد.

محمد نوری زاد

پنجم آبان ماه نود و یک

منبع: وب سایت نویسنده

==========================================

چرا احمدی‌نژاد خامنه‌ای را وامدار خود می‌داند؟

نامه‌نگاری‌های تند احمدی‌نژاد و صادق لاریجانی (روسای قوای مجریه و قضائیه) درباره امکان بازدید احمدی‌نژاد از زندان‌های جمهوری اسلامی، برای بار دیگر اختلافات درون حاکمیت جمهوری اسلامی را برملا ساخت. پیش از این نیز احمدی‌نژاد نامه‌نگاری‌های شدیداللحنی با رئیس مجلس (هم حداد عادل و هم علی لاریجانی) داشته‌است. پرده‌دری‌های او از هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، کروبی، موسوی، خاتمی و بسیاری دیگر نیز نشان «سیاست تهاجمی» او اما نه در عرصه سیاست خارجی بلکه در درون حاکمیت دارد.

 

با مروری بر رفتارهای احمدی‌نژاد دانسته می‌شود که این به چالش کشیدن ارکان نظام، منحصر به موارد یادشده نبود. در این چالش کشیدن‌ها او حتی شخص اول نظام یعنی علی خامنه‌ای را نیز از قلم نیانداخته‌است. در ماجرای نامه علی خامنه‌ای به احمدی نژاد برای صرف نظر کردن از انتصاب مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور، تعلل شش روزه احمدی نژاد باعث شد تا مطبوعات نامه مزبور را علنی کرده و بی اعتنایی احمدی نژاد به نامه رهبر را عیان سازند. برای بار دیگر اوج رو در رویی رهبر و رئیس دولت در ماجرای برکناری وزیر اطلاعات نمایان شد. عزل وزیر اطلاعات به دست احمدی‌نژاد و ابقای او به دست خامنه‌ای، مورد دیگری از چالش کشیدن رهبر بود.

 

اینک در ۹ ماه باقی مانده تا پایان ریاست احمدی نژاد، چرا وی با بر هم زدن قواعد بازی در جمهوری اسلامی، التهاب را در درون حاکمیت دامن می‌زند؟ مدعای این مقاله در پاسخ به این پرسش این است که: اولا احمدی نژاد، رهبر را وامدار خود می‌داند و نه خود را وامدار او.

ثانیا خروج از چرخه قدرت، هست و نیست احمدی‌نژاد و اطرافیانش را به باد خواهد داد.

 

مدعای اول: خامنه‌ای وامدار احمدی‌نژاد

۱- آیت‌الله خمینی با تئوری «ولایت مطلقه فقیه» جامه‌ای را دوخت که فقط و فقط به تن او که رهبری پرجذبه بود، می‌رفت. «مرجعیت»، «اقبال عمومی»، «شخصیت پرجذبه» و «قوه قاهره» چهار مولفه مهم بودند که قدرت بی بدیل او را شکل داده بودند؛ قدرتی که در نظریه ولایت مطلقه فقیه نمایان شده بود. اما، با فوت او و در گذر زمان، دانسته شد که چنان اختیارات نامحدودی نمی‌تواند در دست جانشین او (علی خامنه‌ای) باشد که از ۴ مولفه نام‌برده، فاقد کلیه آنها به استثنای مولفه چهارم (قوه قاهره یعنی سپاه) بود. علی خامنه‌ای فاقد شخصیت کاریزماتیک، فاقد مرجعیت مقبول و همچنین فاقد اقبال عمومی بود که بنا به مسئولیت قرار بود در غیاب این مولفه‌های مهم، رهبری کشور را به سبک و سیاق سلف خود برعهده داشته باشد.

 

چنین شد که چنان رهبری (فاقد ۳ مولفه نخست) هم در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و هم در دوران  خاتمی هرگز نتوانست در حد و اندازه‌های سلف خود ظاهر گردد. هاشمی با در دست گرفتن ریاست خبرگان، ریاست تشخیص مصلحت و ریاست جمهوری و همراهی مجلس، یکه‌تاز میدان قدرت بود. خاتمی نیز به دلیل رأی بالا و اقبال جامعه دانشگاهی و روشنفکری توانسته بود پلی ارتباطی (گفت‌وگوی تمدن‌ها) با جامعه جهانی برقرار کند. برای درک مقبولیت جهانی که خاتمی از آن برخوردار بود همین بس که به یاد آوریم در سالی که به اجماع کلیه کشورهای عضو مجمع عمومی (حتی اسرائیل و آمریکا)، پیشنهاد خاتمی مبنی بر نام نهادن سال ۲۰۰۱ به عنوان سال گفت‌وگوی تمدن‌ها به تصویب رسید، نهایت هنر علی خامنه‌ای نام‌گذاری سال ۸۰ به نام امام علی بود و بس.

 

۲- با پایان دوره خاتمی،  ۱۶ سال از رهبری علی خامنه‌ای گذشته بود. وی در این ۱۶ سال توانسته بود با تکیه بر قوه قاهره (سپاه)، جامه مرجعیت را بر تن کند. رهبری که یا نام هاشمی رفسنجانی یا موقعیت خاتمی، رهبری او را در سایه نگه داشته بودند، به دنبال آن بود که پس از خاتمی سکان ریاست جمهوری را به دست کسی بسپارد که حاضر است دستبوس او باشد. یافتن چنین فردی و ارتقا او تا سرحد شخص دوم کشور، این نوید را می‌داد که رهبر، با کمک این فرد پیرو خواهد توانست در حد و اندازه بنیانگذار جمهوری اسلامی ظاهر شود.

چنین موقعیتی، اما، با حضور جریان حزب کارگزاران (حامیان رفسنجانی) و جنبش اصلاحات (حامیان خاتمی) ناممکن می‌نمود. جراحی این دو جریان سیاسی کشور، وظیفه خطیری بود که در انتخابات نهم و دهم برعهده دردانه رهبری (احمدی‌نژاد) گذاشته شد. تخریب رفسنجانی کار را به جایی رساند که وی به جای پیگیری شکایت خود از احمدی‌نژاد، آن را به خدا سپرد. جریان اصلاحات نیز که در انتخابات ۸۸ به میدان آمد شدیدا سرکوب گردید.

 

بدین ترتیب با حمایت جانانه رهبری از احمدی‌نژاد، هر دو این جریان‌های سیاسی از پیکره نظام جراحی شدند. این خدمت به خامنه‌ای واقعیتی است عریان که احمدی‌نژاد با علم به آن، رهبر را وامدار خود بداند. بنا به برخی گزارش‌ها، احمدی نژاد در جمع گروهی از مدیران خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) دخالت خامنه‌ای برای حفظ او در سمت ریاست جمهوری را تایید کرده و گفته بود: «آقای خامنه‌ای در سال ۱۳۸۸ من را حفظ کرد تا به این ترتیب نیروهای خودش را حفظ کند چرا که اگر میرحسین موسوی رئیس جمهور می‌شد دستگاه رهبری را برمی‌چید.» (سایت جرس ۴ اردیبهشت ۹۰)

 

قهر یازده‌روزه احمدی‌نژاد، گواهی بود که او خامنه‌ای را وامدار خود می‌داند و نه خود را وامدار خامنه‌ای. (من به رهبری بدهکار نیستم که کوتاه بیایم. اولا کسی که توانست بساط اصلاح‌طلبان را جمع کند من بودم. ثانیا انرژی هسته‌ای را من به اینجا رساندم. ثالثا هدفمند کردن یارانه‌ها را که هیچ کس زیر بارش نمی‌رفت من برعهده گرفتم و اجرا کردم. من چرا باید کوتاه بیایم؟ یک عزل و نصب وزرا در اختیار من بود که آن هم بحمدالله از من گرفته شده‌است). - سخنان نقل شده از احمدی‌نژاد به جنتی به نقل از سایت جرس ۹ اردیبهشت ۹۰-

 

مدعای دوم: خروج از گردونه قدرت برای احمدی‌نژاد ناممکن است

احمدی‌نژاد اینک پس از ۸ سال دشمنانی را برای خود تراشیده تا جایگاه رهبری را تثبیت کند. بدیهی است که او حاضر نباشد از گردونه قدرت به بیرون پرتاب شود. برای درک عمق انزجاری که علیه احمدی نژاد به وجود آمده، توجه به این نکته مهم است که نظام جمهوری اسلامی بر دوش سه نهاد اجتماعی مستقر شده‌است: روحانیت، بازار و سپاه.

رابطه خراب احمدی نژاد با هر سه این نهادها پر واضح است. ارتباط او با نهاد روحانیت و مرجعیت تا بدانجا خراب است که دیر زمانی است او به دیدار مراجع نمی‌رود. بازاریان نیز دل خون از سوء مدیریت احمدی نژاد دارند. رابطه احمدی نژاد با سپاه نیز تا آنجا تیره است که یکبار آنان را «برادران قاچاقچی خودمان» توصیف کرد.

علاوه بر رابطه تیره احمدی نژاد با این سه نهاد قدرت، رابطه تیره او با مجلس، قوه قضائیه و تشخیص مصلحت نیز بر همه آشکار است.

بر همه این‌ها باید افزود تنفری که احمدی نژاد در عرصه جهانی از خود برجا نهاده تا آنجا که در سفر اخیرش به نیویورک فقط توانست با روسای چهار کشور سوازیلند، مجمع‌الجزایر قُمُر، بولیوی، و سنت وینسنت دیدار کند و بس. (مراجعه شود به مقاله‌ای از نویسنده با عنوان: دستاوردهای آخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک)

 

افزون بر همه این‌ها، نیز پرونده‌های کلان تخلفات مالی و انضباطی احمدی نژاد چیزی نیست که برکسی پوشیده باشد. نادیده انگاشتن این همه تخلفات مالی تنها به لطف «چشم خطاپوش» رهبر ممکن آمده‌است. بنابر این، او تردیدی ندارد که با پایان دوره ریاستش، قرار است یک یک این پرونده‌های هم از سوی اصولگریان و هم رفسنجانی و بسیاری دیگر گشوده شود. اوضاع اقتصادی کشور نیز تا بدانجا خراب است که باید جام زهر را به یکی نوشاند. از نظر احمدی نژاد راه گریز از هر پاسخگویی، باقی ماندن در قدرت از یک سو و پناه گرفتن پشت سر رهبری از سوی دیگر است که «رایحه خوش خدمت» را در دولت احمدی نژاد نوید داده بود تا رهبری خود را تثبیت کند.

 

نتیجه

احمدی‌نژاد از اینکه به او نگاه ابزاری شود تنفر دارد. او می‌داند تاکنون جاده‌صاف‌کن رهبری و اصولگرایان بوده تا از شر کارگزاران و اصلاح‌طلبان خلاصی یابند. او همچنین جاده‌صاف‌کن حضور سپاهیان در جای جای اقتصاد سودآور کشور بوده‌است. احمدی نژاد به خوبی می داند که همین سپاهیان و اصولگرایان، قرار است کاسه کوزه هر آنچه را در این سال‌ها گذشته‌است بر سر او خراب کنند خصوصا اینکه او خود نیز بهانه‌های کافی به دست داده‌است. چنین اتفاقی نخواهد افتاد مگر آنکه او عرصه قدرت را ترک کند. معنای دیگر این سخن آن است که او نیک واقف است که اگر دیگران (رفسنجانی و اصلاحات) به دست او جراحی شدند، وی نیز قرار است به دست کسی دیگر به عنوان سرحلقه «انحراف» جراحی شود. از نظر او بازی که ۹ ماه دیگر قرار است به دست دیگران شروع شود، بهتر است او خود زودتر شروع کرده باشد به ویژه اینکه رهبر را وامدار خود می‌داند.

 

اگر قرار باشد این جراحی در ۹ ماه پس از این صورت پذیرد، چه بهتر که با تحمیل هزینه‌های سنگین بر رهبری و نظام  جلوی این جراحی را بگیرد. معروف است احمدی‌نژاد گفته‌است من رئیس جمهور امام زمان هستم نه رئیس جمهور خامنه‌ای. در محاسبه احمدی نژاد، خامنه‌ای باید بداند که تعرض به احمدی نژاد تعرض به خود اوست. احمدی‌نژاد این توان را در خود سراغ دارد که تمام حیثیت رهبری را لجن‌مال کند.

نازپرورده رهبری درصدد است این نکته را به او بفهماند که بقای او در دست رهبری و بقای رهبری در دست اوست. اینکه مجلس مطیع رهبر هر از چندگاه از قصد استیضاح وزیران احمدی نژاد یا طرح سوال از او کوتاه می‌آید، دقیقا ناشی از هراسی است که رهبر می‌داند به دلیل وامدار بودن به احمدی نژاد نمی‌تواند، این جراحی را در دوران ریاست احمدی نژاد انجام دهد.

 

برای مثال اگر فرض کنیم قرار باشد با رأی عدم کفایت دولت، انتخابات ریاست جمهوری زودرسی برگزار گردد آیا جنبش سبز، خواب راحت را از چشمان رهبر نخواهد ربود؟ این درسی بود که احمدی نژاد به رهبری آموخته‌است. بی دلیل نیست علی مطهری گفته که تاکنون احمدی نژاد دوبار درخواست آزادی موسوی و کروبی را داده‌است. احمدی نژاد هرگز دلش برای این رهبران جنبش سبز نسوخته که خواستار آزادی آنان شود بلکه او در صورت احساس خطر برای خود، مایل است به رهبر گوشزد کند که با کدامین چالش‌ها هنوز روبه روست که فقط احمدی نژاد می‌تواند آن‌ها را مهار کند.

==========================================

نامه شاهرخ زمانی از زندان رجایی شهر: صدای دادخواهی من را بشنوید

شاهرخ زمانی عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای کارگری و سندیکای کارگران نقاش تهران از فعالین کارگری شناخته شده در شهر تبریز طی نامه ای از زندان رجایی شهر درخواست کرده است که صدای اعتراض او را به جهانیان برسانیم.

به گزارش ملی- مذهبی، شاهرخ زمانی محکوم به ۱۱ سال زندان است. لازم به ذکر است طی مدتی که شاهرخ در زندان بوده مورد شکنجه و آزار بسیاری قرار گرفته است و اکنون نیز وی را به زندان رجایی شهر تبعید کرده اند.

 

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

خطاب به تمامی سندیکاها و نهادهای حقوق بشری و انسانهای آزادیخواه

صدای دادخواهی مرا بشنوید!

 

من شاهرخ زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش تهران و کمیته پیگیری پس از سی سال اقامت در تهران در تاریخ چهارده خرداد ۱٣۹۰ در بدو ورود به شهر تبریز بخاطر دیدار با پدر و مادرم توسط اداره اطلاعات شهر به شکل کاملا غیر قانونی و بدون کوچکترین سند و مدرک دستگیر شدم. بعد از چهل روز شکنجه های روحی و جسمی به زندان مرکزی تبریز تحویل داده شدم. در تمامی این چهل روز بازداشت غیر قانونی ام در اعتراض به این اوضاع در اعتصاب غذا بودم. بطوری که ۲۷ کیلو وزن کم کرده ام و مطلقا بازجویی ندادم. با این اوصاف علیرغم اینکه کوچکترین سند و مدرکی از من وجود نداشته و یک سطر بازجویی نداد. اداره اطلاعات و لجاجت آن٬ شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز با زدن اتهامات “تبلیغ علیه نظام و تشکیل دسته سوسیالیستی” مشمول مجازات در این موارد یعنی ۱۱ سال حبس برای من بریدند. در صورتیکه در حکم صادر شده نیز من از اول تا آخر منکر اتهامات بودم و این مسئله نشان دهنده جعلی و واهی بودن اتهامات و خود حکم بعدا بطوریکه قاضی پرونده در اثر اصرار من که بر اساس چه چیزی حکم صادر کرده است اعلام کرده و گفته شما فکر میکنید من کی هستم بنده در سلسله مراتب یک فرمانبرداری بیش نیستم.

 

زندان تبریز یکی از مخوف ترین زندانها با آدمکش ترین ماموران می باشد٬ برخورد غیر قانونی و غیر انسانی و جنایتکارانه آن زبانزد خاص و عام می باشد٬ زندانیان سیاسی بدون برخورداری از کوچکترین حقوق قانونی مانند مرخصی، آزادی موردی و مشروط و یا کتابخانه که فقط کتابهای تخصصی دارد تحت نظر اداره اطلاعات مرکزی به بدترین شکل ممکن مورد زندانیان را تحت شکنجه های روحی و جسمی فراوان قرار میدهد. بدترین رفتار انداختن زندانیان عادی به جان زندانیان سیاسی می باشد. به علت اینکه بندی مستقل وجود ندارد، این کار را بطور روزمر ه انجام میدهند و روزی نیست که یک درگیری کوچک و یا بزرگ در این اداره بوجود نیامده باشد.

 

در یک اطاق بیست متری بیست و یک تخت است که گاهی از چهل نفربه بالا در آنجا هستند همیشه هفت نفر از زندانیان عادی مخصوص که روحشان فاسد بوده و تحت ارعاب تن به جاسوسی و درگیری میدهند در میان زندانیان هستند.

زندانیان سیاسی با افراد مبتلا به بیماری ایدز و یا هپاتیت در تماس می باشند که با تحریک مسئولان به سوهان روح زندانیان سیاسی تبدیل میشوند. در سال ٩٠ مرا بعد از سه روز نگهداری در این اطاق که به نوعی بهشت حساب میشد به بند ١٢ اداره اطلاعات برای آزار و اذیت بیشتر، مرا به یک قرنطینه همراه با زندانیان خطرناک که فقط برای سه روز قابل تحمل است نگهداری کردند و بعدا بهمراه جمهور آزگوچ از پ ک ک به بند ۱۵متادون که پنجاه نفر مبتلا به ایدز و هپاتیت در آنجا بودند، انتقال دادند. در آنجا در اعتراض به این مسئله یک اعتصاب چند روزه با تمامی زندانیان انجام دادیم.

 

اداره اطلاعات در اردبیهشت ۹۱ بدون کوچکترین حکمی با جعل سازی سند و این که من تقاضای انتقال داده ام مرا به یزد انتقال داد. من از لطف این عده برخوردار شده و در آنجا با تهمت اینکه شما اخبار و اوضاع داخلی را به بیرون میدهید دوباره به تبریز برگردانده شدم به بند هشت کار درمانی تبریز. در آنجا ما زندانیان سیاسی تبریز نوشته ای کتبی در ١۴ ماده برای سازمان زندانها نوشته و موارد دیگری از آزار و اذیت ماموران را توضیح دادیم و خواهان رسیدگی فوری به حقوق قانونی مان مانند مرخصی ها٬ آزادی مشروط و امکانات باشگاهی، کلاسهای فنی و حرفه ای شدیم. … (چند ثانیه نامفهوم)

مامور انتظامات داخلی زندانیان عادی را وادار کرد علیه من و چند نفر دیگر شکایت کنند و گفتند که ما به رهبری توهین کرده، به زندانیان عادی فحش داده و زندانیان کارگر را تحریک به اعتصاب کرده ایم. این پرونده درشورای ١١ بازرسی تشکیل شد و بعد از این ماجرا ما را به زندان رجایی شهر کرج تبعید کردند. البته بعدا دو نفر از کسانی که شکایت کرده بودند پشیمان شدند.

 

جناب احمد شهید

علیرغم شکایت خانواده ام به نهادهای قانونی از جمله دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و غیره با جوابهای سربالا و تهدید و ارعاب مواجه بوده ام. علیرغم این تهدید و ارعاب من قسمتهایی از حرفهای همین نهادها را که برای رفع تکلیف و بخاطر فشارهای خانواده ام به وکیلم گفته اند یاد آور میشوم. کارشناس دیوانعالی کشور گفته متاسفانه در حق ایشان اجحاف شده و کوچکترین ادله قانونی و محکمه پسندی که قاضی بتواند این حکم را بدهد در پرونده ایشان موجود نیست. یکی از افراد حقوق بشر اسلامی د ر تهران در مقابل پیگیری زیاد پرونده به همسر من گفته است خانم چیزی از اینجا عاید شما نخواهد شد تصمیم جای دیگری گرفته شده است. شما تنها به حقوق بشر جهانی میتوانید مراجعه کنید. گویا قاضی صادر کننده حکم در مقابل فشار بر روی سه مدرک، حکم را صادر کرده گفته من فکر میکنم که در سلسله مراتب پیچیده کنونی فرمانبرداری بیش نیستم. (چند ثانیه نامفهوم)

 

تنها امید ما زندانیان٬ احزاب و نهادهای جهانی علیه سیاستهای ضد بشری موجود هستند.

 

در پایان قابل تذکر میباشد که در اداره اطلاعات بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم تهدید به مرگ شده ام از جمله مسمومیت٬ قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی٬ جانی و خطرناک به درگیری با من، قرار دادن افراد اطلاعاتی در پوشش زندانی در کنار من که مرا تشویق به فرار میکردند تا حین فرار با تیر کشته شوم که با شناسایی و افشای این افراد از آنها دور شده ام. مامورین مردمی و خوب زندان چندین بار در زندان در این مورد به من تذکر داده اند که با توجه به نمونه مهندس امانی، مبارزی که توسط مامورین از طریق فرار ساختگی از بین برده شد، مواظب خودم باشم. در مورد هرگونه عواقب از این قبیل من به همه هشدار میدهم. مرگ من در زندان بهر دلیل متوجه مسئولین می باشد.

با امید به آینده ای انسانی عاری از تبعیض و ظلم دست همه شما را به گرمی فشرده و قبلا از زحمات شما به گرمی نهایت تشکر را دارم.

شاهرخ زمانی زندانی رجایی شهر

٢٩ مهرماه

 

===========================================

مخالفت علنی احمدی‌نژاد با چهارمین نظر خامنه‌ای 

محمود احمدی‌نژاد٬ رئیس دولت دهم چهارمین نظر علی خامنه‌ای را رد کرد و گفت به کار بردن اصطلاح «تولید علم» را درست نمی‌داند چرا که این اصطلاح «فرهنگ سرمایه‌داری را به ذهن می‌رساند.»

به گزارش روز شنبه (ششم آبان) سایت ریاست جمهوری٬ آقای احمدی‌نژاد این مطلب را طی سخنانی در اختتامیه ششمین جشنواره بین‌المللی فارابی بیان کرده است.

وی گفته است: «بهتر است به جای اصطلاح تولید علم که ذهن را به سمت اقتصاد و فرهنگ سرمایه‌داری سوق می‌دهد از اصطلاح دریافت علمی یا نیل به مراتب بالا‌تر علمی استفاده شود.»

اصطلاح «تولید علم» برای نخستین بار از سوی علی خامنه‌ای مطرح شده و حالا احمدی‌نژاد مدت‌ها پس از طرح این موضوع می‌گوید این اصطلاح را اصطلاح درستی نمی‌داند.

احمدی‌نژاد پیش‌تر در مقابل رهبر جمهوری اسلامی که تحولات جهان عرب را «بیداری اسلامی» خوانده بود از این تحولات با عنوان «بیداری انسانی» یاد کرده و بر این نظر خود تاکنون پافشاری کرده است.

رئیس دولت دهم ۱۷ مهرماه سال گذشته نیز گفته بود: «من اعتقاد ندارم که در اندلس تمدن اسلامی برپا شده است.»

این جمله در آن زمان در مقابل گفته‌های خامنه‌ای که «تهاجم فرهنگی» منجر به فروپاشی «تمدن اندلس» شده٬ بیان شده بود.

احمدی‌نژاد سال گذشته همچنین برخلاف نظر علی خامنه‌ای گفته بود به «جنگ فرهنگی» اعتقادی ندارد.

وی در بخش دیگری از سخنرانی خود بار دیگر از عبارت «انسان کامل» استفاده کرده که به گفته برخی از محافظه‌کاران این اصطلاح در مقابل «امام زمان» از سوی «جریان انحرافی» مطرح شده است.

گروه دیگری از محافظه‌کاران بر این باورند منظور احمدی‌نژاد از «انسان کامل»‌‌ همان امام دوازدهم شیعیان است که رئیس دولت دهم از به کار بردن نام وی خودداری می‌کند.

رئیس دولت دهم مدت‌هاست در سخنرانی‌های خود از عباراتی همچون «ولایت فقیه» و «امام زمان» استفاده نمی‌کند.

==========================================

شرح بازجویی‌ها از محمد توسلی در بند امنیتی در نامه‌ای به رییس قوه قضاییه

 جرس: محمد توسلی از پیشگامان نهضت آزادی ایران در نامه ای به صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه از چگونگی بازداشت، برخوردهای صورت گرفته در دوران بازداشتش و نحوه‌ی بازجویی‌ها در بند امنیتی وزارت اطلاعات سخن گفته است.  

به گزارش جرس، این عضو ارشد نهضت آزادی ایران در نامه خود به نحوه بازجویی ها در بند امنیتی متعلق به وزارت اطلاعات و همچنین اتفاقات رخ داده در جریان بازپرسی اشاره کرده است.

 

آقای توسلی صبح روز پنجشنبه 12 آبان ماه 1390 در منزلش بازداشت و به بند امنیتی 209 زندان اوین که در اختیار وزارت اطلاعات است، منتقل شد.

رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران در دادگاه بدوی به 11 سال حبس تعزيري و 5 سال محروميت از فعاليت‌هاي اجتماعي محکوم شده است. آقای توسلی قبل از برگزاری دادگاه با توجه به نحوه بازداشت و بازجویی هایش، نتيجه دادگاه را از پيش معلوم‌شده خوانده بود.

 

آقای توسلی در نامه خود به بازجویی شبانه اش در خصوص نامه فعالان سیاسی به سید محمد خاتمی، رییس جمهور سابق ایران اشاره کرده است. همچنین در این نامه به سخن یکی از مسوولان دایره اجرای احکام که نگهداری محمد توسلی در بند 209 زندان اوین بر اساس مصلحت است نه قانون، اشاره شده است. ع

ضو 74 ساله نهضت آزادی ایران در پایان نامه خود به رییس قوه قضاییه با طرح چند پرسش خطاب به آقای آملی لاریجانی نوشته است که "بر اساس وظیفه‌ای که در دفاع از آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی 1357 و تلاش صادقانه برای اصلاح و اجرای قانون و عدالت دارد، به رغم مخاطراتی که نوشتن این متن می‌تواند برایش فراهم آورد، آن را انجام داده است."

آقای توسلی در پایان نامه خود تصریح کرده است: نگذاریم و نگذارید در سایه بی توجهی ما، ایران، اسلام و اعتبار و موجودیت نظام جمهوری اسلامی که به برکت خون عزیزترین فرزندان این مرز و بوم به پیروزی رسید به بحران‌های عمیق و نقطه بازگشت ناپذیر برسد.

رونوشت این نامه برای رییس مجلس شورای اسلامی، وزير اطلاعات، دادستان کشور، دادستان تهران و ریاست دادگستری تهران جهت استحضار، ارسال شده است.

متن کامل نامه محمد توسلی، رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران به صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه که در تاریخ 25 تیر ماه 1391 نوشته شده، به شرح زیر است:


بسمه‌تعالي

آيت‌الله صادق آملي لاريجاني

رياست محترم قوه قضائيه

باسلام و احترام،

از آنجا كه قوه قضائيه وفق اصل یک صد و پنجاه و شش قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسئوليت پشتيباني از حقوق فردي و اجتماعي و تحقق بخشيدن به عدالت و نظارت بر حسن اجراي قوانين و جلوگيري از تضييع حقوق فردي و اجتماعي آحاد شهروندان را به عهده دارد، كه در اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از جمله در اصول دوم، هشتم، نهم، بيست و دوم، بيست و سوم، بيست و چهارم، بيست و ششم، سي و دوم و سي و ششم و سي و نهم و ... مورد تاكيد قرار گرفته است، اينجانب براساس فريضه الهي امر به معروف و نهي از منكرـ كه در اصل هشتم قانون اساسي نيز تصريح شده است- لازم مي‌دانم جريان بازداشت اخير خود را به طور مستند به استحضار جنابعالي به عنوان رياست محترم قوه قضائيه برسانم. به اميد آن كه ضمن احقاق حقوق اینجانب، با رسيدگي قانوني از اين گونه تخلفات و نقض آشكار قانون و تضييع حقوق شهروندي پيشگيري به عمل آيد.


گام اول

روز پنجشنبه 12 آبان ماه 1390 حدود ساعت 9 صبح، جمعي با اين عنوان كه «نامه سفارشي» دارند وارد منزل شدند سپس حكمي مبني بر بازرسي منزل و بازداشت اينجانب ارائه كردند و تا حدود ساعت 11 صبح اطاق كار بنده و دختر اينجانب را بدون آن كه مامور زن همراه داشته باشند بازرسي كردند. آرشيو و يادداشت‌هاي مطالعاتي و قرآني، (دو كارتن)، دوربين عكاسي خانوادگي كه در آن تصريح شد عكس‌هاي خانوادگي وجود دارد، تلفن‌هاي همراه، لپ تاپ و كارت‌هاي بانكي شخصي و كارت ملي و ... پس از تنظیم صورتجلسه، وسايل شخصي را ضبط كردند و مرا با خود به زندان 209 وزارت اطلاعات اوين بردند.

این در حالیست که ماده 103 قانون آئین دادرسی کیفری چنین مقرر داشته : " از اوراق و نوشته‌ها و سایر اشیای متعلق به متهم، فقط آنچه که راجع به واقعه جرم است تحصیل و در صورت لزوم به شهود تحقیق ارائه شود و...". خود قضاوت بفرمایید، کارت ملی اینجانب و یا تحقیقات قرآنی بنده، چه سنخیت و رابطه‌ای با عناوین اتهامی منتسبه دارد! بازرسی اتاق شخصی دخترم چه ارتباطی با عناوین اتهامی بنده دارد؟! در خصوص دوربین عکاسی، موبایل و کامپیوتر شخصی، طبق ماده قانونی مذکور، قاضی مکلف شده است با کمال احتیاط رفتار نماید، تا کنون با وجود نامه نگاری با دادستان محترم تهران، پاسخی در خصوص اشیا و اسناد توقیف شده، ارائه نشده است.


در بدو ورود این افراد به منزل، اعضای خانواده را به آشپزخانه منزل هدایت کردند و شروع به تفتیش نمودند، این در حالیست که ماده 98 قانون آئین دادرسی کیفری مقرر داشته، تفتیش و بازرسی می‌باید در حضور متصرف قانونی و شهود تحقیق به عمل ‌آید ولی مامورین موصوف، بازرسی از اتاق دخترم را در غیاب ایشان انجام دادند و وسایل شخصی و البسه او را تفتیش نمودند.

جالب آنکه بند 8 ماده واحده قانون حفظ حقوق شهروندی، تعرض نسبت به اسناد و مدارک و اشیایی که ارتباط به جرم نداشته و یا به متهم تعلق ندارد، تقبیح و ممنوع گردیده است.


خبرگزاري فارس در ساعت 9:18 روز پنجشنبه 12 آبان ماه (شماره 13900811001511) از قول يك «منبع آگاه» اقدام به نشر اين خبر كرد:

«محمد توسلي از اعضاي گروهك منحله نهضت آزادي به اتهام تقلب و جعل امضاء در صدور بيانيه موسوم به 143 نفره بازداشت شد. تاكنون 30 نفر از افرادي كه اسامي و امضاي آنها ذيل اين بيانيه قرار گرفته، به طور مكتوب و يا با انجام گفت‌ و گوهايي اين موضوع را تكذيب كرده‌اند... در تحقيقات بعدي مشخص شد عامل اصلي جعل امضا و اين اقدام متقلبانه محمد توسلي... بوده است و بر همين اساس وي به اتهام تقلب و جعل امضا دستگير شد. مقام آگاه افزود: به موازات ادامه تحقيقات درباره امضا كنندگان بيانيه 143 نفره تعداد افرادي كه امضاي آنها جعل شده و به اين امر معترض هستند در حال افزايش است...» (پيوست شماره يك).


خبرگزاري مشرق در ساعت 9:44، خبرگزاري صراط در ساعت 10:18 روز 12/8/90 به نقل از خبرگزاري فارس متن كامل اين خبر را منتشر كردند (پيوست های شماره 2 و 3). خبرگزاري فارس روز بعد در ساعت 11:28 متن خبر مذكور را به صورت تكرار، مجددا منتشر كرد.

این اتهامات بی اساس، در حالی از طریق این رسانه‌ها منتشر شده است که طبق ماده 188 قانون آئین دادرسی کیفری، انتشار هویت و مشخصات متهم قبل از قطعی شدن حکم غیرقانونی است و متخلف به مجازات مفتری محکوم خواهد شد، از طرفی ماده 6 قانون مطبوعات در بندهای 9، 11 این نوع خبر رسانی را ممنوع اعلام نموده و مرتکب را مستوجب مجازاتهای مقرر در ماده 698 قانون مجازات اسلامی دانسته است. مواد 23 ،30 قانون مطبوعات، بر ممنوعیت طرح اینگونه موارد تاکید نموده و مدیر مسئول را مسئول دانسته است. در این خصوص مکاتبه لازم با دادستان محترم تهران، دادستان محترم کل کشور و ریاست محترم مجلس صورت گرفته است.


گام دوم

روز شنبه 14 آبان 1390 بازپرس محترم شعبه 6 دادسراي عمومي و انقلاب و معاون دادستان تهران (دادسراي شهيد مقدس) بنده را براي تفهيم اتهام احضار كرد.

ايشان پرونده‌اي را به من نشان دادند كه در آن اصل اظهار نظر مكتوب جمعي از امضاء كنندگان نامه 143 امضا به جناب آقاي سيد محمد خاتمي رئيس جمهور سابق ايران كه توسط وزارت اطلاعات احضار شده بودند، درج شده بود. آقايان دكتر محمد حسين بني اسدي، مهندس ابوالفضل بازرگان، دكتر غفار فرزدي، مصيب دواني از جمله امضاء كنندگانی بودند كه امضاي خود را ذيل نامه مزبور قبول كرده‌ بودند.

در خصوص عضويت در نهضت آزادي ايران و امضاي نامه به رئيس جمهور سابق كه به عنوان اتهام مطرح شد اين توضيحات را در پاسخ نوشتم. (نقل به مضمون)


نهضت آزادي ايران به استناد سوابق و اعلام نظر كميسيون ماده ده احزاب وزارت كشور در سال 1380، حزبي قانوني اما غير رسمي اعلام شده است، چرا که تاكنون پروانه براي آن صادر نشده است. به عبارت دیگر، کمیسیون یاد شده که مرجعی رسمی برای تشخیص قانونی بودن احزاب سیاسی در ایران محسوب می‌شود با عنایت به صراحت اصل 26 قانون اساسی و رویه جاری در خصوص بسیاری از جمعیت ها و احزاب سیاسی فاقد پروانه که از گذشته تا کنون به فعالیت های خود، آزادانه می‌پرداخته‌اند و به ویژه در طیف جریان اصولگرا و حاکم بر کشور نیز موارد مشابه فراوانی از آن یافت می‌شود، بر این باور بوده‌‌اند که عدم صدور پروانه از سوی وزارت کشور، موجب غیرقانونی بودن احزاب نبوده و احزاب سیاسی مانند هر شخصیت حقوقی دیگر، به صرف اراده موسسین، تحقق یافته و قانونی محسوب می‌شوند.


همان گونه که مستحضرید، اين حزب اسلامي و ملي در سال 1340 توسط آيت‌الله سيد محمود طالقاني، مهندس مهدي بازرگان و دكتر يداله ‌سحابي و جمعي ديگر پايه‌گزاري شده است و در سال‌هاي قبل و بعد از انقلاب به ويژه در مديريت انقلاب به وظايف ديني و ملي خود در راستاي تحقق مطالبات تاريخي ملت ايران تلاش کرده است. احاله مسوولیت‌های گوناگون از سوی رهبر فقید انقلاب به اعضای شناخته شده نهضت آزادی ایران در شورای انقلاب و نخستین دولت پس از انقلاب نیز بر پایه همین تلاش‌ها و نقش آفرینی‌ها صورت گرفته است. مفاد حکم نخست وزیری زنده یاد مهندس مهدی بازرگان از سوی رهبر فقید انقلاب نیز گواهی بر این مدعاست.

در سال 1388 به دنبال اعمال محدوديت‌ها و بازداشت‌ تعداد زیادی از اعضای نهضت آزادی ایران از جمله دبیرکل و تنی چند از اعضای شورای مرکزی، دفتر سیاسی و شاخه جوانان به دستور مقامات وزارت اطلاعات و تصويب شوراي مركزي نهضت آزادي ايران، كليه فعاليت‌هاي تشكيلاتي این حزب دیرپای اسلامی و ملی متوقف شد. اعضاي نهضت آزادي در راستاي انجام فريضه الهي امر به معروف و نهي از منكر و استفاده از حقوق شهروندي در اين مدت با نام شخصي خود به صورت مصاحبه، يادداشت با امضاي شخصي اظهار نظر نموده‌اند، امضاي نامه به رئيس جمهور سابق كشور نيز در اين راستا و به همین نحو صورت گرفته است.


شايان ذكر است كه اتهام كذب «تقلب و جعل امضاء» هيچگاه توسط بازپرس و کارشناس محترم چه بصورت شفاهی و چه مکتوب در اوراق رسمی مطرح نشد.

بازپرس محترم ضمن تاكيد به اين كه حكم بازداشت بنده توسط بازپرس كشيك امضا شده است، تلويحاً اظهار داشتند مندرجات پرونده كه همه افراد امضاي خود را قبول كرده‌اند دليل موجه و مناسبی براي بازداشت شما نيست، گفتند: اين گونه اظهار نظرها، در خصوص انتخابات مسئله‌اي نيست و در همان روز (14 آبان 91 ) با صدور قرار كفالت، حكم آزادي مرا پس از طرح سئوالی از سوي كارشناس پرونده صادر كردند.

حال این سوال به ذهن متبادر می‌گردد که بنده بر چه اساسی بازداشت شده‌ام ؟! ماده 124 قانون آئین دادرسی کیفری، صراحت دارد قاضی نباید کسی را جلب کند مگر اینکه دلایل کافی برای احضار یا جلب موجود باشد. از طرفی آیا امضای یک بیانیه جرم تلقی می‌شود! کدام قانون در کشور، امضای یک بیانیه مصلحت جویانه را جرم دانسته! اصل قانونی بودن جرم و مجازات را در خصوص عملکرد ضابطین خاص دستگاه قضایی چگونه می‌توان توجیه نمود؟! ماده 2 قانون مجازات اسلامی، در این خصوص تکلیف را روشن نموده است !


بند ط ماده 3 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب صراحت دارد که هرگاه در جرائم موضوع صلاحیت دادگاه کیفری استان تا 4 ماه و در سایر جرائم تا 2 ماه به علت صدور قرار تامین، متهم در بازداشت بسر برد و پرونده اتهامی او منتهی به تصمیم نهایی در دادسرا نشده باشد مرجع صادر کننده قرار مکلف به فک یا تخفیف قرار تامین متهم می‌باشد! در ادامه این ماده تاکید شده است که اگر جهات قانونی یا علل موجهی برای بقا قرار تامین وجود داشته باشد، در اینصورت با ذکر دلایل قرار موصوف تمدید خواهد شد و متهم حق دارد ظرف 10 روز از تاریخ ابلاغ به وی به دادگاه عمومی یا انقلاب شکایت نماید. با وجود چندین مرتبه اعتراض به قرار بازداشتم و همچنین درخواست‌های متعدد جهت ملاقات با دادستان تهران، رسیدگی لازم صورت نپذیرفت و حدود 7 ماه را در بازداشتگاه وزارت اطلاعات سپری نمودم.


گام سوم

ساعت 10:30 شب سه شنبه 17 آبان 90 به منظور بازجویی، مرا از خواب بيدار كردند و در خصوص نحوه بررسي متن نامه دريافت شده و ارائه امضاها و سئوالات مطروحه، توضيحات لازم به كارشناس محترم ارائه شد.

این در حالیست که بند 6 ماده واحده قانون احترام و حفظ حقوق شهروندی تصریح نموده است که در جریان دستگیری و بازجویی یا استطلاع و تحقیق، از ایذای افراد نظیر بستن چشم و ... اجتناب گردد. واضح است که موارد مطروحه حصری نبوده و مصداقی است، منطقاً بازجویی فردی با شرایط سنی و جسمی من، در ساعت 10:30 شب، مصداق بارز ایذاء است. بعلاوه چه فوریتی برای بازجویی شبانه وجود داشته و آیا بازجویی در شب، نقض آشکار مقررات لازم الاجرای مندرج در ماده 121 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری نبوده و از مصادیق بارز شکنجه و آزار روانی و جسمی متهم محسوب نمی‌شود؟


لازم به یادآوری است که در اين جلسه بازجويي نیز كه به صورت مكتوب انجام شد، هرگز مسئله‌اي به نام «تقلب و جعل امضا » مطرح نشد.

رياست محترم قوه قضائيه

اگر امضاي نامه‌اي سر گشاده به رئيس جمهور سابق كشور در خصوص انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه با هدف رفع موانع حضور حداكثري مردم در انتخابات و ارتقاء امنيت ملي صورت گرفته از نظر مقامات قضايي و امنیتی جرم باشد، آيا مطابق اصل 32 قانون اساسی و ماده 127 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری نبايد «حداكثر ظرف مدت 24 ساعت» و دست كم پس از تكميل عملي پرونده ظرف يك هفته موضوع به دادگاه صالحه براي رسيدگي ارجاع مي‌شد و ضابطين قوه قضائيه براساس حكم صادره از سوي دادگاه صالحه، عمل مي‌كردند! آیا مجازاتی که برای ماموران متخلف از مفاد ماده 129 قانون یاد شده وضع شده¬است، ناظر به این مورد نیست؟ در منظر و منطق ماموران امنیتی و ضابطان قوه قضائیه، چه دلیل و علتی بر متمایز دانستن متهمان عقیدتی و سیاسی با مرتکبان جرایم عمومی مانند قاتلان و کلاهبرداران و جاعلان و سارقان وجود دارد که با متهمان سیاسی باید با چنین شدت عملی برخورد شود؟

ظاهرا با پيگيري ضابطين قوه قضائيه در وزارت اطلاعات، مقامات قضایی مستقر در دادسرای شهید مقدس (اوین) و به ویژه بازپرس محترم شعبه ششم ملزم به تمدید قرار بازداشت موقت اینجانب به مدت سه ماه شده است. صدور قرار بازداشت سه ماهه برای اینجانب نقض آشکار مواد 32 و 117، 118 و محورهای مندرج در ماده 134 قانون آیین دادرسی دادگاهی عمومی و انقلاب در امور کیفری در خصوص تناسب تامین قضایی با اهمیت جرم و امکان فرار متهم یا امحای مدارک و مستندات محسوب می‌شود و اصولا با توجه به صراحت ماده 33 قانون یادشده، صدور قرار بازداشت موقت، افزون بر یک ماه، نقض آیین دادرسی کیفری و اصل قانونی و عقلی قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها می‌باشد که در فقه شیعه نیز تحت عنوان " ممنوعیت عقاب بلا بیان " ذکر شده است و آیا این عمل، خود به عنوان جرمی مستقل قابل پیگرد نیست؟


نهايتا با پيگيري وكلا و خانواده، روز سه شنبه 11 بهمن ماه 90 مرا به بازپرسي شعبه 6 احضار كردند. در اين جلسه بازپرس محترم خواستند به دو سئوال وزارت اطلاعات كه قبلاً در مرحله تفهيم اتهام در خصوص عضويت در نهضت آزادي ايران و امضاي نامه 143 امضا به آقاي سيد محمد خاتمي رئيس جمهور سابق كشور مطرح شده بود، مجدداً پاسخ دهم و اینجانب به‌همان ترتيب قبل، همان توضیحات را تکرار کردم. به عبارت دیگر هیچ مطلب جدیدی نه از سوی ضابطان قضایی و نه از سوی متهم در این مرحله اعلام نشد.

روز شنبه 15 بهمن ماه 90 مجدداً به بازپرسي احضار شدم. در آنجا متوجه شدم كه بازپرس محترم براي آزادي اينجانب به جاي كفالت اوليه درخواست وثیقه يكصد ميليون تومانی كرده‌اند و خانواده نيز اضطرراً اقدام كرده‌اند و بر اين اساس، شعبه 6 حكم آزادي اينجانب را در همان تاریخ، مرقوم و به زندان 209 وزارت اطلاعات ابلاغ کرد.


گام چهارم

روز 12 ديماه 90 كارشناس محترم در جلسه بازجویی اظهار داشتند، پرونده شما در قوه قضائيه مطرح شده است، نظر به اين كه رسيدگي به پرونده شما براي نظام هزينه سنگيني در پي دارد، لذا تصميم گرفته‌اند حكم دادگاه سال 1380 اجرا شود و شما به استناد حكم سال 80 در بازداشتگاه 209 نگهداري مي‌شويد. حال به استناد کدام قانون، خدا می‌داند!

در پیگيری خانواده، احدی از مسئولین اجرای احکام صراحتاً اعلام داشته بود که بنده با دستور وزارت اطلاعات در بند 209 نگهداری می‌شوم و اعلام داشته‌اند که بر اساس مصلحت است و نه قانون!

شايان ذكر است كه در اواخر سال 1389 براساس گزارش آقاي سيد محمدعلي دادخواه وكيل اينجانب در پرونده سال 1380، جناب آقاي احمدزاده معاون محترم اجراي احكام دادستاني تهران و با حضور دو تن از قضات دادستاني تهران از جمله قاضي صلواتي، پرونده سال 1380 اعضا و علاقمندان نهضت آزادي ايران مورد بررسي قرار گرفته و مطابق مواد 173 و 174 قانون آيين دادرسي كيفري مشمول مرور زمان تشخيص داده‌اند و اين رأي را ايشان روي پرونده مرقوم نموده‌اند.


حال چگونه است که ضابطین و دادسرای اوین در یک اقدام هماهنگ تغییر استراتژِی داده و بحث حکم سال 80 را مطرح ساخته‌اند! اگر آن طور که مسئولین ذیربط تحقیق و اجرای احکام دلیل نگهداری 7 ماهه بنده را اجرای حکم سال 80 اعلام داشته‌اند، چرا مطابق قانون سازمان زندان‌ها، بنده می‌باید در بازداشتگاه امنیتی 209 حکم خود را بگذارنم؟! علی‌القاعده اگر قصد مسئولین مربوطه اجرای حکم سال 80 بوده باشد، می‌باید به بند عمومی زندان اوین منتقل می‌گشته‌ام و نه بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات. مطابق آیین نامه سازمان زندان‌ها، بازداشتگاه محل نگهداری افراد تحت قرار است و نه افرادی که احکام قطعی دارند. از طرف دیگر رای نهایی پرونده سال 80 تا کنون به بنده یا وکلایم ابلاغ نشده است و از محتوای آن بی خبر هستم.

به رغم اعتراض اينجانب كه اگر به هر علت پرونده سال 80 مشمول مرور زمان نيست و دستور توقف اجرای احکام این پرونده توسط رئیس قوه قضائیه وقت در ده سال گذشته نقض شده¬است، چرا مطابق قانون مرا با شرايط سني و محدوديت‌هايي كه دارم بجاي بازداشتگاه در شرايط زندان عمومي سازمان زندان‌ها نگهداري نمي‌كنيد. كارشناس محترم وزارت اطلاعات و در مرحله بعد مسئول محترم اجراي احكام زندان اوين به استناد گزارش‌هاي وزارت اطلاعات، نگهداري اينجانب را در زندان عمومي به مصلحت نظام ندانسته و بطور ماهانه بازداشت اينجانب را تا 25 ارديبهشت ماه 1391 تمديد كردند.


ریاست محترم قوه قضاییه

بنا بر کدام قاعده حقوقی و مصلحت سیاسی و حتی امنیتی، متهمی را بنا بر موضوعی خاص بازداشت می‌کنند و پس از سه ماه و پس از اعلام نظر قاضی مربوطه و تودیع وثیقه، به علت آن که تازه دستگاه امنیتی کشور در می‌یابد که اتهام وارده، توجیه قانونی نداشته و برای نظام هزینه دارد، به بهانه واهی دیگری او را محبوس نگه می‌دارند! اگر که قرار بوده اینجانب همچنان محبوس بمانم و حکم سال 80 اجرا شود دیگر چه نیازی به اخذ وثیقه جدید بوده است؟ آیا در نظام قضایی ما وثیقه اصل است؟ ظاهرا قانون، فلسفه اخذ هرگونه قرار تامین را به علت الزام متهم به حضور در دادگاه اعلام کرده و هیچ دلیل قانونی دیگری بر این امر ذکر نشده است. برای الزام متهمی که قرار است در زندان بماند، به حضور در دادگاه، چه نیازی وجود دارد که وثیقه اخذ شود؟ متاسفانه تمامی این دلایل حکایت از آن دارد که اولا بازداشت و تمدید این بازداشت به دلایل غیرقضایی و به منظور اعمال فشار فیزیکی و روانی صورت گرفته است و دوم آن که نشان می‌دهد قوه قضاییه و سازمان زندان‌ها تا چه حدی متاثر از منویات وزارت اطلاعات است.


گام پنجم

اينجانب به مدت 5/6 ماه (194 روز) را در سلول‌هاي زندان 209 اوين، که 32 روز آن بصورت انفرادي و بقيه مدت بصورت 2 ، 3 و حتي 4 نفر بوده سپری نموده‌ام. اما شرايط سني همبندان عموماً 19 تا 40 سال و خصوصيات آنها كه سنخيتي براي زندگي مشترك با بنده نداشتند عموماً شرايط را برای بنده بسيار سخت‌تر از انفرادي ساخته بود. از ديماه فقط اختيار خريد روزنامه كيهان را داشتم. استفاده از روزنامه همشهري و اطلاعات كه در ساير سلول‌ها استفاده مي‌شد براي بنده مجاز نبود. استفاده از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران تا نوروز سال 90 براي بنده و همبندان بنده ممنوع بود در تمام مدت، قرآن مجيد و مفاتيح در اختيار بنده بود و استفاده از قلم و كاغذ براي بنده ممنوع بود. پس از دوران انفرادي هفته‌اي دو روز و گاهي سه روز هر بار حدود 20 دقيقه ما را به هواخوري مي‌بردند.

بیش از یک ماه از هرگونه تماس تلفنی یا ملاقات با خانواده محروم بودم و پس از 36 روز از بازداشت (17 آذر 90) توانستم با حضور کارشناس پرونده با خانواده تلفني صحبت كنم و در دوران بعد هفته‌اي يك بار به مدت حدود 10 دقيقه اجازه تماس تلفني با خانواده داشتم و هر دو هفته يكبار به مدت حدود 20 دقيقه با خانواده بصورت كابيني (پشت شيشه و تلفني) ملاقات مي‌كردم.

در اينجا لازم مي‌دانم از پزشكان و بهياران بهداري زندان 209 كه در حد امكانات و اختيارات خود مراقبت پزشكي از بنده داشتند سپاسگزاري نمايم.


گام ششم

رياست محترم قوه قضاييه

همانگونه كه قبلاً توضيح داده شد اگر امضاي نامه‌اي به رئيس‌جمهور سابق كشور به هرعلت جرم تلقي مي‌شد پرونده مطابق قانون بايستي به دادگاه صالحه ارجاع مي‌گرديد. اما قرائن همه حاكي است كه امضاي نامه مذكور بهانه‌اي براي بازداشت بنده و در جهت اهداف خاص مأموران امنیتی بوده است.

پس از حدود هفته اول كه موضوع امضاء نامه و پيش‌نويس اوليه تهيه مقاله‌اي براي نشريات داخلي كاملاً مشخص شده بود عملاً ديگر بازجويي مكتوبي صورت نگرفت.

در ماه‌هاي آبان و آذر، كارشناس محترم طي چند جلسه بازجويي به بدگويي، توهين و نسبت‌هاي دروغ و اتهامات سنگين اخلاقي و جاسوسي و در بهترين حالت غيبت نسبت به رهبران و اعضاي نهضت آزادي ايران پرداختند و در جلسات بعدي همان موارد را تكرار مي‌كردند. در اينجا به خاطر حفظ حرمت قلم از ذكر اين موارد صرفنظر مي‌كنم.


اينجانب با سكوت يا اجباراً با پاسخ‌هاي لازم تأكيد مي‌كردم كه اين موارد ارتباطي به اتهام تفيهم شده بنده و شخص اينجانب ندارد و اگر اين موارد اتهامي جرم محسوب مي‌شود، چرا مدارك و اطلاعات لازم را در اختيار قوه قضاييه و دادگاه صالحه قرار نمي‌دهيد و به صورت تكراري این مسایل را با بنده مطرح مي‌کنید.

كارشناس محترم در روز 10 آذر 90 پس از چند روز بي‌خوابي به علت صداي ناهنجار فن‌هاي بند زندان، در جلسه بازجويي به طور متمركز به طرح اتهامات دروغ، توهين نسبت به دوستان نهضت پرداخت كه در نهایت موجب عصبانيت و واكنش عصبي و از بين رفتن تعادل جسمي اينجانب گرديد و مرا به بهداري بند منتقل كردند كه سوابق در پرونده پزشكي اينجانب منعكس است. البته اين تنش عصبي خوشبختانه موجب عارضه قلبي نگرديد و پس از انجام آزمايش‌هاي مختلف و نوار قلب و چند ساعت استراحت به حالت عادي برگشتم.


كارشناس محترم پرونده در همين جلسه بازجويي در حالي كه تمركز خود را از دست داده بودم به بنده گفت :‌" بايد از رئيس دفتر سياسي و عضويت نهضت آزادي استعفا بدهي و مصاحبه بكني. برو در سلول فكر بكن!"

در جلسات بازجويي كه به فاصله حدود 40 روز انجام مي‌شد در ماه‌هاي دي و بهمن و اسفند سال 90 و فروردين و ارديبهشت سال 91 ضمن تكرار همان اتهامات گذشته نسبت به رهبران و اعضاي نهضت آزادي همواره بر استعفاي از نهضت آزادي ايران و به تبري جستن از سوابق و عملكرد نهضت آزادي ايران تأكيد مي‌شد.

پاسخ اينجانب در شرايطي كه مناسب به نظر مي‌رسيد اين بود كه فعاليت نهضت آزادي از سال 1388 با اعمال محدوديت‌هاي خودتان و عدم امنيت از برگزاري هرگونه جلسه‌اي متوقف شده است. به علاوه اينجانب از سال 1340 كه نهضت آزادي ايران تأسيس شده به عنوان عضو فعال انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران و بنا بر اعتقادات اسلامي خود عضويت نهضت آزادي را پذيرفتم و در طول پنجاه سال گذشته به اتكاء اعتقادات ديني و انجام فريضه الهي امر به معروف و نهي از منكر به وظائف ديني و اجتماعي خود در راستاي مصالح و منافع ملي عمل كرده‌ام. استعفا از نهضت آزادي به معني پشت كردن به اين اعتقادات و نقض اصول متقن و محكم قرآني ازجمله فريضه امر به معروف و نهي از منكر است و در ادبيات اسلامي مفهوم ارتداد را تداعي مي‌كند كه بنده هرگز باورها و ارزش‌هاي خود (آخرت) را به راحتي زندگي دنيا نخواهم فروخت. در مورد تبري از سوابق و خدمات گذشته نهضت آزادي با توجه به خدمات برجسته پايه‌گذاران و فعالان نهضت آزادي چه در سال‌هاي قبل و چه بعد از انقلاب كه بر آگاهان جامعه پوشيده نيست نه‌تنها جايي براي تبري وجود ندارد بلكه موجب مباهات و افتخار بنده و آگاهان جامعه مي‌باشد.


ظاهراً با پيگيري قوه قضاييه ازجمله در پي مكاتبات خانواده با جنابعالي در ارديبهشت ماه 91، دادستان محترم تهران از تمديد نگهداري بنده در بازداشتگاه 209 امتناع كرده و براي آزادي اينجانب از بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات، اقدام شده است.

رياست محترم قوه قضاييه


باتوجه به آنچه در بالا توضيح داده شد:

1.         آيا امضاي نامه به رئيس‌ جمهور سابق كشور كه با قصد و نيت ارتقاء امنيت ملي از طريق حضور گسترده مردم در انتخابات مجلس صورت گرفته است جرم محسوب می‌شود؟ اگر جرم است چرا مطابق قانون و بعد از حدود يك هفته، پرونده براي رسيدگي به دادگاه صالحه ارجاع نشده است؟ اگر چنین اقدامی جرم باشد، دیگر چه تفسیری از اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌توان داشت، چه تضمینی برای تحقق و اجرای حقوق بنیادین ملت و آزادی عقیده و بیان در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی وجود دارد جایگاه یکی از اصول بنیادین دادرسی کیغری بنام اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها در کجا قرار خواهد گرفت؟!


2.         باتوجه به اينكه همه امضاكنندگان نامه مذکور امضاي خود را تأييد كرده‌اند، آيا خبرگزاري فارس كه از قول يك "منبع آگاه" علت بازداشت اينجانب را "تقلب و جعل امضا" همزمان با بازداشت و قبل از رسيدگي منتشر كرده است و موجب اشاعه اكاذيب و هتك حرمت شده است قابل تعقيب قضايي نيست؟ آيا منبع آگاه كه قبل از رسيدگي مبادرت به اشاعه اكاذيب كرده است كسي جز ضابطين دستگاه قضايي هست؟ انتساب چنین تهمت‌های کذب و بی اساس به مدیران انقلاب که بیش از 50 سال با صداقت و امانت به مردم خدمت کرده‌اند و بر آگاهان جامعه نیز پوشیده نیست آیا پیامدی جز بی اعتیار ساختن اصالت انقلاب دارد؟

3.         چرا شعبه 6 بازپرسي سه ماه بازداشت موقت را تمديد و نهايتاً بجاي كفالت اوليه با سند يكصد ميليون تومان دستور آزادي اينجانب را صادر كرده است؟

4.         چرا رسيدگي به پرونده امضاي نامه به رئيس‌جمهور سابق كشور براي قوه قضاييه هزينه سنگيني در برداشته است و تصميم گرفته‌اند كه حكم سال 1380 را که با دستور رئیس قوه قضائیه وقت متوقف شده است پس از ده سال در مورد اينجانب اجرا كنند؟ و چرا حكم سال 1380 را به اينجانب يا وكلاي بنده ابلاغ نكردند؟! آیا این روند را قانونی و طبیعی می‌دانید؟!

5.         چرا براي اجراي حكم سال 1380 که طبق قانون می بایست در زندان عمومي صورت می‌پذیرفت، اینجانب را براي چند ماه در سلول‌هاي بازداشتگاه نگهداري كردند؟ آیا بر این امر، می‌توان علتی جز تحت فشار قرار دادن فردی با 74 سال سن به منظور تن دادن به منویات وزارت اطلاعات دانست و آیا همکاری قوه قضاییه با این مشی و رفتار وزارت اطلاعات، حکایت از مداخله قوه مجریه در دستگاه قضایی، عدم استقلال دادرسان و نقض اصل 57 قانون اساسی و تفکیک قوا ندارد؟


6.         همه قرائن نشان مي‌دهد كه ضابطين قوه قضاييه از امضاي نامه مذكور به عنوان بهانه‌اي براي تحت فشار قراردادن اينجانب و خانواده‌ام استفاده كرده‌اند؟ آيا چنين روشي قانوني، شرعي و انساني است؟ جنابعالي که وفق اصل یک صد و پنجاه و هفت قانون اساسی به عنوان مجتهدی عادل بر این مسند خطیر قرار گرفته‌اید، به خوبي استحضار داريد كه در قرون وسطي نیز اصحاب كليسا از همين روش‌ها براي تغيير عقيده مردم استفاده مي‌كردند. آيا در قوه قضاييه جمهوري اسلامي که مدعی اجرای احکام الهی و شرعی است، چنين روش‌هايي مورد پذيرش است؟ و آیا برای جنابعالی به عنوان مسوول این نهاد مهم، تکلیفی برای برخورد با موارد خلاف قانون و اخلاق در حیطه دستگاه تحت امرتان و پیشگیری از تکرار آن احساس نمی‌شود؟ اگر مسوولان رده بالای قوه قضاییه در پیشگیری از وقوع و تکرار جرم در دستگاه قضایی کشور ناتوان بوده و یا غفلت ورزند، چه امیدی بر کارایی این نهاد در سطح وسیع جامعه می‌توان داشت؟

ریاست محترم قوه قضائیه

در خاتمه اعلام می‌دارد آن چه مرا با وجود سختی‌ها و تهدیداتی که در سالیان اخیر بر ما روا شده است و در این نامه، تنها به اندکی از آن اشاره شد، به نگارش این نامه واداشته، باور قلبی به وجوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر بوده است. در این مجال توجه جنابعالی را به این حقیقت جلب می‌کند که آن چه امنیت واقعی را در جامعه‌ای به خطر می‌اندازد و نظام سیاسی هر کشوری را در موقعیت بحرانی قرار می‌دهد، قانون شکنی، قانون گریزی و در نهایت، جدایی و دوری مسوولان از آحاد ملت است.

تحت فشار قرار دادن فردی 74 ساله در زندان به منظور استعفا از حزب سیاسی متبوعش و انصراف از حقوق شهروندی و به تعبیر کارشناس محترم پرونده، " قلع و قمع" کادرهای نهضت آزادی ایران، به نظر جنابعالی که به شرط برخورداری از وصف " مجتهد عادل " بر این سمت تکیه زده‌اید، با کدام ضرورت امنیتی و سیاسی و مبانی دینی و اخلاقی و قانونی سازگاری دارد؟


ریاست محترم قوه قضاییه

اینجانب بر اساس وظیفه‌ای که در دفاع از آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی 1357 و تلاش صادقانه برای اصلاح و اجرای قانون و عدالت دارم، به رغم مخاطراتی که نوشتن این متن می‌تواند برایم فراهم آورد، آن را انجام دادم. حسابرس نهایی و احکم الحاکمین خداوند است. نگذاریم و نگذارید که در سایه بی توجهی ما ایران، اسلام و اعتبار و موجودیت نظام جمهوری اسلامی که به برکت خون عزیزترین فرزندان این مرز و بوم به پیروزی رسید به بحران‌های عمیق و نقطه بازگشت ناپذیر برسد.

ان ارید الا الاصلاح ما استطعت

محمد توسلی

رونوشت :

-           رئیس محترم مجلس شورای اسلامی جهت استحضار

-           وزير محترم اطلاعات جهت استحضار.

-           دادستان محترم كشور جهت استحضار.

-           دادستان محترم تهران جهت استحضار.

-           رياست محترم دادگستري استان تهران جهت استحضار.

===========================================

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages