محمد خاتمی: واقعا گاهی اوقات از آنچه پیش روی ماست وحشت می کنم + چند ماله

5 views
Skip to first unread message

Emrooz News

unread,
Oct 22, 2012, 5:32:45 PM10/22/12
to

آقای خامنه ای! دنبال چه می گردید؟ مشکل شمائید!

ابراهيم نبوي

جناب آقای خامنه ای

اخیرا در سفرتان به خراسان در مورد " سبک زندگی" گفت وگو کردید و سوآلاتی را مطرح کردید. با توجه به اینکه من پاسخ برخی از این سوآلات را می دانم، لازم دانستم که برای کاهش ذهن سوزی حضرت عالی برخی از آنها را پاسخ بدهم که بیخودی وقت تان هدر نشود. البته می دانم که بهتر است وقت تان را برای این موضوع هدر کنید تا موضوعات دیگر. ولی بالاخره من هم لازم می دانم به شما که بعد از سی سال با استفاده از آن بصیرت هولناک و فرزانگی دهشتبارتان به فکر این موضوع افتادید کمک کنم.

 

در جایی از سخنان تان پرسیدید: « چرا فرهنگ كار جمعی در ایران ضعیف است؟ چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمی شود؟ چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟ چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی شود؟ الزامات آپارتمان نشینی چیست آیا رعایت می شود؟ الگوی تفریح سالم كدام است؟ آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست می گوییم؟ دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟ علت برخی پرخاش گریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟ »


پرسیدید: « چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟» پاسخ آن بسیار روشن است. چون شما رهبر کشور هستید. می گویند احترام امامزاده را متولی نگه می دارد. وقتی صاحب عزای مجلس خودش فرهنگ کار جمعی را بلد نیست و رعایت نمی کند، بقیه چه باید بکنند؟ اصلا شما می دانید کار جمعی در موارد بسیاری در ایران جرم محسوب می شود؟ آیا می دانید مهم ترین کار جمعی سیاسی که حزب و تشکیلات است، اصولا در ایران به جای اینکه باعث افزایش قدرت فرد شود، باعث کاهش قدرت او می شود؟ آیا می توانید جواب بدهید که حضرت عالی به عنوان رئیس جمهور و رهبر، چطور شده است که حتی یک نخست وزیر یا یک رئیس جمهورتان را تحمل نکردید؟ بالاخره نمی شود که هم موسوی، هم هاشمی، هم خاتمی و هم احمدی نژاد بلد نباشند کار جمعی بکنند، چطور هیچ کدام شان را تحمل نکردید؟ وقتی آدم فکر کند مرکز بصیرت و منبع علم و فرزانه و شاعر بزرگ و جامعه شناس اعظم و هنرشناس عظیم است، دیگر چه نیازی به کار جمعی دارد؟ می شود همین که خودتان کردید. حالا باز مردم از شما بهترند. حداقل عده ای از آنها همدیگر را تحمل می کنند، ولی وقتی استبداد رای باشد، معلوم است که کسی کار جمعی نمی کند. مثلا همین مجلس ششم و هفتم و هشتم و نهم، یکی شان مثل شما فکر نمی کرد و شما از آن مجلس ناراضی بودید، از قضا تنها مجلسی که کار جمعی می کرد همان بود. حالا نماینده مجلس منتظر است تا شما اجازه بدهید که وزیر را استیضاح بکند یا نه. این جماعت منتظر الولایه چه کار جمعی جز انتظار کشیدن می توانند بکنند؟ بزرگترین کار جمعی خودجوشی که در این 34 سال صورت گرفت همین جنبش سبز بود، چند نفرشان به فرموده زندانی اند و چند نفر آواره و چقدر کشته و چقدر کتک خورده؟ کار جمعی سیاسی ممنوع است، کار جمعی هنری ممنوع است. کار جمعی اقتصادی بخش خصوصی یعنی ورشکستگی، کار جمعی نیکوکاری یعنی توطئه علیه نظام، سازمان های غیردولتی یعنی عناصر جاسوسی، مگر چقدر راه برای کار جمعی وجود دارد؟ همه راهها را بسته اید و بعد می پرسید چرا کسی از این طرف نمی رود؟ این شما آن هم از دولت مردی که از همه به شما نزدیکتر بود. آقا یک دولت تشکیل داد و در عرض چهار سال نصف کابینه را به خاطر اینکه مخالف رئیس جمهور بودند برکنار کرد. اصلا خودتان اصرار داشتید که کابینه یکدست باشد. کابینه یکدست که کار جمعی نمی تواند بکند. مگر همه کابینه هر شب خواب ظهور آقای احمدی نژاد را با لباس سبز نمی دیدند، چه شد که همه شان دشمن اش شدند؟ غیر از اینکه اصولا در این کشور برای باقی ماندن یک نفر هیچ کسی دیگر نباید اجتماع کند؟

 

پرسیده اید: « چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمی شود؟». باز همان پاسخ قبلی، چون شما رهبر این کشور هستید. چرا در رابطه میان ملت و رهبر که در قانون اساسی آمده، مردم باید حقوق شما را رعایت کنند، وگرنه مثل احمد زیدآبادی به اتهام اینکه به شما با القاب مطنطن نامه ننوشته باید پنج سال زندان برود، وقتی تمام اصول قانون اساسی مربوط به ملت توسط شخص حضرت عالی و دولت و حکومت و قوای زیر نظر شما زیرپا گذاشته می شود. وقتی حکومت همه حقوق اجتماعی مردم از اصل نوزده تا چهل و دو قانون اساسی را بلااستثنا زیر پا می گذارد، چه انتظار دارید که در روابط اجتماعی حقوق متقابل رعایت شود؟ مگر خودتان می کنید؟ مگر شما حق مجلس را رعایت می کنید؟ مجلس می خواهد رئیس جمهور را استیضاح کند، مگر حق اش نیست؟ چرا حق مجلس را زیر پا می گذارید؟ مردم حق دارند رئیس جمهور انتخاب کنند، چرا حق مردم را در انتخابات 88 و 84 زیر پا گذاشتید؟ مگر رئیس قوه قضائیه نمی خواست مرتضوی را مجازات کند، چرا حق قضاوت را از آنها گرفتید؟ اصلا مگر خودتان در رابطه با هاشمی حق او را رعایت کردید؟ مگر مجلس خبرگان رهبری حق ندارد که بر رهبری نظارت کند، مگر حق شان را به آنها دادید؟ مگر صریحا در همه امور مربوط به طرف مقابل تان دخالت نکردید؟ اینقدر رطب خورده اید که تمام بالا تا پائین تان جوش زده، آن وقت منع رطب از ملت می کنید؟ اصلا بیایید به استناد واقعیات کاملا مشهود حرف بزنیم. مردم حق دارند در انتخابات نامزد شوند، ولی حق شان را شورای نگهبان پایمال می کند، چرا؟ چون شما شورای نگهبان تعیین می کنید. مردم از میان همان ها که تائید شدند به یکی رای می دهند چون حق شان است، ولی شما حق آنها را پایمال می کنید و به زور رئیس جمهور منصوب می کنید و دستور می دهید رقبای انتخاباتی را در خانه محبوس کنند. مردم طبق قانون اعتراض می کنند، ولی حکومت به دستور شخص شما اعتراض شان را سرکوب می کند. رئیس جمهور زورکی به مجلس زورکی وزیر معرفی می کند، مجلس مخالف وزراست، به گفته باهنر نامه می نویسید و حق طرف متقابل یعنی مجلس را که در راس امور است رعایت نمی کنید. بعد همان رئیس جمهوری که به زور شما رئیس جمهور شده براساس حق زورکی اش می خواهد معاون تعیین کند، حق او را پایمال می کنید و نمی گذارید معاون تعیین کند، وزیرش را به زور برمی گردانید. آقای محترم! یک کاری در این مملکت شده که کسی که در مقابل شماست و حقی دارد انجام بدهد و شما حق متقابل اش را رعایت کنید که حالا حجت الاسلام دیل کارنگی شده اید و نصایح اخلاقی صادر می کنید؟

 

در همان سخنرانی مشهد پرسیده اید: « چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟» حتما و لابد انتظار دارید جواب این یکی متفاوت باشد، ولی متاسفانه پاسخ همین است. طلاق زیاد شده چون شما رهبر این کشور هستید و چون شما چنین سیاست می کنید. تا ده سال قبل کسی رئیس جمهور بود که از شما دور بود طلاق هم کمتر بود، حالا کسی رئیس جمهور شده که به شما نزدیکتر است، طلاق شده دوبرابر. بردارید مجتبی را که خیلی خیلی به شما نزدیکتر است رئیس جمهور کنید تا طلاق از حالا که بالاترین میزان طلاق در کشورهای اسلامی را داریم بشود دوبرابر و از هر ده ازدواج سه تا به طلاق منجر شود. نه، اصلا خودتان بشوید رئیس جمهور تا خجسته خانم هم از شما طلاق بگیرد و در مقابل هر ده ازدواج ده طلاق رخ بدهد. باور نمی کنید؟ باور کنید، چون همین طور است. چه دلیلی وجود دارد که رئیس جمهور شما، رئیس مجلس شما، رئیس قوه قضائیه شما، اصلا مگر غیر از شما کسی هست؟ همه اینها باشند و طلاق به شکل شگفت آوری در طول این مدت به سه برابر برسد؟ دلایل طلاق در کشور نابسامانی اقتصادی است، عامل نابسامانی اقتصادی غیر از شما و دولت منتخب شما کیست؟ عامل دوم طلاق این است که 80 درصد افراد ازدواج اجباری می کنند و به همین دلیل طلاق می گیرند. عامل دیگر طلاق زندانهای طولانی مدت است. تمام این موارد حاصل سیاست های شما در سالهای اخیر است. وگرنه طلاق در سال 76 یک سوم امروز بود. می دانید بالاترین میزان طلاق در کدام مناطق است؟ اول تهران، بعد خراسان، بعد اصفهان و بعد قم. چهار منطقه ای که دولت و مذهب بیشترین نفوذ را در آن دارد. به عبارت دیگر در هر منطقه ای که طرفداران شما بیشتر باشد همانجا طلاق هم بیشتر است. نه، این یک رویداد عجیب و دور از انتظار نیست. اصولا هر جایی که شما بیشتر طرفدار دارید خشونت بیشتر است، مردم بیشتر زندان می روند، وضع اقتصادی بدتر است و اعتیاد بیشتر است. همه اینها عامل طلاق است. باور می کنید که میزان طلاق در میان ایرانیانی که از کشور خارج می شوند از کسانی که در داخل می مانند بسیار کمتر است؟ من زیر موهای شما عدد 666 را ندیدم و طالع شما را نحس نمی دانم، این نحوست از سیاست شماست. سیاست شماست که موجب افزایش طلاق می شود. افزایش حجم کنترل اجتماعی در پنج سال گذشته به شدت طلاق را افزایش و ازدواج را تا دو درصد فقط در سال گذشته کاهش داده است. به شما قول می دهم اگر شما و کسانی که به آنها علاقه دارید از کار کنار بروید میزان طلاق به شدت کاهش می یابد. می دانم این قدرها به فکر زندگی مردم نیستید، وگرنه حتما این کار را می کردید.

 

پرسیده اید که : « چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی شود؟» و حتما حتما فکر می کنید این یکی به شما مربوط نیست، در حالی که از قضا این یکی بیش از بقیه به شما مربوط است. فرض کنیم که در رعایت انضباط در فرهنگ رانندگی چند موضوع نقش داشته باشد؛ اول: احترام به قانون، دوم: ترس از خطر و مرگ و امید به زندگی، سوم: ترس از ماموران قانون، چهارم: ترس از مجازات. بعید می دانم موضوع دیگری را بتوانیم اضافه کنیم. اولین موضوع این است که وقتی مردم در فرهنگ رانندگی انضباط را رعایت می کنند که به طور کلی به قانون احترام بگذارند. مردم به قانون احترام می گذارند چون مهم ترین چیزی است که روابط آنها را تعیین می کند. فرهنگ رانندگی هم بخشی از همین قانون است. وقتی رهبر کشور به قانون احترام نمی گذارد، وقتی رئیس جمهور به قطعنامه قانونی شورای امنیت سازمان ملل متحد می گوید ورق پاره، وقتی تقریبا همه وزرای کشور به دلایل مختلف از قانون تخلف کرده اند، چطور انتظار دارید مردم فرهنگ رانندگی را رعایت کنند؟ شما قانون اساسی را رعایت نمی کنید، بعد انتظار دارید مردم به قانون رانندگی احترام بگذارند؟ البته مردم کار خیلی بدی می کنند که فرهنگ رانندگی را رعایت نمی کنند، ولی این کار بد آنها ناشی از شرایط بد است. البته کار بدی که ناشی از شرایط بد باشد، باز هم بد است. یک دلیل دیگرکه مردم فرهنگ رانندگی را رعایت نمی کنند این است که مردم اصولا از پلیس راهنمایی و رانندگی نمی ترسند. چرا؟ چون پلیس یا آنها را به جرم ارتباط نامشروع می گیرد یا خوردن الکل یا سایر موارد مشابه. بگذریم از اینکه پلیس اصولا این قدر درگیر ترساندن مردم است که به کارهای دیگر نمی رسد. البته من می دانم که مردم ایران به طور کلی از احترام گذاشتن به قانون و رعایت فرهنگ رانندگی خوششان نمی آید و این مایه تاسف است، ولی آیا فکر کرده اید که چه چیزی این بی قانونی را تشدید می کند؟ چه چیزی موجب بی فرهنگ رفتار کردن می شود؟ چرا ما بیست برابر بقیه جهان تصادف می کنیم و چرا کشورهای دیگری که فرهنگ رانندگی در آنها رعایت نمی شود نیز غالبا از نظر سیاسی جزو کشورهای دوست ما محسوب می شوند؟ اصلا چطور ممکن است کسی به فرهنگ احترام نگذارد و انتظار داشته باشد که مردم به فرهنگ رانندگی احترام بگذارند؟ چطور ممکن است دولتی از دیوار مردم بالا برود و مانع استفاده آنها از رسانه شود و از مردم انتظار داشته باشد قانون رانندگی را رعایت کنند. اصلا از همه اینها گذشته، در همین هفته گذشته برای چندمین بار یک اتوبوس راهیان نور که گروهی دختر دانش آموز را برای دیدن منطقه جنگی می برد تصادف کرد و 26 دختر نوجوان کشته شدند. واقعا غیر از شخص رهبری در این فاجعه چه کسی نقش دارد؟ چه معنی دارد که تعدادی دختر نوجوان که باید ورزش کنند، شاد باشند، تفریح کنند، به گردش علمی بروند، سوار بر اتوبوس به منطقه جنگی که 25 سال قبل در آن جنگی رخ داده بود بروند و تصادف کنند و بمیرند. آیا غیر از این است که آن معلم و مدیر و وزیر بی شرافت می خواهد برای رهبری خودنمایی کند؟ و خودش را چهره انقلابی نشان دهد؟

 

آقای خامنه ای! من نمی دانم جواب خداوند را چطور می خواهید بدهید. فقط به همین یک دلیل هم که شده آرزو می کنم خدایی و آخرتی در کار باشد تا شما را به خاطر این کشتار بی صدای هزاران انسان ومرگ تدریجی میلیونها آدم که در اضطراب و بحران و فاجعه زندگی می کنند، مجازات کند. جدا شما به فکر یک سبک نوین زندگی برای مردم هستید؟

 

در سخنرانی تان در مشهد پرسیده اید: « الزامات آپارتمان نشینی چیست؟ آیا رعایت می شود؟» در این مورد انصافا حرف خوبی را پرسیدید و لازم است که بدانید. می خواستم بگویم از اعضای بیت تان بپرسید، یادم آمد که اکثر آنها در خانه های ویلایی شهر زندگی می کنند. می خواستم بگویم از وزرا و رئیس جمهورتان بپرسید، دیدم آنها هم یا در کاخ- ویلاها زندگی می کنند یا در خانه های محوطه شهید مطهری، بیخودی کشششش نمی دهم، اختلاس که نیست، خودم می گویم. الزامات آپارتمان نشینی این است: سروصدا نکردن، مزاحمت ایجاد نکردن برای همسایه، ول نکردن بچه ها در محوطه، احترام گذاشتن به همسایگان، تمیز نگهداشتن فضای عمومی و اصولا باید کسی که در آپارتمان زندگی می کند فرض کند که در خوابگاه زندگی می کند، چون آپارتمان محل خواب است. اما آیا هموطنان ما وقتی چهل نفر مهمان دعوت می کنند و صدای پخش صوت شان تا سر کوچه می رود، به این موضوع احترام می گذارند؟ طبیعی است که نمی گذارند. وقتی " سبک زندگی" مردم چنین است که در مهمانی های شان اغلب بدون حجاب هستند، نمی توانند در رستوران مهمانی بدهند. وقتی بچه های جوان پارتی می گیرند و در کشور دیسکوتک وجود ندارد، آپارتمان تبدیل به دیسکوتک می شود. وقتی پارک محل درکنترل نیروی انتظامی و مرکز توزیع مواد مخدر است آپارتمان تبدیل به پارک می شود. وقتی مردم با مزاحمت پلیس نمی توانند یک عروسی با سبک ایرانی یعنی با رقص و آواز و مخلفات دیگر آن برگزار کنند، آپارتمان می شود سالن عروسی. عجیب است؟ اصلا. 34 سال است که جمهوری اسلامی می خواهد سبک زندگی مردم را عوض کند و نمی شود. رستوران، بار، دیسکو، پارک، باشگاه، سالن ملاقات های بزرگ و همه اینها تحت اشغال دولت تبدیل شده به اماکن عمومی تحت نظارت نیروی انتظامی. در نتیجه مردم از آپارتمان های شان برای زندگی اصلی استفاده می کنند و از خیابان فقط برای محل عبور و مرور. حتی برای اعتراض به دولت هم که حق قانونی آنهاست روی پشت بام می روند. بعد از 25 سال رهبری این کشور هنوز نمی فهمید که " سبک زندگی" مردم آن نیست که شما تصور می کنید. برای چه مردم باید در آپارتمان دویست متری زندگی کنند؟ در حالی که فقط از پنجاه متر آن استفاده می کنند؟ به خاطر اینکه دولت محل تفریح و شادی مردم را دزدیده است. دولت محل زندگی مردم را دزدیده است. و نه تنها دزدیده است، بلکه یک مشت دیوانه مثل اسپایدرمن از دیوار مردم بالا می روند که ببینند چه کسی ماهواره دارد. هفتاد میلیون نفر با یک سبک زندگی می کنند، یک دولت می خواهد سبک زندگی هفتاد میلیون را عوض کند، اگر دولت براساس سبک زندگی مردم تعیین شود که راحت تر است. تازه بعد از اینکه دهها بار اراذل و اوباش نیروی انتظامی به آپارتمان مردم در مجتمع مسکونی حمله کرده و آنها را زده اند و گرفته اند و خوابگاه دانشجویان را مورد هجوم قرار داده اند، تازه یادتان افتاده که آپارتمان نشینی چطور باید باشد؟ در هر حال هیچ دولتی از دیوار مردم بالا نمی رود که ببیند مردم چه می بینند، چه می خورند، چه می پوشند و چه می نوشند.

 

آقای خامنه ای! در سخنرانی مشهد پرسیده اید : « الگوی تفریح سالم كدام است؟» الگوی تفریح سالم برای چه کسی؟ اصلا سالم یعنی چه؟ سالم از نظر شما یا سالم از نظر عموم یا سالم از نظر معتقدان رهبری که ده درصد جمعیت کشور هم نیستند. الگوی تفریح سالم در همه جای دنیا یکی است، یا کمابیش یکی است. مردم یا به دیدن طبیعت و فضای سبز می روند، یا کتاب می خوانند و فیلم می بینند و موسیقی گوش می کنند و تئاتر می روند و در جامعه مجازی زندگی می کنند، یا همدیگر را در مهمانی ها و سفرهای دسته جمعی و پارتی ها می بینند. نوع سالم اش اینهاست که غالبا در ایران با مشکل مواجه است. تفریح ناسالم هم مصرف مواد مخدر است که ایران بالاترین مصرف کننده را دارد، مصرف بالای مشروبات الکلی و هرج و مرج جنسی و این موارد نیز جزو تفریحات ناسالم است که الحمدالله والمنه ام القرای اسلام و مملکت امام زمان در این موارد از هیچ جای دنیا کم ندارد. تنها جایی در دنیا که پلیس به زنان تجاوز گروهی می کند، ایران است. این هم از تفریحات ناسالم دوستان و حامیان شما. در مورد تفریحات سالم هم تکلیف روشن است، بفرمائید آقای ناطق نوری که هم بازرس بیت است و هم فی الواقع مسائل اجتماعی را می شناسد گزارش بیاورد که تفریحات سالم توسط حکومت چقدر با مانع مواجه می شود؟ از سینما بگیر تا موسیقی. بهترین کارگردانان و بهترین خوانندگان کشور برای تولید فیلم و اجرای برنامه شان با مشکل مواجهند. برای رفتن به اینترنت که یکی از تفریحات اصلی مردم است، همه راههای استفاده درست از آن محدود و همه راههای استفاده نادرست آن باز است. تولید کتاب هم که الحمدالله خودتان در جریان هستید. هیچ کدام از اعضای کمیسیون فرهنگ و ارشاد مجلس شورای اسلامی که سیاستگذاران فرهنگ و تفریح کشور هستند اصلا نه به کتاب علاقه دارند نه به فیلم و نه اصلا اسم دو تا شاعر را بلدند. بروید به سایت فارس و مصاحبه این وب سایت را با اعضای کمیسیون ارشاد مجلس بخوانید. تولید اثر با مشکل مجوز مواجه است، استفاده از رسانه خارجی با پارازیت و سرطان و مرگ عمومی و فیلترینگ، رسانه میلی هم که به قول رئیس سابق شبکه سه ، رئیس اش دو سال است تلویزیون را به خاطر دخالت نظامیان رها کرده. حالا خودش نظامی مادرزاد است، ببین اینها که جدید آمده اند تازه از کدام درخت پائین آمده اند. آمار را بگیرید تا ببینید میزان استفاده از صدا و سیما تا چه حد افت کرده است. مشکل تفریحاتی مثل کوهنوردی و رفتن به فضای سبز هم که اظهر من الشمس است. یک مشت دیوانه مذکر و مونث در هر محلی که ختم به جایی برای نفس کشیدن شود ایستاده اند تا انواع تبرج را اندازه بگیرند مبادا کسی به جهنم برود. هنوز لازم است بیشتر توضیح بدهم که الگوی تفریح سالم چیست؟ البته تفریحات سالمی هم هست که الگوی آن توسط بسیجیان اجرا می شود. مثل سفر دسته جمعی به منطقه جنگی با احتمال تصادف منجر به مرگ، رفتن به نماز جمعه و دیدن چهره جذاب آقای احمد خاتمی.... چه بگویم که ناگفتنم بهتر است.

 

آقای خامنه ای! به نظرم اخیرا یکی از این کتابهای جامعه شناسی خودمانی را دزدکی خوانده اید که این سوآلها را می پرسید، ولی سوآل خوبی است همین که در مشهد پرسیده اید که : « آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست می گوییم؟ دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟» آقای محترم! دوست عزیز! رهبر خودخوانده و ای به معراج رونده یا علی گوینده! می گویند حرف راست را باید از بچه شنفت، واقعا خود شما و اطرافیان تان و بزرگان این حکومت چقدر در گفت وگوهای روزانه به هم راست می گوئید؟ اصلا چقدر از دروغی که در جامعه رواج دارد، ناشی از شماست و راست تر بگویم شما ناشی از دروغی هستید که در جامعه رواج دارد و تا بن دندان این ملت نشسته است. راستی شما اصلا تا حالا شنیده اید کسی دروغ بگوید؟ اصلا شنیده اید که رئیس جمهور فلان کشور در حضور روحانی عالی مقام فلان کشور، جلوی دوربین رسما بگوید که من در سازمان ملل در هاله نور بودم، بعد از مدتی باز همان رئیس جمهور جلوی یک دوربین دیگر رسما اعلام کند که من اصلا چنین حرفی نزدم. یعنی از بیخ، یعنی اصلا چنین حرفی نزده بود. اصلا باورتان می شود؟ واقعا اگر چنین رئیس جمهوری دروغی به این بزرگی گفته بود، شما حاضر بودید نزدیک تان بنشیند؟ نه اینکه از همه به شما نزدیکتر باشد. آیا شما اساسا می دانید بعضی کشورها هستند که اتفاقا خیلی هم به شما نزدیک اند، که سه یا چهار عضو کابینه اش در زمان وزارت شان رسما مدرک جعل کردند و به دروغ خودشان را چیزی دیگر جا زدند که اگر این جرم در ممالک کفار رخ داده بود وزیر و رئیس جمهور یا خودکشی می کردند یا استعفا می دادند یا برکنار می شدند؟ آیا اصلا شنیده اید که یک امام جمعه در مورد یک رهبر گفته باشد در هنگام ولادت گفته یاعلی و مسوول بازرسی دفتر همان رهبر گفته باشد ایشان مزخرفاتی گفته و آن روحانی که نماینده آن رهبر در یک جای خیلی مهم است بعد از آن دروغ هنوز سر کارش باشد؟ آیا اصلا شنیده اید که یک کسی گفته باشد که یک روحانی خیلی مهم، هر هفته معراج می رود و آن وقت روحانیون دیگر یکی شان نیایند و نگویند که مرد ناحسابی! آدم معمولی که معراج نمی رود، حالا هر چقدر هم رهبر باشد، پیغمبر که نیست. این همه روحانی 1430 سال قمری است دارند زور می زنند همان معراج قبلی پیغمبر خدا را ثابت کنند هی وسطش یکی ان قلت می آورد. الکی که معراج نمی روند.

 

آقای خامنه ای!

یعنی شما نمی دانید که نمایندگان مجلس، وزرا، رئیس جمهور، وزیر خارجه، واعظ، روحانی، مجتهد، قاضی، همه و همه شان سالهاست به طور علنی دروغ می گویند که انتظار دارید مردم در معاشرت های روزانه به هم راست بگویند؟ درست است که میان مردم و حکومت شکاف عمیقی است ولی نه آن قدر. فرض کنید به همان اندازه که شما به اعضای بیت و اعضای بیت به شما و رئیس جمهور به شما و ما و همه دروغ می گوید مردم یک دهم آن دروغ می گویند، ببینید چه فاجعه ای است؟ وقتی خودتان به شاعری که در یک متری تان نشسته می گوئید سانسور کن و پاستوریزه شده شعر بخوان مردم هم پاستوریزه شده زندگی می کنند. البته من دور از جان مردم نمی خواهم تشبیه کنم ملت ایران را به شما، مردم ایران هزار بدی داشته باشند، هرگز به مصیبت مشابهت به این حکومت دچار نشده اند. میلیونها ایرانی با شرافت زندگی می کنند و بسیاری از شریف ترین های آنها در زندانهای دروغ و ریای حکومت دارند بر صداقت و درستی شان پافشاری می کنند. همه اینها به خاطر آن گفته شد که یادتان نرود. بالاخره اثر انگشتی کفایت است.

 

دقت هم بکنید که اگر مردم بخواهند راست بگویند چه می شود؟ خیلی راحت، خیلی تمیز، قاضی فردی را دستگیر می کند و او را کتک می زند و وادار می کند به دروغ اعتراف کند که چنین کرده و چنان کرده، حتی به او قول می دهد که اگر خوب دروغ بگوئی آزادت می کنم. یعنی شما نمی دانید شرط آزادی از زندان دروغ گفتن است؟ بگذریم از آن دو مرحوم که پذیرفتند دروغ بگویند و به خاطر همان دروغی که با قول قاضی گفته بودند اعدام شدند. اینها را نمی دانید؟ وقتی آقای مطهری می گوید 90 درصد( یا قریب به همین میزان) از اصولگرایان مطمئن بودند که احمدی نژاد منتخب خوبی نیست و اصلا نمی خواستند به او رای بدهند، ولی چون شما نظرتان روی احمدی نژاد بود از او حمایت کردند، یعنی نود درصد حامیان شما به مردم و شما دروغ گفتند. در کشوری که بنیاد حکومت بر دروغ بنا شده و خودتان به زور به کسی که می گوید پیرو ولایت فقیه است می گوئید نیستی و به کسی که پیرو ولایت فقیه نیست مجبورش می کنید برای بسیاری از کارها دروغ بگوید، چطور انتظار دارید مردم در کار معمول شان دروغ نگویند. فرض کنید یک نفر نخواهد دروغ بگوید. نخواهد لباس دروغین بپوشد، نخواهد ریش دروغین بگذارد، نخواهد نماز دروغین بخواند، نخواهد به دروغ عکس شما را در دست بگیرد، اصلا فکر می کنید یک درصد مردم هم از شما حمایت خواهند کرد؟

 

آقای خامنه ای!

این رشته سر دراز داشت و کوتاهش کردم و آخر کار را با پاسخ به این سوآل تان که در مشهد پرسیدید تمام می کنم که : « علت برخی پرخاش گریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟» کمی فکر کنید. به طور کلی مسائل انسانی و اجتماعی شامل چهار پنج موضوع می شود که می تواند بر جنبه اجتماعی بشر اثر بگذارد و موجب پرخاشگری او شود، مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی. فرض کنیم که اخلاق هم در حوزه مسائل فرهنگی است. و فرض کنید که یک انسان مورد سوآل شما به خیابان می رود تا خرید کند. در یک سال ارزش پول و در نتیجه قدرت خرید او حداقل پنجاه درصد کاهش یافته است. یعنی رفاه مالی او نصف شده است. از نظر اجتماعی تمام شاخص های اجتماعی انحطاط را نشان می دهند ، از شاخص های خانواده مانند افزایش طلاق و کاهش ازدواج بگیر تا آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد و روسپیگری و سایر جرایم جنسی و جرایم عادی. در مسائل سیاسی هم که در داخل بن بست سیاسی است و خودتان هم نمی دانید بالاخره رئیس جمهور تا شش ماه دیگر هست یا نه، از نظر خارجی هم که دیگر حرمتی برای ایرانیان نمانده است. احتمال یک جنگ وجود دارد و ایران در انزوای کامل سیاسی و اقتصادی است. از نظر فرهنگی هم که نه شما از وضع فرهنگی جامعه راضی هستید، نه مخالفان تان. هم شما این فرهنگ را منحط می دانید و هم مخالفان تان. می شود بگوئید وقتی کسی با این وضع مواجه می شود چطور می شود پرخاشگر نباشد؟ اصلا شنیدنش مقادیر معتنابهی فحش را برای بالا تا پائین مسوولان کشور فراهم می کند، وای به این که مردم در این وضع زندگی کنند.

 

آقای خامنه ای!

مشکل کشور ایران این نیست که مردم باید " سبک زندگی" شان را عوض کنند، ملت ایران سالهاست شیوه زندگی شان را در خانه های شان پنهان کرده اند. حداقل هشتاد درصد مردم ایران به سبکی زندگی می کنند که شما به آن ایراد می گیرید. فکر نمی کنید اگر به جای سبک زندگی حکومت تغییر کند و حکومتی متناسب با سبک زندگی مردم ایران روی کار بیاید مقرون به صرفه باشد؟

ابراهیم نبوی، سی مهرماه 1391

========================================

محمد خاتمی: واقعا گاهی اوقات از آنچه پیش روی ماست وحشت می کنم

جـــرس: محمد خاتمی می گوید: "نمی توان انتظار داشت که بنیادهای مدنی و اجتماعی و سامانی که در جامعه در گذر زمان شكل گرفته، در یک چشم به هم زدن عوض شود. چاره کار، اصلاحات به معنی واقعی کلمه است. اصلاحات یعنی تدریجاً و با صبوری پیش رفتن؛ منتهی به این شرط كه رویكرد را درست انتخاب كنیم و این رویکرد به هیچ وجه نباید قیم مآبانه باشد، بلکه با مشارکت خود بخشی که باید تحول پیدا کند باید پیش رفت."

به گزارش تارنمای رسمی محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران طی سخنانی در جمع گروهی از معلمان کشور که به مناسبت سال تحصیلی جدید به دیدار وی رفته بودند، گفت: "یکی از مشكلات ما كه نتوانستیم آن را حل كنیم و آن این كه در كشور ایران، دولت كه عوض می شود همه چیز از صفر شروع می شود و این خود ناشی از پایدار نبودن وضع دموکراتیک در کشور است."

 

خاتمی تاکید کرد "مردم در انتخابات گذشته ریاست جمهوری هزینه های زیادی داده اند. آیا با ادامه این روش بخش قابل توجه جامعه که احساس می کند به آنها جفا شده حاضر می شوند پای صندوق بیایند؟ ما از سر دل سوزی هشدار می دهیم و واقعا گاهی اوقات از آنچه پیش روی ماست وحشت می کنم. "

متن سخنان رئیس جمهور سابق ایران در جمع گروهی از فرهنگیان کشور به شرح زیر است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی خوش آمدید. واقعاً هر وقت در برابر یک معلم قرار می گیرم، خودم را در همان دورانی می بینم كه تازه به مدرسه رفته بودم. نه تنها برای من، كه برای همه ما معلم دارای ابهت و وقار و اولین الگوی هر انسانی در آغاز زندگی اجتماعی است.

در ایران معلمی با وجود همه مشکلاتش همیشه جایگاه ممتازی داشته است. انقلاب، بیشترین نیروی خود را از معلمان گرفت. ازشهید باهنر و شهید رجایی گرفته تا بسیاری از نمایندگان مجلس، مدیران، استانداران و ... این نشان دهنده این است كه آموزش و پرورش جایگاه انسان های شریف، درد آشنا و مومن است و همواره توانسته موقعیت خودش را حفظ كند، حتی در جریان جنگ تحمیلی هم ما می بینیم كه دانش آموز و معلم شاید در میان شهداء و جانبازان و ایثارگران جایگاه اول را دارند.

 

متاسفانه آن طور كه باید و شاید به این بخش مهم جامعه توجه کافی نشده است و در نتیجه همواره با مشکلات روبرو بوده اند، حتی در دوره مسؤولیت خود ما هم آن طور که لازم بود و دلمان می خواست به این بخش توجه نشد، گرچه معتقدم راهی باز شد كه که اگر در دولت های بعد پیگیری می شد خیلی از مسائل حل می شد و آن چه ما می خواستیم و در آن راه گام هایی هم برداشته شد این بود که آموزش و پرورش با اندیشه و توان و اراده و انتخاب خود اهالی آموزش و پرورش پیش برود، از معلم و مربی دبستان و راهنمایی و دبیرستان گرفته تا کارکنانی كه در ادارات آموزش و پرورش هستند و در کنار آن از توان معلمان برای تحول در دروس و مواد درسی و كتاب ها و ... استفاده شود و به معنای واقعی حالت اجبار از بالا نباشد.

نمی گویم در دوران ما اینها درست انجام شد ولی رویكرد و جهت گیری این گونه بود كه می توانست از درون این سرمایه عظیم تحولات بزرگی را انجام دهد.

 

معلمان بخش مظلوم و البته سربلند و سرگران جامعه اند.

انصاف این است که اگر ما مجموعه كارمندان دولت را در نظر بگیریم، معلمان محرومیت و مشكلاتشان شاید بیشتر باشد، گرچه معلم به خاطر مسائل مادی پا در این عرصه نگذاشته و جنبه معنوی کارش او را اقناع می كند، ولی معلم هم باید بتواند در آرامش زندگی كند.

باید ببینیم كه ما چقدر از این بخش و از این سرمایه برای ساماندهی كل جامعه استفاده كرده ایم؟!

 

به هر حال نمی توان انتظار داشت که بنیادهای مدنی و اجتماعی و سامانی که در جامعه در گذر زمان شكل گرفته، در یک چشم به هم زدن عوض شود. چاره کار اصلاحات به معنی واقعی کلمه است. اصلاحات یعنی تدریجاً و با صبوری پیش رفتن؛ منتهی به این شرط كه رویكرد را درست انتخاب كنیم و این رویکرد به هیچ وجه نباید قیم مآبانه باشد، بلکه با مشارکت خود بخشی که باید تحول پیدا کند باید پیش رفت.

 

در اینجا به جا است یادی کنم از حادثه تلخ و مصیبت باری که برای دانش آموزان عزیز پیش آمد، تصادفی که در آن تعداد زیادی از گل های نوشکفته جامعه ما پرپر شدند و تعداد دیگری زخمی و مصدوم. برای همه ما و بخصوص جامعه معلمان این مصیبت بسیار دردناک بود. بدون تردید حتی اگر کوتاهی منجر به این فاجعه شده باشد قابل گذشت نیست. من همین جا به جامعه معلمان و خانواده های داغدار این عزیزان تسلیت عرض می کنم و برای مصدومان و مجروحان آرزوی شفای کامل دارم.

همچنین لازم است از وقوع سیل اخیر در استان مازندران (شهرستان بهشهر) اظهار تاسف و تأثر كنم. حادثه ای كه جان تعداد زیادی از هموطنان ما كه معمولا از اقشار محروم جامعه هستند را گرفت و بازماندگانشان را دچار مشكلات فراوان کرد.

خسارت های قابل توجهی كه به ساختمان ها و زمین های زراعی وارد آمد مشكل ساز شد. در این بلایای طبیعی معمولاً مشكلات جدی بعد از حادثه پیش می آید، خانه هایی فرو می ریزند، کودکانی یتیم می شوند، مادرها و پدرهایی داغدار می شوند، ولی آن چه مهم است قدرت سازماندهی و برنامه ریزی برای حل مشکل و ترمیم ویرانی ها و درمان دردهای معنوی و مشکلات مادی است.

 

خسارتی كه اینجا وارد شد همچنان كه در آذربایجان مردم با آن روبرو شدند سنگین بود و خدمات مردمی خوب بود، دولت هم زحمت كشید؛ امیدوارم همه به كمك آسیب دیدگان بشتابند و كار را پیش ببرند.

می خواهم در همین جا به نكته ای اشاره كنم. در زلزله بم ما متوجه شدیم كه برای بلایا تدبیر و ساماندهی درستی پیش بینی نشده است. در همه موارد زحمت زیادی كشیده شده، اما بیاییم فكر كنیم که یكی از وظیفه های مدیریت کلان در كشورهای بلاخیز این است كه باید از پیش سامانی در نظر گرفته شود.

 بعد از زلزله وحشتناک بم كاری شد كه امیدوار بودم به عنوان نهاد دائمی بماند تا هر جا مشكل مشابهی پیش می آید بتواند وارد عمل شود.

در جریان زلزله بم با همكاری وزارت مسكن و شهرسازی، سازمان مسكن و سازمان ثبت اسناد، تعداد قابل توجهی از شركتهای بزرگ معماری و پیمانکاری ساختمان از بخش خصوصی، بانك ها، و نهادهای مرتبط دیگر شبکه بسیار گسترده ای تشکیل شد که من علاقه مند بودم این تشکل به صورت دائمی باقی بماند و بتواند در مواقع ضرورت به موقع و درست به کمک دولت و مردم بیاید که در آن صورت ما امروز كمتر مشكل داشتیم. همین جا می خواهم به نكته ای برسم كه از مشكلات ماست كه نتوانستیم آن را حل كنیم و آن این كه در كشور ایران دولت كه عوض می شود همه چیز از صفر شروع می شود.

 

و این خود ناشی از پایدار نبودن وضع دموکراتیک در کشور است. یكی از نتایج خوب دموكراسی، تداوم فعالیت ها و تجربه هایی است كه در جامعه وجود دارد. اینكه ما این همه تكیه می كنیم روی مردم سالاری و افتخار می كنیم مردم سالاری سازگار با دین در انقلاب ما مطرح شد و تكیه می كنیم كه جمهوری اسلامی آمد و نیز اینكه این اسلام و جمهوریت باید با هم سازگار باشند نمی شود یك تركیب متضادی را داشت. اسلام را بگونه ای ببینیم كه هیچ نقشی و نسبتی با جمهوریت ندارد و جمهوریت را بگونه ای ببینیم كه هیچ گونه نسبتی با ارزش های الهی ندارد غلط است و این مسائل باید حل شود. اصلاً نوآوری انقلاب ما همین بود و تكیه شدید ما روی جمهوری اسلامی به همین خاطر است.

اصلاح طلبی از نگاه من خواستار جمهوری اسلامی است كه در آن عقل و تدبیر حاکم است و حاكمیت مردم بر سرنوشت طبق معیارهای اسلامی كه از آن معیارهای اسلامی حق شهروندی همه كسانی است كه در درون نظام زندگی می كنند باید تأمین شود.

 

یكی از خواص مردم سالاری انباشته شدن و انتقال تجربیاتی است كه پیش تر حاصل شده است.

چرا جامعه ما این طور است كه هر دولتی سر كار می آید باید از صفر شروع كند؟شاید به دولت من هم تا حدودی این اشکال وارد باشد.

یكی از مسائلی كه امروز در طول این 7-8 سال می بینیم این است كه در طول سالهای گذشته هر چه شده است اصلا انكار و نفی می شود و مملكت به این روز و روزگار می افتد.

نمونه ای را كه گفتم اگر از آن استفاده شده بود امروز یقینا در بلایای طبیعی مشكلات كمتری داشتیم.

ما در سال های گذشته طرح داشتیم؛ حتی ما مساله تغییر را در انتخابات گذشته مطرح كردیم مراد تغییر بنیان نظام نبود؛ تغییر شیوه ای از مدیریت در جامعه بود كه معتقد بودیم زیان های بزرگی به بار می آورد كه امروز هم به بار آورده است.

 

بنده سعی كردم انقطاعی میان دولت من و دولت قبلی ایجاد نشود. مشتركاتی كه بین دو دولت بودند حفظ شود. 5-6 وزیر من از دولت قبلی بود. البته مورد سرزنش دوستانم بودم كه چرا دولت را یكدست انتخاب نكرده ام.

اگر واقعاً دموكراتیك فكر می كردیم می بایست بروم خدمت دوست عزیزم جناب آقای ناطق نوری كه خیلی هم ایشان را دوست دارم و بگویم 3/1 رأی مردم ازآن شما است یك سوم دولت هم شما در تشکیلش نظر بدهید اگر دموكراتیك عمل می كردم باید این كار می كردم یعنی بنده باید ملامت كنم خودم را كه چرا چنین نشد.

ما جناحی فكر نمی كردیم. مملكت است باید مصالح كلی را در نظر داشت البته اگر رویكردهای متفاوتی بود باید با تدبیر و عالمانه آن را پیاده بكنیم ما این سعی را كردیم.

برنامه سوم با نگاه به برنامه دوم تهیه شد و این برنامه بالای 90 درصد تحقق اهداف داشت.

 

امروز باید سوال كرد چرا برنامه چهارم اجرا نشد!؟ آنان كه سودای مدیریت جهان را در سر دارند یا باید برنامه تدوین شده را اجرا می کردند یا اگر می توانستند برنامه ای بهتر از آن تهیه می کردند. در برنامه چهارم توسعه همه این مسائل پیش بینی شده بود، تنها یك امر در آن برنامه پیش بینی نشده بود و آن این كه در آمد هفت ساله این دولت سه برابر کل درآمد دولت اصلاحات و دولت سازندگی بود! اگر آن چه در برنامه چهارم پیش بینی شده بود اجرا می شد، بدون شک با سرعت به اهداف سند چشم انداز می رسیدیم و مشکلات معیشت مردم، اشتغال و رفاه به این صورت نبود که متأسفانه اینک شاهد آن هستیم!

هدف این بود که بعد از اجرای چهار برنامه پنج ساله می بایست برترین قدرت منطقه ای می شدیم. راهی که به گواه اسناد به درستی در حال طی شدن بود. آیا واقعا امروز می توانیم ادعا کنیم که به آن سمت حرکت کرده و به آن هدف نزدیک شده ایم؟ باید دید مشکل کجاست و اصلاح آن چقدر از دست ما ساخته است.

 

متأسفانه برنامه چهارم توسعه را کنار گذاشتند؛ واردات افزایش قابل توجهی پیدا کرد، اتکای ما به نفت روز به روز بیشتر شد. وقتی که واردات، لجام گسیخته افزایش می یابد و تولید داخلی لطمه می بیند، اتکای دولت به خارج و پول نفت روز به روز بیشتر می شود. برای واردات باید ارز بدهید. در دولت اصلاحات بین 12 تا 13 درصد از کل واردات کشور اقلام مصرفی بود. چرا که تولید رونق داشت و حجم عمده واردات ما کالاهای واسطه ای کارخانه ها و خرید دانش فنی بود. اما متأسفانه در دولت نهم و دهم واردات و اتکاء به نفت حدود سه برابر شده است!

در دوران مسؤولیتم، دولت با فراهم ساختن زمینه سرمایه گذاری، تولید را رونق بخشید و اشتغال وضع مناسبی پیدا کرد و شیب نرخ تورم و بی کاری به پایین میل کرد. مالیات ها را به نفع تولید اصلاح کردیم و از 60 درصد آن را به حدود 25 درصد رساندیم. درآمد دولت در دو سال اول کم شد، اما تولید و اقتصاد رونق گرفت. همه می توانند آمارهای آن دوره را با آمارهایی که حضرات دارند مقایسه کنند. در دوره اصلاحات روز به روز اتکای دولت به درآمدهای مالیاتی افزایش یافت و سهم درآمدهای نفتی در بودجه جاری کم تر شد. در عوض با درآمد نفت حساب ذخیره ارزی تأسیس شد و در پایان کار دولت تقدیم حضرات شد.

 

هر چه وابستگی کشور به بیرون بیشتر شود (واردات بیشتر) که با کمال تأسف امروز شاهد آن هستیم آسیب پذیری کشور زیادتر خواهد شد و آن وقت است که تحریم ها اثر می گذارد. امروز تحریم ها دو جا را هدف قرار داده، یکی منابع در آمد ما است که عمدتاً نفت و گاز است و دیگری مسأله تهیه و مبادله کالاها است. این تحریم ها با زیرکی اعمال شده و آقایان متوجه نیستند که بیشترین دود آن به چشم مردم می رود. ما به شدت با این تحریم ها مخالفیم. ولی اگر امروز ما آسیب پذیریم باید دید سیاست ها و مدیریت کشور چقدر در افزایش اثر مخرب این تهدیدها مؤثر بوده است!

برای توسعه و پیشرفت و ارتقاء سطح رفاه جامعه باید سیاست خارجی دولت متعادل و متناسب با روند توسعه جامعه باشد. عزت کشور به این است که روی پای خودمان بایستیم، نه اینکه در دنیا منزوی شویم. سیاست خارجی باید همسو با سیاست داخلی باشد. عقب افتادگی چیزی است و حس عقب افتادگی چیزی دیگر؛ امنیت چیزی است و حس امنیت یا عدم امنیت چیز دیگر. حس عمدتا در جامعه اثرگذارتر است. ممکن است جامعه وضع خوبی داشته باشد، ولی احساس کند که اینگونه نیست و این خود عامل مهم پیدایش مشکلات است. امروز اعتماد مردم به شدت لطمه دیده است، ولی مهم تر از آن حس عدم اعتماد است. باید ببینیم کدام سیاست ها و برنامه ها این بی اعتمادی و حس بی اعتمادی را پدید آورده است.

 

به اجمال بگویم حل ریشه ای مشکلات موجود این است که واقعاً مردم سالاری در جامعه حاکم شود. البته مردم سالاری زمان می خواهد تا جا بیفتد. باید روی فرهنگ مردم سالاری کار کرد؛ اگر آن را جدی گرفتیم در گذر زمان هم تهدیدها مرتفع می شود، هم پیوند های جامعه محکم می شود، هم زمینه برای رشد جامعه فراهم می شود و آن وقت است که مردم سالاری فقط مردم را صاحب توقع نمی کند، بلکه صاحب مسؤولیت هم می کند.

اگر در جامعه احساس شود که ساز و کار انتخابات طوری است که اطمینان نداشته باشند که نماینده مطلوب روی کار می آید، طبعاً اعتماد هم پدید نمی آید در حالی که اگر این اعتماد ایجاد شود خود مردم مسئولیت مشکلات موجود را می پذیرند و با درک متقابل همکاری می کنند.

 

راه درست، تغییر فضای کنونی است. اصلاح طلب ها هم چیزی جز این که زمینه حاکمیت مردم بر سرنوشتشان در جامعه فراهم شود نمی خواهند، از جمله در انتخابات. این را نیز از بیرون نیاورده ایم، بلکه از اسلام آموخته ایم. اسلامی که معتقدیم در متن انقلاب ما بوده و اکثریت مردم هم آن را می خواستند، نه اسلامی که با مردم، رأی مردم، حاکمیت مردم بر سرنوشت و با حرمت و کرامت افراد سرو کاری ندارد. ما این نگرش را قبول نداریم. تعارف نداریم، اسلام ما اسلامی است که با حرمت و کرامت مردم و حضور مردم در عرصه موافق است.

 

انتخابات مهمی پیش روی ماست. اصلاح طلبان می خواهند در انتخابات شرکت کنند، اما نمی گذارند. آیا واقعا شرایط حضور در انتخابات مهیا است؟ وقتی قرار شد یک بینش و منش و روشی که از قضا خیلی هم بسته و تنگ است خود را عین نظام بداند و هر کس را با این دیدگاه مخالف است خارج از نظام معرفی کند و بیاید به جای نگهبانی از ارزش ها و قانون راه همه گروه ها و سلیقه ها را به جز یک سلیقه خاص به سوی حاکمیت سد کند آیا واقعاً می توان در چنین انتخاباتی حضور فعال داشت؟

مردم در انتخابات گذشته ریاست جمهوری هزینه های زیادی داده اند. آیا با ادامه این روش بخش قابل توجه جامعه که احساس می کند به آنها جفا شده حاضر می شوند پای صندوق بیایند؟

ما از سر دل سوزی هشدار می دهیم و واقعا گاهی اوقات از آنچه پیش روی ماست وحشت می کنم.

در دوران مسؤولیت من منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در دنیا محدود و مطرود شده بودند؛ آن ها اصلاحات را ”فتنه“ می دانستند، ولی امروز حتی آمریکا هم که آن ها را از لیست تروریست ها بیرون می آورد. چه کسی پاسخگو است که چه مقدار از این هزینه متعلق به ما و مدیریت داخلی ماست و چقدر بدخواهی آنها؟

ملت ما با هر کس روی خوش نشان بدهد و از هر چه بتواند بگذرد از آدم کشان و تروریست هایی که جنایت ها کرده اند و در کنار دشمن متجاوز قرار گرفته و منشاء آشوب ها شده اند نخواهد گذشت و آمریکا و اروپا هم با این کارشان بدبینی مردم ما را نسبت به خود افزایش داده اند.

 

به هر حال این مسائل وجود دارد و من هم معتقدم تهدیدها جدی است.

آزادی استقلال و پیشرفت و اخلاق آرمان های ماست. راه آن هم تقویت جنبه های مردم سالاری و تکیه بر معیارهای اصلی اسلام که وجود دارد و بخصوص در حکومت امیرالمومنین (ع) تجلی پیدا کرد. باید دید آن معیارها و ارزش ها را چگونه می توان در زمان حال پیاده کنیم؟این اصلاحات ماست و باید روی آن پافشاری کرد.

در مورد انتخابات هم آن چه مهم است اجماع اصلاح طلبان و اهل حل و عقد است.

باید در درون جامعه باشیم و بگوییم ایمان؛ صلاح و منفعت و پیشرفت و رفع تهدید و معیشت مردم چه رابطه ای دارد با آن ادعاهایی که ما راجع به توسعه سیاسی و جامعه مدنی می کنیم؟ باید فضا باز شود و حرف ها زده شود. آنچه مورد نظر است تغییر فضا در این لحظه حساس و بخصوص پیش از انتخابات است که متأسفانه نشانه های خوبی را در این زمینه نمی بینیم.

باید به آنچه مصلحت جامعه است باز گردیم و به مردم و قانون اساسی حرمت بگذاریم. قانون اساسی را درست پیاده کنیم و از جمله انتخابات را مطابق قانون اساسی برگزار کنیم. آن وقت همه حاضریم برای نظام هر چه در توان داریم انجام دهیم و به بهبود امور کمک کنیم.

 

دیدگاه حضار

در ابتدای این دیدار حاضرین در جلسه به بیان دیدگاهها و نظرات خویش پرداختند:

*آیا نباید این استراتژی كه اصلاح طلبان همیشه به حداقل ها قانع هستند عوض شود؟ و از موضع قدرت حرفمان را بزنیم؟

چگونگی حضور اصلاح طلبان در انتخابات آینده؟

*تشكل های مدنی داخل آموزش و پرورش بعد از رفتن شما به راحتی كارایی خودشان را از دست دادند؛ اصلاح طلبان راهكاری برای این موضوع نداشتند. چه راهكاری برای تشكل هایی كه هستند اما كارایی ندارند دارید؟

*اگر اصلاح نشد آیا می توان تحول كرد؟

احزاب و تشكل های شكل گرفته در دولت اصلاحات بیشتر رابطه ای بودند و از نیروهای مردمی استفاده آن چنانی نشد؛ خیلی مقاومتی در مسائل گذشته از خود نشان ندادند و باید تحولی اساسی در آنها شكل بگیرد؟

آیا اگر مطالبات ما برای انتخابات آینده جواب داده نشد باز هم باید این فرصت را از دست بدهیم؟ راهكارتان برای بیشتر شدن توان جنبش چیست؟

*همه ما قانون اساسی را قبول داریم؛ اعتراضمان این است كه همه بندهای قانون اساسی درست اجرا نمی شود كه اگر این طور بود خیلی از مشكلات را نداشتیم. ایران را برای همه ایرانیان می دانیم.

امروزاوضاع كشور خوب نیست؛ مدیریت نامناسبی در داخل اعمال شده وبروز و ظهور اثرات تحریم تازه خودش را به ملت ایران نشان می دهد.

باید 8 سال اصلاحات را نقد كنیم؛ ولی انصاف این است که با همه مشكلاتی كه نمی توان منكر آن بود؛ می شد به راحتی حرف زد و جلسه و گذاشت و اشتباهات را گفت اما امروز چه؟


باید چه كاری انجام داد كه از این وضعیت نجات پیدا كنیم؟

*اولین ویژگی آقای خاتمی معلم بودن ایشان برای همه ماست

دیگری اینكه ما تلاش می كنیم وقتی فكر می كنیم بر اساس اندیشه و اقناعی بودن و عقلانیت است که در سر ما هست در دورانی كه شما سر كار بودید گرچه مشكلات زیاد بود ولی برای آموزش و پرورش دوران شكوفایی بود كه باب بستر فكر و اندیشه و پرسش گری فراهم گردید.

جنابعالی را با اصلاح گری و اصلاح طلبی و اصلاحات می شناسیم امروز جامعه نیاز دارد یك فهم مشتركی پیدا كند كه اصلاحات یعنی چه؟

آیا اصلاحات در شرایط فعلی می تواند به راه برون رفتی از شرایط موجود باشد؟

جامعه ما بیش از هر زمانی نیازمند روشنگری و آگاهی بخشی هست؛ گرچه خیلی از دوستان ما در حبس و حصر هستند اما وجود شما نقطه امیدی بوده كه ما بتوانیم راه را از چاه تشخیص دهیم


*آقای خاتمی؛ نمی دانم این روزها احوال شما چطور است ولی احوال مردم را می دانم و چون شما هم دلتان پر از آرمان ها و آرزوهایی بود كه داشتید و بر باد رفت و مردم را حس می كنید قاعدتا شرایط شما نیز شرایط مطلوبی نیست.

ما می توانیم واقعیت ها را نادیده بگیریم می توانیم از كنار همه مسائل بگذریم .

اما ما معلیم و این حق را نداریم.

امروز روز نقش آفرینی شماست نمی گویم كاندیدا شوید اما مردم را نا امید نكنید و با قوت ایفای نقش كنید ما می دانیم كه شرایط بسیار سخت است.

======================================

محسنی اژه‌ای مصلحت احمدی‌نژاد را برایش تعریف کرد

نزاع باندهای قدرت جمهوری اسلامی

ندای سبز آزادی- محمد صادقی: هر چه به ماه های پایانی عمر دولت دهم نزدیک می شویم عرصه بر محمود احمدی نژاد و یارانش از سوی هم پیمانان سابق و دشمنان فعلی تنگ تر و تنگ تر می شود؛ حالا در بحبوحه جدال نفس‌گیر مردان احمدی نژاد و بهارستان نشینان، باید منتظر واکنش احمدی نژاد به "مصلحت ندانستن" دیدارش از زندان قدیمی شهر تهران از سوی مقامات قضایی و حامیان رهبری بود. نزاع باندهای قدرت در جمهوری اسلامی، با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، صریح تر و شدیدتر می شود. منافع مترتب بر حضور باندهای قدرت در قوه مجریه در دولت نفتی، البته یکی از دلایل مهم این نزاع محسوس است.

 

"مصلحتی" که دردسرساز خواهد شد

پس از آن که احمدی نژاد برای دیدن یار غار و همراه دربند خود علی اکبر جوانفکر "بازدید از زندان اوین" را بهانه ساخت و با سماجت همیشگی خود بر این خواسته پافشاری کرد، مقامات قضایی جمهوری اسلامی و نماینده تام الاختیار ولی فقیه آب پاکی را بر دستان رئیس جمهور سرکش ریختند؛ آنان به احمدی نژاد فهماندند که عبور از دیوارهای چند لایه زندان مخوف اوین به این سادگی ها نیست.

 

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه که در این ماه ها امید اول مخالفان اصولگرای احمدی نژاد در جبهه مقابل دولت برای انتقام گیری و به حاشیه راندن جریان موسوم به انحرافی به شمار می رود و به تازگی از جنجالی ترین پرونده قضایی سالهای اخیر با صدور حکم اعدام برای چهار تن از نزدیکان محمود احمدی نژاد فارغ شده است در واکنش به درخواست بی مقدمه محمود احمدی‌نژاد برای بازدید از زندان اوین، انجام آن را به "مصلحت" ندانست و این تقاضا را دارای "شائبه سیاسی" خواند.

 اگر هفته پیش "اولویت مسائل اقتصادی" به داد احمدی نژاد رسید و به مدد آن اولین وزیر ورزش تاریخ جمهوری اسلامی از زیر آوار استیضاح مجلس جان سالم به در برد اما این بار "اولویت مسائل اقتصادی" به عنوان دلیل ممنوعیت حضور احمدی نژاد در زندان اوین اعلام شد. محسنی اژه ای در توضیح این که چرا بازدید احمدی نژاد از زندان اوین به مصلحت نیست گفت: "با توجه به اولویت های اصلی کشور به خصوص مسائل اقتصادی باید هم و غم خود را برای رفع این مسائل بگذاریم و حواسمان به مسائل اصلی باشد."

 

نکته ای که دیگر حامیان سابق احمدی نژاد هم بر آن تاکید داشتند؛ دبیر کل حزب موتلفه اسلامی نیز در گفتگویی اعلام کرد که "بازدید رئیس جمهور از زندان اوین موضوع اصلی کشور نیست، الان ما با مشکلات عدیده اقتصادی روبرو هستیم و مسئولان اجرایی باید در این زمینه بیشتر متمرکز شوند."

اما محسنی اژه‌ای اشاره ای هم به عادت معمول احمدی نژاد یعنی خلاف جریان آب شنا کردن وی داشت و  گفت: "تاکنون در سطح رئیس جمهور کسی چنین تقاضایی نداشته است". وی البته به طور تلویحی اعلام کرد که تقاضای بازدید یک مقام بلند پایه نظام از یک زندان در شهر تهران عبور از قانون است و هشدار داد که "مسئولان بلندپایه باید خود را ملتزم به قانون بدانند."

 

سخنگوی دستگاه قضایی گریزی هم به دل نگرانی این روزهای مقامات ارشد حکومت یعنی چالش های پیش رو در آستانه انتخابات زد و این رفتار احمدی نژاد را بر هم زدن آرامش فضای جامعه دانست و خواستار "آرام نگهداشتن فضای جامعه شد". وی گفت: "با توجه به اینکه نزدیک به زمان برگزاری انتخابات هستیم توصیه می کنیم کشور را آرام نگهداریم. البته ممکن است اقدام یا حرف کسی در هر زمانی بازتابی داشته باشد."

اگر محسنی اژه ای با کمی ملاحظه کاری "مصلحت ندانستن" و "اولویت مسائل اقتصادی" را به عنوان دلایل مخالفت با دیدار احمدی نژاد از زندان اوین اعلام کرد اما حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان با صراحت بیشتر علت اصلی درخواست احمدی نژاد را دیدار با علی اکبر جوانفکر، مشاور زندانی خود دانست. "برادر حسین"، نماینده ولی فقیه در کیهان با نگارش یادداشتی این اقدام احمدی نژاد را "غیرعادی" و همراه با "حاشیه" خواند. وی از احمدی نژاد خواست تا از انجام این دیدار خودداری کند.

 

به هر روی جریان مخالف احمدی نژاد در قدرت به خوبی می داند که این "مصلحت سنجی" خیلی زود با واکنش احمدی نژاد روبه رو خواهد شد و این واکنش بی شک با کنایه، متلک و شاید هم محقق شدن وعده شکستن قفل سکوت از سوی وی همراه شود.

 

دعوای مجلس و دولت ادامه دارد

اما در میانه جدال دولت و قوه قضائیه، در دیگر سوی علی لاریجانی و متحدانش در مجلس نیز حملات پی در پی خود به دولت را متوقف نکردند و روز گذشته رئیس مجلس با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به محمود احمدی نژاد پرده از یک تخلف مالی بزرگ از سوی دولت برداشت.

لاریجانی در نامه خود مصوبه دولت در خصوص انتقال سهام کارخا‌نجات دولتی به صندوق بازنشستگی کشور که به عنوان رد بدهی های دولت به این صندوق انجام شده است را "غیر قانونی" اعلام کرد.

این سومین نامه علی لاریجانی در سال جاری در ارتباط با تخلفات مالی دولت است که در رسانه ها منتشر شده است.

 

پیشتر در فروردین امسال، لاریجانی در اعتراض به تخلف‌های یارانه‌ای دولت به آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران نامه‌ای گلایه‌آمیز نوشت و از وی درخواست کرد بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی از وظایف و اختیاراتش برای ورود به این مسئله و توقف اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها استفاده کنند.

رئیس مجلس ایران در مرداد ماه گذاشته نیز با ارسال نامه‌ای خطاب به محمود احمدی‌نژاد با اشاره به مصوبه هیئت دولت درباره انتشار اوراق مشارکت برای طرح مهر امام رضا آن را غیرقانونی اعلام کرد.

لاریجانی در هفته گذشته نیز برای چندمین بار انتقادات تندی را علیه سیاست های دولت محمود احمدی نژاد مطرح کرده بود.

 

وی سیاست اقتصادی دولت را «رابین هودی» (دزدی از ثروتمندان و صدقه به فقرا) توصیف کرده بود. رییس مجلس در اظهاراتش به طور تلویحی به گزارش های اقتصادی خلاف واقعیت از سوی مقامات ارشد حکومت در طی سالهای اخیر اعتراف کرده و گفته بود: «وقت آن رسیده که ما باید با مردم روراست حرف بزنیم، و بگوییم که درآمد ارزی ایران کاهش پیدا کرده است.»

در این بین دیگر متحدان سابق احمدی نژاد و مخالفان فعلی وی در مجلس نیز بیکار ننشسته و در طی هفته های گذشته در قالب گزارش های کمیسیون های تخصصی، نطق های پیش از دستور و مصاحبه های پی در پی از تخلفات، قانون شکنی ها و سو تدبیر دولت دهم انتقاد کردند.

کمیسیون برنامه و بودجه مجلس هفته گذشته به تنهایی گزارشی از 12 میلیارد دلار تخلف مالی دولت از درآمدهای نفتی کشور که می بایست به حساب ذخیره ارزی واریز می شد اما دولت به منظور جبران کسری بودجه سال 89 از آن استفاده کرده ارائه کرد.

 

تذکر به احمدی نژاد درباره طرح موضوع رابطه با امریکا در جریان سفر به نیویورک، احضار وزیر اطلاعات به مجلس در رابطه با بحران ارزی، افشای 20هزارمیلیارد تومان درآمد مازاد دولت از محل فروش ارز به قیمت آزاد، ممنوعیت افزایش یارانه نقدی و توقف اجرای مرحله دوم طرح هدفمندی یارانه ها، جمع آوری امضا برای احضار مجدد احمدی نژاد به بهارستان و دست آخر اظهارات جنجالی علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس که احمدی نژاد را به "استبداد"، "ديکتاتوری" و "به توپ بستن مجلس" متهم کرده خواستار کناره گیری وی از قدرت شد از یک سو، و انتشار نامه محرمانه احمدی نژاد خطاب به کلیه مسئولان اجرایی برای خودداری کردن از "پذیرش دخالت‌های" نمایندگان مجلس "در انتصابات، تغییر و جابجایی مدیران اجرایی"  و سرباز زدن وزاری نیرو، جهاد کشاورزی و وزیر کشور از حضور در مجلس برای پاسخگویی به سوالات نمایندگان از سوی دیگر تنها نمونه هایی از جنگ قدرت میان هم پیمانان سابق در دو طیف جریان موسوم به اصولگرا در این روزها است.

============================================

احمدی‌نژاد: با سرکشی از زندانها، نحوه رعایت حقوق ملت را به مردم و رهبری گزارش می‌کنم

جـــرس: در واکنش به مواضع سرسختانه و منفی قوه قضائیه در مورد بازدید محمود احمدی نژاد از زندان اوین و همچنین نامه محرمانه رئیس قوه قضائیه، رئیس دولت در نامه ای شدید اللحن به رییس قوه قضائیه مدعی شد: "مطمئناً با سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و رهبری تقدیم خواهم کرد."

 

به گزارش ایسنا، محمود احمدی‌نژاد در این نامه با اشاره به اینکه در اصول قانون اساسی لزوم اجازه، موافقت و یا مصلحت‌اندیشی قوه قضائیه در اجرای وظایف قانونی رییس‌جمهور پیش‌بینی نشده است، به صادق لاریجانی تاکید کرد: به استناد اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصل 113 و سوگند شرعی اصل 121، مصمم به اجرای کامل قانون اساسی و اصلاح اساسی و ریشه‌ای امور کشور هستم و مطمئناً با سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و مقام معظم رهبری تقدیم خواهم کرد.

 

وی در بخش دیگری از نامه خود به صادق لاریجانی، به این مقام ارشد قوه قضائیه تصریح کرد: اتفاقاً رفع ریشه‌ای مشکلات مزمن اقتصادی کشور ایجاب می‌نماید که علاوه بر اقدامات صرف اقتصادی، نحوه اعمال عدالت و برخورد با مفاسد اقتصادی و رانت‌خواری‌های عده‌ای خاص و ایجاد امنیت عمومی اقتصادی که در تمهید فضای سالم اقتصادی و اثر بخش بودن سیاستها و برنامه‌های اقتصادی دولت نقش تعیین‌کننده دارد، نیز مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد اموری که جزو وظایف اصلی قوه قضائیه بوده و از این جهت نقش این قوه را ممتاز کرده است تا جایی که به اعتقاد بسیاری از علما وظیفه قطعی و لاینفک حکومت قضاوت است. متاسفانه گزارش مستند و دقیقی از انجام این وظایف قوه قضائیه در دسترس نیست.

 

احمدی نژاد در نامه به رئیس قوه قضائیه نامه اخیر وی را مورد انتقاد قرار داده و می گوید "در نامه خود فرموده‌اید که رئیس جمهوری قبل از برنامه‌ریزی برای سرکشی به زندان باید از قوه قضائیه اجازه بگیرد. دو بار هم تاکید کرده‌اید که سرکشی به زندان اوین به مصلحت نمی‌باشد و یک‌بار هم فرموده‌اید که موافق نیستید. باید یادآور شوم که در اصول قانون اساسی لزوم اجازه یا موافقت و یا مصلحت‌اندیشی قوه قضائیه در اجرای وظایف قانونی رئیس جمهوری پیش‌بینی نشده است. چگونه جنابعالی اجرای قانون اساسی را به مصلحت نمی‌دانید؟ اگر این نگاه بر کل فعالیت‌های قوه قضائیه حاکم باشد آیا نمی‌شود تصور کرد که برخی از اصول قانون اساسی و حقوق اساسی مردم با مصلحت‌اندیشی و تشخیص شخصی در قوه قضائیه متوقف شده و یا نادیده انگاشته می‌شود. متاسفانه جنابعالی قبلاً اعلام کرده‌اید که وجود هیات منصفه مطبوعات که صراحت اصل 168 قانون اساسی است را قبول ندارید که در این مورد حضوری تذکر دادم. اما متاسفانه ظاهراً بخشی از اقدامات قوه قضائیه درباره مطبوعات و رسانه‌ها با همین نگاه انجام می‌گیرد. "

 

رئیس دولت همچنین به دستگاه قضایی گفته است: "سرکشی از زندان اوین را دارای شائبه سیاسی و حمایت از مجرم تلقی فرموده‌اید:

اولاً به استناد کدام اصل از اصول قانون اساسی جنابعالی می‌توانید امری را تفسیر سیاسی کنید و مانع از اجرای قانون اساسی شوید.

ثانیاً آیا به عنوان رئیس قوه قضائیه می‌توانید به استناد تشخیص سیاسی خود حکمی صادر نمائید.

ثالثاً مگر بناست قوه قضائیه و یا زندان اوین در انتخابات آتی نقشی ایفا نمایند.

رابعاً آیا جنابعالی برنامه‌های کاری و اجرای وظایف مندرج در قانون اساسی و اصل قضاوت را منوط به شرایط سیاسی می‌دانید.

خامساً به راحتی به اینجانب اتهام "حمایت از مجرم" زده‌اید. گرچه اینجانب حکم علیه آقای جوانفکر را بر خلاف عدالت می‌دانم ولیکن محاکمه تمام شده و ایشان در حال تحمل مجازات است. چگونه ممکن است سرکشی به زندان حمایت از مجرم تلقی شود. به علاوه شما از کجا می‌دانید که دیدار با ایشان در برنامه کاری اینجانب بوده است؟"

 

وی در پایان نامه خود به صادق لاریجانی می گوید: "به استناد اصول متعدد قانون اساسی، مصمم به اجرای کامل قانون اساسی و اصلاح اساسی و ریشه‌ای امور کشور هستم و مطمئناً با سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و رهبری تقدیم خواهم کرد."

 =========================================

آب که از سر گذشت چه اوباما، چه رامنی

به نظر میرسد در دید مقامات جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از مردم و حتی ناظران مسایل امریکا در ایران، انتخاب بین اوباما و رامنی، انتخاب بین «بد» و «فاجعه» باشد. اما آیا به راستی اوضاع به همین شکل است؟

انتخابات ریاست جمهوری امریکا نزدیک است، به نظر میرسد، ضربان قلب‌ها در تهران نیز همچون واشنگتن برای شناختن رییس جمهور آتی امریکا هر روز تندتر از دیروز میزند؛ حتی در خبرهایی غیر رسمی در رسانه ها شنیده شد مقامات عالی (به خصوص مقامات عالی سپاه پاسداران) بر این عقیده هستند که باید تا جایی که میتوان تلاش کرد میت رامنی، کاندیدای حزب جمهوری خواه امریکا به قدرت نرسد و باراک حسین اوباما، رییس جمهوری امریکا بماند.

به نظر میرسد در دید مقامات جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از مردم و حتی ناظران مسایل امریکا در ایران، انتخاب بین اوباما و رامنی، انتخاب بین «بد» و «فاجعه» باشد. اما آیا به راستی اوضاع به همین شکل است؟


عبارت معروفی در عرصه سیاست خارجی امریکا وجود دارد که میگوید:« سیاست خارجی امریکا همانند یک ناو هواپیمابر است.» این عبارت به این معناست که سیاست خارجی امریکا در قالب ساختاری آن همانند یک قایق تندرو نیست که بتواند به سرعت مسیر و سیاق خود را تغییر دهد و مسیر کلی جدیدی در پیش گیرد. حرکت و تغییر مسیر در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا همانند یک ناو هواپیمابر، کند و زمان بر خواهد بود.

تجارب تاریخی از دست به دست شدن دولت ها در دوران های مختلف نیز تقریبا موید همین مساله است.

کسی گمان نمی کرد بیل کلینتون دمکرات که توانست با شعارها و برنامه‌هایی که توجه تمامی آنها به مسایل داخلی بود و یک عدم توجه خاص عمدی به مسائل بین‌المللی در برنامه‌های وی دیده می‌شد، دولت را از دست بوش پدر تحویل بگیرد و وارد چند نبرد نظامی جدی در اقصا نقاط دنیا از افریقا تا آسیا و حتی اروپا شود. یا شاید در سال های جنگ ویتنام برای کسی دشوار بود تصور کند، کسی مانند کسینجر پیمانی را با طرف ویتنامی امضا کند که به نوعی به پایان جنگ بینجامد.


اینک اما شاید دخالت عوامل بسیار زیاد داخلی و بین المللی با اضافه شدن عامل تعیین کننده دیگری همچون انتخاب بین اوبامای دموکرات که در امریکا اتهام «سوسیالیست» بودن را از سوی رقبای جمهوری خواه خود تحمل می‌کند و از سوی دیگر میت رامنی که در جناح راست امریکا هم جزء دست راستی‌ها به حساب می آید بازی را برای ایران دشوارتر کند.

این مسایل می‌تواند، فشارهای دولت اولترا راست‌گرا در اسراییل، فشار تندروهای هر دو حزب مهم امریکا و شرایط حساس و بسیار خطرناک منطقه خاورمیانه باشد، منطقه ای که هنوز مصر، به عنوان قطب جهان عرب ناپایدار است، سوریه همچون یک بمب ساعتی است، هنوز هیچ کس هیچ آینده روشنی برای عراق پیش بینی نمی کند و از سوی دیگر پوتین نیز خواب امپراطوری معظم روسیه را می‌بیند.

چین از سویی دیگر ریشه‌هایی در منطقه دوانده که نمی توان آن را نادیده گرفت. آیا انتظار تغییرات بزرگ در آینده با انتخاب هر کدام از کاندیدای دو حزب حتی با این تفاوت شگرف، آن قدرها که بسیاری را به هراس انداخته خواهد بود؟

در این زمینه می توان به عوامل و نشانه های بسیاری در مورد نحوه مقابله امریکای بعد از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا با ایران که مورد نظر این مقال است اشاره کرد.


میت رامنی در گفتگو با شبکه سی‌ان‌ان گفت: «بگذارید اذعان کنیم که قبل از حمله نظامی به ایران هنوز راه طولانی در پیش است و امیدواریم که چنین حمله‌ای هیچ گاه ضروری نباشد.» او هم چنین گفت:« امیدواریم که از طریق تحریم‌های بسیار سخت گیرانه و اقدامات دیپلماتیک مانع از آن شویم که ایران مسیری را در پیش بگیرد که به عبور از آن مرز مشخص منجر شود. من حدس می‌زنم که اگر من به ریاست جمهوری آمریکا برسم اسرائیل اقداماتی نخواهد کرد که ما را غافلگیر بکند. تحریم‌های شدید و فلج‌کننده تاثیر خواهند داشت،تحریم ها در حال حاضر نیز روی اقتصاد ایران تاثیر گذار بوده‌اند. به همین خاطر امید فراوانی وجود دارد که می‌توان مانع حرکت ایران به سمت تولید سلاح‌های هسته‌ای شد. ولی این به اعمال قدرت بیشتر از سوی آمریکا و پرهیز از داشتن هرگونه اختلاف نظری با اسرائیل نیازمند است.»


حتی معاون میت رامنی ، رایان، نیز مدعی شد که با انتخاب رامنی احتمال حمله اسراییل به ایران کم خواهد شد. در خلال اولین مناظره بین اوباما و رامنی، زمانی که اوباما چند بار سلسله وار گفت که آقای فرماندار رامنی شما خواهان یک جنگ دیگر در خاورمیانه هستید؟ رامنی همچون فردی که بخواهد از خود در برابر یک اتهام دفاع کند چندین و چند بار تاکید کرد خیر به هیچ وجه اینطور نیست.

اما تاریخ درس دیگری نیز داده است و آن این که شرایط اقتصادی- سیاسی که رییس جمهوری امریکا در آن به قدرت می رسد بسیار مهم تر از وعده ها و ادعاهایی است که او در زمان کاندیداتوری اعلام می کند. اگر به عنوان یک «مثال نقض» بوش پسر را در نظریه عدم تغییر مسیر شدید امریکا در سیاست خارجی بررسی کنیم، شاید برای پرسش نحوه رفتار میت رامنی در برابر ایران پاسخی نزدیک تر به واقعیت به دست آید. بوش پسر زمانی به ریاست جمهوری امریکا رسید و دولتی را از کلینتون به ارث برد که اقتصاد امریکا یکی از درخشان ترین دوره های خود را سپری کرده بود.


دولت این کشور نه تنها هیچ بدهی ای نداشت بلکه از منابع مالی فراوانی بهره مند بود که شاید در تاریخ ایالات متحده امریکا کم نظیر بود. او دولتی را از کلینتون به ارث برد که نه تنها به هیچ وجه زیر بار قرض نبود بلکه جیب دولت کاملا پر پول بود. نکته جالب آنکه بوش نیز نه تنها در زمان کارزار انتخاباتی بلکه تا بروز حادثه یازدهم سپتامبر، چندان بروز و ظهوری بین المللی ای نداشت. اما پس از یازدهم سپتامبر جوی ایجاد شد که جناح تندروی دولت وی توانست قدرت بگیرد و ماجراجویی خود را در افغانستان و سپس عراق ادامه دهد. از یاد نبریم که فضای امریکا به نحوی بود که اکثریت دموکرات های امریکا نیز به حمله این کشور نه تنها به افغانستان بلکه به عراق نیز رای مثبت دادند، افرادی همچون هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه دولت دموکرات اوباما.

اما اکنون اگر فرد تندرویی مانند میت رامنی نیز به ریاست جمهوری امریکا برسد، با اقتصادی مواجه خواهد شد که هنوز زیر بحران مالی امریکا که در زمان بوش ایجاد شد کمر راست نکرده است و هر روز بر میزان قرض دولت فدرال امریکا افزوده ترمی شود. از دیگر سو جوی در امریکا برقرار است که برای مشارکت نصفه و نیمه و حداقلی دولت اوباما در سرنگونی نظام قذافی حتی صدای جناح راست حزب جمهوری خواه نیز در می آید و مک کین رقیب وی در انتخابات دور اول از وی حمایت می کند!


اما از دیگر سو، اگر اوباما نیز به ریاست جمهوری برسد، مسلما حلقه محاصره برای ایران تنگ و تنگتر خواهد شد. او از طرفی مسلما باید فشار حزب جمهوری خواه را برای زیر سوال بردن سیاست خارجی خود تحمل کند و از سوی دیگر باید پاسخگوی هم حزبی های خود باشد که رفتار وی به نوعی باعث نشود که بعد از وی شانس این حزب برای ادامه حضور در راس قدرت کاهش یابد.

هم چنین به طور مسلم دور دوم ریاست جمهوری اوباما، دوئلی سخت خواهد بود بین او و بنیامین نتانیاهو که طبق پیش بینی ها در اسراییل در قدرت خواهد ماند و حتی قدرت بیشتری نیز خواهد یافت. اوباما در نظر دارد تا وی را برای بازگرداندن مرزهای اسراییل به مصوبه های سازمان ملل و توقف شهرک‌سازی ها تحت فشار بگذارد و این یعنی نتانیاهو نیز او را پیرامون مسئله ایران تحت فشار قرار خواهد داد و نتیجه این طناب کشی در مرزهای اسراییل و فلسطین یعنی اوباما فشار خود را بر ایران مسلما افزایش خواهد داد.


بر اساس نکات بالا شاید پاسخ به سوالی که بالاتر مطرح شد مبنی بر اینکه انتخاب هر یک از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا به مقام ریاست جمهوری چه نتیجه ای بر میزان فشارها بر ایران خواهد داشت، این باشد که احتمالا فاصله بین اوباما و رامنی مانند «بد» و «فاجعه» نباشد بلکه نتیجه هر دو انتخاب وضعیتی «بدتر» خواهد بود برای ایران. در وضعیت فعلی و در صورت عدم وقوع اتقافی بزرگ، نه میت رامنی به ایران حمله خواهد کرد و فشارها آنچنان افزایشی سهمگین خواهد یافت و نه انتخاب اوباما بازی را به نفع ایران عوض خواهد کرد و فشارها را برای اقتصاد و منافع ملی ایران در حد قابل تحملی نگه خواهد داشت.

متاسفانه وضعیت اقتصادی و بین المللی ایران به چندان مشکلاتی مبتلاست که درمان و یا بهبود آن و حتی بدتر نشدن آن دیگر چندان تابع متغیر حزب و گروهی که در امریکا به قدرت میرسد نیست، حرکت به سمت فاجعه و یا حل مشکل تنها در دستان مقامات تهران است. وضعیت اقتصادی و منافع ملی ایران در حال حاضر به نحوی است که «آب که از سر گذشت چه اوباما، چه رامنی».

==============================================

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages