تاريخ: 02/12/90 |
حقيقت احتياج به دليل و برهان ندارد، خودش دليل است. برگرفته از كتاب برگزيده |
|
استل: به من دست نزنيد. گارسن: به! راحت باشيم. ميداني، من از زنها خيلي خوشم ميآمد، و آنها خيلي دوستم داشتند. بنابراين راحت باش، ما ديگر چيزي نداريم كه از دست بدهيم. بيشتر...
|
|
داستانهاي كوتاه طنز (مجموعه داستان) طنز نه تنها مقولهاي است اجتماعي، بلكه رسالت و وظيفهاي هم به دوش دارد. طنز بايد بديها و زشتيهاي رفتاري، گفتاري و پنداري بشر را دريابد. آنگاه مانند آينهاي تمامنما اين كژيها و زشتيها را به او نشان دهد و سپس دست به اصلاح بزند. بيشتر...
|
|
شهريور هزار و سيصد و نميدانم چند آخرين تصويري كه توي ذهنم مانده، انگار برج ايفل بود. آره. انگار برج ايفل را ديدم كه آرام آرام، دور ميشد. اولش انگار زيرش بودم. انگار پايههايش دو طرف تنم بود. بعد، دور شد و دور شد تا... يك دفعه حس كردم، نه انگار برج ايفل نيست. برج آزادي. انگار برج آزادي روبهرويم بود. انگار توي ميدان آزادي بودم. بيشتر...
|
|
گزيده غزليات شمس تبريزي (با قاب) يكي از نامآورترين شاعران دنياي ادبيات و يكي از نخبگان و بزرگان عرفان اسلامي، اين اشعار بي نظير را در اوج دانش و حالتي از مستي و بيخودي خلق كرده است. خواندن اشعار او تجربهاي عميق و معنوي براي خوانندهاش در بر خواهد داشت. جلالالدين محمد رومي (بلخ 1207م قونيه 1273م)، پدرش بهاالدين ولد، عالم برجسته الهيات در زمان خويش بود كه شاگردان و مريدان بسيار داشت. بيشتر...
|
|
آفرينش در پرفرمنس (به مناسبت برگزاري سيامين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر) از مجموع مقالههاي اين كتاب، چهار عنوان مقاله با عناوين پرفمنس چيست؟ تلاطم احساسات و ايده حضور در صحنه، آفرينش در پرفرمنس آرت و ثبت زمان اجرا به سفارش مديريت بخش كارگاههاي آموزشي سيامين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر و با تلاش همكاران عزيزمان محمودرضا رحيمي و حميد اعتمادي تهيه شدهاند. بيشتر...
|
|
3 گزارش كوتاه درباره نويد و نگار قبل از هرچيزي بايد بگم احتمالا از اين داستان خوشتون نميآد. اما به قول يحيي سورآبادي، همون كه براي بچهها قصه مينويسه، گاهي از چيزي كه امروز خوشتون نميآد ممكنه فردا خوشتون بياد. اگه از اون آدمهايي هستيد كه ميتونيد تا فردا صبر كنيد، گمونم بد نيست داستان رو بخونيد. جدي ميگم. بيشتر...
|
|
سامان براي آخرين بار از خودت بپرس اين جا توي پاساژ گلستان چه ميكني. هر پاساژ اقيانوسي است و خيابانهاي شهر رودخانههايي بزرگاند كه آخرش به پاساژها ميرسند. همهي رودها به اقيانوس ميرسند. بيشتر...
|
سمفوني مردگان، رمان بسيار ستوده شده عباس معروفي، حكايت شوربختي مردماني است كه مرگي را بر دوش ميكشند و در جنون ادامه مييابند، در وصف اين رمان بسيار نوشتهاند و بسيار خواهند نوشت؛ و با اين همه پرسش برخاسته از اين متن تا هميشه برپاست؛ پرسشي كه پاسخ در خلوت تكتك مخاطبان را ميطلبد. بيشتر...
|
|
به خاطر كاغذهاي مچاله كنار سطل آشغال اتاقم است كه نميدانم به رمانت به چشم يك منتقد نگاه كنم يا يكي از شخصيتها. همه اين كاغذپارهها نوشتههايي هستند كه در آنها سعي كرده بودم در برابر رمانت ـ نميدانم بنويسم رمانت، رمان هاله يا رمانم ـ نقش منتقدي خارج از گود را بازي كنم. نميشود، نشد. بيشتر...
|
|
هاروكي موراكامي (متولد 1949) در ايران كمابيش شناخته شده است. ايشان پرآوازهترين نويسنده ژاپني معاصر است كه حدود ده رمان و چند غير رمان نوشته و شهرت جهاني كسب كرده است. كافكا، در كرانه و پس از تاريكي با ترجمه همين قلم و چند ترجمه ديگر از او به زبان فارسي منتشر شده است. بيشتر...
|
|
داستان عشق گرم و سوزان دختري به نام سرمه و پسرعمه او، امير ميباشد كه حوادث ساده و گاه پيچيده خانوادگي به همراه پيمانشكني امير، باعث جدايي اين دو ميشود. رازي براي پيمان شكني امير وجود دارد كه مانند بختك بر قلب سرمه سنگيني ميكند. بيشتر...
|
|
هنگامي كه باستيان داستانش را به پايان رسانيد، مدير كتابفروشي، آقاي كوراندر، مدتي به او نگاه كرد و سپس گفت: كسي چه ميداند، شايد درست در همين لحظه كتاب در دست كس ديگري است كه آن را ميخواند... اما آدمهايي كه ميتوانند ولي براي هميشه در آنجا ميمانند، و آدمهايي نيز يافت ميشوند كه به سرزمين روياها ميروند و باز ميگردند، مانند تو، و اين چنين به هر دو دنيا شكوفايي ميبخشند. بيشتر...
|
|
در حالي كه گريه ميكرد پيشانياش را به پنجره اتاق چسباند و نامم را صدا زد: (مينا...) آرام دستم را برايش بالا آوردم كه گريست. سرش را تكان داد و كف دستش را به شيشه چسباند و حلقهاي كه براي عقدمان خريده بوديم و در دستش بود را به من نشان داد و بعد با همان نگاه باراني و لبخندي كه پر احساستر از هميشه روي لبانش نشسته بود دستش را روي سمت چپ سينهاش قرار داد و زير لب گفت. بيشتر...
|
|
انوره دو بالزاك (Honore De Balzac) اسم حقیقی وي، «بالسا» بود و اجداد او كارگران كشاورز بودند؛ ولی پدرش كه وكیل عدلیه حقهبازی بود و پس از انقلاب سری توی سرها درآورده بود، نام خود را به «بالزاك» تغییر داد. پدر بالزاك با دختر پولداری ازدواج كرد و «اونوره» كه در میان چهار بچه او بزرگترین آنها بود، در سال 1799 در شهر «تور» بهدنیا آمد. پدر انوره در «تور» مدیر بیمارستان شهر بود. انوره، پس از آنكه چند سال در مدرسه درس خواند، و شاگرد تنبلی بود، به پاریس نقل مكان كرد، ولی سه سال بعد، پس از آنكه در امتحانات قبول شد، وقتی به او پیشنهاد شد كه وكالت را حرفه خود سازد عصیان كرد. او میخواست نویسنده شود. مشاجرات خانوادگی سختی درگرفت. بالاخره، با وجود مخالفت مداوم مادرش، كه زنی سختگیر و حسابگر بود و انوره هیچوقت او را دوست نداشت، پدرش تا این حد تسلیم شد كه به او فرصت و مجالی برای نویسندگی بدهد. بيشتر...
|
چنانچه تمايل به دريافت اين خبرنامه نداريد لطفا اينجا كليك كنيد. در صورتي كه مايليد دوستان شما نيز اين خبرنامه را دريافت كنند، لطفا اينجا كليك كنيد.
|
از پاي تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بي پا و سر شوي وجه خدا اگر شودت منظر نظر زين پس شكي نماند كه صاحبنظر شوي حافظ |
آدرس: خيابان انقلاب ـ مقابل دانشگاه تهران ـ شماره 1292 ـ تلفن: 66480871 |