تاريخ: 17/11/90 |
فرصت واقعي براي كسب موفقيت در درون خود شخص نهفته است نه در شغل و حرفهاش. برگرفته از كتاب كوچك سخنان بزرگ |
|
سرم را پايين مياندازم و چيزي نميگويم. معصومه خانم ميگويد: اينها را نميگويم كه خداي نكرده، احساس گناه كني و شرمنده شوي. من ميدانم و تو هم مقصر نبودهاي و فقط طبق خواست خانوادهات رفتار كردي. من تو را سرزنش نميكنم. ميدانم كه تو هم تلاشت رو كردي ولي خب... قسمت اين بود ديگر. بيشتر...
|
|
ديگر چيزي نميتوانم بنويسم. هر چند كه اين جمله بار منفي دارد، ولي واقعيت همين است كه گفتم، من ديگر چيزي نميتوانم بنويسم. اين بيماري پاك زده مخم رو تعطيل كرده. ديگر نميتوانم وقايع رو خوب توي ذهنم حلاجي كنم. مدتي است كه حس ميكنم دارم اين يادداشتها را به زور مينويسم. بيشتر...
|
|
دستهاي آلوده (نمايشنامه در 7 مجلس) نمايشنامه طبقه اول يك خانه كوچك كنار جاده است. طرف راست در ورودي و يك پنجره است كه رودري آن بسته شده. آخر صحنه تلفن روي گنجه است. طرف چپ نزديك ته صحنه يك در ديگر هست. ميز و صندليها و اثاث اتاق غير عادي و ارزانقيمت است. بيشتر...
|
|
دوشيزههاي هاوكلاين همراه گرير و كامرون نشستند پشت ميز و شروع كردند به گفتن حكايت هيولاي هاوكلاين. دوشيزه هاوكلاين گفت اين خانه را پدرمان ساخت. دوشيزه هاوكلاين ديگر گفت او يك دانشمند بود كه در هاروارد درس ميداد. كامرون گفت بله، آنجا بودهايم. هاوايي بودهايم. گرير گفت آنجا كه شرق نيست. بيشتر...
|
|
بر اولين پيچ دومين پله برگشتم و ديدم پايين همان سياهه بر نرده فرو پيچيده در هواي گنده زير دمه گلاويز ديو پلهها كه زده صورتكي فريبناك از اميد و نوميدي. به دومين پيچ دومين پله آن دو را پيچان واگذاشتم، فرو گردان، ديگر صورتي نبود و پله تاريك بود، نمور، دندانهدار. بيشتر...
|
|
اومدم و نبودي. ميخواي از من فرار كني؟ قول داده بودي خونه منتظرم بموني. رفته بودي دنبال نامههات؟ اميدوارم هنوز بازشون نكرده باشي. برگرد و بذارشون تو صندوق. بيشتر...
|
|
شازده كوچولو ساكن سيارة كوچكي به اندازة يك خانة معمولي است و در آن جا گل بيهمتايي دارد كه ماية همة عواطف و دلخوشيها و رنجهاي اوست. خواننده اندك اندك با سرگذشت اين موجود كوچولوي دوستداشتني آشنا ميشود و پي ميبرد كه چرا او روزي تصميم به ترك وطن ميگيرد و پس از عبور از شش سياره به سيارة هفتم، يعني كرة زمين ميرسد. بيشتر...
|
|
سمفوني مردگان، رمان بسيار ستوده شده عباس معروفي، حكايت شوربختي مردماني است كه مرگي را بر دوش ميكشند و در جنون ادامه مييابند، در وصف اين رمان بسيار نوشتهاند و بسيار خواهند نوشت؛ و با اين همه پرسش برخاسته از اين متن تا هميشه برپاست. بيشتر...
|
|
امروز چقدر خنديدم. از هيبت پوشالي آن ماتادور كوتاه قد چاق! بيشرف، تمام مدت بازي چشمش به لكاتهاي در جمعيت بود. من ميدانستم كه او با آن قيافه مضحك و چشمهاي هرزه بايد اداي قهرمانها را در بياورد. بيشتر...
|
|
پريسا اميري پريان شاعر (غزلسرا) و مدرس دانشگاههاي آزاد و پيام نور، هماكنون دانشجوي دكتراي زبان و ادبيات فارسي است. چهارپاره پل روابط و حدفاصل بين شعر سنتي و شعر نو نيمايي است. شايد شاعران سنتي با نيمنگاهي به گذرگاه تازه شعر فارسي و از آن سو شاعران نوگرا با حفظ پايههاي سنت شعر كهن، به آن شكل خاصي بخشيدند و به همين دليل اگر خاستگاه چهارپاره را در بطن مشروطيت پيدا كنيم راه دوري نرفتهايم. بيشتر...
|
|
تصوير روايت متن (مجموعهاي از تصويرسازيهاي كودك و نوجوان) مجموعه حاضر گزيدهاي از تصويرسازيهايي است كه در طول سالهاي 1389 تا 1364 براي كتابهاي كودك و نوجوان انجام دادهام. جز چند مورد كه اشارهاي است به تصويرهايي كه براي تقويم، كارت و يا روي جلد كار كردهام. بيشتر...
|
|
درست بود كه زن به درگاه خداوند نيايش ميكرد، ولي از او ميخواست كه پاكو را به وي برگرداند. پاكو كه از همان نگاه اول شيفتهاش شده بود. پاكواي كه قول داده بود او را از بارسلون دور كند تا زندگي تازهاي شروع كنند، پاكواي كه چند روز ميشد بيخبرش گذاشته بود. بيشتر...
|
|
ژان ژاک روسو (Jean Jaeques Rousseau) ژان ژاک روسو، انديشمند و نویسندهي بزرگ فرانسوی در ۲۸ ژوئن سال ۱۷۱۲ در شهر «ژنو» سویس، از خانوادهاي فرانسوي و پروتستان به دنيا آمد و در شب دوم ژوئیهي ۱۷۸۷ در قصر «آرمی نوویل» در حوالی پاریس در گذشت. ژان ژاک اندکی پس از به دنيا آمدن، مادر خود را از دست داد و بستگانش از او پرستاری ميکردند. پدرش ساعتساز بود و تا ده سالگی از او نگهداري میکرد و کتابهای زیادی به او ميداد تا با خواندن آنها، نيروي خرد و انديشهاش پرورش یابد. روسو دلبستگي زیادی به کتاب «زندگی مردان بزرگ»، نوشتهي «پلوتارک» داشت. پس از چندی، پدر روسو به دليل زد و خورد با یک شخص ناشناس، از ژنو گریخت و پسرش، ژان ژاک ده ساله را به برادرش، که یک کشیش پروتستان بود، سپرد. بيشتر...
|
چنانچه تمايل به دريافت اين خبرنامه نداريد لطفا اينجا كليك كنيد. در صورتي كه مايليد دوستان شما نيز اين خبرنامه را دريافت كنند، لطفا اينجا كليك كنيد.
|
چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشاني دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي كه درماني حافظ |
آدرس: خيابان انقلاب ـ مقابل دانشگاه تهران ـ شماره 1292 ـ تلفن: 66480871 |