تاريخ: 13/09/90 |
اكثر مردم تقريبا به همان اندازه خوشبخت هستند كه افكارشان ميگويد. برگرفته از كتاب چكيدهاي از غذاي روح
|
|
آن قسمتهايي از زندگي ما كه عوض شدند آنهايي نبودند كه خودمان انتظار داشتيم. از كجا ميدانستيم يك روز ساقبند پا ميكنيم و ميرويم كلاس اروبيك؟ ميدانستيم بچههاي خانواده همگي دانشگاهي ميشوند ولي از كجا خبر داشتيم زبان فارسي خودمان را تا حدي فراموش ميكنيم و به جايش مقداري اسپانيايي ياد ميگيريم؟ بيشتر...
|
|
اگر ناگهان صاحب دوستي شويد كه تنها شما ميتوانيد او را ببينيد و صدايش را بشنويد، چه ميكنيد؟ اين اتفاقي است كه براي لارا لينگتون ميافتد. در مراسم تدفين سيدي لنكستر، خاله صدوپنجساله پدر لارا، ناگهان روح سيدي به شكل دختري جوان مقابل لارا ظاهر ميشود و از او سراغ گردنبندش را ميگيرد. بيشتر...
|
|
كليله و دمنه (بر اساس كتابتي نويافته از قرن سيزدهم) كتاب كليله و دمنه، يكي از مهمترين و مشهورترين كتابهاي نثر فارسي است كه جزء ادب تعليمي و از نوع ادب تمثيلي و در قالب داستانهايي از زبان حيوانات نگاشته شده است. داستانهاي تمثيلي، در ادب فارسي سابقهاي ممتد دارد و تنها محدود به قصههاي حيوانات نيست. قصههاي مربوط به انسانها، گياهان و حتي اجسام بيجان را نيز دربرميگيرد. بيشتر...
|
|
آشنايي با تاريخ ادبيات جهان (از كهنترين زمان تا امروز) كتاب حاضر بررسي حدود پنج هزار سال آثار ادبي جهان از كهنترين دوران تا زمان حاضر، از ديدگاههاي گونهگون است كه با اختراع خط در نيمه دوم هزاره چهارم پيش از ميلاد در جنوب ميان رودان، شكل ميگيرد. نوشتههايي از انسانهاي پيشين در دست است، در برابر آن چه كه وجود داشته، بسيار اندك است. زيرا، نه بر همه آنها دست يافتهايم و نه آن كه هرچه را كه تا امروز يافتهايم، توانستهايم، بخوانيم. بيشتر...
|
|
صدايش با فرياد بلندي اوج گرفت... و فرياد حيواني وحشتناك ديگري هم از بلا برخاست. از جا بلند شد، برق يك چاقو به چشم خورد... جيغ هولناك در گلو خفهشدهاي از جوجه خروس بلند شد... خون به داخل كاسه مسي ميريخت. بلا كاسه در دست دواندوان آمد. جيغ ميكشيد و ميگفت: خون... خون... خون! بيشتر...
|
|
دلقكي به نام هانس با دوست خود ماري اختلاف شديد مذهبي دارند. مرد ديگري با ماري ارتباط برقرار ميكند و ماري را از هانس جدا ميكند. هانس به خاطر اين موضوع دچار افسردگي ميشود. بيشتر...
|
|
اومدم و نبودي. ميخواي از من فرار كني؟ قول داده بودي خونه منتظرم بموني. رفته بودي دنبال نامههات؟ اميدوارم هنوز بازشون نكرده باشي. برگرد و بذارشون تو صندوق. بيشتر...
|
|
ديدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زيباي ماه آوريل (مجموعه داستان) مرد جوان در حالي كه راه خود را از ميان بيدهاي نابيناي تنومند باز ميكرد، به تپه رسيد. از زماني كه بيدها تپه را اشغال كرده بودند، او اولين كسي بود كه توانسته بود از تپه بالا برود. كلاهش را تا روي چشمها پايين كشيد. با يك دست انبوه مگسهايي را كه در اطرافش وزوز ميكردند. بيشتر...
|
|
سامان براي آخرين بار از خودت بپرس اين جا توي پاساژ گلستان چه ميكني. هر پاساژ اقيانوسي است و خيابانهاي شهر رودخانههايي بزرگاند كه آخرش به پاساژها ميرسند. همهي رودها به اقيانوس ميرسند. بيشتر...
|
|
گربههاي آدمخوار (مجموعه داستان كوتاه) ساده و سرراست اينكه به نظرم رمان نوشتن كشمكش است و نوشتن داستان كوتاه سرخوشي. رمان نوشتن شبيه جنگلكاري است و نوشتن داستان كوتاه مثل ايجاد باغ. اين دو روند يكديگر را تكميل ميكنند و چشمانداز كاملي ارائه ميدهند كه ذيقيمت است و برگ و بار سبز درختان سايه دلانگيزي بر زمين مياندازند. بيشتر... |
|
جنگ با بزمجهها شاهكار كارل چاپك رماننويس، نمايشنامهنويس و مقالهنويس بزرگ چك است. چاپك دربارهي كتاب جنگ با بزمجهها گفته است: اين رمان در اصل دربارهي فرهنگ بشر است. ابتدا نميخواستم چنين اثر تخيلي بنويسم، اما فكر آنچه دنياي بشري را به تباهي و نابودي تهديد ميكرد كم كم بر افكار ديگرم غلبه آمد. بيشتر...
|
|
«بازجوها... بازجوها آمدند ابرام... بازجوها!...» ابراهيم مي لرزيد. رها بر كف چركپوش سلول ميلرزيد. سرش به اين سو و آن سو ميافتاد. از درد به خود ميپيچيد. مرگ را آرزو ميكرد. اما نصيبش، طنين گامهاي بازجوها بود، و خشكي گشوده شدن قفل و بست در سلول، و فرياد خشك خشكترين بازجو... آقاي كمالي! بيشتر...
|
|
اين كتاب تشكيل شده از مقدمههايي كه نويسنده حاضر بر ترجمههاي خود نوشته است. از آنجا كه اين نوشتهها در كتابهاي مختلف پراكنده بود، به نظرم رسيد كه جمع كردن آنها در يك كتاب بيوجه نباشد. بيشتر...
|
|
ژوزه ساراماگو در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون در خانوادهای کشاورز بهدنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمهتمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رماننویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپردازد. بيشتر... |
چنانچه تمايل به دريافت اين خبرنامه نداريد لطفا اينجا كليك كنيد. در صورتي كه مايليد دوستان شما نيز اين خبرنامه را دريافت كنند، لطفا اينجا كليك كنيد.
|