درباره نجف دريابندرى

16 views
Skip to first unread message

Kaveh Ahangar

unread,
Oct 14, 2007, 4:30:46 PM10/14/07
to adabestan-k...@googlegroups.com, kargah-...@googlegroups.com

درباره نجف دريابندرى

پير مرد درياى ترجمه

 

اين جمله بخشى از كتاب پيامبر و ديوانه، نوشته جبران خليل جبران ترجمه نجف دريابندرى است. دريابندرى از مهمترين چهره هاى ترجمه در ايران محسوب مى شود.

 

اى مردمان ارفالس ، شما مى توانيد دهل را در پلاس بپيچيد وسيم هاى ساز را باز كنيد، اما كيست كه بتواند چكاوك را از خواندن باز دارد؟

 

نجف دريابندرى : مترجم ومنتقد

متولد اول شهريور ۱۳۰۸

ترجمه ها : وداع با اسلحه (ارنست همينگوى ) ، بيگانه اى در دهكده (مارك توين) تاريخ فلسفه غرب (برتراند راسل)، تاريخ سينما (آرتور نايت)، قضيه رابرت اوپن هايمر(هاينار كيپ هارت)، يك گل سرخ براى اميلى (ويليام فاكنر) ، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هربرت ريد)، چنين كنند بزرگان ( ويل كاپى )، نمايشنامه هاى ساموئل بكت ( ۲جلد)، آنتيگونه (سوفوكل)، متفكران روس (آيزايابرلين ) ، افسانه دولت (ارنست كاسيرو)، قدرت (برتراند راسل )، پيرمرد و دريا (ارنست همينگوى )، سرگذشت هكل برى فين( مارك توين)، رگتايم ( اى.ال.دكتروف) ، تاريخ روسيه شوروى (۳جلد /اى . اچ /كار )، گوربه گور (ويليام فاكنر)، فلسفه روشن انديشى (ارنست كاسيرر )، بازمانده روز (كازوئو ايشى گورو)، بيلى باتگيت ( اى.ال.دكتروف)، برفهاى كليمانجارو (ارنست همينگوى )، خانه برنارد آلبا (فدريكو گارسيا لوركا) و ترجمه هاى زيرچاپى چون : ۸۹ داستان كوتاه (ارنست همينگوى ) ، رساله درباره طبيعت انسان (ديويد هيوم ) ، كلى ها (هيلرى استانيلند) نوشته هاى نجف دريابندرى : درعين حال (مجموعه مقالات )، به عبارت ديگر (مجموعه مقالات)، درد بى خويشتنى (بررسى مفهوم اليناسيون در فلسفه غرب)،  يك گفت وگو ، كتاب مستطاب آشپزى : از سير تا پياز (با همكارى فهيمه راستكار ) ، افسانه اسطوره و مجموعه مقالات زيرچاپ ازاين لحاظ .

 

ساره دستاران : كلاس نهم بود كه مدرسه را رها كرد. خودش هم نمى دانست چرا. اما بعدها دريافت اصولاً آدم مدرسه برويى نبوده و گويا به صورت خودآموز بهتر به نتيجه مى رسيده است. اين طور بود كه حتى زبان انگليسى را با سينما رفتن و فيلم ديدن ياد گرفت. آن روزها سينما تاج آبادان هفته اى دو فيلم نمايش مى داد و او كه بعد از كار در شركت نفت به اداره انتشارات رفته بود،به عنوان منتقد سينمايى شروع به نوشتن كرد و براى اينكه فيلم ها را خوب بهفمد ناگزير به دقت و آموختن زبان شد. هر چند آخرين فيلمى كه در سينما ديده «ناخدا خورشيد» ناصر تقوايى است. با اقتباس از «داشتن و نداشتن »ى ارنست همينگوى، سينما اما همواره مورد علاقه اش بوده و شايد عامل نخستين شروع سوداى ترجمه.

| در اداره انتشارات شركت نفت روزنامه اى منتشر مى شد با نام «خبرهاى روز» كه پنجشنبه ها گاه صفحات اضافى داشت با مطالب . همان موقع بيست ساله بود شايد كه ا ولين داستان هايش ـ «دو سرباز »، «انبار سوزى» و «يك گل سرخ براى اميلى» را از فاكنر ترجمه كرد. داستان كوتاه «آن روز آفتاب غروب» را با ترجمه ابراهيم گلستان در مجله مردم خوانده بود و اين آغاز علاقه اش بود به فاكنر. بيست و چند سال بعدآن سه داستان به اضافه چند داستان ديگر از فاكنر با ترجمه او در كتابى باعنوان «يك گل سرخ براى اميلى » منتشر شد.

| همان گونه كه از «دون كيشوت» ترجمه محمد قاضى به عنوان يكى از ترجمه هاى ماندگار در زبان فارسى يادمى كند، معتقد است « وداع با اسلحه» همينگوى با ترجمه او نيز قطعاً باقى خواهد ماند. اين كتاب را ابراهيم گلستان كه ، آن زمان در آبادان كار مى كرده به او مى دهد. دريابندرى بعد از ترجمه، آن را در تهران به دوستش ـ مرتضى كيوان (۱) ـ مى سپرد تا براى چاپ به انتشاراتى بدهد. اين البته ديدار آخرين او و كيوان است. به آبادان كه بر مى گردد زندانى مى شود و كيوان در تهران زندانى و اعدام ... سال ۱۳۳۳.

به خاطر تو / به خاطر هر چيز كوچك هر چيز پاك بر خاك افتادند / به ياد آر / عموهايت را مى گويم / از مرتضى سخن مى گويم.

| زندان اما براى نجف دريابندرى سرآغازى ديگر بود: شروع آموختن مباحث فلسفى ، ترجمه متون مربوط به آن و «كتاب مستطاب آشپزى، از سير تا پياز» را از آن روز ها دارد.

| با نقاش معروف ـ هوشنگ پزشك نيا ـ هم او كه طرحش از چهره پيامبر آغازين صفحه ترجمه «پيامبر و ديو انه» جبران خليل است، در آبادان دوستى داشته و هراز گاهى بحث هايى در باره نقاشى. سه تابلو به جاى مانده از همان سال هاست كه يكى اتاق روزهاى دربندش است در زندان.

| من آنچه وصف طعام است با تو مى گويم تو خواه از سخنم پندگير خواه ملال

در تابلو نقاشى به جا مانده از اتاق ساليان دربند، چراغى است با ظرفى غذا بر آن وقفسه اى با ظروفى از انواع ادويه. آن روزها براى دوستانش غذا مى پخته. مى گويد:« در كنار داستان،فلسفه و نقاشى علاقه ديگرى داشتم كه معمولاً مطرح نمى شد. «از زندان كه بيرون مى آيد به قول خودش دستش با ديگ و ماهى تابه آشناست و يادداشت هايى چند از پخت و پز آن روزها همراه دارد. تا همين چند سال پيش كه زهرايى، مدير نشر كارمانه، به او پيشنهاد چاپ كتابى در اين زمينه را مى دهد. ابتدا نمى پذيرد، اما هشت سال وقت، زمانى است كه با فهيمه راستكار ـ همسرش ـ صرف نگارش اين كتاب مى كند ، كتابى كه تنظيم فهرست آن، چنان دقيق است كه مى تواند نوعى انضباط فرهنگى به خانواده ها بدهد. در اين فاصله البته «بيلى باتگيت» دكتروف، «برف هاى كليمانجارو» از همينگوى، «باز مانده روز» از ايشى گورو، «گور به گور» از فاكنر و «فلسفه روشن انديشى» كاسيرر را هم ترجمه مى كند.

| كتاب سه جلدى «تاريخ فلسفه غرب» از برتراند راسل و داستان «ناشناس اسرارآميز ( Mysterious Stranger ) از مارك توين نيز در زندان ترجمه مى شود. اين داستان، اول بار در كتاب هفته شاملو چاپ مى شود. البته شاملو اين نام را چندان نمى پسندد و خود او هم؛ «بيگانه اى در دهكده» سرانجام نام داستان مى شود.

| پس از زندان، در مؤسسه فرانكلين كه كارش چاپ كتابهاى آمريكايى بود به عنوان سردبير شروع به كار مى كند تا سال۵۲ يكى دوسال بيكار مى ماند و بعد به عنوان مسؤول ترجمه فيلم، با تلويزيون قرارداد مى بندد. در اين مدت به وضع ترجمه فيلمها با وضع ضوابطى سر و سامان مى دهد تا زمان انقلاب كه از تلويزيون بيرون مى آيد و ترجمه و نوشتن كسب و كارش مى شود: تاريخ سينما (آرتورنايت)، قضيه رابرت اوپن هايمر (هايناركيپ هارت)، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هوبرت ريد)، چنين كنند بزرگان (ويل كاپى)، نمايشنامه هاى ساموئل بكت (دوجلد)، افسانه دولت (ارنست كاسيرر)، متفكران روس (ايزايابرلين)، آنتيگونه (سوفوكل)، قدرت (برتراندراسل)، سرگذشت هكلبرى فين (مارك توين)، رگتايم ( اى.ال.دكتروف)، تاريخ روسيه شوروى (سه جلد / اى اچ كار) و مجموعه مقالاتى با عناوين «در عين حال»، «به عبارت ديگر» و «از اين لحاظ» (زير چاپ) و «دردبى خويشتنى» كه بررسى مفهوم اليناسيون است در فلسفه غرب.

| بودن به از نبود شدن / خاصه در بهار

واپسين روزهاى فروردين ماه سال گذشته بود كه مترجم نام آشناى روزگارمان به علت سكته مغزى در بيمارستان بسترى شد. مدتى طول كشيد تا سلامتى اش را بازيابد. امروز اما چون قبل كار مى كند، هر چند فعلاً روزى سه چهارساعت. اميد دارد اما كه هر چه پيشتر رود به همان هفت، هشت ساعت كار پيش از بيمارى اش بازگردد.

در سفر تفريحى اخيرش به دبى حتى دفترچه ترجمه اش را هم همراه داشته. مى گويد ترجمه هشتاد ونه داستان از همينگوى، يكى از كارهايى است كه بايد انجام دهد. كتاب، روى ميز كامپيوتر، يعنى همان ميز كارش باز است. سيزده سال پيش در سفرى از آمريكا كامپيوترى با خود آورده و شايد از اولين كسانى است كه كارش را به صورت مستقيم با كامپيوتر انجام مى داده. آن زمان در ايران كامپيوتر بسيار كم بوده، مدتى اين وسيله جديد كارش را نگه مى دارند و بعد آن را تحويل مى گيرد. به همين دلايل است شايد كه او را صاحب «قريحه مدرن» مى دانند.

 

| «فلسفه زبانى است كه عده اى آن را مى دانند وعده اى آن را نمى دانند. براى آنان كه زبان فلسفه را مى دانند ترجمه متنهاى فلسفى، كار چندان دشوارى نيست.» از ديگر كارهايى كه اين روزها مشغولش است، ترجمه «رساله درباره طبيعت انسان» نوشته ادواردهيوم ـ فيلسوف انگليسى قرن هجدهم ـ است.

كانت ـ فيلسوف آلمانى ـ كتابش را براساس اين اثر و براى رد بعضى از مطالب آن نوشته. دريابندرى در نظر دارد مقدسه مسبوطى بر اين كتاب كه از آن به عنوان يك كتاب فلسفى سنگين ياد مى كند بنويسد. او در عين حال معتقد است: «متون فلسفى دقايقى دارد كه نيازمند مطالعه است و بايد براى آن آمادگى پيدا كرد ، اما داستان حالى است كه بستگى به احوال آدم دارد.» و هر چند اساساً بر تفاوت نوع كار در ترجمه داستان و متون فلسفى تأكيد دارد، ولى مى گويد: گمان مى كنم فلسفه محتاج كار بيشتر و مجدداً خواندن است. «تاريخ فلسفه» را كه در زندان ترجمه كرده دوباره از نو نوشته وحتى در چاپهاى اخير هم دست برده است. در حالى كه در داستان اينگونه عمل نمى كند. در ترجمه داستانهاى فاكنر كه در نوزده بيست سالگى انجام داده، دست نمى برد، هر چند معتقد است مى شود آن را بهتر كرد؛ دوست دارد كار دوره جوانى اش را نگه دارد. او حتى ترجمه هايى از ديگر داستانهاى فاكنر را پس از گذشت سالها در كنار همان اولين ترجمه هايش منتشر كرده ولى گمان مى كند كسى متوجه اين فاصله زمانى بين ترجمه ها نمى شود. مى گويد: «در خواندن داستان بايد رفت در كوك خود داستان.» 

| دريابندرى خيلى علاقه اى به نامگذاريها و تقسيم بندى ها ندارد. هرچند بعضى او را علاقه مندبه نوعى رئاليسم خاص مى دانند و ارزيابى اش از «بوف كور » را نيز درهمين جهت توجيه مى كنند، او اما مى گويد: «رئاليسم كلمه اى بسيار وسيع است و چيزى را روشن نمى كند.»  علاوه بر همينگوى و فاكنر به كافكا هم علاقه دارد، آلن پورا بسيار مى پسندد و تأكيد مى كند كسى نمى تواند اينها را رئاليست بداند. از كارهايى كه ممكن است در آينده به آن بپردازد، يكى ترجمه آثار آلن پوست. معتقد است او نويسنده بسيار دقيقى است، ولى ترجمه هاى خوبى از آثارش به فارسى صورت نگرفته است.

| داستان و فلسفه اما تنها دلمشغولى دريابندرى نيست. نام او با تئاتر هم پيوندى دارد. چندين ترجمه و مقاله درباره تئاتر داشته و از ابتداى تأسيس كانون منتقدان و نويسندگان خانه تئاتر ايران از اعضاى آن بوده است. مى گويد: «معتقد بودند منتقد بى طرفى هستم ، يعنى علاقه خاصى به شخصى ندارم.» 

به عنوان يكى از اعضاى افتخارى كانون حالا سالى يكى دو بار در جلسه هايشان شركت مى كند. اوايل انقلاب، «خانه برناردآلبا»  را از فدريكو گارسيالوركا ترجمه كرده تا فهيمه راستكار و گروهى آن را روى صحنه ببرند. هرچند ترجمه ديگرى از اين نمايشنامه بوده، ولى آنها آن را براى اجرا مناسب نمى ديدند. چندى پيش كه دوباره اين نمايش روى صحنه رفت، دريابندرى به فكر چاپ آن افتاد كه البته قرار بر چاپ هم زمان با اجرا بود.

| جداى از نوع انتخاب آثار، آنچه نجف دريابندرى اهميت خاصى به آن مى دهد، حفظ روح زبان نويسنده و لحن راوى است. هم از آن روست كه سبك ترجمه هاى او در آثار داستانى يكسان نيست: زبان فاخر و ادبى «پيامبر و ديوانه»، نثر شيرين دوران قاجار و زبان كليشه وار راوى «بازمانده روز»، زبان زنده و شوخ و شنگ راوى «هكلبرى فين»، همه و همه نشان انديشه جست و جوگر اوست در وادى زبان و روح بى قرارش در كشف فضاهاى تازه. دريابندرى نه تنها متون ادبيات داستانى و نمايشى را با چنين شيوه اى و با زبانى روان و زيبا به فارسى برمى گرداند، متون فلسفى و هنرى را نيز با بيانى ساده و شفاف در اختيار خواننده قرار مى دهد و اين چنين است كه ما را با خود همراه مى برد تا شوريدگى، تا طنز ، تا دنياى شگفت فلسفه و...

نام نجف دريابندرى از آثار ترجمه اش ناگسستنى است، چونان كه نام نويسنده اى از داستانش و يا شاعرى از شعرش. محمود دولت آبادى مى گويد:  « اثر معروف همينگوى يعنى «پيرمرد و دريا»  به بركت كوشش هنرمندى چون دريابندرى ترجمه شده و او اثرى درخشان و شگفت انگيز را براى مخاطب ايرانى فراهم آورده است. من در دوران دانشجويى هنگامى كه نااميد مى شدم پيرمرد و درياى «نجف»  را مى خواندم.»

 

پى نوشت:

۱ـ مرتضى كيوان را از آغازكنندگان نقد ادبى در دهه بيست و اوايل دهه سى دانسته  اند.او در محور يك حلقه ادبى قرار داشته متشكل از : احمدشاملو، محمدعلى اسلامى ندوشن، نجف دريابندرى ، سياوش كسرايى ، هوشنگ ابتهاج (ه . ا.سايه)، شاهرخ مسكوب ، مصطفى فرزانه و ديگرانى كه در كتاب «مرتضى كيوان» به گردآورى وتأليف شاهرخ مسكوب * نام آنها آمده است .

به نقل از روزنامه ی ایران

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages