یا نور یالطیف ، یا مقلب والقلوب و الابصار
سلام بر شما و سلام بر بهار
بهار را باور كن !
بهار در درون توست .
بگذار قلبت شكوفه بزند و روحت سبز شود و از
دستهايت رنگين كمان ببارد .
بهار را باوركن !
بهار در رگهاي تو جريان دارد .
بهار
در ني ني چشمهايت سوسو مي زند.
بهار
دركوچه باغهاي ذهن من سرمي كشد.
بهار در درون سينه ات خوابيده است.
بهار را باوركن ! بهار را بيداركن ! بهار را
صدا بزن !
بگذار قلبت شكوفه زند، روحت سبز شود و ذهنت از خواب زمستاني بيدار
شود،
بگذار از چشمهايت باران ببارد و از دستهايت
رنگين كمان برويد
بهار زنده است ، بهار جاريست ، بهار در هوا
جاريست.
من بوي بهار را با همه وجود استشمام ميكنم.
من
رنگ بهاررا با نهايت تيزبيني مي بينم .
من عطر بهار را با همه سلولهايم احساس ميكنم
.
زمستان را رهاكن !
بهار زيباست ! زيباتر از آنكه فراموشش كني .
بهار بزرگ است ! بزرگتر از آنكه انكارش كني .
بهار مهربان است ! مهربانتر از آنكه در غبار
روزمرگي زندگيت گم شود..
بهار بهانه ايست براي زندگي ، براي دوست
داشتن ، براي پاك شدن، براي سبز شدن !
و همه رنگها و دودها و آتشها و سفره ها و
صداها ،
همه و همه بهانه ايست براي اينكه تو را به ياد بهار بيندازد ،
به ياد خودت
بيندازد ...
بهار خود كافيست ، بعد از اينكه به بهار
رسيدي چيز ديگري نخواهي خواست.
بهار باش ! بهاري باش !
شكوفه
بزن ! سبز شو ! جاري شو ... و آنگاه بهار را به همه تبريك بگو
فریبا احمدی