بحث و گفتگو - موضوع هفته: ساختار شعر نو 1

103 views
Skip to first unread message

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 2:24:56 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
بحث و گفتگوهای گروه رو هر هفته توی این تاپیک دنبال می کنیم

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 2:40:57 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
خوبه دنبال مي كنيم

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 2:47:30 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
برای شروع بحث می خواهیم ببینیم تفاوت شعر نو و اشعار سنتی در چه چیزی
بود و ویژگی هایی که شعر نو داره چیه
***
ویژگی هایی كه نظریه پردازان برای شعر نو قایل شده اند بیش تر خصلت كالبد
شناسانه دارد و خصوصیات ذاتی و محتوایی آن را كم تر بیان می كند. لذا با
این همه رهیافت، درباره پیوند شعر نو و سنتی یا سنت شعری چیزی گفته نمی
شود و اگر هم گفته شود منحرف كننده است. جدی ترین و جمع و جورترین تحلیلی
كه در این باب صورت گرفته شاید مقدمه خواندنی محمد حقوقی بر شعر نو از
آغاز تا امروز؛ ۱۳۰۱ ۱۳۵۰(مجموعه اشعار نو منتخب خود او همراه چند تفسیر)
باشد.
حقوقی، ضمن شرح ملاك هایی كه برای گزینش اشعار اختیار كرده؛ به ویژگی
هایی اشاره دارد كه شعر نیمایی را از شعر سنتی متمایز می سازد این ویژگی
ها ذیل عناوین "كوتاه و بلندی مصرع ها"، "عدم رعایت قراردادها"، "عدم
سخنوری"، "نوع ابهام"، "نوع ساختمان" جای داده شده است. در این میان
حقوقی بر سر ابهام درنگ بیش تری كرده و با بر شمردن عوامل آن، كوشیده است
تا میان نوع ابهام در شعر نو و در شعر سنتی فرق ماهوی نشان دهد. هم چنین
وی، ذیل بحث نوع ساختمان، برای شعر نو معماریی قایل شده كه شعر سنتی فاقد
آن است.

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 2:57:33 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
زنده یاد قیصرامين پور در باره «تفاوت هاي زيبايي شناسي سنتي و نو»
سخناني ايراد كرد، اين سخنراني را مژگان گله داري تنظيم كرده و در دفتر
دوم گزارش فرهنگستان زبان و ادب فارسي چاپ شده است.
سؤال در اينجا مطرح بود كه چرا ما شعر نو و هنر نو را كمتر در مي يابيم؟
اگر اين پرسش محملي داشته باشد در ادامه اين بحث مطرح است كه چرا كساني
كه به راحتي مشكلات خاقاني و انوري و تاريخ وصاف و كتاب هاي دشوار نثر و
نظم را حل مي كنند در برابر يك تعبير از شعر هاي نو، كه نه لغت، نه
تلميح، نه تعقيد معنوي و نه تعقيد لفظي دارد، مي ايستند و «يعني چه؟» مي
آورند. مثلاً فرض كنيد سهراب سپهري مي گويد: «پسري سنگ به ديوار دبستان
مي زد»؛ اين مصراع مشكلي دارد؟ آيا معناي «پسري» سخت است يا «سنگ» تلميح
دارد به جايي از تاريخ و جغرافيا و يا دبستان؟ بايد بدانيم مشكل اين
تعبير چيست؟ اين جور سؤالات كه براي ما پيش مي آيد اندكي مرا به فكر فرو
مي برد كه شايد اين گونه پرسش ها يك علت جمال شناختي و زيباشناختي داشته
باشد. مسلم است كه برخي از مشكلات به گيرنده و برخي هم به فرستنده مربوط
مي شود. آنچه امروز مي خواهم به آن اشاره كنم، بيشتر به بحث فرستنده
مربوط است و البته گاهي هم به گيرنده. اگر چه ما هنر را صرفاً رسانه به
آن معنا نمي دانيم، ولي عايق و نارسانا هم نمي دانيم.
در مورد تفاوت هاي بين زيبايي شناسي سنتي يا كلاسيك و زيبايي شناسي مدرن
يا نو شايد بتوان به چند نكته اصلي اشاره كرد كه اگر اين ها را ملحوظ
بداريم و رعايت كنيم بهتر مي توانيم با اين آثار ارتباط برقرار كنيم. در
اينجا بحث ارزش گذارانه و داورانه نيست، فقط بيشتر توصيف مي كنيم و كار
نداريم كه هنر نو خوب است يا هنر كلاسيك خوب است يا كدام بهتر است؟ ما
چون اهل ادبيات و هنر هستيم همچنان دريچه هاي ذهن و ذوق خودمان را
بازگذاشته ايم كه اگر كسي آمد و چيزي گفت يا اثري هنري پديد آورد كه
واقعاً زيبا باشد، تأثير بگذارد و تخيل ما را برانگيزد، يعني بتوانيم نام
هنر را به آن اطلاق كنيم و آن را بپذيريم.


On 5/4/11, حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com> wrote:

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 3:09:47 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
اگه از نظر ساختمان شعری خواسته باشیم به اشعار نیمایی نگاهی بکنیم، می
بینیم که این اشعار درست مانند اشعار سنتی و قدمایی ما دارای همان اوزان
هستن
مثلا توی این شعر نیما
می تراود مهتاب {فاعلاتن فع لات
می درخشد شبتاب { فاعلاتن فع لات
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک {فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
و الی آخر
در واقع این شعر در همان بحر رمل سروده شده که اشعار سنتی هم چنین بوده
اند
تفاوت این جاس که پایه کار بر این قرار گرفته توی اشعار نیمایی که مصرع
ها به اقتضای بیانی که شاعر پایبند اون بوده گاهی باند و گاهی کوتاه
اختیار میشدن
پس این گونه شعر ها هم موزون هستن و هم منشعب از اوزان قدیم شعر فارسی

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 3:18:31 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
قافیه هم توی این نوع اشعار هست و شبیه یک مسمط قافیه اصلی در اخر بندها
توی کلمات ترم، سفرم، به برم رعایت شده و بعد می شکند اومده که ردیف شعره
قافیه های دیگه هم وجود داره توی شعر، مثل مهتاب و شبتاب / سحر و خبر /
می سایم و می گشایم و می پایم

برای درک بیشتر شعر رو به صورت کامل می نویسم این جا
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب


نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر خاری لیکن
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر در دهکده مردی تنها
کولبارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 3:23:02 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
ممنون خانم بنی سعید
در واقع همین طوره و خود مرحوم اخوان ثالث با این که به شیوه نیمایی شعر
می گفته، اما گاهی درون مایه شعراش و محتوای سروده هاش کاملا سنتی بوده و
بیشتر شبیه بیان کردن خاطرات خودش بوده تا چیز دیگه ای
این حرف قیصر امین پور هم از اون حرف هاس که به نظر من باید همیشه آدم
یادش باشه
هر چیزی، از زبان هر کسی، به هر شیوه ی بیانی میتونه زیبا باشه

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 3:28:28 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
از لحاظ ساختمان شعر نیمایی حرفی جز همون بحرها و وزن ها چیز دیگه ای
نمیشه گفت
که اون ها هم به نظر من فقط تکرار مکرراتن
فقط از جهت یادآوری به خودم چیزهایی گفتم
و این که به صورت خلاصه ظاهر اشعار نیمایی رو بررسی کرده باشیم
در مورد ساختار شعر سپید هم به صورت مطلق چیز زیادی نمی دونم جز آهنگ
درونی کلمات که شاملو در موردشون صحبت کرده
پس پیشنهاد میدم از نظر درون مایه اشعار نیمایی رو بررسی کنیم و تفاوت
هاش رو با اشعار سنتی بیان کنیم

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 3:40:26 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
داستان پردازي اشعارشعرنو

روايتي بودن بافت بسياري از اشعار شعرايي مانند اخوان و نيما و پيروان
ديگر آنها بعضي از منتقدان را بر آن داشته که روايت گري را از ويژگي هاي
محوري در شعر آنها تلقي کنند که گويي به ناروا خودشان را بر ساحت شعر
تحميل کرده اند. چرا که روايت گري از ارکان وجودي داستان است و شعر چيزي
است که از بدو پيدايش اگرچه گاه خود را با گشاده رويي عرصه اي براي حضور
گسترده ي داستان پردازي در شعر نو ساخته است.
در برتري شعر همين بس که علاوه بر پايبندي به فرديت و هويت خاص خود
امکان دگرگوني در عملکرد و ظاهر شدن در قالب انواع گونه هاي روايي را نیز
دارد.
روايت گري يکي از ويژگي هاي عمده در حوزه کلام منظوم است و طبيعي است که
حضور آن در شعر نو معاصر ريشه در اين باور دارد که نوآوري هميشه با گسست
کامل از گذشته امکان پذير نمي شود.
مسلماً پيداست که در جايي که بافت شعر بگونه اي باشد که مخاطب خود را با
ساختار ديگرگونه اي روبرو ببيند مسلماً شيوه ي روايتگري آن نيز از گونه ي
ديگري خواهد بود. صرفنظر از نوشته هاي داستاني و شمار زيادي از اشعار
کلاسيک اشعار شعر نو مي توان به سهولت در آستانه و حوزه ي روايت صرف و
سنتي قرار داد مانند افسانه ي نيما که نمايشنامه منظوم و مدرن است. ذهنيت
هاي نوگرايي شاعران اين دوره
( شعر نو) را بايد از منظر مکانيسم هاي روايت گري بايد در شعر نو آنها
جستجو کرد.
مشترکات اوليه ي اين شعر نو که شاعران بکار مي برد در يک نگاه اجمالي
عبارت است از:
- تخيل
- تصوير آفريني
- توصيف و نقل
- تک گويي
- تفکرانگيزي
- تنوع طلبي در ساختار
- تلاش براي انتقال حس و حال موجود در وضعيت به مخاطب
- بکارگيري اطناب وايجاز موسيقي کلام به مقتضاي موقعيت
يکي از شگردهاي شاعران نو در داستان سرايي زدن به قلب موضوع از همان
اولين عبارتهاي شعري است عبارتهايي که به ظاهر نقش توصيف کننده در
فضاسازي روايت برعهده دارند اما گاهي همان فضاسازي هاي مختصر نيز در بافت
کپسولي ماجرا و موضوع مندرج در کليت ساختار را پيشاپيش در منظر مشاهده
مخاطب قرار مي دهند.

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 3:51:11 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
تقارن و توازن كه معمولاً در نقاشي و هنر و شعر ما و در شعرهاي كلاسيك آن
را مي بينيد. حتي صورت مكتوب آن هم به گونه اي است كه متقارن باشد و
متوازن. حتي وزن هم خودش نوعي تناسب است. تناسب هم خودش حاصل ادراك و حدت
در كثرت است. وقتي در اجزاي متعدد از يك مجموعه به گونه اي وحدتي كشف
كنيم نوعي تناسب در آنها مي بينيم. بنابراين، اين تناسب اگر در مكان باشد
مي شود قرينه، مثل معماري، و اگر در زمان باشد مي شود وزن و موسيقي. مي
دانيد كه وزن تقسيم زمان به پاره هاي منظم است، مثل معماري كه تقسيم مكان
است به پاره هاي منظم، اين قسمت هاي منظم، نه بايد با هم مساوي باشند، نه
بي نظم و ترتيب، وحتي اگر تركيب آن متنوع و فراوان باشد و تعداد بيشتري
جزء داشته باشيم كه در ميان اينها بتوانيم نظمي را بيابيم، باز هم موسيقي
ايجاد مي شود، ولي دريافت ضرباهنگ و نظم آن ممكن است براي برخي دشوار
باشد؛ ولي وقتي كه اين تكرار شود، مي شود مثلاً مفعول فاعلات مفاعيل
فاعلن، و ريتمي از آن كشف مي شود. واقعاً غرض ما در اينجا اين نيست كه
هنر كلاسيك خوب است يا هنر نو بد است يا برعكس، يا اينكه بگوييم مباني
جمال شناسي اين ضعيف و آن قوي است، بلكه فقط توصيف مي كنيم؛ چرا كه
خوشايندي و ناخوشايندي، اصل زيبايي شناسي است. زيبايي چيزي جز احساس
خوشايندي نيست و چيزي نيست كه ما بتوانيم بر كسي تحميل كنيم؛ براي همين
فقط ما ميخواهيم توصيف كنيم. اگر هم با شعر نو و حتي با مفهومي مثل غرب
يا هرچيز ديگر مخالفيم، اول بايد آن را بشناسيم كه مثلاً فلسفه غرب اين
است، آن وقت اگر مي خواهيم مخالف هم باشيم، باشيم، ولي بايد بدانيم با چه
چيزي مخالفيم. چون به قول مرحوم شريعتي، ندانسته چيزي را رد كردن و
ندانسته چيزي را تأييد كردن هر دو در ندانستن، مساوي هستند. پس ممكن است
گمان كنيم كه چون شكل ها در هنر سنتي ما غالباً متقارن و متوازن بودند،
بنابراين تنها وجه و تنها راه ايجاد زيبايي، ايجاد شكل هاي متقارن، بسته،
متوازن، مكرر و متساوي است. در صورتي كه راه هاي ايجاد زيبايي، مسلماً
اگر از لحاظ نظري هم نگاه كنيم مي تواند بي نهايت باشد.

On 5/4/11, حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com> wrote:

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 3:53:14 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com

سلام به همگي و روز به خير.شرمنده كه دير رسيدم.همين الان از بيمارستان اومدم و خودمو به گروه رسوندم.سريع مطالبتون رو مي‌خونم تا روند بحث دستم بياد و بتونم مشاركت كنم. از آقاي مستوفي زاده و خانم بني سعيد هم به خاطر شروع خوبشون ممنونم

2011/5/4 maedeh banisaeed <maede.b...@gmail.com>

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 3:55:29 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
خوش امدي

خسته نباشي

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 3:55:58 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
ممنونم.لطف داري


 
2011/5/4 maedeh banisaeed <maede.b...@gmail.com>

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 4:21:35 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
به نكات خيلي خوبي اشاره كرديد.من هم يه اشاره‌ي كلي به خاستگاه شعر نو و شروع شعر نو مي‌كنم اما لازمه كه بعد از مطرح كردن مباني نظري اين بحث، وارد جزئيات و نقطه نظرات خاص در مباحثي كه جاي گفتگو و چالش دارن، بشيم و سؤالاتي رو كه در اين زمينه مطرحن بررسي كنيم.سعي مي‌كنيم بتونيم نتيجه‌ي درستي از بحثمون بگيريم اما اگه امروز هم انتهاي بحث باز موند و نشد به نتيجه‌ي مطلوبي برسيم، مي‌تونيم سرفصل رو باز نگه داريم و هفته‌ي بعد با مطالعه‌ي بيش‌تر ادامه اش بديم.شايد تعداد بيش‌تري هم همراه اين بحث شدن
 
اما من اول اشاره‌اي مي كنم به خاستگاه شعر نو

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 4:40:22 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
چهارشنبه ها اينجا سوت و كوره
اگه ممكنه روز ديگه اي رو براي اين بحث بذاريم

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 4:45:44 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
امين پور:
ما اگر بخواهـيم مثلـاً با لـحن و لهجـه دستور زبان در‌باره شعـر سخن
بگوييم بايد گفت كه اصولا زبان از هيـچ كسي دسـتور نمي‌گيرد بجـز از
خـودش . مخصوصا زبان شعر كه تنها از دل دستور مي‌پذيرد. در يك كلام ،
زبـان شـعر نه دستور مي‌دهـد ، نـه دسـتور مـي‌گيـرد . سـرودن ، يـك فعل
مجهول اسـت . نه از آن روي كـه فاعـل آن معلوم نيست ، بـلكه از آن روي
كه فـاعل حقيقي آن معلوم نيست . شايد به همين دلــيـل قــدمـا آن را بـه
سـحـر و مـعـجـزه مانند كرده‌اند.
حكايت كسي كه شاعر را فاعل سرودن گرفت ، حكايت همان موري است كه بر كاغذ
مي‌رفت ، نبشتن قلم را ديد و قلم را ستودن گرفت . نوشتن چنانكه گفته‌اند
فعل لازم است ، نه متعدي .
شعر خوب ، قيدها را نمي‌شناسد . در قيود زمان و مكان نمي‌گنجد. شعر خوب
از حروف اضافه پرهيز مي‌كند .
شعر خوب را نمي‌توان تجزيه و تركيب كرد . شعر خوب از مبهمات است . شعر
خوب ، ماضي نقلي است كه اگر چه در گذشته‌هاي بسيار دور انجام گرفته باشد
، ولي اثر و نتيجه آن تا زمان حال و آينده هم باقي است .
سرودن ، فعلي است كه حتي بزرگترين شاعران هم نمي‌تواند با قاطعيت آن را
در صيغه مستقبل صرف كند و بگويد : من فردا يا پس فردا شعري خواهم سرود .
و شاعر هر چه تواناتر باشد در گفتن چنين جمله‌اي ناتوانتر است . زيرا
درست مثل آن است كه كسي بگويد : من درست در ساعت سه و سي و پنج دقيقه
شهريور ماه سال هزار و سيصدو نود ، يك لبخند ، با دو زاويه چهل و پنج
درجه‌اي خواهم زد ! شعر، فعلي است كه در تعريف آن بايد از وجه التزامي
استفاده كرد. همراه با چندين قيد ترديد و حتي ياي گزارش خواب . به ” زبان
ديگر ” نوشتن ، جزو افعال بي‌قاعده است . اگر چه افعال بي‌قاعده هم
بالاخره براي خودشان قواعدي دارند. ولي در مجموع ، هيچگاه نمي‌توان گفت
كه قواعد ، شعرها را مي‌آفرينند ، بلكه در اصل شعرها ، قواعد را
مي‌آفرينند . و بالاخره بايد گفت : براي كسي كه نوشتن ، در زندگي او يك
استثناست ، حتماً رعايت قاعده ضروري است . ولي براي كسي كه نوشتن ، قاعده
زندگي اوست ، انديشيدن به هيچ قاعده‌اي جز زندگي ضروري نيست ...

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 4:55:33 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
شعر در لغت تازي مأخوذ از ((شعور )) است و به معاني : ((دانش ،فهم ، درك
، وقوف و دانايي )) به كار رفته و اصطلاحاً (( كلامي است مرتب ، معنوي ،
موزون ، خيال انگيز و به قصد )) كه در آن انديشه ها و احساسات و عواطف
شاعر در قالب الفاظي فصيح و زيبا مبتني بر قواعدي معين بيان مي شود .
به گفتة ارسطو : (( شعر سخني است مُخيّل كه شوري در دل برانگيزد و حالتي
از غم يا شادي را در انسان ايجاد كند )) . به تعبيري ديگر ، شعر عبارت از
بيان و تجسّم صورتهاي خيالي عاطفي است كه برانگيزانندة احساسات و هيجانات
دروني افراد باشد .

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 5:16:52 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
چه کسانی در شکل گیری شعر نو سهیم بودن؟
 
در طول نيمه اول قرن گذشته، شعر معاصر در عربی و فارسی، با سه ساختار متفاوت شعر عمودی، شعر سپيد و شعر نو عرضه شد. اين ساختارها که برخی متوالی و برخی همزمانن، در عين حال که ديدگاه‌های فکری، اجتماعی، و فرهنگی مختلفی رو بازتابيده‌ان، هر سه، نمايانگر حجم تحولاتی هستن که احساس هنری ( يعنی شناخت و ذوق ) رو ـ‌ به عنوان دو عنصر تأثيرگذار بر زندگی نوين ـ‌متحول كرده
 
اين تحول وتغييرساختار در شعر، در ايران ، با آغازجنبش مشروطیت ، شروع مي‌شه و ساختار شعر فارسی هم دستخوش دگرگونی و تحول ميشه و در محافل روشنفکری اون زمان، به چالش میان هواخواهان نو آوری ادبی و سنت گرایان منجرمي‌شه و شاعرانی که نیاز به نوپردازی رو حس کرده بودن، سروده های خودشون رو در ساختاری نو عرضه مي‌كنن.
نیما یوشیج (علی اسفندیاری)، بنیان گذار و پدرشعر نو قلمداد مي‌شه و اين پیکره ی تازه در شعر، "نیمایی" نام مي‌گيره.
البته پیش از نیما هم بودن شاعرايي که شکستن قالب ها رو آزمودن؛ از جمله جعفر خامنه ای، تقی رفعت، شمس کسمایی و ... ولی کسی در این زمینه به توانایی نیما نبود. شاعرايی که پیش از نیما در قالب نو می سرودن، هنوز به چگونگی قواعد و فلسفه ی این نوع سرودن آگاهي نداشتن. تنها تقی رفعت آگاهانه این کار رو می کرد  که اوهم خیلی زود خودکشی کرد. بنابر این، نخستین شاعری که فلسفه ی شعر نو رو مطرح کرد، اون رو گسترش داد و سال ها براش تلاش كرد، نیما بود. البته قبلاً هم ما اغلب شاهد چنين پديده‌اي بوديم. مثلاً قبل از رودکی هم شاعران بسیاری بودن که شعر می سرودن ولی چون او اصول شعر کهن رو مطرح كرد و شعر بیش‌تری سرود، او رو پدر شعر فارسی می نامن1
 

نيما يوشيج
 
نيما يوشيج" رو در ايران به عنوان پدر شعر نو مى شناسن، همان گونه كه "ناظم حكمت" رو در تركيه يا "بدر شاکر السياب" رو در عراق. و ما، تحت تأثير نگرش سطحى رايج به شعر، ياد گرفتيم كه تحولى رو كه نيما در شعر ايران به وجود آورد، تنها تحولى در وزن و ساختار شعر بدونيم، حال آن كه تاريخ ادبيات ايران ثابت كرده كه شاعران به اقتضاى جهان بينى و ديدگاه هايى كه تحت تأثير جريانهاى فكرى زمانشون در اونها به وجود اومده ، دست به تحول در ساختار شعر زده‌ان. يعنى اين تحول ساختارى در راستاى تحولات فكرى و به مقتضاى اون به وجود اومده . چنان كه نيما هم قبل از هر چيز، اين تحولات رو از زندگى ساده و حتى نام خودش آغاز كرد و به زندگى اجتماعى شاعران هم عصرش انتقال داد و به اين صورت به سرمنشأ تحولات فكرى و ديدگاهى در شعر معاصر ايران تبديل شد.
نيما يوشيج زبان فرانسه رو به خوبى فرا گرفت و با ادبيات روز فرانسه و به تبع اون، ادبيات روز جهان آشنا شد. همين آشنايى با ادبيات جهان براى او سرمنشأ نوآفرينى در شعرهاش و ادبيات معاصر فارسى بود. اولين اشعار او، با وجودى كه در قالب اوزان عروضى سروده شدن، سرشار از مضامين نو و تخيلات شاعرانه هستن، بنابراين تحول در شعر نيما يوشيج ابتدا نه از ساختار كه از محتواى اون آغاز شد.
 
نخستين تحول بزرگ در زندگى شعرى نيما، چاپ بخشى از شعر بلند "افسانه"ي او در روزنامه "قرن بيستم" بود. اين شعر نه تنها تحولى در شعر نيما، كه سرآغاز تحولى عظيم در شعر معاصر ايران به شمار مياد.
از مهمترين آثار او مى تونيم به "شعر من"، "ماخ لولا"، "ناقوس"، "شهر صبح شهر شب"، "آهو و پرنده ها"، "دنيا خانه من است"، "قلم انداز"، "عنكبوت"، "فريادهاى ديگر"، "كندوهاى شبانه" و "آب در خوابگه مورچگان" اشاره كنيم.
 
مجموعه كاملى از آثار نيما يوشيج براى اولين بار در سال 1346 منتشر شد.

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 5:51:41 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
ممنون رایحه عزیز
به صورت کاملا مفید و واضح تاریخچه ی شعر نو رو گفتی

خب
حالا معنی لغوی شعر رو می دونیم
تاریخچه ی ظهور شعر نو رو هم می دونیم
و وزن و تفاوت ظاهری او رو با شعر سنتی می شناسیم
(البته اگه هر کدوم از دوستان توضیحات بیشتری راجع به وزن می تونن بدن
لطفا بگن)
خانم بنی سعید هم توضیحات خوبی در مورد زیباشناختی شعر سنتی و نو، از قول
قیصر امین پور عزیز دادن
ادامه می دیم

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 5:56:40 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
تحولی که نیما انجام داد در دو حوزه فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی بود.
با انتشار شعر افسانه نیما مانیفست شعر نو را مطرح کرد که تفاوت بزرگ
محتوایی با شعر سنتی ایران داشت. باتوجه به مقدمهٔ کوتاهی که خود نیما بر
این شعر نوشته است ویژگی‌های افسانه را به شرح زیر می‌توانیم برشمریم

ـ نوع تغزل آزاد که شاعر در آن به گونه‌ای عرفان زمینی دست پیدا کرده است
ـ منظومه‌ای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک
مصراع آزاد حل شده است
ـ توجه شاعر به واقعیت‌های ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او
به اشیا
ـ فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید
ـ نزدیکی آن، در پرتو شکل بیان محاوره‌ای، به ادبیات نمایشی ( دراماتیک)ـ
ـ سیر آزاد تخیل شاعر در آن
ـ بیان سرگذشت بی دلیها و ناکامی‌های خود شاعر که به طرز لطیفی با سرنوشت
جامعه و روزگار او پیوند یافته است
روح غنایی و مواج افسانه و طول و تفصیل داستانی و دراماتیک اثر منتقد را
بر آن می‌دارد که بر روی هم بیش از هر چیز تاثیر نظامی را بر کردار و
اندیشهٔ نیما به نظر آورد. حال آن که ترکیب فلسفی و صوری و به ویژه طول
منظومه، زمان سرودن آن، کیفیت روحی خاص شاعر به هنگام سرودن شعر، ذهن را
به ویژگی‌های شعر «سرزمین بی حاصل»، منظومهٔ پرآوازهٔ تی.اس.الیوت شاعر و
منتقد انگلیسی منتقل می‌کند که اتفاقا سرایندهٔ آن همزمان نیما و در
نقطهٔ دیگر از جهان سرگرم آفرینش مهمترین منظومهٔ نوین در زبان انگلیسی
بود

این شیوه سرودن شعر به سرعت جایگزین شعر کلاسیک فارسی گردید و سپس با
ایجاد تفاوت هایی در فرم شعر نو، آنرا به شیوه‌های نیمایی، سپید، حجم
و ... دسته بندی کردند.

تلاش نیما یوشیج برای تغییر دیدگاه سنتی شعر فارسی بود و این تغییر محتوا
را ناگزیر از تغییر فرم و آزادی قالب می‌دانست. آزادی که نیما در فرم و
محتوا ایجاد کرد، در کار شاعران بعد از وی، مانند احمد شاملو، مهدی اخوان
ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و منوچهر آتشی به نقطه‌های اوج شعر معاصر
ایران رسید. با این حال نیما شعر خود را از لحاظ نگرش به جهان و محتوای
کار پیشروتر و تازه تر از کار شاعران بعدی مانند شاملو به شمار می‌داند.

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 5:57:31 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
ممنون خانم بني سعيد از مطالبي كه در مورد شعر مطرح كردي و معذرت مي‌خوام كه تايپ مطالب من كمي طول كشيد و با مطالب تو كمي نامرتبط شد .از جناب مستوفي زاده هم متشكرم .اما فكر مي‌كنم ديگه بهتره به سراغ بحث‌هاي چالشي شعر نو بريم تا ديگران هم برسن
 
اين كه
 آيا واقعاً تعريف شعر نو، مطابق با بعضي تعاريف مطرح شده "مضامین شاعرانه‏اى است که عموماً داراى وزن خاص بوده ولى‏تابع وزن عروضى نیست"؟  يا اين كه مطابق اون‌چه كه آقاي مستوفي زاده هم بهش اشاره كردن و در اشعار نخستين نيما هم مي‌بينيم، از عروض و قافيه هم تبعيت مي‌كنه؟
 
آيا  تفاوت بين شعر كلاسيك و نو در ساختار شكني شعر نو خلاصه مي‌شه يا تفاوتشون در تك صدايي يا چند صدايي بودن اون‌هاس؟
 
 اصلاً ما ساختار شكني و يا حتي تك صدايي و چند صدايي در شعر رو چي معنا مي‌كنيم؟

آيا شعرنوبه خاطر اين كه در اون، شعرا از نگاه متفاوت، چندصدايي و ساختارشكني بهره گرفته ان و از پيچيدگي خاصي برخورداره، موجب شده درك اون براي مخاطبان چندان آسان نباشه و مخاطبان اندكي رو به خودش جذب كنه يا به خاطر استفاده از زباني نرم و شيوا كه شاعر مي‌تونه در اثناي اون، با ظرافت در شعر به ساختارشكني بپردازه و نگاه متفاوت و چندزباني رو در شعر خودش به كار بگيره،مخاطبان زيادي رو جذب كنه؟
 
و سؤالات بسيارِ ديگه‌اي كه در اثناي بحثمون مي‌تونيم بهش بپردازيم  
2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 5:59:18 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com

(! و بهتره كه يه كمي از شيوه‌ي كپي پيست فاصله بگيريم و مطالب رو مفهومي تر دنبال كنيم)

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 6:02:56 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
نکته ای که توی خواستگاه شعر نیمایی باید مد نشر قرار بدیم، دلیل به وجود
اومدن این نوع شعره
یعنی چرا توی اون دوره ی تاریخی، این تحول بزرگ توی شعر فارسی رخ داد

با شروع جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان بینشی تازه رواج یافت که بر طبق آن
عصری تازه فرا رسیده است که با همه دوره‌های تاریخ ملی تفاوت دارد.
روشنفکران این دوران معتقد بودند که عصر استبداد سیاسی به پایان رسیده
است و همه احساس می‌کردند که باید در عرصه فرهنگ نیز تحولی مشابه اتفاق
بیفتد. شاعران و نویسندگان این عصر در پی زیباشناسی جدیدی بودند و
می‌خواستند شعری تازه بسرایند که با شعر گذشته فارسی فرق داشته باشد

یکی از عوامل موثر دیگر در تحولات ادبی این دوران آشنایی روشنفکران
ایرانی با ادبیات اروپایی بود. به باور آنان انقلاب مشروطیت با انقلاب
فرانسه مشابهت داشت و قادر بود فضای تازه‌ای ایجاد کند که در آن چهره‌های
برجسته‌ای پرورش یابند که با شاعران و نویسندگان برجسته اروپا قابل
مقایسه باشد. علاقه و توجه روشنفکران به ادبیات اروپا و بخصوص ادبیات
فرانسه باعث شد تا برخی آثار نویسندگان بزرگ آن زمان اروپا مانند ویکتور
هوگو، لامارتین، ژان ژاک روسو، آلفونس دوده و شاتو بریان ترجمه شود که بر
نوشته‌های بسیاری از ادیبان ایرانی تأثیر گذاشت

maedeh banisaeed

unread,
May 4, 2011, 6:06:42 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
در مورد ساختارشكني
كه بنده خودم الان مي فهمم كه در اشعارم خيلي تا حالا ساختار شكستم بايد بگم
گر امروز كسي كه ناتوان در خلق غزل است ، بيايد رديف قافيه و اصول و

تكنيك هاي توصيف شده را بطور كلّي بكوبد و اوزان و مقررات هجايي را

برهم زند و قوانين عروضي را ناديده بگيرد و يك شعر شصت سطري ايجاد

نمايد و خودش هم مدّعي شود كه مثلا ً نو آوري و ساختار شكني كرده

است و نام شعرش را هم ( غزل ) بگذارد ، خدمت نكرده است . اين نوع

تازه نگري و ساختار شكني خدمت نشد ديگر ، تمسخر دانش و معرفت و

اهانت بر حافظان ريشه ي فرهنگ و ادب است .

>>> *چه کسانی در شکل گیری شعر نو سهیم بودن؟*


>>>
>>> در طول نيمه اول قرن گذشته، شعر معاصر در عربی و فارسی، با سه ساختار متفاوت
>>> شعر عمودی، شعر سپيد و شعر نو عرضه شد. اين ساختارها که برخی متوالی و برخی
>>> همزمانن، در عين حال که ديدگاه‌های فکری، اجتماعی، و فرهنگی مختلفی رو
>>> بازتابيده‌ان، هر سه، نمايانگر حجم تحولاتی هستن که احساس هنری ( يعنی شناخت
>>> و
>>> ذوق ) رو ـ‌ به عنوان دو عنصر تأثيرگذار بر زندگی نوين ـ‌ ‌ متحول كرده

>>> **


>>> اين تحول وتغييرساختار در شعر، در ايران ، با آغازجنبش مشروطیت ، شروع مي‌شه
>>> و ساختار شعر فارسی هم دستخوش دگرگونی و تحول ميشه و در محافل روشنفکری اون
>>> زمان، به چالش میان هواخواهان نو آوری ادبی و سنت گرایان منجرمي‌شه و
>>> شاعرانی
>>> که نیاز به نوپردازی رو حس کرده بودن، سروده های خودشون رو در ساختاری نو
>>> عرضه
>>> مي‌كنن.
>>> نیما یوشیج (علی اسفندیاری)، بنیان گذار و پدرشعر نو قلمداد مي‌شه و اين
>>> پیکره ی تازه در شعر، "نیمایی" نام مي‌گيره.
>>> البته پیش از نیما هم بودن شاعرايي که شکستن قالب ها رو آزمودن؛ از جمله

>>> *جعفر
>>> خامنه ای، تقی رفعت، شمس کسمایی* و ... ولی کسی در این زمینه به توانایی


>>> نیما نبود. شاعرايی که پیش از نیما در قالب نو می سرودن، هنوز به چگونگی
>>> قواعد

>>> و فلسفه ی این نوع سرودن آگاهي نداشتن. تنها *تقی رفعت* آگاهانه این کار رو


>>> می کرد که اوهم خیلی زود خودکشی کرد. بنابر این، نخستین شاعری که فلسفه ی
>>> شعر
>>> نو رو مطرح کرد، اون رو گسترش داد و سال ها براش تلاش كرد، نیما بود.
>>> البته قبلاً هم ما اغلب شاهد چنين پديده‌اي بوديم. مثلاً قبل از رودکی هم
>>> شاعران بسیاری بودن که شعر می سرودن ولی چون او اصول شعر کهن رو مطرح كرد و
>>> شعر
>>> بیش‌تری سرود، او رو پدر شعر فارسی می نامن1
>>>
>>>

>>> *نيما يوشيج*
>>>
>>> *نيما يوشيج"* رو در ايران به عنوان پدر شعر نو مى شناسن، همان گونه كه
>>> *"ناظم
>>> حكمت"* رو در تركيه يا "*بدر شاکر السياب"* رو در عراق. و ما، تحت تأثير


>>> نگرش سطحى رايج به شعر، ياد گرفتيم كه تحولى رو كه نيما در شعر ايران به
>>> وجود
>>> آورد، تنها تحولى در وزن و ساختار شعر بدونيم، حال آن كه تاريخ ادبيات ايران
>>> ثابت كرده كه شاعران به اقتضاى جهان بينى و ديدگاه هايى كه تحت تأثير
>>> جريانهاى
>>> فكرى زمانشون در اونها به وجود اومده ، دست به تحول در ساختار شعر زده‌ان.
>>> يعنى
>>> اين تحول ساختارى در راستاى تحولات فكرى و به مقتضاى اون به وجود اومده .
>>> چنان
>>> كه نيما هم قبل از هر چيز، اين تحولات رو از زندگى ساده و حتى نام خودش آغاز
>>> كرد و به زندگى اجتماعى شاعران هم عصرش انتقال داد و به اين صورت به

>>> سرمنشأتحولات فكرى و ديدگاهى در شعر معاصر ايران تبديل شد.
>>>
>>> نيما يوشيج *زبان فرانسه* رو به خوبى فرا گرفت و با ادبيات روز فرانسه و به


>>> تبع اون، ادبيات روز جهان آشنا شد. همين آشنايى با ادبيات جهان براى او
>>> سرمنشأ
>>> نوآفرينى در شعرهاش و ادبيات معاصر فارسى بود. اولين اشعار او، با وجودى كه
>>> در
>>> قالب اوزان عروضى سروده شدن، سرشار از مضامين نو و تخيلات شاعرانه هستن،

>>> *بنابراين


>>> تحول در شعر نيما يوشيج ابتدا نه از ساختار كه از محتواى اون آغاز شد.

>>> *
>>>
>>> نخستين تحول بزرگ در زندگى شعرى نيما، چاپ بخشى از شعر بلند "*افسانه*"ي او
>>> در *روزنامه* "*قرن بيستم*" بود. اين شعر نه تنها تحولى در شعر نيما، كه


>>> سرآغاز تحولى عظيم در شعر معاصر ايران به شمار مياد.

>>> از مهمترين آثار او مى تونيم به "*شعر من*"، "*ماخ لولا*"، "*ناقوس*"،
>>> "*شهر
>>> صبح شهر شب*"، "*آهو و پرنده ها*"، "*دنيا خانه من است*"، "*قلم انداز*"، "*
>>> عنكبوت*"، "*فريادهاى ديگر*"، "*كندوهاى شبانه*" و "*آب در خوابگه
>>> مورچگان*"اشاره كنيم.

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 6:06:47 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
خانم بنی سعید و خانم رایحه یاس
اگه موافق باشید برای رسیدن به نتیجه ی بهتر و مشخص تر، سوال هایی که شما
خانم رایحه یاس مطرح کردید رو از اول بررسی کنیم و جلو بریم

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 6:10:51 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
يه سؤال ديگه كه از اين متن شما بيرون مياد اينه
آيا واقعاً نيما در تغيير ساختار شعر كلاسيك به شعر نو، تحت تأثير ادبيات وشعر فرانسه بوده  يا تغيير ساختار او، ناشي از تغيير و تحولات روز ايران در دوره‌ي مشروطه بوده؟

2011/5/4 حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com>

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 6:16:45 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
آيا واقعاً تعريف شعر نو، مطابق با بعضي تعاريف مطرح شده "مضامین
شاعرانه‏اى
است که عموماً داراى وزن خاص بوده ولى‏تابع وزن عروضى نیست"؟ يا اين كه
مطابق
اون‌چه كه آقاي مستوفي زاده هم بهش اشاره كردن و در اشعار نخستين نيما
هم
مي‌بينيم، از عروض و قافيه هم تبعيت مي‌كنه؟
___

مطابق او چیزی که اخوان ثالث در مورد نیما و اوزان اشعارش نوشته شعر
نیمایی ِ نیما یوشیج دارای همون اوزان قدیمیه که گاهی شکسته میشه و گاهی
اضافه میشه
اما در مورد شاعری مثل مرحوم فریدون مشیری نمی دونم
چیز دیگه ای توی یک جلسه ی ادبی شنیدم که به دلیل نا آشنا بودنم با اوزان
شعر درست نفهمیدم
اما مفهموم این بود که اشعار فریدون مشیری اوزان شعر قدما رو نداره اما
وزن خاصی داره

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 6:21:56 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
برای جواب دادن به این سوال فکر کنم باید اشعار نیمایی ِ بقیه شعرا رو هم
مد نظر قرار بدیم
مثل اشعار نیمایی شاملو، فروغ، سهراب، منوچهر آتشی، اخوان ثالث، فریدون
مشیری، شفیعی کدکنی و...ـ
شما شروع کنید جواب دادن به این سوال رو خانم رایحه یاس

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 6:35:12 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
  دقيقاً همينطوره كه فرموديد.گرچه نيما يوشيج پايه‌گذار شعر نو بوده، اما همگي واقفيم كه كساني چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد ، فريدون مشيري و سهراب سپهری هم كه به نوعي ادامه‌دهنده‌ي راه نيما بودن، تغييرات ساختاري مخصوص به خودشون رو در ساختار اين شعر به وجود آوردن به نحوي كه امروزه ديگه نمي‌شه شعر نو با ساختار فعلي رو مستقيماً به نيما منسوب كرد يا با ناديده ‌گرفتن حضور شاعران قوي چون اين ‌شعرا، به بررسي ساختار شعر نو پرداخت
البته من دوست ندارم هم مطرح كننده‌ي سؤال باشم و هم پاسخ دهنده‌ي به اون.بيش تر دوست دارم بحث چالشي مطرح بشه كه به هم‌افزايي منجر بشه و چه بسا بتونه قالب كليشه‌ها رو كنار بزنه و افق جديدي رو پيش روي ما باز كنه.البته حتماً در پيش بردن بحث مشاركت مي‌كنم اما ترجيح ميدم اول نظرات شماها رو در پاسخ به اين سؤالات بدونم
2011/5/4 حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com>
برای جواب دادن به این سوال فکر کنم باید اشعار نیمایی ِ بقیه شعرا رو هم

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 6:36:42 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com

گرچه فكر مي‌كنم بهتره براي پرهيز ازپراكنده‌گويي، اول در مورد شعر نيما بحث كنيم و بعد روند رو با حضور شعراي مطرح ديگه در شعر نو پي بگيريم

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 6:44:11 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com

( با عرض معذرت، مجبورم چند دقيقه‌اي تا جايي برم .سعي مي‌كنم تا شما بحث رو ادامه ميديد برگردم).

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 7:33:18 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
با سلام دوباره..رفتم و برگشتم و مي‌بينم چقدر از بحث‌ها عقب افتادم!خيلي طول مي‌كشه تا برسم بخونمشون!! به هر حال اميدوارم ادامه‌ي اين بحث رو با انرژي بيش‌تري پي بگيريم
جالبه چند دقيقه‌ي پيش كه توي ماشين بودم، راديو( اگه اشتباه نكنم راديو جوان بود) داشت تصنيفي رو پخش مي‌كرد كه تعجب من رو برانگيخت!  شنيدن شعر " نشاني" سهراب سپهري همراه با آواز و موسيقي سنتي! براي من كه به نوعي هنوز فضاي ذهني ام درگير شعر نو و بحث شعر نو بود،خيلي جالب و تعجب برانگيز بود. در واقع تلفيق شعر نو با آواز ومويسقي سنتي و قديم.جالب اين كه علارغم انتظار من، اصلاً چيز بدي از آب درنيومده بود و كاملاً دلنشين به نظر مي‌رسيد

2011/5/4 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 8:44:25 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
سلام رفقا
شرمنده بابت تاخیر
ممنون که شروع کردید

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:04:47 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
رفقا خیلی خوبه
ممنون
من دارم می خونم مطالب تون رو و لذت می بردم

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:12:05 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
خوب
خوندم و واقعا خوشحالم از بحثی که اینجا شروع شده
حرفا روی سوال های رایحۀ عزیز متوقف شده و فکر می کنم باید از اینجا شروع
کرد

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:16:27 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
سوال های رایحه رو اول مرور کنیم

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:27:16 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
خوب باید از نیما شروع کرد
اشعار نیما به خصوص اشعار ابتدایی اون، به نظر من موزون هستن
و بر اساس قواعد عروضی نوشته شدن
منتها تفاوت در چند صدایی نویی که دراون ها ایجاد شده
شاید به بشه گفت در اون ها نوعی از حرکت موازی وزن های عروضی وجود داره
درست مثل سمفونی و موسیقی کلاسیک غربی که بر اساس هارمونی چهار خطی نوشته
می شه
اینجا به شکل نوآورانه ای تلفیق دلنشینی از وزن ها رو در کنار هم می
بینیم
یعنی نوعی حرکت موازی در شعر ایجاد می شه که بی سابقه بوده
ساختار قدیمی که مثل یک موسیقی تک خطی بود و یک وزن مشخص در کل یک اثر
جریان می یافت شکسته شد
به نظر من شعر نو از نظر ریتم درونی با اشعار اولیۀ نیما به یک هارمونی
جدید دست پیدا کرد

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:37:09 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
برای تشریح تک صدایی و چند صدایی بودن در شعر شاید بهتر باشه یه بحث
کوچیک در مورد هارمونی در موسیقی داشته باشیم
هارمونی علمیه که به توصیف روابط بین خطوط موازی ملودی در یک قطعه می
پردازه
وقتی فردی به تنهایی آهنگی رو به شکل آوازی می خونه ما با یک موسیقی تک
خطی روبرو هستیم
مثل موسیقی سنتی ایران که اساس اش موسیقی تک خطیه و درست به همین علت روز
به روز آسیب پذیرتر می شه
در مقابل اون موسیقی پلی فونیک قرار داره که در اون خطوط موازی ملودی ها
رو داریم
در واقع ملودی ها در کنار هم پیشرفت می کنم و از تقابل اون ها مفهوم
عالی تری حاصل می شه که هر جند پیچیده تره اما برای گوش های مدرن تر لذت
بخش تره
شاید عالی ترین توع اش رو بشه در موسیقی کلاسیک غرب دید که بر اساس
هارمونی چهارخطی نوشته می شه و حاصل تقابل چهار خط ملودی در کنار همه
که البته این خط ها براساس قوانین خاصی نوشته می شن

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:45:03 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
بدون شک شعر نو پیچیده تر از شعر کلاسیکه
و مسلما خوندن همچین شعری برای خیلی ها سخت تر خواهد بود
مردم کوچه و بازار شاید هیچ وقت یه شعر نو رو زیر لب زمزمه نکن اما خیلی
هاشون حداقل یکی دوتا شعر کلاسیک رو حفظ هستن
همون تری که می تونن یه ترانۀ آوازی سنتی رو بخونن
درک شعر نوع با توجه گسترشی که در ابعاد شعر ایجاد کرده مسلما توانایی
های جدیدتری احتیاج داره

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 9:46:44 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
خوب فک کنم تا حدودی به سووال ها
حداقل به شکل مقدماتی پاسخ دادم
منتظرم تا دوستان نظرشون رو بگن تا بحث رو ادامه بدیم

rayeheye yas

unread,
May 4, 2011, 10:00:24 AM5/4/11
to kan...@googlegroups.com

سلام و خير مقدم.پاسخ هاي خيلي خوبي داديد.گرچه هنوز چندتايي بي جواب مونده.اما دوست دارم قبل از اين كه منم پاسخ خودمو مطرح كنم، نظر بقيه‌ي گروه رو هم ببينم.باز هم ممنونم

2011/5/4 جلیل شعاع <jalil...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 10:12:13 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
سلام رایحۀ عزیز
من آماده ام تا بحث رو ادامه بدیم
منتظر می مونم تا سایر دوستان هم جواب بدن

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 10:39:21 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
شرمنده که نبودم
درست میگید خانم رایحه یاس
هر کدوم از اون بزرگان برای خودشون سبک و دیدگاه خاصی داشتن
اما همون جور که خودتون هم گفتید، به دلیل این که نیما آغاز کننده ی این
حرکت بود و همچنین نوعی دیدگاه خاص رو توی درون مایه های اشعارش به کار
می برد بهتره از نیما شروع کنیم و جلو بریم

خوش اومدید آقای شعاع عزیز
خدا قوت آقا
و به قول قدیمی ها نه خسته
خوشحالم که هستید

توی پرانتز عرش میکنم آقای شعاع، موسیقی سنتی در حال حاضر و گرفتن رنگ و
بوی ارکسترال تونسته خودشو به موسیقی جهان بقبولونه
دلیل حرفم هم 2 چیزه
یک جوایزی مثل جوایز گرمی که می بینیم افرادی مثل کیهان کلهر کاندیدای
دریافت میشن
و دو کسترده تر شدن قشر علاقه مند به این موسیقی مخصوصا توی سنین جوان تر
و با ذوق. مثل آثار همایون شجریان و حافظ ناظری و پرواز همای

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 10:49:03 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
در مورد مقبول افتادن شعر نو هم فکر کنم زمزمه ی اشعار اخوان ثالث رو کم
و بیش می شنویم
مخصوصا شعر زمستان اخوان
درسته که کمتر توی آدم های عامی رواج داره، اما دست کم از اشعار بقیه
شعرا بیشتر شنیده میشه
دلیل اون هم وزن به خصوصیه که اخوان اکثرا از اون وزن استفاده میکنه
و همچنین واژه هایی که اخوان استفاده میکنه که حالب حماسی و کوبنده ای
داره و موقع بیان کردنش احساس حماسی زیبایی به آدم دست میده

نکته ی دیگه ای هم که هست اینه که رویکرد اخوان به شعر نو یک رویکرد
سنتیه و اخوان کمتر به مضمون های نو پرداخته
حرف هاش بیشتر آشناس به گوش بقیه

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 10:53:17 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
شاملو جایی میگه: اخوان شعر نو رو تا اشعار نظامی به عقب برد
و جای دیگه میگه: اگه نیما را مرکز شعر نو در نظر بگیریم، اخوان دست راست
او و فروغ دست چپ اون قرار میگیره
و توضیح میده که اخوان شعر نو رو با رویکردی قدمایی ادامه داده و فروغ با
رویکردی نو
که البته اگه کس دیگه ای در این مورد اظهار نظر میکرد دست چپ نیما روخود
شاملو بیان می کرد

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 11:02:26 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
نيما توی اشعار نوگرايانه ش به نوعي تلقي و نگرش تازه نسبت به هستي،
انسان و شعر و هنر دست پیدا میکنه و در نتيجه شعر نيما رو تبدیل میکنه به
شعري متفكرانه، عميق و فلسفي، با ژرف نگری و روشن بيني.
شعر نيما، شعريه سمبليك و فهم دقيق و درست شعرش بسته به درك و دريافت
زبان و بيان سمبليكه. نيما با چنين زبان و بياني مسايل سياسي و اجتماعي
زمان خودش را بازگو مي‌كنه و به نقد مي‌كشه

جلیل شعاع

unread,
May 4, 2011, 11:03:22 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
سلام حامد جان
با حرفت در مورد اخوان موافقم
و دقیقا اگه اضعارش توسط مردم کوچه و بازار زمزمه می شه به همین علته که
گفتی
ادبیات مردن برای مردم مدرنه که می تونن چند بعدی فکر کنن
مثال من در مورد موسیقی تنها برای فهم قضیه بود ولی موسیقی سنتی با
مدرنیته یه دنیا فاصله داره
من هنوز یه آهنگ سنتی نشنیدم که چند خطی باشه
و اساسا تو عصری که حتی از موسیقی چند خطی رد شده حالا ما بیایم موسیقی
سنتی مون رو چند خطی کنیم و تنظیم ارکسترال براش بنویسیم
اونم تنظیم هایی که الان انجام می شه
بعید می دونم به جز ترکستان راه به جایی ببره
در هر حال برگردیم به شعر نو
ساختار شکنی نیما
گسترش ابعاد شعر توسط ایشون
و چند خطی شدن ریتم و آهنگ درونی شعر با کارهاش

حامد مستوفی زاده

unread,
May 4, 2011, 11:29:19 AM5/4/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
کلا در مورد مدرنیته و شیوه سنتی باید معدا با هم بحث کنیم آقای شعاع گل
چون نظراتمون خیلی تفاوت داره و من این رو واقعا دوست دارم که نظرات
مخالف نظراتم رو بشنوم

در مورد ساختار شکنی نیما مسلما غیر از ظاهر شعر از نظر درون مایه هم
باید به این ساختار شکنی توجه کنیم
میشه گفت منظومه‌های روایی نیما گاهی دارای ساخت سنتی هستن و گاهی دارای
ساخت نو. اما تو تمام این منظومه‌های روایتی، شکل ذهنی شعر و نگاه
شاعرانه با شعر سنتی متفاوته یعنی نیما به ساختار هارمونیک صور خیال در
شعر به عنوان یک کلیت توجه داشته، جزیی‌نگر نبوده، صورت‌های خیالی
پراکنده و گسسته به وجود نیاورده و محور عمودی و افقی خیال را در کلام
هنری خودش به هماهنگی و انسجام رسونده. از نظر دید شاعرانه هم نگرش اون
به هستی، به عشق، به جامعه و به جهان ، نگاهی نو و عمیق بوده، نگاهی
متأثر از زمان و تحولات جاری ِ اون.

Mehdi Sedighi

unread,
May 4, 2011, 12:58:16 PM5/4/11
to kan...@googlegroups.com
شماها عالی هستین
کاش بودم

rayeheye yas

unread,
May 5, 2011, 6:56:00 AM5/5/11
to kan...@googlegroups.com
از بحث‌هاتون خيلي استفاده كردم.اما لازم مي‌دونم يه نكته رو يادآوري كنم.بحث ما اينجا يه بحث كاملاً علميه نه سليقه‌اي.ما داريم وراي علايق و سلايقمون، ساختار شعر نو رو بررسي مي‌كنيم و منظور ما اينجا، قبول يك نوع شعر و رد نوعي ديگه از شعر نيست.چون اساساً ما علارغم تقدم زماني كه موجب شده لفظ كهنه و نو رو به انواع شعر اطلاق كنيم، نمي‌تونيم براي اشعار، بحث كهنگي يا مدرنيته رو مطرح كنيم و اون‌ها رو در طبقه بندي منسوخ شده يا نشده قرار بديم چرا كه بحث پسنديدن نوعي از شعر توسط هر فردي، فقط به بحث سليقه ي فردي مربوط مي شه و به حس زيبايي شناختي در افراد برمي‌گرده.همون‌طور كه امروزه، زيبايي نسبي تعريف ميشه و هر كس زيبايي رو در چيزي مي‌بينه و بنابراين،به تعداد تمام آدم‌ها زيبايي ها متفاوتن و به همين دليل   (تفاوت در سلايق زيبايي شناختي افراد)، اشعار هم هر كدام،هويت خودشون رو دارن و نمي شه هيچيك از اون‌ها رو كهنه يا مدرن دونسن و صرفاً داراي تفاوتن.شايد يكي از تك صدايي لذت مي‌بره و كس ديگه‌اي از چند صدايي، يكي زيبايي رو در سادگي مي‌بينه و ديگري در پيچيدگي و...همون طور كه امروزه در نوع لباس پوشيدن هم مي‌بينيم( يكي زيبايي و شيك پوشي رو در ساده پوشي مي‌بينه و ديگري در طرح‌هاي شلوغ) و نمي‌شه كسي رو متهم كرد كه اشتباه مي‌كنه چون جهان بيني افراد با هم متفاوته.
همون طور كه اگه شعر سنتي نبود، شايد شعر نو شكل نمي‌گرفت و باز هم تصور كنيد اگه از ابتداي روند شكل‌گيري شعر، اول، شعر نو و نيمايي بوجود اومده بود، شايد بعد از مدتي، سليقه ي افراد متفاوت‌خواه، به سمت اشعار كلاسيك و شكل گيري اون مي‌رفت 
پس ما فقط در مورد ساختار شعرها بحث مي‌كنيم.مثلاً مي تونيم اين بحث رو مطرح كنيم كه آيا اشعار نو و نيمايي هم داراي چارچوب خاص يا اسكلت بندي مثل شعر كلاسيك يا نوع ديگه‌اي ، هستن يا نه  و سؤال هاي بيشمار ديگه‌اي كه چندتاشونو فبلاً مطرح كردم و هنوز هم منتظر شنيدن بقيه‌ي نظرات هستم
2011/5/4 Mehdi Sedighi <mehdi.s...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 6, 2011, 2:52:11 PM5/6/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
فکر کنم باید بعدا یه بحث مفصل در مورد هنر مدرن و ضرورت های به وجود
اومدن اش داشته باشیم
چون من با دیدی که هر دوتای شما دارین مخالفم
خال سر فرصت حسابی د موردش حرف می زنیم
بهتره بحث مون در مورد شعر نو رو ادامه بدیم
فکر کنم شما هم باید نظرتون در مورد سوال هایی که پرسیدین رو بگین رایحۀ
عزیز تا بتونیم بحث مون رو با سووال های جدیدی ادامه بدیم

جلیل شعاع

unread,
May 6, 2011, 2:52:59 PM5/6/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
راستی مهدی کجایی برادر؟
وقت کردی بیا و با ما همراهی کن

Mehdi Sedighi

unread,
May 8, 2011, 9:22:40 AM5/8/11
to kan...@googlegroups.com
سلام دکتر جان ، راستش تا امروز که یکشنبه ست در حال استراحت بودم
مدام خواب بودم و حتی فرصت اینترنت رفتن هم نداشتم
هستمتون :)

2011/5/6 جلیل شعاع <jalil...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 9, 2011, 12:29:25 AM5/9/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
عالیه مهدی جان

rayeheye yas

unread,
May 9, 2011, 3:03:32 AM5/9/11
to kan...@googlegroups.com
سلام
برعکس شما، من فکر می کنم اختلاف نظر چندانی در بین نباشه و فقط جهت نگاهها متفاوته که موضوع خوبی می تونه باشه برای بحث بعدی.البته  عنوان بحث نمی تونه ضرورت های به وجود اومدن هنر مدرن باشه چرا که فکر نمی کنم کسی در ضرورت نیاز به هنر مدرن، حرفی یا شکی داشته باشه.بلکه بحث بر سر اینه که آیا با ظهور هنر مدرن، هنر های غیر مدرن یا سنتی از بین می رن یا باید از بین برن یا نه؟و آیا هنر مدرن می تونه جایگزین کاملی برای هنرهای سنتی هم باشه؟

2011/5/9 جلیل شعاع <jalil...@gmail.com>
عالیه مهدی جان

rayeheye yas

unread,
May 9, 2011, 3:36:35 AM5/9/11
to kan...@googlegroups.com
اما نظر خودم در مورد سوالاتی که مطرح کردم
البته چون طبیعتاً نظر خودم رو کامل نمی دونم، دوست داشتم در تعامل نظرات، نتیجه ی کامل و مفیدی بشه از بحث گرفت که کامل کننده ی همه ی نظرات باشه.در هر بابت، من هم نظر خودم رو که ترکیبیه از نظرات مطرح در بین صاحب نظران عرض می کنم
در مورد سوال اول؛

آيا واقعاً تعريف شعر نو، مطابق با بعضي تعاريف مطرح شده "مضامین شاعرانه‏اى است که عموماً داراى وزن خاص بوده ولى‏تابع وزن عروضى نیست"؟ یا اين كه از عروض و قافيه هم تبعيت مي‌كنه؟
 
در بین صاحب نظران، طرفداران هر دو نظرکم نیستن. اما نظر من به شخصه اینه که هیچکدوم اشتباه نیست و هردو می تونه با نام شعر نو وجود داشته باشه.یعنی اساس در شعر نو بر تبعیت از وزنی سیال و قابل انتقال به مخاطبه به نحوی که آهنگ درونی اون به ما اجازه بده که نام اون اثر رو شعر بگذاریم و از طرفی هم قابل تفکیک با نثر باشه.یعنی شعر نو در مقایسه با نثرهایی مثل دیباچه ی گلستان سعدی،وجه تمایز داشته باشه.یعنی داشتن وزن تنها و پیروی نکردن از وزن عروضی، موجب نشه که شعر ما به نثر بدل بشه( چون ما در نثر هم مضامین احساسی و شاعرانه رو می بینیم).در هر صورت، با نگاهی به شعر شعرای نو پرداز،می شه دریافت که شعر نو در غالب موارد( نه همه ی موارد!) به طور ضمنی و نه قراردادی، از نوعی وزن عروضی تبعیت می کنه که به تعبیر آقای شعاع، به طور موازی در طول شعر وجود دارن
 

ترا من چشم در راهم

 

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

زمستان1336

 
 
5/9 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 11, 2011, 2:28:09 AM5/11/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
خوبه رایحۀ عزیز
اگر موافقین بحث رو ادامه بدیم اینجا
بیشتر رو ساختار بحث شد و فکر کنم حالا باید لایه های دیگۀ شعر نو رو
واکاوی کنیم
موافقین؟

rayeheye yas

unread,
May 11, 2011, 2:51:35 AM5/11/11
to kan...@googlegroups.com
سلام
با نظرتون موافقم.البته اگه اجازه بديد نظرم رو در مورد سؤال دومي هم كه مطرح كرده بودم بگم.و بعد به شعر نو از جهات ديگه نگاه كنيم

2011/5/11 جلیل شعاع <jalil...@gmail.com>

rayeheye yas

unread,
May 11, 2011, 3:33:45 AM5/11/11
to kan...@googlegroups.com
اما در مورد سوال دوم؛

آيا  تفاوت بين شعر كلاسيك و نو در ساختار شكني شعر نو خلاصه مي‌شه يا تفاوتشون
در تك صدايي يا چند صدايي بودن اون‌هاس؟
 
 اصلاً ما ساختار شكني و يا حتي تك صدايي و چند صدايي در شعر رو چي معنا مي‌كنيم؟
 

شعرِ آينده از محدود شدن به نشانه‌هاي شعريِ گذشته بي‌نيازه. البته اين به اون معنا نيست كه شعرِ آينده فاقد اين نشانه‌هاست؛ بلكه شاعر از شعر گذشته براي تغييرات زباني بهره مي‌گيره؛ اما شعر خودش رو به اونها محدود نمي‌كنه. در واقع مي‌شه گفت كه شعرِ آينده محدوديتي به نشانه ی شعري خاص نداره. هر چند كه ظرافت شاعرانه بايد در اون حفظ بشه؛ تا در چارچوب شعر باقي بمونه.
در ساختارشكني كه مختص اين نوع شعره، شاعر مي‌تونه از دو نوع ساختارشكني بهره بگيره؛ اولين نوع ساختارشكني، به كار بردن تغيير در مضمون شعره. شاعر مي‌تونه از چند موضوع به طور هم‌زمان در شعر صحبت كنه و شعر رو به صورت قطعه‌قطعه پيش ببره. نوع دوم ساختارشكني، ساختارشكني معنايي هست كه در واژه‌هاي خاص نمود داره.

چند صدايي بودن ، یکی دیگه از ويژگيهاي اين نوع شعره. چندصدايي به معناي چندزباني نيست. يعني استفاده از چند نوع زبان، دليل بر چند‌صدايي نیست بلکه براي اينكه چندصدايي در شعر به وجود بیاد، بايد چند گوينده به‌طور هم‌زمان در شعر حضور پیدا کنن و با استفاده از زبانهاي مختلف در شعر، چندصدايي رو سبب بشن. مخاطب بايد تغيير حس شاعرانه رو در اين چندصدايي دريابه؛ و گرنه مي‌شه نتيجه گرفت كه اصلا‌ً چند صدايي در كار نبوده.

نگاه متفاوت، از ويژگيهاي ديگه‌ي اين نوع شعره. نگاهي كه شاعر در اين نوع شعر داره، با نگاهي كه شاعران در گذشته با شعر داشته‌اند، متفاوته. اشاره به تضادهاي وجودي، چه از نظر نوع ديدگاه و چه از نظر زبان شعري، مي‌تونه در اين راستا كمك كنه. استفاده از زبان طنز از ديگر راههاي مفيده كه مي‌تونه هم براي چندزبانه شدن شعر و هم براي بيان اين نگاه متفاوت به كار بره. مي‌توان گفت كه شاعر با استفاده از نگاه متفاوت، ساختارشكني و چندصدايي، شعر خودش رو از محدود شدن به نشانه‌هاي شعريِ گذشته در مياره و به اون ساختار و زباني جديد ميده. از اونجايي كه شعراي معاصر با به كار بردن ساختارشكني و چندصدايي تا حدودي از ظرافتهاي شعري كم كرده‌ان، بنابراين هنوز هم اين نوع شعر مخاطبان خود رو نيافته .بايد اذعان داشت كه اونچه در سرودن شعر مهمه، ظرافت شعريه كه نبايد قرباني بشه

من فكر مي‌كنم شعر" نشاني" سهراب ميتونه مثال خوبي براي چند صدايي باشه( سوار، آسمان، رهگذر،كودك و...بقيه‌ي واژه‌هايي كه حضورشون باعث چند صدايي در اين شعر شده)

 

...رهگذر شاخه‌ي بيدي كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيد، و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت...كودكي مي‌بيني، رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور،و از او می پرسی خانه ی دوست کجاست...


خانه ی دوست کجاست؟
درفلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا
سبز تر است
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
درصمیمیت سیال فضا خشخشی می شنوی

***********************************************

در ضمن، در مورد نيما هم معتقدم، گرچه تحت تآثير ادبيات فرانسه قرار داشته وتأثير گرفتن از اين ادبيات حداقل در دگرانديشي براي نيما امري اجتناب ناپذيره اما ديد نوگرايي نيما علاوه بر شرايط روز جامعه‌اي كه در اون زندگي مي‌كرده، به روحيات فرديش هم برمي‌گرده وگرنه خيلي ها در اون شرايط قرار داشتن اما دست به اين ابتكار نزدن
_____________________________________________________________________
 
:بخشي از مطالبي كه در مورد شعر نو به اون‌ها اشاره كردم با اقتباس ازمنابع زير بوده
 
 
********************************************************************
  
2011/5/9 rayeheye yas <rayehey...@gmail.com>

جلیل شعاع

unread,
May 14, 2011, 1:13:16 AM5/14/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
ممنون رایحۀ عزیز
با نظرتون موافقم
و خوب می تونیم بحث رو ادامه بدیم
حامد جان اگه تونستی یه جمع بندی از بحث مون بکن و حاضر شیم تا چهارشنبه
بحث رو ادامه بدیم

حامد مستوفی زاده

unread,
May 14, 2011, 5:12:05 AM5/14/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
حتما آقای شعاع
سعی میکنم دقیق همه رو بخونم و جمع بندی کنم برای ادامه بحث
یه کتابی هم از نمایشگاه خریدم به نام درباره ی هنر و ادبیات: گفتگو با
احمد شاملو با ناصر حریری
توی این کتاب مفصل راجع به شعر و چیستی ِ شعر و شعر نو و ساختارش و اینا
شاملو صحبت کرده
امیدوارم بتونم قسمت هاییشو برای تاپیک شعر گمشده بیارم که بشه برای بحث
هم مورد استفاده قرار بگیره

جلیل شعاع

unread,
May 14, 2011, 7:43:05 AM5/14/11
to كانون ادبي پرشين‌بلاگ
ممنون حامد جان
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages