On 5/4/11, حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com> wrote:
برای درک بیشتر شعر رو به صورت کامل می نویسم این جا
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر خاری لیکن
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر در دهکده مردی تنها
کولبارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
روايتي بودن بافت بسياري از اشعار شعرايي مانند اخوان و نيما و پيروان
ديگر آنها بعضي از منتقدان را بر آن داشته که روايت گري را از ويژگي هاي
محوري در شعر آنها تلقي کنند که گويي به ناروا خودشان را بر ساحت شعر
تحميل کرده اند. چرا که روايت گري از ارکان وجودي داستان است و شعر چيزي
است که از بدو پيدايش اگرچه گاه خود را با گشاده رويي عرصه اي براي حضور
گسترده ي داستان پردازي در شعر نو ساخته است.
در برتري شعر همين بس که علاوه بر پايبندي به فرديت و هويت خاص خود
امکان دگرگوني در عملکرد و ظاهر شدن در قالب انواع گونه هاي روايي را نیز
دارد.
روايت گري يکي از ويژگي هاي عمده در حوزه کلام منظوم است و طبيعي است که
حضور آن در شعر نو معاصر ريشه در اين باور دارد که نوآوري هميشه با گسست
کامل از گذشته امکان پذير نمي شود.
مسلماً پيداست که در جايي که بافت شعر بگونه اي باشد که مخاطب خود را با
ساختار ديگرگونه اي روبرو ببيند مسلماً شيوه ي روايتگري آن نيز از گونه ي
ديگري خواهد بود. صرفنظر از نوشته هاي داستاني و شمار زيادي از اشعار
کلاسيک اشعار شعر نو مي توان به سهولت در آستانه و حوزه ي روايت صرف و
سنتي قرار داد مانند افسانه ي نيما که نمايشنامه منظوم و مدرن است. ذهنيت
هاي نوگرايي شاعران اين دوره
( شعر نو) را بايد از منظر مکانيسم هاي روايت گري بايد در شعر نو آنها
جستجو کرد.
مشترکات اوليه ي اين شعر نو که شاعران بکار مي برد در يک نگاه اجمالي
عبارت است از:
- تخيل
- تصوير آفريني
- توصيف و نقل
- تک گويي
- تفکرانگيزي
- تنوع طلبي در ساختار
- تلاش براي انتقال حس و حال موجود در وضعيت به مخاطب
- بکارگيري اطناب وايجاز موسيقي کلام به مقتضاي موقعيت
يکي از شگردهاي شاعران نو در داستان سرايي زدن به قلب موضوع از همان
اولين عبارتهاي شعري است عبارتهايي که به ظاهر نقش توصيف کننده در
فضاسازي روايت برعهده دارند اما گاهي همان فضاسازي هاي مختصر نيز در بافت
کپسولي ماجرا و موضوع مندرج در کليت ساختار را پيشاپيش در منظر مشاهده
مخاطب قرار مي دهند.
On 5/4/11, حامد مستوفی زاده <hamedmos...@gmail.com> wrote:
سلام به همگي و روز به خير.شرمنده كه دير رسيدم.همين الان از بيمارستان اومدم و خودمو به گروه رسوندم.سريع مطالبتون رو ميخونم تا روند بحث دستم بياد و بتونم مشاركت كنم. از آقاي مستوفي زاده و خانم بني سعيد هم به خاطر شروع خوبشون ممنونم
خسته نباشي
خب
حالا معنی لغوی شعر رو می دونیم
تاریخچه ی ظهور شعر نو رو هم می دونیم
و وزن و تفاوت ظاهری او رو با شعر سنتی می شناسیم
(البته اگه هر کدوم از دوستان توضیحات بیشتری راجع به وزن می تونن بدن
لطفا بگن)
خانم بنی سعید هم توضیحات خوبی در مورد زیباشناختی شعر سنتی و نو، از قول
قیصر امین پور عزیز دادن
ادامه می دیم
ـ نوع تغزل آزاد که شاعر در آن به گونهای عرفان زمینی دست پیدا کرده است
ـ منظومهای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک
مصراع آزاد حل شده است
ـ توجه شاعر به واقعیتهای ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او
به اشیا
ـ فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید
ـ نزدیکی آن، در پرتو شکل بیان محاورهای، به ادبیات نمایشی ( دراماتیک)ـ
ـ سیر آزاد تخیل شاعر در آن
ـ بیان سرگذشت بی دلیها و ناکامیهای خود شاعر که به طرز لطیفی با سرنوشت
جامعه و روزگار او پیوند یافته است
روح غنایی و مواج افسانه و طول و تفصیل داستانی و دراماتیک اثر منتقد را
بر آن میدارد که بر روی هم بیش از هر چیز تاثیر نظامی را بر کردار و
اندیشهٔ نیما به نظر آورد. حال آن که ترکیب فلسفی و صوری و به ویژه طول
منظومه، زمان سرودن آن، کیفیت روحی خاص شاعر به هنگام سرودن شعر، ذهن را
به ویژگیهای شعر «سرزمین بی حاصل»، منظومهٔ پرآوازهٔ تی.اس.الیوت شاعر و
منتقد انگلیسی منتقل میکند که اتفاقا سرایندهٔ آن همزمان نیما و در
نقطهٔ دیگر از جهان سرگرم آفرینش مهمترین منظومهٔ نوین در زبان انگلیسی
بود
این شیوه سرودن شعر به سرعت جایگزین شعر کلاسیک فارسی گردید و سپس با
ایجاد تفاوت هایی در فرم شعر نو، آنرا به شیوههای نیمایی، سپید، حجم
و ... دسته بندی کردند.
تلاش نیما یوشیج برای تغییر دیدگاه سنتی شعر فارسی بود و این تغییر محتوا
را ناگزیر از تغییر فرم و آزادی قالب میدانست. آزادی که نیما در فرم و
محتوا ایجاد کرد، در کار شاعران بعد از وی، مانند احمد شاملو، مهدی اخوان
ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و منوچهر آتشی به نقطههای اوج شعر معاصر
ایران رسید. با این حال نیما شعر خود را از لحاظ نگرش به جهان و محتوای
کار پیشروتر و تازه تر از کار شاعران بعدی مانند شاملو به شمار میداند.
(! و بهتره كه يه كمي از شيوهي كپي پيست فاصله بگيريم و مطالب رو مفهومي تر دنبال كنيم)
با شروع جنبش مشروطهخواهی ایرانیان بینشی تازه رواج یافت که بر طبق آن
عصری تازه فرا رسیده است که با همه دورههای تاریخ ملی تفاوت دارد.
روشنفکران این دوران معتقد بودند که عصر استبداد سیاسی به پایان رسیده
است و همه احساس میکردند که باید در عرصه فرهنگ نیز تحولی مشابه اتفاق
بیفتد. شاعران و نویسندگان این عصر در پی زیباشناسی جدیدی بودند و
میخواستند شعری تازه بسرایند که با شعر گذشته فارسی فرق داشته باشد
یکی از عوامل موثر دیگر در تحولات ادبی این دوران آشنایی روشنفکران
ایرانی با ادبیات اروپایی بود. به باور آنان انقلاب مشروطیت با انقلاب
فرانسه مشابهت داشت و قادر بود فضای تازهای ایجاد کند که در آن چهرههای
برجستهای پرورش یابند که با شاعران و نویسندگان برجسته اروپا قابل
مقایسه باشد. علاقه و توجه روشنفکران به ادبیات اروپا و بخصوص ادبیات
فرانسه باعث شد تا برخی آثار نویسندگان بزرگ آن زمان اروپا مانند ویکتور
هوگو، لامارتین، ژان ژاک روسو، آلفونس دوده و شاتو بریان ترجمه شود که بر
نوشتههای بسیاری از ادیبان ایرانی تأثیر گذاشت
تكنيك هاي توصيف شده را بطور كلّي بكوبد و اوزان و مقررات هجايي را
برهم زند و قوانين عروضي را ناديده بگيرد و يك شعر شصت سطري ايجاد
نمايد و خودش هم مدّعي شود كه مثلا ً نو آوري و ساختار شكني كرده
است و نام شعرش را هم ( غزل ) بگذارد ، خدمت نكرده است . اين نوع
تازه نگري و ساختار شكني خدمت نشد ديگر ، تمسخر دانش و معرفت و
اهانت بر حافظان ريشه ي فرهنگ و ادب است .
>>> *چه کسانی در شکل گیری شعر نو سهیم بودن؟*
>>>
>>> در طول نيمه اول قرن گذشته، شعر معاصر در عربی و فارسی، با سه ساختار متفاوت
>>> شعر عمودی، شعر سپيد و شعر نو عرضه شد. اين ساختارها که برخی متوالی و برخی
>>> همزمانن، در عين حال که ديدگاههای فکری، اجتماعی، و فرهنگی مختلفی رو
>>> بازتابيدهان، هر سه، نمايانگر حجم تحولاتی هستن که احساس هنری ( يعنی شناخت
>>> و
>>> ذوق ) رو ـ به عنوان دو عنصر تأثيرگذار بر زندگی نوين ـ متحول كرده
>>> **
>>> اين تحول وتغييرساختار در شعر، در ايران ، با آغازجنبش مشروطیت ، شروع ميشه
>>> و ساختار شعر فارسی هم دستخوش دگرگونی و تحول ميشه و در محافل روشنفکری اون
>>> زمان، به چالش میان هواخواهان نو آوری ادبی و سنت گرایان منجرميشه و
>>> شاعرانی
>>> که نیاز به نوپردازی رو حس کرده بودن، سروده های خودشون رو در ساختاری نو
>>> عرضه
>>> ميكنن.
>>> نیما یوشیج (علی اسفندیاری)، بنیان گذار و پدرشعر نو قلمداد ميشه و اين
>>> پیکره ی تازه در شعر، "نیمایی" نام ميگيره.
>>> البته پیش از نیما هم بودن شاعرايي که شکستن قالب ها رو آزمودن؛ از جمله
>>> *جعفر
>>> خامنه ای، تقی رفعت، شمس کسمایی* و ... ولی کسی در این زمینه به توانایی
>>> نیما نبود. شاعرايی که پیش از نیما در قالب نو می سرودن، هنوز به چگونگی
>>> قواعد
>>> و فلسفه ی این نوع سرودن آگاهي نداشتن. تنها *تقی رفعت* آگاهانه این کار رو
>>> می کرد که اوهم خیلی زود خودکشی کرد. بنابر این، نخستین شاعری که فلسفه ی
>>> شعر
>>> نو رو مطرح کرد، اون رو گسترش داد و سال ها براش تلاش كرد، نیما بود.
>>> البته قبلاً هم ما اغلب شاهد چنين پديدهاي بوديم. مثلاً قبل از رودکی هم
>>> شاعران بسیاری بودن که شعر می سرودن ولی چون او اصول شعر کهن رو مطرح كرد و
>>> شعر
>>> بیشتری سرود، او رو پدر شعر فارسی می نامن1
>>>
>>>
>>> *نيما يوشيج*
>>>
>>> *نيما يوشيج"* رو در ايران به عنوان پدر شعر نو مى شناسن، همان گونه كه
>>> *"ناظم
>>> حكمت"* رو در تركيه يا "*بدر شاکر السياب"* رو در عراق. و ما، تحت تأثير
>>> نگرش سطحى رايج به شعر، ياد گرفتيم كه تحولى رو كه نيما در شعر ايران به
>>> وجود
>>> آورد، تنها تحولى در وزن و ساختار شعر بدونيم، حال آن كه تاريخ ادبيات ايران
>>> ثابت كرده كه شاعران به اقتضاى جهان بينى و ديدگاه هايى كه تحت تأثير
>>> جريانهاى
>>> فكرى زمانشون در اونها به وجود اومده ، دست به تحول در ساختار شعر زدهان.
>>> يعنى
>>> اين تحول ساختارى در راستاى تحولات فكرى و به مقتضاى اون به وجود اومده .
>>> چنان
>>> كه نيما هم قبل از هر چيز، اين تحولات رو از زندگى ساده و حتى نام خودش آغاز
>>> كرد و به زندگى اجتماعى شاعران هم عصرش انتقال داد و به اين صورت به
>>> سرمنشأتحولات فكرى و ديدگاهى در شعر معاصر ايران تبديل شد.
>>>
>>> نيما يوشيج *زبان فرانسه* رو به خوبى فرا گرفت و با ادبيات روز فرانسه و به
>>> تبع اون، ادبيات روز جهان آشنا شد. همين آشنايى با ادبيات جهان براى او
>>> سرمنشأ
>>> نوآفرينى در شعرهاش و ادبيات معاصر فارسى بود. اولين اشعار او، با وجودى كه
>>> در
>>> قالب اوزان عروضى سروده شدن، سرشار از مضامين نو و تخيلات شاعرانه هستن،
>>> *بنابراين
>>> تحول در شعر نيما يوشيج ابتدا نه از ساختار كه از محتواى اون آغاز شد.
>>> *
>>>
>>> نخستين تحول بزرگ در زندگى شعرى نيما، چاپ بخشى از شعر بلند "*افسانه*"ي او
>>> در *روزنامه* "*قرن بيستم*" بود. اين شعر نه تنها تحولى در شعر نيما، كه
>>> سرآغاز تحولى عظيم در شعر معاصر ايران به شمار مياد.
>>> از مهمترين آثار او مى تونيم به "*شعر من*"، "*ماخ لولا*"، "*ناقوس*"،
>>> "*شهر
>>> صبح شهر شب*"، "*آهو و پرنده ها*"، "*دنيا خانه من است*"، "*قلم انداز*"، "*
>>> عنكبوت*"، "*فريادهاى ديگر*"، "*كندوهاى شبانه*" و "*آب در خوابگه
>>> مورچگان*"اشاره كنيم.
مطابق او چیزی که اخوان ثالث در مورد نیما و اوزان اشعارش نوشته شعر
نیمایی ِ نیما یوشیج دارای همون اوزان قدیمیه که گاهی شکسته میشه و گاهی
اضافه میشه
اما در مورد شاعری مثل مرحوم فریدون مشیری نمی دونم
چیز دیگه ای توی یک جلسه ی ادبی شنیدم که به دلیل نا آشنا بودنم با اوزان
شعر درست نفهمیدم
اما مفهموم این بود که اشعار فریدون مشیری اوزان شعر قدما رو نداره اما
وزن خاصی داره
برای جواب دادن به این سوال فکر کنم باید اشعار نیمایی ِ بقیه شعرا رو هم
گرچه فكر ميكنم بهتره براي پرهيز ازپراكندهگويي، اول در مورد شعر نيما بحث كنيم و بعد روند رو با حضور شعراي مطرح ديگه در شعر نو پي بگيريم
( با عرض معذرت، مجبورم چند دقيقهاي تا جايي برم .سعي ميكنم تا شما بحث رو ادامه ميديد برگردم).
سلام و خير مقدم.پاسخ هاي خيلي خوبي داديد.گرچه هنوز چندتايي بي جواب مونده.اما دوست دارم قبل از اين كه منم پاسخ خودمو مطرح كنم، نظر بقيهي گروه رو هم ببينم.باز هم ممنونم
خوش اومدید آقای شعاع عزیز
خدا قوت آقا
و به قول قدیمی ها نه خسته
خوشحالم که هستید
توی پرانتز عرش میکنم آقای شعاع، موسیقی سنتی در حال حاضر و گرفتن رنگ و
بوی ارکسترال تونسته خودشو به موسیقی جهان بقبولونه
دلیل حرفم هم 2 چیزه
یک جوایزی مثل جوایز گرمی که می بینیم افرادی مثل کیهان کلهر کاندیدای
دریافت میشن
و دو کسترده تر شدن قشر علاقه مند به این موسیقی مخصوصا توی سنین جوان تر
و با ذوق. مثل آثار همایون شجریان و حافظ ناظری و پرواز همای
نکته ی دیگه ای هم که هست اینه که رویکرد اخوان به شعر نو یک رویکرد
سنتیه و اخوان کمتر به مضمون های نو پرداخته
حرف هاش بیشتر آشناس به گوش بقیه
در مورد ساختار شکنی نیما مسلما غیر از ظاهر شعر از نظر درون مایه هم
باید به این ساختار شکنی توجه کنیم
میشه گفت منظومههای روایی نیما گاهی دارای ساخت سنتی هستن و گاهی دارای
ساخت نو. اما تو تمام این منظومههای روایتی، شکل ذهنی شعر و نگاه
شاعرانه با شعر سنتی متفاوته یعنی نیما به ساختار هارمونیک صور خیال در
شعر به عنوان یک کلیت توجه داشته، جزیینگر نبوده، صورتهای خیالی
پراکنده و گسسته به وجود نیاورده و محور عمودی و افقی خیال را در کلام
هنری خودش به هماهنگی و انسجام رسونده. از نظر دید شاعرانه هم نگرش اون
به هستی، به عشق، به جامعه و به جهان ، نگاهی نو و عمیق بوده، نگاهی
متأثر از زمان و تحولات جاری ِ اون.
عالیه مهدی جان
ترا من چشم در راهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
شعرِ آينده از محدود شدن به نشانههاي شعريِ گذشته بينيازه. البته اين به اون معنا نيست كه شعرِ آينده فاقد اين نشانههاست؛ بلكه شاعر از شعر گذشته براي تغييرات زباني بهره ميگيره؛ اما شعر خودش رو به اونها محدود نميكنه. در واقع ميشه گفت كه شعرِ آينده محدوديتي به نشانه ی شعري خاص نداره. هر چند كه ظرافت شاعرانه بايد در اون حفظ بشه؛ تا در چارچوب شعر باقي بمونه.
در ساختارشكني كه مختص اين نوع شعره، شاعر ميتونه از دو نوع ساختارشكني بهره بگيره؛ اولين نوع ساختارشكني، به كار بردن تغيير در مضمون شعره. شاعر ميتونه از چند موضوع به طور همزمان در شعر صحبت كنه و شعر رو به صورت قطعهقطعه پيش ببره. نوع دوم ساختارشكني، ساختارشكني معنايي هست كه در واژههاي خاص نمود داره.
چند صدايي بودن ، یکی دیگه از ويژگيهاي اين نوع شعره. چندصدايي به معناي چندزباني نيست. يعني استفاده از چند نوع زبان، دليل بر چندصدايي نیست بلکه براي اينكه چندصدايي در شعر به وجود بیاد، بايد چند گوينده بهطور همزمان در شعر حضور پیدا کنن و با استفاده از زبانهاي مختلف در شعر، چندصدايي رو سبب بشن. مخاطب بايد تغيير حس شاعرانه رو در اين چندصدايي دريابه؛ و گرنه ميشه نتيجه گرفت كه اصلاً چند صدايي در كار نبوده.
نگاه متفاوت، از ويژگيهاي ديگهي اين نوع شعره. نگاهي كه شاعر در اين نوع شعر داره، با نگاهي كه شاعران در گذشته با شعر داشتهاند، متفاوته. اشاره به تضادهاي وجودي، چه از نظر نوع ديدگاه و چه از نظر زبان شعري، ميتونه در اين راستا كمك كنه. استفاده از زبان طنز از ديگر راههاي مفيده كه ميتونه هم براي چندزبانه شدن شعر و هم براي بيان اين نگاه متفاوت به كار بره. ميتوان گفت كه شاعر با استفاده از نگاه متفاوت، ساختارشكني و چندصدايي، شعر خودش رو از محدود شدن به نشانههاي شعريِ گذشته در مياره و به اون ساختار و زباني جديد ميده. از اونجايي كه شعراي معاصر با به كار بردن ساختارشكني و چندصدايي تا حدودي از ظرافتهاي شعري كم كردهان، بنابراين هنوز هم اين نوع شعر مخاطبان خود رو نيافته .بايد اذعان داشت كه اونچه در سرودن شعر مهمه، ظرافت شعريه كه نبايد قرباني بشه
من فكر ميكنم شعر" نشاني" سهراب ميتونه مثال خوبي براي چند صدايي باشه( سوار، آسمان، رهگذر،كودك و...بقيهي واژههايي كه حضورشون باعث چند صدايي در اين شعر شده)
...رهگذر شاخهي بيدي كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيد، و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت...كودكي ميبيني، رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور،و از او می پرسی خانه ی دوست کجاست...
***********************************************