مریم سودبر، یکی دیگر از جانباختگان حوادث بعد از انتخابات

34 views
Skip to first unread message

jonbesh sabz iran

unread,
Aug 9, 2012, 3:16:18 AM8/9/12
to jonbeshsabziran

تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۱, ساعت ۸:۴۸ بعد از ظهر

امید دارم که حق فرزندم را جامعه و هم سن و سال های او بگیرند

پدر یکی از جانبختگان حوادث بعد از انتخابات

جـــرس: پدر شهید «مریم سودبر»، یکی دیگر از جانباختگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، با گذشت سه سال، نحوه جان باختن فرزندش را شرح داده و می گوید: کاش در مملکتی زندگی می کردیم که به حرف های ما گوش می کردند...امید دارم که حق مریم را جامعه و هم سن و سال های مریم بگیرند..."

 

به گزارشسایت سرخ سبز ، اصغر سودبر پدر مریم سودبر دانشجوی ۲۱ ساله ای که در راهپیمایی اعتراضی ۳۰ خرداد با ضربه باتوم به سرش جان باخت در این گفتگو تصریح کرد: ما بعد از رفتن مریم به خاطر بچه های دیگرمان نگران شدیم و آن روزهای اول سکوت کردیم اما آنقدر از حق خودمان و حق بچه هایمان و زندگی مان گذشتیم و حرف نزدیم که الان مایلم حداقل بعد از این همه مدت درد دل هایم را به جامعه و هم سن و سالهای مریم بگویم. دخترم روز ۳۰ خرداد (۸۸)سلامت به دانشگاه رفت اما ضربه باتوم به سرش خورد و شب وقتی برگشت خانه، توی اتاق خودش تمام کرد.

 

پیش از این یکی از دوستان نزدیک مریم سودبر با ارسال نامه ای به سایت کانون کانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها در مورد هویت این جان باحته جوان حوادث پس از انتخابات اطلاع رسانی کرده بود. نام مریم سودبر در لیست کشته شدگان حوادث پس از انتخابات بارها مطرح شد اما هیچ گاه خانواده اش در این مورد سخنی نگفتند.

 

آمار دقیقی از شمار جان باختگان حوادث پس از انتخابات در اختیار رسانه ها نیست اما تا کنون خانواده ۵۶ تن از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات به صورت رسمی با رسانه های مختلف گفتگو کرده و در مورد نحوه جان باختن فرزندان خود اطلاع رسانی کرده اند که مسئولان رسمی جمهوری اسلامی تنها مسئولیت کشته شدن سه تن از معترضان پس از انتخابات در بازداشتگاه کهریزک را پذیرفته و در باقی موارد هیچ پاسخی نداده اند.

 

اکنون با گذشت سه سال پدر مریم سودبر با بیان اینکه کسی به حرف حق گوش نمی دهد: می گوید: من پیگیری قضایی انجام نداده ام و هیچ طلبکاری و درخواستی هم از مسئولان ندارم .اگر دنیا را به من و مادر مریم بدهند دخترمان زنده نمی شود. ولی از روزی که مریم رفت همه زندگی ما شده است مریم، من و مادرش و همه خانواده ما داغون شده ایم….

 

آنچه می خوانید پاسخ اصغر سودبر، پدر مریم سودبر به پرسش های مسیح علی نژاد، روزنامه نگار است که در پی می آید:

 

به خاطر سکوتی که شما کرده اید تقریبا کمتر کسی مریم سودبر را می شناسد آیا ممکن است خودتان معرفی کنید مریم که بود؟

مریم دختر فعالی بود، شاید شما عکس او را هم ندیده باشید، یک دختر خیلی زیبا بود که تلاش می کرد. دانشجوی مدیریت بازرگانی بود و می خواست برود کانادا پزشکی بخواند. مریم تنها دخترم بود و من دختر دیگری ندارم. خیلی خیلی خیلی دوستش داشتم. با من هم خیلی خیلی خوب بود. پدر نسبت به فرزندش می فهمد و او را می شناسد. آخرین روزی که با مریم بودم همان روز سی خرداد (سال ۸۸) ضمیر ناخود آگاهم به من گفت به مریم بگویم که امروز دانشگاه نرود.

 

اما مریم سی خرداد به راهپیمایی رفت؟

آن روز صبح قبل از اینکه بروم سرکار به مادر مریم گفتم به مریم بگویید که امروز دانشگاه نرود، نمی دانم چرا دلشوره دارم. وقتی می روم سرکار مریم بیدار می شود و مادرش همین را به او می گوید اما مریم به مادرش گفت که بابا چه می داند امروز آخرین امتحان دانشگاهم است و باید بروم. آن روز مریم یک روسری سبز سرش را می بندد و می رود دانشگاه امتحانش را می دهد و توی راه برگشت توی مسیر راهش توی همان شلوغی ها این اتفاق برایش می افتد ….

 

ممکن است بفرمایید چه اتفاقی برای مریم افتاد و چگونه مطلع شدید؟

نمی دانم با چه حسابی و کتابی یک ضربه باتوم به سرش می زنند، آن طور که ما از دوستانش بعدها مطلع شدیم بعد از ضربه حالش خراب می شود و دوستانش کمک می کنند تا حالش کمی بهتر می شود و می آید خانه.وقتی آمد خانه اصلا نشان نمی داد و به ما هم هیچی نگفت. یعنی من وقتی از سر کار برگشتم خانه دیدم جلوی آینه نشسته و دارد خودش را آرایش می کند. انگار عروسی اش باشد….

 

بعد از آن آیا در خانه حالش بد شد؟

من و مادرش همیشه از بچگی می رفتیم به اتاق بچه ها سر می زدیم ولی آن روز متاسفانه نه من و نه مادرش نرفتیم به او سر نزدیم. آن شب برادرش شب ساعت سه هم متوجه شده بود که برق اتاق او خاموش نشده. برادرش می گوید هی توی دل خودم می گفتم وقتی بروم آب بخورم می روم و به مریم سر بزنم که چرا بیدار است. ولی می گوید حدود ساعت سه و نیم ، چهار مریم اتاق مریم خاموش شد خیال برادرش هم راحت شد که او خوابید. اما نگو ساعت چهار مریم توی اتاق خلوت خودش وقتی می خوابد همان جا می میرد. من صبح رفتم سر کار بودم که مادرش زنگ زد و گفت مریم خشک شده، مادرش رفتم مریم را برای صبحانه بیدار کند دید مریم بیدار نمی شود به سرعت خودم را رساندم خانه دیدم مریم تمام شد، مریمی دیگر وجود ندارد، مریم از دنیا رفت

….

آیا مریم را به پزشکی قانونی هم بردید؟

مریم را به پزشکی قانونی هم بردیم و موقعی که رفتیم تحویل بگیریم، یک پزشکی مرا صدا زد و گفت دختر شما را کسی کتک زده،‌ ضربه ای توی سر دختر شما خورده ولی اگر من همین بنویسم جسد را به شما تحولی نمی دهند ولی من می خواستم جسد دخترم را تحویل بگیرم و او هم ننوشت. بعد ما مریم را بردیم قطعه ۲۵۷دفن کردیم.

 

در تشییع جنازه اش آیا دوستانش حضور پیدا کردند؟

مریم خیلی دختر خون گرم و مردمی بود. در مراسم هفتم مریم در بهشت زهرا نزدیک دویست نفر آمده بودند. دانشجویان دختر هم آمدند و همان جا هم دوستان مریم به ما گفتند که در راهپیمایی باتوم به سر مریم زدند ظاهرا بعد از ظهر این اتفاق برایش افتاد. خب کسی نبود آن زمان یاری مان نکرد و ما هم نمی دانستیم چه باید بکنیم. به هر حال برخی از آقایان هم فهمیدند که چه اتفاقی افتاد یک قول هایی هم از ما گرفتند که با کسی صحبت نکنیم.

 

یعنی تعهد از شما گرفتند؟

تعهد به آن صورت که آمدند گفتند شما مگر اعتراضی دارید؟ ما هم گفتیم این دختر ما سلامت به دانشگاه رفته و بعد آمد خانه و توی اتاقش مرد، این بچه ورزشکار بوده و حتی یک روز هم مریض نداشت، دفترچه بیمه اجتماعی و مدارک پرشکی اش موجود هست که سلامت بود. من و خانم ام نمی ترسیدیم ولی به هر حال نگران بچه های دیگر شدیم و هیچی نگفتیم

 

آیا پیگیری قضایی هم کردید که مسولان پاسخی بدهند؟

نه پیگیری نکردم، چون دوستان و هم دانشگاهی های مریم در مورد چگونه جان باختن مریم اطلاع رسانی کرده بودند، از یک جایی فکر کنم پلیس امنیت آمدند خانه ما و زودتر پیشی گرفتندآمدند ما را نهیب زدند و خب ما هم به خاطر بچه های دیگر حرف های مان در نطفه خفه شد….


الان سخن تان چیست و آیا خواسته ای از مسولان دارید؟

مطلبی ندارم. مریم دختر آزادی بود اما اینکه یک دختری سالم برود دانشگاه و شب بیاید توی اتاق اش بمیرد، برای یک پدر درد است. یک دختر ۲۱ ساله. مریم هزار و یک امید داشت. هنرهایی که این دختر داشت. مریم وقتی یکی دو ساعت بلند می شد جلوی من می رقصید گریه ام می گرفت. یک خروار مو توی سر دخترم بود، چشم های درشت و قشنگی داشت، قد بلند.خدا نگذرد از کسی که این بلا را سر دخترم آورد چطوری دلش آمد که سر این بچه ضربه زدهبه چه گناهی ؟ مگر بچه من چه کرده بود؟

اتفاقی که برای دختر شما افتاد چه تاثیری در زندگی شخصی شما گذاشت؟

انسان یک روز به دنیا می آید و یک روز می میرد اگر تصادف بود، آتش سوزی بود آدم خودش را یک جوری تسکین می داد ولی این اتفاق خیلی سخت بود، بعد از مریم من خیلی افسرده شدم..من یک آدم با ذوق و با شوقی بودم، در فرانسه تحصیل کردم و لیسانسم را آنجا گرفتم برگشتم ایران و آدم پرکار و با روحیه ای بودم الان اصلا دوست ندارم با کسی صحبت کنم. مادرش هم مریض شدمادر مریم چشم های آبی قشنگی دارد. همان سال قبل از اینکه مریم از دنیا برود به همراه دخترم و مادرش بیرون رفتم یکی نفر آمد به من گفت آقا اینها دخترهای شما هستند، یعنی مادرش انقدر جوان بود ولی الان مادرش را ببینید افسرده شده، سنی ندارد اما پیر شد،شکست. دنیا انگار برای ما و بچه های دیگر ما تمام شده با رفتن دخترم یک خانواده داغون شده

 

آیا ناگفته ای باقی مانده؟

حرف های زیادی هست ولی کاش در مملکتی زندگی می کردیم که به حرف های ما گوش می کردند. من چه گناهی کردم ؟ من هم انسان هستم. دختر من هم اولاد بشر بود. جلوی چشم من زندگی دخترم را از من گرفتند. وقتی یاد صورتش می افتم که برای آخرین بار توی قبر دیدم، از آن روز تا حالا دلم درد می گیرد. به خودم می گویم خدایا چرا اصلا مریم را به من دادی و چرا اینطوری از من گرفتند؟ سخت استحرف هایم زیاد بود ولی خیلی خلاصه گفتم ولی امید دارم که حق مریم را جامعه و هم سن و سال های مریم بگیرند همین که اسمش را بگویند، همین که بگویند مریم مظلوم بود و مظلوم رفت.انقدر مریم حق به گردن من و مادرش و دوستان و هم دانشگاهی هایش داشت که نباید فراموشش کنیم. همین که یاد مریم کردید و سراغ ما را گرفتید ارزش دارد…..

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۱, ساعت ۱۰:۱۰ بعد از ظهر

یک زندانی عرب در استان خوزستان زیر شکنجه جان خود را از دست داد

جـــرس: یک منبع حقوق بشری اعلام کرد یک شهروند عرب پس از بازداشت توسط اداره اطلاعات "خلف آباد" در استان خوزستان زیر شکنجه جان خود را از دست داد.


به گزارش العربیه به نقل از سازمان حقوق بشر اهواز، علیرضا غبیشاوی 37 ساله روز سه شنبه 7 8 2012 در بازداشتگاه اداره اطلاعات خلف آباد به قتل رسید.


بر اساس این گزارش، نیروهای امنیتی در تماس با خانواده وی در روستای " ابودبیان" از توابع خلف آباد خبر مرگ وی را به اطلاع آنها رساندند و از آنها خواستند برای تحویل جسد او مراجعه کنند.


خانواده این قربانی اما از تحویل جسد او خودداری و اعلام کردند از عاملان مرگ وی شکایت خواهند کرد.
پس از اعلام کشته شدن علیرضا غبیشاوی مردم این روستای عرب نشین در منزل او تجمع کردند.


دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ماه گذشته 5 تن از زندانیان سیاسی در خلف آباد را به اعدام محکوم کرده بود.

محمد عموری ، هادی راشدی ، هاشم شعبانی ، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه به اتهام محاربه با خدا وپیامبر و اقدام علیه امنیت ملی به اعدام محکوم شدند و عبدالرحمن عساکره به 20 سال حبس ، اسماعیل عبیات 5 سال و علی بدری به 6 سال حبس محکوم شدند.


منابع محلی می گویند علیرضا غبیشاوی که در بازداشتگاه اداره اطلاعات خلف آباد فوت کرد از دوستان نزدیک برخی از این زندانیان سیاسی و از فعالان قومی بوده است.
 

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۱, ساعت ۱۰:۵۱ قبل از ظهر

صدور حکم اعدام برای یک زندانی سیاسی کرد دیگر

جـــرس: به گزارش منابع حقوق بشری، بختیار معماری شهروند کُرد ساکن مریوان، ۳۵ ساله که از مردادماه سال ۸۹ در بازداشت بسر می‌برد، از سوی دادگاه انقلاب شهر مریوان به ریاست قاضی لطفی به اتهام محاربه از طریق عضویت در یکی از احزاب کُرد به اعدام محکوم شده است. حکم یاد شده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ماه به صورت رسمی به وی در زندان سنندج ابلاغ شده است.


به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، بختیار معماری در تاریخ ۱۳ مردادماه سال ۸۹ در شهر مریوان توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر مریوان بازداشت و روز بعد به بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات شهر سنندج منتقل شده است. او به مدت سه ماه در این بازداشتگاه تحت بازجویی قرار گرفته و در این مدت نیز از حق ملاقات و تماس تلفنی با خانواده محروم بوده است.


در دفاعیه وکیل بختیار معماری که نسخه ای از آن در اختیار کمپین قرار گرفته است آمده است که دادگاه بدون ارائه شاهد و تنها بر اساس اقرار و اعترافات متهم در زمان بازجویی در وزارت اطلاعات، اقدام به انتساب این اتهامات به موکل وی نموده است و موکل او در همه مراحل دادرسی تمام اتهامات را رد کرده و اقرارات انجام شده در مراحل تحقیقات اولیه تحت فشار بازجویان بوده است.


در متن دفاعیه آماده است: "موکل بنده از اولین جلسه دادرسی تاکنون با قاطعیت تام همگی مطالب اظهار شده در تحقیقات مقدماتی که تمامی آن بنا به اظهار موکل در اداره اطلاعات یا با حضور کارشناسان آن اداره به عمل آمده و حتی بنا به تایید متهمین و دادیار محترم تحقیق نه تنها در اداره اطلاعات بوده بلکه با چشمان بسته نیز صورت گرفته است را تکذیب نموده و بیان آن مطالب را بنابه درخواست تحقیق کنندگان و بر اثر عدم تحمل ضرب و شتم فیزیکی و روانی اعلام نموده. دلایل ادعای خود را در جلسه‌ دادگاه با نشان دادن آثار ضرب و شتم از محل شکستگی پاشنه و قوزک پای چپ و فک و غفونتهای داخلی بیان نمود."


یک فرد نزدیک به خانواده در مصاحبه با منبع محلی یاد شده مدعی شد: "بختیار معماری در زمان بازجویی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شهر سنندج برای اقرار به قتل دو شهروند به سفارش یک سازمان جاسوسی انگلیس تحت فشار بوده و به دلیل شکنجه‌ زیاد مجبور به اعتراف شده است. چون بر طبق حکم صادره نیز نه آلات جرم از وی کشف شده است و نه شاهدی در این پرونده وجود دارد. دادگاه کیفری استان کردستان در تاریخ ۲۹ دیماه سال ۹۰ به اتهام قتل و شکایت خانواده مقتولین برای وی حکم قصاص صادر کرده است و همچنین دادگاه انقلاب شهر مریوان به اتهام محاربه از طریق عضویت در احزاب کُردی برای وی حکم اعدام صادر کرده است و در هر دو دادگاه تنها بر اساس اقرار متهم حکم صادر شده است."


در دادنامه صادره از دادگاه کیفری استان کردستان نام دو مقتول انوراشکاوند و طیب کشوردوست ذکر شده است. بنابه گفته‌ این منبع بعد از انتشار این اعترافات او از کانال پرس تی وی در زمان برگزاری دادگاه بختیار معماری تمام اتهامات صادر شده را رد و اعلام کرده است تحت فشار بازجویان وزارت اطلاعات مجبور به اعتراف شده است.
این منبع آگاه در ادامه افزود : "بعد از حدود سه ماه نیروهای اداره اطلاعات سنندج وی را به صورت دست بند و پابند همراه فیلمبردار به منزل پدر وی برده و بعد از ملاقات همسر و فرزندانش به آنها اعلام کرده‌اند که او علیه جمهوری اسلامی فعالیت مسلحانه داشته و این آخرین ملاقات شما با وی خواهد بود. ماموران اداره اطلاعات سپس وی را به منزل دو شهروند کُرد که مدتی قبل از آن به قتل رسیده‌اند، انتقال داده و او را قاتل آنها معرفی کرده و سپس بعد از فیلمبرداری، شبکه‌ پرس تی وی در برنامه‌ ایران تودی اقدام به پخش این فیلم کرد. این زندانی سیاسی همچنین در ۲۹ دی ماه سال ۹۰ در دادگاه کیفری استان کردستان به اتهام قتل به قصاص محکوم شده است."


بر اساس این گزارش، بختیارمعمار هم اکنون در زندان مرکزی سنندج بسر می‌برد.
 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۱, ساعت ۱:۳۹ بعد از ظهر

منصوره بهکیش: من مجرم نیستم، شاکی هستم که چرا نظام خواهر و برادرهایم را کشت؟

جـــرس: منصوره بهکیش، از حامیان مادران عزادار(مادران پارک لاله) که بر اساس حکم دادگاه تجدید نظر به ۶ ماه حبس تعزیری و سه سال و نیم حبس تعلیقی محکوم شده، گفت که بازجویش در تماس تلفنی به او حکم صادره را اعلام کرده است.


به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، او قبل از صدور حکم دو بار به وزارت اطلاعات فراخوانده شده و هر بار از او خواسته شده تا فعالیت هایش را کنار بگذارد. مبنای اتهامات خانم بهکیش عضویت در گروه مادران عزادار، شرکت در مراسم شهدای پس از جریان انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و همچنین رفتن بر سر مزار خانواده اش که در دهه ۶۰ کشته شده اند، بوده است. وکیل منصوره بهکیش در تاریخ ۱۵ تیرماه حکم دادگاه تجدید نظر را رویت کرده است.


منصوره بهکیش با اظهار اینکه حکمی غیر منطقی و غیر منصفانه برایش صادر شده است، گفت: "من جرمی مرتکب نشده ام، تازه شاکی هم هستم که چرا نظام خواهر و برادرهایم را در دهه ۶۰ کشت. آنها در طی همه این سال ها پاسخی به سوال های من که چرا و چگونه آنها کشته شده‌اند، نداده‌اند. در تمام این سال ها وقتی من سر خاک خانواده ام می رفم یا برایشان مراسم می گرفتم اذیتم می کردند. من برای همه این اتفاق ها شاکی بودم، هستم و خواهم بود تا زمانیکه پاسخی منطقی برای این اعمال بشنوم. حالا بعد از آنهمه اذیت و آزار با چنین حکم غیر منطقی مواجه شدم."


این عضو گروه مادران عزادار، با اظهار اینکه برخلاف روال قانونی وکیلش در جریان حکم صادره قرار نگرفته است، گفت: "به جای اینکه حکمم را به وکیلم ابلاغ کنند، بازجویم یک روز با من تماس گرفت و من را در جریان حکم گذاشت، بعد من به وکیلم تماس گرفتم و ماجرا را انتقال دادم، او هم به دادگاه رفت و حکم را خواند."


منصوره بهکیش در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۹۰ بازداشت و ۱۸ تیرماه همان سال با تودیع قرار کفالت از زندان اوین آزاد شد. دادگاه او در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب در ۴ دی ماه ۱۳۹۰ برگزار شد و در تاریخ ۱۵ فرودین ماه امسال(۱۳۹۱) به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم گردید که دادگاه تجدید نظر حکم او را به ۶ ماه حبس تعزیری و سه سال و نیم حبس تعلیقی تغییر داده است.همچنین او در اسفند ۱۳۸۸ در فروگاه در حالیکه قصد خروج از کشور را داشت ممنوع الخروج شد.


منصوره بهکیش در پاسخ به این سوال که آیا قبل از صدور حکم دادگاه تجدید نظر از او خواسته شده تا عفو نامه ای بنویسد و طلب توبه کند تا از محکومیتش صرفنظر شود، گفت: "چنین چیزی را از من نخواستند چون می دانستند که من این کار را نمی کنم اما بعد از جلسه دادگاه بدوی دو مرتبه به وزارت اطلاعات احضار شدم. گفتند قاضی می خواهد حکم را تایید کند و برنامه شما چیست؟ گفتم من برنامه ای ندارم، همه برنامه و زندگیم دست شماست. گفتم همه می دانند در این مملکت قاضی نقشی ندارد، شما اتهامات را درست کردید و حالا هم می توانید حکم دهید. گفتند فکر می کنی اگر بروی زندان دبیر کل سازمان ملل اینجا می آید و چادر می زند و می گوید می نشینم اینجا تا بهکیش را آزاد کنید! گفتم من چنین فکری نمی کنم و آنها هم چنین کاری را نمی کنند، هر کس بر اساس منفعتش عمل می کند. "


منصوره بهکیش ادامه داد: "آنها گفتند حرف آخرت چیست، من هم گفتم حرفی ندارم، رفتن بر سر قبر برادر و خواهرهایم و همینطور ملاقات با خانواده های عزادار دیگر حق من است. این حداقل حق من است که نمی توانم از آن کوتاه بیایم و کسی نمی تواند از من بگیرد."


منصوره بهکیش با تاکید بر اینکه به حکم خودش و حکم های که برای دیگر اعضای گروه مادران عزادار صادر شده است، معترض است به کمپین گفت: "من نه تنها به حکم خودم معترضم بلکه به بازداشت و حکم های اعضای گروه مادران عزا دار هم معترض هستم. ما هیچ جرمی مرتکب نشدیم جز اینکه برای تسلی مادران عزا دار دیگر دور هم جمع می شدیم."


در حال حاضر به غیر از خانم بهکیش تعدادی از اعضای مادران عزادار بازداشت و حکم حبس گرفته اند مانند ژیلا کرم زاده مکوندی و لیلا سیف اللهی.

 

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages