نامه محمد ملکی به خامنه‌ای: خاضعانه استعفا دهید

58 views
Skip to first unread message

jonbesh sabz iran

unread,
Dec 13, 2012, 6:06:10 AM12/13/12
to jonbeshsabziran

دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱

شک نکنید، فردا نوبتِ شماست

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/november/25/article/-fdb687f74f.html

 [تقدیم به ستار بهشتی و دیگر جان باختگان راه آزادی و برابری]

حدودِ شش ماه قبل) ۲ خرداد ۹۱ (در یادداشتی خطاب به حاکمان نظام ولایی نوشتم:

"اگرچه میدانم داستان حاکمان این سرزمین داستان فرعون است و ادعای خدایی و سرکشی و غرق در رودِ جهالت و خود بزرگ بینی، تا آخرین لحظه برای حفظ قدرت شیطانی، امّا آیا این حاکمیت آنقدر عقل و شعور دارد که در این واپسین روزهای حیاتش یک دم به عاقبت راهی که در پیش گرفته بیاندیشد؟"

۶ ماه از نوشتن آن یادداشت گذشت، در این مدت تحولات بزرگی در ایران و جهان و منطقه اتفاق افتاد که هر یک میتوانست شوکی باشد بر مغزهای منجمد شده ی این جماعت. امّا استبدادیان چنان در تارِ پوسیده و سست توهمات خودساخته ی کیش شخصیتی خویش گرفتارند که آنگاه شوک و ضربه ی نهایی را بر مغز خود احساس میکنند که خیلی دیر شده و ضربه چنان قوی و شکننده است که فرصت گفتن یک "آخ" را هم از آنها میگیرد.

در آن یادداشت نوشتم:

"مایلم پیش از آنکه فریاد سکوت دادخواهی مردم آنچنان رسا گردد که کاخ استبدادیان را به لرزه درآورد و از بن فرو ریزد برای آخرین بار اعلام کنم، تحمل مردم به پایان رسیده و بیش از این حاضر نیستند شاهد نابودی سرزمین عزیزشان باشند. مردم ما نمیخواهند ایران بیش از این تبدیل به یک سرزمین سوخته شود. این آخرین هشدار به حاکمان کشور بلازده ی ایران است."

حال که پس از گذشت ۶ ماه از آن اتمام حجت و عدم توجه به آن تذکار، کار از کار گذشته و پایان عمر حاکمان نزدیک است و میتوان آن را با تمام وجود حس کرد میخواهم سخنی داشته باشم با یکی از عوامل اصلی این همه بیداد و نابسامانی که ملت ما امروز با آنها دست و پنجه نرم میکند؛ با جناب آقای سید علی خامنه ای و بنویسم که ایشان از کجا به کجا رسیده اند.

قبل از پیروزی انقلاب ایشان را فردی میشناختیم با ویژگیهایی از جمله علاقه به ادبیات و شعر و موسیقی و هنر، بیان خوش و قلم روان و توانا، دوستدار بحث و دیالوگ با جوانها بخصوص دانشجویان مجاهد و فدایی و انقلابی که آن روزها بسیاری از قدرت بدستان امروز به اینکار افتخار میکردند.

امّا هرچه به روزهای پایانی نظام شاهی نزدیکتر میشدیم فاصله ی ایشان از دوستان و همسخنان گذشته بیشتر میشد و به جماعتی که خود را حزب الهی مینامیدند و شعارشان "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله" بود نزدیک و نزدیکتر میشدند و پس از قرار گرفتن در کادر رهبری حزب جمهوری اسلامی برای هرچه نزدیکتر شدن به قدرت درصدد قلع و قمع دوستان و دانشجویان و جوانانی که از وضع موجود و یکه تازی حزب جمهوری انتقاد میکردند برآمدند و همان روحانی متظاهر به ضداستبداد بودن که چند بار به زندان و تبعید گرفتار آمد، به جایی رسید که در کسوت ولیِ فقیه و نایب بر حق! امام زمان و حاکم مطلق، بر همه جا و همه چیز مسلط شد و حال کوسِ "انا ربُّکُمُ الاَعلایی" میزند.

جناب آقای سید علی خامنه ای! حال که طلسم قدرتتان با سنگ جنبشهای مردمی شکاف برداشته، میخواهم بعنوان یک آشنای قدیمی سخنی با شما در میان بگذارم. شاید باور داشته باشید که مرگ حق است و همه از جمله من و شما هم روزی از این جهان خواهیم رفت اما بی شک مرگ ما متفاوت خواهد بود. شما و اطرافیانتان حتماً برای آن روز برنامه ریزی کرده اید امّا تا چه اندازه در پیشبرد آن موفق خواهید شد خدا میداند. ولی حدیث من دیگر است:

نمیدانم چه خواهد شد و فردا در کجای این خراب آباد خواهم مرد / و از این عمر کم حاصل چه خواهم برد؟ / به هر تقدیر من هم آرزو دارم / پس از مرگم / ز جمع دوستان، یک شاعرِ سرگشته و عاصی / زند فریاد که ای مردم / فلانی برد عمری دار بر دوشش/ فلانی مُرد، امّا عاشقی نوشش!

بله جناب آقای خامنه ای، من و شما ۸۰ سال بیشتر یا کمتر زندگی خواهیم کرد با این تفاوت که من ۵۰ سال در آتش عشق به آزادی ایران و مردم سوختم و شما در آتش عشق به قدرت و مقام. نمیدانم در این قمار من برنده بوده ام یا شما؟ من آن قماربازی بودم که همه چیزم را در راه رسیدن به آزادی و برابری مردم باختم و هیچم نمانده الاّ هوس قمار دیگر؛ ولی شما در این قمار ظاهراً برنده بودید و امروز "مقام" و "قدرت" دارید و نمیدانم چه هوس یا هوسها در سر میپرورانید.

گاهی که سخن هایتان را میشنوم احساس میکنم خیلی از واقعیتها دور هستید. اخیراً در خراسان شمالی به دو جنبش مردمی اشاره کردید، یکی جنبش پس از انتخابات سال ۸۸ که فرمودید تعدادی از فتنه گران بودند، ولی من آنها را جمعیتی چند صد هزار نفری و حتی بالای یکی دو میلیون دیدم که آمده بودند از آراء خود دفاع نمایند و بگویند به دستور جنابعالی در انتخابات تقلب شده. بعد شما جنبش بازاریان را چند نفر غربزده که فقط توانستند دو سه ظرف آشغال را آتش بزنند خطاب کردید و من جمعیت هزاران نفری را در فیلم ها دیدم. حال سؤال این است که چگونه این تفاوت فاحش را میتوان توجیه کرد؟ یا چشمهای من دچار زیادبینی شده یا چشمهای شما مبتلا به کم بینی. آقای خامنه ای، نمیدانم در بیت شما چه کسانی و چگونه آنچه در اجتماع و در بین مردم میگذرد را به شما گزارش میکنند امّا برنامه هایی که در سفرهای شما طراحی میشود را زیاد جدّی نگیرید و باور کنید که این مردم همه با میل و رغبت به استقبال و دیدن شما نمی آیند. کافی است دستور دهید یک بار ادارات و مدارس و شهر را تعطیل نکنند و روستاییها را به زور به استقبال از شما نکشانند تا معلوم شود که آیا زر و زور و تزویر است که سازنده این جمعیت هاست یا علاقه مردم به نظام و مظهر آن ولی فقیه.

اما بگذارید بار دیگر به مسئله ی رفراندوم اشاره کنم. جنگ هشت ساله با تمام خسارتهای انسانی و مادی و معنوی آن با قبول قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی آقای خمینی ظاهراً به پایان رسید و بعد از درگذشت آیت الله تغییراتی در قانون اساسی به نفع ولی فقیه و محدود شدن حقوق مردم داده شد و قانون اساسی دوّم به رفراندوم گذاشته شد. من در مورد آن همه پرسی و چگونگی آن فعلاً سخنی نمیگویم امّا نکته برجسته این بود که ولی فقیه به ولی مطلقه فقیه تبدیل شد و این امر اختیارات رهبری را تا حد زیادی افزایش داد و جنابعالی در جایگاه فردی مطلق العنان که همه کاره است و جوابگوی هیچ کس و هیچ دستگاهی هم نیست قرار گرفتید. با حکم حکومتی میتوانستید بر روی تمام تصمیمات قوای دیگر خط بطلان بکشید که نمونه آن حکم شما در اوایل مجلس ششم در مورد قانون مطبوعات و حکم اخیر در توقف سوال از رییس دولت بود. روی کار آمدن دولت معروف به دولت اصلاحات، با برنامه ی قانونمداری ـ مردمسالاری و جامعه ی مدنی و گذشت یکی دو سال و فاجعه ی بزرگ حمله به کوی دانشگاه تهران معلوم کرد که در نظامی که براساس ولایت مطلقه ی فقیه اداره شود جز "ولیّ" یعنی جنابعالی همه هیچکاره هستند و تدارکچی.

من در همان زمان که حدودِ ۱۰ سال از رفراندوم دوم قانون اساسی (۱۳۶۸) میگذشت طی مقاله ای که برای کنفرانس "اصلاحات چیست و اصلاح طلب کیست ؟" در شهریور ۷۹ فرستادم، نوشتم:

"باید اذعان نمود مشکل ما بعد از انقلاب ریشه در قانون اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن این غده نیاز به یک جراحی عمیق در آن احساس میشود. باید پس از دو دهه تجربه، از نسلی که به قانون اساسی فعلی رأی نداده است کمک گرفت و شرایط یک همه پرسی کاملاً آزاد را فراهم ساخت، اگر ملّت به قانون فعلی به ویژه بحث ولایت مطلقه فقیه رأی داد هیچ کس تا یک دهه دیگر حق اعتراض به قانون اساسی را نداشته باشد. " (کتاب اصلاحات، هم استراتژی هم تاکتیک ص ۲۲۳-۲۲۴)

جناب آقای خامنه ای، از آن زمان تاکنون بارها و بارها همه پرسی را مطرح کرده ام ولی جنابعالی در مقام ولایت امر مسلمین جهان برای خود کسر شأن دیده اید که به یک هموطن مسلمان پاسخ دهید و شیوه ی پیامبر و علی و امامان را آنگونه که خود میگفتید بکار گیرید. چه خوب گفت آنکه دو صد گفته چون نیم کردار نیست! راستی شما که همیشه انتخابهای انجام شده در ایران و جمع کردن مردم در بازدیدهایتان از این طرف و آن طرف را نوعی همه پرسی به حساب می آورید چرا حاضر نشده اید یکبار در شرایط آزاد و با حضور هیأتهای حقوق بشری بین المللی به آراء عمومی مراجعه و نظر مردم را نسبت به نظام ولایی جویا شوید؟

قبول کنید ایران در حالِ فروپاشی است. به حرفهای اطرافیان خود باور نداشته باشید، آنها فقط به منافع خود می اندیشند و در پایان کار رهایتان میکنند. در حالِ حاضر مردم تمام گرفتاریهای خود را ناشی از اعمال و رفتار و گفتار شما میدانند. شما بودید که مشکلات بی حد و حصر مردم را به جای چاره جویی انکار کردید و می کنید. شما بودید که ایران را آزادترین کشور جهان نامیدید. شما بودید، که با تصمیم گیریهای غلط و دور از خرد به بیگانگان امکان دادید با تحریمها اکثریت مردم را به روز سیاه بنشانند، شما بودید که با بی سیاستیهایتان دنیا را در مقابل ایران قرار دادید، شما بودید که به عواملتان چراغ سبز نشان دادید تا در ایران و خارج ایران، در خیابان و بیابان دست به اعمال تروریستی بزنند و خون ایرانیانِ دگراندیش را بر زمین بریزند. شما بعنوان رئیس جمهور و رهبر باید در برابر کشتار دهها هزار انسان در دهه ی شصت و شهادت هدی ها و هاله ها و نداها و صباها و ستارها جوابگو باشید.

آری شما بودید که جنبشهای مردمی را "فتنه" نامیدید و قیام کنندگان را عوامل بیگانه و نوکر استکبار جهانی لقب دادید. شما بودید که به عواملتان امکان دادید تا بهترین فرزندان این ملّت، دانشجویان، استادان، کارگران، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران، معلمان ، مردم کوچه وبازار و... را تنها به جرم نقادی و دگراندیشی به زندانها بکشانند و تحت شکنجه و گاها اعدام قرار دهند. شما بودید که حتی به همراهان و هم فکران نقاد خود هم رحم نکردید و آنها را در حصر خانگی قرار دادید یا خانه نشین کردید، شما بودید که پس از پایان جنگ پرهزینه ی هشت ساله و رسیدن به قدرت مطلقه، دست سپاهیان را باز گذاشتید تا بر تمام امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتیِ مملکت مسلط شوند و امروز با یک کودتای نظامی خزنده، دولت و مجلس و اکثر قریب به اتفاق مقامات دولتی و خصوصی را در دست گیرند و با عدم مدیریت صحیح و بر باد دادن سرمایه های ملی و چپاول آنها مملکت را در سراشیب سقوط و اضمحلال قرار دهند.

امروز همه ی امور کشور در دست سرداران منصوب شما است. آنان که جنگیدند و جان بر سر استقلال مملکت نهادند، آیا شهادت را پذیرفتند تا عده ای با سوء استفاده از آثار جنگ به ثروتهای کلان برسند و برج و باروهای قارونی برای خود و فرزندانشان بپا کنند؟ چرا دور برویم شما بودید که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سالِ ۱۳۸۸ با تأیید خلاف رویه ی خود، قبل از اعلام شورای نگهبان، از محمود احمدی نژاد آتشی برافروختید که تا امروز مردم و مملکت در این آتش میسوزند واخیرا دامن خودتان را هم گرفته است. احمدی نژادی که او را به دوستان قدیمیتان مانند هاشمی رفسنجانی ترجیح دادید، امروز در مقابلتان و منصوبانتان در قوه ی قضائیه و مقننه ایستاده و برایتان شاخ و شانه میکشد و تهدیدتان میکند که اگر سر به سرش بگذارید "اسرار، هویدا خواهد کرد". آیا همه ی این وقایع ناشی از بی سیاستی و عدم کیاست و آگاه نبودن به زمان و عدم مدیریت شما نیست؟ میخواهم به آن دوستانی که هنوز هم در تلاشند شما را از راهی که در پیش گرفته اید و مسلماً به نابودی خودتان و مملکت منجر خواهد شد بازدارند و به اصلاح راه شما بپردازند بگویم، اگر موسی توانست با آن موعظه ها فرعون را به راه راست هدایت کند من و شما هم میتوانیم. باید مطمئن باشیم تنها امواج ناشی از طوفان خشم مردم میتواند سرنوشت استبدادیان را رقم بزند. تاریخ مسیر خود را طی میکند و از پیش فرجام کار دیکتاتورها را تعیین کرده است.

راستی آیا شما نامه های متبادله بین رئیس قوه ی مجریه و قضائیه را مطالعه فرموده اید؟ این رئیس جمهور مورد تأیید شماست که به رئیس قوه ی قضائیه مینویسد:

"در سخنرانیهای عمومی تذکرات لازم برای اجرای عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم داده ام به خصوص در جلسه مورخه ۴/۴/۹۱ مسئولین قضایی در مشهد مقدس نگرانی خود را درباره ی اهتمام کافی قوه ی قضاییه به تأمین و رعایت حقوق اساسی ملّت مندرج در اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول، ۲، ۳، ۶، ۹، ۱۹، ۲۰، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۳۲، ۳۴، ۳۵، ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۳۹ به صراحت اعلام نمودم. "

 یا للعجب! آیا آقای رئیس جمهور تاکنون نمیدانست حدود ۳۳ سال است که این اصول زیر پا گذاشته شده. ایشان در دهه ی شصت که دهها هزار زن و مرد ایرانی را به دلیل اعتراض به عدم رعایت همین اصولِ قانون اساسی، به زندانها بردند و شکنجه کردند و قتل عام نمودند کجا بودند و چه میکردند؟ احمدی نژاد در جای دیگر نامه ی خود مینویسند:

"در حالی که جنابعالی به آسانی به رئیس جمهوری که نماینده ی ملّت و مجری قانون اساسی است اتهام میزنید آیا میتوان برای آحاد مردم که پشتیبان خاصی جز خداوند ندارند امنیت قضایی متصور بود؟"

شاه بیت غزل سروده شده از سوی آقای رئیس جمهور همین جاست که در نظام ولایی امنیت قضایی برای مردم متصور نیست و قضات و دادستانها و دادگاهها هرگز داد مردم را از بیدادگران نشسته در قدرت نگرفته اند.

امّا پاسخ رئیس قوه ی قضاییه منصوب شما به رئیس جمهورتان هم قابل تأمل است:

"حکایت شما حکایت سلطانی است که اموالِ مردم و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده بود و به مِلک خود منضم ساخته بود و به همه میگفت!! چرا رعایت ملکِ سلطان نمیکنید؟"

و در جای دیگر مینویسد:

"فعلاً در باب نقش برخی مقامات و دستگاههای اجرایی در این فساد کلان سخنی نمیگویم و آن را به زمان دیگری وامیگذارم".

ملاحظه میفرمایید، صحبت از تصرف غاصبانه اموال و املاک مردم و شرکت مقامات و دستگاههای اجرایی در فسادهای کلان است. چرا میگویید اگر این حقایق در اختیار مردم قرار گیرد، "خیانت" است؟ مردم در نظام ولایی آنقدر "غریب" اند که نباید از آنچه در مملکت میگذرد باخبر باشند؟

جناب آقای سید علی خامنه ای! کشور را به کجا کشانده اید؟ جملات بالا افشاگری از سوی من و دیگر مخالفان و دگراندیشان نیست، بلکه گفته و نوشته ی عالیترین مقامات مورد تأیید شماست. ظاهرا وقتی مسئله ی بگیر و ببند و شکنجه و اعدام مردم مطرح است، دو قوه ی قضاییه و مجریه در یک رابطه ی تنگاتنگ عمل میکنند؛ وزارت اطلاعات منتقدین را دستگیر میکند، بازجویی مینماید و حکم صادر میکند و در پایان برای اجرا به دادگاهها و نزد قضات!! میفرستد و آنها دستور وزارت اطلاعات را اجرا میکنند و دوستی و صمیمیت بین دو قوه برقرار است، امّا وقتی پای خلافهای خودشان در میان است به جان هم می افتند و همدیگر را میدرند.

و اما درباره عدالت شما بگذارید به یک خاطره دیگر اشاره کنم. حتماً ماجرا را بخاطر می آورید. پس از پیروزی انقلاب وقتی با اصرار آیت الله طالقانی ریاست دانشگاه را پذیرفتم، شرط کردم که طبق نظر ایشان که معتقد و مصرّ به شورایی اداره کردن تمام دستگاه ها و دخالت مستقیم مردم در اداره امور کشور بودند، برای حفظ استقلال دانشگاه این مؤسسه ی بزرگ علمی ـ فرهنگی را از طریق شوراهای مرکب از نمایندگان واقعی دانشجویان و استادان و کارمندان اداره کنیم. اینکار انجام شد اما به ذائقه شما و حزبتان خوش نیامد و توطئه ها شروع شد. با برنامه ریزی های حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی ( طبق آنچه در نوار معروف آمده ) تصمیم به بستن دانشگاهها گرفتید. شورای مدیریت و شورای عالی دانشگاه با این امر مخالفت کردند ولی حزب شما با بسیج کردن چماق بدستان و باصطلاح حزب الهی ها با حمله و کشتار و مجروح کردن تعداد زیادی از دانشجویان روز ۳ اردیبهشت ۵۹ دانشگاهها را اشغال کردند. وقتی شورای مدیریت و شورای عالی در اعتراض به این عمل وحشیانه و ضد فرهنگی استعفا دادند چند روز بعد (۵ اردیبهشت ۵۹) جنابعالی به نام امام جمعه تهران با سوء استفاده از تریبون نماز جمعه من و همکارانم را متهم به "خیانت" کردید و گفتید باید جوابگوی "ملت" باشیم. ما هم فردای آن روز (شنبه ۶اردیبهشت ۵۹) بلافاصله برای اطلاع ملّت از حقایق و روشن شدن اینکه چه کسی خدمت و چه کسانی خیانت کرده اند تقاضای یک مناظره ی رودررو و زنده در تلویزیون نمودیم و این تقاضا بارها تکرار شد اما شما حاضر به اینکار نشدید تا اینکه پس از گذشت یکسال به جای پاسخگویی، من را روانه زندان نمودید و به دست جلاد اوین سپردید. راستی چه کسی مسئول آن پنج سال زندان و شکنجه هایی که بر من وارد شد است؟ من همان موقع گفتم شما به من و همکارانم نسبت "خیانت" داده اید. اگر حاضر به بحث و اثبات آن نگردید طبق فتوای خودتان و مراجع از عدالت افتاده اید و دیگر حکم "عدالت و تقوا" در مورد شما جاری نیست و شما در تمام مدت رهبری خود از این گونه تهمتها حتی به دوستان و همفکرانتان بسیار زده اید و امروز پس از گذشت سه دهه با مسائل پیش آمده اثبات گردید که عدم صلاحیت شما برای رهبری چه بر سر ملّت آورده است. شما با توجه به اصل پنجم قانون اساسی خودتان که میگوید:

"زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت برعهده ی فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است".

 فاقد شرایط لازم برای رهبری هستید. اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی خودتان صراحتاً میگوید:

"هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصولِ پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد."

بنابراین شما باید خاضعانه استعفای خود را به حضور ملّت بزرگوار ایران تقدیم کنید و اعلام نمایید با شرایطی که به وجود آمده، اثبات شد "نظام ولایی" قادر به اداره ی امور کشور نیست و مردم فهیم ایران هستند که باید چگونگی اداره ی امور کشور را در یک همه پرسی (رفراندوم) آزاد و همگانی زیرنظر سازمانهای بین المللی تعیین کنند و سرنوشت خود را به دست گیرند تا از آنچه در لیبی و سوریه و... در کشتار مردم و تخریب شهرها اتفاق افتاد جلوگیری گردد. جناب آقای خامنه ای، شک نکنید، فردا نوبت شماست و این نوشته، آخرین پیام من به شماست.

انا لله وانا الیه راجعون

یا ایها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون. کَبُرَ مقتاً عِندَ اللهِ أَن تقولوا ما لا تفعلون. ای مؤمنان، چرا چیزی را میگوئید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا سخت منفور است چیزی را بگوئید که عمل نمیکنید.

سوره ی صف آیات ۲ و ۳ (قرآن مبین ترجمه مهندس علی اکبر طاهری قزوینی)

 

.

 

 

 

تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۱, ساعت ۱۲:۵۹ قبل از ظهر

مفاسد و برخوردهای بازجویان شما، روی ساواک شاه را سفید کرده است

ابوالفضل قدیانی خطاب به رئیس دستگاه قضایی:

جـــرس: ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه‌ای خطاب به آملی لاریجانی، رییس قوهٔ قضاییه با بیان اینکه “من بعنوان یک زندانی سیاسی در رژیم گذشته اعلام می کنم که برخوردهای مورد حمایت شما روی ساواک شاه مخلوع را با تمام مفاسد و شکنجه گری‌هایش سفید کرده” خاطرنشان کرده است: در آن رژیم علیرغم همه مفاسد و ظلم‌هایش حرمت خانواده‌های زندانیان رعایت می‌شد و هیچ مشکلی برای همسر و فرزندان زندانیان سیاسی ایجاد نمی‌شد.


به گزارش کلمه، در پی افزایش فشارها بر خانواده های زندانیان سیاسی و برخوردهای غیراخلاقی با آنان، این عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نوشته است: بار‌ها و بار‌ها برخوردهای کثیف برخی از بازجویان فاسدالاخلاق سپاه و وزارت اطلاعات که متاسفانه امروز حاکم بر قضات بی‌ارادهٔ دادگاه های سیاسی نیز هستند با خانواده‌های مظلوم زندانیان سیاسی بیان شده و حتما شما هم شنیده و مطلع شده‌اید ولی هیچ ترتیب اثری به آن‌ها نداده‌اید. آخرین مورد این اقدامات بوسیله یکی از بازجویان فاسد اطلاعات سپاه با نام مستعار «اوسط» انجام شده است.


به گزارش کلمه، نام واقعی این بازجو “علی انواری” است که با نام های مستعار “علی اوسط” و “علی انوری زاده” در اطلاعات سپاه فعالیت می کند. وی که از افراد بسیار نزدیک به حسین طائب، فرمانده قرارگاه ثارالله سپاه است، پیش از این معاون اطلاعات عملیات سپاه اراک بوده است.


متن کامل نامهٔ ابوالفضل قدیانی به آملی لاریجانی به شرح زیر است:


بسم الله الرحمن الرحیم
فقطع دابر القوم الذین ظلموا، والحمدلله رب العالمین (انعام ۴۵)
پس بنیان‌های ستم گر و ظالمان فرو خواهد ریخت و حمد و سپاس تنها سزاوار خداوند است
آقای صادق لاریجانی
بار‌ها و بار‌ها برخوردهای کثیف برخی از بازجویان فاسدالاخلاق سپاه و وزارت اطلاعات که متاسفانه امروز حاکم بر قضات بی‌ارادهٔ دادگاه های سیاسی نیز هستند با خانواده‌های مظلوم زندانیان سیاسی بیان شده و حتما شما هم شنیده و مطلع شده‌اید ولی هیچ ترتیب اثری به آن‌ها نداده‌اید. آخرین مورد این اقدامات بوسیله یکی از بازجویان فاسد اطلاعات سپاه با نام مستعار «اوسط» انجام شده است.
وی که از ابتدای بازداشت غیرقانونی آقای دکتر علیرضا رجایی بار‌ها و بار‌ها به طرق مختلف مزاحم خانواده ایشان بوده و آن‌ها را تحت انواع فشارهای روحی و روانی قرار داده و بد‌ترین شرایط را برای خانوادهٔ محترم و مظلوم بوجود آورده، اخیرا وقاحت و خباثت را بجایی رسانده که به همسر آقای دکتر رجایی گفته من ایشان را به زندان برازجان یا رجایی شهر تبعید می‌کنم و وقیحانه از وی خواسته از شوهرش طلاق بگیرد. اگر شما و سایر مسئولین ارشد نظام کمترین غیرتی داشتید این بازجویان کثیف با اقداماتی بسیار کمتر از این آنچنان مجازات و رسوا می‌شدند که دیگر این بی‌دینی‌ها و اقدامات ضداخلاقی امکان بروز پیدا نمی‌کرد و نوامیس افراد به بازی گرفته نمی‌شد. ولی بدبختانه امروز این افراد از سوی سران کشور حتی تشویق می‌شوند و ترفیع می‌گیرند.
من بعنوان یک زندانی سیاسی در رژیم گذشته اعلام می‌کنم این برخوردهای مورد حمایت شما روی ساواک شاه مخلوع را با تمام مفاسد و شکنجه گری‌هایش سفید کرده است. در آن رژیم علیرغم همه مفاسد و ظلم‌هایش حرمت خانواده‌های زندانیان رعایت می‌شد و هیچ مشکلی برای همسر و فرزندان زندانیان سیاسی ایجاد نمی‌شد. متاسفانه این ننگ ابدی برای این نظام استبداد دینی است که برای رسیدن به اهداف خود استفاده هر وسیلهٔ غیر انسانی را مجاز می‌شمارد و هر آزار و اذیت و فشاری را بر خانواده‌های زندانیان سیاسی مجاز می‌شمارد که اوج سقوط اخلاقی و انسانی صاحبان قدرت را نشان می‌دهد.
فقط این جملهٔ سرور آزادگان را به شما یادآوری می‌کنم که:
إن لم یکن لکم دین فکونوا أحراراً فی دنیاکم
ابوالفضل قدیانی
زندان اوین بند ۳۵۰

 

 

تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۱, ساعت ۱۲:۵۹ قبل از ظهر

دانشجویان ستاره دار: اظهارات وزیر علوم کذب است

جـــرس: در روزهای گذشته کامران دانشجو، وزیر علوم دولت محود احمدی نژاد و همچنین حسین شمسیان، مدیر کل حقوقی سازمان امور دانشجویان، وجود دانشجویان ستاره دار و هرگونه “ممنوعیت از تحصیل به دلیل نقد” را در ایران تکذیب کردند.


این اظهارات در حالی بیان می شود که حسین شمسیان به عنوان دبیر شورای مرکزی کمیته انضباطی وزارت علوم در اخراج بسیاری از دانشجویان منتقد نقش مستقیم داشته است.


به گزارش دانشجونیوز، تکذیب وجود دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل توسط مسئولان وزارت علوم در حالی صورت می گیرد که در سه گزارش اخیر دفتر تحکیم وحدت به احمد شهید، به بیش از ۵٩٠ مورد احکام محرومیت از تحصیل و اخراج از دانشگاه با ذکر مشخصات دانشجویان از فروردین سال ٨٨ تا آبان ماه سال ٩١ اشاره شده است.


بیش از ١۵٠ عنوان از این موارد به اخراج دانشجویان از دانشگاه های کشور اشاره دارد.


علاوه بر این ضیا نبوی و مجید دری از جمله دانشجویان ستاره داری هستند که به دلیل فعالیت های مرتبط با دفاع از حق تحصیل، هر کدام به ترتیب به ده و شش سال حبس در تبعید محکوم شده اند.


دانشجویان ستاره‌دار، هم‌چنان محروم از تحصیل
فواد شمس از دانشجویان ستاره دار کشور به اظهرات مسئولان وزارت علوم واکنش نشان داده و می گوید: اینجانب فواد شمس فرزند فاتح به شماره شناسنامه ۴٧٢١٢ دانشجوی وقت جغرافیای دانشگاه تهران در کنکور کارشناسی ارشد سال ٩٠ در رشته جغرافیا شرکت کردم. تمامی مدارک ثبت نامی من در آزمون به شماره پرونده ۶۴۵٧۴٣٧ در آزمون سراسری کارشناسی ارشد سال ١٣٩٠ در نزد سازمان سنجش موجود می باشد. اما هیچگونه کارنامه ای از طرف سازمان سنجش دریافت نکردم و بعد از پیگیری ها از طرف سازمان سنجش، فردی به نام آقای نوربخش به عنوان رئیس هسته گزینش سازمان سنجش به من به صورت شفاهی اعلام شد که از طرف وزارت اطلاعات محروم از تحصیل شده ام.


یکی دیگر از دانشجویان اخراجی نیز به دانشجونیوز گفت: در جلسه کمیته انضباطی که شمسیان مسئول برگزاری آن بود، از من می خواستند که در یک نشریه دانشجویی مطلبی نوشته و اعلام کنم که مواضع پیشین و فعالیت هایم اشتباه بوده است در غیر این صورت اخراج خواهم شد.


در تابستان سال جاری شمار زیادی از دانشجویان همچنان از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر بازماندند.


کامیار گیوه کی، فعال دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر که در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرده بود، از سوی مقامات وزارت علوم ایران “ستاره دار” شده و از ادامه تحصیل محروم شده است. در کارنامه صادر شده برای این دانشجو به وی اعلام شد که « به علت نقص پرونده در صورت تمایل از روز سه شنبه مورخ ٩١/٠٣/٠٩ به سازمان سنجش آموزش کشور واقع در میدان هفت تیر خیابان کریم خان زند پلاک ٢٠۴- طبقه دوم مراجعه نمایید


در همین راستا مهدى جمالوند، فارغ التحصیل مهندسى کشاورزى ـ گیاهپزشکى از دانشگاه بوعلى سینا همدان که در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرده بود به دلیل آنچه که «نقص در پرونده» خوانده شده, از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی محروم شده است.


همچنین رضا عرب، از فعالین دانشجویی دانشگاه مازندران نیز در سال جاری به دلیل فعالیت های صنفی و سیاسی از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بازمانده است. برای این فعال دانشجویی نیز کارنامه مشابهی صادر شده است.


پنج نفر از دانشجویان فعلی دانشگاه های صنعتی اصفهان، اصفهان، کاشان و نجف آباد که اسامی آنان در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته، به دلیل فعالیت های دانشجویی و سیاسی در اعتراض به نتایج انتخابات سال ١٣٨٨ و پیش از آن ستاره دار شده و از ادامه تحصیل محروم مانده اند.


بابک مغازه ای فعال مدنی و فرهنگی و روزنامه نگار مستقل نیز پس از اعلام نتایج کنکور کارشناسی ارشد ستاره دار شده و از ادامه تحصیل محروم شده است. وی به دلیل آنچه که «نقص در پرونده» و همچنین «عدم تایید صلاحیت عمومی توسط دستگاه های مربوطه» خوانده شده، از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی محروم شده است.


محرومیت از تحصیل مخالف قانون اساسی است
در سال ٨٨ نیز شماری از دانشجویان ستاره دار در نامه ای به علی لاریجانی، رییس مجلس، خواستار بهره مندی از حق اولیه خود برای ادامه تحصیل شدند. در بخشی از این نامه بر حق ادامه تحصیل برای همه شهروندان ایرانی مطابق با قانون اساسی کشور تاکید شده بود:


ستاره دار کردن دانشجویان در شرایطی صورت می گیرد که علاوه بر مفاد بند ٣ اصل سوم و اصل سی ام قانون اساسی که دولت را به تسهیل و تعمیم آموزش عالی و همچنین گسترش وسائل تحصیلات عالی رایگان برای عموم ملت موظف کرده است، مستفاد از بندهای ٩ و ١۴ اصل سوم و نیز اصول ٢٠، ٢٢، ٣٠ ، ٣۶ و ٣٧ قانون اساسی دولت ملزم است فارغ از نوع مذهب، مسلک و مرام سیاسی ضمن رفع تبعیضات ناروا، امکانات عادلانه را برای آحاد ملت ایجاد کرده و آنان را از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار نماید.اطلاع دارید که از نظر حقوقی واژه “ملت” یک واژه عام است و استثناناپذیر بوده و همه مردم ایران فارغ از رنگ، نژاد، زبان،مذهب، مسلک و مرام را شامل می شود.”


دفتر تحکیم وحدت نیز در خرداد ماه امسال به ستاره دار کردن دانشجویان واکنش نشان داد: «متأسفانه بار دیگر شاهد رفتاری از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی با دانشجویان و علم دوستان کشورمان هستیم که نمایانگر ویژگی های ذاتی آن است. بار دیگر دولت با ستاره دار کردن گسترده و محروم کردن دانشجویان از ادامه تحصیل در مقاطع بالا، چهره ی نازیبای خود را برای همگان آشکار نمود. چه از چنین دستگاهی با ویژگی هایی که همگان بر آن آگاهند جز این انتظاری نمی رفت و این محرومیت ها و خردستیزی ها، امری تازه نبوده و نیست.


یکی از بارزترین ویژگی های نظام جمهوری اسلامی، دخالت گسترده نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در تمامی امور کشور است. تصمیم گیری این نهادها، برای ارکان مختلف زندگی مردم اعم از اقتصاد و بازرگانی، سیاست و انتخابات، رسانه، امور آموزشی و فرهنگی و بسیاری از حیطه های دیگر نشان از وجود فضای فراگیر بی اعتمادی بوده که محصول رفتار استبدادی حاکمان است. لذا ناچار است بقای خود را به دست سربازان گمنامی بسپارد که خود بعضا غرق در فساد و خودسری هستند. حذف دانشجویان آگاه از فضای دانشگاه که بلاخیزترین و دامن گیرترین نهاد برای حاکمیت است تنها چاره ای است که از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی اندیشیده و به مدیران آموزش عالی و وزارت علوم دیکته می شود».


اظهارت کذب مسئولان: از احمدی نژاد تا دانشجو
انکار وجود دانشجویان ستاره دار توسط مسئولان کشور امر تازه ای نیست. محمود احمدی نژاد در مناظرات انتخاباتی سال ٨٨ وجود دانشجویان ستاره دار را تکذیب کرد: «دانشجویان ستاره‌دار! موضوع ستاره‌دار سال ۱۳۸۰ و در زمان آقای معین درست شد. یعنی در زمان دوست آقای موسوی که امروز هم از جناب آقای موسوی حمایت می‌کند! آنها آمدند و در کارشناسی ارشد در برابر قبولی‌ها یا یک ستاره می‌زدند و یا دو ستاره! یک ستاره یعنی شما در آموزش مشکل دارید، پرونده‌ات کمه، نقص داره، اشکال داره و برو درست کن! دو ستاره یعنی شما یک مشکلی در کمیته انضباطی داشتید و مراعات کنید. این مسئله در زمان جناب آقای معین وضع شد و در همان سال اول این دولت [دولت نهم] منتفی شد. ما نسخش کردیم. گفتیم که این توهین به دانشجو است. و در واقع وزیر علوم ما این را برداشت. آن وقت جالب است که جناب آقای موسوی به جای آن که به دوستان‌شان انتقاد بکنند به ما انتقاد می‌کنند. »


در تازه ترین اظهارات کامران دانشجو، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در برنامه زنده گفت‏وگوی ویژه خبری در ایران ادعا کرد: «موضوع ممنوع التحصیل شدن افراد به دلیل نقد کذب محض است


حسین شمسیان هم در گفتگو با مهر درباره اظهارات معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران در خصوص ستاره دار شدن دانشجویان منتقد با بیان اینکه گوینده این سخنان در آستانه روز دانشجو با این سخنانش به دنبال کسب پرستیژ برای خود بوده، این مسئله را تکذیب کرد.

 

 

 

 

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages