قاتل کهریزک پست می‌گیرد و افشاگر کهریزک مجازات می‌شود

14 views
Skip to first unread message

jonbesh sabz iran

unread,
Aug 28, 2012, 6:24:51 AM8/28/12
to jonbeshsabziran

تاریخ انتشار: ۰۵ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۱۰:۴۳ قبل از ظهر

تاجزاده: احسنت به مسئولان نظام که قاتل کهریزک پست می‌گیرد و افشاگر کهریزک مجازات می‌شود

جرس: فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده از نگرانی این زندانی سیاسی نسبت به وضعیت رهبران درحصر به خصوص شرایط حادث شده برای میرحسین موسوی خبر داد.  

 

محتشمی پور، در شرحی از ملاقات اخیرش که در صفحه ی فیس بوکش منتشر کرده، همچنین با اشاره به بازگشت مهدی محمودیان به زندان نوشت: از بازگشت مهدی محمودیان که مطلع شد، گفت، جای احسنت و تبریک دارد به مسئولین نظام و قوه قضائیه که قاتل کهریزکپست می گیرد و افشاگر کهریزک مجازات می شود و باید در زندان باشد و فرزند کوچکش از آغوش گرم او محروم. واقعا این میزان عدالت در جهان بی سابقه است.


تاجزاده همچنین در این ملاقات کتاب فردوسی نوشته محمد امین ریاحی از انتشارات طرح نو را معرفی کرده است که در مورد زندگی و شخصیت فردوسی و شاهنامه است.

 

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۶ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۷:۵۳ بعد از ظهر

برخورد و بازرسی تحقیر آمیز محمد داوری در زندان اوین

جـــرس: محمد داوری، سردبیر سایت سحام نیوز و زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین، روز شنبه گذشته هنگام بازگشت از بیمارستان، توسط مامورین درب ورودی زندان اوین بصورت تحقیر آمیزی مورد بازرسی قرار گرفت.


به گزارش سحام، ماموران حفاظت زندان اوین از وی خواسته بودند که لباس هایش را درآورد و عریان شود. این اقدام ماموران زندان در حالی بوده که ایشان تحت الحفظ با دو مامور، صبح شنبه به بیمارستان اعزام شده و ظهر نیز برگشت داده شده بود و در تمام لحظه ها مامورین همراه وی بوده اند و هیچ ملاقات کننده ای هم نداشته است.


بارها برخوردهای تحقیر آمیز ماموران حفاظت زندان اوین از طریق دستبند زدن، پابند و چشم بند زدن و بازرسی های بدنی، مورد اعتراض زندانیان سیاسی بند قرار گرفته است. این اقدامات در زمان مدیریت قبلی زندان کمی بهتر شده بود اما تقریبا پس از انتصاب مدیریت جدید، این برخوردها تشدید گردیده است.


مدتی پیش ماموران پس از ضرب و شتم ابوالفضل قدیانی، زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین که نزدیک به ۷۰ سال سن دارد؛ به ایشان دستبند زدند و با اجبار او را به بیمارستان بردند. در حالیکه این نوع برخورد ماموران زندان امکان حمله قلبی را به وی می داد و جان این زندانی سیاسی در خطر بود.


محمد داوری، اکنون نزدیک به سه سال است که برای گذراندن حکم محکومیت ۵ساله خود در زندان به سر می برد و در این مدت به شدت تحت فشار، محرومیت و محدودیت بوده است.


محمد داوری پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دستگیر شد. دستگیری او پس از نامه ای بود که مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون آزار زندانیان سیاسی در بازداشتگاه کهریزک نوشت. او بعد از انتشار این نامه بازداشت شد و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در صدا و سبمای جمهوری اسلامی، اقرار کند.


مهدی کروبی در آن روزها طی نامه‌ای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلم‌هایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبه‌ها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است. با این حال محمد داوری به ۵ سال حبس محکوم شد.


محمد داوری جانباز دوران جنگ ایران و عراق است.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۶ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۰۸ قبل از ظهر

وخامت حال محمدرضا پورشجره و مخالف مسئولین با مرخصی استعلاجی وی

جـــرس: به گزارش منابع حقوق بشری، طی ۱۲ روز گذشته محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) وبلاگ نویس زندانی در زندان ندامتگاه مرکزی کرج دچار خونریزی شدید کلیه گشته و مسئولین از اعطای مرخصی استعلاجی و اقدامات در مانی مناسب طفره می‌روند.


به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) وبلاگ نویس زندانی در زندان ندامتگاه مرکزی کرج طی ۱۲ روز گذشته دچار خونریزی شدید کلیه شده و زمانی که به بهداری زندان مراجعه نموده پزشکان بهداری دستور انجام سونوگرافی وی در خارج از زندان را صادر نمودند که مسئولین از اعزام وی به بیمارستانی مجهز در خارج زندان و یا مرخصی استعلاجی وی تا کنون طفره رفته‌اند.


پزشکان بهداری به‌دلیل عدم تشخیص دقیق بیماری وی نتوانستند برای وی داروی مسکن تجویز نمایند و این زندانی سیاسی از درد شدید کلیه بشدت رنج می‌برد.


یکی از بستگان این زندانی سیاسی گفت: “سیامک دو بار درخواست مرخصی استعلاجی کرده یکی در ۱۴ فروردین و دیگری در ۱۷ مرداد که با توجه به گذراندن ۱/۲ حبسش این از لحاظ قانون هم درست است ولی هر دوبار اجازه ندادند. دفعه پیش که نامه مرخصی وی را بردیم پیش نجفی دادیار ناظر بر زندان او به ما گفت: ما حتی ۱روز هم برای محمدرضا پورشجره مرخصی نمی‌دهیم. من از آدمی با این جرم‌ها می‌ترسم و برای خودم دردسر درست نمی‌کنم. شما هم بیدلیل اینقدر تلاش نکنید.”


لازم به یاد آوری است، سیامک مهر از بیماریهایی همچون ضعف بینای، دیسک کمر، نارسایی کلیوی، درد معده و همچنین سوء تغذیه رنج می‌برد.


گفتنی‌ است، محمدرضا پورشجره در تاریخ ۳۰ آذر ماه سال گذشته در شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج که به ریاست قاضی غلام سرابی برگزار شد، به اتهام سب‌النبی و توهین به مقدسات محاکمه شده بود.


این وبلاگ‌نویس با تبرئه از اتهام سب النبی به اتهام توهین به مقدسات بنابر ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی به یک سال حبس محکوم شد.


این در شرایطی است که پورشجره پیش‌تر از سوی دادگاه انقلاب به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به سه سال زندان محکوم شده بود.


این زندانی سیاسی همچون پرونده قبلی خود به حکم صادر شده به خاطر عدم وجود رعایت قانون در دادگاه‌های قوه قضاییه اعتراضی نکرده است.


محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) در تاریخ ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزل مسکونی خود در شهر کرج بازداشت شد. او بعد از بازداشت به سلول‌های انفرادی زندان رجایی‌شهر منتقل و مدت هفت ماه در سلول انفرادی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت که این فشار‌ها موجب آسیب‌های جسمی بر روی وی شده بود.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۴ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۵:۵۴ بعد از ظهر

دستگیری مسئول برگزاری انجمن ادبی امیر کبیر

جرس: برخی گزارشها حکایت از بازداشت مسئول برگزاری انجمن ادبی امیر کبیر دارد.

بر اساس گزارشهای رسیده به ندای سبز آزادی آقای صدرا مسئول برگزاری انجمن ادبی امیر کبیر بازداشت و به زندان منتقل شده است.

این احضار و دستگیری در پی تعطیلی انجمن امیرکبیر و دستگیری محمدرضا عالی پیام(هالو) از شعرخوانان همیشگی این انجمن ادبی انجام می شود.

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۶ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۶:۳۵ بعد از ظهر

انتقال اکبر امینی به بند ۳۵۰ زندان اوین

جـــرس: اکبر امینی پس از سه روز بازداشت در پلیس امنیت به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.


به گزارش کلمه، اکبر امینی از بازداشت شدگان روز ۲۵ بهمن سال ۸۹ پس از سه روز بازداشت در پلیس امنیت، ظهر امروز به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.


بر اساس این گزارش اکبر امینی به اتهام تشکیک در اختلال امنیت عمومی و داخلی کشور در آستانه اجلاس عدم تعهدها (مانند ۲۵ بهمن سال ۸۹) و برگزاری افطاری و دعوت از زندانیان آزاد شده از بند ۳۵۰ اوین بازداشت شده است.


اکبر امینی زندانی سیاسی که سال گذشته پس از تحمل یک سال حکم خود از زندان آزاد شده بود در حالی که عازم پلیس امنیت بود بازداشت شده است.


اکبر امینی در ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۹ با در دست داشتن پرچمی سبز و عکس‌های شهدای سبز و میرحسین موسوی از جرثقیلی واقع در چهارراه قصر تهران بالا رفته بود که پس از چند ساعت بازداشت و به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۶ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۷:۵۳ بعد از ظهر

بازداشت مریم صالحی، دانشجو و فعال حقوق بشری در تهران

جـــرس: مریم صالحی، ۲۵ ساله، دانشجوی تهران از اعضای فعال گروه حامیان حقوق بشر در ایران و از اعضای چندین کمپین حقوق بشری ، سحرگاه روز چهارشنبه ۲۵ / مرداد /۹۱ در خانه پدری خود در اراک توسظ ماموران لباس شخصی دستگیر شده است.


به گزارش سایت ملی-مذهبی در این رابطه دو تن دیگر به نامهای صدف بر و روشنک جم که از اعضای گروه حامیان حقوق بشر ایران هستند نیز تحت پیگرد قرار گرفته اند.


خانم صدیقه ماهوری مادر مریم می گوید که نه تنها ماموران حکم قضایی و یا هیچ گونه کارت شناسایی برای بازداشت از خود ارایه نکرده اند، بلکه با رفتاری بسیار تحقیر آمیز با خانواده وی برخورد کرده و برخی ازاموال شخصی خانواده را با خود برده اند.


از زمان دستگیری تا زمان تهیه این خبر، به رغم تلاش های فراوان خانواده و دوستان مریم، هیچ گونه اطلاعاتی از محل نگه داری وی در دست نیست.


خانواده ی مریم بسیار نگران سلامتی و چگونگی وضعیت او هستند. آنها از مجامع و سازمانهای حقوق بشری تقاضای مساعدت دارند.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۵ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۱۲:۲۷ بعد از ظهر

روایت رضا امیرخانی از مناطق زلزله‌زده

پس از وقوعِ زلزله سیاست‌کاران کم‌ترین نقش را دارند، ولو در حدِ پیامِ تسلیت

جرس: رضا امیرخانی، نویسنده، بعد از حضور در مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی در یادداشتی انتقادی، ضمن بررسی نقش مردم و مسئولان و نهادها در روزهای پس از زلزله، به برخی روایت‌های تکان‌دهنده از زبان مردم مصیبت‌دیده این مناطق نیز پرداخته است.

امیرخانی در این یادداشت، دیدگاه های خود را درباره حضور نظامیان در این عرصه، حضور زندانیان سیاسی در کمک به زلزله زدگان، عملکرد صدا و سیما و بسیاری موارد دیگر را ابراز کرده است.

خبرآنلاین در مقدمه این یادداشت نوشته است: متن این یادداشت بلند و دقیق یک بررسی موشکافانه در امر زلزله هم محسوب می شود و به نوعی می تواند یک راهنمای کازشناسی شده برای مسئولان کشور بویژه در اوضاع بحران زده زلزله باشد. نقدهای ظریف نویسنده که این روزها آخرین اثر او در باب جوانمردی و لوطی گری، در صدر پرفروش های ادبیات در کشور است «قیدار»؛ بیش از هرچیز نشان از جامع نگری به دور از احساس گرایی اوست خواندن این یادداشت برای مسئولان و برخی مدعیان همیشه در صحنه «سیاست» که نویسنده از آنها با عبارات «متحصنانِ پیمانی، عدالت‌طلبانِ ادواری و آزادی‌خواهانِ فصلی» یاد می‌کند، ضروری است.

‌ ‌

چند رجه‌ی ریش‌تر از چند درجه‌ی ریشتر

۱- چند زلزله‌ی بزرگِ کشورم را از نزدیک دیده‌ام. به جز این زلزله‌ی آخری، معمولا در ساعاتِ طلایی امداد و نجات، به محلِ زلزله رفته‌ام. به جرات باید بگویم در ادوارِ مختلفِ سیاسی، هیچ‌گاه هم‌دلیِ حقیقی و کارِ واقعی را از گروه‌های تندروِ سیاسی در هیچ زلزله و سانحه‌ای ندیده‌ام. متحصنانِ پیمانی، عدالت‌طلبانِ ادواری و آزادی‌خواهانِ فصلی، هیچ‌کدام در امدادِ هیچ سانحه و زلزله‌ای نقشِ جدی نداشته‌اند؛ پس زلزله، یک مساله‌ی سیاسی نیست.

می‌توان به صورتِ جدی ابداعِ احتمال کرد که محتوای رفتارهای سیاسی در وقوعِ زلزله و به خشم آوردنِ طبیعت نقش داشته باشد، اما پس از وقوعِ زلزله سیاست‌کاران کم‌ترین نقش را دارند، ولو در حدِ پیامِ تسلیت! زلزله، یک پدیده‌ی سیاسی نیست.

۲- به همان قاعده که از دخالتِ نیروهای نظامی در مسائلِ اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی مکدر می‌شوم، به همان قاعده نیز معتقدم که مدیریتِ یک زلزله، بایستی در اختیار نیروی نظامی باشد. زلزله، پدیده‌ای سیاسی نیست، اما قطعا خودش و تبعات‌ش جزوِ مسائلِ بحرانی است. نیروی نظامی قابلیت توسعه‌ی برخالی(فرکتالی) دارد و می‌تواند به سرعت خودش را در مقیاس‌های متفاوت بازتولید کند. بدوِ ورود به یک منطقه‌ی زلزله‌زده، بسته به فاصله با یک ستادِ امدادیِ مثلا هلالِ احمر، نحوه‌ی کمک‌رسانی متفاوت است. به زبانِ دقیق‌تر، کمک‌رسانی با عکسِ مجذورِ فاصله از ستاد، نسبت مستقیم دارد. یعنی اگر فاصله‌ی شما از ستادِ امدادی دوبرابر شود، امکاناتِ تخصیصی به شما، یک چهارم خواهد شد! نیروی نظامی می‌تواند با بازتولیدِ خود، و با استفاده از رده‌های انسانی، به سرعت تعداد این ستادها را با وظایفِ مشخص، به صورتِ تصاعدی افزایش دهد. (۳۰ ساعت پس از زلزله‌ی بم در حالی که اطرافِ ستادِ مرکزی هلال احمر، هر خانوار چند چادر داشت، هنوز گروه‌های امدادی به قسمت‌هایی از منطقه‌ی براوات سرکشی نکرده بودند.)

در این مورد می‌توانید به تجاربِ بزرگِ بشری مثلِ زلزله‌ی ۷٫۹ ریشتری و آتش‌سوزیِ سهم‌گینِ سانفرانسیسکو در ۱۹۰۶ و نقشِ مدیریتِ یک ژنرالِ ارتشی رجوع کنید، یا به یکی از به‌ترین مدیریت‌های زلزله در زلزله‌ی رودبار و منجیل ۱۳۶۹ برگردید که یک سردارِ جوان از سوی رئیس‌جمهور وقت مدیریت بحران را به عهده گرفت و عملا نیروهای داوطلبِ بسیجیِ فضای نزدیک به پایانِ جنگ، به خوبی زلزله‌ای بزرگ را مدیریت کردند (به خلافِ مدیریتِ بحران در زلزله‌ی بم). یا حتا بروید سراغِ نامِ روستای ارتش‌آباد، در بوئین‌زهرا که یادآورِ کارِ امدادیِ ارتش است در سالِ ۱۳۴۱٫

در زلزله‌ی آذربایجان بایستی ارج نهاد حضورِ سریعِ نیروی نظامی را؛ خاصه تیپِ تک‌آور لشکرِ ۲۱ حمزه را.

مشکلِ اصلیِ زلزله، در فاصله‌ی ده روز پس از زلزله است که مدیریتِ بحران، از حالتِ یک‌پارچه خارج می‌شود و هیچ‌کس عهده‌دارِ مسوولیتِ اصلی نمی‌شود.

۳- بی‌اعتمادیِ عمومیِ مردم نسبت به بعضی نهادهای درگیر، هش‌داری است مهم‌تر از خودِ زلزله. چهره‌ی مدیرانِ ارشدِ بحران در کشور، بایستی سفید باشد. نهادهایی مثلِ هلالِ احمر، به‌زیستی و کمیته‌ی امداد بایستی معتمدترینِ چهره‌ها را بالادستِ خود ببینند. فارغ از چپ و راست، مرندی(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، پزشکیان(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، نیری(مدیرِ سابقِ کمیته امداد)، مرحوم وحید دستجردی(رئیسِ سابقِ هلالِ احمر)، چهره‌هایی پاک بودند که مردم طبیعتا به ایشان و تجربه‌ی ایشان، اعتماد می‌کردند؛ همان اعتمادی که ام‌روز می‌رود به سمتِ هنرمندان و ورزش‌کاران. اگر با ادبیاتِ مچ‌گیرانه رای جمع کردیم، همان ادبیات گریبانِ مدیران‌مان را خواهد گرفت و این یعنی سوختنِ یک فرصتِ ملی. رئیسِ هلالِ احمر بایستی تجربه‌ا‌ش از نیروی داوطلبِ هلالِ احمر بیش‌تر باشد و بتواند در بحران، از تجاربِ مدیریتی‌ش در بحران‌های پیشین یاد کند. اگر نه، همان می‌شود که شد. ما از مرحومِ دکتر سیف‌الله وحید دستجردی، رئیس شانزده ساله‌ی هلال احمر جمهوری اسلامی به کجا رسیده‌ایم؟!

۴- هم‌مانند چند سالِ گذشته، خاصه پس از بحرانِ ۸۸، مقصرِ اول در نارضایتیِ عمومی، صدا و سیما است. صدا و سیما با رفتارِ انفعالی، صفر و یکی و نابه‌هنگام، عاملِ اصلیِ بحران در افکارِ عمومی بود. عدمِ اطلاع‌رسانی به موقع و مصلحت‌سنجیِ ناشیانه، ویژه‌گیِ اولِ صدا و سیمای این روزگارِ ماست. بی‌خبریِ احساساتی و پس از آن خبررسانیِ هیجانی، کمک‌رسانی را از یک مسیر طبیعی خارج نمود و این فقط یکی از هنرهای این صدا و سیماست! به نظر می‌رسد همه‌ی این بی‌تدبیری‌ها و کم‌خردی‌ها ریشه در جبن داشته باشد. وظیفه‌ی اولِ صدا و سیما اطلاع‌رسانی به‌هنگام و درست است. اگر نه، افکار عمومی مسیرهای دیگر و معمولا نامطمئن‌تر را می‌آزمایند.

۵- گویا برای دست‌گاهِ اطلاع‌رسانیِ رسمیِ کشور و بحرانِ مدیریتی‌ش، یک بند کافی نیست! پس از خاموشیِ اول و خبررسانیِ اغراق‌آمیز دوم، در یک رفتارِ نوسانی صدا و سیما دوباره سعی می‌کند که تصویری معتدل‌تر و درست‌تر از زلزله را ارائه دهد. اما نوسانِ سینوسیِ ذهنِ هیجان‌زده‌ی مدیرانِ صدا و سیما هم‌چنان ادامه دارد! فرمان‌دهِ راه‌نمایی و راننده‌گی به میدان می‌آید و توضیح می‌دهد که آسیب‌دیده‌گانِ تصادف در تعطیلاتِ عیدِ فطر بیش از آسیب‌دیده‌گانِ زلزله بوده‌اند. خبری که معلوم نیست در جهتِ تخفیفِ زلزله گفته شده است یا تعظیمِ سوانحِ راننده‌گی! خبری که بالاترین مقصر در آن، قائلِ خبر است، یعنی همان فرمان‌دهِ محترم که نتوانسته است شرایطِ سفرِ امن را مهیا سازد!! خبری که در آن قیاسی شکل می‌گیرد که جز منزجر کردنِ افکار عمومی هیچ تاثیر دیگری ندارد.

این چه قیاسِ مع‌الفارقی است که صدا و سیما زیرِ بارِ پخشِ آن می‌رود؟! این دقیقا ماننده‌ی آن است که روزِ فوتِ یک عالم محترم، مسوولِ بنیادِ مبارزه با دخانیات هم بگوید هم‌زمان با فوتِ این عالمِ ربانی که عزای عمومی اعلام شد، پنجاه نفر هم به دلیلِ استعمالِ دخانیات مرده‌اند! صدا و سیمایی که کم‌کاری‌ش در ساعاتِ اولیه، به نوعی جامعه را ملتهب کرده است با این مقایسه چه دست‌آوردی داشته است؟! یارِ شاطر که نبودیم برای مردمِ زلزله‌زده، بارِ خاطر نباشیم

۶- اما خودِ زلزله‌ی آذربایجان زلزله‌ی اخیر قطعا چه به لحاظِ وسعت، و چه به لحاظِ تلفات، با زلزله‌های بم۸۲ و رودبار۶۹، قابل مقایسه نیست. شاید این زلزله با زلزله‌ی اردبیل۷۵، هم به لحاظِ منطقه و هم به لحاظ وسعت و شدت و حتا به لحاظِ ساعتِ وقوع، نزدیک‌تر باشد. با این همه زلزله‌ی آذربایجان، از زلزله‌ی اردبیل خفیف‌تر بوده است و تعدادِ کشته‌شده‌گان قطعا کم‌تر. خانه‌هایی که در این زلزله فروریختند، فروریختنی بودند و سست. هیچ خانه‌ی روستایی متوسطی فرونریخته بود، هیچ تیر برقی به زمین نیافتاده بود، هیچ پلی ویران نشده بود. این نشان می‌دهد که زلزله، شدید نبوده است.

مدیریتِ زلزله در ساعاتِ اولیه، اعم از حضورِ نیروهای امدادی و سرکشیِ مسوولانِ دولتی، به نظر من، مناسب بوده است.

کشته‌شده‌گان تعدادشان چندان زیاد نیست. از آن سو، منطقه، منطقه‌ای است برخوردار و بالنسبه متمول.

ضعفِ خبررسانی صدا و سیما و بی‌اعتمادیِ مردم به نهادهای امدادی، و البته هم‌زمان هم‌بسته‌گیِ بالای مردمی، باعث شد تا حجمِ کمک‌رسانی بیش از حدِ نیاز و مدیریت‌نشده باشد. در فقدانِ مدیریتِ معتمدِ واحدِ کلان‌نگر، هر امدادگری خود رسانه‌ای شد برای جلبِ کمکِ مردمی. اگر امدادگری در روستایی با مشکلِ کم‌بودِ پتو مواجه می‌شد، با استفاده از شبکه‌ی جهانیِ روی تلفنِ هم‌راه، خبر را به دستِ مخاطبانِ بی‌اعتماد به رسانه‌ی ملی می‌رساند و عدل عدل پتو می‌رسید به منطقه! چونان فیل مثنوی، در فقدانِ پیل‌بانِ کلان‌نگر، پیل‌نبینانِ جزءنگر هرکدام از زبانِ خود گوشه‌ای از واقعیت را بیان می‌کردند. اما شوربختانه مجموع بادبزن و تخت و ستون و ناودان، گوش و پشت و پا و خرطوم، فیل نیست!

مشاهداتِ شخصی در بعضی روستاها، نشان از افراط در کمک‌رسانی داشت، جوری که مردم از بینِ کمک‌ها دست به انتخاب می‌زدند و باقی را در گوشه‌ای از روستا رها می‌کردند!

۷- زلزله در عینِ تلخی، یک فرصتِ ملی است برای هم‌دلی؛ یک هم‌دلیِ عمومیِ انسانی-اسلامی. همان‌گونه که حق می‌دهیم به یک قاتلِ زندانی که از محلِ حبس برای هم‌وطنانِ زلزله‌‌زده‌اش کمک بفرستد، همان‌گونه نیز حتا یک مجرمِ سیاسی می‌تواند برای زلزله‌زده‌گان کمک جمع کند. نهادهای امنیتی هرگز نباید ذائقه‌ی سیاسیِ خود را در این فرصتِ ملیِ هم‌دلی، همه‌گانی بپندارند. البته محتمل است که یک فردِ سیاسی بخواهد با کمک‌های مردمی، فعالیتِ سیاسی-انتخاباتی کند. کما این که محتمل است قسمتِ فاسدِ یک نهادِ دولتی بعضی کمک‌های مردمی را در بازارِ آزاد بفروشد. در هر دو حالت، وظیفه‌ی نهاد امنیتی برخورد و حتا افشا است. اما پیش از وقوعِ جرم، نباید کمک‌های مردمی را فقط به مسیرهای سلیقه‌ای هدایت کرد.

۸- نه خوراک و نه پوشاک ام‌روز نیازِ اولِ منطقه نیست. کمک‌های خرد و هوش‌مندانه مهم‌تر است از خوراک و پوشاک. حضور روحانی و مراسمِ مذهبی، پخشِ کتابِ کودکان (که در چهار روستا انجام شد)، برنامه‌های تفریحی ورزشی بعد از هفتم و چهلم، کرم‌های مرطوب‌کننده‌ی دست و صورت، پودرِ تالک، ناخن‌گیر، اسباب‌بازی و از این دست به صورتِ خرد و موضعی می‌تواند در تخفیف آلام مادی و معنوی موثر باشد.

۹- منطقه نیاز به بازسازی دارد. متاسفانه ایده‌ی دولت برای بازسازی که تخصیص بودجه به خانواده‌ی روستایی است، ایده‌ای است پرایراد؛ شبیهِ همان ایده‌ای که عملا طرحِ حذفِ هوش‌مندانه‌ی یارانه‌ها را به شکست کشانید. دادنِ پول و اعتبار به شکلِ پولِ تو جیبی، به رینگِ اسپرتِ پراید و ال‌.سی.دی.ِ لاغر و تلفنِ هم‌راهِ لمسی تبدیل خواهد شد، نه به خانه‌ی مقاوم!

الف- همین کمکِ دوازده میلیونی باعث شده است تا روستاییان اجازه ندهند کسی خانه‌شان را بازسازی کند. چون به محضِ علم شدنِ یک ستون توسطِ خیرِ مسکن‌ساز، دولت کمک‌ش را قطع می‌کند. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از شرکت‌های مهندسی ام‌روز تنها راهِ کمک کردن‌شان ساختِ سرویس‌های به‌داشتی است. این امر موجب خواهد شد که روستاها دست‌شویی‌های نو داشته باشند، اما به جای خانه‌های زیبای تیرچوبی، صاحبِ گچ و خاک و تیرآهن‌های زمخت شوند!

ب- پیش از خانه، بایستی به طرحِ جامعِ روستا اندیشید. حالا که این فرصت فراهم شده است تا روستایی از نو ساخته شود، از سرمعمارانِ جامع‌نگر برای بازسازی استفاده شود. آن هم نه به صورتِ عمومی و به‌فرمود‌ه‌ای. یک روستا با ایده‌ی میرمیران بازسازی و به‌سازی شود و دیگری با ایده‌ی حجت و زین‌الدین و اکرمی. حالا فرصت هست که چند ایده‌ی مختلف آزموده شود. فرصت هست تا نظارت بر اجرا را بسپاریم به چند دانش‌جوی مهندسی و معماری. فرصت هست که نهادِ عمومیِ روستا، اعم از مسجد و حسینیه و خانه‌ی به‌داشت و کتاب‌خانه و مدرسه و زمینِ بازیِ کودکان، جای‌گاهی به‌تر و منسجم‌تر داشته باشد. فرصت هست تا در هر روستا برای تامینِ هزینه‌های عمومی، خانه‌های توریستی برای اجاره ساخت. فرصت هست تا معماریِ بومی را آزمود

ج-گروه‌های خیر و شرکت‌های مهندسیِ فراوانی وجود دارند که حاضرند حسبِ سلیقه‌ی این معماران برجسته کار کنند. سامان‌دهی این گروه‌ها و این کمک‌ها، کارِ همان مدیریتِ کلانِ واحد است که ام‌روز در منطقه وجود ندارد.

د-اگر روستای جدید در مکانی غیر از روستای قدیم بازسازی می‌شود (که به دلایل فنی در بسیاری موارد این ضرورت وجود دارد)، بقایای روستای نیمه‌-ویران، کاملا تخریب شود و امحا. در غیر این صورت، این تصویرِ مخوف و غم‌بار هم‌واره با روستاییان زنده‌گی خواهد کرد. هنوز بقایای برخی روستاهای ویران زلزله‌ی اردیبل ۷۵ در کنار بخشِ نوساز وجود دارد. (به عنوان مثال روستای لاطران در غربِ سرعین و پای کوه)

۱۰- مدیریت یک معدن، از روزِ اولِ زلزله، چهار هزار ظرفِ یک‌بارمصرف غذای گرم به روستاها می‌فرستد. (مشکلی که تا یک ماه در بم حل نشده بود.) نیروهای مهندسی‌ش را وادار می‌کند تا کمپ امداد تشکیل دهند و آمارگیری کنند از خرابی‌ها. نیازهای اولیه و ثانویه را مکتوب می‌کنند و مستندات کار را حفظ می‌کنند این معدن و کارکنان‌ش، بیش از هر مسوولی شایسته‌گیِ مدیریتِ کلانِ بازسازی را دارند. زلزله یک فرصت است برای شناساییِ شایسته‌گان در یک رقابتِ واقعیِ خدمت‌رسانی. رسانه‌ی ملی، باید مردم را با این مدیر آشنا کند تا مردم به خود ببالند.

وقتی اتومبیلِ حملِ غذای همان معدن به یکی از روستاها می‌رسد، کدخدا می‌ایستد وسطِ میدان‌گاهیِ ده و جلوِ دروازه. دست‌ش را باز می‌کند و جلو ماشین را می‌گیرد و می‌گوید:

- هارا؟ غذای ما را مهاجرانِ روستامان از تبریز می‌آورند! بروید سراغ روستای بعدی آمارِ کشته‌های ما هفت نفر است. برای شب ۱۲ تخته پتو کم داریم این را جور کنید

این کدخدا، می‌تواند مدلی باشد برای رفتارِ درستِ شوراهای روستا اگر بخواهند از دلِ کاغذها و آیین‌نامه‌ها به درآیند و به کار بیایند. این کدخدا را باید بیاوریم در رسانه‌ی ملی تا شوراها با وظایف‌شان در بحران آشنا شوند.

در روستایی پیرزنی برای ما چای آورد. از نوشیدن ابا کردیم. گفت که: “اوز مال‌ایم دی”، توضیح داد که قند و چای را از زیرِ آوار به در آورده است و از کمک‌های مردمی که به ما تعلق نمی‌گرفت- نیست. این پیرزن که نه پشتِ میز می‌نشیند و نه اتاقِ کنفرانس دارد، معنای مسوولیت را به‌تر از بسیاری از مسوولان می‌داند…» 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۶ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۱۰:۳۹ بعد از ظهر

ادعای مقام قضایی: اتهام بازداشت شدگان در مناطق زلزله زده، توزیع نان کپک زده بود

جـــرس: رییس دادگستری آذربایجان شرقی اتهام فعالان مدنی و امدادگران داوطلب دستگیر شده در مناطق زلزله زده را "توزیع نان کپک زده و مواد غذایی تاریخ مصرف گذشته" اعلام کرد.


به گزارش ایسنا، مالک‌ اژدر شریفی ادعا کرد: تعدادی افراد به نام امدادرسان برای کمک‌ به مردم زلزله‌زده‌ی آذربایجان شرقی وارد این منطقه شده بودند اما چون اقلام و اجناسی که برای کمک‌رسانی همراه خود داشتند تاریخ‌ مصرف گذشته بود، بازداشت شده‌اند.


وی ادامه داد: این متهمان قصد تقسیم اجناسی مانند کنسروهای تاریخ مصرف گذشته و نان کپک زده را در بین مردم زلزله‌زده را داشته‌اند. این موضوع در حال بررسی توسط کارشناسان بهداشتی و قضایی است.


رییس دادگستری آذربایجان شرقی هم‌چنین درباره احتمال آزادی این افراد، گفت: اطلاع دقیقی درباره آزادی این افراد ندارم اما اگر شخصی آزاد شده باشد قطعا با قرار مقتضی آزاد شده است.


شریفی بیان کرد: این افراد دوم شهریور ماه سال جاری دستگیر شده‌اند و تعدادشان بالای ۳۰ نفر است.


وی در پایان تاکید کرد: بازداشتی‌ها دانشجو نبوده‌اند و پرونده آنها در حال حاضر در مرحله تحقیقات اولیه است.


ادعای این مقام قضایی درحالیست که در بین بازداشت شدگان، وبلاگ نویس، فعال مدنی، کنشگر حقوق بشری و فعال دانشجویی و جنبش زنان نیز به چشم می خورند.

 

 

 

 

تاریخ انتشار: ۰۵ شهریور ۱۳۹۱, ساعت ۹:۲۲ بعد از ظهر

نامه‌ی سرگشاده‌ی امدادگران بازداشتی کمپ سرند خطاب به رییس قوه‌ی قضاییه

جرس: 21 نفر از امدادگران بازداشتی کمپ سرند در نامه ای سرگشاده خطاب به رییس قوه قضاییه با تاکید بر این که حضور آنان در مناطق آسیب دیده تنها برای کمک به هموطنان آسیب دیده بوده است از او خواسته اند تا روند کمک رسانی به زلزله زدگان ادامه پیدا کند.  

 

بنا به اخبار رسیده به جرس، در بخشی از این نامه آمده است: از ابتدای حضور ما و ایجاد کمپی مستقل برای امدادرسانی به آسیب دیدگان، برخی نیروهای انتظامی و امنیتی به جای تسهیل راه‌های امدادرسانی برای این امدادگران، نسبت به این حضور انسانی موضع‌گیری و مخالفت کرده و تلاش کردند با تغییر ماهیت انسانی و خیرخواهانه این اقدامات، آن را وارونه جلوه دهند.


گفتنی است در آخرین ساعات روز چهارشنبه مورخ یک شهریور ماه ۱۳۹۱ تعداد ۳۵ نفر از نیروهای اجتماعی ایران که به یاری زلزله‌زدگان آذربایجان رفته بودند در حمله شبانه نیروهای یگان ویژه به کمپ روستای سرند بازداشت شدند.

بازداشت شدگان ابتدا به مقر پلیس امنیت تبریز انتقال داده شدند و بعد از بازجویی توسط نیروهای حفاظت و اطلاعات ناجا به بند قرنطینه زندان تبریز انتقال یافتند.

متن کامل نامه این امدادگران بازداشتی به شرح زیر است:


جناب آقای لاریجانی ریاست محترم قوه‌ی قضائیه

انسان دوستی و کمک به هم نوع امری خداپسندانه و اخلاقی است که صرف نظر از مسایل مذهبی، نژاد، رنگ و قومیت، مورد تائید همگان است. زلزله‌ای که چندی پیش برخی از شهرهای کشور را به لرزه درآورد، بسیاری از هم‌وطنان ما را در سوگ عزیزانشان نشاند و بسیاری دیگر را از خانه و کاشانه‌ی خود محروم ساخت. اما این واقعه‌ی تلخ، باعث شد تا بار دیگر ایثار و نوع دوستی ایرانیان، بر همگان اثبات شود.
جناب آقای لاریجانی
ما نیز صرف نظر از گرایشات مذهبی و سیاسی و عقیدتی، تنها به قصد کمک به هم‌وطنان آسیب دیده به محل وقوع زلزله آمدیم و در بدترین شرایط و کمترین امکانات، تلاش کردیم تا با جمع آوری کمک‌ها و اقلام اهدایی و رساندن آن به مناطق زلزله زده و در نهایت پخش آن بین روستاییان آسیب دیده، قدمی در راه امدادرسانی به این عزیزان برداشته باشیم. این در شرایطی است که قهر طبیعت بر خلاف ظاهر ویرانگرش عملاً تاثیری عکس نهاد و موجبات افزایش حس انسان دوستی میان هم‌وطنان را فراهم نمود.
از ابتدای حضور ما و ایجاد کمپی مستقل برای امدادرسانی به آسیب دیدگان، برخی نیروهای انتظامی و امنیتی به جای تسهیل راه‌های امدادرسانی برای این امدادگران، نسبت به این حضور انسانی موضع‌گیری و مخالفت کرده و تلاش کردند با تغییر ماهیت انسانی و خیرخواهانه این اقدامات، آن را وارونه جلوه دهند.
لازم به ذکر است نیروهای امدادگر در طول این زمان ثابت نبوده و به صورت متغیر افراد داوطلب دیگر برای کمک رسانی به کمپ مذکور مراجعه کرده و در کنار دیگران به فعالیت امدادی می‌پرداختند.
اکنون نیز خواسته ما نه آزادی خودمان و یا پرداختن به وضعیت بهداشتی و در مانی خود، بلکه ادامه‌ی روند امدادرسانی در بهترین شرایط به مردم آسیب دیده از زلزله و حتی الامکان اعاده‌ی وضعیت معیشتی سابق ایشان است.

 

امدادگران بازداشتی کمپ سرند
حسین رونقی، نوید خانجانی، واحد خلوصی، شایان وحدتی، حسن رونقی، فرید روحانی، مرتضی اسماعیل پور، حمیدرضا مسیبیان، علی محمدی، محسن سامعی،مسعود وفابخش، هومن طاهری، دانیال حسنی، بهرام شجاعی ، محمد ارجمندی راد، اسماعیل سلمان پور، محمد امین صالحی، بهروز علوی، میلاد پناهی پور، سپهر صاحبان، امیر روناسی.
 

 

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages