متن کامل افشاگری هاشم خواستار پیرامون زندان وکیل آباد
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۲۰:۱۸
جــرس: در پی انتشار بخش هایی از نامه سید هاشم خواستار، فعال فرهنگی و معلم در بند مشهدی به رییس قوه قضاییه، متن کامل نامه وی منتشر شد.
به گزارش تارنمای کمپین، متن كامل این نامه، که گویای بخشی از تالمات وارده به زندانیان زندان وکیل آباد مشهد - بویژه معلم آزادیخواه ِ زندانی، هاشم خواستار است- به شرح زیر می باشد:
متن کامل نامه هاشم خواستار معلم زندانی در زندان وکیل آباد:
زندانیان را برهنه بازرسی می کنند؛خوابیدن زندانیان جلوی توالت و روی پله ها
به دنبال انتشار بخش هایی از نامه مهندس سید هاشم خواستار معلم در بند مشهدی به رییس قوه قضاییه
،کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران متن کامل نامه وی را برای اولین بار منتشر
كرده است.
متن كامل این نامه را در زیر میخوانید:
ریاست محترم قوه قضائیه سلام علیکم
زندان کتابی است که اگر بنویسی نوشتنش تمام نمی شود و اگر بخوانیم خواندنش تمام نمی شود.
وضعیت غیربهداشتی و غیر انسانی بند 6.1 زندان وكیل اباد
با جدا کردن ما زندانیان سیاسی، از خدمه بند در عمومی چهار بند 6.1 و انتقال ما به عمومی شماره سه بند 6.1 تصمیم گرفتم نامه ی دوم را به رئیس قوه قضاییه و زیر مجموعه آن بنویسم .
به تاریخ 06/10/89 به عمومی 3 که قبلا ممنوع الملاقات ها در آن بودند، منتقل شدیم این بند 5 روز اول شیشه نداشت که جلوی پنجره پتو آویزان کردیم و همه ی ما سرما خوردیم که تعدادی از ما مجبور شدیم آمپول بزنیم .
طبقه ی بالای این بند عمومی 2 می باشد که به بند قرصی ها، مشهور است فاضلاب این بند از سقف بند ما مرتب چکه می کرد. به سقف پلاستیک زدیم تا این آب کثیف روی پلاستیک جمع شود و از یک گوشه پایین بریزد ( النظافت من الایمان ) .
ظلع شمالی بند که دارای پنجره است همیشه صدای فرز و آهنگری می آید . آب حمام یا سرد سرد است یا آنقدر داغ است که از شیر آب سرد هم آب داغ می آید، در یك نوبت یكی از هم بندی های كه ما نمی دانست شیر آب سرد هم داغ است استفاده کرد و دچار سوختگی شد .
علی رغم اینکه تعداد زیادی زندانی در هر بند است دریغ از یک بوته یا درخت سبز الان بیش از یکسال و نیم از زندانی شدنم می گذرد هیچ گونه سبزه ای ندیده ام مگر زمانی که مرا با دستبند و پا بند به دادگاه یا بیمارستان بردند که در شهر چشمم به درخت و سبزه افتاده در زندان ، زندانی گیاهان و درختان را هم فراموش می کند .
هوا خوری بند ما ( بند 6.1 ) 8×30 است یعنی 240 متر مربع است که به صورت شرقی غربی و دور تا دور آن ساختمان یک تا دو طبقه می باشد و در آذر و دی ماه فقط 20 سانتیمتر کف هوا خوری را آفتاب می گیرد.
این بند 9 سوئیت ( در هر کدام از 10 تا 17 نفر ) و 5 عمومی که هر یک از 10 تا 60 نفر زندگی می کنند و به جز عمومی 4 که زندانیان خدمه هستند و در بند باز است، سایر سوئیت ها و عمومی ها باید به صورت جداگانه از این هواخوری استفاده کنند. در زمستان بدن انسان حداقل 15 دقیقه نیاز به آفتاب مستقیم دارد تا ماده ای به نام ارکسترول را تبدیل به ویتامین د کند تا از راشیتیسم و پوکی استخوان جلوگیری کند، ولی به جرأت می گویم که خیلی از زندانیان این بند در زمستان حداقل 15 دقیقه آفتاب ندارند .
فاضلاب بند 1/6 که فاضلاب بند 5 نیز به آن می پیوندد در ماه معمولا چند نوبت بند می آید که اکثرا کف هوا خوری را آب گرفته و زندانیان به تئنه می گویند به به دریا را به داخل زندان آوردند، البته دریای فاضلاب بود .
یکی از هم بندی های ما ایرانی - فرانسوی است که سه سال در افغانستان زندانی بوده و دولت افغانستان او را تحویل ایران داده است. وی می گفت سال آخر آمریکایی ها بر دولت افغانستان فشار آوردند که صلیب سرخ بر زندان ها نظارت داشته باشد، خیلی خوب شد میوه فراوان داشتیم زیر تخت ها پر از میوه بود. در حالی که در ایران همسر یکی از زندانی ها به یکی از مسئولین زندان گفته بود که خودتان میوه نمی دهید چرا فروشگاه بند 6.1 میوه نمی آورد ایشان گفته بودند" اینجا زندان است، هتل که نیست! "
اگر زندانیان میوه و سالاد می داشتند و هوا خوری در طول روز از بروز بسیاری از بیماری ها جلوگیری می شد و در نتیجه مخارج دارو و درمان برای زندان کم می شد .
بند قرنطینه: خوابیدن زندانیان جلوی توالت و روی پله ها به علت نگهداری بیش از حد زندانی ها
سالن 4 بند قرنطینه که در تیر ماه 87 آنجا بودم 200 متر مربع مساحت و 200 نفر جمعیت داشت که می گفتند به 250 نفر رسیده و در تاریخ 13/09/89 ، 456 زندانی داشته که سرانه هر فرد از فضای آن نیم متر مربع می باشد و این مساحت فقط گنجایش نصف گوسفند را در آغول دارد. قبلا که هوا گرم بود از هوا خوری که وسایل ورزشی درآن نصب بود و ایرانیت روی آن گذاشته بودند استفاده می کردند، اما با سرد شدن هوا دیگر از آن استفاده نمی کنند و مجددا با گذاشتن بخاری، به عنوان فضای اسکان زندانیان استفاده می کنند.
سالن 4 بند قرنطینه هشتاد تخت یکنفره دارد که به صورت دو نفره از هر تخت استفاده می کنند و زندانیان به صورت کتابی فشرده و بین تخت ها و زیر تخت ها می خوابند. سالن 1 که مخصوص افراد معتاد است در آن زمان 300 نفر و اکنون به روایتی 1100 نفر زندانی دارد. در سالن 4 بند 5 که 13 اتاق 15 تختی دارد، جمعیت آن به 950 نفر رسیده است که در مسجد و جلوی توالت ها می خوابند و سالن 1 و 2 و 3 هم بهتر از سالن 4 نیست. بند 4 هم آنقدر زندانی دارد که جلوی توالت و روی پله ها و ایستگاه پله ها می خوابند هنگام حمام یکنفر زیر دوش و 10 نفر در صف هستند .
سرپرست سابق بند 6.1 مرتب به مولوی های اهل سنت متعرض می شد که ریشتان را کوتاه کنید که آنها می گفتند در حد یک مشته در مذهب ما واجب است و ایشان به آنها گفته ریش شما دل ما را سیاه میکند. ( این همه نا به سامانی ها و اعدام ها دلش را سیاه نمی کند ولی ریش مولوی ها دلش را سیاه می کند )
كوتاه كردن اجباری ریش رهبران زندانی اهل تسنن / تبعیض در تماس تلفنی زندانیان
ریش یکی از مولوی های هم بند مرا که به زندان تربت جام منتقل شده است به زور کوتاه کرده اند که او هنگام کوتاه کردن ریشش مرتب گریه می کرده است مگر زدن ریش در زمان رضا خان مشکل مملکت را حل کرد که اکنون کوتاه کردن آن مشکل مملکت را حل کند .
زندانیان در بندهای مشاوره 2 و 3 هر روز 10 دقیقه و در بندهای 4 و 5 هر روز 5 دقیقه و در بند ویژه روحانیت هر روز 1 تا 2 ساعت سهمیه مکالمه تلفنی دارند در حالیکه در عمومی 3 بند 1/6 قبلا 4 روز در هفته و اکنون 3 روز در هفته هر نوبت 10 دقیقه حق مکالمه تلفن دارند و مولوی های اهل سنت قبلا در هر هفته فقط 10 دقیقه و اکنون در اتاق ما هفته ای 2 نوبت 10 دقیقه حق تلفن دارند . تبعیض تا کجا !؟ هرجا تبعیض هست بی عدالتی هست پس ظلم هست و جایی که ظلم هست آزادی و دموکراسی نیست .
90% زندان به وسیله زندانیان اداره می شود. زندانیان خدمه از امتیازاتی مثل تلفن بیشتر و حمام در ساعت جدا برخوردارند و زمانی که غذا تقسیم می شود ابتدا سهم وکیل بند و خدمه در بیشتر بندها ( به غیر از بند ما ) برداشته می شود. ملاقات حضوری برای خدمه به جای هر 6 هفته هر 4 هفته یکبار و ملاقات شرعی به جای هر 3 هفته هر 2 هفته یکبار می باشد. ولی یک عده از خدمه مانند رابط بهداری 24 ساعت باید کار کنند و در پایان هفته به ازای آن معادل 1500 تومان سیگار دریافت کنند، استثمار از این هم بیشتر وجود دارد ؟!
زندانیان زیادی دیدم که به خاطر سرمای خیابان و گرسنگی ، از این که به زندان افتاده بودند خوشحال بودند و زندانیانی دیدم از این که آزاد می شدند ناراحت بودند و حتی کرایه رفتند به روستا و شهرشان را نداشتند.
اما این مورد جالب است که یکی از زندانیان که 50 سال سن دارد و صاحب 4 فرزند می باشد و به جرم سرقت در زندان است می گوید اگر ماهیانه سیصد هزار تومان به من بدهند حاضرم 30 سال حبس را تحمل نموده و در زندان کار کنم . بارها او را هنگامی که به خانواده اش تلفن می زند، دیده ام که همچون کودکان گریه می کند. دل هر بیننده ای را به درد می آورد بله تخم مرغ دزدها را به زندان می اندازند و با دزدان میلیاردی بیت المال مدارا می کنند .
آیا با این تراکم زیاد زندانیان، می شود طبقه بندی زندان را که جزء آیین نامه زندان است اجرا کرد ؟!
نتیجه این می شود که 3 نفر را از کنار من می برند و اعدام می کنند و هم بندی های من شاهد هستند که چه خواب های وحشتناکی دیده و در خواب چنان جیغ می کشم که همه را از خواب بیدار می کنم .
آن خانم آلمانی به یاد اردوگاه های مرگ هیتلر می افتد
زندان وكیل آباد مشهد، قبل از انقلاب دارای 4 بند بوده که به وسیله مهندس آلمانی ساخته شده است که حدودا 1500 زندانی داشته و همچون پارک بوده است.
به گفته مسئولین فعلی این زندان برای 2500 زندانی ساخته شده، در حالی که به گفته خود مسئولین در حال حاضر حدود 13000 زندانی دارد و تنها امسال نسبت به پارسال 4500 زندانی به آمار زندانیان اضافه شده است.
اگر اشتباه نکنم برتراندراسل فیلسوف فرانسوی می گوید شما جوان فلج را به من دهید من از او قهرمان دو می سازم .حال از شما می پرسم اگر قهرمان دو کشور را مدتی در این زندان نگهداری کنند به غیر از جوانانی افلیج چیزی دیگری تحویل می دهند ؟!
اگر زلزله ای بیاید نجات زندانیان که هیچ، چگونه کارمندان زندان را نجات می دهید؟
اگر آن خانم مهندس آلمانی زنده باشد و او را بیاورند که زندان را ببیند چه احساسی خواهد کرد؟ من فکر می کنم اگر سکته نکند، به یاد اردوگاه های مرگ آلمان هیتلری می افتد.
کدام کشور دارای دموکراسی چنین زندان هایی دارد ؟ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. آیا این زندان اسلامی و زیباست؟
مگر حضرت علی ( ع ) که حکومتش از ایران تا مصر بود زندانی داشت ؟
تجاوز و قتل در زندان
چنین زندانی نتیجه اش تجاوزات جنسی و قتل های مکرر توسط خود زندانیان است. در 15 / 11 / 89 یک زندانی به وسیله دیگری به قتل می رسد. زندان گوانتانامو خارج ازخاک آمریکا است و اگر زندانیان به امراض گوناگون مبتلا باشند به مردم آمریکا منتقل نمی شود ، ولی این زندان در داخل شهر مشهد قرار دارد و روزی حداقل 200 نفر ورودی دارد که چنانچه این زندانیان به بیماری های مختلف دچار شوند که می شوند و در انواع خلاف کاری ها تخصص ببینند که می بینند، چه می شود؟!
به گفته ی نماینده مجلس زورگیری بیداد می کند، آقایان اگر به زندانیان رحم نمی کنید به خودتان رحم کنید شما از کجا می دانید بیماری به همسر و فرزند شما منتقل نمی شود و یا فرزند و همسر شما به دام خلافکاران نمی افتند؟
حکومت افغانستان که مجبور شده به صلیب سرخ اجازه بازدید از زندان هایش را بدهد به نفع دولت و زندانی شده یا به ضررشان؟ زندانیان افغانستان با آن شرایط استاندارد جذب دولت می شوند یا دشمن دولت؟ چرا دولت ایران اجازه نظارت بر زندان ها را به سازمان های حقوق بشر داخل و خارج نمی دهد؟
اگر 1500 زندانی در رژیم شاه به 1000 نفر تقلیل می یافت آن وقت هم NGO ها اجازه بازدید نمی داد ؟! ( در رژیم شاه اکثر شهرهای خراسان از جمله چناران ، شاندیز و سرخس و ... اصلا زندان نداشتند، در حالیکه اکنون چناران حدود 5000 زندانی دارد.)
مسلما نه تنها اجازه بازدید می داد که برای سایر کشورها الگو می گردید و زندانیان هم خجالت زده می شدند که چرا از قانون اطاعت نکرده و به زندان افتاده اند. NGO های مستقل نشانه توسعه یافتگی آن کشور است. کدام کشور دارای دموکراسی چنین زندان هایی دارد؟
اعدام پنهانی 63 زندانی در نوزده مرداد 89
یکی از زندانیان به نام احمدشاه نادری ( افغانی ) تعدادی شپش با خودش برده بود که در ملاقات حضوری به خانواده اش نشان دهد که چطور جایی زندگی می کند اتفاقا گرفتار مأمورین بازرسی می شود او را نزد یکی از مسئولین زندان می برند و به او می گویند "می توانی 500 شپش در پنج شب بیاوری ؟" می گوید می توانم و او هر شب به راحتی 100 شپش نزد مسئول مربوطه می فرستد و سرانجام با 107 گرم کریستال همراه با 62 نفر دیگر در 19/05/89 اعدام شد.
آقای جواد لاریجانی فرد شجاعی است! من به ایشان تبریك میگویم!
آیا این زندان که مشابه آن در ایران کم نیست ننگ ملت ایران و بشریت نیست ؟! زندان آیینه تمام نما از نحوه اداره کشور است و کشور هم بهتر از این اداره نمی شود، به کجا می رویم ؟!
آقای محمد جواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه آدم بسیار شجاعی هستند که در سازمان ملل از رعایت حقوق بشر در ایران از جمله زندان ها دفاع می کند!
با این وضعیت زندان ها و زندانی ها من به ایشان تبریک می گویم!
هتك حرمت و برهنه كردن زندانیان: داخل شورت را هم دست می كنند و می گردند
زمانی که به ملاقات حضوری می رویم یا به هر دلیلی ما را از زندان بیرون می برند ( دادگاه یا بیمارستان ) در مراجعت ما را در اتاق بازرسی به جز یک شورت، لخت می کنند و داخل شورت را نیز نگاه کرده و به دقت بازرسی می کنند و دستی هم به داخل ... زندانی می کنند.
تاریخ به یاد دارد که به دستور آقا محمد خان قاجار به لطفعلی خان زند تجاوز کردند و این ننگ تا ابد برای خان قاجار باقی ماند و از جوانمردی خان زند نکاست . آنها که به دست و پای آزادی خواهان دستبند و پابند می زنند و به جوان ها تجاوز می کنند و داخل مقعدشان را نیز بازرسی می کنند جز ننگی ابدی برای خود باقی نمی گذارند .
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود
نمی خواهم از خودم دفاع کنم ولی با توجه به اینکه نماینده معلمان هستم و مسئله شأن و منزلت معلم در کار است این جمله را می نویسم:
10 مرتبه مرا با پابند و دستبند و لباس زندانی به بیمارستان و پزشکی قانونی بردند که بارها به خاطر ترافیک مرا به دنبالشان در خیابان ها كشاندند. این شعر مولانا را می خوانم :
عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود
اعدام دو تبعه آفریقا تنها از اتاق ما
از اتاق ما تا کنون دو تبعه اهل آفریقا 19/05/89 آکاسی اکابه از غنا و پل چیندو 05/08/89 از نیجریه به جرم حمل مواد مخدر اعدام شدند، آیا بهتر نیست حتی اگر تبادل مجرمین بین دو کشور امضا نشده باشد آنها را با حکم صادره و بعد از گرفتن هزینه دادرسی و جریمه تحویل کشورشان داد تا آن کشور هر طور می خواهد با آنها رفتار کند .
من تغییر می دهم پس هستم
در سال 1353 در دانشگاه ارومیه درسی به نام ترویج کشاورزی با رئیس دانشگاه دکتر جعفر راثی داشتیم که بعضی مواقع به بحث سیاسی تبدیل می شد، یکبار ایشان گفت شما باید خود را با وضع موجود تطبیق دهید که من گفتم شرایط موجود را تغییر می دهیم و جوان آن روز که اکنون نزدیک 60 سال سن دارد و معلم بازنشسته است با همان حرارت شور عشق و با تمام بیماری هایی که در زندان به سراغش آمده در بند 6.1 زندان مرکزی مشهد ( زندان وكیل آباد )، فریاد می زنم:
" من تغییر می دهم پس هستم ."
زمستان 89 - بند 6.1 زندان مرکزی مشهد
نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان – سید هاشم خواستار
زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی
همسر هاشم خواستار: وضعیت بهداشتی در داخل زندان به شدت اسف بار است
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۲۳:۵۲
جــرس: همسر هاشم خواستار، معلم زندانی که چند روز پیش نامه ای در انتقاد از وضعیت زندان وکیل آباد مشهد خطاب به رییس قوه قضاییه نوشته بود، با اشاره به وضعیت نامساعد جسمی و بهداشتی همسرش در زندان به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که وضعیت بهداشتی در داخل زندان به شدت اسف بار است.
به گزارش تارنمای کمپین، صدیقه مالکی،
می گوید "امروز به ملاقات حضوری همسرم رفتم و دیدم که حالش خوب نیست.بعد از
عملش ۱۰ کیلو لاغر کرده است.او ۴ بهمن عمل داشت اما هنوز خوب نشده است. او را یک
روز بعد از جراحی با عجله به زندان برگرداندند. حتی ماموران نسخه پزشک را هم با
خود نبردند. آن روز اربعین بود و نه دکتر در بیمارستان بود و نه داروخانه
بیمارستان باز ، داروخانه و درمانگاه زندان هم آن روز تعطیل بوده، اصلا قرار نبود
آن روز مرخص شود، دکترش گفته بود که روز بعد اربعین مرخصش می کند. دکترش عصبانی بود،
چون روز عمل هم او را با پابند به اتاق عمل برده بودند و بعد هر چه گشته بودند
کلید پابند پیدا نشده بود تا بازش کنند و دکتر هم عصبانی شد و گفت فردا عمل می
کنم. روز عمل وقتی با دکترش صحبت کردم گفت یک روز پس از اربعین مرخص می شود. او را
در روزی که دکترش نبود با عجله از بیمارستان بردند، حتی نگذاشتند که ناهارش را
بخورد. فکر می کنم این عجله برای این بود که احتمالا فهمیده بودند تعدادی از
دانشجویان و فرهنگیان می خواهند برای عیادت او آن روز به بیمارستان بروند."
همسر این فعال فرهنگی، که خود نیز از
معلمان بازنشستۀ خراسان می باشد، در ادامه خاطرنشان کرد "فردای روزی که او را
از بیمارستان به زندان منتقل کردند به همراه چند نفر از همکاران همسرم به
بیمارستان رفتیم تا داروهای پس از عمل را بگیریم اما گفتند که فایده ای ندارد ما
به شما بدهیم، از طرف زندان باید این داروها را بگیرند وگرنه از شما زندان قبول
نمی کند. بعد به زندان رفتم و گفتم شما که مرخصی ندادید حداقل برای داروهایش اقدام
کنید، آنها گفتند که خودشان بهتر می دانند چه کنند و زندان هم دکتر دارد و هم داروخانه.
ولی بعدها از همسرم شنیدم که او پس از عمل هیچ دارویی استفاده نکرده و فقط از وکیل
بند خواهش کرده برایش پتادین بیاورد تا زخمش را با آن بشوید. هر کسی عمل می کند تا
مدتی دارو مصرف می کند، حتی پس از گذشت سه ماه از جراحی او را برای معاینه پیش
دکتر هم نبرده اند. همسرم می گفت حالش خوب نیست."
سید هاشم خواستار، زندانی عقیدتی و
معلم بازنشسته که هم اکنون در زندان مرکزی مشهد (وکیل آباد) به سر می برد در نامه
ای به رییس قوه قضاییه کشور جزییاتی را در خصوص وضعیت اسف بار این زندان مطرح کرده
است. او در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ در پارک ملی مشهد، در حال پیاده روی دستگیر و به
زندان وکیل آباد مشهد، منتقل و در دادگاه بدوی به شش سال حبس، محکوم شد. حکم او در
دادگاه تجدید نظر به دوسال زندان تعزیری کاهش یافت. مرداد ماه امسال مدت حبس او تمام
خواهد شد.
صدیقه مالکی همچنین در خصوص دیده های
خودش از وضعیت زندان در روزهای ملاقاتی گفت: "راستش صندلی و میزی که رویش می
نشینیم آنقدر کثیف است که هر وقت از زندان برمی گردیم از سر تا پایمان را می
شوییم. هواکش آنجا کار نمی کند، هوای زندان آنقدر کثیف است که خدا می داند.
خانواده های زندانیان سیاسی بعد از ساعت ۱۲ ظهر نوبت ملاقاتشان است و درست در آن
زمان زندانیانی که نظافت زندان به عهده آنهاست کارشان را شروع می کنند چون تا ساعت
۲ باید داخل بندهایشان باشند. همان طور که ما آنجا نشستیم تا نوبت مان برای ملاقات
شود آنها جارو می کنند. خودشان ماسک دارند."
همسر هاشم خواستار گفت: "چندین
بار اعتراض کردیم اما مسولان گفتند زندان شلوغ است و بهتر از این نمی شود. گفتم
حداقل جارو را بگذارید بعد از اینکه ما رفتیم، ما که همه ماسک نداریم، می گویند
همین است که هست. روزهای ملاقات زندان خیلی شلوغ می شود چون زندانی زیاد است.
معمولا هر گروه ملاقاتی شامل ۵۰ زندانی
می شود که از هر خانواده ای هم سه ، چهار نفر هستند. زندان خیلی شلوغ است و کثیف."
صدیقه مالکی در خصوص مشکلات دیگر
همسرش در زندان گفت: "بندی که درحال حاضر خواستار در آن است، خیلی بهتر از
بند قبلی شان است، بزرگتر است و اکثرا قشر تحصیلکرده هستند که مراعات یکدیگر را می
کنند، اما مثلا گفتند که با وجود آنکه زندانیان مشترک روزنامه خراسان هستند مدتی
است که روزنامه برایشان آورده نمی شود و تلویزیون را هم از بند خارج کرده اند. می
گوید آب حمام یا اغلب سرد است و یا خیلی داغ.البته الان وضعشان بهتر است در بند
قبلی پنجره شان شیشه نداشته و همه شان سرما می خوردند، فاضلاب طبقه بالا از سقف
چکه می کرده که آنها مجبور می شوند پلاستیک بزنند، همه اینها را در نامه اش نوشته است.در
این بند جدید دیگر فاضلاب از سقف چکه نمی کند و پنجره شان شیشه دارد."
همسر هاشم خواستار ادامه داد
"هیچ گیاه یا سبزه ای در زندان نیست، همه جا خشک است. همسرم در دو سال حبس هر
بار که برای دادگاه ، پزشک قانونی یا بیمارستان از زندان خارج شد توانست در طول
راه درخت و سبزه ببیند."
صدیقه ملکی با اشاره به اینکه همسرش
نامه ای مفصل تر از آنچه در سایت ها منتشر شده خطاب به رییس قوه قضاییه نوشته است،
گفت: "ایشان قبلا هم نامه ای دیگر نوشته بودند و امروز هم که او را دیدم
گفتند نامه دیگری نوشته اند که در چند روز آینده منتشر می شود. او مرداد ماه مدت
حبسش تمام می شود و می خواهد که حداقل با نوشته هایش اوضاع بقیه زندانیان را بهتر
کند."
همسر هاشم خواستار با اشاره به اینکه
میوه و سبزی در برنامه غذایی زندانیان نیست، گفت: "با این رژیم غذایی بیماری
سراغ زندانیان سالم هم می آید. یکی از همسران زندانی وقتی از نبود سبزی و میوه به
مسولان گلایه کرد و گفت حداقل در سوپر مارکت زندان بگذارید تا زندانیان بتوانند
خودشان بخرند، گفتند اینجا هتل که نیست زندان است. من هم با توجه به این حرف
خودشان که می گویند هتل نیست فکر می کنم چاره ای جز صبر کردن ندارم تا این روزها
تمام شود."
توصیه محمدرضا رزاقی به مادرش: صبر پیشه کن
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۱۴:۵۹
جرس: محمد رضا رزاقی، وکیل دادگستری و عضو کمیته حقوقی ستاد مرکزی انتخاباتی میر حسین موسوی، از ۲۱ شهریور ماه سال ۸۹ در زندان اوین به سر می برد بدون اینکه از حق مرخصی استفاده کرده و یا نوروز را پیش خانواده اش گذرانده باشد.
او همه دلتنگی هایش را در قالب نامه
ای که از درون زندان به مادرش می نویسد ابراز می کند . او می نویسد که برای چندمین
سال است که در کنار مادرش نیست اما با این همه تاکید می کند که صبر می کند و صبر.
آنچنان که بزرگان جنبش سبز تاکید کرده اند او از مادرش هم می خواهد صبور باشد و برای
پیروزی جنبش سبز دعا کند .
رزاقی پس از برگزاری یک جلسه محاکمه غیر علنی در اردیبهشت ماه سال گذشته توسط شعبه
بیست و هشتم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام “تبانی برای اقدام
علیه امنیت ملی” به دو سال حبس تعزیری محکوم شد هر چند این حکم در دادگاه تجدید
نظر یک سالش تعلیق شد، اما وی اکنون برای گذراندن یک سال محکومیت تعزیری اش در بند
۳۵۰ زندان اوین به سر می برد .
به گزارش کلمه متن این نامه به شرح زیر است:
سلام مادر مهربانم
سلام بر فداکاری و گذشت
سلام بر عشق و حشمت
سلام بر امیدها و دلتنگیهایت
شاید هر دو عادت کرده باشیم. آخر بیش از ده نوروز است که دلخوش نیستیم .یادت هست دو نوروز را در بیمارستان گذراندم حالم بد بود و افسرده و ناتوان …اما تو می دانی که بزرگترین دل مشغولی ام نه رنج بیماری که هزینه بیمارستان بود که چگونه تامین خواهد شد .
یادت هست وقتی از بیمارستان آمدم آنقدر که دغدغه درس و کتاب داشتم، برای مطالعه به پارک شهر رفتم و تو طاقت نیاوردی و نگران پس از چند ساعت به بهانه آوردن میوه و غذا به سراغم آمدی و من ….
تو خوب می دانی چرا پارک و البته کتابخانه و گاهی هم راه پله و پشت بام منزل ،پناهگاهم بود .برای اینکه در این سالها متراژ آپارتمان مسکونی مان به زحمت به پنجاه متر می رسید و تازه یکی از صاحبخانه ها نیز چون دختر دم بخت داشت به شرط اینکه هیچکدام از دوستانم به دیدنم نیایند خانه اش را به ما اجاره داد !یادت هست مادر جان چه روزگاری را گذارندیم ؟و حالا با این همه سختی و مشقت تو تنهایی .
چندین نوروز هم به خاطر درس و مشق و آزمون در کنارت نبودم اما نوروز پارسال حکایت
دیگری داشت سوم اسفند با قید کفالت و با بیماری شدید از زندان آزاد شدم و تمام
نوروز ۸۹ را با یاد و خاطره دوستان دربندم گذراندم . غمگین بودم و ناخوش.
این نوروز اما کنار هم بندی هایم هستم و دلتنگ تو .نگران من نباش، پسرت اینجا در کنار دوستانش تنها نیست، چرا که تو می دانی برای من که بیشتر زندگی ام برای درس خواندن در یک اتاق شش متری، پارک، کتابخانه، راه پله و پشت بام منزل گذشته، فضای زندان چندان هم آزار دهنده نیست . فقط آنچه آزار دهنده است دوری از توست و دلتنگی برای عزیزترینم .
راستی یادت هست روزی برای مطالعه به کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم و چون دانشجوی آنجا نبودم مرا بیرون کردند و همان شب از قضا کتابخانه دانشگاه در آتش سوخت و تو گفتی آه من بوده …بعد از آن دیگر آه نکشیده ام و صبر پیشه کرده ام، تو هم صبر پیشه کن، آن گونه که بزرگان گفتند، فقط صبر و صبر. البته دعای خیرت را هم برای من و هم بندانم فراموش مکن .
راستی برای گلزار شهدا دلتنگم اگر رفتی نایب الزیاره ام باش .
نوروزت مبارک
محمد رضا رزاقی، نوروز ۹۰، بند ۳۵۰ زندان اوین
همسر اسدی زیدآبادی: تحمل این شرایط برای پنج سال، واقعا “آزاردهنده” و “سخت” است
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۰:۰۳
مژگان مدرس علوم
جرس: حسن اسدی زیدآبادی، دبیر کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) که در بند 350 زندان اوین نگهداری می شود همچنان از حقوق اولیه خود محروم است و ایام عید را هم نتوانست به مرخصی بیاید.
خلفی همسر این عضو دربند ادوار تحکیم با بیان اینکه تنها خواسته من این است که به قانون "عمل" شود یعنی حداقل حقوق یک زندانی رعایت شود، می گوید: " ما برای مرخصی عید مانند سایر خانواده های زندانیان سیاسی درخواست دادیم و خیلی پیگیری کردیم اما متاسفانه نمی دانم بر چه سیاست و مبنایی مرخصی برای عید داده نشد. با حجم کاری که از کارکنان دادستانی می دیدیم قبل از عید احساس می کردیم که اکثریت زندانیان سیاسی به مرخصی خواهند آمد اما بر خلاف انتظار تعداد محدودی به مرخصی آمدند. در حالیکه در پیگیری ها بارها توضیح دادم که آقای اسدی پدر و مادر سالخورده و مریض دارند که نمی توانند زیاد به ملاقات فرزندشان بروند حداقل یک مرخصی کوتاه بدهند تا آنها بتوانند فرزندشان را ببینند... با عدم رعایت حقوق زندانیان یک فشار مضاعف را به آنها و خانواده هایشان وارد نکنند و بعنوان شهروند این جامعه حقوق ما رعایت شود."
گفتنی است این عضو شورای مرکزی سازمان
دانش آموختگان ایران دوبار پس ازحوادث انتخابات پر مناقشه خرداد ۸۸ بازداشت گردیده
است که بار نخست آن در آبان سال ۱۳۸۸ و در آستانه ۱۳ آبان بود که وی بیش از ۴۰ روز
را در بند ۲۰۹ گذرانده و پس از آن به قید کفالت آزاد شد، اسدی بار دیگر در مرداد
ماه سال گذشته بازداشت گردید. در حالیکه حکم ۵ سال حبس اسدی زیدآبادی از سوی
دادگاه تجدید نظر تایید شده است وی درخواستی از زندان به دیوان عالی کشور ارسال
کرد و با تشریح موارد نقض قانون در جریان رسیدگی به پرونده اش، خواستار بازنگری در
حکم صادره علیه خود شد. اسدی زیدآبادی در این درخواست به عدم تناسب میان اتهامات
وارده و تصمیم گیری سیاسی به جای قضایی در مورد فعالیت های خود اشاره نموده است.
جرس با عاطفه خلفی همسر حسن اسدی
زیدآبادی در خصوص آخرین وضعیت وی به گفتگو پرداخته که در پی می آید:
خانم خلفی لطفا در خصوص آخرین وضعیت
همسرتان صحبت بفرمایید.
آقای اسدی دبیر کمیته حقوق بشر سازمان
ادوار هستند که از سی و یکم مرداد ماه که برای بار دوم بازداشت شدند و الان در حال
سپری کردن دوران محکومیت پنج ساله خود در بند 350 زندان اوین هستند که حدود هفت
ماه آن گذشته است. ما برای مرخصی عید مانند سایر خانواده های زندانیان سیاسی خیلی
درخواست دادیم و پیگیری کردیم اما متاسفانه نمی دانم بر چه سیاست و مبنایی مرخصی
برای عید داده نشد. با حجم کاری که از کارکنان دادستانی می دیدیم قبل از عید احساس
می کردیم که اکثریت زندانیان سیاسی به مرخصی خواهند آمد اما بر خلاف انتظار نمی دانم
چرا تعداد محدودی به مرخصی آمدند. در حالیکه در پیگیری ها بارها توضیح دادم که
آقای اسدی پدر و مادر سالخورده و مریض دارند و نمی توانند زیاد به ملاقات فرزندشان
بروند حداقل یک مرخصی کوتاه بدهند تا آنها بتوانند فرزندشان را ببینند. من هم خوب
اول زندگی مشترکمان دوست داشتم در هنگام سال تحویل همسرم در کنارم باشد، اما نمی
دانم بر چه مبنایی مرخصی به همسرم تعلق نگرفت. تنها درخواستم هم این است که همسرم
دارد دوران محکومیت خود را می گذراند و با مرخصی وی که حداقل حق قانونی او بعنوان
یک زندانی است و بیشتر از آن حق خانواده زندانی سیاسی است موافقت شود.
آیا حداقل تلفن یا ملاقات حضوری در
ایام عید داشتید؟
تماس تلفنی نداشتند اما باز شرایط ما
نسبت به سایرین بد نبود و روز اول فروردین توانستیم یک ملاقات حضوری با همسرم
داشته باشیم و همین ملاقت هم در اوج ناامیدی باعث شد سال نو را با روحیه آغاز کنیم.
وضعیت جسمی و روحی ایشان چطور است؟
شکر خدا وضعیت جسمی و روحی ایشان خوب
است و مشکلی از این نظر نداریم. امکاناتی که
در اختیار آنها قرار می دهند با استانداردهای جهانی خیلی فاصله دارد و حداقل حقوق
آنها یعنی استفاده از تلفن و ملاقات حضوری رعایت نمی شود اما باز شرایط بند 350 که
همسرم در آن نگهداری می شود بهتر است.
آقای اسدی در بهمن ماه یک درخواستی از
زندان به دیوان عالی کشور دادند و خواستار بازنگری در حکمی که برای ایشان صادر شده ،
گردیدند. آیا تاکنون پاسخی به این درخواست داده شده است؟
در حقیقت ایشان در بهمن ماه اعاده
دادرسی کردند که در آن دلایل خودشان را برای این درخواست ذکر کردند اما نمی دانم
رسیدگی به این درخواست تاکنون به چه مرحله ای رسیده است. نزدیک عید هم خیلی شلوغ
بود و دنبال مرخصی برای ایشان بودم و نتوانستم این موضوع را پیگیری کنم. به هر حال
تاکنون پاسخی به ایشان یا به ما و وکیلشان داده نشده است.
با توجه به مشکلاتی که ذکر کردید
بعنوان یکی از اعضای خانواده بزرگ زندانیان سیاسی هر صحبتی با مقامات قضایی دارید
بفرمایید.
تنها خواسته من این است که به قانون
عمل شود یعنی حداقل حقوق یک زندانی رعایت شود. اگرچه حکمی که به همسر من داده شد
با عملکرد و فعالیت او مطابقت ندارد و همسر من چاره ای جز گذراندن این حکم را
ندارد و ما هم که تحمل می کنیم اما حداقل حقوق قانونی زندانی سیاسی و خانواده اش
رعایت شود. با عدم رعایت حقوق زندانیان یک فشار مضاعف را به آنها و خانواده هایشان
وارد نکنند و بعنوان شهروند این جامعه حقوق ما رعایت شود. اگر پنج سال بخواهیم این
شرایط را تحمل کنیم واقعا "آزاردهنده" و "سخت" است و انتظار
داریم در این مدت حداقل حقوق همسر و ما رعایت شود.
برادر داوود سلیمانی: مقررات جاری زندانها برای زندانیان سیاسی رعایت نمی شود
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۰:۰۷
مژگان مدرس علوم
جرس: دکتر داوود سلیمانی عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، استاد دانشگاه، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس ششم و معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات (زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی) است که در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت و در دادگاه به سه سال حبس محکوم گردید. وی که تاکنون فقط یک بار به مرخصی دو روزه آمده است، سال نو را مانند سایر زندانیان پس از انتخابات در زندان بسر برد.
برادر این اصلاح طلب دربند با اشاره
به ناراحتی های خانواده می گوید: " زندانیان
سیاسی با محدودیت های خاصی مواجه هستند بویژه عدم دسترسی به تلفن، آنها و خانواده
هایشان را در شرایط بدی قرار می دهد. دو تا از بچه های کوچک دکتر خیلی بهانه
پدرشان را می گیرند و همین تماس تلفنی باعث می شد شنیدن صدای پدرشان به آنها آرامش
بدهد تا راحت تر این شرایط را تحمل کنند اما متاسفانه تلفنها قطع است. همچنین به
ما وعده مرخصی برای عید داده بودند اما بعد موافقت نشد و بعد از پیگیری یک نامه
برای ملاقات حضوری گرفتیم. بعد که روز
اول فروردین بچه ها را بردیم تا پدرشان را ببینند و او را در آغوش بکشند، گفتند
زندان تعطیل است و بچه ها که به امید دیدن پدرشان تا کرج آمده بودند با گریه
برگشتند. نامه را دوباره برای پنج شنبه وسط عید تمدید کردیم اما بعد که نامه را
ارائه دادیم، گفتند اینجا رئیس زندان تصمیم می گیرد و ملاقات کابینی دادند و
ملاقات حضوری لغو شد."
گفتنی است، دکتر داوود سلیمانی در سال
78 و در زمان حمله لباسشخصیها به کوی دانشگاه تهران نقش مؤثری در افشای جنایتهای
لباسشخصیها و عوامل سرکوبگر نیروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه داشت.
متن گفتگوی "جرس" با برادر
دکتر داوود سلیمانی را با هم می خوانیم:
آقای سلیمانی علت عدم موافقت با مرخصی
برادرتان چه بوده و نتیجه پیگیری های شما تاکنون به کجا رسیده است؟
روز بیست و هشتم اسفند که من پیش آقای
جعفری بودم ایشان قول دادند که بعد از عید به دکتر مرخصی می دهند اما دیروز که به دادستانی
مراجعه کردم در آنجا گفتند که فعلا که خبری نیست و بروید.
علت آنرا هم نگفتند؟
نخیر، به ایشان که در مهر ماه چهل و
هشت ساعت مرخصی برای درمان داده بودند همان زمان قول دادند که اگر ما قضیه را رسانه
ای نکنیم مرخصی ادامه داشته باشد اما نه تنها مرخصی ادامه پیدا نکرد بلکه در
مناسبت هایی مثل عید نوروز که به بعضی ها مرخصی دادند ایشان همچنان در زندان
ماندند.
با توجه به مشکلات جسمانی که ایشان
داشتند الان در چه وضعیتی بسر می برند؟
شکر خدا حال عمومی اشان نسبتا خوب است
اما آن ناراحتی هایی که دارند و بصورت مزمن است به همین علت ایشان باید آزادتر
باشد تا مشکلات جسمانی اشان بهتر پیگیری شود.
ایشان هنوز در زندان رجایی شهر
نگهداری می شوند؟
بله، در بند سیاسی زندان رجایی شهر
هستند.
اطلاع دارید که عده ای از زندانیان
سیاسی این بند در اعتراض به شرایط نامناسب زندان و رفتار ماموران می خواهند دست به
اعتصاب غذا بزنند؟
این را من هم شنیدم، به هر حال از دی
ماه سال گذشته زندانیان را در شرایط سخت تری گذاشته اند. تلفن ها و ملاقات های
حضوری قطع شده وامکانات رفاهی نظیر کتاب و غیره هم محدود شده است. زندانیان سیاسی
با محدودیت های خاصی مواجه هستند بویژه عدم دسترسی به تلفن آنها و خانواده هایشان
را در شرایط بدی قرار می دهد. دو تا از بچه های کوچک دکتر خیلی بهانه پدرشان را می
گیرند و همین تماس تلفنی باعث می شد شنیدن صدای پدرشان به آنها آرامش بدهد تا
راحتت ر این شرایط را تحمل کنند اما متاسفانه تلفنها قطع است.
در میان صحبت هایتان به دلتنگی های
فرزندان دکتر سلیمانی اشاره کردید، می توانید کمی از فشارهای عاطفی که بویژه در
ایام عید بر آنها وارد شد صحبت بفرمایید؟
چه بگویم، به ما وعده مرخصی برای عید
داده بودند اما بعد موافقت نشد و بعد از پیگیری یک نامه برای ملاقات حضوری گرفتیم.
بعد که روز اول فروردین بچه ها را بردیم تا پدرشان را ببینند و او را در آغوش
بکشند، گفتند زندان تعطیل است و بچه ها که به امید دیدن پدرشان تا کرج آمده بودند
با گریه برگشتند. نامه را دوباره برای پنج شنبه وسط عید
تمدید کردیم اما بعد که نامه را ارائه دادیم، گفتند اینجا رئیس زندان تصمیم می
گیرد و ملاقات کابینی دادند و ملاقات حضوری لغو شد.
خوب طبیعتا شرایط خانواده ها که
عزیزانشان در زندان هستند به لحاظ روحی شرایط خوبی نیست مخصوصا کسانی که از مرخصی
محروم هستند. گلایه ما هم این است که طبق قوانین اگر زندانی شرایط خاص زندان را به
خوبی پذیرا باشد و رعایت مقرارت را کند، بعد از گذراندن نیمی از دوران محکومیتش
آزادی مشروط می گیرد. اما علی رغم اینکه مسئولان زندان از رفتار برادرم راضی بودند
و ما منتظر بودیم در ماه نهم، ایشان از حق آزادی مشروطشان استفاده کنند اما تاکنون
هیچ پاسخی به پیگیری های ما و خود ایشان داده نشده است. متاسفانه قوانین آیین نامه
های داخل زندانها رعایت نمی شود و یا حقوق زندانی که در کنفوانسیون هایی که ایران
هم عضوش است رعایت نمی شود و مشکل ایجاد می کند.
در پایان صحبتی با مسئولان قضایی
دارید؟
اصل قضیه یعنی نوع اتهام و خود اتهام
و محکومیتشان را خود دکتر سلیمانی و ما قبول نداریم اما با این حال ایشان شرایط
زندان را پذیرفتند و طوری عمل کردند که مشمول ماده سی و هشت یعنی آزادی مشروط شوند
اما متاسفانه این امر صورت نگرفت. بعبارتی احساس می شود که یکجانبه برخورد می شود.
ما می بینیم که زندانیان که جرایم خاص مثل قاچاق و غیره مرتکب شده اند خیلی راحت
مشمول این قوانین می شوند اما برای زندانیان سیاسی مقرارت جاری زندانها رعایت نمی
شود و این گلایه من از سیستم قضایی کشور است.
همسر حشمت الله طبرزدی: هر چه از سختی هایی که بر من و فرزندانم وارد شده بگویم کم گفته ام
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۰:۰۳
مژگان مدرس علوم
جرس: حشمت الله طبرزدی ۵٣ ساله، روزنامه نگار و دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران، نخست در مهرماه سال گذشته به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرائم علیه امنیت کشور، توهین به رهبر جمهوری اسلامی، توهین به ریاست جمهوری و اخلال در نظم عمومی" به نه سال زندان و ٧۴ ضربه شلاق محکوم شد. در دادگاه تجدیدنظر این حکم به هشت سال زندان کاهش یافت.
همسر حشمت الله طبرزدی در این خصوص می
گوید: "آقای طبرزدی ده ، یازده سال در زندان بودند و دوباره یکسال و نیم است
که در زندان هستند و حکم جدید برایشان زده اند، برای چه؟ فقط برای ابراز عقیده و
دلسوزی برای کشور و مردم ایران، فقط برای فراهم آوردن آزادی برای هموطنان خود. اگر
می گویند که آقای طبرزدی و امثال او اشتباه می کنند و حرفهایشان بر حق نیست چرا با
آنها گفتگو نمی کنند؟ چرا به جای آوردن آنها به پای میز بحث و گفتگو، آنها را به
سلولهای انفرادی می اندازند و حکمهای طویل المدت برایشان صادر می کنند؟ بخدا با
سرکوب و فشار بر این منتقدان شرایط بدتر خواهد شد و نتیجه ای بدست نخواهند آورد
زیرا امثال آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارند و تا برقراری آزادی
کوتاه نخواهند آمد."
گفتنی است، حشمت الله طبرزدی طی نامه
از زندان با اشاره به شرایط سخت و بحران زده کشور نوشته است: " به نظر می رسد
راه روشن جنبش اجتماعی و دموکراسی خواهی اخیر که به جنبش سبز شناخته می شود، راه
نجات ملی باشد. راهی جز جنبش سبز در پیش روی ما نیست
و این را نیز از بین خواسته های همه مردم و مخالفین می گذرد. از پیشرفت های
ارزشمند جنبش دموکراسی خواهی این است که حتی اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات
شروط حداقلی تعیین کرده و به حاکمیت اعلان کرده اند که بیش از این حاضر نیستند به
صورت فله ای در انتخابات غیر دموکراتیک شرکت کرده و تنور حاکمیت استبدادی را داغ
نمایند. راه دشوار و دراز دموکراسی خواهی را
با "شکیبایی، خردمندی و اتحاد" خواهیم پیمود ."
متن کامل گفتگوی "جرس" با
همسر حشمت الله طبرزدی در پی می آید:
خانم طبرزدی لطفا از آخرین ملاقاتی که
با همسرتان داشتید برایمان بگویید.
ما پنج شنبه هفته گذشته با ایشان
ملاقات داشتیم که ملاقات کابینی بود و همین ملاقات کابینی هم در شرایط بسیار بدی
انجام شد. صدا از گوشی تلفن نمی رفت و پشت دو تا شیشه و میله به مدت یک ربع فقط
چهره هم را می دیدیم و هماهنگی و امکانات برای حتی ملاقات های کابینی هم بسیار نامناسب
است. حتی مادرشان را که مریض حالند آورده بودیم تا پسرش را ببیند اینقدر دسترسی به
امکانات بد بود که حتی آب نبود به این مادر مریض بدهیم.
شما چه مدت است که ملاقات حضوری و
تلفن ندارید؟
ما بیشتر از سه ماه است که ملاقات
حضوری و تلفن نداریم. علاوه براین جابجایی مداوم آقای طبرزدی (در این یکسال و چند
ماهی که ایشان در زندان است زندانشان را عوض کرده اند و الان در زندان رجایی شهر
کرج است که برای خانواده خیلی سخت شده و در زندان کرج هم مدام جابجایش می کنند)
علاوه بر آن نبود امکانات در زندان هم باعث ناراحتی زیاد ایشان و خانواده شده است.
حتی خود آقای طبرزدی گفتند برای مرخصی عید هم دوندگی نکنید چون بی نتیجه است. اینها حتی تماس تلفنی که کمترین حقوق یک زندانی است را قطع
کرده اند و با این شرایطی که در زندانها حاکم است مرخصی نمی دهند. درست هم می
گفتند چون ما فکر می کردیم به ایشان مرخصی عید بدهند اما حتی نگذاشتند ایشان در
ایام عید با خانواده و مادر مریض حالشان تماس تلفنی داشته باشند چه برسد به مرخصی..
اخیرا اعلام شده که برخی از زندانیان
سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدات و فشارهای وارد
بر خانواده ها، تا زمان تغییر رفتار کارگزاران امنیتی و قضایی دست به اعتصاب غذا
خواهند زد که امضای آقای طبرزدی هم در پای این بیانیه به چشم می خورد شما خبری از
این موضوع دارید؟
همه زندانیان به شرایط دشوار و سخت
زندان از جمله نحوه ملاقات ها، قطعی تلفن و نبود امکانات بهداشتی اعتراض دارند.
البته من دقیقا از اعتصاب غذا اطلاع ندارم چون ملاقات ما پنج شنبه بوده و شاید
آقای طبرزدی برای اینکه ما ناراحت نشویم چیزی به ما نگفتند. من همیشه نگران وضعیت
آقای طبرزدی هستم و از ایشان خواسته ام که اعتصاب نکنند زیرا اینقدر انواع فشارها
بر روی زندانیان است که حالا از جانشان هم بخواهند مایه بگذارند تاثیری ندارد و
اعتصاب غذا باعث بدتر شدن وضعیت جسمانی آنها می شود و در زندان هم که رسیدگی نمی
کنند.
وضعیت روحی و جسمی ایشان چطور است؟
در هر ملاقاتی همیشه ما از ایشان
روحیه می گیریم و روحیه اشان عالی است اما خوب از این وضعیت و شرایطی که در زندان
بر او و زندانیان دیگر تحمیل می شود بسیار عصبانی هستند چرا که از ابتدایی ترین
حقوق یک زندانی "محروم" هستند.
خانم طبرزدی در پی تائید حکم سنگین
هشت سال زندان آقای طبرزدی در دادگاه تجدیدنظر، سازمان عفو بینالملل با انتشار
مطلبی خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط ایشان شده و به مقامات جمهوری اسلامی به
عنوان عضوی از میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی یادآوری کرده که دولت موظف به
حمایت از حقوق مربوط به آزادی بیان و تشکل میباشد. شما بعنوان همسر ایشان این
اقدامات را تا چه حد در بهتر شدن شرایط همسرتان موثر می دانید؟
قطعا این نامه ها و اقدامات بی تاثیر
نیست. خوب آقای طبرزدی بخاطر هدف و اعتقادی که دارند تمام شرایط سخت زندان را تحمل
می کنند و بعبارتی در راه ایمان و اعتقادش از خود و خانواده اش گذشته و ایثار کرده
است. آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان کامل دارد و می داند که اعتقاداتش برحق
است و به همین دلیل آزادی خود و آسایش خانواده خود را در راه فراهم آوردن شرایط
بهتر و آزادی برای هموطنان خود فدا کرده است. اما متاسفانه علی رغم این نامه ها
این آقایان هرکاری که خودشان می خواهند انجام می دهند. اما خوب نباید از این نکته
غافل بود که این اقدامات حقوق بشری شاید در کوتاه مدت موثر واقع نشود اما در
درازمدت "تاثیر" گذار است.
در چند ماه اخیر علاوه بر شرایط نامناسب
زندانیان سیاسی خانواده های آنها هم برای پیگیری عزیزان خود مشکلات زیادی را متحمل
شدند و همواره با درهای بسته و عدم پاسخ مسئولین مواجه شده اند بویژه در چند ماه
اخیر فشارهای زیادی بر خانواده ها وارد شده و تهدید شده اند که در خصوص شرایط
نامناسب زندانیان سیاسی مصاحبه و اطلاع رسانی نکنند. لطفا از سختی هایی که بر شما
و فرزندانتان در این مدت وارد شده، صحبت کنید؟
هر چه از سختی هایی که بر من و
فرزندانم در این مدت وارد شده بگویم کم گفته ام واصلا قابل تصور نیست. شما تصور
کنید من شش فرزند دارم همیشه سعی کرده ام که این شرایط دشوار تاثیری در مسیر درس و
دانشگاه و آینده آنها نداشته باشد اما علی رغم تمام تلاش ها آنها این فشارها و
دلتنگی ها را داشته اند. شما می دانید
که آقای طبرزدی ده - یازده سال در زندان بودند و دوباره یکسال و نیم است که در
زندان هستند و حکم جدید برایشان زدند، برای چه؟ فقط برای ابراز عقیده و دلسوزی
برای کشور و مردم ایران، فقط برای فراهم آوردن آزادی برای هموطنان خود. اما
متاسفانه در تمام این سالها نه تنها آقای طبرزدی در فشار بودند بلکه من و فرزندانم
هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردیم. حتی
مادر آقای طبرزدی که مادر دو شهید هستند و سه نوه یتیم خود را با مشکلات فراوان و
بردباری بزرگ کردند حالا باید برای دیدن فرزند خود از گلپایگان بیاید و با مشکلات
جسمانی که دارد این سختی ها را تحمل کند تا فرزند خود را از پشت میله های زندان
ببیند. خوب آن موقع در زمان شاه و فشارهای ساواک آنجور مبارزه کردند و حالا در
جمهوری اسلامی هم باید اینگونه رفتارها را تحمل کند. چرا؟
در پایان صحبتی دارید؟
من برای اولین بار است که مصاحبه می
کنم و در طی این سالها همیشه سعی کردم در حاشیه سختی ها را تحمل کنم. اما فقط این
را می خواهم بگویم که زندانیان سیاسی دارند حکم خود را می گذارنند اگر فرض هم
بگیریم که گناه کرده اند که نکرده اند، حقوقی دارند که باید رعایت شود. چرا از
حقوق ابتدایی خود در زندان محروم هستند و در بدترین شرایط نگهداری می شوند؟
خانواده های آنها چه گناهی مرتکب شده اند که این همه سختی را باید تحمل کنند؟ اگر
می گویند که آقای طبرزدی و امثال او اشتباه می کنند و حرفهایشان بر حق نیست چرا با
آنها گفتگو نمی کنند؟ چرا به جای آوردن آنها به پای میز بحث و گفتگو، آنها را به
سلولهای انفرادی می اندازند و حکمهای طویل المدت برایشان صادر می کنند؟ بخدا با
سرکوب و فشار بر این منتقدان شرایط بدتر خواهد شد و نتیجه ای بدست نخواهند آورد
زیرا امثال آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارند و تا برقراری آزادی
کوتاه نخواهند آمد.
مسعود آقایی؛ اوین، قزلحصار، حالارجایی شهر
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۱۳:۵۴
جرس:
فرزند مسعود آقایی در دلنوشته ای به پدر با توجه به انتقال وی به زندان رجایی شهر و
شرایط دشوار این مکان آورده است: بابا روزهای سختی رو تو خوزستان تو سال های جنگ ایران و عراق
تحمل کرده، خطرناک ترین مکان ها و سخت ترین شرایط آب و هوایی و ... رو دیده و
تجربه کرده است.
مسعود آقایی از متخصصان ساختمانی و از مدیران عالی رتبه ستاد
بازسازی خوزستان در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و در بحبوحه جنگ بوده است. وی
پیش از این نیز در سال هشتاد به اتهام سیاسی در زندان بود که با قید وثیقه آزاد
شد. او که سال گذشته به همراه همسرش بدر السادات مفیدی، دبیر انجمن صنفی روزنامه
نگاران بازداشت شده بود ، به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی مردم در روزهای پس از
انتخابات پر از مناقشه سال گذشته، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش ماه حبس
تعزیری محکوم شده است.
مسعود آقایی از بیماری برونشیت و آسم
رنج می برد، که به دلیل شرایط نامناسب زندان قزل حصار کرج که هم اینک آنفولانزا در
آن شیوع پیدا کرده، خطر ابتلای وی به ذات الریه وجود دارد. این موضوع خانواده او
را بسیار نگران کرده است.
متن این دلنوشته که در اختیار جرس
قرار گرفت به شرح زیر است:
حدود یک سال پیش، با پدر در مورد
بندهای مختلف اوین که در دو دوره بازداشتش دیده بود، شوخی می کردیم. اون موقع اصلا
باور نمی کردم حرفی که از روی تخیل احمقانه ام زده ام، روزی اتفاق بیافتد. از
اونجایی که همیشه در روابط دختر و پدریمون تا می تونستیم همدیگر رو الکی اذیت می
کردیم و تنها محض خنده برای یکدیگر آرزوهای بد می کردیم (روش محبت ما هم این جوریه
دیگه)، بهش گفتم :"حالا که اوین رو دیگه یاد گرفتی بهتر زندان های
دیگه رو هم امتحان کنی".
زمانی که براش از دادسرای اوین
احضاریه اومد، تنها نکته ای که دلخوشمون می کرد این بود که بودن در کنار دوستانش،
این حقیقت تلخ رو براش آسون تر می کند. اما یک ماه بیش تر از ورودش به اوین نگذشته
بود که بهش گفتن جرمت امنیتی نیست و باید به زندان قزلحصار منتقلت کنیم. گفتن این
نکته شاید ضروری باشه که جرم به اصطلاح غیر امنیتی پدر من توسط شعبه ای (شعبه 26
دادگاه انقلاب) صادر شده که منحصرا به جرایم امنیتی رسیدگی می کند. جالب تر اینکه
بنا به گفته پدرم، در بدو ورود به زندان قزلحصار افسر نگهبان مربوطه هنگام تحویل
پدرم بخش اقدام علیه امنیت ملی را از ابتدای اتهام وی برداشته و تنها بخش اخلال در
نظم عمومی را نگه داشته تا بتواند وجود یک زندانی امنیتی را در این زندان توجیه
کند.
وقتی وارد قزلحصار شد، مکانی که از
نظر برخی مسئولان قضایی کشور، زندان با اعمال شاقه به حساب می یاد، وارد اتاقی شده
بود 8 متری، که 15 نفر در اون اتاق ساکن بودند (هر نفر تنها نیم متر مربع!!!).
وجود 14 معتاد که تعداد زیادی از اون ها کارتن خوابهایی بودند که به دلیل نداشتن
سرپناه با خلاف های کوچک به امید یافتن غذا و جایی برای رهایی از سرمای زمستان خود
رو اسیر میله های قزلحصار کرده بودن، شرایط بهداشتی رو انقدر حاد کرده بود که
وضعیت پدرم با سابقه بیماری های ریوی برای ما بسیار نگران کننده شده بود. با وخیم شدن وضع جسمی پدرم، علاوه بر حاد شدن بیماری ریوی اش و
نیز ابتلا به بیماری های گوارشی و پوستی، بعد از کلی دوندگی به یک اتاق خلوت تر
منتقل شد (این دفعه هر نفر یک متر مربع!!!).
تازه داشت به این شرایط عجیب که شاید
تجربه ی آن در زندگی برای فردی با موقعیت فرهنگی و اجتماعی پدرم بسیار غیر محتمل
باشد، عادت می کرد، که دیروز با تماسی از سوی یکی از زندانیان قزلحصار متوجه شدیم
که به رجایی شهر منتقل شده است. شنیدن این خبر، درست در زمانی که ما شمارش معکوس
را برای روز آزادیش شروع کرده بودیم، شوک بزرگی بود. یاد گرفتن این نکته از پدرم
که در هر اتفاق بد بخش های خوبش رو پیدا کنیم، ما رو امیدوار کرد که در رجایی شهر
تا حدودی اصل تفکیک جرایم رعایت می شه و بنابراین مابقی محکومیتش رو در کنار
زندانیان سیاسی دیگه سپری می کنه. اما زمانی که از زندان رجایی شهر با ما تماس
گرفت، فهمیدیم که در این زندان هم در سالن جرایم عادی خواهد بود. ظاهرا استناد
آنها برای عدم انتقالش به بند سیاسی ها کارتکس صادر شده در زندان قزلحصار بوده تا
حکم شعبه 26 دادگاه انقلاب!!!!
با توجه به اینکه گفته بود تمام طول
راه (به مدت 2 ساعت) به دستاشون از پشت دست بند زده بودن و سبب شده بود که نتونه
تمام وسایلش رو از زندان قزلحصار به دنبال خودش بیاره، باعث می شد تا نگران وضعیتش
باشیم. فکر اینکه چه طور مایحتاجش رو دو سه روز اول جور کنه، ذهنمون رو مشغول می
کرد. اما تجربه قزلحصار که به گفته برخی بدترین زندان کشور است، باعث می شد تا
تصور کنیم پدرم در این جا هم می تواند روزها را آنگونه که در قزلحصار گذراند، سپری
کند. اما در تماس صبح امروز متوجه شدیم که شب تا صبح را در راهروی بند گذرانده
است. از شنیدن این خبر اینقدر پریشان بودیم که حاضر بودیم به هر دری بزنیم تا برای
آزادی پدرم کاری انجام دهیم. الان که چند ساعت گذشته و راحت تر می تونم فکر کنم،
به خودم می گم، بابا روزهای سختی رو تو خوزستان تو سال های جنگ ایران و عراق تحمل
کرده، خطرناک ترین مکان ها و سخت ترین شرایط آب و هوایی و ... رو دیده و تجربه
کرده است.
این که همیشه زندگی رو با همه سختی
هاش ساده گرفته شاید تنها امید باقی مانده برای ماست تا آرامشمون رو حفظ کنیم.
بی اطلاعی نمایندگان مجلس از وضعیت زندانیان سیاسی کشور
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۰, ساعت ۱۷:۰۸
جــرس: در حالیکه تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی، علی رغم حق قانونی خود، امکان استفاده از مرخصی های چند روزه و بعضا استعلاجی، در ایام نوروز را پیدا نکرده بودند، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی طی سخنانی مدعی شد "هیچ زندانی نداریم که در نوروز اخیر به مرخصی نیامده باشد ."
به گزارش کلمه ، این در حالی است که
چند صد زندانی سیاسی نوروز امسال را در زندان های کشور گذراندند و از امکان هرگونه
آزادی موقت یا مرخصی محروم شدند .همچنین زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر از هر
گونه مرخصی نوروی محروم ماندند و تعدادی از آنها نه برای دو نوروز ، که چندمین سال
متوالی سال نو را از پشت میله های زندان آغاز کردند .
براساس قوانین، مرخصی از حقوق اولیه
زندانیان محسوب می شود اما مسوولان قوه قضاییه و امنیتی از آن به مثابه اهرم فشار
بر زندانیان و خانواده هایشان استفاده می کنند و بر اساس قواعدی نامشخص برخی
زندانیان رابه مرخصی نوروزی می فرستند و دیگران را نیز از آن محروم می کنند .
گفتنی است احمد زید آبادی، مسعود
باستانی، مجید توکلی ،مجید دری، ضیا نبوی، علی ملیحی، احمد کریمی، احسان عبده
تبریزی، بهاره هدایت، منصور اسانلو ، مهدیه گلرو، عاطفه نبوی، مهدی محمودیان ،
فاطمه رهنما، نادر کریمی جونی، عالیه اقدام دوست، زینب بایزیدی ، رسول بداقی، شبنم
و فرزاد مدد زاده ، حشمت الله طبرزدی، ابراهیم مددی ،عیسی سحرخیز، و …تنها
تعدادی از زندانیانی هستند که چند نوروز رابه مرخصی نیامده اند .
همچنین باستانی ، زید آبادی ، سحرخیز
روزنامه نگاران زندانی دو نوروز متوالی است که از مرخصی محرومند و زندانی چون
منصور اسانلو رییس سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی چهار سال است که از هر گونه مرخصی
محروم مانده است .
بر پرونده برخی از زندانیان سیاسی
نیز، عبارت "بدون مرخصی" نقش بسته است و همین عبارت که یک زندانی سیاسی
را از همه حقوق یک زندانی عادی هم محروم می کند توسط بازجویان وزارت اطلاعات بر
پرونده برخی زندانیان نوشته می شود و به واسطه آن و اعمال نظر بازجویان، دادستان و
قاضی پرونده که به شدت وابسته به نهادهای امنیتی هستند زندانی سیاسی را از همه
حقوقش محروم می کنند .
همچنین تعدادی از خانواده های
زندانیان سیاسی که برای درخواست مرخصی برای عزیزان شان به دادستانی و دیگر دستگاه
های قضایی مراجعه کرده بودند، با دیدن این عبارت بر پرونده زندانی شان، همه امید
خود را برای گرفتن مرخصی از دست داده بودند . عماد بهاور، زندانی سیاسی که به ده
سال زندان محکوم شده است نیز، بر پرونده اش این جمله نوشته شده، جمله ای که او را
حتی از حقوق یک زندانی با جرایم سنگین همچون کسی که قاچاق مواد مخدر کرده نیز
محروم کرده است .
بر اساس این گزارش، خانواده زندانیان
سیاسی می پرسند ؛ آیا نایب رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس از وجود این زندانیان بی
خبر است و حتی توانایی دیدار با خانواده برخی از آنان را که از روزنامه نگاران و
فعالان برجسته حقوق بشر کشور محسوب می شوند نیز ندارد که چنین سخنانی بر زبان می آورد؟خانواده
زندانیان سیاسی همچنین تاکید می کنند که بارها خواستار دیدار با نمایندگان مجلس
شده اند اما این نمایندگان از پذیرفتن خانواده ها خودداری کرده اند .
بهمن احمدی امویی، عبدالله مومنی،
کیوان صمیمی، هنگامه شهیدی، مسعود لواسانی، عماد الدین باقی، داوود سلیمانی، سیامک
قادری،رضا شهابی ، مصطفی تاجزاده، نسرین ستوده ، محمد نوری زاد، رضا رفیعی
فروشانی، احسان مهرابی، ارژنگ داوودی، ایوب قنبر پوریان، نظام حسن پور، امیر خسرو
دلیر ثانی، بهروز جاوید تهرانی، بهنام ابراهیم زاده، محمد رضا محمدی ، حسین رونقی
ملکی، علی بهزادیان نژاد ، حسن اسدی زید آبادی ، ابراهیم مددی ، سعید متین پور،
وحید طلایی، آرش سقر، آرش صادقی و ... تعداد دیگری از زندانیان سیاسی کشور هستند
که ماه ها است از هرگونه مرخصی بی بهره بوده اند .