استفاده از تعبیر «پیشروی در باتلاق» برای نشان دادن اثرات مخرب نحوه اجرای هدفمند کردن یارانهها از سوی فرشاد مؤمنی شاید بیانگر واقعیتی انکار ناپذیر از آنچه باشد که در حال اتفاق است و تمامی منتقدان نیز بر آن صحه گذاشتهاند.
این عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفتوگو با ایلنا، با تاکید بر اینکه “اطلاق عنوان هدفمندی یارانهها برای آنچه در عمل اتفاق افتاده و به اجرا در آمده یک اتهام بزرگ و نسبت ناروا است” همچنین میگوید: استفاده از واژه پیشروی در باتلاق برای نشان دادن عمق فاجعه ناشی از شوک درمانی است امیدوارم که نظام تصمیم گیری و به خصوص نهادهای نظارتی و در راس آنها مجلس محترم قبل از اینکه هزینههای بیشتری از این ناحیه به کشور وارد شود، بازنگری جدیتر در این حوزه کنند.
این استاد دانشگاهبا اشاره به “توهم پولدار شدن دولت از طریق شوک درمانی” تصریح می کند: همین طور که در بحثهای دیگری که طی دو ماههٔ اخیر داشتیم توضیح دادم و مستندات آن هم کاملا به صورت آشکار در لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ منعکس هست، در ابتدا توهم دست یابی به بیش از ۹۰هزار میلیارد تومان درآمد نیروی محرکه اصلی این کار شد اما شما امروز میبینید که حتی دست یابی به نیمی از هزینههای پرداختهای نقدی هم دارد حکم رویا پیدا میکند این مسالهای بود که همواره گوشزد میکردیم اما توجهی به آن نشد.
مشروح گفت و گوی علی پیرولی خبرنگار ایلنا با فرشاد مومنی درباره نحوه اجرا و آثار هدفمند کردن یارانهها را در ادامه بخوانید:
آقای دکتر بعد از گذشت تقریبا یک سال از اجرای هدفمند سازی یارانهها ارزیابی خودتان را از این طرح بیان کنید؟
اطلاق عنوان هدفمندی یارانهها برای آنچه در عمل اتفاق افتاده و به اجرا در آمده یک اتهام بزرگ و نسبت ناروا است. به خاطر اینکه هر نسبتی به این کارداده شود قطعا نسبت هدفمندی را نمیتواند مشمول شود. برای اثبات این موضوع میتوان حتی به گفتههای مسؤولان و دست اندرکاران این امر استناد کرد. مسئولان رسمی این کار هم اذعان میکنندکه درزمینه پرداختهای نقدی بیش از ۷۰ میلیون نفر را پوشش میدهند و بنابراین به هیچ وجه هیچ نسبتی با مفهوم هدفمندی ندارد و روال گذشته به مراتب هدفمندتر از وضع موجود بود. این یک شوک درمانی بود که با عنوان دیگری تصویب و به شکل کاملا متفاوتی از آنچه تصویب شد به اجرا در آمد. و همانطور که همه تجربههای شوک درمانی نشان داده آثار مخرب متناسب سیاسی و اجتماعی خودش را تا همین الان به طور دقیق بر اساس انتظارات تئوریک نشان داده است.
البته در این مدت برخی ادعا میکنند که تبعات ناشی از اجرای این طرح به وضوح در اقتصاد نشان داده نشد، علت چه بود؟
در مورد آثار اقتصادی این مسئله، مجموعهای از تدابیر و تمهیدات اندیشیده شده و به اجرا گذاشته شد تا واقعیتهای آثار اقتصادی آن با وضوح و به صورت آشکار در معرض دید و قضاوت قرار نگیرد. ولی برای اهل نظر و متخصصینی که این مسایل را دنبال میکنند همه آنچه به لحاظ تئوریک انتظار میرفت به دنبال شوک درمانی اتفاق بیفتد این اتفاق افتاده برای مثال در همان اولین ماه پس از آغاز شوک درمانی شاخص هزینههای تولید کننده بیش از ۳۲ درصد افزایش نشان داد اما بعدا تدابیر و تمهیداتی اندیشیده شد برای اینکه واقعیتهای از این قبیل به آن اندازه واضح نباشد که آدمهای غیر متخصص هم متوجه آن شوند. دامنه این تدابیر از توقف انتشار آمارها، تا اجبارهای غیر متعارف برای انجام کارهای نادرست بر علیه تولید کنندگان و راه کارهای از بین برنده اعتماد اجتماعی را شامل میشد.
شما به آثار مخرب اجتماعی نیز در این طرح اشاره کردید، اگر امکان دارد نگرانی خود را در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
تبعات اجتماعی این پدیده اثربسیار مخرب تری از آثار اقتصادی دارد و فکر میکنم گریبان جامعه ایران را تا سالهای طولانی رها نخواهد کرد. در همین چند ماهه اخیر حتی اگر بخواهیم به گزارشهایی که در سطح رسانههای مکتوب انعکاس یافته بسنده کنیم ملاحظه میگردد که شدت آسیب پذیری مردم از هزینههای کمر شکن درمانی بیشتر شده و خانوارهای فقیر در فرستادن فرزندانشان به مدرسه بیش از گذشته با مشکل روبرو هستند واینها غیر از افزایش چشمگیر همه انواع آسیبهای اجتماعی است. از جرم و جنایت گرفته تا سرقت و طلاق و صدور چکهای بلا محل همگی پدیدههایی هستند که اعتماد و انسجام اجتماعی را با چالشهای جدی مواجه کردهاند.
شما از طرح هدفمند سازی یارانهها بارها از واژه کلیدی شوک درمانی استفاده کردهاید، اما به نظر میرسد اگر به تاریخچه این طرح نگاهی داشته باشیم، این سیاست تعدیل ساختاری در دورههای گذشته نیز برای اجرا پی گیری میشد، لذا این ابهام ایجاد میشود که به معنای واقعی اجرای تعدیل ساختاری درست است یانه؟
اصل ایده شوک درمانی به عنوان یکی از اجزای کلیدی بسته سیاستی معروف به برنامهشکست خورده تعدیل ساختاری مطرح بود و هست، بنابراین از همان زمانی که برنامه شکست خورده تعدیل ساختاری در دستور کار مدیریت اقتصادی کشور از سالهای ۶۸ به بعد قرار گرفت همواره این مسئله مطرح بود. در آن سالها ایده شوک درمانی یک بار از طریق افزایش چشمگیر نرخ ارز در بوته آزمایش قرار گرفت و آثار آن در قالب فشارهای شدید به بخشهای کشاورزی و صنعت، تحمیل رکود تورمی به اقتصاد ملی و بروز ناآرامیهای اجتماعی ظاهر گشت. بنابراین هنگامی که کسانی توصیه شوک درمانی به دولتهای وقت میکردند و منظورشان تکرار تجربه شوک نرخ ارز در زمینه حاملهای انرژی بود با مقاومت نظام تصمیم گیری وتخصیص منابع روبرو شدند. چرا که در آن زمان به طور نسبی صدای کارشناسی و بحثهای علمی خریدار بیشتری داشت. آنها نیز گرچه ابتدا از وعدههای کاذبی که برای توجیه این سیاست مخرب مطرح میشد اغواء شده بودند اما در نهایت با کوششهای کارشناسی متقاعد شدند که چنین ریسکی را نکنند و کشور را در معرض هزینههای آن قرار ندهند.
اما در دولت آقای احمدینژاد همین ریسک اجرا شد؟
بله، وطنز تلخ ماجرا این است که این سیاست نهایتا به دست کسانی اجرا شده که افراطیترین شعارها را بر علیه برنامهٔ تعدیل ساختاری میدادند و اساسا مشروعیت خودشان را هم در نفی و نقد و انکار جهت گیریها و توصیههای اجرایی برنامه تعدیل ساختاری جستجو میکردند و به این عنوان اصلا سرکار آمدند اما اینها در عمل آمدند خشنترین و مخربترین گزینه از بسته تعدیل ساختاری را به اجرا گذاشتند.
یکی از عوامل اصلی اجرای این طرح و به قول شما شوک درمانی، افزایش درآمدهای دولت بود به نظر شما چقدر دولت در این زمینه موفق بوده است؟
مهمترین وجه اغواگری این سیاست برای دولتها توهم پولدار شدن از طریق
شوک درمانی بوده و هست. همین طور که در بحثهای دیگری که طی دو ماههٔ اخیر
داشتیم توضیح دادم و مستندات آن هم کاملا به صورت آشکار در لایحه بودجه سال
۱۳۹۰ منعکس هست. در ابتدا توهم دست یابی به بیش از ۹۰هزار میلیارد تومان
درآمد نیروی محرکه اصلی این کار شد اما شما امروز میبینید که حتی دست یابی
به نیمی از هزینههای پرداختهای نقدی هم دارد حکم رویا پیدا میکند این
مسالهای بود که همواره گوشزد میکردیم اما توجهی به آن نشد.
همانطور که گزارشهای کمیسیون تخصصی تحول اقتصادی در مجلس نشان میدهد و
لایحه بودجه سال ۹۰ نیز مشخص میکند و همان طور که گزارشهای متعدد مرکز
پژوهشهای مجلس نشان داده کاملا امروز اثبات شده که تصور اینکه درآمدهای
چشمگیری بدون زحمت نصیب دولت میشود یک توهم بیشتر نبوده است. با این تفاوت
که الان دولت که بزرگترین مصرف کننده در اقتصاد ملی است بیشترین زیان را
هم متحمل میشود.
اما این همه ماجرا نیست. بحث بر سر این است که آسیب پذیری دولت در زمینه
هزینههای سرمایه گذاری بیش از آسیب پذیری در زمینه هزینههای مصرفی است.
بنابراین ممکن است خسارت اخیر که آثار دور مدت و هزینههای بسیار سنگینی
برای نظام ملی به همراه داشته باشدبرای افراد غیر متخصص در کوتاه مدت غیر
ملموس باشدو اما هرکس که الفبای توسعه را میداند به سهولت متوجه خواهد شد
که تشدید روند کند تشکیل سرمایه به خصوص آنجا به سرمایه گذاریهای مربوط به
افزایش ظرفیتهای تولیدی جامعه باز میگردد چه هزینه فرصت سنگینی برای
توان رقابت اقتصاد ملی به همراه خواهد داشت.
شما تأکید دارید که این طرح مورد بازنگری قرار بگیرد واقعا این امر امکان پذیر است؟
دو ماه پیش نظام تصمیم گیری کشور را خاضعانه دعوت کردم به اینکه یک بار در یک سطح قابل قبول و با مقیاس و معیار صرفا کارشناسی و آن هم فقط براساس آمار و اطلاعاتی که خود دولت میپذیرد، این سیاست را مورد بازنگری قرار بدهند. اگر همگان بپذیرند که این سیاست شکست خورده و این تنها هزینهاش نیست که یک سیاستی که این همه برایش سرمایه گذاری پرستیژی شده شکست خورده است، شکست اصلی آثار و پیامدهای بسیار مخرب اجتماعی و اقتصادی آن است که به گمان من به یک بازنگری در مقیاس ملی و مبتنی بر یک گفت و شنود مستند عالمانه و آزادانه میتواند استوار باشد. باور اینجانب این است که در این زمینه هر روز که تاخیر شود در این بازنگری بنیادی جامعه هزینههای سنگین تری را متحمل خواهد شد.