تازه ترین مطالب این وبلاگ را که به درخواست شما به آدرس ایمیلتان فرستاده شده است. لطفا ببینید و برای دوستانتان هم بفرستید.اگر میخواهید اشتراکتان را قطع کنید، پایین صفحه را نگاه کنید. برای مشترک دوستانتان آنها در این خبرنامه میتوانید آدرس ایمیل آنها را در این صفحه وارد کنید: » فرم اشتراک ایمیلی «سردبیر: خودم»
توجه: برای دسترسی به این وبلاگ بدون فیلتر از این به بعد میتوانید از این نشانی استفاده کننید:
httpS://i.hoder.com لينکدونی -
Sep. 5
لينکدونی -
Sep. 4
خوشحالم که احمدینزاد دارد دوباره میرود نیویورک و قرار است باز هم کلی برنامه داشته باشد. ایندفعه حمید مولانا هم که تازگی به عنوان مشاور رسمی او معرفی شده دستش خیلی بازتر خواهد بود برای کارهای خلاقانه از قبیل سخنرانی در دانشگاه کلمبیا که ایدهی پارسال او بود. هرچه باشد مولانا شهروند آمریکا هم هست و بعد از این همه سال زندگی و استادی در سطح بالا در یکی از دانشگاههای خوب آمریکا، کلی تجربه و رابطه و آشنا دارد که این روزها به شدت به درد میخورد. مشایی را هم دارد با خودش میبرد که اتفاقا او هم یکی از موثرترین آدمهای پشتپردهی دیپلماسی عمومی احمدینژاد بوده است و خوشحالم که رییسجمهور شجاعانه پشت رفیق و همکارش ایستاد و به کسی باج نداد. ولی با اینکه شاید کمی دیر شده باشد، فکر کردم که بد نیست یک فهرست از تمام ایدههایی که به ذهن همهمان میرسد که خوب است احمدینژاد در نیویورک انجام دهد جمع کنیم. بالاخره اینجا را خیلیها میخوانند و به گوش آنها که باید میرسد و بعید نیست اثر هم بگذارد. برای همین از همه میخواهم سه تا پنج ایدهی خلاقانه به رییس جمهور پیشنهاد دهید. مال خودم اینها است: ۱) بردن نمایندهی یهودیان ایران در مجلس به همراه خود و دعوت عمومی از تمام یهودیهای ایرانی و غیر ایرانی ساکن آمریکا، بخصوص ایرانیتبارهای نسل دومی که هرگز ایران را ندیدهاند، برای بازدید از ایران به اضافهی یک سری مشوق عملی ۲) اعلام یک بودجهی پنج میلیون دلاری برای کمک به سازمانهای غیردولتی آمریکایی که در زمینهی دفاع از حقوق زنان، مهاجران و اقلیتهای قومی در آمریکا کار میکنند ۳) نوشتن چند نامهی سمبولیک به چند خانوادهی فقیر سیاهپوست ایالت جورجیا که پس از طوفان کاترینا همهی زندگیشان را از دست دادند و هیچکس هم از طرف دولت آمریکا به آنها نرسیده است و دادن ده هزار دلار وام بدون بهره (قرضالحسنهی خودمان) به این خانوادهها و صد خانوادهی دیگر که برای این وام به دفتر حافظ منافع ایران درخواست بدهند ۴) نوشتن یک نامهی مختصر و مفید به مردم نیویورک به مناسبت یازده سپتامبر در نیویورکتایمز (چه بهتر به عنوان یک مقاله وگرنه به عنوان آگهی) و توضیح اینکه چرا میخواسته با قربانیان آن حادثه در نیویورک همدردی کند و چه میخواسته بگوید و چه بکند که دولت آمریکا اجازهی آن را به او نداده است ۵) دعوت رسمی از دانشآموزان باهوش ولی فقیر آمریکایی که توان تحصیل در دانشگاههای گران آمریکا را ندارند، برای آمدن به ایران و گرفتن لیسانس در رشتههای فنی و مهندسی و ریاضی و فیزیک در دانشگاههای تهران و شریف و اصفهان بطور مجانی و به شرط یادگرفتن زبان فارسی و کار در دانشگاههای ایران به مدت نصف سنوات تحصیلیشان
Excerpt:
What do you think Ahmadinejad should do this year in New York City? I have five ideas and I'd like to publish yours too.
نظرات ديگران
:
I think you are perfect for Ahmadinjad, both of you don't know shit about anything. Also both of you talk about things you don't know. At least read Wiki about Katrina before talk about it! Dumbass
:
باید قبل از سفر درست بنشینه با مشاورینش، متن سخنرانیهاش رو بررسی کنه. بعضی وقتها دولتمردانی ایرانی خیلی هم چرند نمیگن، اما اینقدر مدل صحبتشون و ترمینولوژیشون با زبان رایج در غرب تفاوت داره که نه میشه درست ترجمهاش کرد نه درست فهمید. اینها اگر میخواهند به وسیله رسانهها با مردم (حالا نه همه مردم، اون باهوشترها) گفتگو کنند، باید دست کم یک مقداری وقت روی تنظیم متونشون بگذارند که از حالت هیئتی و نیمهآخوندی در بیاد، بجای خوندن قصه حسین کرد شبستری مستقیم روی نکات اصلی تاکید کنند، مطالبشون رو واضح بیان کنند که رسانههای غربی نتونند بیان به راحتی نصفش رو سانسور کنند یا برداشت نادرستی ازش ارائه بدن. بخدا تا اینها حرف زدن رو یاد بگیرن همه ما دق کردیم دیگه!
:
هودر جان بابا چرا به این داش مهدی توضیح نمیدی کاترینا کجاها رو خراب کرد . لوییزیانا - جورجیا - می سی سی پی - الاباما . بابا زمان کاترینا انقدر امریکاییها اسم این چهار برادرون رو که خواهر کاترینا درب و داغونشون کرد مث طوطی تکرار کردن که همه عالم و ادم از حفظ شدن حالا من نمیدونم این داش مهدی اون موقع مشغول شستن چه چیزهایی بوده .
:
حتما در دانشگاه شریف و تهران هم همه به انگلیسی صحبت کنند و درس ارائه دهند! اول باید فارسی یاد بگیرند بعد بیان! بعد هم مثل همه دانشجوهای شریف و تهران بعد از گرفتن لیسانس دربهدر بیفتن دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاههای امریکایی و فرار از این خراب شده!
:
you are an official ass-hole -------- • Hoder: Why are you so angry? I've only written a few words that you don't apparently like. But you seem to be so carried away by anger that you can't even articulate the reason why. So please drink some water and tell me what do you disagree with.
:
کاترینا ربطی به جرجیا نداشت. نیو ارلینز تو ایالت لوییزیاناست. ببینم تو بلدی کونتو بشوری؟
:
اقا یا خانم یا حق یه نکته ای رو ذکر کردن و یادم انداختن که راجع به همجنس بازها در سخنرانی احمدی نژاد من هم چیری اضافه کنم . احمدی نژاد در این مورد به نظر من سوتی نداد بلکه اونایی که همیشه دنبال سوتی گرفتن از رییس جمهور هستن گفته ایشون رو ناقص بیان میکنن . احمدی نژاد در پاسخ به پرسش ایا شما در ایران همجنس بازها رو اعدام میکنید گفت ما در ایران به اندازه امریکا همجنس باز نداریم . من که ندیدم . این جمله من که ندیدم از چشم خیلی ها عمدا یا سهوا افتاده . نگفت وجود نداره بلکه گفت من ندیدم و این تیزبینانه ترین جواب ممکن برای این سوال بود در شرایطی که در شرع اسلام مجازات لواط اعدامه . والله راستش من که خودم بچه تهرونم و محدوده معاشرت هام هم به قشر نسبتا روشنفکر و مثلا امروزی ختم میشه هرگز ندیدم که در هیچ مهمانی دو نفر گی رسما و دست تو دست با هم بیان مهمونی . هر چه هست در جمع های خود این افراد و به دور از دید جامعه است و نه علنی . همه رقم مشروب در مهمانی ها دیدم اما هیچ رقمه گی ندیدم . تو خیابون که دیگه حرفشو نزن . دوجنسی یا اصطلاحا اوا ممکنه ببینید ولی مرد همجنس باز که علنا معلوم باشه دوست پسر داره نمیبینید . به این دلیل که اگه دموکرات ترین حکومت دنیا هم در ایران سر کار بیاد فرهنگ ایرانی درست یا غلط این یک مسئله رو نمی پذیره . حالا شما اگه بودید بهتر از احمدی نژاد میتونستید جواب بدید ؟
:
احمدی نژاد در امریکا زیاد کاری ازش بر نمیاد . چون رسما بهش اجازه نمیدن هر کاری میخواد بکنه . مثل دیدار از خرابه های ساختمان های تجارت جهانی که این اجازه رو بهش ندادن . حضور یافتن در دانشگاه کلمبیا هم به دعوت رییس دانشگاه بود و صرفا با اراده احمدی نژاد صورت نگرفت . بماند که نتیجه به ضرر امریکایی ها شد اما خودشون چنین پیش بینی ای نمیکردن و فکر میکردن با حضور احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا میتونن از او آتو بگیرن که عکسش از اب دراومد . بهترین کاری که ایرانی ها میتونن انجام بدن اینه که از فرصت های مشابه دانشگاه کلمبیا که برای ضربه زدن به اونها طراحی شده به نفع خودشون استفاده کنن و گرنه امریکایی ها خودشون دودستی فرصت جولان دادن به ایرانی ها رو نخواهند داد . همین همراهی مشایی مثبت ترین نتیجه روبرای ایرانیها به ارمغان خواهد اورد . ملاقات با خاخام های یهودی هم ایده بسیار خوبیه که البته در سفر گذشته احمدی نژاد انجام شده . واقعا من نمیدونم احمدی نژاد و گروهش تا چه اندازه در امریکا دستشون بازه چون صهیونیست ها در اکثر مراکز قدرت و تصمیم گیری در امریکا رخنه کرده اند . فقط کاش هیات ایرانی از یک چیز غافل نشن و اون هم اینه که پشت هم مصاحبه کنن . مصاحبه پشت مصاحبه . اون هم با همه شبکه ها و روزنامه ها . تصحیح دروغ های نسبت داده شده به احمدی نژاد و تصحیح سوءبرداشت ها از سخنرانی های ایشون . بهتره ما هم از یکه تازی رسانه ای و رسانه سالاری در امریکا بهره ای ببریم چون امریکایی ها برای تبلیغات هم که شده و حرص درامد حاصله از تبلیغات و حضور کسی مثل احمدی نژاد که به تعداد بیننده ها یا خواننده هاشون اضافه میکنه گاهی مصلحت دولت خودشون رو فراموش میکنن و نتیجه رو به ضرر خودشون رقم میزنن !
:
1) I don't think any Jew (excep those that are anti-Isreal will travel to Iran. 2) I don't think any NGO in US will take the $5 Million, since they will be labled as accepting money from US enemy 3) Giving loan to Catrina victims now after so long has passed will definitely be considered a non real intention to help, but intention to use it for self promotion. 4) Writting a letter about 911 is a good idea 5)I don;t think any US citizenn in their right mind would travel to Iran and learn Farsi (a very difficult and non-Latin language ), just to get a BS, They cn actually go to Europe and study for free. .
:
They could invite scientists for a debate a bout Nuclear rights of members of UN ,and in a formal statement refer to Irans plan for peacefull use of nuclear energy and bias against Independent nation states who wish to gain the technology, unfortunately Ahmadinejad doesn`t have repute and he can not maneuver on Human rights issues or poverty reduction.we had high inflation and he had no strategy for reducing the gap in Iran what he has done is some rhetoric speech
:
یکی از مهمترین پیشنهادهایی که دارم اینه که حواسش جمع باشه سوتی نده. مثلا در مورد همجنسگرایان که دفعه قبل اینقدر گنگ حرف زد که همه ملت براش سوت سوتک زدن. درسته که در ایران «مثل آمریکا» همجنسگرایان دارای تشکیلات رسمی نیستند (چیزی که میخواست پارسال بگه)، اما از حرفی که زد بطور عمومی اینطور برداشت شد که میخواست بگه در ایران ما اصلا همجنسگرا نداریم.
:
Some body said there will be a meeting between Ahmadi-Nejad and Obama.I think this idea is not very bad,but the benefit that Obama will gain is more that whatever we will take. Maybe it's better the president start a negotiation with religious societies especialy as you said,jewish communities.
:
حمید درخشان واقغا برات متاسفم.. این و جدی میگم... حالم رو به هم میزنی
:
I agree with your ideas. How are you going to make it? Can you suggest it to the president?
:
صبر کن ببینم. پول این وام و تحصیل رایگان رو از شما میگیره یا از والد محترمتان؟
:
جز اولی و شاید پنجمی بقیه عملی نیستند.
:
I respectfully disagree ... what president Ahmadjinejad needs to do is to use this trip to do a massive PR work. If I were him, I'd actually hire an NY-based PR firm to implement some ideas that hoder have listed. The more we demonstrate the true Iran, the harder it gets for Americans to go unilateral on our asses. Sure, the current US government and the next one has regime change in its mind, but they have legitimacy issues They are in no position to claim moral superiority. The kind of all American bullshit the world has been dealing with since the collapse of Nazi Germany is finished. America as a role model, moral leader if you will was a bad idea since its inception. Also, let's not be fooled by the billion dollars entertainment called Republican and Democratic parties. It's a soap opera for ignorant Americans who need to wave flag and chant, USA! USA! USA! This is the only way to sustain the big fat lie of 'American Dream' shoved down the throats of Americans since the declaration of independence. Its significane is on par with Nascar or Yankees vs Red Sox game. Genuine, grade A all American bullshit. This is a worldwide PR for Ahamadinejad, It'll make Iran's case to resist American imperialism stronger. I agree that we will have to make it abundantly clera to Americans that they WILL be dealt with the strongest possible military force if Iran is attacked but that should be relayed through back channels. Two items to be added to the list: 1) bring a copy of Koran by the late master calligrapher, Seyd Hossein Mirkhani and donate it to Metropolitan Museum or Museum of Modern Arts.(MOMA. 2) Pay a visit to Fifth Avenue Synagogue on 5th and Madison on the Upper East Side.
:
مخصوصا دعوت از رهبران کلیسا های آنجلیکان برای سفر به ایران و بازدید با هزینه ایران. برگزاری کمپ های تابستانی دانشچویی و دبیرستانی برای دیدار از ایران و آشنایی با دیدگاه های همسالانشان در ایران.
:
In dealing with the US one has remember two facts: The US Government is bent on the regime change in Iran (to one that will allow easy access to Iran's oil), and it will discredit any national Iranian Government that gets on its way. Ahmadi-Nejad and Iranian Government are completely demonized in the eye of the American public. In the case of the US or Israeli attack on Iran, their population will fully support such act if the consequence of attack on Iran for either of them is insignificant. If Ahmadi-Najad tries to play nice in the US, it will only be a sign of weakness and will be mocked by the US press (and the US will only back off from the attack at the sign of strength from Iran). In his visit to the US, he should be firm and explain the Iranian position, and make it known that any move on Iran will result in very strong Iranian reaction.
تا حالا فکر کردید که چرا اسراییلیها و دنبالههای آمریکاییشان از بزرگترین طرفداران و حامیان تئوری مقاومت بدون خشونت هستند؟ بخصوص آنهایی که از هند میآید. جوابش را در انتفاضهی دوم در سالهای ۲۰۰۰ بگردید که تقریبا اقتصاد اسراییل را به کل نابود کرد. همینطور بحران مشروعیتی که پس از مقاومت حزبالله در سال ۲۰۰۶ در برابر حملهی همهجانبهی ارتش اسراییل و حمایت آمریکا و اروپا در این کشور پیش آمد. خیلی جالب است کسانی که تبلیغ مقاومت بدون خشونت را برای ما میکنند همانهایی هستند که تنها بودجهی ارتششان دهها برابر کل بودجهی کل ما روی هم است. آنها هر وقت پای منافع خودشان باشد کمترین تردیدی در استفاده از وحشیانهترین انواع خشونت (بمبهای شیمیایی و پلوتونیوم ضعیفشده و بمبهای خوشهای و شکنجه و بازداشتهای چند سالهی بدون تفهیم اتهام و ...) نمیکنند. ولی وقتی به ما میرسد یک دفعه همه چیز باید بدون خشونت باشد، چون خشونت مال آدمهای عقبافتاده و بیتمدن است. وقتی فوکو میگوید سیستم کنترل در جامعهی جدید از شکلهای قدیمی و آشکار و تنبیهی به کنترل گفتمانی و ماسکدار و دیسیپلینی تبدیل شده است دروغ نمیگوید. همین گفتمان مسخرهی عدم خشونت یکی از همین گفتمانهای دیسیپلین یا تادیب کننده است. آنها با این گفتمان حتی قبل از اینکه ما فکر مقاومت دربرابر تجاوز و اشغال و زورگویی بکنیم ما را خلع سلاح میکنند. آن هم از طریق یک سری روشنفکر «حرفهای» (در مقابل روشفنکر «اورگانیک» بقول گرامشی) احمق که نان شبشان مستقیم و غیر مستقیم از همین متجاوزان و اشغالگران و زورگویان میرسد. وقتی فانون میگوید «آدم استعمارشده آزادیاش را در و از طریق خشونت میباید» و سارتر میگوید «در اردوگاههای کار اجباری یا باید بجنگی یا بپوسی»، دارند از لزوم خشونت برای آزادی از استعمار حرف میزنند. آن هم نه فقط بعد ابزاری آن، بلکه بعد ذاتی آن هم برایشان مهم است. چون این خشونت، علاوه بر کارکردش به عنوان ابزاری برای رسیدن به آزادی، خودبخود به آدم تحت استعمار عاملیت هم میبخشد. (مقالهی نیل رابرتز را در همین باره با عنوان «فانون، سارتر، خشونت و آزادی» بخوانید.) هرچند که بقول جوزف مسعد در مقالهی محشرش برای «الاهرام»، فوکو و سارتر و دریدا و ژیژک و کلا بیشتر متفکران اروپایی معاصر، بر خلاف موعظههایشان، در عمل و نظر همیشه طرفدار حکومتی نژادپرست و اسعتمارگر بهنام اسراییل بودهاند. ولی خب، آدم نباید همه چیز را سیاه و سفید ببیند. از تفکر اینها میتوان بر ضد مواضعشان دربارهی اسراییل و امثال آن استفاده کرد. البته من خشونت و قتل بیگناهان را توجیه و ستایش نمیکنم، ولی دو حرف دارم: یکی اینکه برای کسی که گلویش زیر چاقوی استعمار است، من و شما که باشیم که برای او تکلیف تعیین کنیم که چطور باید خودش را نجات ددهد. دوم اینکه هروقت آمریکا و اسراییل و اروپاییها، یعنی استعمار قدیم و تازه، بمبهای اتمیشان را نابود کردند و پایگاههای نظامیشان را از کشورهای دیگر جمع کردند و بودجههای ارتششان را به اندازهی بودجهی بهداشت و تامین اجتماعیشان رساندند، ما هم عدم خشونت را قبول میکنیم.
Excerpt:
Isn't it ironic that Israel is one of the biggest supporters of the
Indian-made non-violent resistance through its academic and political
allies in Europe and the U.S.? Okay, it is good to have no murder and
torture. But why is it only us who have to implement non-violent
resistance against you with your army budgets ten times of our whole
budgets all together?
نظرات ديگران
:
خوب نکته ای رو گرفتی. من همیشه میگم احمقانه ترین چیز اینه که استعمار گر خودش روش مبارزره با خودش رو هم داره به ما دیکته می کنه. بد نیست یک سری هم به آگامبن بزنی که ببینی چطور از کمکهای انسان دوستانه برای تحکیم حاکمیت امپراطوری استفاده می شود. یعنی همینکه کمک انساندوستانه نهادهای بین المللی را قبول کردی یعنی مهر تایید زدی بر حاکمیت او. مثال کوزوو خیلی جالب است در این زمینه و نقش دوگانه ناتو.
:
It can be a graet topic for a Phd Dissertation, u should work on it. some times I think you are so smart.
:
totally agree with this posting. But the truth is that fighting with these brutal powers is against the interest of our people.
:
خوشم اومد بالاخره تو این وبلاگ بعد مدت زیادی بغیر از تعریف و تمجید از احمدی نژاد و دست آورد های دولتش و دفاع از اسلام و تشیع ۴ کلمه حرف حساب هم خوندیم ! --------- • هودر: مرسی، ولی بی انصافی نکن دیگه. برو آرشیو رو بخون و ببین نسبت مطالب این تیپی من به اونهایی که تو میگی چقدره. در ضمن، من کی از اسلام و تشیع و اینها دفاع کردهام اونجوری که تو میگی؟
:
همین با زبون خودشون حرف زدن و تئوری های خلتی شده ی خودشون رو به خودشون تف کردن از بهترین روش هاس! لينکدونی -
Sep. 3
آمدهام در اتاق تازهام که در نزدیکیهای ایستگاه فینچلی سنترال در شمال لندن است و اتفاقا خیلی شبیه محلهی ایرانیهای تورنتو هم هست. پر از مغازه و رستوران و مردم ایرانی. تجربه ی جالب ولی در عین حال غمانگیزی است. از بس که آدم میبیند ایرانیهایی که سالهاست در خارج زندگی میکنند خیلی عقبافتادهاند نسبت به ایرانیهای داخل. شبیه به ترکهای ساکن آلمان. خانهی گرم و مهربانی است. بخصوص که دوستم که این اتاق را به من اجازه داده، چون خودش یک ماه مسافرت است، همهی بند و بساطش اینجا است. سیستم صوتیاش که من در اتاق خودم نداشتم و خیلی جایش خالی بود. به اضافهی یک تخت دونفرهی بزرگ که در مقایسه با آن تخت یک نفرهی نیمهشکستهی من خیلی حال میدهد. یک گیتار هم در اتاقش هست که نعمت بزرگی است تا این آکوردهایی را که یاد گرفتهام تمرین کنم تا یادم نرود. و البته برای نوک انگشتان دست چپم هم که دارند آرام آرام زمخت و مناسب میشوند برای گرفتن آکوردهای چپاندرقیچی خوب است. لامصب این اروپاییها با آن انگشتان ظریف و بلندشان تمام سازهایشان را انگار فقط برای خودشان ساختهاند. دهان آدم سرویس میشود میخواهد چهارتا آکورد بزند، بخدا! دیگر اینکه اینجا یک اتاق نشیمن هم هست که در خانهی قبلی نبود، به اضافهی میز ناهارخوری و حتی یک حیاط کوچک و بامزه و یک دست میز و صندلی پلاستیکی. حیف که هوای لعنتی دارد سرد میشود. تازه، یک پیانوی نسبتا خارج از کوک و یک تلویزیون و گیرندهی دیجیتال هم دارند که من را روزها که همهی این هم خانهایها میروند سر کار کلی سرگرم و البته معطل میکند. راستی، دو سه نفر بعد از آن مطلب غمانگیز چند روز پیش من دربارهی سختی زندگی در این شهر شدیدا گران اظهار لطف کردند و برایم ایمیل زدند و گفتند که حاضرند کمی قرض بدهند. راستش جا خوردم. فکر نمیکردم مطلبم اینقدر سوزناک بوده. اصولا گاهی وقتی شاکی است یک کمی دراماتیک هم میشود. وضع آنقدر هم بد نیست. بخصوص که یکی دو کار نوشتنی هم دارد پیش میآید که چندرغازی از آن درمیآید و آدم میتواند با استرتس کمتری در این شهر راه برود. االبته گاهی هم بقول عرفا پرده از روی کثیف واقعیت دنیا از جلوی چشم آدم کنار میرود و آدم یک دفعه حس «نه تو مانی و نه من» بهاش دست میدهد که کاملا هم واقعی است. ولی معمولا آدم سرش با کونش بازی میکند و حواسش نیست. خلاصه اینکه از مجبت این دوستان متشکرم. خدا را شکر سایهی پدر مهربان هنوز بر سرمان است و اگر به پیسی بخوریم، از او سخاوتمندتر روی این کرهی زمین نیست. آن هم نه فقط برای زن و بچهاش. بروید در بازار پرس و جو کنید. حرف بازار و محل زندگی شد، پریشب داشتم از روی نقشههای ماهوارهای گوگل شهر ری را نگاه میکردم. چون پیش خودمان بماند، یکی از نقشههایم بعد از بازگشت به ایران آن است که در آن حباب بچه پولدارهای شمال شهری که با آنها بزرگ شدهام نمانم. من که تمام زندگیام بین حداکثر میرداماد و تجریش تقریبا خلاصه میشد. یکی از بهترین جاهایی که در تهران میشود زندگی کرد همین شهر ری است. اولا که این شهر پنجهزار سال عمر دارد و تقریبا تمام شهرهای دیگر ایران را میگذارد توی جیبش. دوم اینکه دار و درخت دارد و نسبتا سبز و خرم است و برای منی که زندگیام بسته به درخت است این خیلی مهم است. (شهرهای کمدرخت دل من را میپوساند و یک دلیل تنفر من از تورنتو و کلا شهرهای آمریکالی شمالی همین بیدرخت بودن مراکزشان است.) سوم اینکه احتمالا از خیلی جاهای دیگر تهران ارزان است. چهارم اینکه از صدقه سر متروی عزیز (که البته من فقط یک بار سه سال پیش سوارش شدم و احساس افتخار کردم) رفت و آمد به شمال و مرکز شهر خیلی آسان و سریع است. (نقشه دقیق PDF) پنجم اینکه اجاره در آن از خیلی محلههای دیگر شهر ارزانتر است. و ششم اینکه از نظر سمبولیک هم خیلی شهر جالبی است، چون تاریخچهاش به نقطهی تلاقی فرهنگ ایرانی و اسلام میرسد که همانا ماجرای شهربانو، زن ایرانی امام حسین و دختر آخرین پادشاه ساسانی است. بخصوص که میگویند (و من دوست دارم این داستان را باور کنم) امام سجاد فرزند امام حسین از شهربانو است و در نتیجه تمام امام شیعه خون ایرانی در بدنشان داشتهاند که خب، اگر راست باشد خیلی جالب است. خلاصه اینکه زندگی در شهر ری و شاه عبدالعظیم الان برایم مثل یک خواب شیرین میماند و میدانم که در عمل انجام دادنش خیلی سادهتر از تصورات خام از شمال لندن و نگاه کردن از عکسهای ماهوارهی گوگل است. ولی خب، آدم تا آرزویی نداشته باشد که فقط در جا میزند. اگر این کار را بکنم و راضی هم بمانم بهتان قول میدهم که خیلیهایتان وسوسه میشوید بیایید شهر ری زندگی کنید. شاید هم بعد چند سال بشود مثل محلههای هنرمندنشین و باحال لندن و پاریس و نیویورک و رم و مادرید که معمولا اولش خیلی محلههای غیرجذابی هستند، ولی یک دفعه مد میشود و خیلیهایشان بخاطر ارزانی به این محلهها کوچ میکنند. البته از الان بگویم که دنبال پول و پله و بنزو ب.ام.و و پز دادن با آیفون و کوفت و زهرمار جلوی مردم یکی از اصیلترین و نجیبترین محلههای تهران هستید، در همان حبابهای بچهپولداری و سوسولی خودتان در زعفرانیه و نیاوران و شهرک غرب و اینها بمانید. بیخود نیایید و این محلههای با حال را به گند بکشید. همانجا حاضر باشید که به زودی دوباره وقت اسکیتسواری و تبلیغ کردنتان برای Hashemi و هر ننه قمر نوکیسه و بیوجدان دیگری خواهد رسید.
Excerpt:
Once I'm back to Iran, I would love to live in Ray, one of the the
oldest cities in Iran which is now thanks to Tehran's metro, is quiet
close to central and northern Tehran. It would be amazing to live in
such an important and nice city. Let's see.
نظرات ديگران
:
مدیا بیت: از انجا که بچه شهرری هستم دلم نیامد یه کامنت برات ننویسم. اولا که شهرری محل زندگی فقرا نیست و اگر تعداد آدم های پول دار و اصیل و ثروتمندش از تهران و خیلی از شهرهای پر اسم و رسم بیشتر نباشه کمتر نیس. لذا از اینکه بهانه دادی دست یه عده که اینجا بیان بخاطر دشمنی با تو به مردم شهرری توهین کنن واقعا متاسفم دوم اینکه مردم شهرری جد اندر جد بومی همونجا بودن و مهاجراشون کاملا از بومی هاشون قابل تفکیک هستند و مهاجرا نتونسته اند در فرهنگ بومی ها که ریشه ای حداکثر هشت هزار سال و حداقل چهارهزار ساله داره تاثیر زیادی بگذارند حال آنکه الان شمال شهر تهران همه جور آدم درو دهاتی گیر میاد الا تهرانی های اصیل که عمدتا از قهلک بالاتر دیگه نمی شه گیرشون اورد از این رو به راحتی می تونی بی قواره ترین رفتار ها و فرهنگ هارو تو شمال شهر ببینی چون همه گاو و گوسفند فروخته های شهرستانی اولین کاری که می کنند می رن او بالا خونه می خرن تا یه هویتی برا خودشون پیدا کنن در حالیکه مردم ری هویتی چندین هزار ساله دارن سوم اینکه نگاهی به بزرگان فرهنگی هنری ورزشی و علمی ری نشان میدهد که اگر این شهر مورد ستم مادر ناجوانمردش تهران قرار نمی گرفت و هم اینک زیر سایه این ابر شهر له نشده بود پرافتخار ترین شهر ایران بود همین امسال 8 ورزشکار المپیکی کشور به تنهایی مال شهرری بودند و تنها طلای این رشته مال بچه های شهرری بود آدم های بزرگی از ری سر براورده اند که از قدمانی آنها می توان به زکریای رازی ،صوفی رازی ، شیخ کلینی و اشاره کرد و از میان امروزی ها نیز هنرمندان و دانشمندان بزرگی در رشته های مختلف متعلق به این دیار بوده اند که می توان به نام هایی چون فرهنگ شریف ، داود گنجه ای ، عباس نوری ، جواد صفی نژاد ، سعید نیک پور هرمز هدایت و .... اشاره کرد که نام همه آنها بسیار زیاد است و مطول به هر حال هر وقت شهرری آمدی ما را خبر کن
:
زندگی توی شهر ری نه خیلی سخته و نه اینجا مثل تبعیدگاهه که اگه بتونیم در اولین فرصت از اینجا فرار کنیم و حدودن ده پانزده سالی میشه که خود من توی شهرری زاغه ندیدم - قبلن یعنی حدود بیست و پنج سال پیش یه حلبی آباد سردولت آباد بود یکی هم اول جوانمردقصاب که حدود سال 71یا72 خرابشون کردن- البته ساکنین اون زاغهها هم خیلی آدمهای فقیری نبودند هرچند که آدمهای فقیر هم بینشون بود. ولی در کل نظر اون کسی که نوشته بود اگه بیای شهرری کسی تخمش هم حساب نمیکنه فکر کنم درست باشه و درضمن اگه اینجا بیای یه خونه مجردی بگیری و بخوای دوست دخترت رو چپ و راست دعوت کنی باید یخورده جنم داشته باشی وگرنه برات مشکل پیش میاد.
:
I'm returning to Iran (in stages) after 35 years. I never lived near Tehran and don't know the city, but now want to have easy access to it. Having toured Shahre Rey earlier this year, I am considering living there. It's so clean, convenient, and friendly. Plus it's on the Metro line and the shops have everything one needs. Of course, my shomale shahri friends will think I'm crazy, because I can afford to live in north Tehran. I only hope that I can tolerate the summer heat.
:
حسین اینو خوب اومدا... کمتر تیتیشی حرف بزن دادش. در ضمن سویس رو به جا شهرری یه consider بکن. --------- • هودر: سوییس خستهکنندهترین جای اروپا است از دید خود اروپاییها. حالا میگفتی مثلا برلین یا پاریس یا رم یا مادرید یا دمشق یا بیروت یا استانبول یا قاهره، باز یه چیزی. البته من هم که قرار نیست حالا تا آخر عمرم ایران بمونم. خیلی چیزها هنوز مونده تا از مردم دنیا آدم یاد بگیره و من هنوز تازه فقط یه سر سوزنش رو دیدم.
:
میبینم که زندگی بدور از خانه پدری و رنج و بیپولی تحصیل در فرنگ تو را ساخته! ای کاش میشد آن بچههای بقول تو حبابنشین را هم والدینشان میفرستاندند که در فرنگستان در همین شرایط زندگی کنند و درس بخونند، که هم قدر نعمات خانه مادری بدانند، هم بدانند که زندگی فقط برداشتن ماشین پدر و بالا پایین رفتن در فرشته و جردن نیست، کار سخت و منظم و دیسیپلین هم لازم دارد، و غرب فقط مزخرفات ماهواره نیست، و سیاست فقط چرت و پرتهای صدای آمریکا نیست. بخدا اگر این نسل حبابنشین را بجای سربازی به غرب برای تحصیل بفرستند، مشکل بچههای مرفه بیدرد (بقول خمینی) حل میشود. بگذریم. به گمانم در سیر انفس تو بعد از زندگی مرفه بیدرد تهرانی و زندگی با پشتیبانی دلارهای خانواده در تورنتو و اقصی نقاط ینگه دنیا، لندن تجربهای بود که با شهرری کاملتر میشود. زندگی در کنار مردم عادی و ایستادن در روی پای خود. در علوم انسانی هرچه سفر کنی کم کردهای، و تو که از اول تا الانت را در این وادی گذراندهای سرمایهای گرانقیمت است. بدون زندگی در محلات خیلی معمولی و حتی نسبتا فقیرنشین اطراف تهران، نمیتوانی تحلیلها و درکت را از جامعه تکمیل کنی. نتیجه: شدیدا از تصمیمت خوشمان آمد، شاید به تو سری هم زدیم! فقط اگر رفتی و دیدی همه چیز با تصوری که داری تفاوت فاحش دارد جا نخوری! از مردم گرفته تا میزان حمایت از احمدینژاد عزیزت (در حقیقت سیاستهایش). خیلی دیدم دوستان خارج نشین دچار عارضه دوری از وطن میشوند و تصوراتشان به ایدهآل نزدیکتر میشود تا به حقیقت. خوش بگذرد. --------- • هودر: من زندگیام در تورنتو هم اصلا مرفه بیدردی نبود. خودم و زنم (البته اون بیشتر از من) کار میکردیم و یه آپارتمان چس مثقال وسط شهر داشتیم و با اتوبوس و مترو این ور و اونور میرفتیم و اینها. در ضمن، من آمادهی هر جور واقعیتی هستم. چون دیگه از اون حالت جوونی و یه دندگی دراومدم. اگه ببینم سیاستهای احمدینژاد اونجوری نیست که از بیرون به نظر میرسه معلومه که تجدید نظر میکنم. همون طوری که رجع به رفورمیستها تجدید نظر کردم. با کسی خوشبختانه تعارف ندارم، چون به کسی وامی ندارم. درعین حال، یکی از کارهایی که امثال من میتونیم بکنیم اینه که به مردم دوباره انرژی بدیم که برای رسیدن به اون ایدهآلهایی که سی سال پیش بخاطرش این همه از خودشون گذشتن و بچههاشون رو سرش دادن ناامید نشوند. ولی با ایدهی به خارج فرستادن به چای سربازی خیلی موافقم. این از صدتا سربازی برای آدم بهتر است.
:
هودر جان تو رو که میدونم مث بقیه زندگی نمیکنی . منظورم ایده جالب جمع شدن بچه های خوشفکر و درست شدن یه محله هنرمندان و روشنفکران تو شهر ری بود که در عین این که خیلی ایده جالبیه عملی نیست جون تو . شک نکن که تعداد ادمایی که بتونن بر خلاف جریان شنا کنن از انگشتان دست هم کمتره . از شکل برخوردشون با احمدی نژاد میشه فهمید که چند درصد از جوونای ما قادرن برخلاف جریان حرکت کنن . به اندازه اپسیلون درصد . مگه اینکه مذهبی باشن که خوب منظور من مذهبی ها نیستن . گرچه کاردرست ترین جوونا از همین مذهبیان والله . ریشه دارن . این حرفو میزنم با وجودی که خودم مذهبی نیستم . ولی خوب واقعیتا رو نمیشه ندید . با بچه های مذهبی هم بعیده اون ارمان محله ای که تو در نظرته بشه راه انداخت . منظورم از این همه اسمون ریسمون بافتن این بود که محله ای مث محله های با حال تو لندن و نیویورک رو بعیده حالا حالا ها در هیچ کجای ایران داشته باشیم . ( حداقل به عمر من و شما که فکر نکنم قد بده ) راستی در بخش توجه نوشتی هر نفر فقط یه نظر بده ببخشید که مال ما دو تا شد . اینو نذار زیر مطلب خودت بخون اخه من یه مرضی دارم اگه موضوعی کامل روشن نشده باشه باید تا فردا توضیح بدم . همیشه هم تو کامنتای بده بستونی بقیه ازم کم میارن اینبار مطلبم کامل بهت رسید حالا کلک راست بگو خودت کامنتامو جرح و تعدیل ! میکردی یا واقعا همون جوری بهت میرسید ؟ جدی نگیر شوخی کردم بابا .
:
اقا بی خیال ری. بیا برو قم. یه عده بر و بج با حال و خاکی و هنرمند هم با خودت ببر. شما میتونید با افکار جدیدتون خیلی تاثیر گذار باشید. هم آخوندها با شما حال میکنند و هم شما هم میتونید به وفور صیغه کنید. چه اورجیی بشه وای وای.
:
کی بود که گفت "تهران کثیف و حرص".( حالا در مورد کثیف بودنش اگر پاریس را دیده باشید موافق نیستم ولی ) خدایی "حریص" خیلی خیلی درست بود. دمت گرم. :)))
:
موتور وسپا؟ چه پاریسی. از شوخی گذشته، معلم کلاس پنجم دبستانم یه بار می گفت که تهران اسم اصلش اول بوده ته-ری و به مرور زمان "ان" به انتهاش اضافه شده و شده تهران. چون اصولا سر و ته تهران سابق دهات بوده و از صدقه سر شهر ری شناخته می شده، به خصـــــــوص همون تجریش و کل دور اطرافش که سن پدر یا فوقش پدر بززگ هامون به دهات و باغ بودنش قد می ده. البته الانشم تجریش در اصل در شهرستان شمیرانات قرار داره که در تهران بزرگه. --- راستی ما بیست سال پیش فینچلی زندگی می کردیم، اون موقع ها زیاد ایرانی نبود. ولی کلا ناحیه ی خوبیه.
:
بعد از تهران و تورنتو و نیویورک و لندن، شهرری فکر جالبی بود :) فکر نمیکنی سختیهایی که در دوره دانشجوییآت در لندن کشیدی (از نظر مالی و غیره) ترسِت رو از نداشتن «رفاه متعارف» ریخته؟ همین هم اگر درست باشه دستاورد خیلی خوبیه. مطمئن نیستم که کوچ تو به شهرری (اگر اتفاق بیفته) باعث مهاجرت تعداد زیادی از مردم «باحال» به اونجا بشه، اما اگر بشه خیلی جالب میشه. هر انگیزهای که مردم رو از اون تهران کثیف و حریص دور کنه خوبه. فقط باید حواست باشه که حرفی که زدی ممکنه بد هم برداشت بشه، که مثلا اهالی فعلی شهرری بیحال و بیهنر هستند و باحالهای هنرمند و شبههنرمند تهرون باید برن اونجا، تا تبدیلش کنن به جایی مثل محلههای باحال لندن و مادرید. ضمنا عموجان، اکثر اعمه اطهار خون ایرانی و فرنگی تو رگهاشون جاری بوده، چون اون امامهایی که در زمان زندگیشون کارهای بودند، اکثر همسر ایرانی یا «رومی» داشتند (حالا رومی یا از شام بوده یا از اندلس/اسپانیا یا از رم/ایتالیا). هیچ شازده خانومی هم با اختیار خودش تیسفون و قسطنطنیه و قرطبه رو ول نمیکرده بره مدینه زندگی کنه، یا اسیر جنگی بودن که خوشگلاشون رو قبل از همه به اعیونهای عرب میفروختند (مثل شهربانو) یا در بده بستانهای سیاسی برای صلح دختر میدادن و میستاندن. برای همین خیلی از این همسران ایرانی، در اولین فرصت بچههاشون رو میفرستادن ایران پیش پدربزرگها و داییها و خالههاشون. برای همین این همه امامزاده داریم! عین زمان جنگ خودمون که ملت بچههاشون رو میفرستادن خارج پیش فک و فامیل. ---------- • هودر: مرسی از کامنت باحالت. نه، منظورم بیشتر آدمهای هنرمند خاکی باحال بود که میتونن از هرجایی از شهر یا ایران بیان. مردم شهر ری هم مثل همه جا همه جور آدم توشون هست. ولی خب از این سوسولهای حبابنشین کمتر توشون هست. راجع به رفاه متعارف هم برای من همین که اینترنت و برق و آب گرم در دسترس باشه کافیه. که تهران اتفاقا از این نظرها از خیلی جاهای خاورمیانه که من دیدم وضعش بهتره. بقیهی مسایل رو هم آدم خودش ردیف میکنه.
:
هه هه! مردک عقب افتاده! از روی گوگل خونه پیدا میکنی؟! بیا برو اون جا زندگی کن بعد مزخرف بگو. ولی اگه درت گذاشتن پا نشی بیای شمال شهر اون جا رو هم به گه بکشی.
:
نان به نرخ روزترين موجودي كه در عمرم ديده ام تو هستي
:
افراطی گری و خودنمایی که این همه سال داری از خودت نشون میدی در این نوشته به وضوح دیده میشه. اولا دوست عزیز، شما در حباب بچه پولداریت بودی و خیلی از ماها نبودیم و نیستیم، و حالا تو همه ما رو متهم میکنی که بچه خرپولهایی هستیم که درد مردم رو نمی فهمیم و تو از اون ور دنیا میفهمی (یادم اومد خودت نوشته بودی دریدا چه خوش گفت که از طرف بقیه حرف نزن و تو چه راحت این کارو میکنی) من مرکز شهر متولد شدم و همونجا هم این 30 سال رو گذروندم، هم شمال شهر فتم هم جنوب شهر و توی بچه قرتی میای اینجا به من تهمت میزنی که چون سرمایه دارم میخوام بر خلاف خواست مردم کشورم کاری کنم. دوما میخواهی بری شهر ری برو، دیگه گفتنت چی بود؟! میخواهی بگی بابا ما خیلی باحالیم، ببین من چقدر مردمی هستم (عین رییس احمقت) میخوام زندگی بالاشهریم رو ول کنم و برم بین مردمی که واسه خریدن یه لقمه نون با قیمتهای هر روز فزاینده باید جون بکنند! بهت پیشنهاد میکنم اگه میخواهی از اون حباب بیای بیرون اول مرکز شهر و پایین ترش رو امتحان کن بعد برو شهر ری چون واست شوک شدیدی خواهد بود یهویی بپری اونجا و ببینی هیچ کی تو رو به تخمش هم حساب نمیکنه! بعدش از کی مذهبی شدی جناب آقای ملحد ؟ :))) ظاهرا بدجوری داری به دست و پا زدن می افتی که بعد از حمایت از سیستم ولایت فقیه به عنوان یه آدمی که اسلام رو قبول نداره، حالا به تئوری ایرانی بودن امامان شیعه افتخار میکنی :))) ---------- • هودر: من مذهبی نشدم. اگه فکر میکنی چون دارم برمیگردم ایران باید تظاهر کنم به اینکه یه آدم دیگه شدهام اشتباه میکنی. عقاید من سر جاشه. ولی قانون ایران رو وقتی میرسم به خاک ایران باید رعایت کنم. حالا وقتی رفتم میبینی. من فرامذهبی هستم، نه ضدمذهب. توضیحش رو حالا بعدا میدم. بعدش هم، تو چرا به خودت گرفتی؟ من که اسم نبردم از کسی. اگه تو خودت رو از اون بچه سوسولهای توی حباب میدونی و بهت برخورده من چکار کنم. در ضمن، تو کی هستی که برای من تکلیف تعیین کنی که کجا زندگی کنم؟
:
من از توی حباب دارم نظرم رو اینجا برات می نویسم. فکر زندگی توی شهر ری خیلی خدا بود. اتفاقن یه بقالی خیلی خوب توی شهر ری، دم ایستگاه مترو، هست که پروشوتو داره. می تونی ژامبون-طالبی هم برای خودت درست کنی. فقط یادت نره دستور تهیش رو تو وبلاگت بنویسی. ---------- • هودر: ببین، چی میخوای بگی تو؟ حرف حسابت چیه؟ ایران یک مملکت با اکثریت غالب مسلمونه. تو انتظار داری بشه توش مثل اروپا زندگی کرد؟ دموکراسی همینه دیگه. وقتی از هر صد نفر ۹۵ نفر گوشت غیر اسلامی نمیخورن طبعیه که تو هم مجبوری رعایت کنی. همهی زندگی که به غذا و سکس نیست.
:
بنز و بی ام و در جامعه ایرانی دچار استحاله شده و خاصیت خودش را از ماشین بودن به ابزار دل سوزانیدن تقلیل داده . در ایران بیشتر و بدتر از همه جای دنیا این اتفاق افتاده . دچار یه جور سادسیم شدیم . یه جور عادت به تظاهر چون زندگی ایرانی توش با بیرونش فرق داره . سالم نیست . بی ریا نیست . اینا رو به موج سرمایه سالاری و سرمایه دار پرستی در مملکت که از زمان هاشمی شروع شد اضافه کنید . تفریح بخش قلیلی از مردم دل بقیه رو سوزوندنه با بی ام و سواری - و امید و رویای بخش کثیر مردم زدن پوز اون بخش قلیله در اینده با بنز سواری . همین . سر تا ته زندگیای گندمون همینه . هودر جان اگه در رویای شهر ری روشنفکری بدون بنز هستی ژاژ میخاییی ( ژاژ خاییدن به معنی فکر بیهوده کردن اگه از ادبیات دبیرستان درست یادم مونده باشه ! ) ---------- • هودر: میدونم تهران خیلی مادی شده و همه دنبال پولاند. ولی قرار نیست آدم مثل همه زندگی کنه. من اصلا با وجود مترو ممکنه به ماشین احتیاج نداشته باشم. شاید یه متور وسپا هم کافی باشه. خیلی هم شیکه. :)
:
مردمي که در شهر ري ويا به قول خودمان «شاه عبدالعظيم» زندگي مي کنند به خاطر اين نيست که خوششان مي آيد ويا از زندگي در آنجا «حال» مي کنند. دليلش اين نيست که بچه هاي «باحالي» هستند. دليلش اينست که فقيرند و اگر مي شد و قدرت مالي اش را داشتند حتي يک لحظه هم در آنجا بند نمي شدند. درست مثل اينست که تصور کنيم همه آنهايي که بعد از سالها فلاکت و بدبختي به پول و پله اي رسيده اند بروند و در همان زاغه هايشان زندگي کنند. ---------- • هودر: نه آقا جان. اونجا کلی آدم حتی نسبتا مرفه هم هستند که اون محله رو دوست دارند و نمیخوان برن جای دیگه. شهر ری زاغه نیست برابر من. برو یه بار نگاه کن. کلی تهرونی اصیل و درست و حسابی هنوز همونجا زندگی میکنه.
:
موافقم. شهر ری زندگی کردن هم حال میده. منتها احتمالاً باید اونجا خونه بخری چون مطمئن نیستم به یه آدم مجرد راحت اجاره بدن. دوماً اونجا باید به فرهنگ سنتیشون احترام بذاری مثلاً نمیتونی دوست دخترتو دعوت کنی به خونت در شهر ری. سوماً زیاد تیتیشی با مردم شهر ری صحبت کنی واست حرف در میارن. ولی در کل تجربه خوبیه. فکر نکنم زیادم طول بکشه. ---------- • هودر: ببینم، تو خودت تا حالا اونجا زندگی کردی مگه که این چیزها رو میگی؟ یا اینها فقط تصوراتت از مردم اونجا است؟ لينکدونی -
Sep. 2
لينکدونی -
Aug. 31
تا حالا فرصت نشده که نظرم را راجع به این لایجهی «حمایت از خانواده» بنویسم. البته دلیلش این بود که نمیخواستم بدون خواندن دقیق سیر تغییرات آن و بحثهای حقوقی پیرامون آن الکی نظری بدهم. ولی الان دیدم که چون وقت نیست بهتر است بدون وارد شدن به جزییاتش، نظرم را دربارهاش بنویسم. اول اینکه این لایحه یک متن حقوقی است، نه یک بیانیهی سیاسی. همینطور اجزا و لایهها و تبعات مختلفی دارد و نمیشود همینجوری هیاتی راجع به آن نظر داد. برای همین خیلی کار زشتی است که شیرین عبادی و نوچههایش دارند این لایحه را به یک تشویقنامه برای ازدواج مجدد مردان تقلیل میدهند. راه برخوردشان هم خیلی عقبافتاده است که چپ و راست تهدید میکنند که اگر تصویب شود اعتراض خیایانی راه میاندازند و اینها. این کار اسمش نقد نیست، بلکه نوعی لاتبازی از نوع بالاشهری است. آخرش فایدهای هم ندارد. کسی برای شیرین عبادی تره خرد نمیکند که پا شود و بیاید توی خیابان و کتک بخورد و بازداشت شود تا خانم «دکتر» به نان و نوایی برسد. از طرف دیگر، اصل ماجرا هم تبدیل میشود به مسالهی امنیتی و دیگر حتی در نقد و بررسی عالمانهی آن هم بسته میشود. دوم اینکه یکی از بزرگترین درسهایی که بقول دلوز همهمان باید از فوکو بگیریم این است که جای کسی حرف نزنیم. بلکه اگر کمکی به کسی میخواهیم بکنیم باید تمام تلاشمان این باشد که بگذاریم خود او حرفش را بزند. ما نمیتوانیم کسی دیگر یا گروهی دیگر را به این معنی نمایندگی بکنیم. حالا با این منطق، من راجع به آن بندهایی از لایحه که میگویند بیش از یک زن گرفتن مردان را آسان میکند چه بگویم؟ من نه زن هستم و نه شوهر دارم و نه شوهرم میخواهد زن تازه بگیرد. پس بهتر است اجازه بدهم کسی که حداقل شرایطش به ماجرا نزدیکتر است حرف بزند. برای همین خیلی خوشم آمد که دیدم زنان احزاب از مشارکت گرفته تا موتلفه جلسهی عمومی میگذارند و موضوع را بدون لاتبازی بحث و نقد میکنند. من کی هستم که بیایم و نظر بدهم این وسط و جای ۳۵ میلیون زن ایرانی با آن همه افکار جورواجور و پسزمینههای مختلف طبقاتی حرف بزنم. البته شادی صدر و رفقایش هم هم آن قدیمترها که هنوز به این نتیجه نرسیده بودند که نان توی لاتبازی با پول اروپایی است و الان وقت نقد و گفتگو و بررسی و «تعامل» نیست، در یکی دو تا از این جلسهها شرکت کرده بودند. ولی خب، آرام آرام که آن یوروهای بادآورده و توصیههای متصل به آن، نقششان را از متفکر و منتقد تبدیل به اکتیویست بیفکر و اپوزیسیون کرد، این بحث و گفتگوها را هم رها کردند و یک دفعه به این نتیجه رسیدند که جمهوری اسلامی در عرض دو، سال تبدیل به یک حکومت نوبنیادگرا شده است. ولی آن موقع که از دفتر امور زنان خاتمی میلیون میلیون پول و امکانات میگرفتند، بحث و گفتگو و تعامل هم چیزهای خوبی بودند و حکومت هم اصلاحپذیر و خیرخواه زنان بود. سوم اینکه از نظر تئوریک یک اشکالی اینجا هست که اتفاقا کاملا با اصول این خانمهای محترم در عاملیت بخشیدن به زنان در تضاد است. آنها از یک طرف میگویند مرد نباید برای زنش تصمیم بگیرد و بدون آگاهی او زن دوم بگیرد. درست. ولی خودشان جوری راجع به آن زن دوم حرف میزنند که انگار طرف اصلا آدم نیست و عقل و شعور و خواسته و نظر و خلاصه عاملیت ندارد. فرض را از همان اول بر این میگذارند که آن زن دوم به زور مجبور به ازدواج با این مرد شده است و چون هیچ عاملیتی برای او فرض نمیگیرند، احتمال این را که این زن به خواست خودش بخواهد با وجود زن اول با این مرد ازدواج کنند محال میگیرند. در واقع عاملیت را از زن دوم به کل میگیرند و زن اول میدهند. این یک تناقض ظریف است که ندیدهام کسی به آن توجه کند و اتفاقا تبعات جالبی هم دارد. چون به نوعی تبعیض بین زنان ازدواجکرده و زنان مجرد میرسد که میتوان آن را حتی تبعیض طبقاتی هم دید. چون کسانی که الان شوهر دارد احتمال بیشتری دارد که از نظر ثروت و سواد و امکانات بالاتر از بسیاری از همسنهای مجردشان باشند. این نکتهی آخر میتواند کل این استدلال را هم تلاشی توسط بورژوازی برای حفظ وضعیت موجود نگاه کرد. دوست دارم نظر شما را هم را بدانم.
Excerpt:
The problem with the existing debates debate about the newly proposed
family law bill is that it while it gives agency to the first wife of a
man, it takes the agency of the potentially second wife completely away
from her. Thus they eradicate the possibility that a women consciously
and freely would like to marry an already married man. This contradicts
their whole purpose to empower women. They only empower some women this
way and take power from the rest.
|