تازه ترین مطالب این وبلاگ را که به درخواست شما به آدرس ایمیلتان فرستاده شده است. لطفا ببینید و برای دوستانتان هم بفرستید.اگر میخواهید اشتراکتان را قطع کنید، پایین صفحه را نگاه کنید. برای مشترک دوستانتان آنها در این خبرنامه میتوانید آدرس ایمیل آنها را در این صفحه وارد کنید: » فرم اشتراک ایمیلی «سردبیر: خودم»
توجه: برای دسترسی به این وبلاگ بدون فیلتر از این به بعد میتوانید از این نشانی استفاده کننید:
httpS://i.hoder.com لينکدونی -
Oct. 17
تا حالا بیش از پنجاه پاسخ دربارهای اینکه با من چه برخوردی خواهد شد آمده است که باید بخاطرش از همه تشکر کنم. راستش نشر من هم همین است که اتفاق خاصی نخواهد افتاد. اول که من اصولا عددی نیستم با یک وبلاگ و چهار تا خوانندهای که این ور و آن ور دارم. دوم، بجز سفری که به اسراییل کردهبودم (و ظاهرا بقول وکیلهایی که اینجا نظر گذاشتهاند جرمش از یک تا سه ماه زندان قابل تبدیل به جریمه نقدی است)، فکر نمیکنم جرم دیگری داشته باشم. تازه بجز خود سفر، حرفهایی که در اسراییل زدم و کارهایی که کردم تنها به نفع ایران و به ضرر تبلیغات وحشتناک و دروغین رسانهها و دولت اسراییل بوده است که سعی دارند مردم و حکومت ایران را وحشی و خطرناک و جنگطلب نشان دهند و متاسفانه بخاطر ضعف دستگاه دیپلماسی عمومی ایرانی خیلیهایشان هم این را باور کردهاند. برای همین حرفها بود که عدهای از اسراییلیها میگفتند که من فرستادهی سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی هستم و ماموریت خاصی دارم و نباید من را راه میدادند و اینها. به هر حال من به عنوان شهروند کانادا به اسراییل رفتم و نه حتی شهروند ایرانی و از این حیث هم جای دفاع از خودم دارم، بجز دفاعی که از انگیزهها و اقدامات و گفتههایم در اآنجا خواهم کرد. سوم اینکه یک سری مسایل جزیی و کوچک دیگر هم راجع به خوردن و آشامیدن و اینها هست که هیچکدام را در اایران انجام نداده و نخواهم داد و اگر هم ذکری از آنها کردهام به هیچ وجه از روی تبلیغ یا اصرار یا تظاهر نبوده است. من قانون مجازات اسلامی را اخیرا خواندهام و آن را مادامی که در محدودهی قانونی ایران هستم با دقت مراعات میکنم. چهارم، مواردی از نقض قانون مطبوعات در وبلاگ «سردبیر:خودم» بوده است که بسیاری از آنها مال سالهای قبل است که من دیدگاه متفاوتی راجع به بعضی مسایل داشتم و الان جور دیگری فکر میکنم و مواضع تازهام را هم به تفصیل و بارها توضیح دادهام. با اینکه با بعضی از بندهای این قانون مخالفم، ولی تا وقتی که قانون است به آن احترام میگذارم و آن را با دقت رعایت میکنم که مشکلی ایجاد نشود. پنجم، به مقدسات پیروان مذاهبی که در قانون اساسی به رسمت شناخته شدهاند توهین نکرده و نخواهم کرد. اگر هم قبلا مواردی بوده که از نظر بعضیها توهین یا تمسخر به نظر آمده است متاسفم و تاکید میکنم که به هیچ وجه قصد توهین نداشتهام. خیلی از آنها را هم با طرز تفکر تازهام اصلا دوباره نخواهم نوشت. خلاصه اینکه بعید میدانم که برخورد امنیتی خاصی با من بشود و اگر هم چیزی باشد در حد سوال و جواب و در بدترین حالت تشکیل دادگاه برای رسیدگی به سفر اسراییل و مجازات یک تا سه ماه زندان خواهد بود که تصمیم نهایی سیستم قضایی هر چه باشد، پس از دفاع از خودم، خواهم پذیرفت. من این حکومت و سیستم قضایی را با وجود تمام اشکالاتی که دارد دارای مشروعیت میدانم و اگر جز این رفتار کنم میشوم مثل کسانی که همیشه نقدشان کردهام که چرا مشروعیت حکومت را فقط تا وفتی که از آن نفع شخصی بردهاند قبول داشتهاند و به محض کوچکترین برخورد قانونیای که به آنها شده است همه چیز را زیر سوال بردهاند. ولی میخواهم یک خواهش هم بکنم. دوستندارم هر برخوردی که سیستم امنیتی یا قضایی ایران بخواهد با من بکند تبدیل به چماقی تازه در دست بیزنسمنهای شارلاتان حقوق بشر در آمریکا و اروپا شود، که تنها چیزی که برایشان هم نیست حقوق آدمهای دیگر است. در نتیجه، راضی نیستم که کوچکترین خبر یا اعلامیه یا فعالیتی به زبان انگلیسی و در صحنهی بینالمللی یا رسانههای فارسیزبان هلندی و آمریکایی و انگلیسی و غیره پخش و انجام شود. اگر چیزی برای خبر دادن بود رسانههای قانونی داخل ایران طبیعتا آن را بر اساس وظیفهشان منعکس خواهند کرد که این از نظر من اشکالی ندارد. به هر حال بخشی از دلیل بازگشت من به ایران آن است که میدانم از آن قانونشکنیهای قضایی و امنیتی سالهای اول انقلاب که بخاطر بیتجربگی و مدریریت ضعیف و عدم آموزش پرسنل حرفهای این دستگاهها بود دیگر خبری نیست و الان این دو دستگاه مهم مملکت خیلی حرفهای و با مدیریت و نظارت دقیق اداره میشوند. در نتیجه اصلا نگران بدرفتاریهایی که خیلیها برای خودشیرینی و پناهندگی گرفتن از آمریکا و اروپا مدعی میشوند نیستند، مگر اینکه از نوع احمد باطبی باشد و باعث اضافه وزن و ازدواج وگیس بلند و گیتار یادگرفتن و درس خواندن بیشتر آدم بشود. به زودی از محلهای که در آن بزرگ شدم، قلهک و دروس تهران، برای همه سلامهای گرم خواهم فرستاد. امیدوارم تمام دوستان سابق و غیر سابقم که میدانم خیلی دلشان هوای هیجان و انرژی تهران و دیگر جاهای ایران را کرده است با دیدن برخوردی که با من خواهد شد ترس و نگرانی را کنار بگذارند و برگردند به وطنشان و در این جنگ اقتصادی و دیپلماتیک بزرگی که بر ضد ایران شروع شدهاند در کنار مردمشان بایستند، نه در مقابلشان.
Excerpt:
I don't think anything serious would happen to me once I arrive in
Tehran. Traveling to Israel is illegal and I'm ready to be prosecuted
for it. But I would defend myself and my decision which was merley to
protect Iran against the dangerous Israli state's propaganda in showing
Iran as a military threat.
نظرات ديگران
یک نفر توی ایران هست که به نظر من خیلی تمیز مصداق مفهوم «روشنفکر اورگانیک» گرامشی است و اگر بدون حب و بغض و بدون نگاه طبقاتی به سابقه و گفتار و رفتار او نگاه کنید، خواهید دید. اسمش هم هست حاج منصور ارضی.
Excerpt:
If there is one organic intellectual in Iran, it must be Haj Mansour Arzi.
نظرات ديگران
لينکدونی -
Oct. 16
لينکدونی -
Oct. 15
صنم دولتشاهی یا همان خورشید خانوم بالاخره اعتراف کرد. آن هم به چیزی که من بخاطر گفتنش دارم دو ساله مرتب از خودش و رفقا و همکارهای خودش فحش میخورم و برچسبهایی مثل آدم فروش یا جاسوس جمهوری اسلامی یا خائن میگیرم. او چند وقت پیش نوشت:
باید بگویم که شنیدن این حرفها، هرچند یکی به نعل و یکی به میخ است، از کسی مثل صنم بسیار غیرمنتظره بود و من واقعا شجاعتش را در بیان بخشی از این واقعیتها که همیشه او و رفقایش نفی کردهاند تحسین میکنم. این نوشته، البته اگر آن را در چند روز آینده تحت فشار لمپنهای دور و برش پس نگیرد، برای او از یک طرف دشمنهای زیاد و از طرفی هم دوستانی تازه خواهد ساخت. شروع خوبی است که او به عنوان یکی از همین فعالان حقوق بشر قبول کرده که در زیر چتر حقوق زنان و کارگران و دانشجویان و اقلیتها بسیار هستند که دارند اهدافشان را برای براندازی و راه انداختن جنگ قومی و نژادی و کلا بیثبات کردن امنیتی پیش میبرند. اما او هنوز جرات ندارد قبول کند که بسیاری از کسان یا پروژههایی که قبلا از آنها دفاع کرده است، خود بخشی از همین «بیزنس کثیف» هستند. شاید هم منافعش ایجاب نمیکند که کاملا قابل فهم است. مثلا اگر یادتان باشد پس از لو رفتن همکاری نزدیک فریبا داوودی مهاجر، از رهبران پروژهی «کمپین یک میلیون امضا»، با سازمان ان.ای.دی (NED)، و حمایت آشکار وزارت خارجهی آمریکا از این کمپین، دولتشاهی به دفاع از کمپین برخواست و گفت که اولا کمپین هیچ وابستگی مالی به هیچ سازمان خارجی ندارد و دوم حمایت رسمی وزارت خارجهی آمریکا از این کمپین به هبچ وجه نشانهی وابستگی کمپین به دولت امریکا نیست، و سوم فریبا داوودی مهاجر هیچ نمایندگیای از طرف کمپین ندارد. ولی در این مدت اتفاقهایی افتاده و شواهدی به دست آمده که این ادعاها را نقض میکند و نشان میدهد که اتفاقا همین کمپین یک میلیون امضا که دولتشاهی آن را از نمونههای معصوم و بیگناه فعالیت حقوق بشری میداند، یکی از همان پروژههایی است که دارد با پول خارجی و برای بیثبات کردن ایران کار میکند. اول اینکه رهبران کمپین هرگز تا حالا حتی یک بار هم از حمایت رسمی وزارت خارجهی آمریکا ابراز ناخرسندی نکردهاند و از آن فاصله نگرفتهاند. این فقط یک معنی میدهد و آن هم تایید وابستگیشان به وزارت خارجهی آمریکا است. دوم اینکه کمپین، باوجود آگاهی از همکاری فریبا داوودی مهاجر با NED، هرگز دربرابر او، چه به عنوان عضو و چه به عنوان یکی از مدعیان رهبری آن، موضعی نگرفته است. این به معنی تایید دخالت داوودی مهاجر در رهبری کمپین و همینطور تایید رابطهی کمپین با NED از طریق داوودی مهاجر است. سوم، سندی که دولتشاهی از دخل و خرج کمپین در عرض شش ماه دوم سال ۱۳۸۶ منتشر کرده نشان میدهد که بزرگترین رقم کمک مالی را همین خانم مهاجر به مبلغ ۷۵۰ هزار تومان انجام داده است که بیش از ده برابر از میانگین تمام کمکهای مالی دیگر بیشتر است. اگر فرض کنیم رهبران کمپین یا اعضای فعال آن با روابط داوودی مهاجر با نهادها و سازمانهایبدنام آمریکایی مخالفند، شاید بتوان دلیل سکوت محض آنها را در قبال این خانم، همین کمکهای مالیای که کمپین میفرستد بدانیم. چهارم، بعد از راه اتفادن کمپین، اولین سازمان بینالمللیای که شروع به حمایت و خبررسانی و تبلیغ برای آن کرد، موسسهای به نام «همکاری آموزش زنان» یا Women's Learning Partnership for Rights, Development, and Peace یا به اختصار WLP است که مهناز افخمی بنیانگذار و رییس آن است. این سازمان از کمپین یک میلیون امضا به عنوان مهمترین همکاران یا پارنتر ایرانی خودش نام میبرد و در صفحهی مخصوص ایرانش، اخبار مربوط به این کمپین و اعضایش بیشترین حجم مطالب را اختصاص میدهند. همینطور کمپین یک میلیون امضا یکی از تنها چهار پروژهای است که این سازمان رسما ترویج یا Advocacy میکند. بجز اینها، این سازمان تا سال ۲۰۰۷ نزدیک به دو و نیم میلیون دلار فقط از NED کمک بلاعوض مالی برای تقویت شبکههای فعال زنان در دنیا و بخصوص خاورمیانه و از جمله ایران گرفته است. خود مهناز افخمی هم یکی از اعضای هیات مدیرهی بازوی بینالمللی NED است که نامش را گذاشتهاند World Movement for Decmoracy یا به اختصار WMD. با توجه به این شواهد و مدارک، برای من شکی باقی نمانده است که پروژهی کمپین یک میلیون امضا را رسما دولت آمریکا، هم از طریق کمک مالی مستقیم و غیرمستقیم، و هم کمک لجستیک و تبلیغاتی، دارد میچرخاند. این البته به معنی آن نیست که این کمپین از همان اول توسط آمریکاییها خلق شده است. بلکه احتمال زیادی دارد که اینها پس از آشنایی با اهداف و اعضای آن نصمیم به حمایت و هدایت آن گرفته باشند. اما با توجه به اینکه WLP یک پروژهی امضا جمعکنی مشابه را در مراکش هم حمایت و هدایت میکند، این احتمال هم هست که اصلا این کمپین را مهناز افخمی با روابط گستزدهاش با ان.جی.اوهای ایرانی و شیرین عبادی، برای وزارت خارجهی آمریکا یا نهادهای دیگر دولتی، راه انداخته باشد. این نیاز به تحقیق بیشتری دارد که میماند برای فرصت دیگر. در آخر باید بگویم که خوشحالم که میبینم بخشی از باوجدانترهای بیزنس حقوق بشری مثل صنم دولتشاهی به اصل این واقعیتها اعتراف کردهاند. ولی امیدوارم با دیدن این شواهد و مدارک و اطلاعات دیگری که آنها از مسایل درونی این گروهها دارند و من ندارم، رودرباستی را کنار بگذارند و قبول کنند که گول ظاهر اینها را خوردهاند و خودشان هم در همین بیزنس کثیف بازی خوردهاند. و البته ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است.
Excerpt:
One Million Signature campaign is a U.S. State Department project.
نظرات ديگران
مسیح علینژاد دیروز مطلبی تند و تیز برضد کیهان نوشته بود که طبق معمول این روزها که هر کس میخواهد هر چیزی بگوید لگدی هم به من میزند، چه با ربط یا بیربط، من را فاحشهی سیاسی خوانده بود. از او خواستم، بر اساس اخلاق روزنامهنگارانهای که مدعی آن است، پاسخ پایین را در وبلاگش به شکلی که خوانندگانش ببیند بگذارد. ولی متاسفانه برای این رفقای ما آزادی بیان فقط تا وقتی است که با انها موافق باشید و همانطور که پیشبینی میکردم آز این کار سرباز زد. ولی همینجا اعلام میکنم که اگر پاسخی دارد در یک مطلب جداگانه و بدون اینکه به سبک کیهان پایین آن جوابیه بنویسم منتشر خواهم کرد. من آنقدر از عقیدهی مخالف نمیترسم که نخواهم کسی آن را نشنود. ----- مسیح جان، انشای جدیدت را خواندم. خوشحالم که میبینم بدون لکنت هر چه دوست داری علیه هر کس که خواستی در وبلاگت مینویسی و کسی هم مزاحمت نمیشود. این جز اینکه نشان میدهد آزادی -- بقول رفقایت -- بعد از بیان در ایران هست یا نیست، من را هم شادمان میکند که شبها و روزهایی که هشت سال پیش برای ترویج و معرفی وبلاگ تمام وقت و زندگیام را گذاشتم هدر نرفته است. استفادهای که کسانی مثل تو از این رسانهی تازهی وبلاگ میکنید به اندازهای برای من ارزش دارد که همیشه فکر میکنم اگر فردا از دنیا بروم، حداقل یک کار مثبت در زندگیام برای پیشرفت مردم و مملکتم کردهام. بگذریم. چیزی که امثال تو را این همه از من عصبانی میکند یکی استقلال و صراحتی است که در خودتان نمییابید، و دیگری اینکه نمیتوانید من را در جعبههای تنگ و زنگزدهی ذهنتان بگذارید. دلیل عصبانیتتان را درک میکنم، چون دقیقا از همان نوعی است که جمهوری اسلامی تا قبل از احمدینژاد با فرزندانش رفتار کرده است و همان نوعی است که جورج بوش دنیا را میبیند: یا با مایید، یا علیه ما. جمهوری اسلامی سالهای سال میگفت یا پیشانی پینهبسته و محاسن و چادر داری و با مایی، یا اگر شبیه به ما نیستی بر ضد مایی. با تمام ادعاهایت، رفتار تو و رفقای رفورمیستت حاقل با من نشان میدهد که همین منطق را بازتولید میکنی: یا خاتمی و رفسنجانی و روحانی و موسویان و خرازی و عبادی و سروش و گنجی و باطبی و جهانبگلو و نوری زاده و سازگارا و قائمی و باستانی و افشاری و کار را فرشتگانی پاک و وطنپرست و ازخودگشته و «اصلاحطلب» میدانی، و احمدینژاد را میمون زشت و کوتولهی پوپولیست بیشعور و دیکتاتور و شکنجهگر و تیرخلاصزن و وحشی عربپرست ضد زن و بیتمدنی که اقتصاد ممکلت را ویران کرده و آبرویی برای ایران در دنیا نگذاشته و تمام منتقدان و مخالفان را به زندان انداخته و تمام دختران را به دوبی فروخته یا مجبور به ازدواج با مردان زن دار کرده یا تمام خزانهی مملکت را خالی کرده و به یک سری گدای افغان و عرب و فاطمه رجبی داده و... در نتیجه با مایی، یا اینکه یکی از این این موارد را قبول نداری و علیه مایی و فاحشهی سیاسی و جاسوس جمهوری اسلامی و عامل اسراییل و ضد حقوق بشر و ضد زن و ضد دموکراسی و ضد شرافتی. ولی وضع دگرگون شده است و میدانم که دوست نداری ببینی احمدینژاد جمهوری اسلامی را از آن مطلقنگری سیاه و سفید بیرون آورده است. دوست نداری ببینی کسی مثل هوشنگ امیراحمدی که با شعار «ایران برای همه ایرانیان» خاتمی هم نتوانست هرگز به ایران سفر کند، با وجود تمام حملات کیهان و امثال آن در زمان احمدینژاد سالی دوبار به ایران سفر میکند. دوست نداری ببینی کسی مثل حمید مولانا که شهروند آمریکا و چپ و باسواد است بشود مشاور رییس جمهور. زورت میآید که بپذیری کسی که رسما دستور داد زنان را به استادیوم فوتبال راه دهند احمدینژاد بود، نه خاتمی مدعی حقوق زنان. دوست نداری قبول کنی کسی که ریاست جمهوری را تا حد تدارکاتچی پایین اورد خاتمی بود و کسی که به آن عزت و اهمیت و احترام و قدرت داد احمدینژاد بود. میدانم چشم نداری ببینی که کسی که جلوی دخالت آخوندهای قم و مشهد را در امور مملکتداری محدود کرد احمدینژاد بود، نه خاتمی که شعار قانونگرایی میداد. نمیخواهی قبول کنی کسی که پای دوست و همکارش زیر آن همه فشار حتی از طرف طرفداران خودش ایستاد احمدینژاد بود، نه خاتمی که با یک پخ از قم یا مجلس یا بسیج از وزیر و همکار کلیدیاش میگذشت. نمیتوانی ببینی کسی که سیستم مالیات و سوبسید ایران را دارد وارد قرن بیست و یکم میکند احمدینژاد است، نه خاتمی که ادعای اصلاحطلبیاش خفهمان کرده بود. دوست نداری قبول کنی کسی که با نهایت غرور و عزت و اعتماد به نفس آمریکاییها را به میز مذاکره کشاند احمدینژاد بود، نه خاتمی که در ازای عشوههایی که از آمریکا در عراق و افغانستان خرید و آن همه سرویسی که به آمریکا داد آخرسر لقب محور شیطانی گرفت. مشکل امثال تو این است که نمیخواهید قبول کنید انقلاب ایران در آستانهی سیسالگیاش به بلوغ و اعتماد به نفسی رسیده است که حاضر است هر کسی را که مشروعیت این انقلاب و حکومت را قبول داشته باشد و دنبال کمک به آن باشد، نه ضربه زدن به آن و همکاری با دشمنانش بپذیرد. جمهوری اسلامی، بر عکس عقبافتادههای مثل تو، جعبههای خوب و بد و سیاه و سفیدش را دور انداخته و دیگر آدمها را اینطوری تقسیم بندی نمیکند. فهمیده که میشود عاشق و وفادار این انقلاب و رهبران و مردمش بود، بدون اینکه الزاما نماز شب خواند و ریش داشت و چادر سرکرد یا از روز اول دلبستهی این انقلاب و رهبران و مردمش بود. یاد گرفته که میشود سالهای سال در اروپا و آمریکا زندگی کرد و شهروندی دوگانه داشت و مذهبی نبود و حتی فارسی درست حرف نزد، ولی برای انقلاب و مردم جان داد. این را هم همان کسانی که در جبهه و جنگ این چیزها را دیده بودند به انقلاب آوردهاند. نسل دوم انقلاب که از ریاکاری و مطلقنگری و دغلبازی بسیاری از نسل اول ناراضی بود و میدانست که قرار نبود این همه خون پای این انقلاب ریخته شود برای اینکه مملکت روز به روز بیشتر از اهداف اصولیاش، استقلال، آزادی و عدالت (یا همان که «جمهوری اسلامی» معنی شدهاند) دور شود. آنها باعث و بانی این دگرگونی اساسی شدهاند. من پس از هشت سال سیر آفاق و انفس به ارزش این انقلاب و مردم پی بردهام و از طرف دیگر اطمینان پیدا کردهام که با رسیدن نسل دوم انقلاب به قدرت، نگاه مطلقگرای جمهوری اسلامی آمادگی پذیرفتن جوانانی مثل من را پیدا کرده است که در اصول با هم مشترکیم، ولی در مسایل فرعی زمین تا آسمان اختلاف داریم. امثال تو که زندگیتان با پول دشمنان این مردم و مملکت (ار طریق «روز» و «زمانه» و «بی.بی.سی»و...) میچرخد طبیعتا نمیتوانید یا نمیخواهید این پیشرفت بزرگ را در ایران ببینید، چون میدانید که این دگرگونیها در همین سه سال عمر این انقلاب را چند برابر کرده است. ولی روزی نزدیک که منابع مالی اروپایی و آمریکاییتان خشکید مجبور خواهید شد چشمهایتان را به این واقعیتها باز کنید. سه، چهار سال دیگر مردم این نوشتهها را دوباره خواهند خواند این بحثهای را دنبال خواهند کرد و آن وقت خواهند دانست که فاحشهی سیاسی حسین درخشان است یا معصومه قمی (یا همان مسیح علینژاد) که دورویی و ریاکاریاش را در اسم و فامیلش هم نمیتواند مخفی کند.
Excerpt:
Masoumeh Ghomi (Massih Alinejad) calls me a political whore, just
because I don't think in black and white terms about the world. This is
a response to her.
نظرات ديگران
اگر یادتان باشد پارسال سر تولد «سردبیر: خودم» از خوانندگانم خواستم که برایم هر سوالی دارند بفرستند تا آنها راجواب بدهم. متاسفانه بخاطر اینکه گرفتار درس و مشقم بودم فرصت نشد تا همین حالا. ولی تصمیم گرفتم بجای اینکه جوابهایشان را بنویسم، یک کار بهتر بکنم: توی پاریس بچرخم و هر سوالی را در یک جای شهر جواب بدهم و بث شکل ویدیو بگذارم توی وبلاگم. البته نه اینجا، بلکه توی وبلاگ تازهام، «بچهی قلهک». ولی این مقدمه یا آنونس را بد ندیدم که اینجا هم بگذارم. ولی اگر اصل ویدیوها را میخواهید فعلا در وبلاگ تازهام باید بخوانیدشان. تا حالا دوتایشان حاضر شده که میتوانید آنجا ببینید.
Excerpt:
Watch my answers to your questions, recorded in different parts of Paris.
نظرات ديگران
وبلاگ مخصوص بازگشت به ایران را که قول داده بودم ساختهام. اسمش هست «بچهی قلهک» و حسابی دارم در آن مینویسم. آدرسش هم خیلی ساده است: hoder in iran دات کام، البته سر هم و بدون فاصله. با ورد پرس هم درستش کردهام فعلا. خبرمایهاش هم اینجاست. روزی حداقل دو، سه مطلب. آنجا شخصیتر مینویسم و غیرسیاسیتر و برای همین هم مثلا یک مطلب راجع به دوست دخترم آنجا هست که اینجا شبیه به آن پیدا نمیکنید. مجوعهای از تمام عکسها و ویدیوهای سفر قبلم به ایران را هم آنجا گذاشتهام که شاید تا حالا ندیده باشید.بجز این، دارم الان میروم بیرون تا سوالهایی را که مدتی پیش خوانندگان پرسیده بودند به شکل ویدیو جواب بدهم و در همان وبلاگ بگذارم. خلاصه اینکه «بچهی قلهک» را مرتب بخوانید و به آن هم لطفا حتما حتما لینک بدهید، تا کور شود چشم تمام کسانی میخواهند من را از اینترنت محو کنند. فکر نکنید که حسین درخشان معروف است و نیازی به لینک ما ندارد و اینها. این حرف در وبلاگ اصلا بیمعنی است. همهی ما به لینک احتیاج داریم تا عاملیت پیدا کنیم و اصلا موضوع پایان نامهی من هم همین بود. خلاصه اینکه لینک بدهید تا من هم به شما لینک بدهم.
Excerpt:
Visit my new blog, Bacheh'-ye Gholhak, which is about my return to Iran.
نظرات ديگران
:
من که بهت لینک دادم . طرح بلاگ جدیدت هم قشنگه. خدا رو چه دیدی شاید من هم یه روزی بارو بستم و برگشتم. موفق باشی .. Tu es quand-meme un peu arrogant. ------------ • هودر: اروگان؟ چرا بابا بیانصاف؟ مرسی به هر حال.
:
حسین جان هر کی دوست داری تو اگر پاسپورت کانادایی نداشتی بازهم می رفتی ایران بمانی. تو که می دانی در ان تهران شلوغ روزی صد بار یاد لندن و پاریس و یک آبجوی راحت خوردن توی یک کافه را می کنی پس چرا این قدر موضوع رفتن به ایران را لای اهداف دیگرت که ما چیزی از انها نمی دانیم مخفی می کنی. این کشف ناگهانی چطور به سراغت امد که احمدی نژاد بهتر از بقیه است. اصلا مگر بقیه چه کردند و یا مگر امروزمان از دیروزمان بهتر است و یا بهتر شده که تو یکباره طرفدار احمدی نژاد شده ای و حالا با کیهان نرد عشق بازی می کنی. حسین خان، خودت باش . این را هم چاپ کن -------------- • هودر: این کشف ناگهانی نبوده و حدود دو سال و نیم طول کشیده. برو آرشیو من رو بخون و ببین چقدر آرم اتفاق افتاده. در ضمن، من با پاسپورت ایرانی میرم ایران. با پاسپورت کانادایی اونها به یه ایرانی ویزا نمیدن. لينکدونی -
Oct. 11
بر اساس همان اصل مهم در سیاست که میگوید هرگز به سخنرانیهای ادیتشدهی سیاستمداران گوش ندهید، ویدیوی گفتگوی مفصل اخیر احمدینژاد را در پایین میگذارم. خیلی حرفها در آن زده که در گزارشهای مربوط به این گفتگو نیامده است و تنها دیدن ویدیوی کامل آن میتواند به آدم اجازهی قضاوت دربارهی این آدم را بدهد. (با تشکر از «الف» بخاطر پخش این ویدیو. حیف که کیفیت آن خیلی پایین است.)
Excerpt:
Watch the unedited, full-length recent interview of the Iranian television with Ahmadniejad. (Thanks to Alef).
من کی باشم که بخواهم برای یک دختر بالغ و عاقل و باهوش مثل گلشیفتهی فراهانی تکلیف تعیین کنم که چه کند یا نکند، چه بپوشد یا نپوشد، موهایش را چکار کند یا چکار نکند. ولی میخواهم به همهمان یادآوری کنم که ذوقزدگیمان از اینکه یک هنرپیشهی جوان و با استعداد ایرانی در یک فیلم متوسط و در یک نقش درجه سهی کلیشهای اورینتالیستی (بقول گایاتری اسپیواک، زن سبزه و مومشکیای که توسط یک مرد فداکار سفید چشم آبی از دست مردان مومشکی وحشی نجات پیدا میکند، یا هر ورسیون دیگری از آن) کمی زیادی است. هالیوود مگر چه گهی است جز اینکه ۹۵ درصد محصولاتش مزخرفاتی است که برای سن عقلی ۱۲ تا ۱۶ سال ساخته میشود؟ یا دی کاپریو مگر کدام خری است که قرار است همبازی بودن با او به من یا شما یا گلشیفته افتخاری بدهد؟ یا مثلا حرف زدن به انگلیسی و فرانسه و عربی و هر زبان دیگری بخودی خود چه افتخاری باید به آدم بدهد؟ (البته ریدلی اسکات کارگردان بزرگی است و کلی چیز دارد که به دیگران یاد بدهد.) من اگر در این هشت سال یک چیز را با پوست و گوشت حس کرده باشم این است که بزرگترین بدبختی ما این است که فکر میکنیم از هرکسی که تنش کممو باشد و موها و چشمهایش روشنتر، بطور اتوماتیک، کمتریم. ولی به محض اینکه از شر این عقدهی حقارت، که همهمان کم و بیش داریم، خلاص شویم (و برای آن هم راهی جز چند سال زندگی در «خارج» نیست) دیگر هیچکس نمیتواند جلویمان را بگیرد و به هر جایی که میخواهیم میرسیم. گلشیفته زنی جوان و باهوش و شجاع است که من از اولین فیلمش، «درخت گلابی»، عاشقاش شدم. حالا هم که میبینم برای خودش و با شجاعت و استقلال رای انتخاب کرده که چند سالی را در خارج از ایران بماند و تجربه کند، به آن احترام میگذارم. ولی امیدوارم نردبان ترقیاش را کوتاه و در حد چهارتا فیلم متوسط و چهارتا نقش درجهی سه نبیند و با کار زیاد و آموختن زیادتر به جایی برسد که کوچکترین کمبودی در مقابل غولهای هنری سینمای دنیا (غولهای تجاریشان را که به زودی خواهد فهمید بیشترشان از طریق روابط تجاری کثیف و پارتیبازیهای قبیلهای مشهور شدهاند) احساس نکند و حتی کمکم بتواند با چیزهایی که یاد میگیرد وارد فیلم ساختن هم بشود. به هر حال او ریسکی کرده و بدون اینکه جای پایاش را به اندازهی کافی در سینمای محل خودش محکم کند، وارد صعنت فراملیتی سینما شده است. این ممکن است جواب بدهد، ممکن هم هست ندهد. مثل بازیکنهای فوتبالی که به اروپا میروند و ممکن است نیمکتنشین شوند یا نشوند. ولی همیشه به امتحانش میارزد. مهم این است که ما اگر گلشیفته را دوست داریم، نباید انتظار خودش را از خودش آن قدر دست پایین بگیریم که از بازی در نقشهای درجهی سوم کلیشهای راضی شود. این نقشها برای شروع خوباند. ولی اگر قرار باشد کسی، که در سینمای ایران میتواند در هر فیلمی اراده کند نقشهای درجهی یک بازی کند، بهترین سالهای جوانیاش را صرف نقشهای کلیشهای درجهی سه کند در فیلمهای تجاری مزخرف کند و به جایی هم نرسد، فایده ندارد. راه برای آدم شجاع و با اعتماد به نفسی مثل گلشیفتهی فراهانی باز باز است و بهتر است ما هم این راه را برای او باز نگه داریم. هم راه پیشرفت را و هم راه بازگشت را.
Excerpt:
I'm happy for Golshifteh Farahi that she has taken a big risk and left
Iran for Hollywood. But I hope she doesn't stop short of aspiring to
become one of the best actresses in the world and even in a decade or
two a great film-maker. It is hard, but not impossible, to progress in
Hollywood for a Middle-Eastern, no matter how qualified he or she is,
since she is always expected to be the brown woman who needs to be
saved by white men. But it's worth the risk and Golshifteh seems like a
brave and smart young woman.
نظرات ديگران
:
OK! We know it! We got it; YOU WANT TO GO BACK HOME and now you need to frown upon US and anything made in US! Everything you say, these days, is like: I'm sorry I left Iran, I want to go back ,let me in! Just go back man! I bet no body will harm you...I'm sure you have polished enough apples to stay away from jail... plus...I guess your calculations don't go wrong...you are really not having the kind of life you thought you would have out of Iran so you better go back! Just go. Stop the BS please ------------ • Hoder: You view things in black and white terms. It's up to you how to think about all this. But you'll be proven wrong.
:
Hi. This is Alireza who is living in Italy right now. You know that a lot of Iranians who has granted as Political Refugee Status abroad say a lot about Patriotism, but I think this patriotism does n't make sense, at least for me. If I want to say the truth, that my view about you has changed since some times ago that I am reading your blog everyday and follow the news on that. I think your return to Iran or at least a trip there and notifying it in advance is so honourable and I admire you and your action that you want to do. About Golshifte Farahani, I'm so pleased that an Iranian young woman is able to enter and work with great stars of Hollywood. We can do a lot abroad and the best benefit of this is the introducing Iran to people whose brains are under a huge Propaganda made by Media.
:
یعنی ما واقعا انقدر بیچاره ایم که به خاطر بازی یک هنرپیشه ایرانی در { کنار } دی کاپریو و راسل کرو تا این حد مفتخر باشیم ؟ فرض کنیم گلشیفته ایرانی نبود و افغانی بود - فرض کنید افغانی ها از بازی یک هنر پیشه افغانی در کنار دی کاپریو یک هفته تمام شب تا صبح و صبح تا شب در کلیه روزنامه ها و سایت ها و وبلاگ هاشون به خاطر این اتفاق فرخنده { مفتخر } میشدند - ایا ما اولین کسانی نبودیم که به اونها بخندیم ؟ / بازی گلشیفته فراهانی در چنین فیلمی برای زندگی حرفه ای خود او مطمئنا نقطه عطفه - اما من شخصا از چنین اتفاقی مفتخر نیستم . مگه ایشون نوبل پزشکی یا فیزیک برده که به خاطر ملیتش و ملیتم مفتخر بشم ؟ مگه کشف بزرگی کرده یا مثلا عده زیادی رو از مرگ نجات داده یا چیزی شبیه به این ؟ باز انوشه انصاری رو بگید یه حرفی که تازه ایشون ایرانی - امریکایی هستن - و نه فقط { ایرانی } . عجب ملتی هستیم ما که دست همه دنیا رو با این جو گیر شدنها مون از پشت بستیم . به قول یکی از دوستان عمر شریف یک عمر در هالیوود بود و مصری ها انقدر بهش افتخار نکردن که ما در این دو روز به گلشیفته افتخار کردیم . براش ارزوی موفقیت میکنم و امیدوارم ما هم روزی از این بیچارگی و مفتخر شدن های بیهوده نجات پیدا کنیم .
:
هالیوود بودی ؟ بازی کردی ؟ تجربه فیلم سازی شو داری ؟ تهیه کننده بودی ؟ چندتا نقد فیلم تاحالا انجام دادی ؟ چیزی که هیچی ازش نمیدونی و فقط مثل خودم نشستی محصولاتشو نگاه کردی ، گه میخوری دربارش حرف میزنی ;) (به سبک خودت امیدوارم زیاد نسوخته باشه ) احمق جان تو هنوز نمیدونی هالیوود یک پلت فرم هست ، تو هم مثل ج.ا یاد گرفتی مردم رو میشه با این اراجیف خر کرد ولی خر خودتی، کیهانی نژاد :)) ----------- • هودر: ببین، لطفا آرام باش. من به تو هیچوقت توهینی نکردم و برای همین به تو اجازه نمیدم که این طوری به من توهین کنی. ولی از این گذشته، پس با این تعریف تو همه باید خفه شن و فقط اورسن ولز و هیچکاک هستند که باید راجع به سینما اضهار نظر کنن. بابا اگه دنیا رو آدمهایی مثل تو میچرخوندن که از زمان استالین هم بدتر میشد!
:
من دیشب سینما این فیلم را دیدم کاملا موافقم اصلا انتظار نداشتیم گلشیفته یا دیگران برای این نقش ! اینقدر ذوق زده بشوند. با این مطلب حرف دل من و همسرم را زدی که زا دیشب تا حالا توی فکریم. گلشیفته نباید پلهای پشت سرش را خراب کنه باید برگرده و از هر دو جا کار کنه همون فوتبالیستها هم ایران و اروپا را همزمان دارند
:
اگر عصبانیت "حمید" و استفاده از واژگان ناشایست در کامنتش نیرومند بودن خبر شما رو تایید می کنه، استفاده شما از واژگان زشت و رکیک (نه تنها در این پست، که در همه ی مطالبی که شما می نویسید) به طور واضحی پوچ و بی معنی بودن استدلالهای شما و عدم آشناییتان با حرفه روزنامه نگاری را فریاد می زند. ----------- • هودر: قضاوتش با خوانندهها. اگه امثال خمید بجز فحش دادن حرف حسابی داشتن نمیگفتم که این عصبانیت نشونهی کارا بودن استدلال منه. ولی بجز فحش چیزی ندارن. من با فحش هیچ مشکلی ندارم. ولی خب، رو در روی آدمها معمولا ادب حضور رو رعایت میکنم و اگه هم چیزی به کسی میگم کاملا منطبق با معنی دقیقش استفاده میکنم.
:
ایشان به شرطی در هالیوود پیشنهاد بازی میگیرد که سکانسهای کلیشه ای سکسی را هم پذیرا باشد که اولین ضربه خانوادگی برای ایشان خواهد بود همسرش را از دست خواهد داد و تاریخ مصرفش هم زود فرا می رسد. زرق و برق خارج 6 ماهی جذاب است و سپس غم غربت. به ایشان پیشنهاد میکنم که هم ایران را داشته باشد هم هالیوود را. باید بسیار زیرک باشی وگرنه در خارج خیلی زود مورد سواستفاده قرار میگیرید. لطفا به سرنوشت نمونه های مشابه توجه کن..سعید ملبورن ----------- • هودر: اینجوریها هم نیست. البته توی عالم سینما همه جای دنیا این مسایل گروکشی و باجخواهی سکسی و اینها هست و اگر گلشیفته توی ایران دووم آورده توی آمریکا هم میتونه دووم بیاره. لخت شدن و اینها هم به خودش مربوطه، چون هر کسی صاحب تن و ذهن خودشه. من بیشتر نگران پیشرفت کاری و هنریاش هستم تا اینکه مثلا ممهاش رو کسی ببینه یا نه. چه اهمیتی داره واقعا؟
:
برای یک دفعه هم شده حرفی درست از زبان یکی از شیفتگان جلاد بزرگ امام خمینی شنیدیم. مشکل شما این است که فکر می کنید برای رهایی از چنگال نژادپرستی و کثافت امپریالیسم نژاد سفید باید به آغوش جلادان و جنایتکارانی پرید که راه را برای تسلط آن دسته اولی در کشورهای فلک زده ما باز می کنند. اشتباهی که حزب توده هم قربانی آن شد گیرم از جاده ای دیگر. مبارزه با امپریالیسم و اثرات فرهنگی ، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن آب ریختن به آسیاب نوکران آنها در ایران نیست. ----------- • هودر: جلاد اون کسانی هستند که هزاران زن و مرد بیگناه رو با بمب و ترور خیابونی تیکه پاره کردن و بعدش هم رفتند با صدام متحد شدن و اومدن سروقت مردم کشور خودشون. کسی که بخاطر این قتل و غارتها مجازات شده باشه بیگناه نیست و کسی هم که مسوول این مجازات باشه اسمش جلاد نیست. زبون امثال تو رو به سبک جورج اورول باید برعکس کرد تا معنی حرفتون رو فهمید. شماها خودتون بخشی از امپریالیسم هستین و فقط ادای مبارزه درمیارین. وگرنه الان ایران بودین و داشتین به کسایی که واقعا جلوی امپراطوری ایستادهاند کمک میکردین، نه این با امپراطوری دست به یکی کنین برای له کردن این مردم. امثال تو هیچ فرقی با مسعود رجوی ندارین. جلاد اونه، نه خمینی.
:
You're absolutely right!
:
shut your mounth you dickhead! who the fuck u think u r!? u little asshole.u r a prostitute!so please shut the fuck up and dont pollute the web with your comments on artists! you disgusting scumbag! ------------ • Hoder: I think your anger already proves the strength of my arguments. So please keep going.
:
اتفاقاً جایت خالی ایپسواک در دانشگاه کوئین مری همین پنجشنبه ای سخنرانی داشت و جمعه هم در کمبریج . داشت درباره تجربه اش در تدریس به بچه های فقیر جنوب هند حرف می زد. یک موقعیت پیشنهادی خیلی خوب در پرینستون را ول کرده تا بتواند به بچه های هندی برسد. آن هم آنهایی که توی خود هند در ته نظام طبقاتی قرار دارند و حتی یک تکنوکرات هندی هم رغبت نمی کند سراغشان برود. البته خودش هم می گفت من آدمی نیستم که بروم قاطی سیستم کثیف مدرسه وودرو ویلسون در پرینستون. حالا این را مقایسه کن با روشنفکر وطنی ما مثلاً عباس میلانی.
:
براي اولين بار با نظرت كاملا موافقم . براي اين كه تجربه اش كرده ام . زندگي براي هر جوان ايراني براي چند سالي در خارج از كشور از اهم واجبات است . ولي تو رو خدا اين قدر خايه مالي احمدي نژاد را نكن احمدي نژاد از اسب افتاده است براي ملت و براي رهبري هم . تو از وطن دوري و قاعدتا نمي تواني باز تاب هر روزه مردم كوچه و بازار را ببيني اگر خواهان برگشت به ايراني با طناب حمايت از احمدي نژاد به ته چاه پر نكبت او نرو . ------------- • هودر: دفاع من از احمدینژاد دفاع از یک شخص نیست، بلکه دفاع از یک تفکر یا دقیقتر یک گفتمان است که در آستانهی سیسالگی انقلاب، بلوغ و اعتماد به نفسی تازه به مردم ایران داده است و همزمان به صدها میلیون ضعیفنگاهداشتهی دنیا شجاعت ایستادگی دربرابر ظلم و فساد و زور بخشیده است. من با هیچکس تعارف نداشته و ندارم و عاشق چشم و ابروی هیچکس هم نیستم. روزی که احساس کنم احمدینژاد یا هر کس دیگری دارد از این گفتمان فاصله میگیرد و منحرف میشود در صف اول معترضان خواهم بود و این چیزی است که همیشه بودهام. به همین دلیل اصلا دوست ندارم از نظر سازمانی قاطی هیچ گروه و دستهی سیاسی شوم، چون استقلال فکر و عملم را از دست میدهم. من هیچ تضمینی از هیچکسی برای بازگشت به ایران ندارم و اصلا دنبالش هم نرفتهام. عملکرد من و نوشتههایم و زندگیام در این هفت، هشت سال که در همین وبلاگ منعکس شده است بهترین محافظ من است. شما هر جور میخواهید فکر کنید. ولی چیزی که تا الان بودهام، اینکه در هیچ جعبهی ذهنیای جا نگرفتهام، کم کم به شما هم اثبات خواهد شد. لينکدونی -
Oct. 7
به زودی یک وبلاگ مجزا راه میاندازم تا در آن فقط دربارهی بازگشتم به ایران پس از هفت سال زندگی در کانادا و اروپا و تجربههایم از این بازگشت بنویسم. میخواهم قوانین را هم رعایت کنم تا بیخودی فیتلر نشود و در نتیجه از ایران هم خواننده پیدا کند. همین روزها درستش میکنم و خبرتان میکنم. اگر هم از وضع و حالم بپرسید، خوبم. برگشتهام به پاریس و دیگر کاری در لندن ندارم. دارم سعی میکنم هر چه زودتر پاسپورت ایرانیام را که مدتها پیش گم شده بود تجدید کنم و بلیط بخرم و بیایم تهران. حتی اگر از آسمان سنگ ببارد هم خواهم آمد. البته یک سری خوردهکاریهای عقبافتاده هم برای دانشگاهم و تکمیل کردن درسم دارم که به مرور دارم انجام میدهم ، و ایران رفتن الزاما مانعی برای آنها نیست. ولی پایاننامهام تمام شده و چیز خوبی هم از آب درآمده و اسمش هم هست «سنگسار اینترنتی: قدرت و مقاومت در گفتمانهای وب». باید آمادهاش کنم و بفرستم برای این طرف و آن طرف ببینم میشود چاپش کرد یا با آن به کنفرانسی رفت یا نه. به هر حال موضوع و نگاه بسیار جدیدی به جنبههای تئوریک وب است و ممکن است حسابی گل کند. ببینیم چه میشود.
Excerpt:
I'll soon launch a new blog only to write about my return to Iran and what I will experience there.
|