[E:M] In defence of Shirin Ebadi + Old interview with me in Tehran + Why Mashaie is right

1 view
Skip to first unread message

Hossein Derakhshan

unread,
Aug 28, 2008, 10:39:05 AM8/28/08
to editor...@googlegroups.com, chal...@googlegroups.com

 سردبیر:خودم


نگاه فراساختاری حسین درخشان به ایران و ورای آن


تازه ترین مطالب این وبلاگ را که به درخواست شما به آدرس ایمیلتان فرستاده شده است. لطفا ببینید و برای دوستانتان هم بفرستید.اگر می‌خواهید اشتراکتان را قطع کنید، پایین صفحه را نگاه کنید. برای مشترک دوستانتان آنها در این خبرنامه میتوانید آدرس ایمیل آنها را در این صفحه وارد کنید:  » فرم اشتراک ایمیلی «سردبیر: خودم»

توجه: برای دسترسی به این وبلاگ بدون فیلتر از این به بعد میتوانید از این نشانی استفاده کننید: httpS://i.hoder.com

  لينک‌دونی - Aug. 25
  لينک‌دونی - Aug. 24

«سردبیر: خود خودم!» - گفتگوی سروش جوان با من در سال ۱۳۸۱


وقتی که شش سال پیش، پس از دو سال زندگی در کانادا برای اولین بار به ایران برگشتم، هم وبلاگ خیلی چیز تازه‌ای بود و هم «سردبیر: خودم» هم هنوز فیلتر نشده بود. بجز این، هنوز هم من را «ابولبلاگر»‌ می‌نامیدند وبرای خودم برو بیا و محبوبیتی داشتم. آن قدر که در همان سفر مجله‌ی سروش جوان یک مصاحبه‌ی مفصل با من کرد و عکسم را روی جلدش چاپ کرد و خلاصه ماجرایی شده بود برای خودش.

الان که درگیر پایان‌نامه‌‌ی فوق لیسانسم هستم، یک دفعه یاد این مصاحبه افتادم و رفتم و در آرشیو اینترنت (که واقعا خدا برای همه‌مان حفظش کند) پیدایش کردم. ولی چون متن کاملش را در آرشیو خودم ندارم، گفتم که اینجا هم بگذارمش تا هم آرشیو شود و هم شما هم با خواندنش کمی یاد قدیم‌ها بیفتید که هنوز چون من هم مثل اکثریت جامعه‌ی اینترنتی فکر می‌کردم و شروع به شکستن بت‌های قلابی آن مثل گنجی و عبادی و باطبی و میلانی نکرده بودم، هنوز کسی به فکر محو کردن و تنبیه کردنم نیفتاده بود. یادش بخیر!

---------

سردبیر: خود خودم!

گفتگوی رضا ثابتی با حسین درخشان

منبع: سروش جوان، شماره‌ی ۲۵، شهریور ۱۳۸۱ (متن را با فورمت ونیدوز عربی یا ۱۲۵۶ ببینید)

حسین درخشان را وب‌لاگ‌نویس‌ها ابوالبلاگر نامیده‌اند، كسی كه بیش‌ترین سهم را در گسترش وب‌لاگ‌های فارسی داشته است

------

مقدمه: شاید نام وب‌لاگ به گوش شما هم خورده باشد. وب‌لاگ یك جور سایت كاملا شخصی اینترنتی است. نویسنده یا صاحب وب‌لاگ می‌تواند هر روز و هر ساعت از روز، هر چه می‌خواهد بنویسد و روی صفحه‌اش بگذارد؛ از آخرین اخبار و اطلاعات علمی و فنی تا ابتدایی‌ترین دل‌مشغولی‌ها و نیازهای انسانی. وب‌لاگ، هم می‌تواند یك دفترچه‌ی خاطرات شخصی باشد و هم یك خبرگزاری كوچك و غیر رسمی. متن یا نوشتار قالب اصلی یك وب‌لاگ است، هر چند كه مانند دیگر صفحات اینترنتی قابلیت استفاده از تصویر، صدا، فیلم و... را نیز دارد.

درست كردن وب‌لاگ اطلاعات و سواد فنی چندانی نمی‌خواهد و دست‌رسی به اینترنت تنها امكان فنی لازم برای ساختن آن است. هزینه‌ی آن هم در همین دست‌رسی خلاصه می‌شود. صفحات وب‌لاگ غالبا دو ستونی است؛ ستون عریض‌تر برای نوشتن مطالب است و دیگری برای گذاشتن لینك‌هایی به وب‌لاگ‌ها یا سایت‌های دیگر. آرشیو كردن مطالب و امكان نظرخواهی از دیگران درباره‌ی هر مطلب از مزایای دیگر آن است.

كم هزینه بودن، عدم نیاز به اطلاعات فنی زیاد و قابلیت‌های فراوان وب‌لاگ برای برقراری ارتباط بین آدم‌ها، آن جا كه از زبان خودشان حرف می‌زنند نه به عنوان نماینده یا كارمند یك نهاد یا سایت رسمی، باعث رشد چشم‌گیر این رسانه از زمان به وجود آمدن اولین وب‌لاگ‌ها در غرب، در حدود سال ۱۹۹۶، شده است.

در ایران، اما، یك سال بیش‌تر از عمر این پدیده نمی‌گذرد. پیش از آن، مشكلات مربوط به فارسی‌نویسی با ابزارهای ساختن وب‌لاگ و نا آشنایی عمومی با آن دو مانع اصلی رواج آن بود. حسین درخشان با درست كردن یكی از اولین وب‌لاگ‌های فارسی، ساختن قالب‌هایی برای نوشتن وب‌لاگ فارسی و هم‌چنین درست كردن یك راهنما برای ساختن آن مهم‌ترین نقش را در شیوع این پدیده به عهده داشت، آن‌ قدر كه او را پدر وب‌لاگ فارسی، پدر بزرگ، پدر خوانده یا ابوالبلاگر می‌گویند، هر چند كه خودش از این لقب‌ها دل خوشی ندارد.

او متولد ۱۳۵۳ است و تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته‌ی پژوهشگری اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی نیمه‌كاره گذاشته و الان با همسرش در تورنتوی كانادا زندگی می‌كند.

ما این گفت و گو را به هنگام سفر اخیرش به ایران با او انجام دادیم. برخلاف تصویری كه از نثر پخته و بابابزرگی او و صفت‌هایی مانند پدر بزرگ وب‌لاگ فارسی ممكن است از شخصیت او ساخته شود، او یك جوان است، با روحیه‌ی طنز و شیطنت فراوان. یك دوربین دیجیتال دارد كه همه جا با خودش می‌برد و از عجیب‌ترین زوایای ممكن عكس می‌گیرد؛ آب، زیاد می‌خورد چون شنیده است كه بیش‌تر خستگی كاذب آدم، به خاطر نرسیدن آب كافی به سلول‌های بدن است و البته ایده‌های نو، نسبتا جالب و گاهی عجیب و غریب درباره‌ی تكنولوژی، فرهنگ، رسانه، اینترنت و چیزهای دیگر دارد. شاید بتوان گفت یكی از آدم‌هایی است كه در ماتریكس اینترنت می‌خواهد كمی سرش را از سلولش بالاتر بیاورد و نگاهی به دور و برش بیندازد، شاید.

-------

o می‌گویند وب‌لاگ تو اولین و پربیننده‌ترین وب‌لاگ فارسی است. درست است؟

ـ اولین، نه؛ ولی فكر می‌كنم پربیننده‌ترین وب‌لاگ فارسی... چرا! هست. فكر می‌كنم الان چیزی حدود سه‌هزار بیننده در روز دارد. گاهی اوقات هم كه از سایت‌های پربیننده‌ی دیگر به وب‌لاگ من لینك می‌دهند، این تعداد بیش‌تر می‌شود.

o وب‌لاگ‌های مطرح انگلیسی چقدر بیننده دارند؟ برای این‌ كه مقایسه كرده باشیم.

ـ خب، بعضی‌ها هستند كه ادعاهای عجیب و غریب دارند؛ مثلا اندرو سولیوان، كه قبلا در نیویورك تایمز هم می‌نوشته و الان یك وب‌لاگ دارد، ادعا می‌كند كه روزی پنجاه شصت هزار تا بیننده دارد، اگر رقم را اشتباه نكنم، ولی من فكر كنم كه بهترینش هم بیش از ده هزار بیننده در روز نداشته باشد. البته تعداد وب‌لاگ‌های انگلیسی خیلی زیاد است و این باعث می‌شود بیننده‌ها پراكنده باشند. ولی وب‌لاگ‌های فارسی به نسبت كم‌تر است و تعداد معدودی قطب اصلی دارد كه البته به مرور بیش‌تر خواهند شد. در مورد آمار بینندگان، لینك‌هایی كه وب‌لاگ‌ها به هم می‌دهند هم خیلی مهم است؛ مثلا خود من روزانه در حدود پانصد شش‌صد بیننده دارم كه از چند وب‌لاگ مشهور دیگر فارسی می‌آیند.

o اصلا فكر می‌كنم لینك دادن یكی از مشخصات اصلی وب‌لاگ‌ها است.

ـ بله، در واقع دو جور لینك حتما باید در وب‌لاگ باشد. اول، لینك به منابعی كه از آن‌ها مطلب یا خبر نقل می‌كنی یا راجع بهشان حرف می‌زنی - كه این مسئله مشخص بودن منابع خبر در وب‌لاگ از محاسن بزرگ آن است - و دوم لینك دادن به وب‌لاگ‌هایی كه دوست داری یا به نظرت مهم است، هر چند كه ممكن است نویسنده‌ی وب‌لاگ را اصلا ندیده باشی. این خیلی در وب‌لاگ مهم است. من همیشه بقیه را تشویق به این كار می‌كنم. اخیرا هم مطلبی در صفحه‌ام نوشتم كه در آن ده نكته را برای بهتر شدن وب‌لاگ گفته بودم. آخری‌اش این بود كه به هم‌دیگر لینك بدهید تا خدا به شما لینك بدهد! در وب‌لاگ‌های فارسی، از نوع اول، یعنی لینك خبری و اطلاع‌رسان، كم‌تر داریم ولی از نوع دوم بیش‌تر است.

o یكی از دلایل گسترش وب‌لاگ‌ها هم همین است؛ ارتباط آن‌ها با هم، كه در واقع یك فضا و جریانی ایجاد می‌كند. تو در این جریان‌سازی نقش اساسی داشتی. اصلا از اول كه شروع كردی، به این گسترش و فراگیر كردن، نظر هم داشتی یا نه؟

ـ بله، در واقع من كاملا آگاهانه شروع كردم به گسترش دادن این قضیه. گفتم كه من اولین وب‌لاگ فارسی نبودم. من حدود بیستم سپتامبر 2001 شروع به نوشتن كردم، كه خب می‌شود گفت 11 سپتامبر و اتفاقات بعد از آن در این شروع بی‌تأثیر نبود، بعد از یكی دو هفته كه لیست درست كردم و این‌ها، یك نفر به من ای‌میل زد كه كی گفته تو اولین وب‌لاگ فارسی را درست كرده‌ای؟ من قبل از تو شروع كردم! و البته درست هم می‌گفت. حدودا دو هفته زودتر از من شروع كرده بود. من هم دیگر هیچ وقت نگفتم كه اولین وب‌لاگ فارسی هستم. ولی خب، دیگر كسی شك ندارد كه اگر آن راهنمای ساختن وب‌لاگ فارسی را نمی‌نوشتم و پی‌گیر ماجرا نبودم، این‌طور تعدادشان زیاد نمی‌شد.

o پس به نظرت دلیل این كهHoder این قدر در گسترش وب‌لاگ‌های فارسی تأثیر داشته، بیش‌تر همان راهنمای فنی ساختن وب‌لاگ است تا محتوای خود وب‌لاگ؟

ـ خب راهنما خیلی مهم بوده. اما بگذارید این طور بگویم كه انگیزه را خود وب‌لاگ درست كرده و راهنما به آن كمك كرده. چون اگر خود وب‌لاگ نبود كسی چه می‌توانست ببیند وب‌لاگ چی هست كه بخواهد یكی درست كند.

o اصلا چی شد كه وب‌لاگ درست كردی، یعنی در شروع كار چه فكری می‌كردی؟

ـ به چند دلیل این كار را كردم و دلم هم می‌خواست كه گسترش پیدا كند. اول این‌ كه از ایران رفته بودم و احساس می‌كردم اگر از محیط اجتماعی آن دور بمانم، عقب می‌افتم و از مرحله پرت می‌شوم. این وب‌لاگ‌ها می‌توانستند كاری كنند كه دیگر لازم نباشد حتما توی تاكسی و اتوبوس و این‌ها باشی تا بفهمی فرهنگ و به خصوص فرهنگ جوان‌ها چطوری است و زبان رایج چیست. دلیل دیگرش مسائلی بود كه با نشریاتی كه همكاری می‌كردم داشتم. قبل از این كه از ایران بروم در بعضی نشریات مطلب می‌نوشتم. خب ملاحظات و محدودیت‌هایی كه در كار مطبوعاتی هست از یك طرف و ناآشنایی اغلب مسئولان روزنامه‌ها با كامپیوتر و اینترنت از طرف دیگر، باعث بروز مشكلات جدی می‌شد. هنوز هم اهمیت این مسائل برای خیلی از مدیران مطبوعاتی جا نیفتاده و از دنیای اینترنت و كامپیوتر بی‌خبرند. هنگام چاپ مطالب هم آن قدر در تایپ كلمات انگلیسی و آدرس‌های اینترنتی اشتباه می‌شد كه دیگر آن اواخر كل مطلب را خودم تایپ می‌كردم و تحویل می‌دادم. خلاصه، انگیزه‌ی دومم این بود كه دیگر كسی بالای سرم نباشد كه بگوید چی بنویسم، چی ننویسم؛ یعنی سردبیر خودم باشم. خب دلایل دیگری هم هست كه به اندازه‌ی این دو تا شاید مهم نباشد. مثل جا انداختن استاندارد یونی‌كد (Unicode)كه می‌دانستم اگر خوب معرفی شود خیلی زود همه‌گیر می‌شود. در ضمن حجم محتوای فارسی قابل جست‌ و جو در اینترنت هم خیلی زیاد شده است، البته ممكن است ارزش محتوایی زیادی نداشته باشند ولی همین كه نسبت به قبل بیش‌تر شده خیلی مهم است.

o الان چند تا وب‌لاگ فارسی داریم؟

ـ الان مدتی است كه لیست را به روز نكرده‌ام ولی فكر می‌كنم حدود دو هزار تا شده باشند. تازه وب‌لاگ‌هایی كه درPersianblog هستند را هم باید اضافه كرد. ولی خیلی كم هستند كه جدی می‌گیرند این كار را، به هر دلیلی ؛ یا دست‌رسی مرتب به اینترنت ندارند یا اصلا حرفی برای گفتن ندارند، یا این‌ كه فقط درست می‌كنند ببینند چه جوری است و بعد ول می‌كنند. ولی از آن‌هایی كه جدی گرفته‌اند شاید حدود صد تا وب‌لاگ خوب كه هر روز بشود خواند هستند كه فكر می‌كنم تعداد خیلی خوبی است. من فكر می‌كنم الان چند ماهی است كه حرف‌های تكراری بین بچه‌های وب‌لاگ‌نویس زیاد شده است. برای همین كسانی كه می‌خواهند معروف‌تر بشوند یا خواننده‌ی بیش‌تری داشته باشند مجبورند حرف‌هایی بزنند كه نو باشد و خب راهش این است كه بروند دنبال چیزهایی كه بیش‌تر بلدند یا در واقع محتوا كمی خاص‌تر و مشخص‌تر بشود، كه در وب‌لاگ‌های جدید این را زیاد می‌بینیم.

این آپدیت كردن لیست هم مصیبتی است؛ چون باید دستی و تك تك لینك‌ها را بررسی كنم كه واقعا كلی وقت می‌گیرد. البته به كمك دوستانم در كانادا داریم روی یك سایت كه همه‌ی این كارها را اتوماتیك انجام دهد كار می‌كنیم كه امیدوارم به زودی راه بیفتد.

o چه ابزاری را برای ساختن وب‌لاگ پیش‌نهاد می‌كنی؟

ـ خبBlogger كه الان هست و شاید برای فارسی راحت‌تر باشد ولی نرم‌افزار دیگری هم به اسم
Movable Type هست كه دارد خیلی محبوب می‌شود و امكاناتش هم خیلی بیش‌تر است. البته برای فارسی نوشتن یك مشكل كوچولو دارد كه من هم برایشان نوشته‌ام. احتمالا در ورژن‌های بعدی این مشكل حل خواهد شد. امكانات دیگری هم دارد كه عالی است. مثل آرشیو موضوعی در كنار آرشیو زمانی و... اصلا به راحتی می‌شود یك مجله‌یOnline راه انداخت. فقط مثل blogger نیست و باید هر كسی آن را روی سِروِر خودش نصب كند.

o مثل این‌ كه قضیه جدی است!

ـ بله، خیلی جدی. اگر سراغ سایت‌هایی كه درباره‌ی روزنامه‌نگاری كار می‌كنند بروید، مثلOJR، كه درباره‌ی روزنامه‌نگاری اینترنتی است، می‌بینید كلی مقاله راجع به وب‌لاگ هست. یعنی روزنامه‌نگارها خیلی دارند قضیه را جدی می‌گیرند؛ و اصلا به عنوان یك ژانر روزنامه‌نگاری حسابش می‌كنند و بین روزنامه‌نگاری سنتی و وب‌لاگ هم خیلی تأثیر متقابل می‌بینند.

o كاركرد واقعی وب‌لاگ چیست؟ به نظر می‌رسد وب‌لاگ، كه در ایران این قدر سریع رشد می‌كند، تا حد زیادی متأثر از شرایط سیاسی و محدودیت‌های اجتماعی است. خارج از ایران كه این محدودیت‌ها نیست؟ یا دست كم به ظاهر نیست؟

ـ در آن‌ جا هم نسبت آدم‌هایی كه به صورت تفننی این كار را می‌كنند به كسانی كه كار را جدی می‌گیرند، خیلی فرقی با ایران ندارد. چون به هر حال همه‌ی ما آدمیم و آدم‌ها خیلی شبیه به هم‌اند. آن‌ جا هم نسبت‌ها همین است، تازگی‌ها می‌بینم كه در مطبوعات ایران، جوان‌ها را سرزنش می‌كنند كه فقط برای چت و دوست پیدا كردن و معروف شدن و این‌ها از اینترنت استفاده می‌كنند. اما واقعا این مختص ایران نیست. بقیه‌ی جاهای دنیا هم درصد زیادی از مردم همین استفاده را از اینترنت می‌برند. این یك ابزار ارتباطی است و آدم‌ها هم مهم‌ترین قسمت ارتباطشان، ارتباط شخصی است با یك‌دیگر؛ مثلا آن‌ جا هم اگر وب‌لاگ‌ها را نگاه كنید خیلی‌ها هستند كه برای این‌ كه دوست پیدا كنند، معروف بشوند، درد دل كنند یا خودشان را خالی كنند، می‌نویسند. ممكن است انگیزه‌ها كمی متفاوت باشد ولی نهایتا كسانی كه كار را جدی می‌گیرند اگر این جا مثلا ده درصد باشند آن‌ جا هم همین قدر هستند.

o این جدی گرفتن كار یعنی چه؟

ـ منظورم از جدی، نقطه‌ی مقابل شوخی نیست. یعنی حتما نباید حرف‌های خیلی جدی زد. مثلا ممكن است یك وب‌لاگ از نظر اطلاع‌رسانی ضعیف باشد و حرف‌هایش به نظر چیز مهمی نباشد ولی اگر همین وب‌لاگ هر روز آپدیت شود معنی‌اش این است كه كارش را جدی گرفته.

o یعنی ممكن است فقط خاطره بنویسد ولی این كار را جدی بگیرد؟

ـ بله، مسئله این است كه طرف كارش را جدی بگیرد و برایش وقت بگذارد و هر روز یا هفته‌ای چند روز مطلب جدید اضافه كند.

o این وب‌لاگ بین رسانه‌ها چه جایی دارد و اصلا چه نیازی را برطرف می‌كند؟

ـ من اول بگویم اگر این محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی هم نبود باز هم وب‌لاگ‌نویسی جای خودش را پیدا می‌كرد و خیلی زود رشد می‌كرد. شاید نوع نوشتن و موضوع‌ها كمی فرق می‌كرد ولی همین قدر همه‌گیر می‌شد، چرا؟ چون یك اتفاق جهانی است. اولین رسانه‌ای است كه كاملا آزاد است و هر شخص با شخص دیگر از لحاظ دست‌رسی به ابزار تولید اطلاعات، قدرت مساوی دارد. ببینید، در غرب هم كه این قدر تكنولوژی پیشرفت كرده، قبل از اینترنت هیچ ابزار دو طرفه‌ای این قدر قوی نبوده، برای همین است كه در غرب هم این مسئله این قدر دارد شیوع پیدا می‌كند. مقاله‌ها یا گزارش‌هایی كه توی دو سه سال اخیر راجع به وب‌لاگ در رسانه‌های غربی نوشته شده و سروصدایی كه هست، خیلی كم‌تر از ایران نیست، البته این نشان‌دهنده‌ی یك چیز دیگر هم هست و آن این كه تكنولوژی خیلی سریع می‌تواند به فرهنگ‌های دیگر منتقل شود. گسترش این قضیه فقط به دلیل محدودیت نیست؛ بیش‌تر به این دلیل است كه مردم خودشان می‌توانند راجع به خودشان حرف بزنند، خبر بدهند و چیزهایی كه رسانه‌های جمعی به دلایل مختلف هیچ وقت به آن‌ها نمی‌پرداختند، حالا یا پول نداشتند یا از نظر سیاسی تحت فشار بودند یا امكان فنی‌اش را نداشته‌اند، دارد تولید می‌شود و كلی هم خواننده دارد.

o بله، این درست است. در واقع چون محدودیت‌ها برداشته می‌شود و نویسنده آزاد است، عجیب نیست كه نویسنده‌ها از این آزادی عمل استقبال كنند؛ مثلا كسی كه در نشریات رسمی مطلب می‌نوشته و حالا سردبیر و دبیر سرویس بالا سرش بوده‌اند و مرتب مطلبش خط می‌خورده و این‌ها طبیعی است كه این مفهوم سردبیر: خودم برایش مهم باشد. اما مردم چرا سراغ وب‌لاگ‌ها می‌روند؟ چه به عنوان خواننده و چه به عنوان نویسنده؟

ـ مردم با این كه همه نویسنده نیستند باز هم از این قضیه استقبال می‌كنند. چون همه‌شان چیزهایی برای نوشتن دارند كه برای دیگران جالب است. ببینید از دو دیدگاه می‌شود به این مسئله نگاه كرد. اول این‌ كه یكی از مهم‌ترین كاركردهای وب‌لاگ‌ها این است كه فیلترهایی انسانی هستند برای انبوه اطلاعات بی‌نظم و پراكنده‌ای كه در اینترنت وجود دارد. مهم‌ترین كاركردش از نظر من همین است. این‌ قدر اطلاعات در این اقیانوس اینترنت زیاد است كه اگر كسی بخواهد مثلا همه‌ی اخبار راجع به ایران را هر روز به انگلیسی بخواند، اصلا نمی‌شود؛ خیلی زیاد است. بنابراین بر اساس سلیقه‌ی خودش ممكن است یك یا چند نفر را پیدا كند كه درباره‌ی ایران چیزهایی می‌نویسند یا به مطالبی لینك می‌دهند كه او دوست دارد. یعنی كسانی را پیدا می‌كند كه كم و بیش شبیه خودش هستند با سلیقه‌های نسبتا مشابه؛ بعد دیگر لازم نیست برای پیدا كردن مطالب و اخبار مورد علاقه‌اش خیلی وقت بگذارد. می‌رود و همین سه چهار تا وب‌لاگ مورد علاقه‌اش را می‌خواند. یعنی در واقع یك جور فیلتركردن اطلاعات است، كه این بعد به نظر من خیلی خیلی مهم است.

دلیل دیگر استقبال مردم این است كه همین مردم عادی حرف زدن معمولی‌شان برای هم‌دیگر جالب است. اگر این جوری نبود توی مهمانی‌ها هم این قدر حرف وجود نداشت. این كه مردم می‌نشینند و برای هم‌دیگر حرف می‌زنند و حوصله‌شان سر نمی‌رود نكته‌ی جالبی است كه در استقبال از وب‌لاگ‌ها هم تأثیر دارد. دلیلش این است كه تجربه‌های شخصی، هر چقدر هم شخصی و عادی، برای یك آدم دیگر ممكن است جالب باشند. این وجه قضیه از دیدگاه ژورنالیستی اصلا به حساب نمی‌آید؛ چون اهمیت خبری ندارد و آن عنصرهای مهم خبری در آن وجود ندارد، ولی برای مردم جذابیت دارد و این را نمی‌شود انكار كرد.

o این مسئله كمی غیر طبیعی نیست؟ این كه آدم‌ها بیایند راجع به خودشان هر حرفی را بزنند. اصلا یك جور فضای شلوغ و مغشوشی ایجاد می‌شود كه در وب‌لاگ‌ها می‌بینیم. فكر نمی‌كنی این نهایتا كاركرد آن فیلتری كه می‌گویی را از بین می‌برد؟

ـ راستش چند جور می‌شود به این مسئله نگاه كرد. یكی این كه این حرفی كه می‌زنید شاید به خاطر عادت‌هایمان باشد. این كه رسانه باید معیارهایی داشته باشد و قواعدی در آن رعایت شود، مثلا چه خبری اهمیت دارد كه نقل بشود یا این‌ كه زبان ژورنالیسم باید زبان خاصی باشد، خ-ب، این‌ها همه عادت است، در مقایسه با این عادت‌ها، بله، وب‌لاگ‌ یك چیز خیلی پراكنده و آشفته و عجیب است؛ ولی اگر عادت‌هایمان را كنار بگذاریم خیلی هم عجیب نیست. چون زندگی آدم‌ها همین جوری است. مگر ما از صبح تا شب فقط راجع به چیز خاصی فكر می‌كنیم؟ یا یك جور خاصی فقط فكر می‌كنیم؟ یا مثلا با آدم‌های خاصی حرف می‌زنیم؟ مگر ذهنمان مرتب و منظم و طبقه‌بندی شده است كه انتظار داشته باشیم یك چنین چیزی این طوری باشد؟

یك نگاه دیگر هم می‌شود به مسئله كرد كه راستش نمی‌دانم چقدر از نظر علمی پذیرفتنی است. ببینید، من كه رفته‌ام كانادا دارم می‌بینم كه چقدر مردم، همه شبیه هم‌اند و چقدر فردیت آدم‌ها از بین رفته است. لباس پوشیدن‌ها، حرف زدن‌ها، تكیه كلام‌ها و خیلی چیزهای دیگر بسیاری از آدم‌ها شبیه به هم شده كه دلیلش هم صنعتی شدن است. در واقع تا موقعی كه هنوز شهرنشینی نیامده بود آدم‌ها تفاوت‌هایشان با هم خیلی زیاد بود، به خاطر این كه رسانه‌ها نبودند و خیلی دلایل دیگر. بعد كه شهرنشینی آمد و بعد هم صنعتی شدن، به خاطر این كه كالا به وجود آمد و مردم مجبور شدند برای صرفه‌جویی در وقت چیزهای مورد نیازشان را بخرند و دیگر خودشان تولید نكنند، خیلی چیزهایشان شبیه به هم شد. از لباس و غذا گرفته تا اطلاعاتی كه مصرف می‌كنند كه آن‌ هم نوعی كالا است. ولی به نظر من تكنولوژی اطلاعات، و مشخصا اینترنت، دوباره دارد آن حالت تمایز بین آدم‌ها را در سطح بالاتری به وجود می‌آورد. به نظرم این اتفاق واقعا دارد می‌افتد. همین كه آدم‌ها توی اینترنت می‌توانند حرف بزنند، خودشان برای خودشان صدایی داشته باشند، با فرهنگ‌های دیگر آشنا بشوند و خیلی از این چیزها، دارد عادت‌هایی را كه از بین رفته بود به آدم‌ها برمی‌گرداند و به آن‌ها امكان می‌دهد فردیت خودشان را نشان بدهند و این قدر شبیه به هم نباشند.

o وقتی كه تكنولوژی اصولا در راستای شبیه كردن آدم‌ها حركت می‌كند و اینترنت هم یك ابزار تكنولوژیك است، چطور می‌توان انتظار داشت كه این ابزار در جهت خلاف ذات خودش حركت كند؟ راجع به سینما هم این حرف‌ها بود. یعنی بعد از آمدن ابزار دیجیتال گفته شد كه فیلم‌سازی به سوی شخصی شدن و یك نفره شدن خواهد رفت و امكان آدم‌ها برای ساختن فیلم‌های شخصی بیش‌تر خواهد شد و تأثیر زیادی خواهد گذاشت. ولی دیدیم كه این طور نشد و همین ابزار دیجیتال هم توسط كمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی و برای ساختن فیلم‌های عظیم‌تر به كار گرفته شد. یعنی باز هم این چیزها در یك سیستم و مجموعه‌ی انسانی قاعده‌مند است كه جواب می‌دهد، نه به صورت فردی.

ـ بله تا حدی قبول دارم، اصلا می‌شود گفت كه تكنولوژی دارد فرهنگ‌های كوچك را از بین می‌برد ولی این دوره‌ها باید در جوامع مختلف سپری شود تا به این مرحله‌ای كه می‌گویم برسد. این مسئله را می‌شود در جاهایی كه خیلی پیشرفت كرده‌اند دید؛ این كه تكنولوژی دارد دوباره به تمایز آدم‌ها كمك می‌كند. راجع به این كه معمولا سیستم‌ها و نهادهای رسمی موفق‌تر هستند باید گفت قرار نیست وب‌لاگ‌ها جایگزین روزنامه‌ها و یا سایت‌های خبری و خبرگزاری‌های بزرگ شوند. من اصلا این را نمی‌گویم. قرار نیست كه مثلا آن‌ها را شكست دهند، ولی می‌گویم كه نسبت به بیست سال پیش امكان بیش‌تری می‌دهند كه صداهای ضعیف شنیده شوند و اصلا قوی‌تر شوند. از طرفی وب‌لاگ و ژورنالیسم سنتی، تأثیرات متقابل فراوانی روی هم می‌گذارند. مثلا همین دیوید واینر، كه از وب‌لاگ‌نویس‌های معروف است، شرط‌بندی كرده كه تا سال 2007 وب‌لاگی خواهد بود كه از نیویورك تایمز خواننده‌ی بیش‌تری خواهد داشت. این حرف بزرگی است، هر چند كه به نظر من خیلی عجیب نیست. اصلا این قضیه و چیزهای مشابه ممكن است باعث شود نیویورك تایمز روش سنتی‌اش را تغییر دهد، كه اتفاقا هم دارند این كار را می‌كنند. یعنی روزنامه‌نگاری رسمی دارد تكان می‌خورد. به قول آقای دكتر شكرخواه پیدایش روزنامه‌یUSA Todey كه خیلی هم پرتیراژ است، تحت تأثیر اینترنت بوده است. این روزنامه پر است از خبرهای كوتاه؛ مثلا تعداد ستون‌هایی كه زبان خودمانی دارند یا لحن شخصی‌تر و غیر رسمی‌تر دارند دارد زیاد می‌شود، اصلا چند روزنامه‌ی معروف دنیا الان وب‌لاگ دارند. یعنی به این نتیجه رسیده‌اند كه روایت اخبار به شیوه‌ی وب‌لاگ‌ برای مردم جذاب است. مثلا وال استریت ژورنال، یا گاردین كه شاید از همه پیشروتر است.

o آدم‌های مشخصی برایشان وب‌لاگ می‌نویسند؟

ـ بله، مثلا گروه سردبیری، سه چهار نفری با هم می‌نویسند، چون لازم نیست وب‌لاگ حتما یك نفره باشد؛ ولی لحنشان شخصی است و با كاری كه داخل روزنامه یا سایت می‌كنند متفاوت است. بعد هم هر لحظه كه بخواهند می‌توانند مطلب جدید اضافه كنند كه در روزنامه یا سایت رسمی امكان‌پذیر نیست. یعنی حس كرده‌اند این زبان و لحن باعث جذابیت می‌شود.

o رواج این زبان تأثیر منفی روی ادبیات روزنامه‌نگارها نخواهد داشت؟ این لحن و زبان غیر رسمی را می‌گویم؟ یا حتی روی زبان و طرز حرف زدن خود مردم؟

ـ اول این كه مردم كه لازم نیست فقط وب‌لاگ بخوانند! خوب روزنامه‌های رسمی هم هست و مردم، خودشان بین این‌ها تركیبی برقرار می‌كنند. بعد هم مگر قرار است طرز حرف زدن آدم‌ها اصلا عوض نشود؟ مگر صد سال پیش هم این جوری حرف می‌زدند؟ یا این لحنی كه شما الان برای نوشتن خبر و گزارش دارید اگر پنجاه سال پیش بود كسی اجازه‌ی چاپ به آن‌ها می‌داد؟ این یك چیز طبیعی است. برای این كه ما داریم برای مردم می‌نویسیم، وقتی مردم خوششان می‌آید، چرا بی‌خودی حساس باشیم و بگوییم حتما باید فلان جور باشد؟

o در ایران چی؟ این تأثیر چطور ا ست؟

ـ روزنامه‌ها و مجله‌های این جا هم بهتر است كم كم شروع كنند به تكمیل كردن خودشان با اینترنت. مثلا مجله‌ها هر چقدر هم تخصصی باشند، یك بخش خبری دارند كه به زور ماهی یك بار برایش مطلب جور می‌كنند. خب این دیگر ارزش خبری ندارد، تقریبا فقط از این نظر به درد می‌خورد كه بر اساس معیار خاصی انتخاب شده و فیلتر شده است؛ و الا تازگی ندارد. من پیش‌نهاد می‌كنم كه مجله‌های این تیپی بیایند یك وب‌لاگ درست كنند و اصل خبرهایشان را بگذارند آن‌جا. یا اصلا تكه‌هایی از مطالب مجله‌شان را بگذارند آن جا و برای بقیه‌ی مطلب ارجاع بدهند به خود مجله. این خیلی خاصیت خوبی دارد. هر لحظه امكان اضافه كردن مطالب و خبرهای جدید هست و این خیلی برای یك مجله مهم است. روزنامه‌ها هم به یك شكل دیگر می‌توانند این كار را بكنند، شبیه كاری كه گاردین می‌كند؛ یعنی مثلا كادر سردبیری یا هر كس دیگری كه انتخاب می‌كنند بیاید هر روز چیزهایی را كه به نظرش جالب است -- حالا از اینترنت پیدا كرده یا خودش تولید كرده، یا به هر دلیلی درون خود روزنامه نمی‌آید - در وب‌لاگ رسمی روزنامه بنویسد.

o مخصوصا برای ایران كه امكانات فنی و اقتصادی محدود است این پیش‌نهاد برای نشریات خیلی جالب است، چون هزینه‌های فنی وب‌لاگ‌ خیلی پایین است.

ـ بله از لحاظ اقتصادی هم همین طور است؛ یعنی درست كردن یك سایت درست و حسابی كار خیلی سخت و پرهزینه‌ای است ولی زدن یك وب‌لاگ كار ساده‌ای است كه از هر بچه‌ی چهارده ساله‌ای هم برمی‌آید. بنابراین همه را تشویق می‌كنم كه این كار را بكنند.

o از این راه پول هم در می‌آید؟ از وب‌لاگ نوشتن؟

ـ برای كسانی كه به طور جدی وب‌لاگ می‌نویسند این سوال در مقیاس جهانی مطرح است كه چه جوری از این راه پول در بیاوریم؟ اساسا آگهی جواب نمی‌دهد، چون در كل دنیا آن قدر ارزش سهام شركت‌های تكنولوژیك پایین آمده كه شركت‌ها بودجه‌ی تبلیغات و آگهی را به حداقل ممكن رسانده‌اند و از طرف دیگر اعتماد سرمایه‌گذاران نسبت به آگهی دادن در اینترنت كم شده است. البته در ایران مسئله كمی فرق می‌كند. اولا كه ایران از بازارهای جهانی كاملا جدا است و دوم این‌ كه من شنیده‌ام قرار شده سازمان‌های دولتی حدود سه چهار درصد بودجه‌ی خودشان را ظرف پنج سال آینده صرف IT ) تكنولوژی اطلاعات( بكنند كه این خیلی به بخش اقتصادی این قضیه كمك می‌كند.

o ظاهرا در ایران صد میلیون دلار بودجه‌ی جداگانه برای IT تصویب شده است.

ـ خب این خیلی خوب است. یعنی كسی اگر در ایران دنبال آگهی‌ بگردد احتمالا موفق‌تر خواهد بود. یك راه‌حل دیگر گدایی كردن است. كه من هم این كار را در سایتم كرده‌ام، خیلی شیك! كه اتفاقا در ایران هم به نظر خیلی‌ها كار بدی می‌آید، ولی به نظر من اصلا بد نیست. تو داری یك كاری می‌كنی و برایش وقت می‌گذاری. یك عده هم از مطالب تو استفاده می‌كنند، و عملا در وقتشان صرفه‌جویی می‌شود خب چه اشكالی دارد اگر استفاده كردند، به نویسنده‌ی وب‌لاگ هم بهره‌ای برسانند. ضمنا در بین وب‌لاگ‌های انگلیسی‌زبان هم این كار خیلی عادی و جا افتاده است.

o فایده‌ای هم داشته؟

ـ نه، مخصوصا در ایران، چون خیلی‌ها اصلا از این درخواست پول خوششان نمی‌آید، بعد هم اگر بخواهند این كار را بكنند نمی‌توانند. با كدام كارت اعتباری؟ چون این جا كه كارت اعتباری نداریم. من شاید تا حالا زیر ده دلار از این راه درآمد داشته‌ام. و فكر نمی‌كنم خارجی‌ها هم خیلی از این راه پول در بیاورند، فوقش ماهی چهل پنجاه دلار. ولی یك راه دیگر هست كه همكاری كردن با سایت‌های بزرگ برای فروش محصولاتشان است. به اصطلاحAssociate شدن. مثلا آمازون می‌گوید كه اگر بیاییدAssociate یا همكار ما بشوید روی هر كتاب یا CD كه از طریق شما فروخته شود پانزده درصد سود به شما می‌دهیم. شاید این راه در درازمدت از همه بهتر جواب بدهد.

o استقلال وب‌لاگ‌ها با این كار خدشه‌دار نمی‌شود؟ اصلا گفتیم كه یكی از محاسن وب‌لاگ آزاد بودن و مستقل بودن آن است. گذاشتن آگهی و لینك‌های تبلیغاتی با اصل كار متناقض نیست؟ آیا این كار وب‌لاگ را به نهادهای قدرت مربوط و متصل نمی‌كند و همان محدودیت‌های رسانه‌های رسمی را به او تحمیل نمی‌كند؟

ـ چرا، مسئله‌ی مهمی است و به نظرم این ایراد تا حدی قابل قبول است؛ اما اگر معرفی محصولات و آگهی‌ها در جهت علایق شخصی و سلیقه‌ی نویسنده باشد این مشكل كم‌رنگ‌تر می‌شود، یعنی صاحب وب‌لاگ خودش انتخاب كند، مثلا اگر از كتابی خوشش آمده بیاید یك معرفی بنویسد بعد هم برای فروشش لینك بدهد. خلاصه این كه این آگهی دادن باید جوری باشد كه روی محتوای وب‌لاگ تأثیر چندانی نگذارد. مثلا اندرو سولیوان یك باشگاه كتاب)Book club( دارد، كه هر چند وقت یك بار یك كتاب معرفی می‌كند كه بقیه هم می‌توانند راجع به آن حرف بزنند، خب خیلی‌ها كنجكاو می‌شوند و می‌خواهند كتاب را بخوانند. حالا اگر هفته‌ای صد نفر هم بیایند كتاب را بخرند و از هر كدام دو دلار هم به او برسد می‌شود هفته‌ای دویست دلار كه خب، به نسبت وقتی كه آدم برای وب‌لاگ می‌گذارد پول خوبی است.

o خب این قدم اول است. فكر نمی‌كنی اگر كمی جدی‌تر شود طرف احساس می‌كند باید پول بیش‌تری دربیاورد و می‌بیند كه قابلیت این كار هم هست و خلاصه در نهایت این روند ممكن است استقلال وب‌لاگ را از بین ببرد؟

ـ خب این قضیه طبیعی است. شاید اتفاقی كه می‌افتد این باشد كه وب‌لاگ‌های معروف هر چند وقت یك بار به این بیماری دچار بشوند و استقلالشان را از دست بدهند. ولی در آن صورت حتما وب‌لاگ‌های جدیدتری هستند كه جای آن‌ها را بگیرند. چون این راه همیشه باز است.

o پس از قرار معلوم تو به وب‌لاگ‌ خیلی خوش بینی!

ـ بله! تازه اول راه است.


Excerpt: An old interview that Soroush Javan did with me in 2002, when I went back to Iran for the first time after spending two years in Canada.

نظرات ديگران

  لينک‌دونی - Aug. 22

در دفاع از شیرین عبادی


هرکس این وبلاگ را خوانده باشد می‌داند که من چقدر با شیرین عبادی و بسیاری از اعمال و نظرهایش مخالفم. ولی نمی‌توانم چشمم را بر این برخورد غیراخلاقی‌ای که این روزها با او می‌کنند ببندم. اینکه بدون هیچ سند و مدرک محکمی به او اتهام بهایی شدن بزنند، واقعا کار زشت و غیرقابل توجیهی است و او هم حق دارد که از ایرنا که با بیت المال اداره می‌شود بخاطر این کار شکایت کند. به علاوه، اتهام بهایی شدن در بطن خودش یک اتهام سنگین‌تر ارتداد را هم جا می‌دهد که مجازاتش همان طور که می‌دانیم بر اساس نظر اکثر فقیهان، مرگ است.

من خودم اولین کسی بودم که درباره‌ی رابطه‌ی آکادمیک نرگس توسلیان (دختر شیرین عبادی و عضو رسمی کانون دفاع از حقوق بشر) با پیام اخوان در دانشگاه مک‌گیل در این وبلاگ نوشتم و به عبادی جایزه‌ی دورویی دادم. ولی با اینکه می‌دانستم اخوان بهایی است و رییس موسسه‌ی جمع آوری اسناد حقوق بشر هم که بودجه‌اش را آشکارا وزارت خارجه آمریکا می‌دهد است، اصلا به خودم اجازه ندادم تا برای لطمه زدن به اعتبار عبادی ماجرا را به بهاییت ربط بدهم. انتقاد من از دورویی عبادی بود که بالای منبر به بودجه‌ی ۷۵ میلیون دلاری آمریکا بد و بیراه می‌گوید و در خلوت اجازه می‌دهد که عضو رسمی موسسه‌ی زیر نظرش با رییس مرکز اسناد حقوق بشر همکاری کند. این ریاکاری و دروغ بود که مورد نقد من بود، نه اینکه چه کسی بهایی است و چه کسی نیست.

البته من اگر سند محکمی پیدا کرده بودم که مثلا خود عبادی بهایی شده است، حتما آن را رو می‌کردم و خیلی هم معنی‌دار بود. ولی من حتی برای اتهام بهایی شدن دخترش هم هیچ مدرکی ندیده‌ام، چه برسد به خودش. تازه، گیرم که دخترش اصلا به فرض بهایی باشد، چه دخلی به خود عبادی دارد؟ کجای قوانین ایران مسوولیت اعمال یک فرد بالغ و عاقل با پدر و مادر او است؟

می‌دانم که هدف این شایعه در واقع این بوده است که عبادی را مجبور به اعلام موضع درباره‌ی بهاییان، رنجاندن آنها از خودش و در نهایت فاصله انداختن بین او و جامعه‌ی بهایی کنند. اتفاقا طراحان این شایعه به این هدف خود هم رسیدند و عبادی هم از ترس جانش حرفهایی زد که برای بهایی‌ها از صدتا فحش بدتر بود و احتمالا الان خیلی از آنها را به این فکر انداخته که آیا اصلا وکیلی که این طوری به شیعه بودنش افتخار می‌کند و از بهاییت تبری می‌جوید، شایستگی دفاع از هفت متهم‌شان را دادگاه‌های ایران دارد یا نه. ممکن است اصلا خود آنها بی‌خیال دوستی خاله خرسه‌ی عبادی شوند و این چیزی است که طراحان آن شایعه از آن خوشحال خواهند شد. ولی آیا از نظر اخلاقی و قانونی موجه است؟

من کاملا با آگاه کردن مردم به اعمال و گفتار خائنانه‌ی امثال شیرین عبادی که در ناف تهران حرفهای دل تل آویو و واشنگتن را می‌زنند موافقم. ولی اگر چیزی هست باید سند و مدرک محکم داشته باشد، وگرنه اصل این آگاه‌سازی و انتقاد را زیر سوال می‌برد. در این ماجرا، اتهام ایرنا چنان سنگین و بی‌سند بود که حتی کیهان هم که قبل‌تر خیلی راجع به این مسایل بی‌احتیاط بود (و هنوز هم گهگاه هست) درست ندید که آن را منتشر کند و این را رسما هم اعلام کرد.

مقابله به مثل چه از نظر اخلاقی و چه از نظر دینی حد و حدود دارد. ما، چه متدین باشیم و چه نه، با این آموزه بزرگ شده‌ایم که اگر دشمن آب را بر ما بست، ما این کار را دشمن نکنیم. اگر دشمن غیرنظامیان بی‌گناه را کشت، ما نکشیم. مبنای فتوای رهبر هم بر حرام بودن بمب اتمی حتی برای مصرف دفاعی همین است که مقابله به مثلی غیر اخلاقی است که ترو خشک را با هم می‌سوزاند.

وقتی برای بی‌اعتبار کردن امثال شیرین عبادی هزار راه اخلاقی و استدلال محکم و مستند هست، چرا باید برای زودتر به نتیجه رسیدن از محدوده‌ی اخلاق و مذهب خارج شد؟


Excerpt: Accusing Shirin Ebadi of converting to Bahaism has been baseless, unjustified and wrong. As a strong critic of her actions and words in the past few years, I think there are many other arguments one can use against her that would not cross the line of ethics and even religion.

نظرات ديگران

  لينک‌دونی - Aug. 20

دریدا و امام غایب/حاضر


آقا به نظر من اگر کسی راجع به مفهوم امام زمان با ژاک دریدا حرف زده بود، حتما درباره‌اش می‌نوشت.

چون بخش بزرگی از تلاش دریدا این بود که پیش‌فرض‌های بنیادی تفکر اروپایی را که مثل فیل در تاریکی کسی آنها را نمی‌بیند، آشکار کند. یکی از پیش‌فرض‌های بنیادی هم چیزی است که او آن را «متافیزیک حضور» می‌نامد و بحثش طولانی است و من هم باید بروم سوار اتوبوس شوم و بروم دانشگاه و دارد دیرم می‌شود.

ولی کلا اینکه یک کسی یا مفهومی (مثل امام زمان) باشد که هم غایب است و هم حاضر، خیلی به استراتژی‌های فکری دریدا نزدیک است. حالا گور بابای دریدا. مهم این است که این مفهوم نشانه‌ای است از اینکه در تفکر شیعه یا حداقل مردم ایران حضور و غیاب معنی پییچده‌تری دارد و مردم آنها را الزاما در تضاد با همدیگر نمی‌بینند. این بقول معروف درآمدی است به نوعی دیگر از «متافیزیک حضور» که با مشابه اروپایی یونان‌ساخته‌اش فرق دارد و نوید دهنده‌ی «ممکنات» یا Possibilityهای بسیار هیجان‌انگیزی است.


Excerpt: The established Shia concept of, Mahdi, the twelve Imam, has very interesting implications in term of metaphysics of presence that for example Derrida talks about: Mahdi is absent, but at the same time present.

نظرات ديگران

دوراهی سخت احمدی‌نژاد درباره‌ی کردان


به علی‌اکبر جوانفکر باید تبریک گفت بخاطر اینکه اولین سیاستمداری است که جرات دارد کامنت‌های مردم را پای هر مطلب وبلاگش بگیرد و حتی به بسیاری از آنها جواب‌های منصفانه و متواضعانه هم بدهد. این چیزی است که هیچ کدام از سیاستمداران رفورمیست شکم‌گنده هرگز جراتش را نداشته‌اند و نخواهند داشت. طبیعتا وقتی خود رییس جمهور جرات دارد وبلاگ درست کند و کامنت‌های بعضا سرتاپا ناسزای خارجی و فارسی را هم منتشر کند، مشاورش که محذورات او را ندارد، باید هم یک قدم از او جلوتر باشد، که جوان‌فکر هست. ولی امیدوارم هیجان و هجومی که این جوابگویی صادقانه به وبلاگ او سرازیر کرده است، باعث نشود از اصل کار پشیمان شود. چون این بهترین راهی است که می‌تواند رییس جمهور را کمک کند تا در مصاحبه‌های داخلی‌اش بهتر بتواند با درس‌خوانده‌ترهای جوان گفتگو کند و بداند که چطور باید استدلال‌هایش را بسازد تا آنها را قانع‌تر کند. این خیلی مهم است.

***

دفاعی که احمدی‌نژاد از معاون و دوستش اسفندیار مشایی درباره‌ی ماجرای «مردم اسراییل» کرده است، تقریبا در تاریخ پس از انقلاب این مماکت بی‌نظیر است. اولا نشان می‌دهد که سخنان مشایی برخلاف ظاهرش اصلا نسنجیده نیست. دوم، احمدی‌نژاد هم با این استراتژی تازه و بسیار هوشمندانه برای خنثی کردن دروغ‌های اسراییل درباره‌ی اینکه ایران ضدیهود و خطر حیاتی برای تمام مردم اسراییل است، همدل و همراه است. سوم، احمدی‌نژاد آدمی نیست که وقتی با کسی موافق است، او را تنها بگذارد. خصوصیتی که هرگز در خاتمی و رفسنجانی نبوده و مثال‌های مهاجرانی و کرباسچی خیلی خوب این را نشان دادند.

***

چند نکته را باید در ماجرای کردان روشن‌کرد. اول اینکه احمدی‌نژاد در عمل و در دو اقدام سمبولیک نشان داده که می‌داند مدرک کردان قلابی است. یکی آن که گفت این کاغذپاره‌ها اهمیتی ندارد و توانایی خدمت مهم است. یکی هم اینکه در حکمی که برای سه وزیر تازه صادر کرد، برخلاف دو نفر دیگر، علی کردان را بدون عنوان «دکتر» خطاب کرد. بنابراین او در حد توانش کردان را تنبیه کرده است. ولی آیا این تنبیه کافی است؟ آیا این لطمه‌ای را که به اعتبار حال و آینده‌ی خود رییس جمهور، انتخابات آینده و مشروعیت حکومت خورده است جبران خواهد کرد؟

دوم اینکه وزارت علوم برای اعلام رسمی جعلی بودن مدرک کردان زیر فشار شدید مافیای دانشگاه آزاد (که متاسفانه بعضی افراد دخیل در این ماجرا مثل سعید مرتضوی و عباسپور و محمدرضا رحیمی از اعضای اصلی این مافیا هستند) قرار گرفته است. چون اعلام این مساله کردان را تا اطلاع ثانوی عملا نابود خواهد کرد. بخصوص که ماده‌ی ۵۲۷ قانون مجازات اسلامی می‌گوید: « هركس مدارك اشتغال به تحصيل يا فارغ التحصيلي يا تاييديه يا ريز نمرات تحصيلي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و تحقيقاتي داخل يا خارج از كشور يا ارزشنامه هاي تحصيلات خارجي را جعل كند يا با علم به جعلي بودن آن را مورد استفاده قرار دهد علاوه بر جبران خسارت ، به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد. در صورتي كه مرتكب ، يكي از كاركنان وزاتخانه ها يا سازمانها و موسسات وابسته به دولت يا شهرداريها يا نهادهاي انقلاب اسلامي باشد يا به نحوي از انحاء در جعل يا استفاده از مدارك واوراق جعلي شركت داشته باشد به حداكثر مجازات محكوم مي گردد.»

سوم اینکه احمدی‌نژاد مایل نباشد کردان را عزل کند قابل فهم است. چون دوباره باید بیفتد دنبال یک وزیری که بتواند در مجلس رای بیاورد و این کار طاقت‌فرسا و سختی است. ولی اینجاست که او باید مصلحت کوتاه‌مدت شخصی خودش را فدای مصلحت بلندمدت شخصی و همینطور مملکتی کند. تنها راه بیرون آمدن از این مخمصه برای رییس‌جمهور آن است که از وزارت علوم دربرابر مافیانی دانشگاه آزاد حمایت کند و کمک کند که آنها رسما جعل مدرک کردان را اعلام کند و آن را از دست مجلس و لاریجانی دربیاورد. بعد هم با یک پنجم از شجاعتی که با آن پورمحمدی را کنار گذاشت، کردان را بطور رسمی عزل و توبیخ و رسما از او به قوه‌ی قضاییه شکایت و تقاضای تشکیل دادگاه کند.

با این کار هم حامیان جوان و صادق آزرده را آرام خواهد کرد، هم مجلس و مافیای دانشگاه آزاد را خلع سلاح خواهد کرد، و هم توپ را به زمین شاهرودی بیندازد و گرفتاری کردان را از سر خودش باز کند. این حرکت برای انتخابات بعد بسیار کلیدی است و به تنهایی برای احمدی‌‌نژاد رای‌های تازه خواهد ساخت. این را با اطمینان از فضای اینترنت می‌گویم که شاخص بسیار خوبی برای طرز فکر جوان‌های شهری نسبتا مرفه ایران است.

برعکس، اگر احمدی‌نژاد کردان را به عنوان یک مجرم در دولت نگه دارد، یکی از بزرگترین لطمه‌هایی است که به جایگاه خودش در انتخابات آینده زده است. این موضوع را دشمنانش به شدت علیه او استفاده خواهند کرد و بدون تعارف باید بگویم که برایش ریزش رای می‌آورد. لطمه‌اش به مشروعیت حکومت هم که بر همگان آشکار است و باید آن را در پوشش هیجان‌زده‌ی رادیو فردا از این ماجرا جستجو کرد.


Excerpt: Notes on Mashaie, Kordan and Javanfekr.

نظرات ديگران

  لينک‌دونی - Aug. 18
  لينک‌دونی - Aug. 16
  لينک‌دونی - Aug. 14
  • نامه‌ی مشایی به حداد عادل

    بابا مجلس اگر خیلی ادعا دارد باید کردان را که با دروغ وشیاد‌ی به اعتبار حکومت لطمه زده تنبیه کند، نه این مشایی بینوا را که حرفش به نفع ایران ا

  لينک‌دونی - Aug. 13
  لينک‌دونی - Aug. 12

چرا حرفهای مشایی به نفع ایران است


آقا به نظر من اشتباه می‌کنند که به مشایی سر اینکه می‌گوید با مردم (یعنی غیر از سیاستمداران و نظامیان) اسراییل دشمنی نداریم، گیر می‌دهند.

اگر از نظر اخلاقی نگاه کنیم، اسراییل یک کشور ساختگی است و ساکنان آن یا یهودیانی هستند که از جاهای مختلف دنیا به آنجا پناه آورده‌اند که اتفاقا زیاد هم پولدار نیستند، چون پولدارهایشان در آمریکا و اروپا وضعشان خیلی بهتر است. معدود فلطسینی‌های بینوایی هستند که تحت فشار و قتل و غارت اسراییلی‌ها یا پول نداشتند یا نخواستند از سرزمینشان کوچ کنند و به کشورهای دیگر بروند. در هر دو صورت، نمی‌توان آنها را در این حکومت نامشروع و ظالمانه شریک اصلی دانست. هرچند که بهرحال همه در اسراییل باید چند سال سربازی بروند و آنجا حسابی شستشوی مغزی می‌شوند. ولی باز هم خیلی‌هایشان از روی ناچاری است که آنجا مانده‌اند، نه انتخاب. برای همین نمی‌شود بر ضد همه‌شان حکم اخلاقی داد.

اگر هم از نظر سیاسی نگاه کنیم، حرفهای مشایی به نفع امنیت ایران است، چون دروغ ‌های اسراییلی‌ها را در تمام دنیا راجع به اینکه دولت ایران می‌خواهد اسراییل و مردمش را نابود کند از بین می‌برد. همزمان، همان‌طور که مثلا بوش همیشه سعی می‌کند با فاصله گذاشتن بین مردم و حکومت ایران جلوی یک جور اتحاد ناسیونالیستی بین همه‌ی ایرانیان را بگیرد (که البته هیچ فایده‌ای نداشته)، ایران هم می‌تواند با فاصله گذاشتن بین مردم اسراییل و حکومت آن اجازه ندهد که اشتراکات مذهبی آنها بر ضد ایران متحدشان کند. این حتی می‌تواند بخشی از تاکتیک‌های دیپلماسی عمومی ایران باشد در جواب به هزاران تاکتیک‌ دیپلماسی عمومی و حتی جنگ روانی‌ای که آنها علیه ایران در این سی سال استفاده کرده‌اند. (این دقیقا همان استدلالی است که سفر من هم به اسراییل بخاطر آن بود.)

سروصدایی که این خبر در داخل رسانه‌های اسراییل کرده، خیلی از مردم عادی اسراییل را به شک انداخته است که نکند حکومتشان دارد به آنها دروغ می‌گوید و به بهانه‌های واهی می‌‌خواهد به جنگ با ایران تشویقشان کند. آنها با خودشان فکر می‌کنند که: بابا، این یارو معاون و فامیل نزدیک احمدی‌نژاد است و اگر گفته با ما (مردم اسراییل) دشمنی ندارد، پس این حرفهایی که دولت ما می‌زند و ایران را بزرگترین تهدید اسراییل و دولت ایران را اصولا حکومتی یهودستیز نشان می‌دهد مزخرف و برای بازارگرمی است. این تیپ شک و تردید انداختن در بین اسراییلی‌ها ده‌ها میلیون دلار برای ایران می‌ارزد و دقیقا منطبق با منافع ملی ایران است.

یک سری از بسیجی‌ها و بچه‌مسلمان‌ها از روی صداقت و پاکی‌شان است که به مشایی گیر داده‌اند و به نظرم نباید به آنها خرده گرفت. اگر جز این می‌کردند آدم باید نگران می‌شد که نکند وارد بازی‌های سیاسی شده‌اند. ولی امثال محسن رضایی و حتی علی لاریجانی که دارند مشایی را بخاطر این گفته‌ها می‌کوبند، تنها از روی رقابت‌های حزبی سیاسی دارند این کار را می‌کنند و این کار خلافی است. امنیت ملی را نباید به بازی‌های حزبی گره زد.


Excerpt: Mashaie's stance on distinguishing between the Israeli state and its people is a very smart public diplomacy move and worth millions in that it harms the anti-Iran and propaganda that Israeli media and state have produced throughout, painting Iran as a racist, anti-Jewish, warmongering state. Mashaie should be encouraged, not bashed for this. He is helping Iran's security and harming Israel's.
 

 
 




--
- Hossein Derakhshan
Weblog: http://hoder.com

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages