با هم بخندیم

17 views
Skip to first unread message

azfun iran

unread,
May 11, 2013, 12:11:30 AM5/11/13
to azfun, iranwatch, iranwatch1

با هم بخندیم


942996_651927141499377_595596122_n
آقو ما یه بار رفتیم بانک یارانمونو بگیریم.
طرف گفت دیگه به شما یارانه تعلق نمیگیره!
گفتیم چرا؟ گفت چون شما ۲۱ روزه که مردی!!!!
آقو مارو به زور بردن پزشکی قانونی زنده زنده کالبد شکافیمون کردن!
گفتن مرگش مشکوک بوده پلیس اومد ۲ ماه و نیم تحقیق کرد
آخرش گفت تنها مظنون ماجرا خود ماییم! مارو بردن دادگاه…
گفتیم خدارو شکر اولیای دم خونواده خودمونن مارو میبخشن…
آقو وسط دادگاه خونوادمونو جو گرفت
از قاضی اشد مجازات رو خواستار شدن!!…ها ها ها…
قراره پس فردا اعداممون کنن!
همش به خاطر ۴۰تومن یارانه ایجور داغون شدیم!
*****************************************************
آقوی_همساده
آقو ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﮐﻨﯿﻢ….. ﯾﻬﻮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭼﯽ ﺷﺪ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ! ﻣﺎ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ… ﺍﻻﻥ ۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﻣﯿﺪﻡ… ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﯽ…. ﯾﻨﯽ ﺩﺍﻏﻮﻧﻤﺎﺍﺍﺍﺍ ﻟﻪ ﻟﻬﻢ……
***************************************************
یه سوال !
مامانه شمام همیشه سینی رو میزاره پشت شیره ظرف شویی؟
یا فقط مامانه من اینطوریه ؟!؟!
******************************************************
دیالوگی که امروز تو تاکسی شاهدش بودم (بین ۲ دختر) :
.
.
.
.
.
.
.
.
موبایلت داره زنگ میخوره گلم
- اَه پیداش نمیکنم!!
نکنه خونه جا گذاشتیش؟!!
بعدشم بخاطر افراط در خنده ، راننده لطف کرد پیادم کرد 
************************************************
مرتضی احمدی اینگونه گفت: من همه بازیکنان شاهین و پرسپولیس را می‌شناسم و قدیمی‌ترین هوادار پرسپولیس هستم. فکر نمی‌کنم مسن‌تر از من کسی مانده باشد و این خاطره را هم شاید هیچکس نشنیده باشد.
من کارمند راه‌آهن بودم. آن روز حقوق و مزایای خودم که ۷۰۰ تومان می‌شد را گرفتم و از آنجا به جای خانه، یک راست به ورزشگاه رفتم تا بازی پرسپولیس با استقلال که آن زمان تاج بود را ببینم.
دل توی دلم نبود، بازی که شروع شد گفتم یا ابوالفضل‌ (ع) هر گلی که پرسپولیس بزند صد تومان را صدقه کنار می‌گذارم. پرسپولیس گل اول را زد، صد تومان از آن جییب در آوردم و در جیب دیگر گذاشتم. گل دوم را هم زدند، اینکار را کردم. همینطور گل سوم، چهارم و پنجم هم زده شد. گل ششم که زده شد، گفتم: یا حضرت ابوالفضل (ع) غلط کردم، حداقل صد تومان برای خودم بگذار، من بدون پول چه کار کنم؟
خاطره احمدی که به اینجا رسید، سالن از خنده منفجر شد ..
422015_480243268716214_2014937516_n
************************************************
رفتم گلفروشی گفتم آقا این گل طبیعیه ؟؟؟
.
.
.
.
.
یه دختر بچه ۷ ساله اونجا بود گفت نَ سزارینه !
.
.
.
.
.
.
.
.
به جون خودم من تا ۱۵ سالگی فکر میکردم بچه ها رو لک لک ها از آسمون میارن 
 **********************************************

بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش میکردیم رسما رم میکرد و علاوه بر صدا و ویبره، میرفت یه دوری هم میزد تو آشپزخونه 

بعد بابام همش منو مامور میکرد اینو نیگر دارم تا خودش هویجا رو آب بگیره. دقیقن حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت رو سوراخ میکنن
************************************************
یارو میره دبی تو رستوران میگه: الکباب
کباب براش میارن
میگه: الپیاز
پیاز براش میارن
میگه: البرنج
برنج براش میارن
با غرور میگه چقدر خوبه آدم عربی بلد باشه
گارسونه بهش میگه: اگه من ایرانی نبودم الگوز هم بهت نمیدادن !!
 ************************************************
وضعیت این روزهای پیج های فیسبوک
یه جوجه تیغی با یه فیل ازدواج می کنه .
می دونی بچه شون چی میشه؟
.
.
.
… .
متاسفانه بچه دار نمی شن . دکترا میگن عیب از جوجه تیغیه و هزینه ی درمان خیلی بالاست.
اگر خون آریایی در رگ دارین این مطلب رو share کنین تا شاید یه راهی پیدا بشه…
هر لایک مساوی یک آمین، به ازای هر لایک یک دلار به حساب این زوج ریخته میشه
در کامنت ها هم عدد ۶۹ رو بنویسین جواب آزمایش جوجه تیغی ظاهر میشه 
 ************************************************
سوالاتی که فقط تو ایران پرسیده میشه
945201_651344808224277_921751674_n
 ************************************************

 

بچه ۶ ساله رو دیدم با موبایل با دوستش حرف میزد:
سینا تو فردا نمیای مهد کودک؟
من با نیما حتما میرمااااا
راستی اون یکی خطم رو پاک کن این یکی رو سیو کن 
ما ۶ سالمون بود با تُف پفک می چسبوندیم به هم
بعضی وقتها هم تو کمد دیواری دنبال یه در بودیم بریم سرزمین نارنیا 
 ************************************************
زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به اتاق خواب زد
ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید
بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را
با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.
بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا آبی بخورد
با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.
شوهرش گفت سلام عزیزم!
پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند
بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند
راستی بهشون سلام کردی؟؟؟؟؟؟
هیچ وقت زود قضاوت نکنیم و بدبین هم نباشیم


--

این سایت نماینده انحصاری برندهای ساعت زیر در اینترنت است

guess%20watches%20logo.jpg                                     logo-kenneth-cole.png    jet-set-logo-icon.jpg    Inline image 1

  بزرگترین بانک اطلاعات ساعت مچی در ایران
www.irantimer.com
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages