چرا باید انقلاب می شد؟ (نقدی بر نوشته اخیر محمد نوری زاد)

98 views
Skip to first unread message

arya

unread,
Feb 6, 2013, 4:48:13 PM2/6/13
to group
 
 

Sent to you by arya via Google Reader:

 
 

via وبنوشته های یک ایرانی by کامران on 1/29/13

کم کم به سالگرد ٢٢ بهمن می رسیم. انگار ٣٥ سال از وقوع انقلاب تاریخی ایران در قرن ٢٠ گذشته است، انقلابی که هنوز جای زیادی دارد تا درباره اش تحقیق و تحلیل و ریشه یابی شود و به آسیب شناسی در مورد آن پرداخته شود.
آقای نوری زاد اخیرا مطلبی نوشته است با عنوان: ای کاش انقلاب نمی کردیم (اینجا)، و این چیزی بود که باعث شد پس از مدت ها دست به نوشتن ببرم. برای من شخصا جالب است که یک فرد که سابقا در روزنامه کیهان به تمجید از خامنه ای می پرداخته است ناگهان تا این حد تغییر جهت داده و از نظام اسلامی انتقاد می کند. البته کاملا بجاست، افراد همیشه در حال تغییرند و انسان موجودیست متفاوت از سنگ که در بستر زمان ممکن است تغییر کند، حال که سنگ نیز در طبیعت ممکن است تغییر کند چه رسد به این که صحبت ما در مورد یک موجود اجتماعی با عواطف انعطاف پذیر باشد. در هر صورت آقای نوری زاد پس از نوشتن یک سلسله نامه های با مضمون نصیحت رهبر حکومت اسلامی و ضبط چندین ویدئو که احتمالا در سایت شخصی وی موجود است، به نوشتن های گاه و بیگاه در مورد حکومت فعلی پرداخته است. در متن "ای کاش انقلاب نمی کردیم" صحبت از این کرده است که اگر ما انقلاب نمی کردیم وضعمان از اینی که هست بهتر می شد و از لحاظ آزادی و درامد سرانه و رفاه و آسایش و توسعه فناوری در جایگاه بهتری می بودیم. البته من فکر می کنم که واقعیات تاریخی با اما و اگر نوشته نمی شوند و تاریخ نیز برگشت پذیر نیست. انقلاب باید رخ می داد چون ایران به یک تغییر نیاز داشت و این تغییر جلوگرفتنی نبود، واز طرفی این تغییر نیز گامی نه مثبت رو به جلو که بارور شدن و اجرایی شدن آن ذهنیت عقب مانده ای بود که در پستوی جامعه نهان بود، در پستوی جامعه ای که به ظاهر مدرنیسم و همراه با رقص و آواز و پادشاهی قدرتمند و درباری شیک پوش و مدرن و در عین حال استبدادی، ولی در عمق جامعه ایران نشانه هایی از جهل و خرافات و عقب ماندگی آرمانی مشاهده می شد. انقلاب یک روند تاریخی حتمی بود چون جو اجتماع به آن سو میرفت و همه مانند ساعت کوکی خواستار یک تغییر بنیادین بودند, من فکر می کنم که انقلاب دنده ایران را کلا عوض می کرد و از یک شرایط به شرایط دیگر اجتماعی می رساند، هرچند که شرایط ایدئولوژیک انقلابی گری به صورت تئوریک وجود داشت اما در سال ٥٧ به مرحله عمل رسید. مردم ایران عملا به دنبال آزادی و دموکراتیزه کردن نهادهای قدرت نبودند، بلکه بسیار ساده خواستار تغییر به سوی یک مدینه فاضله بودند که آخوندها در گوش مردم زمزمه می کردند. زمانی زنده یاد احمد کسروی می نالید که مردم عامی به سربازی نمی روند چون ملایان خدمت در یک حکومت جائر را مردود شمرده اند، بله مردم ایران چنین بودند و در پستوی اجتماع به ظاهر پر زرق و برق چنین اندیشه های عقب افتاده ای وجود داشت. مردم ایدئولوگ زده و زیر فشار روانی آخوندها باید انقلاب می کردند تا ناخودآگاه اسلام عملا در جامعه عیان شود و روشن شود که دین و محصول آن یعنی ملاها چه طاعونی هستند. اگر انقلاب نمی شد مردم غالبا به ذات ملا و آنچه از دین نمی دانستند، پی نمی بردند و در واقع هر آن امکان داشت که زیر یوغ آخوند قرار بگیرند، چنانچه آن زمان به صورت روانی زیر کنترل آخوند بودند و عملا نه، و بعد از انقلاب عملا زیر کنترل آخوند قرار گرفتند ولی کم کم از آن دل کندند به نوعی که امروز می بینیم که مردم به آخوندها بهایی که قبلا می دادند نمی دهند هرچند که کنترل دولت و اقتصاد و همه چیز ایران دست آن هاست.
در حکومت پهلوی ها هم زندان و شکنجه و فساد دولتی گسترده و استبداد وجود داشت و ما نباید از این نکته غافل شویم. شاه همان ولایت فقیه بود منتها در شکلی دیگر، خود را پدر و قیم ایران می دانست و این خاصیت دیکتاتورهاست که ملت را حقیر می بیند و خود را سرور، چه آن که قدرت مطلقه هم شده بود و البته تفاوت او با ولایت فقیه اسلامی تنها در سکولار بودن نسبی او بود و این نشان می دهد که ولایت فقیه اسلامی  در پستی گوی سبقت را از "آریامهر" ربوده است. در واقع حکومت پهلوی ها معجونی از استبداد و مدرنیسم بود ولی بر خلاف آنچه آقای نوری زاد گفت نمی توانیم تصور کنیم که اگر انقلاب نمی شد چه می شد. قبلا هم گفته ام تاریخ با اما و اگر مفهوم پیدا نمی کند و تاریخ صرفا چیزی است که گذشته است و ما باید در مورد آن که هست و گذشته است قضاوت کنیم. به عنوان یک رئالیست نمی توانم تصور کنم که انقلابی رخ نمی داد، انقلاب باید رخ می داد چون پتانسیل جامعه ما این بود، باید انقلاب رخ می داد چون آن مرحله از بازه زمانی تاریخ ایران به آخر رسیده بود و باید جامعه ما مانند ماشین از یک دنده ناگزیر به دنده دیگر می رفت و تاریخی جدید اما ادامه دوران قبلی را می پیمود. چنانچه به عقیده من و بر خلاف عده بسیاری نمی تواند از چاله به چاه بیفتد چون اگر از ظواهر جامعه ایران در سال ١٣٥٦ بگذریم، همانطور که گفته ام جهل و خرافات و عدم دانش برای تشکیلات دموکراتیک و عامی بودن مردم در آن موج می زد. به عقیده من یک جامعه ایده آل ناگهان به ته دره سقوط نمی کند, بلکه حتما در شرایطی اتفاق می افتد که پیشزمینه های آن در جامعه فراهم بوده و طرز تفکر جامعه غیر دموکراتیک و انقلابی (به آن مفهوم نابخردانه احساساتی) باشد. غیر ممکن است تصور کنیم که یک جامعه با یک انقلاب نابهنگام, خود را از عرش به فرش می رساند بلکه واقعیت این است که خود آن جامعه پیش از انقلاب نیز از انحطاط فکری و عقلی رنج می برده و پتانسیل آن را داشته است که به انقلابی احساساتی دچار شود. میوه از درختش مشخص می شود و انقلاب سال 57 از طرز تفکر اجتناب ناپذیر جامعه پیش از انقلاب هویداست. بنابراین من عبارت از چاله به چاه رسیدن را قبول ندارم چون مردم همان مردم بودند و تنها طرز تفکرات انقلابی در قالب سیاسی به ثمر نشست و شد آنچه که ما دیدیم. خمینی از آسمان بر روی ایران نیفتاد, یک ایرانی بود و از میان مردم, کاری کرد که جمع جمیع مردم می خواستند و انقلابی انجام شد که با پتانسیل ساختار اجتماعی و فرهنگی آن زمان متناسب بود. خمینی محصول قرن ها خرافات مردم شیعه ایران بوده است، فردی از جنس خودشان منتها کمی محکم تر!


-----------------------------------------------------------------

 
 

Things you can do from here:

 
 
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages