حضرت تان فرموده اید که " ایجاد یاس و تفرقه خیانت واضح به ملت است." و منظورتان چنین کامل شده که " منفی بافی خیانت واضح است." لابد بخوبی می دانید که این جمله به آن معناست که اگر تا دیروز با تعاریف شما، که فی المثل معترضان جنبش سبز را خائنین و میکروب های سیاسی خواندید و با این تعبیر، تعداد خائنین به کشور مثلا بیست میلیون نفر تعریف شدند، با تعریف جدید، یعنی " خائن بودن کسانی که یاس و تفرقه ایجاد می کنند و منفی بافی می کنند" قطعا از چهل میلیون نفر هم بیشتر خواهد بود. براستی، بجز برخی اطرافیان شخص رئیس جمهور چه کسی نگاهی مثبت به این اوضاع دارد؟ و آیا با تعریفی که فرمودید آیا خودتان بیش از همه مردم، در ایجاد یاس و بدبینی و تفرقه میان مردم نقش نداشتید؟ و آیا با این تعریف بخش اعظم حکومت که باعث شده جامعه ایران به یاس و نومیدی برسد، جزو خائنین به ملت نیستند؟
معمولا وظیفه یک رهبر که لاجرم باید استراتژیست باشد، این است که کاری کند که تعداد خائنین به کشور دائما کمتر بشود، نه بیشتر. و اصولا عقل اقتضا نمی کند که رهبر چنان واژه ها را تعریف کند که بیش از هفتاد درصد مردم کشورش " خائن" و " مجرم" بشمار بیایند، بخصوص اینکه نباید چنان واژه ها را تعریف کند که خودش هم یکی از خائنین به شمار رود. البته آنچه من می گویم اقتضای عقل است، وگرنه اگر بخواهید بر روش های دیگر تاکید و اصرار کنید، شاید به این نتیجه برسید که ایجاد حکومتی که هفتاد درصد مردمش دشمن هستند و ده درصد مردم قابل اعتمادند، و نود درصد مردم با ترس و وحشت از آن ده درصد زندگی می کنند، برای حکومت فعلی و حال فعلی تان از همه بهتر باشد.
اما، از شما تمنا می کنم که کمی به معنای واژه ها توجه کنید. نخست اینکه فرمودید " ایجاد یاس خیانت است." و بیایید معیار یاس را با یک اندازه اجتماعی تعریف کنیم. مثلا حضور مردم در صحنه تغییرات سیاسی، شما بارها و بارها گفتید که انتخابات خرداد 88 و حضور مردم در خیابان، نشانه شور و هیجان و امید در جامعه بود، می دانید و می دانیم که بیش از چند ماه مردم با نشاط بسیار در خیابان بودند و امید به دولتی منتخب خودشان بسته بودند. این در حالی بود که یک سال بعد از آن جامعه دچار یاس و سرخوردگی شد. جز شخص شما و دولت منتخب و مورد حمایت شما، چه کسی در این سرخوردگی و نومیدی نقش داشت؟ چه کسی باعث شد تا دهها و صدها چهره مهم سیاسی کشور که تا قبل از خرداد حامی شما و امیدوار به دولت تان و سیاست تان بودند، نه تنها دست از حمایت شما بردارند، که حتی برخی از آنان راهی زندان شوند و برخی دیگر خود را از هر صحنه ای کنار بکشند. چه کسی جز شما عامل این یاس و سرخوردگی بود. آیا می شود که شما دست و پای کسی را ببندید و او را در اتاقی بگذارید و از او بخواهید پرنشاط و پر امید باشد؟ آیا اگر چنین دیوانه ای پیدا شد خودتان در عقل او شک نمی کنید که این چه دیوانه ایست که در بند است و می خندد و امیدوار است؟
بیایید دو تفاوت بزرگ دیگر را به شما نشان بدهم، اولی جمعیت حاضر در روز قدس امسال و سال گذشته و دوم جمعیت حاضر در روز سیزده آبان امسال و سال گذشته. هر دو مراسم جنبه دولتی داشت و اگر تعریف رسمی برای آن انتخاب شود، اولی روز حمایت از فلسطین بود و دومی روز مخالفت با آمریکا. جمعیت حاضر در هر دو مراسم در سال گذشته، حداقل ده برابر امسال بود، چرا که در سال گذشته هنوز مردم این همه خشونت را تحمل نکرده بودند و هنوز تا این حد فشار بر آنها وارد نیامده بود. به هر حال مردمی بودند امیدوار که برای تغییر به خیابان آمده بودند. لابد می گوئید آن سه میلیون نفر مردم شعار نه غزه نه لبنان می دادند، و این صد هزار نفر حامیان دولت در مراسم امسال می گفتند مرگ بر اسرائیل. من از شما می پرسم، پارسال که تلویزیون جمهوری اسلامی جمعیت را نشان می داد، آیا گفت که اکثریت مردم ایران در روز قدس به خیابان آمدند تا بگویند که قصد جنگ با هیچ دولت و حکومتی را ندارند؟ یا تنها جمعیت انبوه سبزها را از بالا نشان داد و این موج عظیم بسرقت رفته را امید شما و خار چشم دشمنان، البته از راه دور، نامید؟ اگر ماهیت و کیفیت جمعیت اهمیت ندارد و صرفا کمیت آن مهم است، پس چرا اینهمه به شرکت کنندگان در انتخابات- کودتای خرداد 88 فخر می کنید؟ مگر نگفته اندتان و نمی دانید که دو روز قبل از انتخابات 300 شهر سبزپوش بود و تهران و شهرهای بزرگ با زنجیره انسانی سبزها، رنگین شده بود؟ اگر این جمعیت که اکثرا مخالف شما بودند، این همه شادتان می کند، چرا جمعیت انبوه روز قدس پارسال خار چشم تان است و بارها از سوزش آن در اندرون و بیرون شکوه کرده اید؟
آقای خامنه ای!
اگر یک نفر و فقط یک نفر مسبب اصلی ایجاد یاس در مردم باشد، آن شخص شمائید، حالا می خواهید به خیانت خود اعتراف کنید، خود دانید. شما بودید که مردم شادمانی را که اراده کرده بودند در محدوده قوانین کشور و افراد مورد تائید حکومت کسی را برگزینند که شما نمی خواستید، فقط بخاطر همین کاری کردید که این مردم امیدوار و پرشور، بروند و گوشه ای بنشینند و کار به جایی برسد که وقتی جلوی انبوه مردم و پلیس، مردی در میدان کاچ با چاقو کشته می شود، هیچ کس سر از گریبان برنیاورد و مردم هم بدانند که همین پلیسی که برای یک الله اکبر آنها مثل قوم مغول مجتمع مسکونی سبحان را تاراج می کند، مثل گاو سرش را پائین می اندازد و شاهد مرگ شهروندی از شهروندان کشور می شود.
گفته اید " منفی بافی خیانت واضح است". ای کاش می آموختید که وقتی جامعه ای جز سیاهی تولیدی ندارد، کسی لازم نیست برایش سیاه نمایی کند، این خانه سیاه است. وقتی این فرشی که خیالش شما را به عرش می برد، تارش را با بی عرضگی و بی لیاقتی و منحنی های دائما منفی دولت نالایق دست نشانده شما می ریسند و پودش را ظلم و ستم و بیداد قوه قضائیه رشته می کند، ما نیستیم که منفی می بافیم. منفی هست. هیچ و مطلقا هیچ استانداردی را نمی توانید نام ببرید که با وجود هشت برابر شدن درآمد کشور، در سالهای حکومت خودمختار شما و ملیجک بیت تان، حتی در حد برابر با شانزده سال گذشته باشد. این منحنی منفی را چه کسی بافته است؟ چنان می گوئید منفی بافی، انگار که خیالبافی است. کسی این خبرهای تلخ و سیاه را نمی سازد. اینها همه در مملکتی رخ می دهد که شما رهبرش هستید. توسعه روزافزون فقر، بی رحمی و بی عدالتی، جنایت و فحشا، ظلم و ستمی که از این جامعه بوی گندش بیرون می زند، حاصل تصمیمات و اجرای احکام و دستورات شماست. البته که منفی بافی هم می توان کرد، ولی باور کنید هیچ منحنی را پیدا نمی کنید که از زمانی که شما نقطه عطف و فصل الخطاب شدید رو به بالا رفته باشد. و خیال هم نکنید اگر همه کشور را خائن بخوانید این روند منفی رو به سقوط نخواهد رفت. خود کرده را تدبیر نیست.
آقای خامنه ای!
سومین برداشت از جملات گهربار آن حضرت موج خنده را بیشتر برمی انگیزد. اینکه شما " تفرقه " را خیانت واضح دانسته اید. شمایی که حاضر نیستید حرف رفیق 45 ساله تان را بشنوید و به او بی بصیرت می گوئید، شما که نخست وزیری که هشت سال مجری دولت تان بود را جاسوس می نامید و حتی پاسخی به چرندیات کسانی که می گویند ایشان در دولت شما هم جاسوس بوده نمی زنید، شما که رئیس دفتر خودتان را بخاطر اختلاف نظر حذف می کنید و او را از دایره محرمان بیرون می اندازید، شما که هفتاد درصد روحانیت و مراجع کشور را عامل بیگانه می خوانید، شما که دولت هایی را که در زمان خودتان برسر کار بودند و مشروع و مقبول بودند، تحمل نمی کنید، با چه کسی وحدت می کنید. دست راست تان به دست چپ تان دستور قطع معامله شکر می دهد و آن یکی به دلایل عدیده اطاعت نمی کند. چهار تا عجزه را در دارالعجزه جمهوری ولوی تان جمع کرده اید و دل تان خوش است که مجمع الجزایر قمر متحد استراتژیک شماست. خبر ندارید که آنها هم رابطه شان را دارند با شما قطع می کنند و نیجریه هم هر روز یک مدرک جرم از دولت خلافکار شما پیدا می کند.
این حرف ها را از سر کین و نفرت نگفتم، خوب می دانید که کشوری که آن همه امکان در نیروی انسانی و منابع طبیعی و سابقه فرهنگی و تاریخ سیاسی و بنیادهای اجتماعی دارد، اندازه اش این نیست که شما رهبرش باشید و احمدی نژاد رئیس جمهورش. قطعا شنیده اید که یکی از بزرگان علوم اجتماعی که حوزه علمی اش حال تان را بد می کند، درباره کشورهایی نظیر ایران چه گفته است، باور کنید مشکل دقیقا همین است که " بزرگترین دلیل عقب ماندگی بسیاری از کشورهای شرق این است که ضریب هوشی حکومت آنها از ضریب هوشی ملت شان کمتر است." گفتم هوش و نگفتم زرنگی و سیاست، می دانم که شما موجودی مکار هستید. فرق آدم باهوش و آدم مکار این است که آدم باهوش به دیگران حق می دهد تا خودش هم حقی داشته باشد، ولی آدم مکار حق همه را می گیرد و آخر سر هم همه چیز را از دست می دهد.
http://www.rahesabz.net/story/27589/
سخنان آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره منطقه کشمیر واکنش مقامات هندی را در پی داشت.
به گزارش روزنامههای هندی، در پی انتشار پیام سالانه حج از سوی آیتالله خامنهای، وزارت خارجه هند با احضار رضا علایی، کاردار ایران در هند اعتراض خود را به بخشهایی از این پیام اعلام کرد
در بخشی از پیام رهبر جمهوری اسلامی ایران آمدهاست: «امروز کمک به ملت فلسطین و محاصره شوندگان غزه، همدردی و همراهی با ملتهای افغانستان و پاکستان و عراق و کشمیر، مجاهدت و مقاومت در برابر تعدّی آمریکا و رژیم صهیونیستی، پاسداری از اتحاد مسلمانان و مبارزه با دستهای آلوده و زبانهای مزدوری که به این اتحاد ضربه میزنند، و گستردن بیداری و احساس تعهد و مسئولیت در میان جوانان مسلمان در همه اقطار اسلامی، وظائف بزرگی است که متوجه خواصّ امت است.»
مقامهای هندی اعلام کردهاند که سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران را «دخالت در تمامیت ارضی و حاکمیت» هند میدانند و از این سخنان «عمیقا ناراحت» شدهاند.
این واکنش در حالی است که روز گذشته، پنجشنبه هند به قطعنامه انتقادی سازمان ملل متحد درباره وضع حقوق بشر در ایران رای ممتنع داد
روز گذشته کمیته حقوق بشر سازمان ملل با طی قطعنامهای نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد، این قطعنامه با ۸۰ رای موافق، ۴۴ رای مخالف و ۵۷ رای ممتنع به تصویب رسید.
کشمیر، منطقه مسلماننشین هند است که شصت سال پیش بین دو کشور هند و پاکستان تقسیم شده و همواره محل مناقشه بین این دو کشور بوده است.
شهریور ماه سال جاری، در واکنش به طرح قرآنسوزی در آمریکا، این منطقه شاهد درگیریهای خشونتآمیزی بود.
رادیو زمانه
=-=====================
میرحسین در این پیام که شامل یک مقدمه و پنج بند است، ۱۶ آذرماه را یادآور حادثه ای دانسته که در آن دانشجویان هوشیار و پیشتاز ایران، به خاطر اعتراض به استبداد داخلی و استعمار خارجی، به خاک و خون کشیده شدند؛ روزی که نشان داد سرکوب برای بقای بیشتر تکیه گاه بدی است. میرحسین در تجلیل از دانشجویان، آنها را «دیده بان بیدار مخاطرات جامعه ایران» خوانده و به مستبدان یادآوری کرده است که به کارگیری زر و زور و تزویر، فاصله مردم را با آنها بیشتر می کند، و آنها را به کنج خلوتکده امن تخیلی می راند که توسط مداحان و ثناگویان منفعت جوی و دشمن مردم طراحی و اجرا شده است تا بلکه تألم ناشی از دست دادن پشتوانه مردم را از یاد ببرند.
وی در بند نخست پیام خود «شیوه خریدن فرصت» توسط دولتمداران را مورد نقد قرار داده و گفته است: «همه جا صحبت از فشارهای طاقت فرسا بر خانواده هایی است که این روزها بیش از هر زمان دیگر با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کنند. صاحب منصبان نظامی و انتظامی به صراحت از بیمناکی خود نسبت به واکنش های عصبی مردم و خطر سوء استفاده های احتمالی دشمنان خارجی و مخالفان داخلی سخن می گویند.»
میرحسین سپس از دولتمداران پرسیده است
«چرا این همه اصرار برچشم بستن به نظرات اقتصاددان های برجسته کشور و نمایندگان مجلس دارید؟ کجا رفت وعده های آموزش مجانی و ایجاد اشتغال و اصل ۴۳ قانون اساسی؟ چرا به مردم نمی گویید که با پولی که می خواهید با افزایش قیمتها از جیب مردم بردارید، در غیبت سازمان برنامه و بودجه و تضعیف مجلس و بی خاصیت شدن شوراها و سازمانهای نظارتی، چه می خواهید بکنید؟ آیا سوءاستفاده از نیاز و فقر مردم با توزیع بخشی از پولی که ازدست آنان ربوده اید می تواند بحرانهای بعدی را کنترل کند؟ کجا رفت وعده نفت برسر سفره ها و قول برخورد با مفسدین؟ چگونه است که به نجوا و آهسته از سرنوشت سند چشم انداز بیست ساله نام می برید؟»
موسوی پس از طرح این سوالات اطمینان داده است که سه میلیون دانشجوی آگاه و فرهیخته، حتی اگر تمام مساجد و تکایا و نهادهای سنتی آمرانه و بخشنامه ای در خدمت محکومیت جنبش سبز به کارگرفته شود، می توانند با پراکندن سوالها و نقدها پل های ارتباطی نیرومندی با همه اقشار مومن و مستضعف برقرار کنند و به آنها ریشه های عقب ماندگی و فقر و سقوط تولید ملی را توضیح دهند.
وی در همین پیام، ضمن یادآوری تجربه کهریزک، کوی دانشگاه و عاشورای تهران و با تاکید بر این که اقتدارگرایان خروش مردم را در راهپیمائیهای ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیده و به تجمع های مهندسی شده دلخوش کرده اند، نتیجه گرفته که نشانی از بصیرت برای برگشت به سوی مردم دیده نمی شود.
موسوی با اشاره به این پرسش مهم بسیاری از همراهان جنبش سبز که در این روزها که امکان بیان اعتراض ها به سبب سرکوب های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، چه باید کرد؟ گفته است که پاسخ به این پرسش باید محصول عقل جمعی باشد و همه همراهان راه سبز امید باید راهکار ارائه کنند. وی با تاکید بر اینکه «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است»، گسترش آگاهی در میان مردم را یکی از مهمترین راهکارها در شرایط موجود دانسته است.
به گزارش کلمه متن کامل پیام میرحسین موسوی به مناسبت ماه دانشجو به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
دانشجویان همراه جنبش سبز،
دوستان جوان و پرمهر و شجاع هموطن،
سلام و درود بر شما باد
در آستانه ماه آذر -ماه دانشجو- در یادآوری ایستادگی ها و مبارزات شما برای پاسداری از حقوق ملت ایران و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، لازم دیدم چند کلمه از باب قدردانی و احترام برای شما عزیزان بنویسم، به ویژه آنکه امکان دیدار مستقیم با شما کم شده است.
در دوسال اخیر، در ملاقات هایی که با شما داشته ام و یا در نامه ها و یادداشت هایی که فرستاده اید، همواره شاهد دغدغه های شما درباره آینده ایران عزیز و جنبش سبز آزادیخواهانه مردم ایران بوده ام. و البته از شما نیز جز این انتظار نیست، چرا که در سرزمین ما، دانشجو همواره ی تاریخ دیده بان بیدار مخاطراتی بوده است که جامعه ایرانی را تهدید می کرده است و در این راه خود نیز، به گواهی تاریخ، از خطرهای بزرگ در راه دفاع از مردم و ملت استقبال کرده است. و مگر نه این است که ۱۶ آذرماه هرسال یادآور حادثه تلخی است که در آن، دانشجویان هوشیار و پیشتاز این دیار، که در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی حامی آن دهان به اعتراض گشوده بودند، به خاک و خون کشیده شدند؟ در آن روز مستبدان و خودکامگان تصور می کردند که بعد از آن سرکوب و کشتار، دهان انتقاد و اعتراض برای همیشه بسته خواهد ماند؛ خطایی که همه کسانی که به پیروزی برپایه ارعاب تکیه می کنند مرتکب می شوند، و چه بد تکیه گاهی است ابزارسرکوب برای بقای چند روز بیشتر.
مستبدان نمی دانند که به کارگیری زر و زور و تزویر، فاصله مردم را با آنها بیشتر می کند، وآنها را به کنج خلوتکده تخیلی به ظاهر امنی می راند که توسط مداحان و ثناگویان منفعت جوی و دشمن مردم طراحی و اجرا شده است، تا بلکه تألم ناشی از از دست دادن پشتوانه مردم را از یاد ببرند.
مستبدان، روز به روز تنهاتر می شوند و به همه چیز و همه کس گمان بد می برند، دوستان دیروزشان را از خود می رانند، و هر انتقاد و نصیحتی را توطئه ای برای نابودی خویش می پندارند. و بدتر آنکه منافع خودشان را مساوی با منافع ملی می گیرند و در چنین وضعی ناچار به سلاح داران تکیه می کنند، و به دنبال کسانی می گردند که چشم و گوش بسته از آنها فرمان برند و سایه شک و تردید نسبت به افکار و اعمال آنها را حتی برای لحظه ای از دل نگذرانند.
مستبدان در دایره تنگی که برای خود فراهم کرده اند، آنقدر گرد خویش می چرخند که از شنیدن همهمه سقوط کاخ خودکامگی و خودرایی باز می مانند و زمانی بیدار می شوند که بسیار دیر است برای بازگشت به آغوش مردم.
آنان نمی دانند که دهان و گوش و چشمان مردمان را شاید بتوان از گفتن و شنیدن و دیدن بازداشت، اما اندیشیدن موهبتی الهی است که دروازه های خلوتگاه آن به روی زورمندان بسته است. راز این همه احساس خطر از دانش و دانشجو و دانشمند، این همه اضطراب از آزادی چرخش اطلاعات، این همه ترس از رسانه های آزاد، این همه واهمه از تجمع حتی آرام و مسالمت جویانه منتقدان و معترضان، و نیز این همه تلاش برای بیگانه نمایی دوستان مردم و انقلاب، و روند مستمر پایان ناپذیر ناخودی کردن فرزندان ایران، این همه هراس از هرآنچه با عقلانیت جمعی پیوند دارد و این همه پرهیز از هر آنچه با برنامه ریزی و مدیریت دانش محور مرتبط است آیا درهمین نیست؟ و سرانجام، مستبدین در جهت کسب پیروزی با حاکمیت ترس، از همان روشی استفاده می کنند که فرعون و همه فرعونیان بهره بردند. طایفه طایفه کردن مردم «با خودی و غیرخودی کردن ملت» و قرار دادن مردم در مقابل هم، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به کرنش، و سرانجام رنگ قدسی بخشیدن به قدرت، که «انا ربکم الاعلی». و این آخری به گواهی تاریخ بدترین جنبه جباریت است. یعنی واجب است که اطاعت کنید و سوال نکنید و ما برتر از آن هستیم که مورد سوال قرار گیریم. آیا قانون گریزیهای گسترده و حساسیت در برابر خواست بازگشت بدون تنازل به قانون اساسی وعدم تمکین در مقابل رای مردم و گریز از انتخابات های آزاد و رقابتی غیرگزینشی و بستن روزنامه ها جز این معنی می دهد که عده ای خود را برتر از قانون و مستغنی از آرا و نظرات مردم می دانند؟
مگر امام رحمت الله علیه در سال ۵۹ نگفت «همه روی قانون عمل بکنند. این قانونی که ملت برایش رای داده است. همین رای نداده است که توی طاقچه بگذارید و کاری به آن نداشته باشید. بروید مشغول کار خودتان بشوید.»
ودر سال ۶۰ نیز فرمودند:
«البته دزدها از قانون بدشان میاید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان می آید»
وهم ایشان بودند که در جواب نامه صریح نمایندگان مجلس در مورد انحراف نظام از حدود قانون اساسی گفتند که همه باید به قانون برگردیم.
۱- چنین است دوستان عزیز که امروز، به واسطه به کارگیری شیوه غلط خریدن فرصت های زودگذر از طریق ایجاد بحران های پیاپی، هزینه های سنگینی بر مردم ما تحمیل می شود، تا با تمسک به شیوه از پیش شکست خورده فرار به جلو، تحکیم مناسبات فرقه ای با الگوی «اطاعت محض یا اخراج»، برانگیختن کینه های ناشی از شکاف عمیق تر شده میان فقرا و اغنیا، این قدرت چندروزه چند روزی بیشتر در دست قدرتمندان باقی بماند.
روندی که می بایست در بستر اعتمادسازی گسترده مردم -مردمی که به دولتمردان به دلیل انتخابات پر از تخلف و تقلب و دستکاری رایانه ای آرا بدبین شده بودند- و با تکیه بر خرد جمعی واستفاده از صاحبنظران خداترس و بیطرف صورت می گرفت، اینک جراحی دردناکی نامیده می شود که جان اقتصاد بیمار ناشی از سیاستهای من در آوردی و فساد عمیق را بیش از پیش در مخاطره قرار داده است. همه جا صحبت از فشارهای طاقت فرسا بر خانواده هایی است که این روزها بیش از هر زمان دیگر با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کنند.
صاحب منصبان نظامی و انتظامی به صراحت از بیمناکی خود نسبت به واکنش های عصبی مردم و خطر سوء استفاده های احتمالی دشمنان خارجی و مخالفان داخلی سخن می گویند.
پرسش بزرگ مردم ما از آنها این است که اگر به راستی بر این حقایق آگاهید و می شنوید نظر کارشناسان را که متفق اند اجرای این طرح به شکلی که شما تهیه کرده و اجرا می کنید جز خسارت های مادی و انسانی و تشدید بی عدالتی، دستاوردی در بر ندارد، چرا این همه اصرار بر چشم بستن به نظرات اقتصاددان های برجسته کشور و نمایندگان مجلس دارید؟ کجا رفت وعده های آموزش مجانی و ایجاد اشتغال و اصل ۴۳ قانون اساسی؟ چرا به مردم نمی گویید با پولی که می خواهید با افزایش قیمتها از جیب مردم بردارید، در غیبت سازمان برنامه و بودجه و تضعیف مجلس و بی خاصیت شدن شوراها و سازمانهای نظارتی، چه می خواهید بکنید؟ آیا سوءاستفاده از نیاز و فقر مردم، با توزیع بخشی از پولی که از دست آنان ربوده اید، می تواند بحرانهای بعدی را کنترل کند؟ کجا رفت وعده نفت بر سرسفره ها و قول برخورد با مفسدین؟ چگونه است که به نجوا و آهسته از سرنوشت سند چشم انداز بیست ساله نام می برید؟ نمی اندیشید که حتی اگر تمام مساجد و تکایا و نهادهای سنتی را آمرانه و بخشنامه ای در خدمت محکومیت جنبش سبز به کار بگیرید، سه میلیون دانشجوی آگاه و فرهیخته می توانند با پراکندن پرسشها و نقدها پل های ارتباطی نیرومندی با همه اقشار مومن و مستضعف برقرار کنند و به آنها ریشه های عقب ماندگی و فقر و سقوط تولید ملی را توضیح دهند؟
۲- شاید قرار است که به این بهانه، باز هم آب گل آلود شود و کسانی باز هم به جای پاسخگویی، راهبرد فرار به جلو و از بین بردن فرصت ها تا مرز نابودی نظام و ایجاد بحران های شدید در این کشور را دنبال کنند. امروز بیش از همیشه شاهد دشمن دشمن کردن دست اندر کاران، به عنوان جزئی از استراتژی پیروزی از طریق ترساندن هستیم. پیش از این شاهد بوده ایم که به گواه تصاویری که ضبط شده است، مأموران امنیتی و افراد موسوم به لباس شخصی، خودروها و موتورسیکلت ها را می سوزانند، شیشه ها را خرد و ساختمان ها را تخریب می کنند، و با بی شرمی، معترضان را متهم به انجام آن می کنند. آیا برای آنهایی که به راحتی کارناوال راه می اندازند و برای مأموران دولتی کلاه گیس و آرایش ها و لباس های جنس مخالف فراهم می کنند، دشوار است که این بار هم تحت عنوان فتنه سبز یا سرخ یا هر عنوان دیگری، آشوب های ساختگی بر پا کنند و آن را وسیله ای برای فریب افکار عمومی و انحراف نهادهای نظارتی و تسویه حساب های جدید سیاسی قرار دهند؟
متاسفانه تجربه کهریزک و کوی دانشگاه و زیر گرفتن بی پناهان با اتومبیل پلیس و از پل پائین انداختن و سر زندانیان را به چاه توالت فروکردن و خروش مردم را در راهپیمائیهای ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیدن و دل بستن به تجمعهای مهندسی شده و فرمایشی، جلوی روی ماست و نشانی از بصیرت برای بازگشت به سوی مردم دیده نمی شود.
۳- همراهان جنبش سبز همچنان درخواست اجرای بدون تنازل قانون اساسی، پرهیز از خشونت، التزام به اخلاق و روش های اخلاقی را خط مشی اصولی خود می دانند و با هر کس که به هر عنوان و بهانه آشوب کور بیافریند، مخالفند و آن را به ضرر مصالح و منافع ملی ایرانیان و اهداف جنبش سبز می دانند. باید به دیگران نیز توصیه شود که به سیره عقلا متعهد باشند و اگر تشخیص می دهند حرکتی مخرب است، آن را متوقف کنند.
هزینه ناکارآمدی های دولتمردان را مردم کوچه و بازار نباید پرداخت کنند، و نباید بر زخم های عمیق نابسامانی هایشان نمک پاشید. برعکس، چنانچه این همراه کوچک بارها درخواست کرده ام، باید با دستگیری از کسانی که این روزها بر اثر انبوه مشکلات به زمین می خورند کمک شود تا، به دور از روش هایی که کرامت انسانی آنان را از میان ببرد، به زندگی آبرومندانه شان ادامه دهند. چهره زندگی برای بسیاری از مردم زشت شده است، آن را زشت تر نکنیم، بلکه در حد توانمان، در زیبا کردن آن بکوشیم.
۴- دوستان گرامی، پرسیده اید که این روزها که امکان بیان اعتراض ها و انتقادها به سبب سرکوب های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، همراهان جنبش سبز چه باید بکنند؟ حقیقت این است که پاسخ به این پرسش هم باید محصول عقل جمعی باشد و شایسته است که همه همراهان و علاقه مندان به راه سبز امید در ارائه راهکارهای مناسب مشارکت داشته باشند.
به نظر من، به عنوان یک فرد از این خیل عظیم، «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است». گسترش آگاهی به دایره کسانی که به فضای مجازی دسترسی ندارند، تماس های چهره به چهره، بالابردن توانمندی ها در تحلیل آنچه پیرامون ما در جریان است، با مطالعه و بحث و گفتگو در جمع های کوچک حقیقی یا مجازی و با توسعه شبکه های اجتماعی که از آسیب فضای امنیتی موجود در امان باشند، آشنایی با تاریخ اسلام و ایران و به ویژه حوادث جنبش های مردم این سرزمین از مشروطه تا کنون، می توانند بخشی از تلاش های ما و نه همه آن باشد.
می توان با معرفی نظری و عملی اسلام رحمانی و تبری از افکار و اعمالی که به نام دین رواج یافته و با سرچشمه های وحیانی و سیره پیشوایان دینی بیگانه است، جلوی نهادینه شدن رفتارهای نابهنجاری را که دولتمردان و صاحب منصبان برای بقای قدرت خود استخدام کرده اند، گرفت.
یادمان باشد که برای ما، هدف وسیله را توجیه نمی کند. یادمان باشد که شعار «دروغ ممنوع» در روزهای پرشکوه پیش از انتخابات، چگونه از جان مردم خسته از دروغ های پیاپی قدرتمندان برخاست و فضای این دیار را فراگرفت. یادمان باشد که تا یکایک ما، خود را از آلودگی ها و نقایص اخلاقی پاک نسازیم، انتظار داشتن جامعه اخلاق بنیادی که در آن همه انسانها بتوانند به قله های شکوفایی انسانی خود برسند، بیهوده است. و یادمان باشد که در این راه، شکست نیست، اما صبر و استقامت فراوان، و عدم ترس از پرونده سازی و سایر اقدامات سرکوبگرانه ضروری است. یادمان نرود که همه باهم می گفتیم نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.
۵- یاد و یادآوری مبارزان در بند از زن و مرد و آگاه کردن مردم از ایستادگی زندانیان سیاسی و رسیدگی به خانواده های شهدا و آسیب دیدگان جزو وظایف همه ماست. در این میان جا دارد در ماه آذر، «ماه دانشجو»، از دانشجویان در بند یاد شود؛ دانشجویانی که راه سه شهید اهورائی ۱۶ آذر را فراموش نکرده و نشان داده اند که در راه نیل به جامعه ای عادلانه و آزاد و متعلق به همه ایرانیان، از هیچ خطری نمی هراسند و دلیرانه مقاومت می کنند.
و سرانجام آن که چه کسی است که نداند سه میلیون دانشجوی آگاه کشور بزرگترین سرمایه جنبش سبز است؟ جنبشی که همراهان آن بی شمارند و هریک به نوعی رهبر این جریان عظیم مردمی هستند
=====================