Hadaf az tahghire melal <هدف از تحقیر ملل>

0 views
Skip to first unread message

Elshen Tebrizli

unread,
Jul 6, 2006, 12:19:24 PM7/6/06
to Haray...@googlegroups.com
Please click the following link

or read this:

هدف از تحقير قوميتها و ملل ساکن در ايران

ائلشن تبریزلی، دانشجوی دکتری

 

تحقير قوميتها و نژادهاي مختلف بحث جديدي محسوب نمي شود. در دوران برده داري عقيده بسياري از مردم بر آن بود که نژاد سفيد بر نژاد سياه برتري دارد. سياهان از هيچ حقوق انساني برخوردار نبودند و حتي مثل کالا خريد و فروش مي شدند. در واقع اين عقيده نه تنها مورد قبول اکثر سفيد پوستان بلکه حتي مورد قبول برخي سياه پوستان هم بود! اين عقيده ارتجاعي همچنان بر نقاط مختلف جهان حاکم بود تا سرانجام خود سياه پوستان به همراه بقيه نژادها به اين نتيجه مهم رسيدند که رنگ پوست دليل برتري نمي تواند باشد. آبراهام لينکلن (که خود يک سفيد پوست بود) و مارتين لوترکينگ در آمريکا، نلسون ماندلا در آفريقاي جنوبي، و بسياري ديگر از شخصيتهاي برجسته دنيا دست به مبارزاتي شجاعانه بر عليه برده داري، آپارتايد و تبعيض نژادي زدند که حاصل آن همانا رسيدن به برابري همگان از هر تيره و نژاد بود.

شکل ديگر تحقيرها متأثر از جنس بوده و هست. در دوران اعرا ب جاهليت دختران زنده به گور مي شدند و وجود يک دختر در يک خانواده يک ننگ بزرگ محسوب مي شد. اين عقيده تنها مختص آن زمان نبوده، چنانکه فردوسي مي گويد:

چنين داد پاسخ که دختر مباد                              که از پرده عيب آورد بر نژاد

قبل از رياست جمهوري نيکسون در آمريکا زنان حق حضور در میادین ورزشی را نداشتند ولي با مبارزات شجاعانه و حق طلبانه زنان در آمريکا، آنان به اين مهم دست يازيدند. هنوز مردم ما چندين دهه پيش زمان رژيم شاهنشاهي را فراموش نکرده اند که رهبران مذهبي عدم حضور دختران در مدارس را تبليغ مي کردند. در عربستان امروزي زنان نه حق رانندگي و نه حتي حق رأي دادن دارند.

         از اين نمونه ها آشکارا پيداست که تفاوتهاي ظاهري چه بسا باعث اختلافات ناگواري بوده و هست. اين اختلافات فقط ناشي ازاين تفاوتهاي ظاهري نبوده بلکه از تفاوتهاي زباني، فرهنگي و ديني نيز ممکن است نشأت بگيرد. چه بسيار انسانهايي که قرباني اختلافات ديني و مذهبي شده اند. چه بسيار شواهدي که دين آلتي براي سرکوب مخالفين توسط صاحبان قدرت گرديده است. گاليله با بيان يک حقيقت علمي که صاحبان قدرت آنرا مخالف گفته هاي خدا تلقي ميکردند جان خود را از دست مي دهد. تعداد بيشماري در جنگهاي خونين صليبي که ريشه در تفاوتهاي ديني داشت قرباني مي شوند.

         کشته شدن شمار کثيري از انسانهاي بيگناه در جنگ جهاني اول ريشه در اين عقيده ارتجاعي داشت که نژاد آلماني (ژرمن) برتر از بقيه نژادهاست! هيتلر که متولد اتريش بود بنيانگذار و مبلغ اين طرز تفکر راسيستي (نژادپرستانه) بود. وي کشور خود را به خاطر اينکه متشکل از نژادهاي متفاوت بود مشمئز کننده توصيف نموده و از اینروی به آلمان که آنرا سرزمين موعود نژاد «برتر» آلماني قلمداد مي کرد مهاجرت نمود. اين طرز تفکر بي پايه و اساس و در عين حال تحريک کننده ديري نپاييد که سراسر آلمان را فرا گرفت. بقيه نژادها به ويژه يهوديان به شيوه هاي مختلف مورد تحقير و تمسخر قرار مي گرفتند. آنها را به حشرات و حيوانات کثيفي تشبيه مي نمودند که بايد نابود مي شدند تا نژاد «برتر» آلماني به خواسته هاي خود مي رسيد. اين طرز تفکر ارتجاعي پس از گرفتن قربانيان بيشمار شکست خورد و هيتلر و حاميانش بعنوان چهره هاي ننگين در تاريخ به ثبت رسيدند.

با مرور تاريخ از اين نمونه ها بسيار مي بينيم. آنچه مسلم است اينست که دنيا از راسيسم، فاشيسم، شئونيسم وغيره بعنوان عقايد ضد بشري و از پيروان آن بعنوان چهره هاي ننگين و جنايت پيشه ياد مي کند. اما افسوس که اينها درس عبرتي براي حکومت حاکم در ايران نبوده و آزموده ها را دوباره مي آزمايند. تحقيرها و اهانتهاي مردم غير فارس بويژه تورکها توسط راسيستها و شئونيستهاي فارس روز به روز گسترده تر مي شود. بطوريکه در روزنامه دولتي «ايران» تورکها به سوسکهايي تشبيه مي شوند که مي بايست نسلشان از بين برود.

مسئله تحقير و اهانت به قوميتها مقوله اي است که بايد از ديدگاه روانشناسانه نيز بررسي شود. استفاده از جوکهاي زننده که سعي در احمق و يا خر خواندن تورکها بکار مي رود، در جهت ايجاد نوعي خود کم بيني فرهنگي و در نتيجه عملي ساختن سياست آسيميلاسيون (در خود حل کردن) صورت مي گيرد. اين شيوه به نظر مي رسد کپي ترفندي باشد که انگليسيها بر عليه اسکاتلنديها، ولزيها و ايرلنديها به منظور تسلط کامل بر تمام امور در يونايتد کينگدام (United Kingdom) بکار مي بسته اند. در واقع در ايران نيز اهداف مشابهي دنبال مي شود که در زير به بررسي مختصر آنها مي پردازيم.

1.    اگر توجه کرده باشيد در جرايد، روزنامه ها و ديگر رسانه ها و در اکثر مباحث از لفظ آذري بجاي تورک استفاده مي شود. اين در حاليست که در جوکهاي زننده شان از لفظ تورک و نه آذري استفاده مي کنند. بالطبع منظور آنها تورکهاي تورکيه نيست! بلکه آذربايجانيهاست. حال سوال اينست که آيا اين فقط يک تصادف است؟ پر واضح است که اين اتفاقي نيست وپشت آن سياستهايي است. تأثير آن از ديدگاه روانشناسانه بد جلوه دادن واژه «تورک» و استفاده از فرم باصطلاح مؤدبانه «آذري» بجاي آن است! حتما بياد مي آوريد سخنان احمد زيدآبادي را که مي گفت: «بنده فکر مي کردم که اگر از واژه آذري استفاده کنم بهتر [مؤدبانه تر] است ولي امروز فهميدم که واژه تورک بيشتر مورد قبول آذربايجانيها است.»

براستي که باعث بسي افتخار است که مردم ما همه يکصدا با شعار «هاراي هاراي من تورکم» پوچ و بي اثر بودن اين سياست پليد را مقتدرانه و با افتخار تمام به ثبوت رساندند.

2.     با توجه به جمعيت زياد مهاجرين بويژه مردم تورک به تهران «بيم» دوزبانه يا چند زبانه شدن پايتخت مي رود. بنابراين با تحقير مهاجرين و مورد تمسخر قرار دادن لهجه هاي آنها سعي در تسريع پروسه آسيميلاسيون مي نمايند. تحقير و تمسخر زبانها و لهجه ها که با ايجاد حس خود کم بيني همراه است باعث مي شود که ساکنين غير فارس در تهران به فرزندان خود صرفا زبان فارسي را ياد داده و آنها را از يادگيري زبان مادريشان محروم نمايند که نتيجه آن آسيميله شدن آنها در بين فارس زبانان است. اين فرزندان که خودشان نيز زير نفوذ همين تحقيرها و تمسخرها بزرگ مي شوند از بيان اينکه فرزند يک تورک هستند احساس «شرمساري» می نمایند، چرا که دانش کافي براي حمايت از خود، زبان خود و فرهنگ غني خود را دارا نيستند. در واقع بخاطر عدم داشتن سپر لازم در مقابل تيرهاي بي امان تحقيرها و اهانتها بناچار به خود دشمن روي آورده و حتي خود نيز نادانسته (مثلا با شيوع جوکهاي راسيستي) به سوي دوستان تير رها مي کنند.

بياد مي آورم زمانی را که در یک کنفرانس علمی در کانادا با یک فرد خارجی آشنا شدم، وقتي از او پرسيدم که اهل کجايي، جواب داد: «من مصري مسيحي هستم!» با خنده پرسيدم که مگر مسيحيت هم بخشي از مليت توست. گفت که اين يعني اينکه از مصرم و به مسيحي بودنم افتخار مي کنم و اينکه اعتراضي است به آنهايي که فکر مي کنند همه مصريها مسلمانند.

اگر ترکهاي ساکن تهران نيز که جمعيت کثيري از مردم آن شهر را تشکيل مي دهند دانش کافي از فرهنگ، تاريخ و زبان خود را داشته باشند با افتخار اين دانش را به نسل بعدي منتقل کرده، به هر اهانت و تحقير و تحريف پاسخ مناسب داده و خلاصه يکصدا با بقيه خواهند گفت: «هاراي هاراي من تورکم.»

 

براستي که چه بايد کرد؟

همانگونه که شاهد بوديم اعتراض مدني و هويت طلبانه مردم سراسر آذربايجان در خرداد 1385 توسط رژيم جمهوري اسلامي به خاک و خون کشيده شد. پر واضح است که توسط رژیم معترضين، افراد وابسته به خارج (آمريکا)، تجزيه طلب و مخل وحدت و يکپارچگي کشور ناميده مي شوند تا بدينوسيله توجيهي براي سرکوب آنها از سوی حاکمیت وجود داشته باشد. آنها با شعار يک دين، يک زبان ويک نژاد در صدد تحقق وحدت و يکپارچگي زورکی و قلابی هستند، غافل از آنکه رمز وحدت در احترام به تفاوتهاي موجود (اعم از تفاوتهاي نژادي، زباني، ديني و غيره) است. در واقع اين تفاوتها همچون موزائيکهايي هستند که با قرار دادن آنها در کنار هم به صورت هنرمندانه، به آن چيزي دست مي يابيم که همان وحدت است. بنابراين در دنياي امروزي شعار احترام به اديان، احترام به زبانها و احترام به نژادها بايستي جايگزين  شعار يک دين، يک زبان ويک نژاد گردد.

وقتي که آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور ايران بدون در نظر گرفتن تفاوتهاي زباني و فرهنگي در کشورش مي گويد: «تعصب فارسي بايد به افتخار عمومي تبديل شود»، وقتي که عيد نوروز هر سال تنها به فارسي زبانان تبريک گفته مي شود، وقتي که تحقير واهانت به تورکها آنقدر اپيدميک (همه گير) شده که در روزنامه دولتي «ايران» که با پول همين مردم اداره مي شود، تورکها به سوسکهايي تشبيه مي شوند که بايد نسلشان زدوده شود، وقتي فرهنگي در کشور ترويج مي شود که سمبل آن فردوسي تورک ستيز و عرب ستيز است و بالاخره وقتي که يک شهروند تورک که خواسته هاي خود را در قالب قانون اساسي کشورش مطرح مي کند بعنوان تجزيه طلب و عامل آمريکا معرفي مي شود، نبايد انتظار وحدت داشت، چرا که همه آنهايي در بالا اشاره شد مخرب وحدت هستند. بنابراين نتيجه بسيار ساده اي که مي توان گرفت اينست که شعار وحدت، در واقع شعاري است براي سرپوش گذاشتن به اعمال غير انساني و ضد حقوق بشری.

حال سوال اينست که براي رفع اين تبعيض ها و احقاق حقوق حقه مردم تورک آذربايجان براستي چه بايد کرد؟ مسلم آنست که براي رسيدن به آنها بايد هزينه آن را پرداخت نمود. بايد براي مبارزه اي سخت آماده شد. اگر ديروز براي مبارزه، نيروي جنگي، سلاح و غيره لازم بود امروز دانش لازم است. شناخت خود و حقوق خود و بالا بردن دانش خويش در اين زمينه گام اول و بس مهمي است که بايد برداشته شود. هر تورک بايد در وهله اول به تورک بودن خود ببالد چرا که داراي فرهنگ غني و پيشينه درخشاني است. چه بسا که تعصب بدون دانش کافي، مضر نيز واقع شود. آشنايي با ادبيات تورکي، تاريخ آذربايجان و ايران و تحليل مسائل مربوط به منطقه اعم از سياسي، فرهنگي، اجتماعي  و غيره از جمله مواردي است که بايد مد نظر قرار گيرد. گام دوم انتقال اين اطلاعات به ديگران با استفاده از امکانات موجود است. با پيشرفت تکنولوژي و دسترسي به اينترنت، ماهواره و غيره اين مهم نيز در حال آسانتر شدن است. همانطوريکه در اعتراضات اخير و قيام مردمي آذربايجان در شهرهاي مختلف آن بويژه تبريز شاهد بوديم سايتهاي خبري اينترنتي و کانال تلويزيوني گوناز (GünAz) نقش بسيار پراهميتي را بازي کردند. البته لازم بذکر است که براي پوشش هر چه بيشتر مخاطبين بهتر است که اخبار به سه زبان تورکي، فارسي و انگليسي پخش گردد تا همه هموطنان (حتي تورکهاي ساکن شهرهايي مثل تهران که از يادگيري زبان مادري خود محروم گشته اند) بتوانند از آنها استفاده کرده و دانش خود را بالا ببرند. ايجاد گروههاي مختلف اينترنتي درYahoo  و Google مي تواند باعث اطلاع رساني بهتر و سريعتر گردد. با به انجام رساندن اين دو گام مي توان اميدوار شد که آگاهي مردم در حد مطلوبي است و بنابراين گام بسيار مهم و نهايي را که رساندن صداي مظلومانه ملت آذربايجان به گوش جهانيان است، مي توان برداشت. متأسفانه همانطوريکه شاهد بوديم جريانات اخير آذربايجان با بايکوت شديد بسياري از رسانه هاي جهان مواجه شد. در حاليکه خبرهای بسيار ساده و کم اهميت در سراسر دنيا با صدايي رسا از رسانه ها به گوش جهانيان مي رسيد، خبر شهادت چندين تن معترضین آذربايجانی توسط رژيم جمهوري اسلامي ايران بایکوت و از هيچ رسانه اي به گوش نرسيد و فقط برخي رسانه ها به چند سطر کوتاه حاوي اعتراض مردم آذربايجان به چاپ يک کاريکاتور بسنده کردند.

 

مبارزه منفي

مبارزه منفي يکي از روشهاي مؤثري است که مي تواند به موازات گامهاي اشاره شده در بالا بکار گرفته شود. گاندی به عنوان پيشگام مبارزه منفي مدني بر عليه استعمار انگليس در هند چهره شناخته شده اي است. گاندي خشونت را با خشونت جواب نمی دهد بلکه مبارزه اي آرام و عاري از خشونت ولي مستمر را بر مي گزيند. تحريم محصولات انگليسي در هند ضربه بسيار بزرگي را به پيکره اقتصاد انگليس زد. مارتين لوترکينگ رهبر سياه پوستان آمريکا گاندي را الگوي خود در مبارزاتش بر عليه آپارتايد قرار داده و آنرا شخصيت لازم براي پيشرفت بشر مي شناسد. سرپيچي از قوانين ناعادلانه، اساس دکترين گاندي را تشکيل مي دهد که دو تأثير بسيار مثبت را به ارمغان مي آورد. يکي اينکه هيچ سلاح خشونت باري در برابر آن نمي تواند مقاومت کند و ديگر اينکه مبارزين را روزبه روز آگاهانه تر و قدرتمندتر مي سازد. البته پيشتر از گاندي، مردم آمريکا نيز در مبارزات استقلال طلبانه شان، دست به مبارزات منفي بر عليه انگليس زده بودند که از جمله مي توان به تحريم محصولات انگليسي اشاره کرد. پارتي چاي بوستون(Boston Tea Party)  در سال 1773 نمونه اي از اين حرکات است که در آن تمام محموله کشتي پر از چاي را به دريا ريختند و زير بار مالياتهاي سنگين دولت انگليس نرفتند چرا که اين مالياتها مصوبه پارلمان انگليس بود که آمريکاييها هيچ نماينده اي در آن نداشتند. (No Taxation without Representation)

         اين وقايع تاريخي و مبارزات مردم آزاديخواه در اقصي نقاط مختلف جهان مي تواند الگوي مناسبي باشد براي هر فرد مبارز آذربايجاني که براي رسيدن به حقوق فرهنگي و اجتماعي خود تلاش مي کند. حضور مردم آذربايجان در انتخاباتها سير نزولي شديدي را نشان مي دهد که نشان از اعتراض آگاهانه آنها به وضع موجود را دارد. قيام عظيم و سيل آساي مردم در تاريخ اول خرداد 1385 بر عليه راسيسم و شئونيسم آگاهي بالاي آنها را مي رساند که بسيار قابل ارج است. اما مهمترين فاکتور در پيروزي يک حرکت، مستمر بودن آن است. ممکن است که حرکت از يک فرم به فرم ديگري تبديل شود ولي آنچه مهم است، اينست که نبايد از حرکت بازايستاد. خوب بياد مي آورم آن معلم ادبيات فارسي را که هر موقع نوبت درس اشعار فردوسي مي رسيد مي گفت: «بچه ها امروز کتابهايتان را ببنديد، مي خواهم اشعاري از استاد شهريار برايتان بخوانم!» از او بود که نامهاي شاعران بزرگي همچون نسيمي، نوايي، فضولي، ساهر، سهند و بسياري ديگر را شنيدم. از آن زمان بود که فهميدم چقدر با فرهنگ خود بيگانه شده ايم. و آن زمان بود که بياد آوردم دوران بچگي را، دوراني که تازه به مدرسه مي رفتم. از مادرم پرسيدم: «که چرا بايد کلمات را متفاوت با آني که مي گوييم بنويسيم. چرا مي گوييم داغ ولي مي نويسيم کوه! چرا مي گوييم سو ولي مي نويسيم آب مادر بيچاره هم جواب داد: «من که نمي دانم بيسوادم، لابد بايد اينطوري باشد.» و بالاخره آن زمان بود که در يافتم متاسفانه تقريبا همه مردم بيسوادند!

امروز آذربايجان نيازمند چنين معلماني است که دست به يک مبارزه منفي مدني در سراسر آذربايجان بزنند. معلمان بايد با ادبيات تورکي آشنا شده و در کلاسهاي درس بچه ها را با ادبيات خودشان آشنا سازند. در اينصورت است که دانش آموزان نيز با يک علامت ضربدر بزرگ قرمز رنگ بر روي کتاب ادبيات فارسي در کلاس حاضر شده و به يادگيري ادبيات زبان مادري خود خواهند پرداخت. مبارزه منفي مبارزه اي است عاري از خشونت. کسي تو را به خاطر ناميدن فرزندت با يکي از اسمهاي تورکي، عدم سرمايه گذاري و استفاده از بانک پارسيان (به عنوان اعتراض به پان فارسيسم)، ويا مثلا ناميدن خيابان فردوسي با نام استاد شهريار و اعتراضاتي از اين قبيل نمي تواند مجازات کند. تأثير اين حرکات اعتراض آميز زماني آشکار مي شود که در صد قابل توجهي از مردم آنرا ارج نهند.

 

به امید آینده ای بهتر برای آذربایجان

تیرماه 1385                          

گله جک بيزيمدير!

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages