گفتی از خودم بگم؟….من!… تازه از « قطار» پیاده...

[Sohrab del (Google+)]

گفتی از خودم بگم؟….من!… تازه از « قطار» پیاده شدم! قطار سریع السیری که نفهمیدم چند ایستگاه رو « بشتاب » گذر کرد !… اما « بخیالم » اسمش « زندگی » بود!…فعلا هنوز « سرم » بشدت « گیجه »!… منظورم اینه که روحم هنوز به آرامش نرسیده…هنوز احساس میکنم « روزگار » مثل یه «شاهین» پرهاشو تکونده… و من مثل « پر » کوچکی از این پیکره پر « هیاهو » جدا شدم…احساس میکنم «آزاد» شدم… اما نه « زنده»!…فعلا دارم « سبکی » رو تجربه میکنم… اما دوست ندارم بر نقطه ای بشینم… که باز هم ازش بوی « زندگی» به مشامم برسه !…« یادآوری» گذشته... از خودم چی باید بگم؟ فرشتۀ من! گفتی از خودم بگم؟…. من!… تازه از « قطار» پیاده شدم! قطار سریع السیری که نفهمیدم چند ایستگاه رو « بشتاب » گذر کرد !… اما « بخیالم » اسمش « زندگی » بود!… فعلا هنوز « سرم » بشدت « گیجه »!… منظورم اینه که... مشاهده یا نظر در مورد پست Sohrab del» +Google به شما امکان میدهد تا اشتراک‌گذاری در وب را مانند اشتراک‌گذاری در زندگی واقعی انجام دهید. بیشتر بیاموزید. پیوستن به ‪Google+‬‏

شما این پیام را دریافت کرده اید زیرا Sohrab del آنرا با 1farakav+ga...@googlegroups.com به اشتراک گذاشته است. لغو اشتراک از این ایمیل ها.