تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۱, ساعت ۱۰:۳۲ بعد از ظهر
کیست که دیگر نداند امروز بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه هستند که بر دادسراها و دادگاهها حاکمند
نامه محمد امین هادوی به رئیس قوه قضائیه
جرس: زندانی سیاسی محمدامین هادوی، طی نامه ای دیگر به رییس قوه قضائیه، با رد ادعاهای وی در مورد وضعیت زندانها و زندانیان،خاطرنشان کرد: "احتمالا میدانید که طبق قانون اساسی شکنجه ممنوع است و بعید است که ندانید در بازداشتگاههای امنیتی – اطلاعاتی و همچنین در نوع زندانها و بازداشتگاههای دیگر متهمان تحت چه شکنجههای روحی و جسمی نظیر بیخوابی دادن – فرو بردن سر متهم در کاسه توالت پر از نجاست – مزاحمت برای خانواده متهمان و تهدید و تطمیع آنها – ایجاد جو روانی سنگین تا شکنجههای روانی مانند نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی قرار میگیرند تا به آنچه بازجویان میخواهند اعتراف کنند. داستان غم انگیز ستار بهشتی جدیدترین نمونه از این موارد بود که نه اولین آنها و نه آخرین آنهاست و نهایتا گزارش و نظرات این بازجویان مبنای حکم قاضی مستقل شماست و در موارد بسیاری گردش کار نوشته شده بوسیله بازجو عینا در حکم قاضی مستقل میآید و در مواردی قاضی به جای اینکه به عنوان فردی بیطرف پرونده را بررسی کند انواع و اقسام توهینها و فحاشیها را در جلسه دادگاه و پیش از اثبات جرم و صدور حکم نثار متهم میکند کاملا روشن است پیش از دادگاه حکم مشخص شده است. برخی قضات نیز صریحا اظهار میکنند گزارش نهادهای اطلاعاتی امنیتی برای ما قطعی است مگر اینکه متهم خلاف آن را اثبات کند که بخوبی معنای استقلال قاضی و استقلال قوه قضائیه را از قوه مجریه میرساند. این است معنای استقلال قاضی و قوه قضاییه مستقل؟"
این زندانی سیاسی و فرزند اولین دادستان پس از انقلاب، در نامه خود به صادق
لاریجانی آورده است: ادعا کردهاید که وزراء و… و هیاتهای خارجی از جمله برخی از
سازمانهای بین المللی در دوران مسئولیت شما از زندانها بازدید کردهاند،
زندانیان سیاسی سال ۸۸ که پیش از شروع کار شما در این سمت در زندان
بوده و هستند قاطعانه میگویند که این ادعا واقعیت ندارد و هیچ هیات خارجی و یا
نمایندهای از سازمانهای بین المللی یا فردا یا هیاتی معتبر و بیطرف از داخل
کشور با این زندانیان دیداری نداشه است، در صورتی که موردی بوده و در غیر از نامه
در عمل هم صداقت وجود دارد بهتر است برای روشنگری آن را اعلام کنید.
به گزارش کلمه، متن کامل این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حصرت آیت الله صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه
مدتی قبل در مناقشات و مجادلات میان شما و آقای محمود احمدینژاد، نامهای از شما
خطاب به وی در روزنامههای مورخ ۴/۸/۹۱ منتشر شد که مطالبی
درباره مسائل مربوط به دستگاه قضایی و وضع زندانها در آن آمده بود و نیز مکتوبات
و نامه نگاریهایی که پس از آن به خصوص در تاریخ ۱۳/
۱۰ /۹۱ در جراید منتشر شد که برای ما زندانیان سیاسی که دادگاهها، قضات
و زندانهای شما را تجربه کردهایم، سکوت در مقابل آنها جایز نیست، اما برای رفع
شائبه دفاع از رئیس دولتی که در نتیجه پایمال کردن حق انتخاب مردم بر این مسند
نشسته است، این نوشته را به تاخیر انداختم. مسلما فردی که رای مردم را پایمال کرده
و ملت رشید ایران را خس و خاشاک میخواند نه صلاحیت و نه قصد دفاع از حقوق ملت را
دارد.
در این فاصله داستان غم انگیز شکنجه و قتل ستار بهشتی اتفاق افتاد و در پی آن گزارشات
و مصاحبههای متناقض از دادستان کل کشور – دادستان تهران – فرمانده نیروی انتظامی-
برخی نمایندگان بیسواد و مغرض مجلس و در نهایت گزارش ناقص و خلاف واقع کمیسیون
امنیت ملی که در تاریخ ۱۷ / ۱۰ / ۹۱ در مجلس خوانده شد،
برای بسیاری از مطالبی که میخواستم بگویم، آفتاب آمد دلیل آفتاب. البته و صد
البته برای ما قابل درک است که شما نگذارید کسی از زندان اوین و سایر زندانها
بازدید کند تا از فجایعی که در زندانها گذشته و میگذرد افراد کمتری مطلع شوند.
طبق اصل ۱۵۷ قانون اساسی، رئیس قوه
قضائیه باید فردی مجتهد و عادل باشد و قاعدتا شما خود را واجد این شرایط میدانید
که در اینجایگاه نشستهاید، به نظر میرسد بخشی از مطالبی که در نامه مورخ ۴
/ ۸ / ۹۱ آوردهاید حقیقت نداشته است. در نامهتان در چند جا ذکر کردهاید
که طبق اصل ۱۵۷ قانون اساسی، رئیس قوه
قضائیه از سایر قوا از جمله فوه مجریه مستقل است. البته اگر بر اساس قانون اساسی و
همچنین بر اساس عقل عمل شود، قوه قضائیه باید مستقل باشد، ولی حتما خود شما بخوبی
مطلعید که در بازجوییها، دادسراها و دادگاهها چقدر قوه قضائیه مستقل عمل میکند!
کیست که دیگر نداند امروز این بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران که همه خارج
از قوه قضائیه هستند بر دادسراها و دادگاهها حاکمند، حکم قضات را آنها تعیین میکنند
و در برخی موارد حتی حکم را نیز آنها مینویسند و قضات مستقل قوه قضائیه مستقلا
فقط آن را امضا میکنند!
احتمالا میدانید که طبق قانون اساسی شکنجه ممنوع است و بعید است که ندانید در
بازداشتگاههای امنیتی – اطلاعاتی و همچنین در نوع زندانها و بازداشتگاههای دیگر
متهمان تحت چه شکنجههای روحی و جسمی نظیر بیخوابی دادن – فرو بردن سر متهم در
کاسه توالت پر از نجاست – مزاحمت برای خانواده متهمان و تهدید و تطمیع آنها –
ایجاد جو روانی سنگین تا شکنجههای روانی مانند نگهداری طولانی مدت در سلول
انفرادی قرار میگیرند تا به آنچه بازجویان میخواهند اعتراف کنند. داستان غم
انگیز ستار بهشتی جدیدترین نمونه از این موارد بود که نه اولین آنها و نه آخرین
آنهاست و نهایتا گزارش و نظرات این بازجویان مبنای حکم قاضی مستقل شماست و در
موارد بسیاری گردش کار نوشته شده بوسیله بازجو عینا در حکم قاضی مستقل میآید و در
مواردی قاضی به جای اینکه به عنوان فردی بیطرف پرونده را بررسی کند انواع و اقسام
توهینها و فحاشیها را در جلسه دادگاه و پیش از اثبات جرم و صدور حکم نثار متهم
میکند کاملا روشن است پیش از دادگاه حکم مشخص شده است. برخی قضات نیز صریحا اظهار
میکنند گزارش نهادهای اطلاعاتی امنیتی برای ما قطعی است مگر اینکه متهم خلاف آن
را اثبات کند که بخوبی معنای استقلال قاضی و استقلال قوه قضائیه را از قوه مجریه
میرساند. این است معنای استقلال قاضی و قوه قضاییه مستقل؟
عملکرد این گونه قضات که شرح آن رفت به نحوی بوده و هست که میتواند آبروی قضات
شریف و سالمی را که در آن قوه هستند را نیز ببرد و این عملکردها میتواند آن را
نیز بدنام کند. ما شاهد بودیم در موارد معدودی که یک پرونده سیاسی به دست قاضی
مستقلی افتاده که حکم مورد نظر دستگاه های امنیتی را صادر نکرده، پرونده آنقدر دست
به دست شده تا سرانجام یکی از قضات مقبول نهادهای امنیتی با حکمی غیر قانونی و
نامشروع نظر مقامهای امنیتی را تامین کرده است. نگاهی به روند دادگاههای فرمایشی
متهمان سیاسی در چند سال گذشته و به خصوص حوادث پس از انتخابات موید این مدعاست که
پرونده متهمان سیاسی بشکل سازماندهی شده و دستوری در دادگاه بدوی منحصرا در اختیار
۳ شعبه – ۱۵
(صلواتی)
– ۲۶ (پیر عباسی) و ۲۸
(مقیسه)
قرار میگیرد و دادگاه تجدید نظر صرفا در اختیار دو شعبه ۳۶
(زرگر)
و ۵۴ (موحد) قرار میگیرد، آیا چنین شعبهای گزینش شده
در دادگاههای بدوی و تجدید نظر نمیتواند تقویت کنندهای این گزاره باشد که این
قضات صرفا بر اساس دستوارت داده شده عمل میکنند؟
ادعا کردهاید که وزراء و… و هیاتهای خارجی از جمله برخی از سازمانهای بین
المللی در دوران مسئولیت شما از زندانها بازدید کردهاند، زندانیان سیاسی سال ۸۸ که پیش از شروع کار
شما در این سمت در زندان بوده و هستند قاطعانه میگویند که این ادعا واقعیت ندارد
و هیچ هیات خارجی و یا نمایندهای از سازمانهای بین المللی یا فردا یا هیاتی
معتبر و بیطرف از داخل کشور با این زندانیان دیداری نداشته است، در صورتی که
موردی بوده و در غیر از نامه در عمل هم صداقت وجود دارد بهتر است برای روشنگری آن
را اعلام کنید.
در این مدت ما شاهد بودهایم که زنده یاد هدی صابر صرفا به دلیل عدم رسیدگی
مسئولین زندان به بیماری وی درگذشت، واقعهای که عینا برای آقای احمد قابل و برخی
افراد ناشناخته دیگر نیز تکرار شده که در مواردی از آنها تهمد کاملا مشهود بوده
است. در همین مدت تعدادی از زندانیان سیاسی به خصوص چهره شناخته شده آنها، به
بیماری صعب العلاج یا بیماریهای ناشناختهای مبتلا شدهاند که پیش از زندان هرگز
چنین بیماریهای نداشتهاند و به طور جدی میتوان گفت بعلت مسامحه و سهل انگاری
مقامات مسئول در خصوص رسیدگی جدی به بیماریهایی زندانیان، این امر میتواند تبعات
ناگواری را در پی داشته باشد، نگرانی که اینک بطور جدی در مورد مهندس موسوی و آقای
کروبی نیز ایجاد شده است.
سخن از بیقانونی و اقدامات خلاف اسلام و انسانیت در زمان بازداشت، محاکمه، صدور
حکم قضایی و زندان برای معترضان اجتماعی و فعالان سیاسی پس از انتخابات بسیار فراتر
از این مسائل است که امید میرود روزی نظام به این نتیجه برسد که با واکاوی پرونده
انتخابات سال ۸۸ حقایق بر هماگن روشن شود، هماهنگونه که
بازخوانی پروندههای نظیر قتلهای زنجیرهای، کهریزک و قتل ستار بهشتی زوایای غیر
انسانی و غیر قانونی برخوردها را عیان ساخت اما به دلیل نبود عزم و اراده جاری
مانع از تکرار چنین وقایعی نگرد ید.
شما و رئیس دولت در نامههایتان صحبتی از مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و مبارزه
با مفاسد اقتصادی نیز راندهاید، طبیعی است که مردم این حرفها را بجز طنز تلقی
نکنند چون همه بخوبی میدانند که عامل اصلی مشکلات اقتصادی و معیشتی آنها ریشه در
عملکرد ناصواب و نابخردی برخی مسئولان امروز کشور دارد، آنها که ادعا میکردند میخواهند
با رئیس دولتی که در نتیجه پایمال کردن حق انتخاب مردم نفت را سر سفره مردم
بیاورند هر آنچه را خود مردم در سفره داشتند نیز بر باد دادند و فقط سفرههای مردم
را خالی کردند.
در باب مبارزه با مفاسد اقتصادی هم وقتی در جراید میخوانیم که معاون اول رئیس
دولت و برادر و معاون رئیس قوه قضائیه از متهمان پروندههای بزرگ مقاسد اقتصادی و
زمین خواران هستند، طبیعی است که مردم همزمان با سفرههای خالی خود شاهد گستردهترین
فسادهای اقتصادی آنهم توسط برخی از کارگزاران و منتصبان و منسوبان ارکان حکومت
باشند چون اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی و بیمه و
خیابان فاطمی، دیگر این شعارها را باور نخواهند کرد. البته این را هم باید شاهد
باشند که برخی مسئولان ارشد دولت قبلی دائما شعار مبارزه با فساد سر میدادند
امروز به قوه قضائیه دستور میدهند پرونده مفاسد کلان اقتصادی این مقامات پیگیری
نشود، چون پیش بینی میشود در صورت پیگیری بسیاری از اسرار هویدا خواهد شد.
مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا
مُّرْشِدًا ﴿۱۷- کهف﴾
بند ۳۵۰ زندان اوین
محمدامین هادوی
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۱, ساعت ۲:۲۲ بعد از ظهر
با اینهمه جنایات موجود، جانیان را ترفیع و امنیت و فراری می دهید، تا پرونده هایشان “کش” نیاید
نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی
جرس: در پی تداوم حاکمیت ارعاب و فضای استبدادی حاکم بر کشور، یکی از شاگردانِ آیت الله العظمی دستغیب با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به رهبری جمهوری اسلامی، با اشاره به شرایط حاکم به آقای خامنه ای می گوید: "(مروز)جانیان کهریزک و امثال آن ترفیع درجه میگیرند، دزدان بیت المال که البته مدیحهگوی شما هستند، در امنیت به سر میبرند، عدّهای از کشور خارج میشوند و عدّه دیگر امر میشود که پروندهشان «کش» نیاید و جالب آنکه اطرافیان شما هر روز همدیگر را متّهم میکنند که آن دیگری بیشتر از ما برده است و پروندهاش در جیبم است یا در کشوی میزم! اگر کسی جرأت کند و بگوید که از اطرافیان شما، هستند کسانی که اختلاس کردهاند، از رانتی استفاده کردهاند و امثال آن، فوراً از جانب جنابعالی مورد عتاب واقع میشود که چرا ذائقه مردم را تلخ میکنید، چرا به کسی که اتّهامش در دادگاهی بررسی نشده است تهمت میزنید! آنگاه آن جوان بیچاره در همان ابتدای بازداشت غیر قانونیاش در زیر شکنجه میمیرد و شما خمی هم به ابروی خود نمیدهید!"
به گزارش جرس، این شاگردِ مرج منتقد حکومت، همچنین خطاب به رهبر جمهوری اسلامی
خاطرنشان کرده و می پرسد: "رهبر مقتدر ایران! حقیر از شما میپرسم آیا آن
زمان که شما بر مسند خلافت و زعامت ایران مینشستید، خود را اعلم و افقه و اتقیٰ و
اعدل علمای شیعه میدانستید یا اینکه از نظر شما و معرّفانتان همین که شخصی
«سیاسی» بودید برای امر ولایت کفایت میکرد؟ رهبر مقتدر ایران! از شما پرسیده میشود
که توجیه شما برای حصر غیر شرعی و غیر قانونی حضرات آقایان میر حسین موسوی و مهدی
کروبی چیست؟ آیا عدم محاکمهٔ حتّی نمایشی این بزرگوران که با توجیه «مصلحت نظام»
از جانب دوستان شما تبلیغ و تأیید میگردد، در حالی که تمام فقهای محترم شیعه
فرمودهاند که حکم بدون محاکمه حرام قطعی و خلاف عدالت است، غیر از همان تشابه در
روش علمای فاسق مبنی بر «تقدّم مصلحت بر عدالت» است؟"
متن این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
«قالَ رَبِّ انْصُرْني بِما كَذَّبُون»(۱) و «قُلْ أَنْزَلَهُ
الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً
رَحيما»(۲).
رهبر مقتدر نظام سیاسی ایران
با احترام؛ عرض میشود مدّتی است که پرسشها (و البته پاسخهایی) در ذهن حقیر شکل
گرفته است که چه بسا بهتر باشد آنها، با جنابعالی در میان گذاشته شود، تا با
نظرات و تأمّلات خود بسیاری را مستفیض گردانید؛ إن شاء اللّه.
سالها است که به برکت قرآن و توسّل به حضرت صدّیقهٔ طاهره -سلام اللّه علیها- با
آیة اللّه العظمیٰ سیّد علیمحمّد دستغیب -حفظه اللّه تعالی- آشنا شدهام و سؤالات
مذکور نیز از این زاویه طرح میگردد.
اعوان و انصار جنابعالی که سخنگویان رسمی و غیر رسمی شما نیز میباشند، بعد از فوت
مرحوم امام خمینی (ره) محدودیتها و تنگنظریهای فراوانی نسبت به استاد معظّم
داشتهاند که در این سالهای اخیر بعد از انتخابات کذایی سال ۸۸ به مراتب بیشتر و
همراه با توهینها و هجمههای فراوان بوده است و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد.
محور این هجمهها البته فرض «حق بودن جنابعالی و باطل بودن هر آن که مقلّد محض از
شما نیست» میباشد. حال با توجّه به اینکه اخیراً فرمودهاید: «براى خودشان هم
اسباب بدبختى و سرشکستگى در زمین و در ملأ اعلىٰ شدند»، هیچ شکی باقی نمانده است
که شما نیز به «حقّانیت» خود و «باطل بودن» منتقدین خود در زمین و ملأ اعلیٰ
اعتقاد دارید و آنچه گفتهاند و انجام دادهاند مورد تأیید شما است.
اما سؤال از همین نقطه آغاز میشود: «چگونه ممکن است شخصیتی باطل باشد که از
ابتدای کودکی مورد نظر و توجّه دایی بزرگوار خود بوده است، آن که به حق «مهذّب
نفوس» و «معلّم اخلاق» است؛ یعنی شهید حسینی، شهید آیة اللّه دستغیب (ره). چگونه
میتوان تصوّر کرد آن که از همان دوران نوجوانی و جوانی تحت تربیت اولیاء الهی
قرار گرفته است و لحظهای از آنها جدا نشده است، در صف باطلان و طاغوتان قرار
گرفته باشد؟».
مگر نه اینکه اولیاء الهی در انتخاب شاگردان و همراهان خود نهایت دقّت را دارند و
محال است فردی که اهلیت ندارد را مورد تأیید و تربیت خود قرار دهند؛ مگر میشود
حضرت آیة اللّه العظمیٰ حاج شیخ محمّد جواد انصاری -سلام اللّه علیه- فردی را در
خانهٔ خود راه دهد، او را در محفل أنس و ذکر خود بنشاند، با او گرم بگیرد و از او
دستگیری نماید، آنگاه او طاغوت باشد؟
صرفنظر از اینکه اولیای الهی اغیار را با رندی خود میپرانند و غبار تخیّلات
آنها را از قلب خود میتکانند، محال است آن که اهل خیال است و برای خود جایگاهی در
عالم هستی تصوّر میکند، بتواند همنشین اولیای با غیرت الهی که هر چه غیر از اوست
را میسوزانند، بشود و قهراً سعی میکند که از آنها فاصله بگیرد؛ لذا چگونه باور
کنیم آن فقیه متألّهی که سالهای سال در محضر ولیّ کامل الهی حضرت آیة اللّه
العظمیٰ نجابت -سلام اللّه علیه- بوده است و همنشین تنهایی آن بزرگوار، امروز حامی
طاغوتان و باطلان میباشد؟
البته دوستان و دوستداران شما میگویند: «او یک آخوند عادی است و محال است مقرّب
خدا باشد؛ ما که از او جز سادگی و رفتار عادی چیزی سراغ نداریم و هیچ عظمتی در او
نمییابیم». آری او ساده است و رفتار عادی دارد: «وَ قَالُواْ مَا لِ هٰذَا
الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاقِ لَوْ لَا اُنزِلَ
إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا»(۳).
یا
اینکه میگویند: «او شخص سادهلوحی است که آنچه میگوید تلقین دیگری است، اطلاعات
غلطی است که شاگردانش به او میدهند،گفتههای شیخی است که در حسینیه ... مینشیند
و به او انتقال میدهد». البته که اینگونه باید فکر کنند: «وَ قَالَ
الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا»(۴).
حال برای اینکه حقّ مطلب به جا آورده شود، به راهنمایی آیهٔ شریف: «وَ ضَرَبَ
اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ
هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي
هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم»(۵).
که
مقایسه قرآنی بین دو فرد و دو گروه است، مطالبی جهت اطلاع و مقایسه بیان میگردد:
فقاهت و مرجعیت
از جمله مقدّمات مهم فقاهت و اجتهاد، ممارست و تداوم در تحصیل و تدریس کتب فقهی و
اصولی است؛ گفته شد: «مقدّمه»، چرا که حقیقت فقاهت امری فقط تحصیلی و اکتسابی نیست
که باید بعد از فراهم کردن مقدّمات، عنایتی الهی در کار باشد تا فرد، موفّق به فهم
قرآن و سنّت گردد. به هر حال ممارست بر تحصیل و تحقیق و تدریس فقهی در هر شرایطی،
از مقدّمات لازم فقاهت است چنانچه کتاب «تحریر الوسیلة» در زمان تبعید مرحوم امام
(ره) در ترکیه نگاشته شد یا «لمعة» بسیار مبارک شهید اوّل (ره) در زندان.
اما میگویند: «مراجع منتقد وضع موجود، مراجع «خود خواندهاند»، مراجعی که فقط
دشمنان اسلام مرجعیت آنها را قبول دارند.»! سؤال این است: «اگر آقای بزرگواری که
بیش از شصت سال است سینه به سینه قرآن و روایت میباشد و در فقه استدلالی، بر تمام
عروة الوثقیٰ شرح نوشته و آن را تدریس کرده است و سایر ابواب فقهی که در عروة نمیباشد
را هم به همین نحو، شرح و تدریس دارد، و بیش از پانصد طلبه از محضر آن بزرگوار
استفاده میکنند، فقیه نمیباشد و قابل برای أخذ احکام نمیباشد، آنگاه جنابعالی
که اگر سابقهای هم در تحصیل و تدریس داشتهاید، سالهای متمادی فاصله از آن وجود
داشت، و حتّی یک جزوه هم در فقه استدلالی نداشتهاید، چگونه در یک شب، نه فقط فقیه
و نه فقط یک مرجع چون سایر مراجع که رهبر و مرجع علمی جهان تشیّع گشتهاید آن هم
به این شکل که برای رجوع به فتاوای شما باید به رساله فقیه دیگر رجوع میگشت!»؟
فهم از ولایت فقیه و ضدّیت با آن
برای فهمیدن اینکه کدام بزرگوار حقیقت ولایت فقیه را فهمیده است و چه کسی جاهل به
آن است و ضدّ آن، خوب است مقدّمهای به طور خلاصه مطرح شود:
از جمله امتیازات و خصوصیات منحصری که خدایتعالی به جناب میر حسین موسوی عنایت
کرده است، این میباشد که این بزرگوار محور جدایی گروهها و ظاهر شدن مکنونات قلبی
افراد است و خلاصه هر گروهی با مخالفت یا موافقت با ایشان جایگاه سیاسی و اعتقادی
خود را مشخص کرده است. چه در زمان مرحوم امام (ره) که گروههای مختلف با ضدّیت یا
حمایت از ایشان و برنامههای او مشخص میشدند و چه امروز که افراد و گروهها یا او
را کافر و منافق میشمارند یا او را یک فرد متعهّد و دلسوز برای انقلاب و مردم میدانند.
حتماً به خاطر دارید که روحانیت و روحانیون، راست و چپ، اسلام آمریکایی و اسلام
ناب، اسلام زراندوزان و اسلام مستضعفین، اسلام مرفّهین بیدرد و اسلام پابرهنگان،
همه بر محور میر حسین از هم جدا میگشتند و البته امروز هم.
حال با توجّه به این مقدّمه و اینکه دوستان نظامی شما با شعار «مرگ بر ضدّ ولایت
فقیه» به مسجد قبای شیراز -محل اقامهٔ جماعت و درس استاد معظّم- حملهور شدند (و
آب، برق، گاز، و خطوط ارتباطی آن را قطع کردند و وقتی فاتحانه! مسجد را تسخیر
نمودند، اسم آن را از قبا به ولایت تغییر دادند، و به شکرانهٔ این پیروزی تصویر
چند ده متر مربعی جنابعالی را از دیوارهای مسجد آویزان کردند و به نشانهٔ پیروزی،
تابلوی بزرگی بر ورودی مسجد قرار دادند که به پایگاه بسیج بحر ولایت خوش آمدید! که
البته همه آن اقدامات ابتر ماند.)
در چنین وضعیتی خوب است نگاهی به گذشته بیندازیم:
در سالهای نه چندان دور که جنابعالی در خطبههای نماز جمعه در انتقاد به دفاع
امام خمینی (ره) از میر حسین موسوی و برنامههای او میگفتید که «ولیّ فقیه نمیتواند
و حق ندارد احکام اسلام را تغییر دهد؛ ولیّ فقیه نباید وقتی شورای نگهبان مصوّبهای
را خلاف احکام شرع دانست، آن را به حکم اطلاق در ولایت فقیه، اسلامی بداند و دستور
به اجرای آن بدهد» و غیر این انتقادات که میتوانید برای یادآوری به کیهان آن زمان
رجوع کنید!
وقتی شما اینگونه گفتید، مرحوم امام (ره) بلافاصله نامهای علنی نوشتند که «از
بیانات شما در خطبههای نماز جمعه ظاهر میشود که شما ولایت فقیه را صحیح نمیدانید
و آنچه شما از ولایت فقیه ترسیم کردید، امری بیمعنا است که هیچ عاقلی به آن ملتزم
نمیشود!». خلاصه بعد از آنکه شما آنگونه گفتید و اینگونه شنیدید، برای ائمه
جمعه سراسر کشور جلساتی برگزار شد که شبهات مطرح شده به ولایت فقیه مورد نظر امام
جواب داده شود، و طنز تلخ تاریخ اینجا است که از جمله شارحین و مدرّسین نظریه
ولایت فقیه در آن زمان، آیة اللّه دستغیب بودهاند.
حقّ و باطل
آنچه گفته شد همه به کنار، بالاخره بصیرت چه اقتضایی دارد و حقّ و باطل را چگونه
میتوان تشخیص داد؟ حقیر که رکنی وثیق و قرارگاهی مطمئنتر از قرآن و سنّت اهل بیت
-علیهم السّلام- نمیشناسم و به همین کهف حصین پناهنده میگردم.
در تمام کتب مرجع روایی، ابوابی است که در آن از عالم فاسد، پرهیز از علمای فاسد،
و بر حذر بودن از آنها در أخذ دین، روایاتی مطرح شده است. اما در میان آن روایات،
چند کلام نورانی است که درخشندگی خاصّی دارند و انسان را به سرعت به حقیقت رهنمون
میشوند: یکی از آنها کلام حضرت سیّد الشهداء -علیه السّلام- در جمع علماء و یکی
دیگر که از جمله مستندات مهم نظریه ولایت فقیه نیز میباشد، مقبولهٔ عمر بن حنظله.
از جمله معجزات حضرات معصومین -علیهم السّلام- همین بیان دقیق حضرت امام حسن عسکری
-علیه السّلام- است؛ یعنی در وقتی که خود حضرت در حصر هستند و ارتباط با ایشان به
سختی تحت کنترل یک پادگان نظامی قرار دارد و محور فعالیت معدود محبّین ایشان نیز
«تقیّه» و مخفی کردن عقیدهٔ حق و مماشات و مدارا با دیگران است، در چنین زمان و
شرایطی، حضرت سخن از حکومت و حاکم و عالم فاسد شیعی و البته نشانههای عالم و حاکم
عادل و مورد تأیید حضرات میفرمایند! و براستی چه زمانی در طول تاریخ غیبت، حکومت
در دستان عالمان منسوب به شیعیان حضرت امیر المؤمنین -علیه صلوات اللّه و سلامه
علیه- قرار داشته است، غیر از امروز؟
البته روایت طولانی و دقیق است؛ در بخشی از آن، حضرت شرایط عالم عادل و مؤیَّد را
توضیح میدهند که اگر چنین عالمی محل رجوع مردم گشت، و مردم آزادانه او را انتخاب
و از او تبعیت کردند، او میتواند امر حکومت را بر همان مردم، در دست بگیرد:
«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ
مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ
يُقَلِّدُوه» اما بلافاصله حضرت تذکّر میدهند که ای مردم! مراقب رهزنان باشید:
«وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم»؛
یعنی فقهای عادل، صائن نفس، مخالف هوا و مطیع امر شارع، همه علمای شیعه نیستند
بلکه فقط بعضی از آنها قابلیت دارند و بقیه ملحق میشوند به همان علمای اهل کتاب
که به خاطر منیت و حبّ دنیا، گمراه شدهاند و گمراه کننده هستند.
حال نشانه این حاکمان و علمای فاسد شیعه چیست؟ حضرت در طول بیانات خود چندین محور
را برای شناخت آنها معرّفی مینمایند که به بعضی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود:
۱- نحوه قضاوت و حکومت برای مرید و منتقد
«وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِيدِ الَّذِي يُفَارِقُونَ بِهِ
أَدْيَانَهُمْ وَ أَنَّهُمْ إِذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا
عَلَيْهِ وَ أَعْطَوْا مَا لَا يَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ
أَمْوَالِ غَيْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِم» و یا «وَ إِهْلَاكَ مَنْ
يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ
بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ
كَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّا».
از جمله نشانههای عالم فاسد آن است که عالم و حاکم فاسد به کسانی که همسلیقه او
هستند و در یک جهت حرکت و فعالیت دارند، ارتقاء رتبه میدهد، از حقوق دیگران میگیرد
و به او اضافه میکند، در محاکمات قضایی برای او شفاعت میکند و حکم شرع را به نفع
او تغییر میدهد در حالی که مستحق سختگیری و شدّت هستند. اما با آن که در اختلاف
است و او را منتقد خود میبیند، او را از حقوق اوّلیه انسانی منع میکند و در شدّت
و سختی قرار میدهد و حتّی حقّ حیات هم برای او قائل نیست هر چند که او مستحق برّ
و احسان باشد.
جا دارد خاطرهای در این مورد بازخوانی شود؛ آیة اللّه دستغیب در مقطع کوتاهی از
اوایل انقلاب، دادستان فارس بودند. در زمانی که عدّهای از منسوبان و متولّیان
رژیم شاه در اختیار نیروهای انقلابی قرار گرفتهاند و از جملهٔ آنها، مسؤول اوّل
نظامی و امنیتی شیراز میباشد. زمانی است که مادران و پدران فرزند از دست داده
حاضرند، انقلابیون شکنجه شده و زجر دیده به دنبال تشفّی دل هستند، زمانی است که
جوّ انتقام از شکنجهگران و عوامل رژیم ستمشاهی، غالب و فراگیر است و خود آیة
اللّه دستغیب هم توسّط این شخص، مورد شکنجه، زندان و تبعید قرار گرفته است؛ در
چنین زمان و شرایطی، ایشان با اعدام آن مأمور نظامی و امنیتی شاه مخالفت میکنند و
به حکم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ
بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا»(۶)
دستور
میدهند که تا مشخص شدن حکمش، در زندان باشد! البته این مسأله حتّی برای بعضی
دوستان ایشان نیز سخت و گران آمد و یکی از آنها در سفری که مرحوم خلخالی به شیراز
داشت، ماجرا را برای او گفت و همان زمان، او تیر باران شد.
این سجیّه یک فقیه الهی را با آنچه امروز در حکومت تحت امر شما معمول و مرسوم است،
مقایسه کنید؛ هنوز انتخابات تمام نشده است و هنوز نتایج مهندسی شده اعلام نشده است
که عدّهای از دوستان جناب موسوی به جرم دعوت مردم به راهپیمایی که چند روز بعد در
اعتراض به تقلّب و مهندسی آراء شکل میگیرد، به زندان برده میشوند آن هم در
انفرادی! و بعضی از آنها بعد از چند سال، هنوز هم در قرنطینه قرار دارند؛ به شکایت
منتقدین ظلمهای حکومتی، از دبیر شورای نگهبان شما رسیدگی نمیشود، به شکایت آنها
از افسران نظامی شما رسیدگی نمیشود، آنها حقّ مرخصی که امری شرعی و قانونی است
ندارند، آنها حقّ معالجه و درمان ندارند حتّی اگر از بیماری بمیرند، آنها حقّ تشیع
جنازه هم ندارند، کشتگان مخالفین شما یا به عنوان چاکران شما معرّفی میشوند یا
مخفیانه و بدون کسب اجازه از اولیای آنها، تجهیز و تدفین میگردند.
اما از جانب دیگر، جانیان کهریزک و امثال آن ترفیع درجه میگیرند، دزدان بیت المال
که البته مدیحهگوی شما هستند، در امنیت به سر میبرند، عدّهای از کشور خارج میشوند
و عدّه دیگر امر میشود که پروندهشان «کش» نیاید و جالب آنکه اطرافیان شما هر
روز همدیگر را متّهم میکنند که آن دیگری بیشتر از ما برده است و پروندهاش در
جیبم است یا در کشوی میزم! اگر کسی جرأت کند و بگوید که از اطرافیان شما، هستند
کسانی که اختلاس کردهاند، از رانتی استفاده کردهاند و امثال آن، فوراً از جانب
جنابعالی مورد عتاب واقع میشود که چرا ذائقه مردم را تلخ میکنید، چرا به کسی که
اتّهامش در دادگاهی بررسی نشده است تهمت میزنید! آنگاه آن جوان بیچاره در همان
ابتدای بازداشت غیر قانونیاش در زیر شکنجه میمیرد و شما خمی هم به ابروی خود نمیدهید!
۲- فصل الخطاب بودن
از جمله توجیهاتی که توسّط مریدان شما برای منحرف بودن جناب آقای موسوی و حجة
الاسلام آقای کروبی، زیاد استفاده میشود، آن است که «اگر آنها در نتیجه اعلام شده
شکّی هم داشتند، بعد از خطبههای نورانی آقا در جمعه بعد از انتخابات، دیگر نباید
هیچ شکّی میماند»؛ چرا که شما فرمودید تقلّب معنی ندارد، و شما هم که فصل الخطاب
هستید، و بعد از آمدن شما به میدان، کاملاً حقّ و باطل مشخص میشود! اما حضرات
معصومین آنجا که میخواهند اشرار مخلوقات خدایتعالیٰ را توصیف کنند، در پاسخ به
این سؤال که بعد از شیطان و نمرود و فرعون و بعد از «الْمُتَسَمِّينَ
بِأَسْمَائِكُمْ وَ الْمُتَلَقِّبِينَ بِأَلْقَابِكُم»، یعنی کسانی که القاب و
اسماء مخصوص اهل بیت -علیهم السّلام- را برای خود بر میگزینند! بعد از اینها چه
کسی شرورتر است، میفرمایند: «الْعُلَمَاءُ إِذَا فَسَدُوا»؛ به خوبی معلوم است چه
کسانی در تاریخ صفات خاصّ حضرات از جمله «فصل الخطاب» را به رهبران خود نسبت دادند
و منتقدین آنها را خارج شده از دین و فتنهگر خواندهاند!
معیار کلی برای شناخت عالم فاسد شیعی
اما حضرت یک معیار کلی برای شناخت عالم فاسد شیعه تبیین میکنند که تمام آنچه گفته
شد و نگفتیم، جمع میکند: «فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ
الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ
شَيْئاً وَ لَا كَرَامَة»؛ آن متلبّس به لباس علمای شیعه که عمل و رفتارش چون عالم
فاسق از علمای غیر شیعه است، هیچ مسأله دینی را از او قبول نکنید و هیچ احترامی در
این جهت برای او قائل نباشید. اما این «همانندی» جای دقّت و تأمّل بسیار است؛ این
«همانندی و تشابه» در کجا شکل میگیرد و چگونه قابل رهگیری و شناخت است؟
جناب رئیس جمهور اسبق ایران! برای اینکه جواب این سؤال، خوب مشخص شود و به عمق
کلام حضرت که از معجزات و کرامات اهل بیت -علیهم السّلام- میباشد، پی برده شود،
لازم است مقوّمات فکری و عملی عالمان فاسق اهل کتاب مشخص شود و جهت افتراق تفکّر و
مرام شیعی از آنها نیز معلوم گردد.
نقطهٔ مرکزی و اساسی افتراق تفکّر اصیل شیعی از غیر آن، در جایی است که توحید و
هدف بعثت رسل الهی و ولایت کلّیه الهی، و از جمله فروعات آن یعنی بحث «خلافت»، از
نظر آنها بررسی شود؛ به عنوان نمونه، «خلافت» از نظر اسلام یک امر الهی و معنوی
است و حقیقت آن «ولایت و امامت» است، اما این مفهوم معنوی، ابتدا تبدیل شد به یک
معنای عُرفی و دنیایی و بعد به مرور تبدیل شد به «سلطنت قدسی و ماورایی»؛ آنچه در
این تبدیل و انحراف توسّط علمای عامه «تئوریزه» و مستقر گشت، معیار فسق و فساد آنها
است که در ادامه به بعضی از این خطوط محوری در تفکّر آنها به طور خیلی خلاصه
اشاره میشود.
اوّلین انحراف و شاخص تفکّر غیر شیعی، این است که در نزد آنان «علم» و «فضایل
انسانی» نقشی در تعیین «رهبر» و حاکم جامعه و خلیفهٔ پیامبران الهی ندارد؛ مثلاً
وقتی به حوادث و گفتگوهای «سقیفهٔ بنی ساعده» نگاه کنیم، متوجّه میشویم برای
انتخاب رهبر و جانشین پیامبر -صلّی اللّه علیه و علی آله و سلّم- آن که قرار است
جلودار جامعه اسلامی باشد، کسی که قرار است دارای همان اختیارات پیامبر (ص) در امر
حکومت باشد، هیچ اشارهای به اَعلمیت، اَفقهیت، اَعدلیت، و اَفضلیت چنین شخصی نمیشود.
آنهایی که در آنجا جمع شدهاند از اینکه «قرآن و سنّت رسول خدا (ص) بر تقدیم
عالم و اَعلم بر دیگران دلالت و تأکید دارد» هیچ سخنی نمیگویند؛ در مقابل، تنها
شرطی که آقایان برای برتری خود میآورند «قُریشی بودن» است یا اینکه ما در سیاست
جلوتر هستیم و یا سنّ بیشتری داریم! تا جایی که علمای آنها در خطبههای خود میگویند:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلّذیِ قَدَّمَ اَلْمَفْضُولَ عَلَی اَلْفاضِل»(۷).
انحراف دیگری که علمای فاسد آن را تئوریزه کردند و برای آن استدلال و توجیهات درست
کردند، مسألهٔ بسیار مهم «تقدّم مصلحت اندیشی بر عدالت» است؛ یعنی از نظر آنها
«مصلحت نظام و حکومت» و به تعبیر دیگر «امنیت نظام» مهمتر از رعایت «عدالت» است.
یعنی اگر امر دایر شد بین حفظ نظام یا رعایت عدالت نسبت به انسانی، آنچه از نظر
علمای فاسد، مقدّم است «مصلحت و امنیت نظام و حکومت» است. به عبارت دیگر جنایتکار
کهریزک، محترم است چرا که در شرایط خطیر کشور عملی انجام داده که موجب حفظ امنیت
نظام و خاموش شدن آتش فتنه، میباشد: «خالد اشتباهی کرد و من او را میبخشم. نمیشود
خدمات او برای امنیت حکومت را نادیده گرفت؛ و بالاتر که او شمشیری از شمشیرهای خدا
است و به وسیله قدرت او حکومت رو به آرامش میرود». و این امر تا آنجا پیش میرود
که در کتب و رسالات آنها وظیفه اوّل حاکم اسلامی برقراری امنیت است هر چند عدالت
قربانی شود.
حال، رهبر مقتدر ایران! حقیر از شما میپرسم آیا آن زمان که شما بر مسند خلافت و
زعامت ایران مینشستید، خود را اعلم و افقه و اتقیٰ و اعدل علمای شیعه میدانستید
یا اینکه از نظر شما و معرّفانتان همین که شخصی «سیاسی» بودید برای امر ولایت
کفایت میکرد؟ رهبر مقتدر ایران! از شما پرسیده میشود که توجیه شما برای حصر غیر
شرعی و غیر قانونی حضرات آقایان میر حسین موسوی و حجة الاسلام کروبی چیست؟ آیا عدم
محاکمهٔ حتّی نمایشی این بزرگوران که با توجیه «مصلحت نظام» از جانب دوستان شما
تبلیغ و تأیید میگردد، در حالی که تمام فقهای محترم شیعه فرمودهاند که حکم بدون
محاکمه حرام قطعی و خلاف عدالت است، غیر از همان تشابه در روش علمای فاسق مبنی بر
«تقدّم مصلحت بر عدالت» است؟
اما انحراف دیگری که علمای فاسق مخالف مکتب اهل بیت -علیهم السّلام- آن را مستدل و
تئوریزه کردند، تقبیح مخالفت با ولیّ امر مسلمین میباشد. در جایی که اعظم و افضل
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر از نظر ائمه اطهار -علیهم السّلام- «النّصیحة
لائمة المسلمین» است، آنها میگویند: «جمهور اصحاب حدیث گفتهاند: «لا یَنْخَلِعُ
اَلْاِمامُ بِفِسْقِهِ وَ ظُلْمِهِ بِغَصْبِ اَلْاَمْوالِ وَ ضَرْبِ اَلْاَبْشارِ
وَ تَنَاوُلِ اَلْنُّفُوسِ اَلْمُحَرَّمَه وَ تَضْیِیعِ اَلْحُقُوقِ وَ تَعْطِیلِ
اَلْحُدُود» واقعاً عجیب است! میگوید: «حاکم و رهبر حکومت، به خاطر فسق و ظلمش
منخلع نمیشود، از حکومت کردن عزل نمیشود؛ «رهبر» رهبر است و واجب الاطاعه، حتّی
اگر اموال مردم را غصب کند، مردم را تحت شکنجه قرار دهد، مردم را مضروب کند، به نفوس
محترمه مردم تجاوز کند، خون مردم را بریزد، حقّ آنها را ضایع کند و به احکام خدا
عمل نکند»! در همه حال «رهبر» رهبر باقی میماند، هرچند اوّل جنایتکار عالم باشد؛
و در همین رابطه بابی در کتب خود ایجاد کردند به نام «باب السّمع و الطّاعة» که در
آن تبعیت از حاکم و رهبر نظام، از أوجب واجبات معرفی میگردد.
حضرت آقا! آیا اینکه سخنگوی محبوب شما میگوید: «ما در ولایت پذیری آنقدر باید
پیشرفت کنیم که اگر مثل مسائل انتخابات ۸۸ اتفاق افتاد و حتّی
شورای نگهبان هم تقلّب را تأیید کرد، اما حضرت آقا بنا بر مصالحی فرمودند که نتیجه
همان است که بود، ما بگوییم سمعاً و طاعةً» آیا این گفتهها همان ظهور امروزین
«تقبیح مخالفت با حاکم» نزد علمای فاسق نیست؟ آیا توجیه شما در نسبت دادن اتهام
فتنهگری به آقایان موسوی و کروبی و سایر مردم مظلوم ایران و تقبیح مخالفت با شما
توسّط دوستانتان، همان اصطلاح «إتقان الفتنه» نزد منحرفین از ولایت حضرات معصومین
-علیهم السّلام- نمیباشد؟ آیا تهدید و تحدید علما و مراجع فهیم امروز ایران توسّط
شما و دوستانتان، تفاوتی ماهوی با حصر و حبس شهید اوّل (ره) دارد که به خاطر جایز
دانستن مخالفت با حاکم نظام اسلامی، در حصر بود و بعد هم به همین علّت به شهادت
رسید؟
سرانجام از دیگر انحرافات علمای فاسق و فاسد، تغییر در مفهوم عدالت و معصوم جلوه
دادن رهبران و حاکمان نظام مورد تأیید آنها است. فقط در حدّ اشاره، کافی است به
تفسیر آنها که از ولایت و هدایت اهل بیت -علیهم السّلام- دور افتادهاند در ذیل
آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ
أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»(۸) نگاهی انداخت که چگونه
برای منتخبین جریان سقیفه «عصمت اکتسابی» را ثابت میکنند!
رهبرا! حتماً خبر دارید که بعد از نطق و تذکّرات آیة اللّه دستغیب در مجلس خبرگان،
نمایندگان شما از خوزستان تا خراسان، به ایشان چه تهمتها و چه توهینهایی کردند
با این توجیه که «هر فردی، در عدالت رهبر معظّم شک داشته باشد اصلاً معنای عدالت
را نمیفهمد»! حتماً با خبر هستید و کلی هم مشعوف که مسؤول دفتر حضرتعالی چند روز
پیش فرمودند: «کوچکترین بدبینی به رهبر معظّم در همین دنیا عقوبت دارد»!
حتماً میدانید که آن شخص مدّعی فلسفه و جهان بینی که در صدد است با إفساد و ظلم،
به عقیدهٔ شومش که همان مقدّمه سازی ظهور با گسترش ظلم است، برسد (و البته شما او
را مطهری زمان میخوانید و امام (ره) او را مار خوش خط و خال) بارها و بارها بر
همین عصمت اکتسابی جنابعالی تأکید دارد و آن را تبلیغ مینماید؛ حال سؤال این است
که چه فرقی بین گفتهها و عقیدههای اطرافیان شما از یکطرف و علمای فاسدی که با
عصمت بخشیدن به تمام اصحاب یا حداقل منتخبین آنها، غصب خلافت را توجیه میکنند،
وجود دارد؟
در پایان امیدواریم که جواب این پرسشها را در یک نطق یا متن عالمانه ببینیم نه
اینکه وظیفه «پاسخگویی» چون گذشته به نیروهای خود جوش (البته با حقوق شبی ده تا
صد هزار تومان) واگذار شود!
شیراز؛ یکی از ارادتمندان به مرجع عالیقدر، آیة اللّه العظمیٰ سیّد علیمحمّد
دستغیب.
ضمائم:
۱.
گفت:
پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آنان یاری ده. سوره مؤمنون؛ آیات ۲۶ و ۳۹.
۲.
بگو:
اين كتاب را آن خدايى فرستاده كه از اسرار آسمانها و زمين آگاه است (و شما از اين
انكار و كفر و گناه باز گرديد كه) هم او البته بسيار آمرزنده و مهربان است. سوره
فرقان؛ آیه ۶.
۳.
و
گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟! چرا فرشتهاى
به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد؟ سوره فرقان؛ آیه ۷.
۴. و ستمكاران گفتند: شما
جز مردى افسون شده را پيروى نمىكنيد. سوره فرقان؛ آیه ۸.
۵. و خدا مثل [ديگرى]
دارد: دو مرد كه يكى از آنها گنگ است و هيچ كارى از او بر نمىآيد و سربار سرپرست
خويش است؛ هر جا او را مىفرستد خيرى نمىآورد. آيا چنین گنگ بیخیری با كسى كه به
عدالت فرمان مىدهد و خود نیز بر راه راست است، يكسان میباشد؟ سوره نحل؛ آیه ۷۶.
۶.
اى
اهل ايمان! همواره قيام كننده براى خدا و گواهان به عدل و داد باشيد. و نبايد
دشمنى با گروهى، شما را بر آن دارد كه عدالت نورزيد. سوره مائده؛ آیه ۸.
۷.
خدا
را سپاس میگویم که افراد بیفضیلت را بر آن که صاحب فضائل بود مقدّم داشت!
۸.
اى
اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و نيز از پيامبر و صاحبان امر خودتان، اطاعت كنيد.
سوره نساء؛ آیه ۵۹.
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۰۶ قبل از ظهر
مادر ستار بهشتی جزئیات ناپدید شدن ده روزه پدر ستار را شرح می دهد
جرس: بر اساس گزارش ها، پدر مرحوم ستار بهشتی، بلافاصله پس از امضای وکالتنامه برای شکایت از قاتلان پسرش، ناگهان ناپدید شده بود و برای مدت ۱۰ روز خانواده از او بی اطلاع بوده اند، تا آنکه در نهایت فرزندان “سید سردار بهشتی” او را در حالی می بینند که شوکه بوده و مدام با گریه می گفته: ستار را کشتند!
به گزارش کلمه، این احتمال وجود دارد که او را ربوده باشند. این نگرانی وجود دارد که بخواهند شکایت او را بی اعتبار جلوه دهند. این احتمال همچنان باقی است که نخواهند دادگاه مجرمان پرونده شکنجه و قتل ستار بهشتی را برگزار کنند. خواهر ستار که به همراه پدرش به کلانتری رفته، همان مامور پلیس را دیده که در مراسم چهلم او و مادرش را کتک زده بود. از این خانواده در کلانتری فیلمبرداری می کرده اند، و اعتراض آنها هم نتیجه نداده. هیچ چیز عادی نیست، هیچ چیز مشخص نیست جز اینکه هنوز به پرونده ستار بهشتی رسیدگی نشده. مادر ستار در پاسخ به این سوال که “فکر می کنید این بازی ها برای چیست؟” در یک جمله، همه حرف را می گوید: “چه دلیلی قانع کننده تر از اینکه پرونده ستار تمام شود یا به تعویق بیافتد تا از یادها برود؟” ظاهرا ماموران و مسئولان متخلف می خواهند با هر شیوه ای که شده، ولو کثیف و غیر انسانی، نگذارند این پرونده به سرانجام برسد. اما چرا؟
همان روزهایی که از بی ارزش بودن رضایت تحت فشار مادر ستار بهشتی خبر داده و اعلام کرده بودیم که این رضایت نامه از نظر خانواده و خانم وکیل آن ها ارزش قانونی ندارد، چون پدر ستار هم در قید حیات است و شکایتش پا برجاست، سخت نبود احتمال اینکه برای پدر ستار اتفاقی! بیفتد و سناریویی طراحی شود تا نیازی به رضایت و یا شکایت او نباشد.
به گزارش کلمه، تا همین یک ماه پیش صحبتی از پدر ستار در خبرها و گزارش ها نشده بود. پدری که بر اساس قانون اوست که باید رضایت نامه را امضا کند تا ارزش قانونی پیدا کند. پدری که هیچ رضایت نامه ای امضا نکرده و قانونا ولی دم اوست.
یک ماه پیش گزارش شده بود که پدر ستار از روز اول سر خاک بوده اما بعد از شنیدن خبر کشته شدن ستار دچار شوک شده است. شوکی که به گفته ی دکتر موقتی بوده و فقط نوعی انکارروانی است برای این خبر تلخ.
و حالا گوهر عشقی مادر ستار، وبلاگ نویسی که در نیمه ی آبان ماه در بازداشت گاه پلیس فتا و زیر شکنجه جان خود را از دست داد، خبر می دهد که این ناپدید شدن ناگهانی در حالی بوده وی که تازه به حالت عادی برگشته و در صحت و سلامت کامل با وکالتی به گیتی پورفاضل خواستار پیگیری پرونده ی فرزندش شده بود.
پدر ستار بهشتی با امضاء یک وکالت نامه رسمی به خانم گیتی پورفاضل، وکیل خانواده ستار بهشتی؛ برای پیگیری پرونده پسرش، وکالت داده بود و وی نیز با تنظیم شکایت نامه ای از طرف پدر؛ خواستار رسیدگی به پرونده ستار بهشتی و مجازات قاتل و یا قاتلین وی شده بود.
مادر این جوان ناکام که هر بار بیش از پیش لحن و صدایش مصمم تر و محکم تر از پیش می شود، اما از لحاظ جسمی در شرایط خوبی نیست. دکترها می گویند فشار عصبی بر روی وی زیاد است باید فضا برایش آرام تر باشد، اما او می گوید: مادر باشی و این روزها را ببینی، می توانی آرام باشی؟
متن کامل گفت و گو با خانم عشقی، مادر ستار بهشتی به شرح زیر است:
خبری منتشر شده مبنی بر ناپدید شدن ده روزه ی پدر ستار، از جزئیات این ماجرا بفرمایید.
بعد از کشته شدن ستار، پدرش مدتی دچار شوک شد و به همین دلیل در بیمارستان ولنجک به مدت ۱۵ الی ۲۰ روز بستری اش کردیم. بعد از آن که سلامتی خود را بدست آوردند، در صحت و سلامت کامل به خانم پور فاضل وکالت دادند. اما پس از آن که خبر این وکالتنامه منتشر شد ایشان ناپدید شدند.
پس از آن در تحقیقات محلی آگاهی ای که ما خبر ناپدید شدن پدر ستار را داده بودیم، روزی چند تن از همسایه ها گفته بودند که چند نفر لباس شخصی مشکوک با ماشین شاسی بلند با پدر ستار صحبت می کردند و بعد از آن ایشان ناپدید شدند.
یعنی چه روزی؟
یعنی دقیقا ایشان از ۱۸ ام دی ماه ناپدید شد.
و خبر دارید که در چه شرایط روحی ای بودند؟
به گفته کلانتری، زمانی که کلانتری پدر ستار را پیدا می کنند حال ایشان مناسب نبوده. دچار شوک شده بوده و فقط گریه می کرده که ستار را کشتند.همانجا خودش را صریح معرفی می کند و می گوید من سید سردار بهشتی هستم یعنی اسم و مشخصاتش را درست می دانسته و می گوید. با این همه ما باز هم پیگیری های خودمان را می کردیم چون ایشان را به ما تحویل ندادند
.
پس چه کردند؟
انتقال داده بودند اسلام شهر در صورتی که به گفته خودشان می گویند ترمینال غرب ایشان را پیدا کرده بودند و رباط کریم تا ترمینال غرب خیلی راه است. این سوال برای ما وجود دارد که چرا اسلام شهر تحویل دادند؟
شما از کجا فهمیدید که اسلامشهر هستند؟
ما در پیگیری هایمان به بهزیستی یوسف آباد رفتیم که آن ها به ما گفتند سرای اسلامشهر را بگردید. دختر و پسرم رفتند آنجا و دیدند که پدرشان آنجاست و دوباره وضع روحی شان هم به هم ریخته است. و تنها چیزی که مرتب تکرار می کرده این بوده که “ستار را کشتند و من قصاص می خواهم.”
شما و باقی اعضای خانواده را می شناختند؟
در حد اینکه بچه هایش هستند می داند اما اسامی رو گاهی نمی داند. وقتی به خانم پور فاضل وکالت دادند، در صحت و سلامت کامل بود و حالشان خوب شده بود. نمی دانم دوباره برایشان چه اتفاقی افتاده که برگشتند به همان حالت قبل.
فکر می کنید این بازی ها برای چیست؟
چه دلیلی قانع کننده تر از اینکه پرونده ستار تمام شود یا به تعویق بیافتد تا از یادها برود؟ این که بگویند وکالتی که پدر ستار به خانم پور فاضل داده قابل قبول نیست.
خب برگردیم به ماجرای ناپدید شدن پدر ستار، وقتی پیدایشان کردید چه شد؟
زمانی که پیدایشان کردیم به ما گفتند بیایید کلانتری منجیل آباد که سمت خانه خودشان است و پدر ستار را هم بیاورید. دختر و پسرم رفته بودند که در ابتدا مانع داخل شدن دخترم به کلانتری شده بودند و گفته بودند تو نمی خواهد بیایی. برادر و پدرت بیایند کافی است ولی دخترم گفته بود که بابا را تنها نمی گذارم. بچه هایم می گویند از همان لحظه که وارد شدند، ماموران با دوربین فیلم برداری از آن ها فیلم گرفته اند تا وقتی وارد اتاق شده اند. به گفته ی آن ها یکی از از نیروهای امنیتی که من و سحر را در روز مراسم چهلم کتک زده بود آنجا بوده است. همان کسی که موهای مرا کشیده بود. دخترم به او گفته است که “من تو را می شناسم. من تو را دیدم که روز چهلم به ما حمله کردی.” اما ظاهرا همه شان منکر می شدند که نه این بنده خدا نبوده.
چرا از فرزندانتان فیلمبرداری می کردند؟
نمی دانم والا. بچه های من آنجا اعتراض کرده اند که چرا فیلم می گیرید؟ که آنها پاسخ داده اند ما از همه فیلم می گیریم. سحر آن لحظه با وکیلمان تماس گرفته و خانم پور فاضل گفته که نباید بگذارید ازتان فیلم بگیرند. گرچه کسی توجهی به اعتراضات دخترم و حرفهای او نکرده است. آنجا به دختر و پسرم گفته اند که ما پدرتان را پیدا کردیم بیایید امضا کنید. نوشته بودند که ایشان آلزایمر دارد که بچه های من تاکید کردند که پدرشان آلزایمر ندارد و شوکه شده، بعد از پافشاری آن ها نوشته اند “فراموشی نسبی.” بچه های من در موقعیتی بودند که کاری نتوانسته اند بکنند و مثل همیشه حرف حرف آنها بوده است. و تا لحظه ای که آنجا را ترک کردند همچنان از آن ها فیلم گرفته اند که ما نمی دانیم برای چه