معرفي عوامل جم (GEM TV) و افشاي راز آقازاده توسط مهدی خزعلی

381 views
Skip to first unread message

امید سبز

unread,
Dec 25, 2012, 5:57:08 AM12/25/12
to sabz-iran

ارتباط آقازاده ها با شبکه هاي ماهواره اي و مدير گروه شبکه جم

اين روزها بحث‌هاي زيادي درباره گروه جِم و فعاليت‌هايش در شبکه‌هاي اجتماعي و اينترنت در جريان است. به خصوص بحث منابع مالي اين گروه. اين که آيا جم گروهي مستقل است يا وابسته؟ مهدي خزعلي، منتقد دولت ايران، در وبلاگش مطالبي در مورد روابط برادرش و همينطور سعيد کريميان، مدير گروه جم با بعضي شبکه‌هاي ماهواره‌اي منتشر کرده که خواندني است . . . سعيد کريميان مدير گروه شبکه هاي جم يکي از جداشده هاي سپاه پاسداران مي باشد اين شبکه به تازگي اقدام به پخش سريال ضد ايراني حريم سلطان کرده است پخش اين سريال واکنش و اعتراض هاي متعددي را در فضاي مجازي در پي داشته است

 

        معرفي عوامل جم (GEM TV)  

چقدر مديران و عوامل اصلي گروه جم (GEM TV) را مي شناسيد؟ به راستي چرا مدير جم کوچکترين ارتباطي با مخاطب خود ندارد؟ چرا سعيد کريميان خودش را از بيننده پنهان مي کند؟ آيا مي دانستيد تمام مديران و عوامل جم از خانواده کريميان مي باشند و همگي با يکديگر فاميل مي باشند؟ تنها سارا رهبري نسبت خويشاوندي نداشت که مدتي است او را هم از جم اخراج کردند تا برنامه هاي گروه جم همچنان با خانواده کريميان پيش رود.

بنابر گزارشي موثق که بعدها به افشاي آن دست مي زنم سعيد کريميان يکي از جداشده هاي سپاه پاسداران مي باشد و خودش را به اين دليل از مخاطب پنهان مي کند که مبادا هويت اصلي وي فاش گردد.

اکنون به معرفي برخي از مديران و عوامل اصلي گروه جم مي پردازم.

Description: w8nnx3axxx1ndodjlib.jpg

سعيد کريميان / مدير گروه جم/ ساکن لندن

Description: znzen6u6paaz7axbcrq.jpg

هادي کريميان/ مديرکنترل کيفي شبکه جم/ ساکن لندن

Description: cid:3.1585883148@web29706.mail.ird.yahoo.comDescription: t7ouqinn7ft05woa1r.jpg

پريناز کريميان/ برادر زاده هادي کريميان/ مدير شبکه جم/ دوبولر سريال هاي جم/   ساکن کوالالامپور همکاري با شعبه کوالالامپور جم

Description: 01w6flyhgzrxyntbqx3y.jpg

سارا رهبري/ مدير توليد سابق شبکه جم که مدتي است از جم اخراج شده/ ساکن دوبي/  مدير توليد شبکه فارسي وان

Description: veky7zq5gnc5svz90tgg.jpg

ماهان کريميان/ مديرمنطقه اي شبکه/ ساکن کاليفرنيا/ برادرزاده هادي کريميان

Description: ewowm10cvat3lw1mze.jpg

علي کريميان/ ساکن کاليفرنيا/ عکاس و فيلمبردار/ برادرزاده هادي کريميان

آقازاده و شبکه هاي ماهواره اي !

جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۰۱:۰۲

مهدي خزعلي

 

Description: cid:3.1585883148@web29706.mail.ird.yahoo.comمي بخشيد، نمي خواهم از اندرون خانواده بگويم و نخواهم گفت، من اسرار پنهان و زندگي خصوصي کسي را بيان نمي کنم، اما گمان نمي برم که شبکه ماهواره اي و ... زندگي خصوصي و حريم خانواده باشد.

اينها را مي نويسم که فردا همولايتي ما نگويد:" آخرش نفهميديم قابيل با بيل هابيل رو کشت يا هابيل با بيل قابيل رو کشت!" اين روزها برادر کوچک من - عليرضا - هر روز وعده مي دهد که مرا تکه تکه خواهد کرد يا دندانهايم را خرد مي کند، البته اين ادبيات حضرات هست، باجناقش - سعيد مهدوي - هم که روزي همکلاس مدرسه ما بود، با همين ادبيات و فحاشي در مجلس روضه امام حسين مرا مورد محبت قرار داد و تمام حرفش اين بود که:" چرا شيخ آمريکايي - کروبي - را به خانه راه داده اي!"

در پاسخ تهديدهاي برادر گفتم:" دشنه ات را تيز کن که سينه اي فراخ داريم براي آن، مشتت را مهيا کن که دهان و دندان ما عادت دارد به آن!

اما حکايت من و برادر: من در اين حکايت از اسرار و امور اندرون سخن نمي گويم که خارج از مروت و مردانگي و ادب است، اما برادري که قاپ پدر را دزديده است و فعال ما يشاء است را به کار و کسب و عقيده اش بايد شناخت، دقت بفرماييد از مسائل خصوصي سخن نمي گويم!

راستش امروز آنقدر دردمند شدم که ديدم کسي بهتر از مردم خوب و مخاطبين سايت براي درد دل نيست. امروز به ديدار مادر رفتم، روز گذشته عمل جراحي سنگيني داشتند و ديشب را در سي سي يو گذراندند. وقتي رسيدم مادر تنها بود و خوشحال شدم که مادر را دور از چشم اغيار زيارت مي کنم، آخر ديروز قبل از عمل که به ديدار مادر رفتم، آقازاده آنجا نشسته بود، سلام کردم و مادر به گرمي جواب داد و آقازاده روي برگرداند و چون حضرت ... اتاق را ترک کرد، به مادر عرض کردم:" سلام مستحب و جوابش واجب است" مادر گفت:" خوب قهر است!" عرض کردم:" مگر نفرموده اند که مسلمان نيست کسي که بيش از سه روز با برادرش قهر کند؟" بگذريم، هنوز دقايقي از ديدار مادر و فرزند نگذشته بود که سر و کله آقازاده خارج نشين پيدا شد! شکم برآمده شد بود و کمربند چون حاجي خيرالله خيراتي به نحوي ناخوشايند زير شکم قرار گرفته بود که حواس مرا پرت کرد، با خود گفتم که چقدر عوض شده است!

رعايت مادر پير و رنجور را نکرد و در محضرش با عصبانيت شروع به پرخاش کرد که 360 هزار دلار قرار دادم امروز فسخ شد، بخاطر نامه نوري زاد و همه اش تقصير مهدي است، او اين حرف ها را به نوري زاد گفته است! نوري زاد در نامه اش نوشته بود:"...مثل آقازاده ي نفرت انگيز خزعلي که هم سر در سفره ي سرداران سپاه دارد و هم بضرب نام پدر چند شبکه ي تلويزيوني به راه انداخته،... مثل داماد و بستگان مهدوي کني در بساطي که به اسم امام صادق علم کرده اند..."

گفتم من در گوش نوري زاد نگفته ام، من در تلويزيون سخن گفته ام، آنهم يک مثال در باب " يک بام و دو هوا" بوده است که پس از بيست سال سابقه انتشاراتي و نويسندگي و مطبوعاتي، مجوز دو نشريه پزشکي مرا لغو و اجازه انتشار به کتاب هاي پزشکي من نمي دهند و ديش ماهواره را از فراز موسسه انتشاراتي مطبوعاتي - علي رغم داشتن مجوز - جمع مي کنند و به برادرم مجوز فعاليت شبکه ماهواره اي هما و ايرانيان را مي دهند!

مي گويد:" اين دوشبکه مال من نيست، هما متعلق به ژاپه يوسفي و ايرانيان متعلق به سعيد کريميان بوده است" ياد حاج محسن رفيقدوست افتادم که همه کارخانه ها و شرکت هايش به نام اين و آن بود، از کارخانه بيک و داروسازي لقمان و تک نسخه اي نور و بنياد نور و پرورش شترمرغ و ...همه و همه به نام کساني نظير دکتر ثقفي نيا و دکتر سبحاني و ملاح زاده و ... بود و حتي منزل شخصي او هم به نام خودش نبود، يکي از دوستان توقيف اموال رفيقدوست را گرفته بود و آخرالامر سراغ خانه شخصي او رفته بود و آنهم به نام او نبود، احتمالاً تنها چيزي که به نام حاج محسن رفيقدوست پيدا مي شود، قباله ازدواج همسرش مي باشد که ديگر نمي توانسته به نام ديگري کند و وکالت بلاعزل بگيرد و خيالش راحت بوده که توقيف نمي شود...!

عليرضا ديشب هم به محمد نوري زاد تلفن زده بود و کلي بد و بيراه نثارش کرده بود! و گفته بود که:" تو در قعر جهنمي!" ظاهراً اين حضرات باورشان شده که نماينده خدا هستند و قسيم نار و جنت! براي خودشان جايگاه ما را در دوزخ تعيين مي فرمايند و لابد خودشان کنار حوض، زير سايه طوبي با حورالعين مشغولند! به او هم گفته بود که من شبکه ماهواره اي ندارم و با سرداران هم ارتباطي ندارم و از مال دنيا هم يک آپارتمان دارم و بس...!

ما به دارايي او کاري نداريم و ان شاء الله هر چه دارد از راه حلال باشد و مبارکش باشد، هر چند عليرضا در باب بي ثباتي مملکت مي گفت:" در اين مملکت خانه اجاره، زن صيغه و شغل دلالي!" اما اولي و دومي را عمل نکرد و بحمدلله براي چند روزي که به ايران مي آيد خانه اي دارد و همسرش هم دائم است، اما شغلش را نمي دانم، واقعاً کسي نمي داند او چه کاره است، يا کسي نمي داند که براي چه به آمريکا رفت، اگر براي تحصيل رفته است، کجاست آن مدرک دکتري يا فوق ليسانس يا ليسانس  يا حتي کارداني که از آمريکا اخذ کرده است؟! به هر کاري هم که مشغول است، آخرش مي گويد از ديگري است و مال من نيست! ما هم نمي دانيم به چه کاري مشغول است!

آخر کسي نيست بگويد که اين شبکه هما - که روزي نشريه پرتوي مصباح يزدي نوشت که متعلق به من است تا تبليغ هاشمي نمايم، و من در پاسخ نوشتم:"کسي که در اين شبکه است برادرم عليرضا است که درست است تا روز انتخابات تبليغ هاشمي را مي کرد، ولي از فردايش به دستبوس احمدي نژاد مشرف و به هاشمي ناسزا مي گفت!" - چگونه مال ديگري است که تو برايش دفتر مي زني و از وزارت مجوز فعاليت مي گيري و پسر عمه و عموي همسر و داماد خواهر و غيره و ذالک را استخدام مي کني و خودت هم اخراج کرده و درش را مي بندي؟!

چگونه است که شبکه ايرانيان از تو نيست و تو در نياوران برايش استوديو مي زني و نيرو استخدام مي کند و مجري و غيره و ذالک و مجوز وزارت و ارشاد را مي گيري و نهايتاً هم پس از اين که درش را بستند و پلمپ کردند به پدر منت مي گذاري که ميلياردي زيان کردي و به خاطر او تعطيلش کرده اي؟ آخر اين چه جماعت احمقي هستند که پول مي گذارند و شبکه راه مي اندازند تا تو بخاطر پدر تعطيلش کني؟! تا کي مي توان با دروغ و دغل و حقه بازي سر مردم را شيره ماليد، گيرم که با پولت و کمي فريب پدر و مادر را خريدي، مرا نمي تواني بفريبي! مرد باش و پاي کاري که کردي بايست، مگر شبکه داشتن جرم است؟ من اگر پول داشتم، حتماً شبکه ماهواره اي مي زدم و پايش هم مي ايستادم. مي بينيد که پاي تمام موسسات فرهنگي انتشاراتي و مطبوعاتي و کتابهايم ايستاده ام و جا خالي نداده ام. يا کاري نمي کنم و يا ياي آن مي ايستم.

مي گويد که مي خواهد با سرداران عليه نوري زاد شکايت نمايد، به نوري زاد زنگ زدم و گفتم، آنچه من در تلويزيون گفته ام را باز هم مي گويم و مي نويسم و شما را در اين بازي تنها نمي گذارم، در هر محکمه اي خواستيد مرا هم به عنوان شاهد طلب کنيد، بايد اين آقازاده ها ياد بگيرند که دوران تهديد و ارعاب و چنگ و دندان نشان دادن گذشته است، بايد بياموزند که شفاف کار کنند و مسئوليت کارشان را بپذيرند. مافيا بازي بس است، هنوز کسي از فاميل نمي داند که شغل عليرضا چيست؟ اما همان چند روزي که به ايران مي آيد خيلي راحت با مسئولين ملاقات مي کند و با برادران گمنام و سرداران حشر و نشر دارد و با دست پر باز مي گردد.

هفت سال آزگار است که در دوران دولت محمود، از همه حقوق شهروندي محروم شده ايم، ناشري که بيستمين سال فعاليتش را مي گذراند، و کارنامه درخشاني از خود به جا گذارده و تا قبل از دولت محمود بيش از 2000 عنوان کتاب در حوزه علوم پزشکي منتشر کرده است، امکان ملاقات با وزير ارشاد يا معاونين را ندارد و بطور غير رسمي و غير قانوني همه فعاليت هاي او را تعطيل کرده اند و حتي به نامه هاي او جواب نمي دهند و اخيراً دستور داده اند که نامه ها را تحويل نگيرند، و ما به ناچار شکواييه مترجمين و مولفين از ارشاد را پست سفارشي مي کنيم!

اما يک روز در از پاشنه ديگري چرخيد، از دفتر معاون وزير ارشاد - رامين - تماس گرفتند که آقاي رامين منتظر شمايند! شايد مي خواهند پروانه نشريات پزشکي مرا - که در نصف کاغذ A4 دو نشريه را لغو امتياز فرموده اند- باز پس دهند!

رغبتي به ديدار با اين موجود بد کردار نداشتم، پس از برادر آخري - حسين - تقاضا کردم که به جاي من به ديدار آن موجود متملق برود، او رفت و آمد و گفت:"که اشتباه شده است، عليرضا از خارج آمده و آقاي رامين مي خواسته است او را ببيند براي مجوز شبکه ماهواره اي ايرانيان!"

اينها را مي نويسم تا اگر شکايتي از - محمد نوري زاد - شد، من در حقش کوتاهي نکرده باشم. نمي خواهم آن دنيا بگويند چرا او را ميان اشقيا تنها گذاشتي، او را مثله کردند و تو مصلحت انديشي پيشه نمودي، خير، من کتمان شهادت را حرام و عين ظلم مي دانم.

نوري زاد مي گفت:" آن سالها که باب دل اينها مي نوشتم، دو بار پدر و برادرت به منزل ما آمدند، يادم مي آيد که 15 سال قبل هم عليرضا عليه تو سخن مي گفت و تو را عاق والدين معرفي مي کرد! تو خيلي زودتر خطت را از اينها جدا کردي!"

يادم مي آيد در بازداشت اول، شامگاهي مرا از سلول به دفتر زندان آوردند، مي گفتند ملاقات داري، با لباس زندان کنار حاج محمود بازجو ايستاده بودم که از حياط زندان سر و کله عليرضا پيدا شد، از سوي پدر آمده بود تا اگر او تاييد کرد، آزاد شوم! کارم به کجا رسيده بود که بايد او مرا تاييد مي کرد!

وقتي مادر به ديدارم مي آمد دختر يا پسرم را که مادر را با خود آورده بودند راه نمي دادند و مسئول بند رسماً مي گفت که اينها هم خط اويند و راه نمي داد! اما عليرضا با اتومبيل شخصي و با موبايل وارد زندان شده بود، او ديگر خيلي خودي بود!

به حاج محمود گفتم:" اين ملعون اينجا چه مي کند؟" گفت:" اين حرف را نزن، براي آشتي آمده است" و سلام عليک گرمي کرد و اظهار صلح و آشتي نمود، من ساده دل هم که هميشه هر دست دوستي را مي فشردم، قبول کردم و از قضا تاثير عميقي روي من داشت که يک معاند و دشمن قسم خورده را خداوند به سويم فرستاده است. اما نه، چنين نشد و آنها توقع داشتند که من از عقيده خويش دست بردارم و چون آنها شوم... مي خواستند تا از راهم اعلام برائت کنم و چون نکردم دشمني ها ادامه يافت و اگر يک سطر اعلام برائت مي نوشتم، وزارت در انتظارم بود.

پس از آزادي هم مرا به يک رستوران براي صحبت دعوت کرد، مي گفت آرمان کشک است، ببين کجا بوي کباب مي آيد!، وقتي از آزادي سخن مي گفتم و از ظلم هايي که بر من شده بود، مي گفت:" همين که مي تواني در اين جا بنشيني و چاي بنوشي خدا را شکر کن!"

اين مختصر را براي تنوير اذهان مردم نوشتم که مرا با عليرضا در نامه نوري زاد اشتباه نگيرند، من با او هيچ صنمي ندارم و از رفتار و کردارش برائت مي جويم! البته با او قهر نخواهم کرد و قطع رحم را حرام مي دانم و دشمني هم نمي کنم و برايش دعا مي کنم که به راه حق و حقيقت بازگردد و با مردم باشد. آقازادگي تمام مي شود، بعدش چه؟

مهدي خزعلي

1391/7/18

 

 

image019.jpg
image001.gif
image017.jpg
image018.jpg
image015.jpg
image014.jpg
image016.jpg
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages