Fwd: آثار و عواقب کبر و غرور و راه درمان آن از دیدگاه احادیث و روایات

374 views
Skip to first unread message

Mehrdad Adhami

unread,
Mar 6, 2013, 6:26:11 AM3/6/13
to


آثار و عواقب کبر و غرور و راه درمان آن از دیدگاه احادیث و روایات

آثار و عواقب کبر و راه درمان آن ريشه‏ يابى تكبر 
صفت رذيله تكبر مانند ساير رذايل اخلاقى، ريشه‏ هايى دارد كه بايد آنها را جستجو كرد و دقيقا شناخت، در غير اين صورت ريشه‏كن كردن اين صفت رذيله غير ممكن است.
بعضى از بزرگان مانند مرحوم <فيض كاشانى‏» در <المحجة البيضاء» چهار ريشه براى <تكبر» ذكر كرده است: عجب، كينه، حسد و ريا.
او معتقد است تكبر درونى ريشه ‏اش«عجب‏» - خود بزرگ‏بينى - است، اين خود بزرگ‏بينى سبب می‏شود ...


كه خود را برتر از آنها بداند و بر آنها فخرفروشى كند و ريشه‏هاى ديگرى دارد كه يكى از آنها <كينه‏» است كه نسبت‏به شخص خاصى پيدا مى‏كند و همين امر سبب مى‏شود كه امتيازات واقعى يا پندارى خود را به رخ او بكشد، و ديگر <حسد» است كه سبب بروز اين رذيله اخلاقى مى‏گردد و ديگرى <رياكارى‏» است كه سبب مى‏شود شخص رياكار امتيازات خود را به ديگران ارائه دهد.
اين ريشه‏هاى چهارگانه، ريشه‏هاى اصلى تكبر را تشكيل مى‏دهد.
ولى ظاهر اين است كه ريشه‏ها منحصر به اين چهار صفت نيست، بلكه امور ديگرى نيز مى‏تواند ريشه تكبر گردد.
آثار و نشانه‏ها 
بيماريهاى اخلاقى مانند بيماريهاى درونى و جسمانى هميشه همراه با آثارى در برون است همان گونه كه يك بيمارى كبدى علايم مختلفى بر پوست‏بدن، چهره، رنگ چشم، زبان و مانند آن دارد، كسى كه به يك بيمارى سخت اخلاقى گرفتار است آثار و نشانه‏هايش در اعمال و سخنان او ظاهر مى‏شود.
بزرگان اخلاق آثار كبر را به طور مشروح و گسترده شمرده‏اند، اين آثار گاه در چهره ظاهر مى‏شود، مثل اينكه شخص متكبر در برابر اشخاص مختلف چهره در هم مى‏كشد و نگاه‏هاى تحقير آميزى مى‏كند حتى حاضر نيست‏با تمام صورت با افراد روبرو شود.
گاه آثار اين خوى نكوهيده در سخنانش آشكار مى‏گردد، تعبيرهايى كه از خود مى‏كند مبالغه آميز است و پيوسته ضميرهاى جمع در باره خود به كار مى‏برد، حتى تن صداى او نشان مى‏دهد كه آدم مغرور و متكبرى است.
در ميان حرف اين و آن مى‏دود و به كسى اجازه سخن گفتن نمى‏دهد، به سخنان مردم گوش نمى‏دهد ولى انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند، سخنان كوتاه ديگران را طولانى مى‏شمرد و سخنان طولانى و بى محتواى خودش را كوتاه و لازم و واجب مى‏داند!
گاه آثار آن در حركات و اعمال، ظاهر مى‏شود، دوست دارد ديگران در برابر او بايستند و او نشسته باشد، هنگامى كه وارد مجلس مى‏شود همه براى او قيام كنند، ولى او براى كسى قيام نكند!
در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: <من اراد ان ينظر الى رجل من اهل النار فلينظر الى رجل قاعد و بين يديه قوم قيام!; كسى كه مى‏خواهد به يكى از دوزخيان نگاه كند، نگاه به كسى كند كه نشسته است و مردم در برابر او ايستاده‏اند»! (47)
و نيز دوست دارد در كوچه و بازار تنها نباشد و فرد يا گروهى پشت‏سر او حركت كنند.
در حديثى آمده است: <كان رسول الله فى بعض الاوقات يمشى مع الاصحاب فيامرهم بالتقدم و يمشى فى غمارهم!; پيامبر اكرم گاه با يارانش حركت مى‏كرد به آنها دستور مى‏داد بر او تقدم جويند و او در لا به لاى آنها راه مى‏رفت‏»! (48)
دوست دارد كه ديگران به ديدن او آيند بى آنكه او به ديدن ديگران برود، از همنشينى با فقيران و مستمندان و كسانى كه ظاهر نامرتبى دارند پرهيز مى‏كند و اگر گرفتار چنين افرادى شود سعى دارد در نخستين فرصت از كنار آنان برخيزد يا آنها را از خود دور سازد!
دوست دارد هرگز چيزى براى اهل خانه با دست‏خود خريدارى نكند و در خانه كمترين كارى انجام ندهد، زن و فرزند و خدمتكار دست‏به سينه در برابر او براى انجام حوائج‏حاضر باشند و او به آنها فرمان دهد!
گاه آثار تكبر در طرز پوشيدن لباس، مخصوصا لباسهاى گرانقيمتى كه جلب توجه مى‏كند، يا مركب سوارى، خانه و وسايل زندگى، مركز كسب و كار و تجارت و يا حتى طرز لباس و زندگى فرزندان و بستگان و منتسبين به او آشكار مى‏گردد و در همه اين موارد هدفش اين است كه قارون‏وار ثروت خود را به رخ ديگران بكشد و به گمان خود برترى خويش را نسبت‏به سايرين ثابت نمايد.
البته اين سخن بدان معنى نيست كه انسان از پوشيدن لباس خوب خوددارى كند و لباسهاى مندرس و پاره در تن نمايد، بلكه همانطور كه در حديث نبوى وارد شده، عمل نمايد: <كلوا واشربوا والبسوا و تصدقوا فى غير سرف و لامخيلة; بخوريد و بياشاميد و بپوشيد و در راه خدا صدقه دهيد بى آنكه اسراف كنيد يا تكبر و برترى‏جويى نماييد». (49)
كوتاه سخن اينكه ظهور و بروز خوى نكوهيده <تكبر و برترى‏جويى‏» در تمام شؤون زندگى انسان امكان پذير است و ممكن نيست كسى اين صفت رذيله را به صورت شديد يا خفيف داشته باشد و در چهره و سخن و اعمال او ظاهر نگردد.
مفاسد و پيامدهاى تكبر و استكبار 
اين خوى زشت - همانگونه كه در سابق اشاره شد - آثار بسيار مخربى در روح و جان و اعتقادات و افكار افراد و نيز در سطح جوامع انسانى دارد، به گونه‏اى كه مى‏توان گفت هيچ بخش از زندگى فردى و اجتماعى از مصايب آن در امان نيست كه به چند قسمت از آن در ذيل اشاره مى‏شود:
1- نخستين مفسده آن كه از همه خطرناك‏تر است آلودگى به شرك و كفر است ! 
آيا كفر ابليس و انحراف او از مسير توحيد و حتى اعتراض او بر حكمت پروردگار سرچشمه‏اى جز كبر داشت؟
آيا فراعنه و نمرودها و همچنين بسيارى از اقوام سركش كه از پذيرش دعوت انبياى الهى سرباز زدند دليلى جز تكبر داشت؟
تكبر به انسان اجازه نمى‏دهد كه در برابر حق تسليم گردد، چرا كه كبر و غرور حجاب سنگينى در برابر چشم انسان مى‏افكند و او را از ديدن چهره زيباى حق محروم مى‏كند، بلكه گاهى فرشته حق را به صورت هيولاى وحشتناك مى‏بيند! و اين بالاترين ضرر و زيان تكبر است.
شايد به همين دليل است كه در حديثى مى‏خوانيم كه راوى از امام صادق(ع) در باره كمترين درجه <الحاد» سؤال كرد، امام(ع) فرمود: <ان الكبر ادناه!; كمترين درجه كفر و الحاد، تكبر است‏»! (50)
2- محروم شدن از علم و دانش 
يكى ديگر از پيامدهاى شوم كبر است، زيرا انسان وقتى به حقيقت علم و دانش مى‏رسد كه آن را در هر جا و نزد هر كس ببيند همچون گوهر گمشده‏اى بربايد، حال آنكه اشخاص متكبر به آسانى حاضر نمى‏شوند بهترين علوم و دانشها و برترين و والاترين حكمت‏ها را از افراد همرديف و يا زير دست‏خود بپذيرند.
آنها علوم و دانشهايى را قبول دارند كه از فكر خودشان بجوشد در حالى كه صفت كبر و غرور اجازه نمى‏دهد مطلب مهمى از كبر آنان بجوشد، به همين دليل در حديث معروف <هشام بن حكم‏» از امام كاظم(ع) مى‏خوانيم: <ان الزرع ينبت فى السهل و لاينبت فى الصفا فكذلك الحكمة تعمر فى قلب المتواضع و لاتعمر فى قلب المتكبر الجبار، لان الله جعل التواضع آلة العقل و جعل التكبر من آلة الجهل!; زراعت در زمينهاى نرم و هموار مى‏رويد و روى سنگهاى سخت هرگز رويش ندارد، همين گونه دانش و حكمت در قلب انسان متواضع رويش دارد، و قلب متكبر جبار هرگز آباد نمى‏گردد; زيرا خداوند تواضع را وسيله عقل و تكبر را از ابزار جهل قرار داده است‏»! (51)
3- تكبر سرچشمه اصلى بسيارى از گناهان است
گاه در حالات افراد حسود، حريص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقت مى‏كنيم مى‏بينيم سرچشمه همه اين رذايل را در وجود آنها تكبر تشكيل مى‏دهد.
آنها هيچگاه مايل نيستند كسى را برتر از خود ببينند به همين دليل هر گاه نعمت و موهبت و موفقيتى نصيب ديگران شود، به آنها حسد مى‏ورزند.
آنها براى تحكيم پايه‏هاى برترى‏جويى خود حريص در جمع‏آورى مالند.
آنها براى اظهار برترى بر ديگران به خود اجاز مى‏دهند كه سايرين را تحقير كنند و با هتك و توهين و صب و دشنام، زبان خود را آلوده سازند و به اين وسيله آتش درونى خود را فرو نشانده و خويش را اشباع كنند.
در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم كه فرمود: <الحرص و الكبر و الحسد دواع الى تقحم فى الذنوب; حرص و تكبر و حسد سبب مى‏شود كه انسان در انواع گناهان فرو رود». (52)
در حديث ديگرى از آن حضرت(ع) مى‏خوانيم: <التكبر يظهر الرذيلة; تكبر رذايل اخلاقى را ظاهر مى‏سازد». (53)
4- تكبر مايه تنفر و پراكندگى مردم است
از بلاهاى مهمى كه بر سر متكبران وارد مى‏شود انزواى اجتماعى و پراكندگى مردم از اطراف آنهاست، چرا كه شرف هيچ انسانى اجازه نمى‏دهد تسليم برترى‏جوييهاى افراد متكبر و مغرور شود، به همين دليل به زودى حتى نزديك‏ترين دوستان و بستگان از آنها فاصله مى‏گيرند و اگر به حكم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى كنند، در دل از آنان متنفرند!
در حديثى از امام اميرالمؤمنين(ع) مى‏خوانيم: <من تكبر على الناس ذل; كسى كه فخرفروشى كند، ذليل مى‏شود». (54)
در حديث ديگرى از امام صادق(ع) مى‏خوانيم كه از رسول خدا(ص) فرمود: <امقت الناس المتكبر; منفورترين مردم، متكبر است‏». (55)
در حديث ديگرى از على(ع) آمده است: <ثمرة الكبر المسبة; ميوه درخت تكبر بدگويى مردم است‏». (56)
اين تعبير كه در حديثى از اميرمؤمنان(ع) رسيده است نيز بسيار عبرت انگيز است: <ليس للمتكبر صديق; براى متكبر دوستى باقى نمى‏ماند»! (57)
در حديث ديگرى فرمود: <ما اجتلب المقت‏بمثل الكبر; چيزى مانند تكبر خشم مردم را برنمى‏انگيزد»! (58)
5- تكبر سبب از دست دادن امكانات زندگى است
انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود كه بتواند همكارى ديگران را جلب كند، افراد منزوى كه تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد يا شكست مى‏خورند و يا موفقيت ناچيزى نصيبشان مى‏شود و از آنجا كه تكبر انسان را به انزوا مى‏كشاند طبعا موفقيت او را در صحنه زندگى ناچيز مى‏كند.
در حديثى از امام اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: <بكثرة التكبر يكون التلف; فزونى تكبر مايه اتلاف(اسباب موفقيت) است‏». (59)
اين سخن را به گونه ديگرى نيز مى‏توان تفسير كرد و آن اينكه بسيارى از جنگها و خونريزى‏ها و ويرانى‏ها از تكبر و استكبار سرچشمه مى‏گيرد، گروهى خودخواه زمام امور كشورهاى جهان را به دست مى‏گيرند و هر يك مى‏خواهد بر ديگران برترى‏جويى كند و همين امر سبب درگيرى ميان آنان مى‏گردد، خونهاى بى گناهان در اين راه ريخته مى‏شود و خانه‏ها ويران مى‏گردد.
گاه تكبر به صورت گروهى ظاهر مى‏شود و نژاد خود را برتر از نژادهاى ديگر مى‏پندارد و همين برترى‏جويى نژادى يكى از اسباب مهم جنگها در طول تاريخ بوده است.
برترى‏جويى نژاد ژرمن يكى از علل عمده بروز جنگهاى جهانى بود كه ميليونها كشته و مجروح و ميلياردها ميليارد، زيان و ضرر به جاى گذاشت.
كوتاه سخن اينكه: اگر ضايعات تكبر را در روح و جسم انسان و در زندگى فردى و اجتماعى او مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد كه هيچ صفتى از صفات ذميمه، تا اين حد ويرانگر نبوده و پيامدهاى شوم نداشته است.
درمان تكبر 
بزرگان اخلاق در باره راه درمان تكبر، بحثهاى بسيار مشروح دارند كه غالب آنها بر اين محور دور مى‏زند كه راه درمان تكبر، دو راه است: راه <علمى‏» و راه <عملى‏».
اما راه علمى، به اين صورت است كه افراد متكبر در باره خود بينديشند كه كيستند و چيستند؟ و كجا بودند؟ و به كجا مى‏روند؟ و سرانجام كار آنها چه خواهد شد؟
و نيز در باره عظمت‏خداوند بينديشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببينند.
تاريخ سراسر عبرت جهان را بررسى كنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و كسراها و خاقانها و قيصرها و سرانجام كار هريك كمى مطالعه كنند تا بدانند پيروزى‏هاى زودگذر جهان چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.
انسانى كه در آغاز، نظفه بى ارزشى بوده و در پايان مردار گنديده‏اى مى‏شود و چند روزى كه در ميان اين دو زندگى مى‏كند، چيزى نيست كه به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نمايد.
در ابتداى تولد نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان است كه قدرت بر كمترين كارى ندارد و حتى نمى‏تواند آب دهانش را به كمك لبها حفظ كند و در دوران پيرى چنان ضعيف و ناتوان مى‏شود كه اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پيمودن راه كوتاهى چندين بار بايد بنشيند و نفس تازه كند و برخيزد و با قامت‏خميده عصازنان بقيه راه را طى كند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد يا گرفتار عوارض پيرى كه براى غالب اشخاص پيش مى‏آيد بشود بايد او را به وسيله چرخ به اين طرف و آن طرف ببرند!
در حديثى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم: <عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لايدرى ما يصنع به; از متكبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفريده شده و در پايان كار مردار گنديده‏اى خواهد بود و در اين ميان نمى‏داند به چه سرنوشتى گرفتار مى‏شود و با او چه مى‏كنند». (60)
اگر سرى به بيمارستانها بزنيم و افراد نيرومند و قوى پيكرى را كه بر اثر يك حادثه يا يك بيمارى به روى تخت‏بيمارستان افتاده‏اند و قدرت بر حركت ندارند مشاهده كنيم مى‏دانيم قوت و قدرت جسمانى چيزى نيست كه انسان به آن فخر كند.
اگر به ثروتمندان معروفى كه با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنيا گرفتار ورشكستگى عظيم شده و بر خاك سياه نشسته‏اند بنگريم خواهيم ديد ثروت نيز چيزى نيست كه انسان بر آن تكيه كند و به آن فخر نمايد.
و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگريم كه با دگرگونيهاى وضع سياسى در چند روز به كلى از قدرت سقوط كردند يا پشت ميله‏هاى زندان قرار گرفتند، يا اعدام شدند، خواهيم دانست كه قدرت ظاهرى نيز قابل اعتماد نيست.
پس انسان به چه چيزش مى‏نازد؟ و به چه چيز افتخار مى‏كند؟ و بر ديگران فخرفروشى مى‏كند؟!
در حديثى از امام زين العابدين‏7 آمده است كه <ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متكبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟(و چه كاره‏اى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار گنديده‏اى است، هنگامى كه روز قيامت‏شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى عملش سنگين باشد كريم و با شخصيت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست و بى مقدار است‏»! (61)
كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده مى‏شود.
و اما درمان تكبر از طريق عملى به اين طريق حاصل مى‏شود كه سعى كند اعمال متواضعان را انجام دهد تا اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع كند، سر به سجده و بر روى خاك نهد و لااله الا الله حقا حقا سجدت لك تعبدا و رقا لا مستنكفا و لامستكبرا و مانند اين جمله‏ها را تكرار كند.
لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان يا كارگرانش بر سر يك سفره بنشيند، در سلام كردن بر ديگران تقدم جويد، صدر مجلس ننشيند و در راه رفتن بر ديگران پيشى نگيرد.
با كوچك و بزرگ گرم بگيرد و از همنشينى با افراد متكبر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازى براى خود بر ديگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع يا از مظاهر آن است در عمل و سخن به كار بندد و سعى كند حالت و عادت و سپس ملكه او گردد.
در حالات پيامبر اسلام(ص) آمده است كه روى زمين مى‏نشست و غذا ى‏خورد و مى‏فرمود: <انما انا عبد آكل كما ياكل العبد; من بنده‏اى هستم مانند غلامان غذا مى‏خوردم‏». (62)
غالبا اين حديث معروف را در باره على(ع) شنيده‏ايم كه روزى دو پيراهن خريد يكى به چهار درهم و ديگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: يكى از اين دو را انتخاب كن، قنبر پيراهن چهار درهمى را انتخاب كرد و امام پيراهن سه درهمى را پوشيد. (63)
در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است كه امام(ع) در باره پيامبر اكرم(ص) چنين مى‏فرمايد: <و لقد كان ياكل على الارض و يجلس جلسة العبد و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمار العارى و يردف خلفه; پيامبر اكرم(ص) روى زمين(بدون فرش) مى‏نشست و غذا مى‏خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى‏كرد و با دست‏خود كفش خويش را وصله مى‏كرد و بر مركب برهنه سوار مى‏شد و حتى كسى را پشت‏سر خويش سوار مى‏كرد».
البته با تغيير شرايط زمان بسيارى از اين امور، امروز معمول نيست و انجام آن توصيه نمى‏شود، هدف اين است‏با مطالعه حالات پيشوايان بزرگ و توجه به مقام والاى تواضع آنها درس بگيريم و كبر و غرور را از خود دور سازيم.
اينها همه از يك سو و از سوى ديگر:
از آنجا كه تكبر اسباب و عللى دارد كه در سابق به هفت قسمت از اسباب آن اشاره شد بزرگان اخلاق براى از ميان بردن هريك از اين اسباب هفتگانه تمهيداتى ارائه كرده‏اند كه بسيار قابل توجه است، از جمله:
آنها كه به خاطر نسب خود بر ديگران فخر مى‏فروشند بايد در اين حقيقت‏بينديشند كه اولا افتخار به كمالات ديگران عين جهالت است و اگر پدر كسى فاضل بوده، ولى خودش بى بهره است، از علم پدر حاصلى ندارد و ارزشى براى او ايجاد نخواهد شد و ثانيا اگر نيك بينديشد، پدر او نطفه است و جد اعلايش خاك و اينها امورى نيستند كه انسان به سبب آنها افتخار كند و براى خود امتيازى قائل باشد.
در حديثى آمده است كه لقمان حكيم به فرزندش گفت: <يا بنى ويل لمن تجبر و تكبر، كيف يتعظم من خلق من طين، و الى طين يعود؟ لايدرى الى ماذا يصير؟ الى الجنة فقد فاز او الى النار فقد خسر خسرانا مبينا!; واى بر كسى كه تكبر و برترى‏جويى مى‏كند، چگونه خود را بزرگ مى‏پندارد كسى كه از خاك آفريد شده و به خاك برمى‏گردد؟ نمى‏داند به كجا مى‏رود؟ به سوى بهشت تا رستگار باشد يا به سوى دوزخ تا گرفتار خسران آشكارى گردد»!
اما كسانى كه به خاطر جمال و زيبايى گرفتار كبر و غرور مى‏شوند بايد در اين معنى بينديشند كه با يك بيمارى، مخصوصا بيماريهاى پوستى، تمام اين جمال و زيبايى بر باد مى‏رود و اگر بيماريها آن را بر باد ندهد چند روزى كه گذشت گرد و غبار پيرى بر سر و صورتش مى‏نشيند و آن جوان زيباى راست قامت ديروز به پيرمرد خميده ناتوانى كه صورتش پر از چين و چروك پيرى است مبدل مى‏شود! چيزى كه به اين سرعت قابل زوال است چگونه مى‏تواند سبب غرور و برترى‏جويى بر ديگران شود؟
و اگر سبب تكبر او قوت و قدرت جسمانى است‏بايد فراموش نكند كه گاه با يك عارضه كوچك قلبى يا مغزى تمام يا قسمتى از بدن فلج مى‏شود و به كلى از كار مى‏افتد، به گونه‏اى كه نتواند حتى مگسى را از خود دور كند؟ اگر خار و يا سوزنى به پاى او رود و نتواند آن را بيرون بياورد پيوسته معذب است.
اما آنها كه به سبب ثروت و فزونى اموال و كثرت ياران و انصار گرفتار غرور و تكبر مى‏شوند اولا بايد به اين نكته توجه كنند كه اينها امورى است از بيرون وجود انسان و چيزى كه بيرون وجود انسان است نمى‏تواند مايه مباهات او گردد، چگونه انسان داراى شخصيت، به اسب و استر، اتومبيل و خانه‏اش افتخار مى‏كند؟ و چگونه شرف و شخصيت‏خود را در اين امور مى‏پندارد؟ امورى كه مى‏تواند در دست پست‏ترين خلق خدا نيز باشد، امورى كه بسيارى از آنها را دزدان به آسانى مى‏ربايند. چه بى ارزش است‏شرفى كه دزد آن را مى‏ربايد و صاحبش را فاقد آن مى‏كند!
از اين گذشته همه مى‏دانيم اموال و ثروت‏هاى دنيوى دائما دست‏به دست مى‏گردد، ثروتمندان بزرگ روزى فقير مى‏شوند و كاخ نشينان، خاك نشين مى‏گردند.
چيزى كه اين قدر ناپايدار و قرار است چگونه ممكن است اين همه مايه غرور و غفلت گردد.
اگر سبب كبر و غرور او علم و دانش فراوان است كه متاسفانه از بدترين آفات نفسانى است و به همين نسبت درمانش سخت‏تر و پيچيده‏تر است‏به خصوص اينكه در فضيلت علم آن قدر آيات و روايات وارد شده كه مطالعه آنها ممكن است انسان را گرفتار كبر و غرور كند، بايد عالمان بينديشند كه قرآن مجيد در آيه 5 سوره جمعه عالمان بى عمل را به خزانى تشبيه كرده كه بارى از كتاب بر پشت دارند و نيز بينديشند كه شخص عالم به همان نسبت كه بر ديگران برترى علمى دارد مسؤوليتش سنگين‏تر است، ممكن است‏خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پيش از آنكه از يك گناه عالم بگذرد.
نبايد فراموش كنند كه حساب آنها در قيامت از ديگران بسيار مشكل‏تر است، با اين حال چگونه مى‏توانند به ديگران فخرفروشى كنند؟!
و سر انجام اگر سرچشمه تكبر انواع عبادت و طاعات الهى است كه انسان متكبر انجام داده بايد به اين واقعيت‏بينديشد كه خداوند تنها عبادتى را مى‏پذيرد كه از هرگونه عجب و كبر پاك باشد و به يقين گناهكاران نادم و پشيمان به نجات نزديكترند تا عابدان مغرور!
بخصوص اينكه از نشانه‏هاى قبولى عبادت اين است كه انسان خود را كوچك و حقير و بى مقدار بداند و اگر تمام عبادت جن و انس را انجام دهد باز از خوف خدا غافل نشود.
پاورقی:
26- كنزالعمال، حديث 7734.
27- نهج البلاغه، خطبه 192(خطبه قاصعه).
28- غررالحكم،2609.
29- بحار الانوار، جلد 75، صفحه‏186.
30- اصول كافى، جلد 2، صفحه‏289، حديث 1.
31- اصول كافى، جلد 2، صفحه 310.
32- غررالحكم، 2898.
33- بحار الانوار، جلد 70، صفحه 234.
34- نهج البلاغه، كلمات قصار،419.
35- نازعات، 24.
36- قصص، 38.
37- حجر،33.
38- اعراف، 12.
39- مؤمنون،47.
40- همان سوره، 34.
41- فرقان، 21.
42- اقتباس از المحجة البيضاء، جلد3، صفحه‏269.
43- المحجة البيضاء، جلد6، صفحه 240.
44- المحجة البيضاء، جلد6، صفحه‏243.
45- قصص،79.
46- براى توضيح بيشتر و براى اطلاع از وضع قارون، به جلد 18 تفسير نمونه ذيل آيات بالا مراجعه نماييد.
47- بحار الانوار، جلد 70، صفحه‏206، چاپ آخوندى.
48- مسند الفردوس ديلمى، مطابق نقل المحجة البيضاء، جلد6، صفحه‏247.
49- سنن ابن ماجه، شماره حديث 3605.
50- اصول كافى، جلد 2، صفحه‏309(باب الكبر، حديث 1).
51- بحار الانوار، جلد 1، صفحه‏153.
52- نهج البلاغه، حكمت 371.
53- غررالحكم، حديث‏523.
54- بحار الانوار، جلد 74، صفحه 235.
55- همان، جلد 70، صفحه 231.
56- غررالحكم، حديث 4614.
57- همان مدرك، حديث 7162.
58- همان مدرك، حديث‏7167.
59- غررالحكم، حديث‏7169.
60- بحار الانوار، جلد 70، صفحه‏229.
61- بحار الانوار، جلد 70، صفحه 231 (حديث 24).
62- محجة البيضاء، جلد6، صفحه‏256.
63- بحار الانوار، جلد76، صفحه 310.

منبع : کتاب اخلاق در قرآن ایت الله مکارم شیرازی
کتاب خانه اسلامی مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
حوض کوثر
التماس دعا



--
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages