مرگ جامعه شناسی؟

10 views
Skip to first unread message

Reza N

unread,
Jan 29, 2011, 9:51:43 AM1/29/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
این مطلب طنز را در پاسخ به حمله اساتید سکولار جامعه شناسی به دکتر کچوئیان و دکتر رفیع پور نوشتم


رضا نساجی
 
--
reza nassaji



--
reza nassaji



--
reza nassaji
گفتگوی لوموند با یک جامعه شناس ایرانی.docx

mahdi jamshidi

unread,
Jan 30, 2011, 5:17:24 AM1/30/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

تشكر از شما

Mohammad Rahmati

unread,
Jan 31, 2011, 3:15:23 PM1/31/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان...

مدتی است که سوالی ذهنم را مشغول کرده و از همه دوستان گروه می خواهم که مرا راهنمایی کنند. فکر می کنم همه ما، قبل از گام کذاشتن در عرصه تولید علم الاجتماع اسلامی، باید تکلیفمان را با این سوال روشن کنیم! البته قبل از سوال ناچارم که کمی مسئله را باز کنم:

1- آنچه که در بحث های شکل گرفته در بین دوستان به چشم می خورد، نوعی بازنمود دعواهایِ  فلسفیِ نفی  کامل و نفی و جذب انتخابی و پازلی غرب در عرصه تولید علم الاجتماع اسلامی است و جالب این جاست که می خواهیم از خود غرب برای نفی غرب ولو به عنوان یک وسیله بهره بگیریم. مثل کسانی که از مطالعات فرهنگی  در مقابل جامعه شناسی استفاده می کنند اگر چه می دانم به خاطر ضعف نظریه پردازی بومی، در حال حاضر ناگزیریم به خود غرب متوسل شویم -  و  این امکان شاید قویا در مطالعات فرهنگی و  رشته های مشابه آن باشد، اما شتر سواری که دولا دولا نمی شود!!

2- اگر مدعای تولید علم اجتماعی اسلامی، به معنای آخرین دین تعیین شده از سوی خدا برای بشر هستیم، پس چگونه است که ابزار این هدف، مطالعات فرهنگی و یا رشته های مشابه آن است؟ در حالی که مبنای فلسفی آنها بر نسبی گرایی بی حد و حصری است که هیچ حقیقتی در آن به اثبات نمی رسد؟ 

3- ممکن است دوستان بگویند که برای کنار زدن جو حاکم مدرنیته زده دانشگاهی ایران، ناچاریم که به پست مدرن متوسل شویم!!  در جواب باید گفت: فرض کنید که با این ابزار، حاکمیت جامعه شناسی پایان یافت، آنوقت چگونه می خواهیم اثبات کنیم که علم اجتماعی اسلامی، مبرّا از نسبی گرایی است؟ و به خاطر فوق بشری بودنش، حسابش از بقیه سواست؟ به هرحال نمی توانیم بگوییم که ما در مرحله گذار، به دامان نسبی گراییِ پست مدرن چنگ می زنیم وبعد از به در کردن رقیب از صحنه، مجدداً، نسبیت گرایی را کنار می زنیم! چرا که کسی که به دنبال نفی است باید جایگزینی ایجابی ای هم ارائه کند، اگرچه این جایگزی بالفعل نباشد و یقیناً اگر صحبت از علم الاجتماع اسلامی است،  تن به این نسبیت گرایی نخواهد داد. همان طور که در فلسفه اسلامی نداده است ومطمئنا مسیر تولید علم الاجتماع اسلامی نمی تواند از فلسفه منفک باشد!

4- تنها جوابی که تا به حال شنیده ام، مربوط به  مطلبی بود که اخیرا آقای... در وبلاگشان  (میثم مهدیار) گذاشته اند و چند روز قبل هم با ایشان در مورد آن صحبت می کردم. برداشت من از مطلب ایشان این بود که ما باید از جامعه شناسی ( به عنوان تز) و از مطالعات فرهنگی و رشته های مرتبط (به عنوان آنتی تز)، یک  سنتز به اسم علم الجتماع اسلامی بسازیم!  

حال منتظر جواب دوستان هستم تا نظراتشان را بشنوم، باشد که بواسطه این نظرات، مسیر روشنتری پیش رو داشته باشیم....

با تشکر...



From: mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com
Sent: Sun, January 30, 2011 5:17:24 PM
Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

تشكر از شما


mahdi jamshidi

unread,
Feb 1, 2011, 3:05:35 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام
آقاي رحمتي
شما خوتان جواب مناسبي به پرسشتان داده ايد. بندهاي يك تا سه (كه تحليل خود شماست) درست است. به واقع، ضديت و ستيز پست مدرنيسم با مدرنيسم به معني و ملازم با همسويي آن با دين نيست. ما ديالكتيكي نمي انديشيم التقاطي هم نيستيم.علم ديني از دل خود دين مي جوشد و مباني و مبادي مستقلي دارد در عين حال كه از تجربه هاي همه پارادايم هاي علمي گذشته و موجود هم استفاده مي كنيم
جمشيدي.

meysam mahdyar

unread,
Feb 1, 2011, 3:49:00 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام خدمت دوستان گرامی!
1-همینکه بالاخره این گروپ بحثی درون خودش دید جای شکر دارد.
2- اما منظور من(آنطور که آقای رحمتی گفته اند) این نبود که علم الاجتماع
اسلامی از درون مدرنیسم و پست مدرنیسم بیرون می آید بلکه مطرح شدن تقابل
و انتقادات این دو رویکرد به یکدیگر باعث فراهم شدن فضایی می شود که
امکان طرح راه سومی را هموار می کند. و این راه سوم ممکن است بصیرتهایی
هم به لحاظ روشی و هم به لحاظ محتوایی از هر دو آنها گرفته باشد و این
مستلزم فهم دقیق آنهاست.


--
http://hermes.persianblog.ir

Mohammad Rahmati

unread,
Feb 1, 2011, 5:03:11 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

سلام

آقای جمشیدی خیلی ممنون از اظهار نظرتان... اما پاسخ جنابعالی، سوالاتی را به ذهن متبادر می سازد و آن اینکه:

1- اگر علم دینی از دل خود دین می جوشد، و از طرفی از تجربه های همه پارادایم های گذشته و موجود استفاده می کنیم پس منظور شما از التقاطی چیست؟ در کتاب «دین و علوم اجتماعی» در یکی از مقالات مولف به دسته بندی انواع علوم اجتماعی می پردازد که سه تای آنها را که به بحث ما مربوط است در اینجا می آورم:

 

الف- رویکردهایی که به دنبال اسلامی کردن با این معنی هستند که ضمن حفظ ماهیت و ساختار غیر دینی جامعه شناسی، مسائل و معضلاتی را که دامنگیر آن علم و جوامع است حل و رفع کنند و به آن صبغه اسلامی شایسته ای دهند. آنها فقط در صدد اصلاح و نقد جدی و عمیق آنها در پرتو جامعه شناسی اسلامی و رد هر آنچه توان مقاومت در برابر نقد را ندارد و جایگزین کردن آن با مطالب درست و مورد تأیید کتاب و سنت را دارند. در این رویکرد، علوم تجربی سازگار با ارزش ها و معارف اسلام است، یعنی علومی که گزاره ها و فرضیه های آن با روش تجربی اثبات می شود و با ارزش ها و جهان بینی های اسلام سازگاری دارد و به همین جهت اسلامی است. اینها سعی می کنند در ساختن نظریه های جهانشمول، متافیزیک را هم وارد کنند و در هنگام کاربرد جامعه شناسی غربی به دنبال آن هستند که با استفاده از ایدئولوژی و بینش های مختلف فلسفی جامعه شناسی غربی را محدود و یا به جهاتی خاص سوق دهند.

ب‌-   رویکردهایی که در صدد بازسازی اسلامی علوم اجتماعی است و به دنبال استخراج و استنباط علم از قضایای کلی کتاب و سنت هستند که مشکل آن اینست که این قواعد کلی لازم برای پدید آوردن علوم اجتماعی از دل کتاب و سنت، در آنها موجود نمی باشد. ثانیا بر فرض وجود آن، به دلیل بهره گیری صرف از مواد خام اسلامی، جهانشمولی آن جای سوال است و احتمالا فقط به درد مسلمان ها بخورد و ثالثا اینکه اگر داوری در باب علوم اجتماعی فقط با کتاب و سنت صورت گیرد، علوم اجتماعی ما نقلی خواهد بود و نمی توان جایگزین علوم اجتماعی جدید کرد.

ج‌-    رویکردهایی که به دنبال اسلامی کردن به معنای کنار نهادن روحیه علوم تجربی و بسط روش تجربی به روش وحیانی- تجربی هستند که به وسیله خاستگاه اسلامی و مبانی ایدئولوژیکی آن مشخص می شود و در تحلیل و بررسی مسائل اجتماعی، موافقت با اصول اسلام را در نظر دارد.

 

حال شما بگویید که با کدام یک از این سه گونه موافقید، و التقاطی که فرمودید شامل حال کدام یک می شود؟ اگر به گونه چهارمی اعتقاد دارید، لطفا توضیح دهید...

 

2- از طرفی آیا لفظ پارادایم که خود شما به کار بردید، پست مدرن نیست؟ در ضمن اگر مطلب وبلاگ «میثم مهدیار» را با عنوان «تاملاتی در ایده مرگ جامعه شناسی+ متن سخنرانی دکتر کچوییان در دانشگاه شیراز» مطالعه نکردید، حتما اینکار را بکنید. فکر می کنم من منظور ایشان را درست منتقل نکردم. چون که منظور ایشان دیالیکتیک نبود، بلکه عدم امکان جامعه شناسی به معنای مدرن و پست مدرن و نتیجتا امکان ایجاد علوم اجتماعی اسلامی با توجه به اقرار جامعه شناسان غربی به ضعفهایشان بود...

با تشکر...

 

 

Sent: Tue, February 1, 2011 3:05:35 PM

Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

yaser shadmani

unread,
Feb 1, 2011, 5:38:48 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

سلام به همه دوستان

انجمن دانش آموختگان علوم اجتماعی مشغول انجام پژوهشی در زمینه مرگ جامعه شناسی می باشد. در این زمینه هدف اینست که کتابی بصورت مجموعه مقاله چاپ شود. با برخی اساتید صحبت شده اعلام آمادگی کرده اند. هر کدام از دوستان هم بحثی دارد بدهد. همچنین مقالات زیادی را می توان ترجمه کرد هر کدام از دوستان آمادگی دارد اعلام کند.

شادمانی


meysam mahdyar

unread,
Feb 1, 2011, 6:30:03 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام. آقا ما براي ترجمه هستيم
البته اگر دوستان بهمان نگويند: ترجمه سانان... ;-)


--
http://hermes.persianblog.ir

Mohammad Rahmati

unread,
Feb 1, 2011, 10:08:55 AM2/1/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام. بنده هم اعلام آمادگی می کنم
رحمتی....


From: yaser shadmani <yasers...@yahoo.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com
Sent: Tue, February 1, 2011 5:38:48 PM

Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

Mostafa Mollanazar

unread,
Feb 2, 2011, 11:06:23 AM2/2/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
دو هفته پیش، در یکی از سخنرانی های آقای رحیم پور که از تلویزیون
حدود 1 بامداد (!) پخش شد
به خوبی این را توضیح داد که
ما از پست مدرنیسم استقبال میکنم برای شکستن جزمیت مدرنیسم
ولی نباید در دام نسبیت گرائی افراطی آن بیفتیم
چون ما به عنوان مسلمان
همان طور که به فرهنگ مند بودن عقلانیت معتقدیم
به نوعی عقلانیت فراتاریخی (فرازمانی و فرامکانی) هم معتقدیم
و اصلاً دین هم براساس همین اعتقاد به حقیقت مطلق ازلی و ابدی قابلیت مطرح شدن دارد
 وگرنه بی معنی میشود
پس ما
راه سوم را انتخاب کرده ایم 

--- On Tue, 2/1/11, meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com> wrote:

From: meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com>
Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

yaser shadmani

unread,
Feb 3, 2011, 2:03:59 AM2/3/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

سلام بر دوستان

هر کس آمادگی هرگونه همکاری برای پروژه مرگ جامعه شناسی را دارد با بنده تماس بگیرد

بعضی از دوستان بیشتر از آنکه خودشان همکاری کنند فقط فضا را هیجانی و داغ می کنند . لطفا حرفهای گنده و بی مایه زده

نشود. هر کس اهل کار و عملیات است بسم الله

/ .

شادمانی / دبیر انجمن دانش آموختگان علوم اجتماعی

9121277584 


mahdi jamshidi

unread,
Feb 5, 2011, 1:55:53 AM2/5/11
to islamicsoc...@googlegroups.com, matinmahjoob, mor.teh.ir, m.mohseni, moh_2...@yahoo.com, Majid Shamseh, Mohammad Reza Javadi Yeganeh, mehro...@yahoo.com, نور نشر, Borhan Tahlil, abbas keshavarz, Naser Azizi, abbas_a...@yahoo.com, Saeideh Karami, hhose...@yahoo.com, Hanieye Khodadadi
آقاي رحمتي
آفرين به شما كه ذهن فعال و نقادي داريد. شما به نكات خوبي اشاره كرديد
در پاسخ بايد بگويم
 
اول. علامه مطهري قائل به دو نوع برگرفتن است؛ يكي به صورت جذب و هضم و تشكيل يك كليت مستقل و مجزا، دوم به صورت به هم سنجاق شدگي و چندپاره. دومي التقاط است.
افزون بر اين، التقاط به معني كنار حق نشاندن باطل است نه اتباع از اقوال و آراء احسن كه توصيه قرآن شريف است.
 
دوم.حقير در سلسله يادداشت هايي با عنوان «دفاع از علوم انساني اسلامي» كه به زودي در سايت برهان منتشر خواهد شد نظر تفصيلي خود را باز گفته ام.
بايد ديد مقوّم جامعه شناسي اسلامي چيست؟ روش،موضوع، مساله، غايت، مباني،فاعل و ...؟من در آنجا گفته كه موضوع، ذاتي جامعه شناسي است و بقيه عرضي. بعد اثبات كرده ام كه جامعه شناسي اسلام به اعتبار مباني و روش و غايت، «اسلامي» است. در ضمن با 10 كج فهمي از جامعه شناسي
اسلامي اشاره كرده ام. شايد ارزش ملاحظه داشته باشد.
 
سوم. الفاظ دو دسته اند:
الف. الفاظي كه ذاتاً بار ارزشي دارند و حامل ايدئولوژي هستند مثل دموكراسي، فردگرايي ، توسعه و از اين قبيل 
ب. الفاظي كه ذاتاً بار ارزشي ندارند مثل جامعه شناسي، پارادايم، استدلال، روان شناسي و اقتصاد. به عنوان مثال، جامعه شناسي ظرفي است كه ميتواند محتواي ديني يا سكولار را بپذيرد.از اين رو ما در پي توليد علوم انساني اسلامي هستيم وگرنه امري كه ذاتاً سكولار است ديني نخواهي شد. مي شود مثل شراب فروشي اسلامي!
از اين گذشته، مگر كوهن پست مدرن است؟ خود او يازده تعريف از «پارادايم» در كتابش ارائه كرده است.
اگر مشكل حل نشد، بنده عقب نشيني مي كنم و مثلاً لفظ «مكتب» را به جاي پارادايم به كار مي برم.
 
چهارم. وقتي كسي از تز و سنتز و آنتي تز سخن مي گويد منطقاً مي تواند بگويد ديالكتيكي نمي انديشد؟! پي دلالت معنايي اين الفاظ چه مي شود؟!
 
پنجم. اين حقير بر اساس منطق و به پيروي از مقام معظم رهبري، با «تفكر ترجمه اي» مخالف هستم نه
«ترجمه.
 
برادر كوچك شما
جمشيدي 

Mohammad Rahmati

unread,
Feb 5, 2011, 7:19:31 AM2/5/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

 

با عرض سلام

آقای جمشیدی. از اظهار لطفتان ممنونم.

آنچه که در نکته اول آوردید درست و لکن کلی است؛ منظور من از تاکید بر لغت  التقاطیِ جنابعالی این بود که در بستر تولید علم الجتماع اسلامی،نسبت علم الجتماع اسلامی مد نظر با آنچه جامعه شناسی غربی به آن دست یافته چیست؟   تعارض است یا تمایز و یا تعامل؟ و مثلاً اگر تعامل است، کم و کیف آن به چه نحو است؟ و بنا  بر این کم و کیف، مرز التقاطی بودن و نبودن مشخص شود؟ و برای همین بود که آن سه نحله را نقل قول آورده بودم. اگرچه منتظر می مانم تا مطلبتان در سایت برهان کار شود. و از شما و همه دوستان بنا به ایمیل قبلی می خواهم که در صورت امکان مطالبتان را در گروه جهت آشنایی و استفاده دوستان به اشتراک بگذارید.

در مورد نکته سوم، با توجه به اطلاعات کم بنده، بر سر اینکه جامعه شناسی بار ارزشی دارد یا نه، اختلاف است و و به نظرم حداقل در روایت مدرنش حاوی بار ارزشی می باشد و علمی است سکولار؛ همان طور که آقای بلیغ هم ظاهرا اشاره ای با این مضمون داشتند. و ضمنا حتی اگر کوهن خود را پست مدرن نداند، فلسفه علم او و همین بحث پارادایم او، مقوم پست مدرنیته است!

در مورد نکته چهارم حق با شماست! اشکال از من بود که برداشت اشتباهی از مطلب وبلاگ میثم مهدیار داشتم و لغات تز و آنتی تز و... مربوط به برداشت نادرست  من بود و نه مطلب ایشان.

در مورد مطلب پنجم، باید عرض کنم که ای کاش همان روزی که اصطلاح ترجمه سانان را به کار بردید منظور خود را هم به وضوح بیان می کردید تا موجب رنجش خاطر دوستان نشود و مطمئنا جنابعالی هم چنین قصدی نداشتید.

با تشکر...



From: mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com; matinmahjoob <matinm...@gmail.com>; mor.teh.ir <mor.t...@gmail.com>; m.mohseni <mohse...@yahoo.com>; moh_2...@yahoo.com; Majid Shamseh <majid_...@yahoo.com>; Mohammad Reza Javadi Yeganeh <myeg...@ut.ac.ir>; mehro...@yahoo.com; نور نشر <noor....@gmail.com>; Borhan Tahlil <borha...@yahoo.com>; abbas keshavarz <abbaske...@yahoo.com>; Naser Azizi <naser....@yahoo.com>; abbas_a...@yahoo.com; Saeideh Karami <saeide...@yahoo.com>; hhose...@yahoo.com; Hanieye Khodadadi <ha.kho...@yahoo.com>
Sent: Sat, February 5, 2011 1:55:53 PM

Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

Mohammad Rahmati

unread,
Feb 5, 2011, 7:28:28 AM2/5/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

با عرض سلام خدمت همه دوستان گروه

گله ای از همه شما داشتم: حال که چنین فضای مجازی ای در اختیار داریم، خواهشمندم از اظهار نظر و مشارکت در بحث ها مضایقه نکنیم. از آنجایی که دوستان غالبا  اهل مطالعه هستند و در زمینه تولید علوم اجتماعی اسلامی، نظراتی دارند، این انتظار مضاعف می شود. نهایتش این است که علاقه مندانِ کم اطلاعی چون بنده، سوالاتشان را مطرح می کنند و امیدوارند که دوستانی که این راه را تا حدودی پیموده اند با پاسخ هایشان، مسیر طولانی پیش رو را روشنتر کنند و چه بسا از این رهگذر، دوستان اهل مطالعه و صاحب نظرهم، با منش و روش بقیه آشنایی بیشتر پیدا می کنند و با نقد نظرات بقیه و محک خودشان، بر پختگی این حرکت مقدس بیافزایند ضمن اینکه این فضا، بهترین مکان برای تمرین است و لذا خدای نکرده نه جای دلخوری دوستان از همدیگر است و نه سستی و کاهلی و نه هر چیز مذموم دیگر... . و به نظرم همین بحث هایِ به اصطلاح طلبگیِ ما بینِ دوستان، بسیار می تواند مفید و موثر باشد علی الخصوص وقتی می بینیم که مثلا دوستان بر سر کوهنی بودن یا نبود  استاد کچویان (از مدعیان اصلی این مسیر)  اختلاف نظر دارند، ضرورت این گفتگوها ملموس تر می شود.

نه فقط ابهامات بلکه هر یک از دوستان می توانند هر مطلب و ایده و مقاله و ترجمه و کتاب مفیدی را در این زمینه، برای بقیه دوستان به اشتراک و حتی نقد و بررسی بگذارند و موجبات هم افزایی یکدیگر را فراهم آورند. چرا که همه چیز را همگان دانند.

دوستان گرامی! همگی مستحضرید که حداقل در مراحل اولیه و تشخیص صره از ناصره،  پیمودن این مسیر طولانی به تنهایی میسور نیست و مستلزم اینست که  فضای گفتگو و مباحثه در تار و پود این حرکت، ساری و جاری باشد. چه نیکو و به جاست اگر هر کدام از ما با توجه به امکانات و شرایط متفاوت اطرافمان (از لحاظ دسترسی به اساتید و کتابها و ...) ، ایده های متفاوت وتنوع نحله های مختلف در این زمینه و از همه مهمتر علایق و استعدادهای گونه گون، بخش از این پازل بزرگ (تولید علم اجتماعی اسلامی) را به نوبه خود تکمیل کنیم

دوستان عزیز! صرفا من باب یادآوری: کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره... چه بسا همین گروه دوستانه کوچک ما به فضل خدا، منشاء تحولات عظیمی در عرصه تولید علوم اجتماعی اسلامی گردند. مهم این است که ما سودای حرکت در این مسیر مقدس را در سر داریم و خدا هم همین را از ما خواسته؛ از ما حرکت، از خدا برکت...


From: mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com; matinmahjoob <matinm...@gmail.com>; mor.teh.ir <mor.t...@gmail.com>; m.mohseni <mohse...@yahoo.com>; moh_2...@yahoo.com; Majid Shamseh <majid_...@yahoo.com>; Mohammad Reza Javadi Yeganeh <myeg...@ut.ac.ir>; mehro...@yahoo.com; نور نشر <noor....@gmail.com>; Borhan Tahlil <borha...@yahoo.com>; abbas keshavarz <abbaske...@yahoo.com>; Naser Azizi <naser....@yahoo.com>; abbas_a...@yahoo.com; Saeideh Karami <saeide...@yahoo.com>; hhose...@yahoo.com; Hanieye Khodadadi <ha.kho...@yahoo.com>
Sent: Sat, February 5, 2011 1:55:53 PM

Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

mahdi jamshidi

unread,
Feb 5, 2011, 8:30:04 AM2/5/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
دوباره سلام
اول. در زمانه اي كه «كچويان» و «فياض» پنجاه و چند ساله در مقام «نقد» متوقف مانده اند و. كمتر سخن اثباتي و ايجابي دارند، از فرد حقير و جواني چون من انتظار نداشته باشيد كه راه را تا انتها طي كرده باشم و به تفصيل و جزيي سخن بگويم. فعلا اين مقدار برايم روشن شده است. باز هم فكر ميكنم و پيش مي روم.
 
دوم.لازم است يادداشت هاي «دفاع از علوم انساني اسلامي» را بخوانيد كه هنوز منتشر نشده است
 
»سوم. گفته ام كه در بعضي مسائل با غرب «اشتراك» داريم و در بعضي از مسائل، «افتراق.
 
چهارم. مرقوم داشته ايد:« جامعه شناسي حداقل در روایت مدرنش حاوی بار ارزشی می باشد و علمی است سکولار». اين درست است! من هم معتقدم ولي اين تنها «يك روايت از جامعه شناسي» است كه ذاتي» آن هم نيست! جامعه شناسي روايت هاي ديگري هم مي تواند داشته باشد! مثلاً در روايت اسلامي از جامعه شناسي بسياري موارد تفاوت خواهد كرد.
برادر عزيز، مساله اين است كه بعضي هايدگري نگاه ميكنند و روايت سكولار از جامعه شناسي را تنها روايت ممكن مي انگارند! تنها «جامعه شناسي غربي» آبستن گزاره هاي سكولار است و بس، نه خود «جامعه شناسي»..
 
پنجم.خود كوهن پست مدرن نيست اما نمي دانم انديشه اش چقدر به پست مدرن ها نزديك است. بعيد نيست چون قياس ناپذيري پارادايم هاي او پهلو به پست مدرنيسم مي زند.
 
 
ششم.تعبير ترجمه سانان را همراه مصاديقش به كار بردم و در واقع، تعريف به مصداق كردم.كساني كه تفكرشان وام دار ترجمه است و به جاي عاقله، حافظه اشان كار مي كند و مدام غرب را تكرار مي كنند و به دانسته هاي ترجمه اي شان افتخار مي كنند و ما بسياري از آن ها را «استاد» و «آقاي دكتر» مي خوانيم مستحق همين عنوان واقع نما هستند. نيستند؟ 

Mostafa Mollanazar

unread,
Feb 5, 2011, 8:34:23 AM2/5/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
مراجعه شود به
کچویان؛ نفی تفصیل یافته
نوشته سجاد صفارهرندی
پنجره، ش 79، 9 بهمن 89

--- On Sat, 2/5/11, mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com> wrote:

From: mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com>
Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

meysam mahdyar

unread,
Feb 6, 2011, 4:10:38 AM2/6/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
آیا لفظ جامعه شناسی خنثی است؟
مقدمتا عرض کنم که فکر نمی کردم با مجموعه بچه های این گروه هم لازم
باشد درباره این مسائل! بحث کنیم.
اما آیا آنطور که دوستمان به تبع از شهید مطهری فرموده اند لفظ جامعه
شناسی خنثی است و این نوع استفاده ماست که می تواند آنرا دینی یا سکولار
کند و بالتبع ما می توانیم از جامعه شناسی سکولار یا جامعه شناسی دینی
صحبت کنیم و نیازی نیست که معرفت اجتماعی جدیدی ایجاد شود ودر نهایت
اینکه میتوان همین جامعه شناسی موجود را با تغییراتی دینی کرد؟
به نظرم برای پاسخ به این مسئله باید نگاهی تاریخی به مساله داشت وابتدا
به این سوالات پاسخ داد که:لفظ جامعه شناسی و به طریق اولی تر لفظ
جامعه، کِی ، توسط چه کسانی و چرا تاسیس شد؟ چرا تا قبل از آن از این لفظ
استفاده نمی شد؟
1- داستان از آنجا آغاز شد که بورژوازی شهری که در آغاز رنسانس عَلم
مبارزه با کلیسا را برافراشته و قصد داشت خود را از یوغ دین کلیسایی نجات
دهد باید بدیلی برای هویت دینی ای که به صورت غالب توسط کلیسا تعریف و
گسترده شده بود ،برای خود بر می ساخت. آنها هویت محلی ، نژادی و سرزمینی
را بهترین جایگزین برای هویت دینی یافتند و بدین ترتیب هویت دولت- ملتی
در عرصه سیاسی شکل گرفت.
نمود اجتماعی این دولت – ملت "جامعه" بود. یعنی اجتماعی از مردم که زیر
بیرق یک دولت- ملت گرد آمده اند. پس جامعه واحدی اجتماعی است که هویتش را
و امکانش را در مردمی همخون وهم نژاد ، هم سرزمین یا هم تاریخ (همه یا
بعضی از این موارد) می یابد و این تعریف از جامعه خلاف صریح نگاه دینی
است که : هویت را بر مبنای فطرت الهی و "ملت حنیف" بنیان می نهد و نه
عوامل فرهنگی و سرزمینی!
2- دوستان عزیزی که لفظ جامعه را خنثی می دانند باید به این سوال جواب
بدهند که مثلا جامعه ایران چیست؟ حدش کجاست؟ چه کسانی را شامل این جامعه
ایرانی میدانند؟آیا جامعه ایرانی برمبنای تاریخ مشترک ماست؟ بر مبنای یک
واحد جغرافیایی مشترک است؟اگر اینگونه است پس حد جامعه ایرانی تا منتهی
الیه افغانستلن امروزی کشیده می شود که آنها تا همین صد و اندی سال گذشته
با ما در سرزمین ایران مشترک بودند و همینطور شهرهای شمالی که در آن
عهدنامه های ننگین قجری از ایران جدا شدند و نیز بحرین! آیا حد جامعه
ایرانی بر مبنای مذهب مشترک است؟ اگر اینطور است پس دورتا دور ایران را
باید از جامعه ایرانی حذف کنیم که مذهبشان متفاوت از قسمتهای میانی ایران
کنونی است. آیا جامعه ایرانی را مرزهایی که انگلیسی ها برایمان کشیده اند
تعیین می کند؟
3- اصولا نسبت لفظ جامعه با الفاظ اجتماعیِ قرآنیِ:" قوم ، امت و ملت"
چیست؟ (و این مهمترین سوال است). آنچه مسلم است اینکه هیچکدام از این
الفاظ مثلا بر مبنای سرزمین مشترک(که شاخصه مقوم لفظِ امروزین ِجامعه
است) تکیه ندارند.
4- به وجه دیگری هم شکل گیری لفظ "جامعه" را روایت کرده اند: وقتی انسان
مدرن خدا را کشت و نفس اماره اش را به جای آن نشاند ، خود را قادر
متعالی دید که باید از قید همه چیز و همه کس آزاد و رها باشد و به همین
دلیل همه چیز باید تحت سلطه او باشد و هیچ چیز او را محدود نکند. اولینِ
این محدودیتها و فشارها ،از جانب طبیعت احساس شد و علوم طبیعی مدرن به
همین منظور و برای تسخیر و تسلط بر طبیعت شکل گرفتند. پیشرفت چشمگیر این
علوم هر روز این نفس اماره مدرن را سرمست تر وجری تر میکرد. این انسانهای
مدرن پس از مدتی دریافتند علاوه بر طبیعت ِمادی ، یک سلسله از ساختارهای
اجتماعی نیز هستند که آنها را محدود میکند و به اصطلاح تحت فشار میگذارد
.این ساختارها با خَلق اخلاقیات و فرهنگ مخصوص به خود اجازه نمی دادند
که که این انسان به هر نحو ممکن و دلخواه خود عمل کند و به نوعی جلو
افزون طلبی او را گرفته و تا حدی محدودش کرده بودند. (حد نهایت این احساس
فشار در "فوکو" فوران کرد که همه چیز را و حتی معرفت را تحت سیطره و
تحدید قدرت می دید) این ساختارها نیز مانند طبیعت باید به تسخیر انسان در
می آمد و اینجا لفظ جامعه و علم جامعه شناسی بر ساخته شد تا بتواند با
شناخت این ساختارها بر آنها مسلط شده، آنها را کنترل و تغییر دهد.
در این روایت هم جامعه معنا و بار ارزشی مخصوص به خود را می یابد. به
تعبیر بهتر جامعه شریری است که جلو ارضا کامل نفس اماره بشر را گرفته
وجامعه شناسی علم شناخت و کنترل این شریر است که با آن نگاه و آرمانی
که دوستان عزیزمان به تبع استادِ شهید (ره) به دنبال آن هستند بسیار
متفاوت است.


--
http://hermes.persianblog.ir

mahdi jamshidi

unread,
Feb 6, 2011, 10:28:48 AM2/6/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
پاسخ ميدهم
اول. حضرتعالي ادعا كديد كه يك سلسله «امور» بر «جامعه شناسي» مترتّب شده است كه «سكولار و غربي هستند، بسيار خوب ، من كه انكار نكردم! سخن حقير اين است كه اين امور «ذاتي» هستند يا«عرضي». من زمينه هاي تاريخي و فرهنگي ظهور جامعه شناسي را خوانده ام و بي اطلاع نيستم اما همه اين ها «عرضي» هستند نه «ذاتي». خوب اگر «عرضي» باشند ميتوان جامعه شناسي را مجزا و منفك از آن تصور و در نتيجه «ذاتاً» -نه عرضاً - خنثي و خالي از ايدئولوژي قلمداد كرد.
 
دوم. شما فرموديد متفكران غربي «غايات» سكولاريستي(تسلط بر ...) براي جامعه شناسي در نظر گرفته بودند. بله درست است، اما ميدانيد «غايت» خارج از «ذات» شيء است نه داخل در آن. «غايت» معّرف ماهيت شيء نيست. يك شيء واحد را ميتوان در خدمت «غايات» مختلف -ديني و سكولار- قرار دارد
 
سوم.جالب است بدانيد استاد مطهري و استاد مصباح و ... الفاظي همچون لفظ جامعه شناسي را بارها و بارها بكار برده اند و آن هم در معناي كلي كه عبارت است از علم مطالعه جهان اجتماعي.
 
چهارم. باز هم خاضعانه عرض ميكنم: الفاظ حكم واحد ندارند. مثلاً لفظ «روشنفكر» از يك واقعيت تاريخي خاص كه قابل خلع از آن نيست حكايت ميكند اما لفظ جامعه شناسي از يك علم حكايت ميكند كه ميتواند سنخ ها و صنف هاي گوناگوني- سكولار و اسلامي- داشته باشد.
والحمدالله

meysam mahdyar

unread,
Feb 6, 2011, 4:45:59 PM2/6/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام مجدد. دلایل شما اقناع کننده نیست.
1- نمی دانم بر چه ملاکی علم را از واقعیتهای تاریخی جدا می کنید؟آیا
علوم انسانی موجود ومبادی و اصول و روش و غایات و مفاهیمشان زمان مند و
مکانمند نیستند؟

2- شاید یکی از اشکالات اصلی که به فلسفه اسلامی گرفته اند همین جدا کردن
غایات از ذات اشیا و در نهایت جدا کردن فلسفه از سیاست و یا نظر از عمل
است.(رجوع کنید به بحثهای فلسفه شدن فرهنگستان و در میان غربی ها نیز
فلسفه علوم اجتماعی و جامعه شناسی معرفت مارکس و پیروانش در این زمینه را
میتوانید نگاه کنید)

3- تلقی ساده انگارانه امثال شهید مطهری (ره) در مورد علوم و تکنولوژی
مدتهاست که مورد تردید قرار گرفته و تقریبا پس از بحثهای دکتر فردید و
شاگردانش اجماعی بین پژوهندگان مسلمان ایرانی(تمدن گرایان) بر سر جهت
داری علوم و تکنولوژی حاصل شده
برای مثال به آثار دکتر داوری(درباره غرب و راه دشوار تجدد و...)،
میرباقری (مخصوصا جلسه مناظرات ایشان با ملکیان و دکتر خسرو باقری ونیز
کتاب کرسی نظریه پردازی ایشان در مورد جهت داری علوم و.. )و...مراجعه
کنید.
در میان متفکران و پژوهشگران غربی هایدیگر،پستمن،فوکو،فایرابند و.... را
نیز میتوانید ملاحظه کنید

--
http://hermes.persianblog.ir

mahdi jamshidi

unread,
Feb 7, 2011, 5:51:01 AM2/7/11
to islamicsoc...@googlegroups.com, matinmahjoob, mor.teh.ir, maham812002, moh_2...@yahoo.com, m.mohseni, Mohammad Reza Javadi Yeganeh, mehro...@yahoo.com, m.jamshidi.60, Mostafa Shahriari, mohamadreza qtaleban, mohammad s. taheri, نور نشر, Naser Azizi, Borhan Tahlil, zahra fahimi, abbas keshavarz, abbas_a...@yahoo.com, Saeideh Karami, shima jamali, yasershadmani
پاسخ
اول. نوشته ايد:«نمی دانم بر چه ملاکی علم را از واقعیتهای تاریخی جدا می کنید؟» خوب بنده «ملاك» را بيان كرده ام! نكرده ام؟ ملاك «ذاتي» و «عرضي» معرفي نكردم؟ چرا آن را با دليل ابطال نميكنيد؟
 

دوم. پرسيده ايد:« آيا علوم انسانی موجود ومبادی و اصول و روش و غایات و مفاهیمشان زمان مند و
مکانمند نیستند؟» پاسخ اين است كه برخي از مفاد آري و برخي نه! مفادي كه برآمده از تجربه و عقل است جهانشمول و فراگير است و مواردي كه ايدئولوژي كاذب است خير
 
سوم. اگر علوم انساني را به صورت كلي،زمان مند و مکانمند(ايدة تاريخّيت) بدانيم اولاً گرفتار نسبي گرايي مي شويم و ثانياً ديگر نميتوانيم حقانيت علوم انساني مورد نظر خودمان را اثبات كنيم! استدلال شما، خودويرانگر است
 
 چهارم. نوشته ايد:«شاید یکی از اشکالات اصلی که به فلسفه اسلامی گرفته اند همین جدا کردن
غایات از ذات اشیا و در نهایت جدا کردن فلسفه از سیاست و یا نظر از عمل است.» اما جواب بنده
 
الف. تفكيك غايت از ذات ارتباطي به تفكيك نظر از عمل ندارد
 
ب.در دنياي اسلام فلسفه از سياست جدا نبوده است
 
ج.در تفكر اسلامي هم حكمت نظري ارزش دارد و هم حكمت عملي
 
د.شما دوباره ادعا كرده ايد اما دليل نياورده ايد! اثبات كنيد كه «تفكيك غايت از ذات» اشتباه است. حقير دليل آوردم كه منطقاً ميتوانند جدا و گسسته باشند. لطفاً دليل مرا ابطال كنيد
 
پنجم. مرقوم فرموده ايد:«تقریبا  پس از بحثهای دکتر فردید و شاگردانش، اجماعی  بین پژوهندگان . مسلمان ایرانی(تمدن گرایان) بر سر جهتداری علوم و تکنولوژی حاصل شده» .جواب اين كه
 
الف. كدام اجماع؟! استاد مصباح و استاد رحيم پور و ... با اين تلقي موافقت ندارند! عمدتاً آقايان داوري و ميرباقري چنين نظري دارند و بس. مثلاً مكتب پژوهشگاه ما با مكتب فرهگستان آقاي ميرباقري نگاهي كاملاً متفاوت دارد! بنابراين اجماعي در ميان نيست
 
ب. بر فرض كه اجماع باشد، مگر اجماع حجت علمي است و جايگزين دليل علمي ميشود؟! لطفا دليل علمي اقامه كنيد و به عوامل برون علمي ارجاع ندهيد
 
ج. حقير ميدانم هايدگر و دنباله وطني آن چه گفته اند اما مگر هايدگر پيغمبر است؟! احتمال خطا در تفكر او راه ندارد؟! چرا مكتب خود را مفروض الصحه مي انگاريد؟ مطهري اشتباه ميكند اما هايدگر نه؟
 
د. بنده مدعي هستم كه علوم انساني قابل اتصاف به ديني و سكولار است نه علوم طبيعي(وتكنولوزي). شما كه معتقد به دومي هم هستيد از نحوه ارتباط دين با علوم طبيعي خبر دهيد! مثلا بگوييد فيزيك اسلامي يا شيمي اسلامي چيست؟ البته من انكار نيكنم ولي مدعي وجود آن هم نيستم. موضع ندارم چون علم كافي در اين باره ندارم. بنده علوم انساني خوانده ام و درباره آن صحبت ميكنم
 
ه. نگفتيد اصلاً چرا بحث جهتداري علوم انساني را مطرح كرديد؟! مگر من مخالف اين ايده هستم؟! من كه خود مدعي علوم انساني اسلامي هستم؟
 
 
 
 
 

 

mohamad s.taheri

unread,
Feb 7, 2011, 6:57:52 AM2/7/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام به همگي
آقا بحث داره خيلي جالب ميشه
من پيشنهاد ميدهم يك جلسه مناظره حضوري ترتيب بدهيم بين آقايان مهديار و جمشيدي
اگر كس ديگري از دوستان هم تمايل داره اعلام كنه
بروبچ بسيجي رو هم دعوت ميكنيم تا خودموني تر برگزار بشه
منتظر اعلام نظرات دوستان
سياح طاهري



2011/2/7 mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com>



--
Mohammad Hossein
Sayyah Taheri

mahdi jamshidi

unread,
Feb 7, 2011, 8:46:20 AM2/7/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام آقاي طاهري
بلا نسبت آقاي مهديار، خودم را عرض ميكنم، ميخواهيد خروس جنگي به جون هم بيندازيد و تماشا كنيد!عجب! خوب چرا شما كنار گود باشي و ما وسط معركه؟! من اگر جايي ترقه بزنن، در بسته باشه از پنجره فرار ميكنم!
 
ولي جداً گفتگوي حضوري بسيار خوب و مفيد هست هر چند من مطالبم را به صورت مكتوب منتشر ميكنم تا نقد بشه، چون خيلي گوشه گير هستم.الان من از صبح تا شب در كتابخانه پژوهشگاه هستم و حرف زدنم تنها در نماز با خدا هست و بس.بقيه اش تقريباً كاملا لال هستم تا برم منزل و با خانواده صحبت كنم.به خدا من كتابخانه را با كاخ رياست جمهوري هم عوض نميكنم! نعمتي هست كه خدا به من داده. اميدوارم لياقتش را داشته باشم
مشتاق ديدار همه دوستان و ارادتمندتان.

meysam mahdyar

unread,
Feb 7, 2011, 2:32:40 PM2/7/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
1- وقتی تمدن مدرن از عالم لاهوتی خود(که درک تحریف یافته ای نیز از آن
داشت) گسست و صورتی زمینی و این دنیایی (که تغییر و تحول مدام ،ذاتیِ آن
است) یافت ، معرفت غربی نیز صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفت
و بالتبع نمی توان مفاهیم و بصیرت های حاصل از آن معرفت مدرن را به
همه تاریخ بشری سرایت داد و از عقل و تجربه فرا تاریخی سخن گفت. پس بهتر
است ابتدا شما تعریفتان را از عقل و تجربه مشخص کنید.

2- اما معرفت نابِ دینی ، نسبی نیست ، چون در سپهری پرورش می یابد و به
تکیه گاهی اتصال دارد که تغییر و تحول در آن راه ندارد و از این رو
معرفت حاصل از این سپهر میتواند ادعای فراتاریخیت داشته باشد. البته این
معرفت تنها در اختیار معصوم (ع) است. از این رو در سلسله مراتبی ،این
معرفت برای انسان دینی نیز با شرایطی حاصل میشود اما دیگر به آن مطلقیت
معصوم نیست ولی صورتی تکاملی( و نه نسبی) دارد.(درباره این شرایط اینجا
مجال بحث بیشتر نیست)

3- آیا وقتی وبر از تاثیر کالونیسم بر شکل گیری سرمایه داری نوین سخن
گفته نمی توان با توجه به اینکه تقریبا همه جامعه شناسان کلاسیک یهودی
بوده اند از تاثیر یهودیت تحریف یافته بر مفاهیم جامعه شناسی سخن گفت؟

4- هایدیگر پیامبر نیست اما علیه همان فلسفه ای احتجاج کرده که شهید
مطهری در آن پارادایم فکر میکند. بحث، بحث یونانی زدگی فلسفه اسلامی
است .که متاسفانه طرفداران فلسفه اسلامی نیز هنوز جوابی در خور به این
اتهام نداده اند.

5- بحث تفکیک نظر از عمل و یا غایت از ذات در فلسفه اسلامی که باعث زمین
گیری آن شده فرصتی مجزی می طلبد.( در ضمن انتقادات فرهنگستان به فلسفه
اسلامی پاسخ داده نمی شود فقط گفته می شود نمی فهمیم چه میگویند؟)

6- منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در یک معرفت
(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان به سادگی استفاده کرد و باید به
بسترهای شکل گیری آن دقت کرد.

7- اسامی که آوردم نه من باب استدلال بلکه به جهت ارجاع جهت روشن تر
شدن موضوع بود. سخن از اجماع هم از این جهت بود که در چند سال گذشته و
با توجه به مباحث صورت گرفته نظر برخی از محققان موسسه امام و پژوهشگاه
حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این زمینه تغییر کرده
است. مثلا کتاب تاثیر گناه بر معرفت پژوهشگاه علوم و فرهنگ و مباحث دکتر
راهدار در نشریه پنجره.

8- تجربه انسان تحت معرفت او سامان می یابد و از همین رو می توان از
علومی طبیعی متفاوت در معرفت های گوناگون سخن گفت.(به فصول اولیه کتاب
چیستی علم چالمرز و فلسفه علوم اجتماعی بنتون و کرایب وکتاب مبانی
پارادایمی روشهای کمی و کیفی دکتر ایمان ، معرفت شناسی اجتماعی دکتر
زیبا کلام ونیز کتاب نقد تجربه گرایی در جامعه شناسی و... مراجعه شود)

9- در ضمن شما بحث و سوالاتی که در پست های قبلی در زمینه شکل گیری لفظ
جامعه و جامعه شناسی داشتم را رد نکردید. اگر این بحث ها را قبول کرده
اید دیگر صحبت از جامعه شناسی اسلامی بی معناست. اگر باز هم اصرار بر
وجود چنین امکانی دارید ابتدا جامعه را از دید خودتان تعریف کنید تا
شاید بحث صورت دقیق تری بیابد.

10 مناظره لفظ مناسبی نیست اما آشنایی و گفتگوی مستقیم با دوستان در
همان کتابخانه ای که تشریف دارند را به فال نیک میگیرم.


--
http://hermes.persianblog.ir

Mohammad Rahmati

unread,
Feb 8, 2011, 1:01:06 AM2/8/11
to islamicsoc...@googlegroups.com

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقایان جمشیدی و ...(مهدیار)

دست مریزاد! مطالب مطرح شده بسیار  مفید است چراکه دو نماینگر دو رویکرد عمده در تولید علم الاجتماع اسلامی است و مطمئنا مورد استفاده دوستان علاقه مند است.

برخلاف نظر آقای سیاح طاهری، به نظر حقیر اگر ادامه این بحث به همین شکل و در همین فضای مجازی صورت گیرد بهتر است: از طرفی در مقایسه با بحث حضوری، خود این افراد فرصت بیشتری برای تامّل و اظهار نظر دارند، و از آن مهمتر اینکه  بچه های گروه در طول زمان، بیشتر درگیر مطالب می شوند. ضمن اینکه بنده دوستان دیگری را می شناسم که جزء گروه هستند و اگرچه وارد بحث ها نشده اند لکن به مانند این دو دوست عزیزمان اطلاعات و تجربیاتشان می تواند مفید و موثر باشد. لذا از این دو برادر خواهشمندم که روال کنونی را در صورت امکان ادامه دهند تا هم امثال ما بهره ببریم و هم به امید خدا دوستان دیگر کم کم وارد گود شوند.

با تشکر...



From: meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com
Sent: Tue, February 8, 2011 2:32:40 AM

Subject: Re: مرگ جامعه شناسی؟

mahdi jamshidi

unread,
Feb 8, 2011, 4:08:15 AM2/8/11
to islamicsoc...@googlegroups.com, matinmahjoob, maham812002, moh_2...@yahoo.com, Mohammad Reza Javadi Yeganeh, mehro...@yahoo.com, Mostafa Shahriari, mohamadreza qtaleban, mohammad s. taheri, نور نشر, Borhan Tahlil, zahra fahimi, abbas keshavarz, abbas_a...@yahoo.com, sajad Abdolahi, Saeideh Karami, gholamali...@gmail.com, hhose...@yahoo.com, yasershadmani

 

 

با سلام

آقاي رحمتي به بحث با آقاي مهديار ادامه مي دهم چون اصلا دليلي براي ترك بحث نيست. دقت كنيد: ما بايد خود را براي مناظره با گيدنز آماده كنيم.ما تكليف تاريخي و رسالت جهاني دارد. كار ما تداوم نبرد در والفجر 8 و كربلاي 5 است. من افتخار بسيجي بودن ندارم ولي حاشا كه بيسجي ميدان را خالي كند.ما همه در يك جبهه ايم.

تأكيد ميكنم: حقير از مناظره حضوري با هر يك از سروران استقبال ميكنم، اما خود را تنها يك فرد مبتدي و نوآموز قلمداد ميكنم و همچنين جوان و ناپخته.بسيار سفر بايد، تا پخته شود خام

 

و اما پاسخ به آقاي مهديار:

اول. گفته ايد «معرفت غربی صورتی  تاریخی- فرهنگی و نسبی به  خود گرفته است.»

اين جمله به صورت «موجبه جزئيه» صحيح است نه «موجبه كليه»؛ يعني بايد گفت:

« بخش­هايي از معرفت غربی صورتی  تاریخی- فرهنگی و نسبی به  خود گرفته است(و نه همه آن).»

استدلال من اين است: هر نوع معرفتي ناگزير در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. بنابراين، نمي توان مدعي شد كه تنها معرفت غربي در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. خوب! در اين حال اگر نظر شما را بپذيريم به ورطه نسبيت گرايي مطلق افكنده ميشويم، چون معرفت مسقل از مكان و زمان توليد نمي شود و چون وابسته است پس رنگ آن ها را مي پذيرد و مطلقاً نسبي است.

اين «پاسخ نقضي»، «پاسخ حلي» بماند در جلسه حضوري.

 

دوم. من تعريف خاص از عقل و تجربه ندارم. عقل قوه استدلال كننده است و تجربه نيروي مدرك حسيات.

 

 

سوم. اگر آدمي فارغ از معصوم(ع) نمي تواند به معرفت ديني مطلق دست پيدا كند:

الف. چرا در روايات از عقل به عنوان پيامبر دروني ياد شده است. اين چه پيامبري است كه كاملاً نسبي و غيرقابل اتكا است؟!

ب. آيا گزارة «خدا وجود دارد» با تكيه بر عقل قابل اثبات نيست؟! اگر است كه پس عقل مي توانذ مولّد معرفت قطعي و يقيني باشد! اگر نيست پس چرا قرآن در سيصد آيه دعوت به تعقل كرده و ثمره آن را اثبات صانع دانسته است؟!

(تذكر: اين مطلب از دامنه بحث ما خارج است!)

 

چهارم. پدران جامعه شناسي «يهودي» بوده اند اما:

الف. به قول نويسنده اي سرشناس:« شيطان هم كه آيت مطروديت و ملعونيت است همه سخنانش كذب محض و باطل نيست!» آيا چون او به خدا قسم مي خورد كه تا روز قيامت همه بندگان به جز انبياء را اغفال خواهد كرد ، پس خدا و قيامت و نبوت دروغ است؟!!!

ب. قرآن توصيه به اتباع از قول احسن مي كند اما يهوديت را از آن استثناء نكرده است!

ج. روايات اسلامي هم نمي­گويند اگر علم در اختيار يهويان بود از آن تحصيل نكنيد، بلكه هيچ قيدي جز نافعيّت علم قائل نيستند!

د. آن قسمت هايي از جامعه شناسي كه آلوده به آموزه هايي يهوديت باشد نمي پذيريم ولي بقيه را چه؟! شما از فساد بخشي از يك تفكر، فاسد بودن همه آن را نتيجه ميگيريد؟!(تذكر: البته شما گريزي نداريد چون اين لازمة دستگاه فكري هايدگر است!)

 

پنجم. به ادعاي یونانی­زدگی  فلسفه اسلامی، علامه طباطبايي و مطهري و مصباح در كتاب هاي فلسفه اشان جواب داده اند.(تذكر: واقعيت اين است كه اصلا يوناني­زدگي در كار نيست و اين صرفاً يك توهم هايدگري است! يوناني ها مدوّن و كاشف منطق و فلسفه بوده اند نه جاعل و واضع آن ها!)

 

ششم. مرقوم فرموده ايد: منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در یک معرفت(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان به سادگی استفاده کرد و باید به بسترهای شکل گیری آن دقت کرد.»

خوب اشكالي ندارد! ما مفاهیم را به سادگی استفاده نمي كنيم- كه البته نكرده ايم-  و به بسترهای شکل گیری آنها هم دقت مي كنيم كه البته كرده ايم-. اما واقعاً مشكل اين است يا شما مدعي هستيد كه اساساً نبايد استفاده كنيم چه به سادگي چه به سختي چه با دقت چه بي دقت! محل نزاع اين است!

 

هفتم. شما نوشتيد «اجماع» صورت گرفته و حالا مي گوييد «نظر برخی از محققان تغيير كرده است» !!! «اجماع» كجا، «برخی» كجا؟! همان «برخي» درست است!

 

 

هشتم. علم جامعه شناسي را از زاويه مفاهيم «ذاتي» و «عرضي» نگاه كردم و تفسير شما را رد كردم! نكردم؟! گفتم عومل تاريخي و فرهنگي تأثير عرضي دارند نه ذاتي. عرض، ذات شئ نيست كه قابل انفكاك از آن نباشد!

(تذكر: سومين بار است كه اين استدلال را اقامه كرده ام اما شما آن را ابطال نكرديد!)

(پيشنهاد: اگر تنها همين بند هشتم را ابطال كنيد بنده از همه ادعاهاي خود كاملاً عقب نشيني مي كنم و تمام دوستان را -كه اصلاً نمي دانم چند نفر هستند شام مهمان مي كنم!!!)

 

meysam mahdyar

unread,
Feb 8, 2011, 11:36:10 AM2/8/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
با سلام مجدد:
1- برادر رحمتی: سواد من اصولا در حدی نیست که جریان خاصی آن هم از نوع
تولید علمی اش! را نمایندگی کنم و این نوشته ها هم بیشتر بر مبنای همین
چند کتاب و مقاله و سخنرانی است که خوانده و شنیده ام و چه بسا اگر بحث
جدی تر و عمیق تر باشد آنقدر سواد ندارم که بتوانم از از شنیده ها و
نوشته هایم دفاع کنم. به دنبال رسیدن به نتیجه خاصی نیستم و مقام نتیجه
گیری و سپس دفاع از موضع خاصی را به این زودی ها برای خودم نمیبینم.
فعلاً صرفا دنبال پاسخ به سوالاتی ام که در ذهنم هست که شاید لااقل
سوالاتم برای خودم منقح تر و روشن تر شود.
این که میبینید دوستانی در گروه هستند ولی وارد بحث نمی شوند به همین
خاطر است که این مسائل به سادگی که اینجا دنبال می شود نیست( که شاید
نیشخندی هم حواله کنند...) که اگر اینطور بود تا حالا آن علم و معرفتی که
مدعی هستیم توسط بزرگتر از ماها ! ساخته و پرداخته شده بود و....
2- برادر جمشیدی: به نظرم بحث دچار حاشیه شده و باید مشخص تر دنبال شود
تا نتیجه ای حاصل شود به همین خاطر من سعی میکنم از بحث اجماع و...
بگذرم
3-سوال اصلی من این است که اصلا نمی فهمم این ذاتی که شما برای علوم
قائلید چیست؟ مثلا بفرمایید آن ذات جامعه شناسی که شما می خواهید استفاده
کنید چیست؟( آیا تعریف جامعه است؟) اعراضش چیست؟ اگر امکان دارد دقیقتر
بفرمایید تا شاید بشود بر سر مصادیق بهتر گفتگو کرد.صرف گفتن اینکه ذات
از عرض جداست مشکلی را حل نمی کند.
4- از عقل فرا زمانی و مکانی ای صحبت میکنید که یونانیان آنرا کشف نکردند
فقط صورت بندی کردند. در ابتدا بهتر است عقل را تعریف کنید؟ اگر تعریفتان
همانطور که گفته اید قوه استدلال باشد مبنای این استدلال چیست ؟ منطق
صوری است؟ منطق دیالکتیکی است؟ منطق فازی است؟ خود منطق که معیار استدلال
است در زمانها وفرهنگهای مختلف متفاوت شده پس چگونه عقل فرا تاریخی است؟
در صورت امکان بحث را حول همین دو سوال متمرکز کنید.


On 2/8/11, mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com> wrote:
> با سلام
>
> آقاي رحمتي به بحث با آقاي مهديار ادامه مي دهم چون اصلا دليلي براي ترك بحث
> نيست. دقت كنيد: ما بايد خود را براي مناظره با گيدنز آماده كنيم.ما تكليف
> تاريخي و رسالت جهاني دارد. كار ما تداوم نبرد در والفجر 8 و كربلاي 5 است. من
> افتخار بسيجي بودن ندارم ولي حاشا كه بيسجي ميدان را خالي كند.ما همه در يك
> جبهه ايم.
>
> تأكيد ميكنم: حقير از مناظره حضوري با هر يك از سروران استقبال ميكنم، اما خود
> را تنها يك فرد مبتدي و نوآموز قلمداد ميكنم و همچنين جوان و ناپخته.بسيار سفر
> بايد، تا پخته شود خام
>
>
>
> و اما پاسخ به آقاي مهديار:
>
> اول. گفته ايد «معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است.»
>

> اين جمله به صورت *«موجبه جزئيه»* صحيح است نه *«موجبه كليه»*؛ يعني بايد گفت:
>
> « *بخش­هايي از* معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است(و
> نه همه آن).»
>
> استدلال من اين است: *هر* نوع معرفتي ناگزير در *بستر مكان* و *چارچوب
> زمان*تحقق مي يابد. بنابراين، نمي توان مدعي شد كه تنها
> *معرفت غربي* در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. خوب! در اين حال اگر
> نظر شما را بپذيريم به ورطه *نسبيت گرايي مطلق* افكنده ميشويم، چون *معرفت*مسقل
> از
> *مكان و زمان* توليد نمي شود و چون وابسته است پس رنگ آن ها را مي پذيرد و


> مطلقاً نسبي است.
>
> اين «پاسخ نقضي»، «پاسخ حلي» بماند در جلسه حضوري.
>
>
>
> دوم. من تعريف خاص از عقل و تجربه ندارم. عقل قوه استدلال كننده است و تجربه
> نيروي مدرك حسيات.
>
>
>
>
>
> سوم. اگر آدمي فارغ از معصوم(ع) نمي تواند به معرفت ديني مطلق دست پيدا كند:
>

> الف. چرا در روايات از عقل به عنوان *پيامبر دروني* ياد شده است. اين چه
> پيامبري است كه كاملاً *نسبي و غيرقابل اتكا* است؟!


>
> ب. آيا گزارة «خدا وجود دارد» با تكيه بر عقل قابل اثبات نيست؟! اگر است كه پس

> عقل مي توانذ مولّد *معرفت قطعي و يقيني* باشد! اگر نيست پس چرا *قرآن* در
> *سيصد
> آيه* دعوت به تعقل كرده و ثمره آن را اثبات صانع دانسته است؟!


>
> (تذكر: اين مطلب از دامنه بحث ما خارج است!)
>
>
>
> چهارم. پدران جامعه شناسي «يهودي» بوده اند اما:
>

> الف. به قول نويسنده اي سرشناس:« شيطان هم كه آيت مطروديت و ملعونيت است *همه
> سخنانش* كذب محض و باطل نيست!» آيا چون *او* به خدا قسم مي خورد كه تا روز
> قيامت همه بندگان به جز انبياء را اغفال خواهد كرد ، پس *خدا* و *قيامت* و *
> نبوت* دروغ است؟!!!
>
> ب. قرآن توصيه به *اتباع از قول احسن* مي كند اما *يهوديت* را از آن استثناء
> نكرده است!
>
> ج. روايات اسلامي هم نمي­گويند اگر علم در اختيار *يهويان* بود از آن تحصيل
> نكنيد، بلكه هيچ قيدي جز *نافعيّت علم *قائل نيستند!


>
> د. آن قسمت هايي از جامعه شناسي كه آلوده به آموزه هايي يهوديت باشد نمي پذيريم

> ولي بقيه را چه؟! شما از فساد *بخشي* از يك تفكر، فاسد بودن *همه* آن را نتيجه


> ميگيريد؟!(تذكر: البته شما گريزي نداريد چون اين لازمة دستگاه فكري هايدگر
> است!)
>
>
>
> پنجم. به ادعاي یونانی­زدگی فلسفه اسلامی، علامه طباطبايي و مطهري و مصباح در
> كتاب هاي فلسفه اشان جواب داده اند.(تذكر: واقعيت اين است كه اصلا يوناني­زدگي

> در كار نيست و اين صرفاً يك *توهم هايدگري* است! يوناني ها *مدوّن و كاشف* منطق
> و فلسفه بوده اند نه *جاعل و واضع* آن ها!)


>
>
>
> ششم. مرقوم فرموده ايد: منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در

> یک معرفت(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان *به سادگی* استفاده کرد و باید
> به بسترهای شکل گیری آن *دقت* کرد.»
>
> خوب اشكالي ندارد! ما مفاهیم را* به سادگی* استفاده نمي كنيم- كه البته نكرده
> ايم- و به بسترهای شکل گیری آنها هم *دقت* مي كنيم – كه البته كرده ايم-. اما
> واقعاً مشكل اين است يا شما مدعي هستيد كه *اساساً نبايد استفاده كنيم* –چه به


> سادگي چه به سختي چه با دقت چه بي دقت! محل نزاع اين است!
>
>
>

> هفتم. شما نوشتيد *«اجماع»* صورت گرفته و حالا مي گوييد *«نظر برخی از محققان
> تغيير كرده است»* !!! «اجماع» كجا، «برخی» كجا؟! همان «برخي» درست است!
>
>
>
>
>
> هشتم. علم جامعه شناسي را از زاويه *مفاهيم «ذاتي» و «عرضي»* نگاه كردم و تفسير


> شما را رد كردم! نكردم؟! گفتم عومل تاريخي و فرهنگي تأثير عرضي دارند نه ذاتي.
> عرض، ذات شئ نيست كه قابل انفكاك از آن نباشد!
>

> (تذكر: *سومين بار* است كه اين استدلال را اقامه كرده ام اما شما آن را ابطال
> نكرديد!)
>
> (پيشنهاد: اگر *تنها همين بند هشتم* را ابطال كنيد بنده از همه ادعاهاي خود


> كاملاً عقب نشيني مي كنم و تمام دوستان را -كه اصلاً نمي دانم چند نفر هستند
> شام مهمان مي كنم!!!)
>


--
http://hermes.persianblog.ir

mahdi jamshidi

unread,
Feb 9, 2011, 7:17:43 AM2/9/11
to islamicsoc...@googlegroups.com, matinmahjoob, mor.teh.ir, maham812002, moh_2...@yahoo.com, m.mohseni, Majid Shamseh, Mohammad Reza Javadi Yeganeh, mehro...@yahoo.com, Mostafa Shahriari, mohamadreza qtaleban, mohammad s. taheri, نور نشر, Borhan Tahlil, zahra fahimi, abbas keshavarz, abbas_a...@yahoo.com, sajad Abdolahi, Ali Taghizadeh, Saeideh Karami, gholamali...@gmail.com, hhose...@yahoo.com, Hanieye Khodadadi, yasershadmani

 

اول. نگاشته ايد: «سواد من  اصولا در حدی نیست  که جریان خاصی آن هم از نوع تولید علمی اش! را نمایندگی کنم.»

بنده هم جرياني را نمايندگي نمي كنم، اصلا عددي نيستم! ولي سرباز قاطع مقام معظم رهبري هستم و به صف دشمن در عرصه جنگ نرم مي تازم. تكليف شرعي ام اين است.

 

دوم. نگاشته ايد: «به دنبال رسیدن به نتیجه خاصی  نیستم.»

بنده خواهان توليد علوم انساني اسلامي هستم، اين تكليف من است ، نتيجه با خداست. و من مأمور به تكليفم نه نتيجه.

 

سوم. نگاشته ايد: «این که میبینید دوستانی در گروه هستند  ولی وارد بحث نمی شوند به همین خاطر است که این مسائل به سادگی که اینجا دنبال می شود نیست( که شاید نیشخندی هم حواله کنند...) که اگر اینطور بود تا حالا آن علم و معرفتی که مدعی هستیم توسط بزرگتر از ماها ! ساخته و پرداخته شده بود.»

اما پاسخ:

الف. بنده در مورد نكاتي كه گفتم 10 سال است كه مطالعه و فكر كرده ام، زحمت كشيده ام، شب نخوابيده ام، تحقير شده ام، آب و بيسكويت ساقه طلايي خورده ام ...!!! شما مي گوييد «به سادگي»!!!

ب. بزرگ­تر از ما چه كساني هستند؟! كچويان؟ پارسانيا؟ فياض؟ افروغ؟ ....؟ حرف من را باور نمي كنيد و آن را اهانت قلمداد خواهيد كرد ولي اگر نظام روي «معلولان ذهني» سرمايه گذاري كرده بود بيشتر نتيجه مي گرفت!!! حضرات با بودجه بيت المال خارج از كشور تحصيل كرده اند يا در داخل حقوق آنچناني گرفته اند اما خروجي كارشامن پس از سي سال، تازه غرب­نگاري و توصيف­گري است!!! بندة كچلِ خنگِ دهاتيِ حقير و ... در اين مدت كم، حرف هاي بهتر و بيشتري از آن ها براي گفتن دارم!!! بت تراشيده ايم از كساني كه پس از سي سال هنوز مي گويند «بايد هستي را جور ديگر ديد»! خسته شديم از اين تكرار مكرارت و نشخوار كليات و نفي موهومات! تشنة «يك سطر» حقيقتيم! كجاست استاد مطهري كه در سال 56 «مراحل اساسي سير انديشه در جامعه شناسي» را خوانده و نقد هم كرده بود؟

 

سوم. نگاشته ايد: «به نظرم بحث  دچار حاشیه شده».

بله، حقير چند بار تذكر دادم.

 

چهارم. نگاشته ايد: «سعی میکنم از بحث اجماع و... بگذرم.».

اگر ميخواهيد اثبات نكرده بگذريد، بگذريد! من حق اجبار ندارم!

 

پنجم. پرسيده ايد: «این ذاتی که شما برای علوم قائلید چیست؟».

الف. ذاتيات:

نوع: جامعه شناسي

جنس بعيد: علم

جنس متوسط: علوم انساني

جنس قريب: علوم اجتماعي

فصل: مطالعه جهان اجتماعي(موضوع)

ب. عرضيات:

مطالعه مدرنيته/ رويكر تجربه گرايي/ رويكرد تفسيرگرايي/ رويكرد عامليت گرايي/ رويكرد ساختارگرايي و .....

(تذكر: اين فقط نظر بنده نيست.)

 

ششم. نگاشته ايد: «از عقل فرا زمانی و مکانی ای صحبت میکنید که یونانیان آنرا کشف نکردند

فقط صورت بندی کردند.»

نه! كشف كردند! اكتشافي است نه اعتباري!

 

هفتم. نگاشته ايد: «در ابتدا بهتر است عقل را تعریف کنید؟».

تعريف كردم!

 

هشتم. پرسيده ايد: «اگر تعریفتان همانطور که گفته اید قوه استدلال باشد مبنای این استدلال چیست؟ منطق صوری است؟ منطق دیالکتیکی است؟ منطق فازی است؟»

منطق صوري.

 

پنجم. پرسيده ايد: «خود منطق که معیار استدلال است در زمانها وفرهنگهای مختلف متفاوت شده پس چگونه عقل فرا تاریخی است؟»

مقام «ثبوتـ» با مقام «اثبات» تفاوت دارد. از همة «هست» ها نميتوان «بايد» استنتاج كرد! مثل اين است كه بگوييد اكنون اديان در عالم واقع متعدد هستند پس همه حق هستند و معياري براي قضاوت و ترجيح نيست! يا چون حدود حجاب در جوامع مختلف است پس نميتوان به حق در اين زمينه دست يافت! شما به عنوان يك مسلمان بايد در اين موارد، جزمي و قطعي فكر كنيد هر چند تكثر و تعدد مي بينيد.

 

نكات پاياني:

الف. چرا شما «سوال» ميپرسيد اما «پاسخ» نميدهيد؟!!!

چرا فقط بايد من در معرض سوال قرار بگيرم و مرتب دفاع كنم؟!!!

چرا شما از سوال هاي من «عبور» مي كنيد؟!!!

به نظر شما «سوال پرسيدن» از «جواب دادن» راحت تر نيست؟!!! هست؟ بله، هست.

 

ب. بنده پنجشنبه ها و جمعه ها قادر به ارتباط اينترنتي نيستم. تا شنبه.

 

 

yaser shadmani

unread,
Feb 13, 2011, 4:22:42 AM2/13/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22 خرداد
واکاوی دوران گذار عدالت
خبرنامه دانشجویان ایران: پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22 خرداد با حضور در جمع اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل در اردوی جهاد اکبر به واکاوی مقوله عدالت و بایدها و نباید های مربوط به آن پرداخت.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، متن کامل سخنرانی وی به شرح ذیل است::
موضوع بحث ما عدالت و حرکت از نو است آنچه امروز در شرایط سیاسی اجتماعی قابل بحث است و اگر از یک زاویه دید جامعه شناسی به موضوع نگاه کنیم می توانیم در مورد موضوع عدالت بگوییم که در حال گزار است.
گفتمان در حال گذار به چه معناست؟ بدین معنا که این گفتمان نه در نقطه اوج و لطافت و جذابیت خود قرار دارد و نه رو به افول است.
 آن روزی که یک دولت با این شعار روی کار آمد این شعار بسیار جذاب بود از آن روز تا به حال پنج سال گذشته  و به دلایلی مثلا ناکارآمدی ها عدم پایبندی ها این گفتمان در حالت گذار قرار گرفته است یعنی دو اتفاق میتواند برای این گفتمان بیافتد یعنی اینکه یا افول کند و به گفتمان دیگر تبدیل شود همچنان که سایر گفتمانهای گذشته رو به افول رفت در دوره سازندگی و توسعه اقتصادی که گفتمان غالب بود در یک مرحله ای در اواخر دولت آقای هشمی رو به افول رفت و به گفتمان آزادی یا اصلاحات یا توسعه سیاسی تبدیل شد بنابراین گفتمانها میتوانند مرگ و حیات داشته باشند بعد دوران سازندگی هم گفتمان ازادی جز جذابترین و بهترین شعارها بودند بعد از دوم خرداد و فضهی عمومی را تحت تاثیر قرار داد ولی این گفتمان نیز در دوره دوم دولت آن موقع رو به افول رفت و گفتمان رقیب آن شد گفتمان غالب و گفتمان جامعه شد گفتمان عدلت .حال سوال این است که آیا این گفتمان نیز قابلیت افول دارد یا خیر؟ آری این گفتمان نیز مانند سایر گفتمان ها قابلیت افول و تغییر را دارد .
 

بخش های دانشجویی و نخبگانی و هنری و ... می تواندآگاهانه و مدبرانه این گفتمانرا باز تولید کنیم.یعنی اجازه زوال به آن ندهیم و گفتمان را درعرصه اجتماعی آن را زنده کنیم و یا می توانیم شرایطی را به وجود آوریم که این گفتمان هم جای خود را به گفتمان دیگری دهد.
حال این عدالت و شعار که در حال گزار است چرا ما باید نسبت به آن دغدغه داشته باشیم ؟ چرا در قبال گفتمان های قبلی این جمع تشکیل نشد برای احیای گفتمانها؟ این مساله باز می گردد به اصل عدالت در اسلام و نظام اسلامی .
هرحکومتی که در دنیا وجود داشته باشد شما می توانید دوتا پرسش اساسی از آن حکومت بپرسیم.
1- مشروعیت و حقانیت آن حکومت .
یعنی ما که داریم در این حکومت زندگی می کنیم و تحت سلطه آن هستیم چه مقدار این حکومت از حقانیت و مشروعیت برخوردار است؟
2-این حکومت چه مقدار از کار آمدی و پیشرفت برخوردار است یعنی قدرت و توان پیشرفته شدن آن حکومت چقدر است؟
این دو سوال از کلیدی ترین پرسشها در مورد هر حکومت و نظام است .اگر این دو سوال را در پیش روی نظامی که براساس اسلام پایگذاری شده و ادامه حکومت امیرالمومینین است بگذاریم پاسخ چیست؟
وقتی از مشروعیت این نظام سوال می پرسیم به چه جوابی می رسیم؟و شاخص حقانیت نظام اسلامی چیست؟راجع به مشروعیت حرفهای زیادی زده می شود در حوزه فلسفی سیاست بحث های زیادی درباره مشروعیت حکومت زده می شود اما لب مطلب در فقه شیعه این است که اصل مشروعیت همان عدالت است .
اگر می خواهیم ببینیم که حکومتی که دارای مشروعیت هست یا نه باید ببینیم آن حکومت دارای عدالت است یا نه
امیرالمومنین زمانی که مردم به او هجوم می آورند که حکومت را بپذیرد و حجت می آورد یکی اجتماع مردم و دیگری آنکه خداوند از خردمندان و دانشمندان تعهد گرفته است در سیری و گرسنگی مردم سکوت نکنید. این جمله پایه ورود ایشان به عرصه حکومت است و این را پایه عدالت و پیشرفت قرار می دهد شما در ادبیات امیرالمومنین جملات زیادی درباره حکومت و قدرت و مذمت آن شنیده اید الفاظی چون آب بینی بز.
 پس چرا امیرالمومنین حکومت را می پذیرد آیا نشانه قدرت طلبی امیرالمومنین است ؟ خیر بلکه بخاطر عهدی است که با خدا بسته است .
در مورد پرسش دوم و اینکه کارآمدی حکومت اسلامی را از کجا باید بسنجیم و شاخص اصلی در این باره چیست؟ درمورد کارآمدی و پیشرفت هم موضوع عدالت شاخص قرار می گیرد نتیجه آن می شود که حکومتی همانقدر دینی ، اسلامی و حق است که عدالت داشته باشد هر میزان که حکومت عادلانه تر است پیشرفته ، کارآمد و مشروع تر است .
هر چقدر که از این میزان فاصله بگیریم بالاخص در جهت گیری ها هرچقدر از شعار اصلی فاصله بگیریم به همان میزان غیراسلامی هستیم.
این بدان معناست که حکومتی هرچقدر در شاخص های تولید ناخالص ملی، توسعه اقتصادی و ... عددهای بزرگی داشته باشد ولی از نظر شاخصه عدالت در حد پایینی قرار بگیرد به همان میزان غیر پیشرفته و غیرمشروع است.
فرق ما با الگوهای سرمایه داری در همین نکته است حال چرا باید از این گفتمان حمایت کنیم یک جنبه مهمش همین است.
جنبه دوم اهمیت عدالت در این است که ارزش عدالت یک ارزش مادر و فرادستی است یعنی همه ارزشها ذیل این ارزش تعریف می شود .
يعني در سلسله ي ارزشهايي كه يك جامعه ممكن است داشته باشد  همه ي ارزشها به موازات يكديگر نيستند  سلسله ارزشها ارزشهاي اصلي هستند ارزش برتر هستند عدالت براي ما ارزش برتر است ارزشهاي مادر يا ارزشهاي برتر چه اهميتي براي ما دارند به لحاظ واقعي اهميتشان به اين است كه به ميزاني كه شما در ارزش مادر توفيق پيدا كنيد در ساير ارزشها هم رشد مي كنيد و به ميزاني كه در ارزشهاي پايه دچار خسران و زيان بشيد به همان اندازه سلسله ي ارزشي شما تضعيف مي شود در واقع اگر شما به ارزشهاي ديني ديگر هم معتقد هستيد بسياري از آن ارزشها در خود آن ارزشها وضعيتشان تعيين تكليف نمي شود بر مي گردد مي بيند در ارزش فرادستي وضعيت چگونه است يكي از اين ارزشها كه دغدغه  داريد و برايتان ملموس است  امر حجاب و عفت و حيا و حريم، اخلاقي جامعه است.
خوي اينها در ستون اخلاقي شما است  خود حجاب و پوشش،بخشي از اين مسأله به حجاب بر مي گردد يعني شما با مكانيسم هايي از نظر تفكري تربيتي از نظر كار فرهنگي مي توانيد مديريت كنيد.
آن كه در خود مسأله هست در مسائل بالاتر است در دوران جنگ در مسأله سازندگي مجموعه اي كه دولت را   اداره مي كنند به عنوان جريان حاكم اينها ظاهرا هيچ معارضه اي با ارزشهاي اسلامي و با حجاب و پوشش ندارند كاملا در دولت اول رعايت مي شود براي همين است وقتي در دوم خرداد آن اتفاق مي افتد جامعه شوكه مي شود ضامن شرايط چيست؟
تدبير درست مي خواهد رئيس مجلس و رئيس جمهور و نماينده ها و استاندارها و همه همين ها هستند خوب هيچ مشكلي وجود ندارد، پس چرا دوم خرداد مي شود چون در سلسه ارزشي جامعه تغيير دارد رخ مي دهد و اين تغيير
ناشي از تغيير ارزش مادر در اين سيستم سياسي  است اين تحول در ارزشهاي پايه تغيير در ارزشهاي پايين دستي را هم در پي د ارد ارزش هاي ديني كه كنار گذاشته شد و ارزشهاي مادي اصلي شد و در ارزشهاي مادي ثروت مسأله اصلي شد يعني ثروت ارزش برتر شد آن وقت طبقه ي ارزشمند جامعه، طبقه ي ثروتمند  جامعه خواهد شد.
طبقه اي كه جامعه حالا ديگر از آن تأثي مي كند و تقليد مي كند آن طبقه، طبقه ي مد ساز است. مدها را چه كسي شكل مي دهد آن طبقه اي كه طبقه ي مسلط جامعه است وقتي كه ارزشها را جابه جا كردي قبلا كه ارزشها شهادت و ايثار بود رزمنده مورد احترام بود، كسي كه برادر شهيد بود مورد احترام بود، كسي كه مادر شهيد
بود مورد احترام بود، وقتي ارزشهاي پايه عوض شد ثروت شد ارزش اصلي جامعه، همه ي گرايشهاي اجتماعي به سمت كسب ثروت مي رود همه تمايل دارند كه ثروتمند تر شوند، آن وقت ثروتمند شدن يعني تجمل گرايي چون نيازهاي بشر محدود است با اين ثروت چه بايد كرد؟
صرف تجمل گرايي مي شود كدام طبقه مي تواند همچين كاري را كند؟ طبقه اي كه صاحب ثروت است طبقه  ي ثروتمند كه طبقه ي مسلط جامعه شد از نظر "life style" چه نوع سبك زندگي دارد، معمولا تقيد به دين و ارزشهاي ديني در آن جامعه  نسبت به متوسط جامعه چه قدر است؟ كمتر است يا بيشتر است؟
زماني كه اينگونه شود آن وقت دغدغه اين افراد دغدغه ي جامعه مي شود هركسي بخواهد بگويد من مهم هستم من ارزشمند هستم بايد يا آن ثروتي كه دارد به دست بياورد كه خوب موقعيتش براي تمام افراد جامعه وجود دارد؟
همه دوست دارند ارزشمند باشند در جامعه، محترم باشند آن وقت که این شد ارزش مادر، ارزش اصلی آن وقت همه می روند به سمت آن و چون امکان آن برای همه فراهم نیست، رشوه و پارتی بازی و فساد اقتصادی مسئله عادی جامعه می شود واز این طرف  برارزش های اخلاقی چه تأثیری می گذارد؟بستگی دارد طبقه مسلط بر جامعه چه قدرمسائل اخلاقی را رعایت می کند حال در مسئله پوشش و حجاب، این بخش از جامعه چه قدر به آن تعهد دارد به لحاظ جامعه شناسی، کمتر از متوسط جامعه است یا بیشتر از آن.
 بنابراین یک خانم یا آقا وقتی می خواهد ارزشمند باشد ،یا باید پولش را داشته باشد یا خودش را شبیه این طبقه کند. آن وقت می گوید مانتو و روسری به این شکل و اندازه قیمتش چه قدر می شود، برآورد می کند که ما ماشین رز رز و خانه ی ویلایی و شمال شهر که نمی توانیم داشته باشیم پس ما خود را شبیه این طبقه ارزشمند در جامعه
می کنیم  و وقتی که در خیابان راه می رویم این ها را ننوشته است که پدرمان کیست، با آن پوشش به من احترام گذاشته می شود چون فکر می کنند من ازآن طبقه هستم.
پس اگر آن ارزش مادر و پایه در جامعه دست کاری شد سایر ارزش های شما هم تغییر می کند.در دوره اصلاحات شیب آن تندتر شد اما همین که دولت آقای احمدی نژاد بر سر کار آمد به دلیل تغییر در ارزش پایه، آمدن شعار عدالت به صحنه اجتماعی،شاید آن فضا به کلی برطرف نشد، اما شیبی که درحال حرکت بود، کندشد،شییب گرایش به ارزش های غربی، غربگرایی هم در سبک زندگی"لایف استایل" هم در حوزه فکری و اندیشی شیب آن کند شد.
این تغییر ارزشی، ارزش مادر در سایر حوزه ها تغییر داد.حال رئیس جمهور آمدم، مستضعف بودن ارزش شد، قبلاً چه بود، اگر یکی مثل مدیرها ماشین گران قیمت نداشت و محافظ نداشت راننده نداشت دفاتر آنچنانی شبیه آنچه که در شهرداری تهران بود نداشت به او در مدریت چه می گفتند، خیلی خیلی آدم بی عرضه ای است، ضعیفی است.
وقتی شاخص های مادر عوض می شود همان مواردی که در دهه های اول ارزش بود آن وقت مرتباً سرمایه دار برای آن که در جامعه آن هم احساس ارزش کند و جامعه او را طرد نکند بنزها و شورولت ها را در پارکینگ می گذاشت و اینها نمادین بود و با پیکان رفت و آمد تا بگوید ما هم مثل شما هستیم و از طبقه عادی جامعه هستیم.
آن وقت این ارزش می شود و آنی که ارزش است تبدیل به ضد ارزش می شود پس نکته دوم می شود ارزش مادراست.
نکته سوم برای اهمیت مسئله عدالت و چرا باید دغدغه این گذار را داشته باشیم، ارزش گفتمانی عدالت هست. عدالت یک ارزش گفتمانی برای جامعه ما است، یعنی توانسته در شرایط اجتماعی و سیاسی خاصی از طرف جامعه رای  بگیرد یعنی اقبال عمومی با او وجود دارد .حال ارزش گفتمانی چیست؟
یعنی اینکه  وقتی می گوییم موضوعی گفتمانی در جامعه شده است و یا باید بشود معنای آن چیست، معنای آن این است که باید دغدغه اصلی جامعه بشود،مطالبه اصلی شعار اصلی خواسته اصلی زاویه دید اصلی برای  ارزیابی مسائل. یعنی فراگیری آن شعار یا آن ارزش در طبقات مختلف جامعه به معنای اینکه آن گستره وسیعی و اکثریت داشته باشد.به این می گویند که ارزش گفتمانی دارد یعنی از لحاظ سیاسی اجتماعی در شرایط جامعه در سطح بالایی قرار دارد.اکنون عدالت برای ما یک ارزش گفتمانی است.
گمنام ترین کاندیدا  در سال 84 ،گمنام ترین کاندیداست کسی که رئیس جمهور شد ،یعنی این ارزش گفتمانی است که می تواند یک فرد حتی اگر گمنام ترین باشد به دلیل اینکه یک ارزش اجتماعی و گفتمانی است می توان اگر خودش را حامل این پیام نشان داد مصداق این گفتمان نشان داد دغدغه ها و مطالبه ها به نفع عدالت شکل گرفت رای ها به نفع او در صندوق ریخته شود و پیروز شود پس عدالت برای ما ارزش گفتمانی هم است.
پس این شد سه نکته و سه عنصر اصلی در توجه به مسئله عدالت و جرا ما باید نگران این دوره گذار باشیم. خوب راجع به مسئله عدالت ما از اول انقلاب چون، عدالت مسئله اصلی بود در گفتمان انقلاب در شعارهای امام در کلام امام ،فقر و غنا یا مستکبر و مستضعفین بود. کوخ نشینان و کاخ نشینان.
ادبیات تضادی که امام می ساخت چون سر آن به مسئله عدالت ختم می شد وقتی از مسئله اسلام آمریکایی و مشخصات اسلام آمریکایی می گوید، همین اسلامی که می گوید عدالت، اما بی توجه به مسئله ظلم بی توجه به مسئله استکبار وقتی مظهر خارجی برای ظهور بی عدالتی است بی توجه است و اسلام ناب را واجد این شرایط می داند.
خوب در دهه اول، پس این شد مسئله اول بحث مسیری که تا اینجا آمدیم چه بود، در دوحوزه ورود پیدا کردیم.خوب دهه اول تحت تأثیر گفتمان انقلاب و عدالت بود. مسئولین از طریق جهاد سازندگی به شهر های ختلف و روستاها توجه داشتند؛ مسئولین ساده زیست هستند حتی تصمیمات اقتصادی که گرفته می شود چه درست و چه غلط تحت تأثیر گفتمان عدالت می باشد.
مشکلات ما درباره ی عدالت بعد از جنگ شروع می شود در دوران سازندگی اتفاق بزرگی افتاده است که اتفاقات دیگر از این تأثیر گرفته اند. یعنی کنار رفتن ارزش و گفتمان عدالت و جایگزینی ارزش هایی مثل ثروت و قدرت به عنوان ارزش عمومی جامعه. در این مقطع مجموعه انقلابی در برخورد با انحراف در ارزش های اصلی انقلاب شروع کرد به انجام یک سری فعالیت. اولین کاری که انجام شد حفظ و زنده نگه داشتن ارزش های انقلاب، شعارهای انقلاب در فضای ذهنی جامعه و در محیط های رسانه ای بود که مانع از نهادینه شدن این ارزش های انحرافی در روح عمومی اجتماع شمرد و تبدیل به شاخص اصلی شود.سخنرانی مقام معظم رهبری با موضوع عوام و خواص یکی از این موارد است که ایشان به دنیا طلبی خواص که علت اصلی انحرافشان است؛ می پردازند.
دومین کاری که انجام می شد مدیریت برای کاهش هزینه های این تغییر ارزش ها در فضای اجتماعی در دو دهه ی قبلی انقلاب است یعنی به فروپاشی نظام جمهوری اسلامی منجر نشود.
سومین کار برخورد انتقادی و سلبی با پدیده های ضد عدالت و برابری و فساد انگیز می باشد؛ مثلا تجمعات فراوان در سطح شهر برای برخورد با سیاست های اقتصادی دولت اصلاحات . نوع برخورد ما در این شرایط صرفا سلبی و انتقادی بود .
چهارمین اقدامی که در این شرایط انجام شد این بود که بستر برای ایجاد تغییر در گفتمان حاکم بوجود بیاوریم و گفتمان انقلاب را زنده نگه داریم و در شرایط اجتماع بسطش دهیم تا شرایط برای بازگشت گفتمان انقلاب به صحنه
اصلی خودش و به صحنه حکومت و مدیریت کشور فراهم شود و بزرگترین کار را در این زمینه مقام معظم رهبری انجام می دادند.
آنها تسلیم و منفعل شرایط موجود نشدند و شرایط را به گونه ای آماده کردند که گفتمان انقلاب امکان بازگشت به بستر حکومت را پیدا کند. وقتی دولت آقای هاشمی تمام شد دو دهه از انقلاب اسلامی گذشته بود مقام معظم رهبری شعار دهه سوم انقلاب را نوسازی معنوی با استقرار کامل عدالت گذاشتند که در واقع دو نقطه ی منتقدانه به شرایط گذشته بود یعنی ما دو جا آسیب دیدیم یکی از لحاظ معنوی و دیگری به لحاظ عدالت.
عناصری مثل آقای رحیم پور ازغدی در ساختن شرایط اجتماعی سیاسی کشور برای بازگشتن عدالت به موقعیت اولی خود نقش بسزایی را ایفا کرده اند.
جریان دانشجویی مهمترین شعار و مطالبه اش مسئله عدالت بود و اتفاقا مقام معظم رهبری پیغام مهمی در این رابطه به دانشجویان دادند تا شعار عدالت را پرچم اصلی خود قرار دهند. کارهایی که تا الآن بیان شد منجر به این شد که شرایط اجتماع معطوف مسئله عدالت شود و سال 84 آقای احمدی نژاد پرچم و شعار عدالت را در جامعه بلند کرد، جامعه هم که این شعار را در ذهن خود پرورانده بود و آماده بود برای پذیرفتن کسی که این شعار را می دهد تا از طریق او شعار عدالت به میدان حکومت برگردد.
الآن 5سال از آن سالها گذشته و ما در رابطه با مسئله عدالت با سه مورد روبرو هستیم. اول وضعیتی که ارزش مورد نظر که اینجا عدالت است؛ ارزش مقبول و فراگیر جامعه شود و جامعه دغدغه هایش و مطالباتش ارزش عدالت شود که اگر خواست خوب و بد را مشخص کند با ارزش عدالت محک بزند.
دوم آیا این ارزش مورد قبول جامعه است؛ ارزش حاکم بر حکومت و شرایط حاکمان هست یا فقط یک ارزش سیاسی اجتماعی در سطح جامعه است.
سوم وضعیتی است که به آن وضعیت گذار گویند که ارزش عدالت باید کارآمدی خود را نشان دهد. يعني ارزش عدالت الان بايد كارايي و كارامدي خودش را نشان دهد ما الان در اين وضعيت هستيم چون براي هر ارزش دو حالت اتفاق مي افتد اگر بخواهند ارزشي را قبول كنند يا نكنند دو حالت اتفاق مي افتد دليل اولش اين است كه اين ارزشي كه شما مي گوييد چيز خوبي است يا نه خوب حالا ما قبول كرديم ارزش خوبي است حالا اين ارزش قابل تحقق هست يا نه؟امكان پذيرهم هست يا نه؟يعني از امكان تحقق آن ارزش سؤال مي كنند.
ما الان در ان وضعيت هستيم
اگر عدالت و ان شعارها و حرفها كه زده شد محقق نشود به يك ايدئاليسم متهم مي شود ليبرال دموكراسي مي گويد  كه اين حرفها خيالي است دعواي انها با عدالت اين است كه عدالت امكان تحقق ندارد خوب حالا شما در اين شرايط قرار داريد ديگر روش انتقالي هم از عدالت نمي توانيد داشته باشيد الان موقع عمل است حالا اين حرفي كه زديد بايد محقق شود اينجاست كه مي گوييم عدالت از نو ،اينجا عدالت در حال گذار است .
ما الان در وضعيت سوم هستيم زماني كه  ارزش عدالت الان بايد كارايي و كارامدي خودش را نشان دهد ما راجع به عدالت الان كار زياد كرديم اگر بخواهيم از وضعيت گذار را تبديل به وضعيت باز توليد گفتمان و بازگشت به صحنه سياسي شود ديگر روندي كه در گذشته داشتيم را نبايد ادامه دهيم بايد در روند هاي گذشته ،ادبيات گذشته و محورهايي كه گذشته داشتيم تجديد نظر كنيم.از نو بايد در مورد عدالت بيانديشيم حرف بزنيم  تصميم بگيريم و عمل كنيم.
نكته اي كه وجود دارد آن تصميمي كه  از عدالت مي خواهيم ارائه دهيم چيست؟ و آنچه كه مي خواهيم از عدالت نشان دهيم بين اينها ارتباط تنگاتنگ است. يعني انتظاراتي كه ما از عدالت ارائه مي دهيم باعث ارزيابي آنها و اقداماتي كه ما انجام دهيم مي شود اقداماتي كه ما به نفع عدالت يا عليه جرم و فساد مي كنيم باعث پيشرفت تئوري شما هم مي شود يعني اگر در حوزه‌ي عمل اتفاقي بيافتد بعدا ديگر جنبه ي تئوريش را هم از دست خواهد داد و ديگر گوشي براي شنيدن حرفهاي شما وجود نخواهد داشت چند محور عدالت را توضيح مي دهم در پيگيري مسأله عدالت در مواجه با مسأله عدالت در آنچه موضع گيري مي كنيم و تصميم مي گيريم در آنچه كه بيانيه مي‌دهيم در آنچه كه قضاوت و داوري مي‌كنيم بايد مراقب باشيم مسأله عدالت را به عنوان يك آرمان طرح كنيم و عدالت محدود به افراد و اشخاص نكنيم يعني اگر عدالت  تبلور پيدا كرد در يك فرد يا يك گروه سياسي يا جريان سياسي، آن وقت همه ي اتفاقاتي كه براي عدالت مي افتد وابسته به اين است كه آن فرد چه مي كند ديگر عدالت از دست ما خارج مي شود پس بايد مراقب باشيم اتفاق شخصي كردن عدالت اتفاق نيفتد يعني جوري حرف نزنيم وموضع و تصميم نگيريم  كه در تصور سياسي جامعه عدالت مساوي با يك فرد باشد كه آن فرد هر كاري كرد تاثير گذار بر ارزش عدالت باشد  يعني آن فردي كه الان رئيس جمهور ما است و با شعار عدالت بر سر كار آمده در جاي خود محترم است اما عدالت مهمتر از افراد و اشخاص  است عدالت بايد آرمان ما باشد نه كالبد يك آدم.كه اگر اينگونه شد آن فرد هر چه كرد ما بايد از آن دفاع كنيم.
وقتي اين اتفاق افتاد و عدالت مساوي فرد شد و چون ما طرفدار عدالت هستيم و ان فرد اقدامي انجام دهد و مثلا يكي را مي كند معاون اول همه بايد بگوييم خوب بريم توجيج درست كنيم كي گفته ايشان اين شكليه؟ مگر سند داري؟ و يك فضاي رسانه اي درست كنيم .چون او را كالبد عدالت كرديم بايد برويم دنبال توجيح .عدالت بايد ارزش اصيل باشد و نه ابزاري. بايد جوري در فضاي سياسي عمل كنيم كه همه بفهمند ارزش عدالت ارزش اصيل است نه ابزاري.
بین شخص و آرمان باید تفکیک قائل شویم باید در کل مواجهمون این نکته را مورد توجه قرار دهیم دومین نکته این است که عدالت با آن نکاتی که ذکر شد باید برایتان ارزش اصلی و ارزش مادر باشد نه ارزش ابزاری .
باید جوری در فضای جامعه و وبلاگی عمل کنیم که همه متوجه بشوند ارزش عدالت برای ما یک ارزش اصیل است. ارزش اصیل به این معناست که تمام حوادث و وقایع براساس آن تنظیم می شود در آنجاست که اگر شما کوچکترین اتفاقی را بر ضد عدالت مشاهده کردید جنجالهای بزرگ رسانه ای ایجاد می کنید . حال تهدید بزرگ آن است که یک اتفاقی در آن اردوگاهی که علم عدالت را در دست دارد ضد عدالت بیفتد آنجاست که همه آن اتفاق را توجیه می کنند این به این معناست که ارزش اصیل برای عدالت قائل نیستند و این یک نگاه ابزاری به گفتمان عدالت است به آن معنا که جامعه خواهان عدالت است و ما برای همراه کردن جامعه از گفتمان عدالت استفاده می کنیم و بعد از آن که قدرت را بدست آوردیم دیگر با عدالت کاری نداریم ، این نگاه ابزاری را در چندین موضوع می توانید ببینید کسانی که در مسائل کوچک بسیار سختگیرند ولی در مسائل بزرگتر که مربوط به خودشان می شود از عدالت چشم پوشی می کنند . لذا باید در مواجهه خودتان با عدالت اصیل عمل کنید. وظیفه دانشجو آن است که هرجا دید یک کسی با عدالت ابزاری برخورد می کند و از آن برای پیشبرد منافع خود استفاده می کند باید با آن مبارزه کند.
سومین نکته در باب مسئله عدالت توجه به پیچیدگی مسئله عدالت است . تحقق عدالت یک مسئله سخت و پیچیده است، عدالت به آن معناست که از کسانی که حقوق مردم را به ناحق تصاحب کرده اند حق محرومان را مطالبه کنیم. پیشبرد عدالت به عقلانیت بستگی دارد و شاخص عقلانیت آن است که بتواند مسائل اصلی را از فرعی تمیز دهد و هم بتواند در تصمیم گیری ها از آن استفاده کند و بتواند تصمیم گیری ها حاشیه را از متن تشخیص دهد اگر در غیر این صورت پیش برود عدالت تبدیل به یک جنبش کور می شود وقتی عدالت در مسئله سیاست مطرح می شود شما اگر به فردی که مثلا معاون اول رئیس جمهور است و خلاف عدالت رفتار می کند باید برخورد کنید و خواهان برکناری باشید و جنبشی را علیه او راه اندازی کنید آیا این به معنای عقلانیت در عدالت است؟
یک اشتباه دیگر که در این زمینه رخ می دهد آن است که ممکن است مسئله ای که اتفاق می افتد اتفاق اصلی نباشد  و ما آن را تبدیل به اتفاق اصلی کشور کنیم .
نکته چهارم در موضوع عدالت آن است که بدانیم عدالت یک موضوع نسبی و تدریجی است یعنی تحقق عدالت امری مطلق نیست مثلا آقای احمدی نژاد شعار عدالت دارد و الآن 4 سال از ریاست جمهوری گذشته برویم سراغش که عدالتت کو؟ چرا بی عدالتی ها است ؟ چرا فساد اخلاقی است ؟ و در آخر چرا این شعار محقق نشد ؟ این یعنی تصور غلط از عدالت لذا این موضوع تبدیل به یک آرمان خواهی کور می شود و در آخر تبدیل به یک ناامیدی می شود و کلا به این نتیجه می رسند که عدالت قابل دسترسی نیست مهمترین مسئله امروز که در مرحله سوم یعنی تبدیل شعار به گفتمان حکومت هستیم این است که آیا این گفتمان کارآمدی دارد یا خیر؟
در صورتی که روحیه یأس و ناامیدی در قبال کارآمدی گفتمان ایجاد شود به طور کل جامعه قید عدالت را می زند عدالت یک مسئله نسبی و تدریجی است در این جاست که مسئله صبر و استقامت مطرح می شود یعنی با کوچکترین مسئله ای که ضد عدالت به وجود آمد از کوره دربرویم نمی توانیم عدالت را در جامعه تحقق بخشیم پنجمین نکته در مورد مسئله عدالت این است که عدالت در کشور ما بیشتر در دو حوزه سیاسی و اقتصادی مطرح می شود . مسئله اصلی این است که ما با این ادبیات نمی توانیم از این مرحله عبور کنیم راهکار این است که در سه حوزه ورود پیدا کنیم اول هنر دوم رسانه  و سومی برخورد اندیشه ای یعنی فکر عدالت خواهانه.
لذا باید با این ابزار عدالت را در سطح جامعه عمق ببخشیم . مثلا فیلم مختارنامه و تأثیری که در بصیرت دهی بر عموم جامعه دارد بررسی کنید به عمق تأثیرگذاری هنر در اندیشه افراد پی خواهید برد پخش یک فیلم سینمایی یا تلویزیونی تأثیری برابر با چندین سخنرانی را دارد .ما باید هنر را در خدمت عدالت به صحنه بیاوریم مثلا سریال حضرت یوسف تا 85 % مخاطب داشته است یعنی ما می توانیم در قالب فیلم حرفی را بزنیم با حداکثر مخاطب و تأثیرگذاری ، در حالی که یک سخنرانی را ممکن است چند ده نفر گوش دهند و نمی دانیم که واقعا تأثیر سخنرانی در چه حد است؟
لذا یک مواجهه ی قوی و تأثیرگذار برای عبور از مرحله گذار است بنابراین مرحله گذار ورود به عرصه هنر است .
 


It's here! Your new message!
Get new email alerts with the free Yahoo! Toolbar.

Rasool Joharei

unread,
Feb 13, 2011, 2:30:05 PM2/13/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
با سلام خدمت همه دوستان
قصد ورود به بحث به نحوي مجدانه را ندارم؛ ليکن چند نکته به ذهنم آمد که مطلوب ديدم از تيغ تيز نقد دوستان بگذرد؛ چه در آن صورت 
هم سؤالات و هم برخي پاسخ ها روشن تر خواهند شد.
الف. جامعه شناسي به عنوان يک علم ( با هر تعريفي از علم) در پاسخ به مسائلي به وجود آمده
و به موازات تغيير شکل مسائل پيش رويش، صورت هاي متفاوت و متنوعي به خود گرفته که گاه 
وصف تضاد شايسته آن صورتهاست.
ب. فرايند حل مسئله( که آن را معرفت نام مي نهند) در هر عصر و مصري رنگ و بويي دارد. به واقع 
نه پيش از رنسانس و در دوره ميانه چنين معرفتي( از نوع ساينس)  
وجو داشته و نه حتي قبل از يونان
ج. نگاه فرهنگي -تمدني به مسائل بسيار راه گشاست.چه اين گونه نگاه به امور 
ما را  از اسارت و به دام افتادن مقبولات و مشهورات زمانه رها مي سازد.و اسباب 
خودآگاهي تاريخي ما خواهد بود. علم مدرن و به خصوص جامعه شناسي محصول 
و مولود تمدن جديد غرب است. و نه در تمدن ماقبل مدرن( قرون وسطي) جايگاهي داشته و نه 
حتي در تمدن هاي پيش از آن در غرب و در غير آن.
د. نگاه متفاوت مسئله را متفاوت مي بيند و راه حل آن را نيز. اگر معتقد به مادي بودن مباني علم جدي هستيم( که هستيم)
 بايد در اين امر نيز تأملي داشته باشيم که مباني و غايات ماديگرايانه علم مدرن از آن علوم مستقل نيستند.حلول نگاه ماديگرايانه نه 
صرفاً در مباني فلسفي و متافيزيکي اين علوم که در تارو پود اين نوع از معرفت تنيده شده است. و صرف دستکاري در مباني 
آنها ، ره به مقصود نخواهد برد. و چه بسا دچار التقاط نيز شويم.
با آرزوي موفقيت 
رسول جوهري



From: Mohammad Rahmati <rahma...@yahoo.com>
To: islamicsoc...@googlegroups.com
Sent: Mon, February 7, 2011 10:01:06 PM

meysam mahdyar

unread,
Feb 17, 2011, 3:26:19 PM2/17/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
سلام برادر جمشیدی!
باز هم سعی می کنم از حواشی نوشته هایتان بگذرم.
اما گفته اید:
ذاتيات:

نوع: جامعه شناسي

جنس بعيد: علم

جنس متوسط: علوم انساني

جنس قريب: علوم اجتماعي

فصل: مطالعه جهان اجتماعي(موضوع)

-------------------------------
1- این نوع (جامعه شناسی)که شما در نظر گرفته اید حاصل یک فرایند تاریخی
است و خنثی نیست. و بار ارزشی زمانی و مکانی دارد. دلایلم را برایتان
قبلا هم نوشتم(یا در وبلاگ هرمس) اما شما به جای پاسخ یا رد دلایل آن
نوشته ،چند باره با کلی گویی بر حرف خود تاکید می کنید و جامعه شناسی
را ذاتی می دانید
قبلا از شما در خواست کردم و باز هم می خواهم اول تعریف خود را از جامعه
بیان کنید و تفاوت آن را با مفهوم ملت در قرآن یا امت بیان کنید شاید
بحث پیشرفتی داشته باشد در غیر این صورت از ادامه بحث معذورم
2- در حدیثی آمده که با هر گناه عقلی از عقول انسان کاسته می شود:یا
ابن مسعود از پيامبر «صلوات الله عليه و آله» نقل مي‌كند :
از گناهان بپرهيز چرا كه گناهان از بين برنده خيرات هستند. وقتی بنده
گناه مي‌كند، به واسطه انجام آن، علمي را كه ياد گرفته بود فراموش
مي‌كند.(3. بحار،ج70، ص 773 )ا
با توجه به این احادیث و احادیث دیگری که در این زمینه وجود دارد عقل
صورتی ثابتی ندارد و با توجه به اعمالی که از انسان سر می زند معرفت
انسان نیز تغییر می کند. آیا شما دوباره عقل را غیر نسبی می بینید(شاید
جوابتان مثل گذشته این باشد که که اگر عقل را نسبی ببینیم دچار نسبی
گرایی می شویم اما توجه کنید که این دلیلی پراگماتیستی است و نه جواب
سوال. البته من خودم پاسخی در این زمینه دارم که قبلا هم برایتان نوشتم
اما دوست دارم پاسخ شما را بشنوم)ا
3- نوشته اید که وجود منطق های مختلف دلیلی بر بطلان منطق صوری نیست.
اما سوالم اینجاست اگر منطق صوری کارایی داشت چرا منطقهای گوناگون دیگری
ایجاد شده اند. چرا در دنیای مدرن منطق صوری کنار گذاشته شد. چرا فلسفه
اسلامی که که مبتنی بر منطق صوری است تنها در انتزاعیات فلسفه نظری
مانده و چند صد سال است که
نتوانسته است در حوزه حکمت عملی نظریه پردازی کند و به حاشیه رانده شده است
به نظرتان این چدایی نظر و عمل که حاصل منطق صوری است دلیل آن نیست( سوای
نقدهای دیگری که بر منطق صوری شده)ا
4-
اگر همانطور که گفته اید علم جزو ذاتیات است پس تفاوت آن با حکمت چیست؟

> ____________________________________________________________________________________
> Finding fabulous fares is fun.
> Let Yahoo! FareChase search your favorite travel sites to find flight and
> hotel bargains.
> http://farechase.yahoo.com/promo-generic-14795097


--
http://hermes.persianblog.ir

Mostafa Mollanazar

unread,
Feb 18, 2011, 6:59:34 AM2/18/11
to islamicsoc...@googlegroups.com
فکر میکنم، یا گمان میکنم
آن چه که در فکر اسلامی برای این بحث راهگشا باشد
مسأله «اتحاد عالِم با معلوم» باشد

--- On Thu, 2/17/11, meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com> wrote:
Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages