تشكر از شما
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان...
مدتی است که سوالی ذهنم را مشغول کرده و از همه دوستان گروه می خواهم که مرا راهنمایی کنند. فکر می کنم همه ما، قبل از گام کذاشتن در عرصه تولید علم الاجتماع اسلامی، باید تکلیفمان را با این سوال روشن کنیم! البته قبل از سوال ناچارم که کمی مسئله را باز کنم:
1- آنچه که در بحث های شکل گرفته در بین دوستان به چشم می خورد، نوعی بازنمود دعواهایِ فلسفیِ نفی کامل و نفی و جذب انتخابی و پازلی غرب در عرصه تولید علم الاجتماع اسلامی است و جالب این جاست که می خواهیم از خود غرب برای نفی غرب ولو به عنوان یک وسیله بهره بگیریم. مثل کسانی که از مطالعات فرهنگی در مقابل جامعه شناسی استفاده می کنند – اگر چه می دانم به خاطر ضعف نظریه پردازی بومی، در حال حاضر ناگزیریم به خود غرب متوسل شویم - و این امکان شاید قویا در مطالعات فرهنگی و رشته های مشابه آن باشد، اما شتر سواری که دولا دولا نمی شود!!
2- اگر مدعای تولید علم اجتماعی اسلامی، به معنای آخرین دین تعیین شده از سوی خدا برای بشر هستیم، پس چگونه است که ابزار این هدف، مطالعات فرهنگی و یا رشته های مشابه آن است؟ در حالی که مبنای فلسفی آنها بر نسبی گرایی بی حد و حصری است که هیچ حقیقتی در آن به اثبات نمی رسد؟
3- ممکن است دوستان بگویند که برای کنار زدن جو حاکم مدرنیته زده دانشگاهی ایران، ناچاریم که به پست مدرن متوسل شویم!! در جواب باید گفت: فرض کنید که با این ابزار، حاکمیت جامعه شناسی پایان یافت، آنوقت چگونه می خواهیم اثبات کنیم که علم اجتماعی اسلامی، مبرّا از نسبی گرایی است؟ و به خاطر فوق بشری بودنش، حسابش از بقیه سواست؟ به هرحال نمی توانیم بگوییم که ما در مرحله گذار، به دامان نسبی گراییِ پست مدرن چنگ می زنیم وبعد از به در کردن رقیب از صحنه، مجدداً، نسبیت گرایی را کنار می زنیم! چرا که کسی که به دنبال نفی است باید جایگزینی ایجابی ای هم ارائه کند، اگرچه این جایگزی بالفعل نباشد و یقیناً اگر صحبت از علم الاجتماع اسلامی است، تن به این نسبیت گرایی نخواهد داد. همان طور که در فلسفه اسلامی نداده است ومطمئنا مسیر تولید علم الاجتماع اسلامی نمی تواند از فلسفه منفک باشد!
4- تنها جوابی که تا به حال شنیده ام، مربوط به مطلبی بود که اخیرا آقای... در وبلاگشان (میثم مهدیار) گذاشته اند و چند روز قبل هم با ایشان در مورد آن صحبت می کردم. برداشت من از مطلب ایشان این بود که ما باید از جامعه شناسی ( به عنوان تز) و از مطالعات فرهنگی و رشته های مرتبط (به عنوان آنتی تز)، یک سنتز به اسم علم الجتماع اسلامی بسازیم!
حال منتظر جواب دوستان هستم تا نظراتشان را بشنوم، باشد که بواسطه این نظرات، مسیر روشنتری پیش رو داشته باشیم....
با تشکر...
تشكر از شما
سلام
آقای جمشیدی خیلی ممنون از اظهار نظرتان... اما پاسخ جنابعالی، سوالاتی را به ذهن متبادر می سازد و آن اینکه:
1- اگر علم دینی از دل خود دین می جوشد، و از طرفی از تجربه های همه پارادایم های گذشته و موجود استفاده می کنیم پس منظور شما از التقاطی چیست؟ در کتاب «دین و علوم اجتماعی» در یکی از مقالات مولف به دسته بندی انواع علوم اجتماعی می پردازد که سه تای آنها را که به بحث ما مربوط است در اینجا می آورم:
الف- رویکردهایی که به دنبال اسلامی کردن با این معنی هستند که ضمن حفظ ماهیت و ساختار غیر دینی جامعه شناسی، مسائل و معضلاتی را که دامنگیر آن علم و جوامع است حل و رفع کنند و به آن صبغه اسلامی شایسته ای دهند. آنها فقط در صدد اصلاح و نقد جدی و عمیق آنها در پرتو جامعه شناسی اسلامی و رد هر آنچه توان مقاومت در برابر نقد را ندارد و جایگزین کردن آن با مطالب درست و مورد تأیید کتاب و سنت را دارند. در این رویکرد، علوم تجربی سازگار با ارزش ها و معارف اسلام است، یعنی علومی که گزاره ها و فرضیه های آن با روش تجربی اثبات می شود و با ارزش ها و جهان بینی های اسلام سازگاری دارد و به همین جهت اسلامی است. اینها سعی می کنند در ساختن نظریه های جهانشمول، متافیزیک را هم وارد کنند و در هنگام کاربرد جامعه شناسی غربی به دنبال آن هستند که با استفاده از ایدئولوژی و بینش های مختلف فلسفی جامعه شناسی غربی را محدود و یا به جهاتی خاص سوق دهند.
ب- رویکردهایی که در صدد بازسازی اسلامی علوم اجتماعی است و به دنبال استخراج و استنباط علم از قضایای کلی کتاب و سنت هستند که مشکل آن اینست که این قواعد کلی لازم برای پدید آوردن علوم اجتماعی از دل کتاب و سنت، در آنها موجود نمی باشد. ثانیا بر فرض وجود آن، به دلیل بهره گیری صرف از مواد خام اسلامی، جهانشمولی آن جای سوال است و احتمالا فقط به درد مسلمان ها بخورد و ثالثا اینکه اگر داوری در باب علوم اجتماعی فقط با کتاب و سنت صورت گیرد، علوم اجتماعی ما نقلی خواهد بود و نمی توان جایگزین علوم اجتماعی جدید کرد.
ج- رویکردهایی که به دنبال اسلامی کردن به معنای کنار نهادن روحیه علوم تجربی و بسط روش تجربی به روش وحیانی- تجربی هستند که به وسیله خاستگاه اسلامی و مبانی ایدئولوژیکی آن مشخص می شود و در تحلیل و بررسی مسائل اجتماعی، موافقت با اصول اسلام را در نظر دارد.
حال شما بگویید که با کدام یک از این سه گونه موافقید، و التقاطی که فرمودید شامل حال کدام یک می شود؟ اگر به گونه چهارمی اعتقاد دارید، لطفا توضیح دهید...
2- از طرفی آیا لفظ پارادایم که خود شما به کار بردید، پست مدرن نیست؟ در ضمن اگر مطلب وبلاگ «میثم مهدیار» را با عنوان «تاملاتی در ایده مرگ جامعه شناسی+ متن سخنرانی دکتر کچوییان در دانشگاه شیراز» مطالعه نکردید، حتما اینکار را بکنید. فکر می کنم من منظور ایشان را درست منتقل نکردم. چون که منظور ایشان دیالیکتیک نبود، بلکه عدم امکان جامعه شناسی به معنای مدرن و پست مدرن و نتیجتا امکان ایجاد علوم اجتماعی اسلامی با توجه به اقرار جامعه شناسان غربی به ضعفهایشان بود...
با تشکر...
سلام به همه دوستان
انجمن دانش آموختگان علوم اجتماعی مشغول انجام پژوهشی در زمینه مرگ جامعه شناسی می باشد. در این زمینه هدف اینست که کتابی بصورت مجموعه مقاله چاپ شود. با برخی اساتید صحبت شده اعلام آمادگی کرده اند. هر کدام از دوستان هم بحثی دارد بدهد. همچنین مقالات زیادی را می توان ترجمه کرد هر کدام از دوستان آمادگی دارد اعلام کند.
شادمانی
دو هفته پیش، در یکی از سخنرانی های آقای رحیم پور که از تلویزیون حدود 1 بامداد (!) پخش شد به خوبی این را توضیح داد که ما از پست مدرنیسم استقبال میکنم برای شکستن جزمیت مدرنیسم ولی نباید در دام نسبیت گرائی افراطی آن بیفتیم چون ما به عنوان مسلمان همان طور که به فرهنگ مند بودن عقلانیت معتقدیم به نوعی عقلانیت فراتاریخی (فرازمانی و فرامکانی) هم معتقدیم و اصلاً دین هم براساس همین اعتقاد به حقیقت مطلق ازلی و ابدی قابلیت مطرح شدن دارد وگرنه بی معنی میشود پس ما راه سوم را انتخاب کرده ایم --- On Tue, 2/1/11, meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com> wrote: |
|
سلام بر دوستان
هر کس آمادگی هرگونه همکاری برای پروژه مرگ جامعه شناسی را دارد با بنده تماس بگیرد
بعضی از دوستان بیشتر از آنکه خودشان همکاری کنند فقط فضا را هیجانی و داغ می کنند . لطفا حرفهای گنده و بی مایه زده
نشود. هر کس اهل کار و عملیات است بسم الله
/ .
شادمانی / دبیر انجمن دانش آموختگان علوم اجتماعی
9121277584
با عرض سلام
آقای جمشیدی. از اظهار لطفتان ممنونم.
آنچه که در نکته اول آوردید درست و لکن کلی است؛ منظور من از تاکید بر لغت التقاطیِ جنابعالی این بود که در بستر تولید علم الجتماع اسلامی،نسبت علم الجتماع اسلامی مد نظر با آنچه جامعه شناسی غربی به آن دست یافته چیست؟ تعارض است یا تمایز و یا تعامل؟ و مثلاً اگر تعامل است، کم و کیف آن به چه نحو است؟ و بنا بر این کم و کیف، مرز التقاطی بودن و نبودن مشخص شود؟ و برای همین بود که آن سه نحله را نقل قول آورده بودم. اگرچه منتظر می مانم تا مطلبتان در سایت برهان کار شود. و از شما و همه دوستان بنا به ایمیل قبلی می خواهم که در صورت امکان مطالبتان را در گروه جهت آشنایی و استفاده دوستان به اشتراک بگذارید.
در مورد نکته سوم، با توجه به اطلاعات کم بنده، بر سر اینکه جامعه شناسی بار ارزشی دارد یا نه، اختلاف است و و به نظرم حداقل در روایت مدرنش حاوی بار ارزشی می باشد و علمی است سکولار؛ همان طور که آقای بلیغ هم ظاهرا اشاره ای با این مضمون داشتند. و ضمنا حتی اگر کوهن خود را پست مدرن نداند، فلسفه علم او و همین بحث پارادایم او، مقوم پست مدرنیته است!
در مورد نکته چهارم حق با شماست! اشکال از من بود که برداشت اشتباهی از مطلب وبلاگ میثم مهدیار داشتم و لغات تز و آنتی تز و... مربوط به برداشت نادرست من بود و نه مطلب ایشان.
در مورد مطلب پنجم، باید عرض کنم که ای کاش همان روزی که اصطلاح ترجمه سانان را به کار بردید منظور خود را هم به وضوح بیان می کردید تا موجب رنجش خاطر دوستان نشود و مطمئنا جنابعالی هم چنین قصدی نداشتید.
با تشکر...
با عرض سلام خدمت همه دوستان گروه
گله ای از همه شما داشتم: حال که چنین فضای مجازی ای در اختیار داریم، خواهشمندم از اظهار نظر و مشارکت در بحث ها مضایقه نکنیم. از آنجایی که دوستان غالبا اهل مطالعه هستند و در زمینه تولید علوم اجتماعی اسلامی، نظراتی دارند، این انتظار مضاعف می شود. نهایتش این است که علاقه مندانِ کم اطلاعی چون بنده، سوالاتشان را مطرح می کنند و امیدوارند که دوستانی که این راه را تا حدودی پیموده اند با پاسخ هایشان، مسیر طولانی پیش رو را روشنتر کنند و چه بسا از این رهگذر، دوستان اهل مطالعه و صاحب نظرهم، با منش و روش بقیه آشنایی بیشتر پیدا می کنند و با نقد نظرات بقیه و محک خودشان، بر پختگی این حرکت مقدس بیافزایند ضمن اینکه این فضا، بهترین مکان برای تمرین است و لذا خدای نکرده نه جای دلخوری دوستان از همدیگر است و نه سستی و کاهلی و نه هر چیز مذموم دیگر... . و به نظرم همین بحث هایِ به اصطلاح طلبگیِ ما بینِ دوستان، بسیار می تواند مفید و موثر باشد علی الخصوص وقتی می بینیم که مثلا دوستان بر سر کوهنی بودن یا نبود استاد کچویان (از مدعیان اصلی این مسیر) اختلاف نظر دارند، ضرورت این گفتگوها ملموس تر می شود.
نه فقط ابهامات بلکه هر یک از دوستان می توانند هر مطلب و ایده و مقاله و ترجمه و کتاب مفیدی را در این زمینه، برای بقیه دوستان به اشتراک و حتی نقد و بررسی بگذارند و موجبات هم افزایی یکدیگر را فراهم آورند. چرا که همه چیز را همگان دانند.
دوستان گرامی! همگی مستحضرید که حداقل در مراحل اولیه و تشخیص صره از ناصره، پیمودن این مسیر طولانی به تنهایی میسور نیست و مستلزم اینست که فضای گفتگو و مباحثه در تار و پود این حرکت، ساری و جاری باشد. چه نیکو و به جاست اگر هر کدام از ما با توجه به امکانات و شرایط متفاوت اطرافمان (از لحاظ دسترسی به اساتید و کتابها و ...) ، ایده های متفاوت وتنوع نحله های مختلف در این زمینه و از همه مهمتر علایق و استعدادهای گونه گون، بخش از این پازل بزرگ (تولید علم اجتماعی اسلامی) را به نوبه خود تکمیل کنیم
دوستان عزیز! صرفا من باب یادآوری: کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره... چه بسا همین گروه دوستانه کوچک ما به فضل خدا، منشاء تحولات عظیمی در عرصه تولید علوم اجتماعی اسلامی گردند. مهم این است که ما سودای حرکت در این مسیر مقدس را در سر داریم و خدا هم همین را از ما خواسته؛ از ما حرکت، از خدا برکت...
مراجعه شود به کچویان؛ نفی تفصیل یافته نوشته سجاد صفارهرندی پنجره، ش 79، 9 بهمن 89 --- On Sat, 2/5/11, mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com> wrote: |
|
2- شاید یکی از اشکالات اصلی که به فلسفه اسلامی گرفته اند همین جدا کردن
غایات از ذات اشیا و در نهایت جدا کردن فلسفه از سیاست و یا نظر از عمل
است.(رجوع کنید به بحثهای فلسفه شدن فرهنگستان و در میان غربی ها نیز
فلسفه علوم اجتماعی و جامعه شناسی معرفت مارکس و پیروانش در این زمینه را
میتوانید نگاه کنید)
3- تلقی ساده انگارانه امثال شهید مطهری (ره) در مورد علوم و تکنولوژی
مدتهاست که مورد تردید قرار گرفته و تقریبا پس از بحثهای دکتر فردید و
شاگردانش اجماعی بین پژوهندگان مسلمان ایرانی(تمدن گرایان) بر سر جهت
داری علوم و تکنولوژی حاصل شده
برای مثال به آثار دکتر داوری(درباره غرب و راه دشوار تجدد و...)،
میرباقری (مخصوصا جلسه مناظرات ایشان با ملکیان و دکتر خسرو باقری ونیز
کتاب کرسی نظریه پردازی ایشان در مورد جهت داری علوم و.. )و...مراجعه
کنید.
در میان متفکران و پژوهشگران غربی هایدیگر،پستمن،فوکو،فایرابند و.... را
نیز میتوانید ملاحظه کنید
2- اما معرفت نابِ دینی ، نسبی نیست ، چون در سپهری پرورش می یابد و به
تکیه گاهی اتصال دارد که تغییر و تحول در آن راه ندارد و از این رو
معرفت حاصل از این سپهر میتواند ادعای فراتاریخیت داشته باشد. البته این
معرفت تنها در اختیار معصوم (ع) است. از این رو در سلسله مراتبی ،این
معرفت برای انسان دینی نیز با شرایطی حاصل میشود اما دیگر به آن مطلقیت
معصوم نیست ولی صورتی تکاملی( و نه نسبی) دارد.(درباره این شرایط اینجا
مجال بحث بیشتر نیست)
3- آیا وقتی وبر از تاثیر کالونیسم بر شکل گیری سرمایه داری نوین سخن
گفته نمی توان با توجه به اینکه تقریبا همه جامعه شناسان کلاسیک یهودی
بوده اند از تاثیر یهودیت تحریف یافته بر مفاهیم جامعه شناسی سخن گفت؟
4- هایدیگر پیامبر نیست اما علیه همان فلسفه ای احتجاج کرده که شهید
مطهری در آن پارادایم فکر میکند. بحث، بحث یونانی زدگی فلسفه اسلامی
است .که متاسفانه طرفداران فلسفه اسلامی نیز هنوز جوابی در خور به این
اتهام نداده اند.
5- بحث تفکیک نظر از عمل و یا غایت از ذات در فلسفه اسلامی که باعث زمین
گیری آن شده فرصتی مجزی می طلبد.( در ضمن انتقادات فرهنگستان به فلسفه
اسلامی پاسخ داده نمی شود فقط گفته می شود نمی فهمیم چه میگویند؟)
6- منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در یک معرفت
(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان به سادگی استفاده کرد و باید به
بسترهای شکل گیری آن دقت کرد.
7- اسامی که آوردم نه من باب استدلال بلکه به جهت ارجاع جهت روشن تر
شدن موضوع بود. سخن از اجماع هم از این جهت بود که در چند سال گذشته و
با توجه به مباحث صورت گرفته نظر برخی از محققان موسسه امام و پژوهشگاه
حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این زمینه تغییر کرده
است. مثلا کتاب تاثیر گناه بر معرفت پژوهشگاه علوم و فرهنگ و مباحث دکتر
راهدار در نشریه پنجره.
8- تجربه انسان تحت معرفت او سامان می یابد و از همین رو می توان از
علومی طبیعی متفاوت در معرفت های گوناگون سخن گفت.(به فصول اولیه کتاب
چیستی علم چالمرز و فلسفه علوم اجتماعی بنتون و کرایب وکتاب مبانی
پارادایمی روشهای کمی و کیفی دکتر ایمان ، معرفت شناسی اجتماعی دکتر
زیبا کلام ونیز کتاب نقد تجربه گرایی در جامعه شناسی و... مراجعه شود)
9- در ضمن شما بحث و سوالاتی که در پست های قبلی در زمینه شکل گیری لفظ
جامعه و جامعه شناسی داشتم را رد نکردید. اگر این بحث ها را قبول کرده
اید دیگر صحبت از جامعه شناسی اسلامی بی معناست. اگر باز هم اصرار بر
وجود چنین امکانی دارید ابتدا جامعه را از دید خودتان تعریف کنید تا
شاید بحث صورت دقیق تری بیابد.
10 مناظره لفظ مناسبی نیست اما آشنایی و گفتگوی مستقیم با دوستان در
همان کتابخانه ای که تشریف دارند را به فال نیک میگیرم.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقایان جمشیدی و ...(مهدیار)
دست مریزاد! مطالب مطرح شده بسیار مفید است چراکه دو نماینگر دو رویکرد عمده در تولید علم الاجتماع اسلامی است و مطمئنا مورد استفاده دوستان علاقه مند است.
برخلاف نظر آقای سیاح طاهری، به نظر حقیر اگر ادامه این بحث به همین شکل و در همین فضای مجازی صورت گیرد بهتر است: از طرفی در مقایسه با بحث حضوری، خود این افراد فرصت بیشتری برای تامّل و اظهار نظر دارند، و از آن مهمتر اینکه بچه های گروه در طول زمان، بیشتر درگیر مطالب می شوند. ضمن اینکه بنده دوستان دیگری را می شناسم که جزء گروه هستند و اگرچه وارد بحث ها نشده اند لکن به مانند این دو دوست عزیزمان اطلاعات و تجربیاتشان می تواند مفید و موثر باشد. لذا از این دو برادر خواهشمندم که روال کنونی را در صورت امکان ادامه دهند تا هم امثال ما بهره ببریم و هم به امید خدا دوستان دیگر کم کم وارد گود شوند.
با تشکر...
با سلام
آقاي رحمتي به بحث با آقاي مهديار ادامه مي دهم چون اصلا دليلي براي ترك بحث نيست. دقت كنيد: ما بايد خود را براي مناظره با گيدنز آماده كنيم.ما تكليف تاريخي و رسالت جهاني دارد. كار ما تداوم نبرد در والفجر 8 و كربلاي 5 است. من افتخار بسيجي بودن ندارم ولي حاشا كه بيسجي ميدان را خالي كند.ما همه در يك جبهه ايم.
تأكيد ميكنم: حقير از مناظره حضوري با هر يك از سروران استقبال ميكنم، اما خود را تنها يك فرد مبتدي و نوآموز قلمداد ميكنم و همچنين جوان و ناپخته.بسيار سفر بايد، تا پخته شود خام
و اما پاسخ به آقاي مهديار:
اول. گفته ايد «معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است.»
اين جمله به صورت «موجبه جزئيه» صحيح است نه «موجبه كليه»؛ يعني بايد گفت:
« بخشهايي از معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است(و نه همه آن).»
استدلال من اين است: هر نوع معرفتي ناگزير در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. بنابراين، نمي توان مدعي شد كه تنها معرفت غربي در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. خوب! در اين حال اگر نظر شما را بپذيريم به ورطه نسبيت گرايي مطلق افكنده ميشويم، چون معرفت مسقل از مكان و زمان توليد نمي شود و چون وابسته است پس رنگ آن ها را مي پذيرد و مطلقاً نسبي است.
اين «پاسخ نقضي»، «پاسخ حلي» بماند در جلسه حضوري.
دوم. من تعريف خاص از عقل و تجربه ندارم. عقل قوه استدلال كننده است و تجربه نيروي مدرك حسيات.
سوم. اگر آدمي فارغ از معصوم(ع) نمي تواند به معرفت ديني مطلق دست پيدا كند:
الف. چرا در روايات از عقل به عنوان پيامبر دروني ياد شده است. اين چه پيامبري است كه كاملاً نسبي و غيرقابل اتكا است؟!
ب. آيا گزارة «خدا وجود دارد» با تكيه بر عقل قابل اثبات نيست؟! اگر است كه پس عقل مي توانذ مولّد معرفت قطعي و يقيني باشد! اگر نيست پس چرا قرآن در سيصد آيه دعوت به تعقل كرده و ثمره آن را اثبات صانع دانسته است؟!
(تذكر: اين مطلب از دامنه بحث ما خارج است!)
چهارم. پدران جامعه شناسي «يهودي» بوده اند اما:
الف. به قول نويسنده اي سرشناس:« شيطان هم كه آيت مطروديت و ملعونيت است همه سخنانش كذب محض و باطل نيست!» آيا چون او به خدا قسم مي خورد كه تا روز قيامت همه بندگان به جز انبياء را اغفال خواهد كرد ، پس خدا و قيامت و نبوت دروغ است؟!!!
ب. قرآن توصيه به اتباع از قول احسن مي كند اما يهوديت را از آن استثناء نكرده است!
ج. روايات اسلامي هم نميگويند اگر علم در اختيار يهويان بود از آن تحصيل نكنيد، بلكه هيچ قيدي جز نافعيّت علم قائل نيستند!
د. آن قسمت هايي از جامعه شناسي كه آلوده به آموزه هايي يهوديت باشد نمي پذيريم ولي بقيه را چه؟! شما از فساد بخشي از يك تفكر، فاسد بودن همه آن را نتيجه ميگيريد؟!(تذكر: البته شما گريزي نداريد چون اين لازمة دستگاه فكري هايدگر است!)
پنجم. به ادعاي یونانیزدگی فلسفه اسلامی، علامه طباطبايي و مطهري و مصباح در كتاب هاي فلسفه اشان جواب داده اند.(تذكر: واقعيت اين است كه اصلا يونانيزدگي در كار نيست و اين صرفاً يك توهم هايدگري است! يوناني ها مدوّن و كاشف منطق و فلسفه بوده اند نه جاعل و واضع آن ها!)
ششم. مرقوم فرموده ايد: منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در یک معرفت(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان به سادگی استفاده کرد و باید به بسترهای شکل گیری آن دقت کرد.»
خوب اشكالي ندارد! ما مفاهیم را به سادگی استفاده نمي كنيم- كه البته نكرده ايم- و به بسترهای شکل گیری آنها هم دقت مي كنيم – كه البته كرده ايم-. اما واقعاً مشكل اين است يا شما مدعي هستيد كه اساساً نبايد استفاده كنيم –چه به سادگي چه به سختي چه با دقت چه بي دقت! محل نزاع اين است!
هفتم. شما نوشتيد «اجماع» صورت گرفته و حالا مي گوييد «نظر برخی از محققان تغيير كرده است» !!! «اجماع» كجا، «برخی» كجا؟! همان «برخي» درست است!
هشتم. علم جامعه شناسي را از زاويه مفاهيم «ذاتي» و «عرضي» نگاه كردم و تفسير شما را رد كردم! نكردم؟! گفتم عومل تاريخي و فرهنگي تأثير عرضي دارند نه ذاتي. عرض، ذات شئ نيست كه قابل انفكاك از آن نباشد!
(تذكر: سومين بار است كه اين استدلال را اقامه كرده ام اما شما آن را ابطال نكرديد!)
(پيشنهاد: اگر تنها همين بند هشتم را ابطال كنيد بنده از همه ادعاهاي خود كاملاً عقب نشيني مي كنم و تمام دوستان را -كه اصلاً نمي دانم چند نفر هستند شام مهمان مي كنم!!!)
On 2/8/11, mahdi jamshidi <m.jams...@gmail.com> wrote:
> با سلام
>
> آقاي رحمتي به بحث با آقاي مهديار ادامه مي دهم چون اصلا دليلي براي ترك بحث
> نيست. دقت كنيد: ما بايد خود را براي مناظره با گيدنز آماده كنيم.ما تكليف
> تاريخي و رسالت جهاني دارد. كار ما تداوم نبرد در والفجر 8 و كربلاي 5 است. من
> افتخار بسيجي بودن ندارم ولي حاشا كه بيسجي ميدان را خالي كند.ما همه در يك
> جبهه ايم.
>
> تأكيد ميكنم: حقير از مناظره حضوري با هر يك از سروران استقبال ميكنم، اما خود
> را تنها يك فرد مبتدي و نوآموز قلمداد ميكنم و همچنين جوان و ناپخته.بسيار سفر
> بايد، تا پخته شود خام
>
>
>
> و اما پاسخ به آقاي مهديار:
>
> اول. گفته ايد «معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است.»
>
> اين جمله به صورت *«موجبه جزئيه»* صحيح است نه *«موجبه كليه»*؛ يعني بايد گفت:
>
> « *بخشهايي از* معرفت غربی صورتی تاریخی- فرهنگی و نسبی به خود گرفته است(و
> نه همه آن).»
>
> استدلال من اين است: *هر* نوع معرفتي ناگزير در *بستر مكان* و *چارچوب
> زمان*تحقق مي يابد. بنابراين، نمي توان مدعي شد كه تنها
> *معرفت غربي* در بستر مكان و چارچوب زمان تحقق مي يابد. خوب! در اين حال اگر
> نظر شما را بپذيريم به ورطه *نسبيت گرايي مطلق* افكنده ميشويم، چون *معرفت*مسقل
> از
> *مكان و زمان* توليد نمي شود و چون وابسته است پس رنگ آن ها را مي پذيرد و
> مطلقاً نسبي است.
>
> اين «پاسخ نقضي»، «پاسخ حلي» بماند در جلسه حضوري.
>
>
>
> دوم. من تعريف خاص از عقل و تجربه ندارم. عقل قوه استدلال كننده است و تجربه
> نيروي مدرك حسيات.
>
>
>
>
>
> سوم. اگر آدمي فارغ از معصوم(ع) نمي تواند به معرفت ديني مطلق دست پيدا كند:
>
> الف. چرا در روايات از عقل به عنوان *پيامبر دروني* ياد شده است. اين چه
> پيامبري است كه كاملاً *نسبي و غيرقابل اتكا* است؟!
>
> ب. آيا گزارة «خدا وجود دارد» با تكيه بر عقل قابل اثبات نيست؟! اگر است كه پس
> عقل مي توانذ مولّد *معرفت قطعي و يقيني* باشد! اگر نيست پس چرا *قرآن* در
> *سيصد
> آيه* دعوت به تعقل كرده و ثمره آن را اثبات صانع دانسته است؟!
>
> (تذكر: اين مطلب از دامنه بحث ما خارج است!)
>
>
>
> چهارم. پدران جامعه شناسي «يهودي» بوده اند اما:
>
> الف. به قول نويسنده اي سرشناس:« شيطان هم كه آيت مطروديت و ملعونيت است *همه
> سخنانش* كذب محض و باطل نيست!» آيا چون *او* به خدا قسم مي خورد كه تا روز
> قيامت همه بندگان به جز انبياء را اغفال خواهد كرد ، پس *خدا* و *قيامت* و *
> نبوت* دروغ است؟!!!
>
> ب. قرآن توصيه به *اتباع از قول احسن* مي كند اما *يهوديت* را از آن استثناء
> نكرده است!
>
> ج. روايات اسلامي هم نميگويند اگر علم در اختيار *يهويان* بود از آن تحصيل
> نكنيد، بلكه هيچ قيدي جز *نافعيّت علم *قائل نيستند!
>
> د. آن قسمت هايي از جامعه شناسي كه آلوده به آموزه هايي يهوديت باشد نمي پذيريم
> ولي بقيه را چه؟! شما از فساد *بخشي* از يك تفكر، فاسد بودن *همه* آن را نتيجه
> ميگيريد؟!(تذكر: البته شما گريزي نداريد چون اين لازمة دستگاه فكري هايدگر
> است!)
>
>
>
> پنجم. به ادعاي یونانیزدگی فلسفه اسلامی، علامه طباطبايي و مطهري و مصباح در
> كتاب هاي فلسفه اشان جواب داده اند.(تذكر: واقعيت اين است كه اصلا يونانيزدگي
> در كار نيست و اين صرفاً يك *توهم هايدگري* است! يوناني ها *مدوّن و كاشف* منطق
> و فلسفه بوده اند نه *جاعل و واضع* آن ها!)
>
>
>
> ششم. مرقوم فرموده ايد: منظور از جهت داری علوم این است که مفاهیم شکل گرفته در
> یک معرفت(مثلا جامعه و جامعه شناسی) را نمی توان *به سادگی* استفاده کرد و باید
> به بسترهای شکل گیری آن *دقت* کرد.»
>
> خوب اشكالي ندارد! ما مفاهیم را* به سادگی* استفاده نمي كنيم- كه البته نكرده
> ايم- و به بسترهای شکل گیری آنها هم *دقت* مي كنيم – كه البته كرده ايم-. اما
> واقعاً مشكل اين است يا شما مدعي هستيد كه *اساساً نبايد استفاده كنيم* –چه به
> سادگي چه به سختي چه با دقت چه بي دقت! محل نزاع اين است!
>
>
>
> هفتم. شما نوشتيد *«اجماع»* صورت گرفته و حالا مي گوييد *«نظر برخی از محققان
> تغيير كرده است»* !!! «اجماع» كجا، «برخی» كجا؟! همان «برخي» درست است!
>
>
>
>
>
> هشتم. علم جامعه شناسي را از زاويه *مفاهيم «ذاتي» و «عرضي»* نگاه كردم و تفسير
> شما را رد كردم! نكردم؟! گفتم عومل تاريخي و فرهنگي تأثير عرضي دارند نه ذاتي.
> عرض، ذات شئ نيست كه قابل انفكاك از آن نباشد!
>
> (تذكر: *سومين بار* است كه اين استدلال را اقامه كرده ام اما شما آن را ابطال
> نكرديد!)
>
> (پيشنهاد: اگر *تنها همين بند هشتم* را ابطال كنيد بنده از همه ادعاهاي خود
> كاملاً عقب نشيني مي كنم و تمام دوستان را -كه اصلاً نمي دانم چند نفر هستند
> شام مهمان مي كنم!!!)
>
اول. نگاشته ايد: «سواد من اصولا در حدی نیست که جریان خاصی آن هم از نوع تولید علمی اش! را نمایندگی کنم.»
بنده هم جرياني را نمايندگي نمي كنم، اصلا عددي نيستم! ولي سرباز قاطع مقام معظم رهبري هستم و به صف دشمن در عرصه جنگ نرم مي تازم. تكليف شرعي ام اين است.
دوم. نگاشته ايد: «به دنبال رسیدن به نتیجه خاصی نیستم.»
بنده خواهان توليد علوم انساني اسلامي هستم، اين تكليف من است ، نتيجه با خداست. و من مأمور به تكليفم نه نتيجه.
سوم. نگاشته ايد: «این که میبینید دوستانی در گروه هستند ولی وارد بحث نمی شوند به همین خاطر است که این مسائل به سادگی که اینجا دنبال می شود نیست( که شاید نیشخندی هم حواله کنند...) که اگر اینطور بود تا حالا آن علم و معرفتی که مدعی هستیم توسط بزرگتر از ماها ! ساخته و پرداخته شده بود.»
اما پاسخ:
الف. بنده در مورد نكاتي كه گفتم 10 سال است كه مطالعه و فكر كرده ام، زحمت كشيده ام، شب نخوابيده ام، تحقير شده ام، آب و بيسكويت ساقه طلايي خورده ام ...!!! شما مي گوييد «به سادگي»!!!
ب. بزرگتر از ما چه كساني هستند؟! كچويان؟ پارسانيا؟ فياض؟ افروغ؟ ....؟ حرف من را باور نمي كنيد و آن را اهانت قلمداد خواهيد كرد ولي اگر نظام روي «معلولان ذهني» سرمايه گذاري كرده بود بيشتر نتيجه مي گرفت!!! حضرات با بودجه بيت المال خارج از كشور تحصيل كرده اند يا در داخل حقوق آنچناني گرفته اند اما خروجي كارشامن پس از سي سال، تازه غربنگاري و توصيفگري است!!! بندة كچلِ خنگِ دهاتيِ حقير و ... در اين مدت كم، حرف هاي بهتر و بيشتري از آن ها براي گفتن دارم!!! بت تراشيده ايم از كساني كه پس از سي سال هنوز مي گويند «بايد هستي را جور ديگر ديد»! خسته شديم از اين تكرار مكرارت و نشخوار كليات و نفي موهومات! تشنة «يك سطر» حقيقتيم! كجاست استاد مطهري كه در سال 56 «مراحل اساسي سير انديشه در جامعه شناسي» را خوانده و نقد هم كرده بود؟
سوم. نگاشته ايد: «به نظرم بحث دچار حاشیه شده».
بله، حقير چند بار تذكر دادم.
چهارم. نگاشته ايد: «سعی میکنم از بحث اجماع و... بگذرم.».
اگر ميخواهيد اثبات نكرده بگذريد، بگذريد! من حق اجبار ندارم!
پنجم. پرسيده ايد: «این ذاتی که شما برای علوم قائلید چیست؟».
الف. ذاتيات:
نوع: جامعه شناسي
جنس بعيد: علم
جنس متوسط: علوم انساني
جنس قريب: علوم اجتماعي
فصل: مطالعه جهان اجتماعي(موضوع)
ب. عرضيات:
مطالعه مدرنيته/ رويكر تجربه گرايي/ رويكرد تفسيرگرايي/ رويكرد عامليت گرايي/ رويكرد ساختارگرايي و .....
(تذكر: اين فقط نظر بنده نيست.)
ششم. نگاشته ايد: «از عقل فرا زمانی و مکانی ای صحبت میکنید که یونانیان آنرا کشف نکردند
فقط صورت بندی کردند.»
نه! كشف كردند! اكتشافي است نه اعتباري!
هفتم. نگاشته ايد: «در ابتدا بهتر است عقل را تعریف کنید؟».
تعريف كردم!
هشتم. پرسيده ايد: «اگر تعریفتان همانطور که گفته اید قوه استدلال باشد مبنای این استدلال چیست؟ منطق صوری است؟ منطق دیالکتیکی است؟ منطق فازی است؟»
منطق صوري.
پنجم. پرسيده ايد: «خود منطق که معیار استدلال است در زمانها وفرهنگهای مختلف متفاوت شده پس چگونه عقل فرا تاریخی است؟»
مقام «ثبوتـ» با مقام «اثبات» تفاوت دارد. از همة «هست» ها نميتوان «بايد» استنتاج كرد! مثل اين است كه بگوييد اكنون اديان در عالم واقع متعدد هستند پس همه حق هستند و معياري براي قضاوت و ترجيح نيست! يا چون حدود حجاب در جوامع مختلف است پس نميتوان به حق در اين زمينه دست يافت! شما به عنوان يك مسلمان بايد در اين موارد، جزمي و قطعي فكر كنيد هر چند تكثر و تعدد مي بينيد.
نكات پاياني:
الف. چرا شما «سوال» ميپرسيد اما «پاسخ» نميدهيد؟!!!
چرا فقط بايد من در معرض سوال قرار بگيرم و مرتب دفاع كنم؟!!!
چرا شما از سوال هاي من «عبور» مي كنيد؟!!!
به نظر شما «سوال پرسيدن» از «جواب دادن» راحت تر نيست؟!!! هست؟ بله، هست.
ب. بنده پنجشنبه ها و جمعه ها قادر به ارتباط اينترنتي نيستم. تا شنبه.
نوع: جامعه شناسي
جنس بعيد: علم
جنس متوسط: علوم انساني
جنس قريب: علوم اجتماعي
فصل: مطالعه جهان اجتماعي(موضوع)
-------------------------------
1- این نوع (جامعه شناسی)که شما در نظر گرفته اید حاصل یک فرایند تاریخی
است و خنثی نیست. و بار ارزشی زمانی و مکانی دارد. دلایلم را برایتان
قبلا هم نوشتم(یا در وبلاگ هرمس) اما شما به جای پاسخ یا رد دلایل آن
نوشته ،چند باره با کلی گویی بر حرف خود تاکید می کنید و جامعه شناسی
را ذاتی می دانید
قبلا از شما در خواست کردم و باز هم می خواهم اول تعریف خود را از جامعه
بیان کنید و تفاوت آن را با مفهوم ملت در قرآن یا امت بیان کنید شاید
بحث پیشرفتی داشته باشد در غیر این صورت از ادامه بحث معذورم
2- در حدیثی آمده که با هر گناه عقلی از عقول انسان کاسته می شود:یا
ابن مسعود از پيامبر «صلوات الله عليه و آله» نقل ميكند :
از گناهان بپرهيز چرا كه گناهان از بين برنده خيرات هستند. وقتی بنده
گناه ميكند، به واسطه انجام آن، علمي را كه ياد گرفته بود فراموش
ميكند.(3. بحار،ج70، ص 773 )ا
با توجه به این احادیث و احادیث دیگری که در این زمینه وجود دارد عقل
صورتی ثابتی ندارد و با توجه به اعمالی که از انسان سر می زند معرفت
انسان نیز تغییر می کند. آیا شما دوباره عقل را غیر نسبی می بینید(شاید
جوابتان مثل گذشته این باشد که که اگر عقل را نسبی ببینیم دچار نسبی
گرایی می شویم اما توجه کنید که این دلیلی پراگماتیستی است و نه جواب
سوال. البته من خودم پاسخی در این زمینه دارم که قبلا هم برایتان نوشتم
اما دوست دارم پاسخ شما را بشنوم)ا
3- نوشته اید که وجود منطق های مختلف دلیلی بر بطلان منطق صوری نیست.
اما سوالم اینجاست اگر منطق صوری کارایی داشت چرا منطقهای گوناگون دیگری
ایجاد شده اند. چرا در دنیای مدرن منطق صوری کنار گذاشته شد. چرا فلسفه
اسلامی که که مبتنی بر منطق صوری است تنها در انتزاعیات فلسفه نظری
مانده و چند صد سال است که
نتوانسته است در حوزه حکمت عملی نظریه پردازی کند و به حاشیه رانده شده است
به نظرتان این چدایی نظر و عمل که حاصل منطق صوری است دلیل آن نیست( سوای
نقدهای دیگری که بر منطق صوری شده)ا
4-
اگر همانطور که گفته اید علم جزو ذاتیات است پس تفاوت آن با حکمت چیست؟
> ____________________________________________________________________________________
> Finding fabulous fares is fun.
> Let Yahoo! FareChase search your favorite travel sites to find flight and
> hotel bargains.
> http://farechase.yahoo.com/promo-generic-14795097
فکر میکنم، یا گمان میکنم آن چه که در فکر اسلامی برای این بحث راهگشا باشد مسأله «اتحاد عالِم با معلوم» باشد |
--- On Thu, 2/17/11, meysam mahdyar <m.ma...@gmail.com> wrote: |