حملات تند رسانه های امنیتی به سردار علایی

6 views
Skip to first unread message

jonbesh sabz iran

unread,
Jan 12, 2012, 4:55:24 AM1/12/12
to jonbeshsabziran

حملات تند رسانه های امنیتی به سرداری که یک شبه اخراجی از سپاه معرفی شد

هتاکی ها به سردار علایی شدت گرفت

 

تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۰, ساعت ۶:۴۱

جـــرس: در پی انتشار یادداشتی انتقادی از دکتر حسین علایی، سردار سابق سپاه پاسداران، برخی رسانه های محافل امنیتی و جریان خاص، با حمله به این رزمنده دوران جنگ هشت ساله، وی را "اخراجی از سپاه"، "دارای سوابق و پرونده نامطلوب اقتصادی"، "کینه دار و بریده از انقلاب"، "همانند شمر" (قاتل امام سوم شیعیان)، "کور"، "کفتار" و "عقده ای" خواندند.


سردار حسین علائی که سالها رئیس ستاد مشترک سپاه و پس از بازنشستگی از مدرسان برجسته دانشگاه امام حسین بوده، طی یاداشتی در روزنامه اطلاعات به مناسبت سالگرد نوزدهم دی ماه و آغاز تجمعات و تظاهراتِ یک سالۀ منتهی به سقوط حکومت سابق نوشته بود: "طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده‌اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می‌افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند."


یادداشت سردار علایی که رفتار برخی مقامات جمهوری اسلامی را هشدار دهنده در مورد سرنوشت نظام ذکر کرده، با حملۀ رسانه های خاصی روبرو شده، که برخی از آنها در گذشته با مطالب خود، پیش زمینۀ برخوردهای امنیتی را فراهم می ساختند.


رسانه هایی که تا پیش از این از حسین علایی با عناوینی مانند "سردار جبهه های جنگ حق علیه باطل" و "فرمانده ارتش اسلام" نام می بردند، طی روزهای اخیر علنا وی را مورد حملات و واژه های رکیک قرار داده و نوید برخوردهایی از نوع خاص می دهند.


فارس: باز هم داریوش همایون در اطلاعات مقاله نوشت
در واکنشی نسبت به یادداشت حسین علایی منتشره در روزنامه اطلاعات، خبرگزاری فارس، وابسته به محافل نظامی، با تیتری شبیه سازی شده با مضمون "داریوش همایون باز هم در روزنامه اطلاعات مقاله توهین آمیز نوشت"، سردار علایی را با محرک اصلی رخدادهای پیش از انقلاب یکی دانسته و نوشت: "علایی که نسبت روشنی با فتنه و فتنه گران ۸۸ دارد، در اقدامی تعجب برانگیز پا جای پای داریوش همایون وزیر اطلاعات رژیم پهلوی گذاشت و از تریبون روزنامه اطلاعات، نظام اسلامی را مورد هتک حرمت قرار داد."


خبرگزاری وابسته به محافل امنیتی سپاه و مداخله گران در انتخابات ۸۸، سپس با تلاش برای ساختن آتش تهیۀ جهت حمله به سردار علایی نوشت: "عجیب است که علایی درست در روز ۱۹ دی و در همان روزنامه اطلاعات مقاله ای می نویسد و با طعنه و کنایه هایی کاملا روشن توهین هایی بی شرمانه نثار ارکان نظام می کند. این حرکت اما کاملا قابل درک است؛ چه، دوستان فتنه گر وی دقیقا در موقعیت رو به احتضار شاه مخلوع قرار دارند و نگاهشان به قدرت و حاکمیت و شیوه حفظ آن هم ظاهرا با محمدرضاخان یکی است. اما اربابان او که سفارش نگارش مقاله را به او داده اند ظاهرا توجه ندارند همان مردمی که ۱۹ دی ۵۶ در دفاع از مرجعیت به خیابان ها ریخته و خون نثار دین خویش کردند، ۹ دی ۸۸ نیز حماسه آفریدند و «لبیک یا خامنه ای» گویان، چشم فتنه را کور نمودند. مردمی که اگر لازم باشد، باز حماسه می آفرینند و همین در صحنه بودنشان است که فتنه گران را ناکام و اینچنین خشمگین ساخته است."


فارس همزمان با حمله به سایت خبرآنلاین به دلیل انتشار یادداشت سردار علایی، هشدار داد: "ماهیت روزنامه اطلاعات و گردانندگان آن برای مردم روشن است؛ اما این پرسش چونان پتکی محکم بر مغز دلسوزان نظام وارد شده که چرا سایت منتسب به رئیس مجلس، این مقاله را عینا منعکس نمود تا تیراژ کم روزنامه اطلاعات را به نحوی جبران کند."


گفتنی است، بلافاصله بعد از این هشدار و گرای امنیتی، سایت خبرآنلاین یادداشت سردار علایی را از روی خروجی خود حذف کرد.


ندای انقلاب: طرف بریده است
در سایت خبری ندای انقلاب نیز، این فرمانده سابق سپاه "بریده" از انقلاب معرفی و با شمر، قاتل امام سوم شیعیان، مقایسه شده است.


این سایت وابسته به محافل لباس شخصی ها ادعا کرده که: "با بررسی سوابق حسین علایی که امروز در نقش یک ضد انقلاب ظاهر شده، می توان به علت این همه کینه او از نظام پی برد. او سابق بر این به علت سوء سابقه ای که باعث درگیری و آسیب رساندن به نیروهای مسلح شده بود، از مجموعه نیروهای مسلح اخراج شد و این همان جایی بود که نقطه آغاز عداوت نامبرده با نظام قرار گرفت. علایی حتی در ماجرای مسئولیت ساخت مصلی در سالهای گذشته آنچنان پرونده نامطلوب اقتصادی از خود بر جای گذاشت که چاره ای جز برکناری وی باقی نماند."


منتشره در رجاء نیوز: عقده ای است
سایت رجانیوز، متعلق به محافل امنیتی نیز مطلب نویسنده وبلاگ آهستان را چاپ کرده که در آن آمده است: "وقتی کسی چشمش را می‌بندد و ساختار معیوب، استکباری، استبدادی، کودتایی، نامشروع و غیر مردمی رژیم پهلوی را با جمهوری اسلامی مقایسه می‌کند، یعنی کور است. حالا اسمش نخبه باشد، یا غیر نخبه. سردار باشد یا غیر سردار."


این یادداشت سردار علایی را "عقده ای" ذکر می کند و می نویسد: "اگر انصافی در کار بود، حسین علایی هرگز به بهانه قیام ۱۹ دی (که در اعتراض به اهانت روزنامه اطلاعات به آیت الله خمینی بود) جمهوری اسلامی را با رژیم شاهنشاهی آن‌هم در روزنامه‌ اطلاعات مقایسه نمی‌کرد."


رجاء نیوز همچنین به نقل از خبرگزاری دانشجو وابسته به سازمان بسیج دانشجویی نوشت که علایی "با طرح سئوالات خیالی که محمد رضا پهلوی از خود می پرسد، عملکرد روشنگرانه نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در برخود با فتنه گران را مورد حمله قرار داده است."


در این یادداشت هتاکانه نیز آمده است: بدیهی است که عقده‌ها بلایی بر سر آدم می‌آورد که او روز روشن، واقعیات تاریخی را هم زیر سوال می‌برد. نه فقط واقعیات تاریخی ۵۰ سال اخیر، که حتی واقعیات همین دو سال گذشته را هم. عقده ها انصاف آدم را لکه‌دار می‌کند. طبعا وقتی انصاف نباشد، نه سوالی درباره‌ی قانون‌شکنی «دوستان» مطرح می‌شود، نه درباره‌ی دهن‌کجی «بزرگان» به رای و انتخاب مردم و نه درباره پشتیبانی مادی، معنوی و تبلیغاتی «دشمنان» ... البته رعایت انصاف از بعضی آدم‌ها انتظار زیادی است. اگر انصافی در کار بود، حسین علایی هرگز به بهانه‌ قیام ۱۹ دی (که در اعتراض به اهانت روزنامه اطلاعات به امام خمینی بود) جمهوری اسلامی را با رژیم شاهنشاهی آن‌هم در روزنامه‌ اطلاعات مقایسه نمی‌کرد!... چه شباهت جالبی که روزنامه اطلاعات در هر دو حکومت، به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی حمله می‌کند."


سایت بسیج دانشجویی با حمله به سردار علایی که رفتار حاکمان قبل از انقلاب و حال حاضر ایران را یکی دانسته، نوشت: این ادعای کاریکاتوری (که در حقیقت تلاشی برای شبیه سازی فتنه‌ی سبز با انقلاب اسلامی است) در حالی مطرح می‌شود که امام از سال ۴۲ مستقیما شاه را نشانه گرفته و جهت و حرکت انقلاب را به سمت سرنگونی شخص شاه و اصل و اساس حکومت پهلوی قرار داده بود، آن وقت حسین علایی مدعی شده است که تا سال ۵۶ مردم به مامورین دولتی و در نهایت دولت وقت اعتراض داشته‌اند!"


بصیر: بریده و سرخورده است
همزمان، سایت خبری بصیر، اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه و رئیس اسبق ستاد مشترک سپاه پاسداران را "یک عنصر بریده و سرخورده" نامید که "سابقه حضور در جبهه را برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی سپر خود" ساخته است.


سایت بصیر نوشت که مقاله علایی، در پاسخ به "شرم نامه های محمد نوری زاد" نوشته شده است.


گفتنی است، در جریان حوادث بعد از انتخابات و طی ماه های اخیر، محمد نوری زاد، مستند ساز، نویسنده و فردی که قبلا در روزنامه کیهان مقاله می نوشت، اقدام به انتشار نامه هایی سرگشاده علیه رهبر جمهوری اسلامی کرده و اخیرا (در پانزدهمین نامه سرگشاده خود) از شماری از شخصیتهای برجسته در داخل و خارج از ایران، از جمله سردار علایی خواسته بود به نهضت نگارش نامه به رهبر جمهوری اسلامی ملحق شوند.


نوری زاد به علایی نوشته بود: "اگر بخواهم جانم را در رکاب یک پاسدار حقیقی فدا کنم، آن یک نفر شمایید. گرچه امثال شما فراوانید و شکرخدا ذخیره های سلامت برای فردای کشور بشمار می روید اما من شخصاً شما را پاسداری فهیم، تیزبین، اهل مطالعه، منصف، مردمی، پاک، جنگ دیده، جهان دیده، به روز، مومن، صبور و اهل مدارا یافته ام. اینها که برشمردم مگر کم سرمایه ای است؟"


در همین رابطه، سایت بصیر وابسته به محافل لباس شخصی ها هتاکانه نوشت: "البته بریده هایی چون این کفتار کم نیستند و سابقه تاریخی زیادی دارند که نمونه آن را در شخصیت خبیث شمر می توان دید. چه کسی باور می کرد شمربن ذی الجوشن یکی از فرماندهان لشگر علی ابن ابی طالب و جانباز جنگ صفین کارش بجائی برسد که سر مطهر امام حسین را از سینه جدا کند."


علایی چه گفت
این سردار دوران جنگ، در یادداشتی به بهانه و سالگرد ۱۹ دی ماه، با اشاره به اقدامات مشابهی که حکومت سابق در مواجهه با تجمعات اعتراضی داشت، ابتدا توضیح می دهد که چاپ مقاله "ارتجاع سرخ و سیاه" در شماره ۱۷ دی ماه ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات که "توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد"، چگونه به اعتراض طلاب حوزه علمیه قم، سرکوب مرگبار آن توسط حکومت محمدرضا شاه پهلوی، راهپیمایی های دوره ای برای قربانیان این کشتار و در نهایت خروج شاه از ایران ظرف یک سال منجر شد.

 

سردار علایی پرسش هایی را از زبان محمدرضا شاه طرح کرده است. پرسش هایی که  احتمالا پس از خروج شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد. پرسش هایی نظیر اینکه: اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟ اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟

آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟ اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟

آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟


علایی در انتهای یادداشت خود، زنهار دهنده نوشته بود: "دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده‌اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می‌افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند."

 

 

 

 

 

سردار «علایی» و رمزگشایی از وضعیت موجود

علی مصلحی

 

تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۰, ساعت ۱۷:۰۷

 

نکته قابل‌ توجه در نامه سردار، پیش از هشدار درباره وضعیت موجود، «برگ برنده‌» ای است که رو نموده و..


نام «حسین‌علایی» از فرماندهان عالی‌رتبه سابق سپاه، برای اولین‌بار، حدود دو سال پیش و همزمان با شهادت «محسن‌روح‌الامینی» از شهدای مظلوم بازداشتگاه کهریزک بر سر زبان‌ها افتاد. چه آنکه اگر او نبود شاید نام «محسن‌روح‌الامینی» اصلا شنیده نمی‌شد و تشت رسوایی قاضی «مرتضوی» آنگونه باژگون از بام نمی‌افتاد.
 
اندکی بیش از دوسال بعد از آن حادثه، نام سردار بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است. ابتدا در نامه پانزدهم «محمد‌نوری‌زاد» که در بین فرماندهان رده بالای سپاه بر نام او انگشت و مهر تایید گذاشته و از او خواسته بود که به رهبری نامه سرگشاده بنویسد،(+) و یکبار هم حالا (دوشنبه ۹۰/۱۰/۱‌۹) که او نامه‌ای نوشته و برخلاف دوسال قبل، که هیچیک از رسانه‌ و روزنامه‌های رسمی ایران اجازه انتشار نامه مهم و در عین‌حال تاسف‌آور سردار سابق و از دوستان پدر شهید «روح‌الامینی» را پیدا نکردند، و نام و نامه او ابتدا از وبلاگ یک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب و مهاجر در پاریس منتشر شده و به اطلاع همه رسید و بر سر زبان‌ها افتاد، اما این‌بار اغلب رسانه‌های رسمی، با اشتیاق فراوان این نامه را منتشر نمودند و در کمتر از چند ساعت، نامه بازنشر، و نام او بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد و نام و نامه کانون تحلیل و تفسیرهای رسانه‌ها قرار گرفت، که از دریچه کلمات و نگاه دقیق و رندانه سردار، وضعیت سیاسی موجود را رصد نمایند.

 
بدون کمترین تردید «علایی» در این‌نامه مستقیم، رندانه و با ادبیات ویژه و انتخاب کلماتی که معرف وضعیت فعلی کشور است و برای اولین‌بار در شرایط یکی دوسال اخیر وارد ادبیات سیاسی اعتراضی کشور شده و به‌قصد و عمد با شبیه‌سازی فضای سیاسی و ملتهب امروز با فضای سیاسی روزهای آخر عمر رژیم سابق، اعتراض خود را به وضعیت موجود و مسببین آن اعلام، و از حرکت پرشتاب و تند حاکمیت به سمت خطر، رمزگشایی آشکار نموده‌است.


نکته قابل‌توجه در نامه سردار، پیش از معرفی وضعیت کشور و هشدار و تذکر به مدافعان وضعیت موجود، برگ برنده‌ای است که او برابر همراهان موافق دیروز و مدعیان غافل امروز رو نموده و رندانه «وزن» خود را در مقابل آن‌ها به رخ می‌کشد؛ یاد نمودن خاطره‌ای از ۳۵ سال پیش، که در غیبت مدعیان امروز، پیش‌قراول و
برنامه‌ریز تیمی بوده‌است که مسئولیت آگاهی بخشی در مورد وضعیت کشور و خیانت‌های شاه و دربار به علما و زمینه‌سازی اتفاقات بعد از آن را بر عهده داشته‌ است.

این نکته از آنرو جالب توجه است که، اندکی پیش از آن «محمد‌نوری‌زاد» در نامه معروفی از او و تعدادی از شخصیت‌های برجسته که هریک طیفی از افراد اجتماع را نمایندگی می‌کردند و از جمله تنی چند از علما و مراجع معاصر درخواست نموده بود که به رهبری نظام نامه سرگشاده بنویسند و وظیفه آگاهی بخشی خود را انجام دهند.

این نامه اکنون منتشر و پیام آن توسط تمام مخاطبین رمزگشایی و دریافت شده‌است. مسؤلیت انتشار اولیه آن بر عهده یک رسانه معتبر رسمی است. به نظر می‌رسد حاکمیت چاره‌ای جز سکوت در مقابل آن نداشته باشد. هرگونه واکنش غیر از این پیام مستقیمی همصدا با نامه را به افکار عمومی اعلام می‌نماید و تلاش غریق در گردابی را می‌ماند که دست و پازدن‌ بیشتر او را به هلاک نزدیک‌تر می‌کند.

 

 

 

 

 

 

نامه ی هفدهم به رهبری

محمد نوری زاد

 

تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۳۹۰, ساعت ۰:۴۴

 

من در انتخابات شرکت می کنم؛ انتخاباتی که در آن مادر شهید سهراب اعرابی از خون فرزندش می گذرد


به نام خدایی که عقل آفرید

من در انتخابات شرکت می کنم!


سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها اگرچند خبرداغ کشوررا رصد کنیم، یکی از آنها داغیِ خبر انتخابات است. و این که جماعتی بدان مشتاق اند و جماعتی از آن رویگردان. عده ای قصد وغرض هایی بکار بسته اند تا به مجلسی دیگر، ازجنس همین که آخرین نفس هایش را می کشد دست یابند، وکسانی دیگر، انتخابات را نمایشی بیش نمی دانند و بنا ندارند در این نمایش هیچ درهیچ، نقش سیاهی لشکررا بعهده بگیرند. خلاصه این که جماعتی به این مجلس طمع بسته اند و جماعتی از آن دل بریده اند. دراین میان، من می خواهم مخالف جریان رودِ معترضان شناکنم. می خواهم تمام نفرت ها و رنج ها و زخم هایم را درکیسه ای فرو بریزم وسرکیسه را ببندم و آن را پای دیوارخانه ی شما خاک کنم و با شما تا محل اخذ رأی بروم و رأی بدهم.

من ازهمه ی آنانی که تمایلی به حضوردرانتخابات ندارند، وازآنانی که به تحریمی نانوشته روی برده اند، تقاضا دارم بعد از مطالعه ی این نامه با من همراه شوند و تنور انتخابات را گرما بخشند. شاید پدران و مادرانی که هنوز خون فرزندانشان تروتازه و بلاتکلیف است به من بگویند: ای نابکار، آخرنیش خود را به جان این جنبش مظلوم فرو کردی و زهرخودت را ریختی و ذات ناجورت را برملا کردی. که می گویم: هرکسی را نقطه ضعفی است. بله، نقطه ضعف من، همین سخن گفتنِ ملایم با رهبراست. تا مگر خدا به دل او دست ببرد و پیش از آنکه خون معترضان به جوش آید، به جانب آنان متمایل گردد و به حقوق مسلمشان نظر کند.

رهبرگرامی،

زمان زیادی به روز رأی گیری نمانده است. ما با شما در انتخابات شرکت خواهیم کرد و به نمایندگان منتخب خود رأی خواهیم داد. حتماً. و با شما به آسمان خدا خواهیم نگریست، و آغوش خود را برای بارش برکات آسمانی اش خواهیم گشود. اطمینان دارم خدا در آن روز، در خنده های ما به تجلی درخواهد آمد و برشانه های مردم محزون ما بوسه خواهد زد و کدورت های آنان را به دست پروردگاری اش خواهد زدود. در روز رأی گیری، خود به چشم خود خواهید دید آنچه که بیش از همه به دل ما و شما می نشیند، چهره ی شاداب مردم است.

خواهیم دید که مردم در آن روز، از صمیم دل شادند. بله، آن شادمانی ای که سالها به حاشیه رفته بود، با همه ی استعداد آسمانی اش به خانه ها بازمی گردد و به دلها نفوذ می کند. خواهید دید که اسم شما به نیکی برزبانها جاری می شود وغریبه و آشنا به خود تبریک و به شما درود می گوید. بچشم خود خواهید دید که همین مردم، نفرت ها را دور می ریزند و آسمان “گذشت” را تا خود زمین پایین می کشند. ما و شما در روز رأی گیری، خدا را نیز شادمان خواهیم یافت. این شادمانی را می شود از برکاتی که خدا بر فهم مردم ما می بارد فهمید. تعجب نکنید. من راز این همه شکوه را یک به یک با شما می گویم.

در ترسیم این افق دگرگون، خدای گواه است که من به وادی تخیل و رؤیا سرفرو نبرده ام. من این روز را با همه ی فهم مختصرم در دسترس می بینم. شما در دوقدمی این افق مبارک ایستاده اید. کافی است دستی برآورید و لبخندی به صورت بدوانید و به روی مردم آغوش بگشایید.

درروز رأی گیری، مردمان خود را خواهیم دید که چند به چند سرود می خوانند و پای می کوبند و به صورت خندان خدا دست می کشند و برگونه های او بوسه می بارند. و خدا را خواهیم دید که با همه ی بزرگی اش به بوسه های مردم پاسخ می گوید و سفیران صلح و سلامت خود را به دلهای بیمار و نگران و سراسیمه ی ما گسیل می کند و دم گوش یک یک ما نغمه هایی از غروب غصه ها و طلوع لحظه ها می سراید.

درآن روز خوب، هرطایفه و هر جماعت به تناسب ذوق و سلیقه ای که دارد، به پای بوس آن شادمانی و آن فهم بزرگ می رود و هرکجا را که تیره و تاریک می بیند، آنجا را به نور حضورش روشن می کند.

درآن روز خوب، دراویش مان را خواهید دید که با لباس های سپید و کشکول ها و تبرزین های خود هوحق کنان از علی (ع) می خوانند. کمی که به اشعارشان توجه کنید خواهید دانست که در لابلای اذکارشان نام مبارک شما را نیز جای داده اند. یکی از آنها هسته ی بادامی را به شما هدیه می دهد و می گوید: من تا به صبح براین دانه ی بادام دعا باریده ام. تناول کنید تا مزه ی قدم زدن در راههایی که به آسمان خدا منتهی می شود به جانتان فرو شود. همو به شانه ی شما بوسه می زند و می گوید: از این که ما دراویش را به عزت انسانی مان باز بردید و از جفاهایی که هواداران شما برسرما فرو ریختند پوزش خواستید از شما سپاس داریم.

دخترکان ابتدایی را خواهید دید که درلباس های یک شکل، موهای قشنگ خود را در اطرافِ صورتِ فرشته گونشان آراسته اند و پرچم های رنگین خود را با پیچ و تابِ سرودی که برلب دارند، تاب می دهند. به محتوای سرودشان گوش کنید آقا، از شما می خوانند و از شما تشکر می کنند. از این که حکم خدا را در باره ی آنان آشکار فرموده اید. این که حجاب، یک امر شخصی است و به باور شخصی افراد مربوط است. چه برسد به این که دخترکان نا بالغ نیز به این پوشش اجباری تحکم شوند.

پسرکانِ ما چه؟ آنان با خوانشِ شعر شورانگیز” فردا از آنِ ماست” به آسمان خدا اشاره می کنند وجای شما را در کهکشانی که شرافت آن از زمین پیداست نشان می دهند. پسرکانی که پای می کوبند و کف می زنند و شما را به سفره ی شادمانی خویش فرا می خوانند. وشما، پیشانی یکی از آنان را می بوسید و دم گوشش می فرمایید: از مدرسه که باز آمدم، می آیم و با شما بازی می کنم. و برای من داستان همبازی شدن پیامبر با کودکان کوچه را تعریف می کنید.

زنان ما، برخی با حجاب های شایسته، وبرخی بدون حجاب، برای شما دست تکان می دهند و شناسنامه های خود را نشان شما می دهند. که یعنی: نگاه کنید آقا، ما به اشاره ی شما آمده ایم تا رأی بدهیم. شما اما چه می کنید؟ دست می برید و از آسمان خدا واژه های نیک برمی چینید و به آنان هدیه می دهید. برپوشش رویین آن هدیه ها، این عبارت شریف قرآنی نقش بسته است: ” لااکراه فی الدین”. و برای چندمین باراز بانوان سرزمین تان بخاطر آسیب های این سالهای پس از انقلاب پوزش خواهی می کنید. وآنان با بزرگواری از فرداهای خوب می گویند و می گویند: گذشته را به دست گذشته سپرده اند.

جوانان ما، چه دختر و چه پسر، در لباس های رنگارنگ، و با چهره هایی که از نشاطی عمیق به وجد آمده است، هیاهو می کنند و به شما شادباش می گویند. شما بزرگوارانه با تبسمی به وسعت فهم، پاسخشان را می دهید و بی صدا به من می گویید: من یک چنین صورت های نورانی را بخواب نیز ندیده بودم. و باز با نگاه به غوغای جوانان، به من می گویید: چقدر دلم برای تماشای این چهره ها تنگ شده بود. و این که: این همه شادمانی کجا مدفون شده بود و چرا باید از این جوانان دریغ می شده است؟ یکی از جوانان را پیش می خوانید و به بازوی او دست می نهید و به صورتش تبسم می بارید که: ما را بخاطر این که این همه سال شما را از بدیهی ترین حقوق انسانی تان دور ساختیم ببخشایید. و آن جوان، صمیمانه به صورت شما خنده می کند و می گوید: از این که در کنار ما هستید، خوشحالیم.

شما برای رأی دادن باید از میان دانشمندان و فرهیختگان سرزمین مان عبور کنید. آنانی که درایران بوده اند ویا بعد از سالها دوری اخیراً به میهن شان باز آمده اند. دانشمندان ما با تحسین به شما نگاه می کنند. نگاهی که برای شما تازگی دارد. شما تا کنون یک چنین نگاهی را تجربه نکرده اید. نگاه مخاطبان شما تا پیش از این، اغلب با ترس و تملق آلوده بود و شما شخصاً حس و حالِ این ترس ها و تملق ها را می شناخته اید. اما اکنون در این چهره ها نه ترس هست نه چیزی که به تملق آمیخته باشد. هرچه هست، ادب و احترام و سپاس و امتنانِ صادقانه است.

وشما به من می فرمایید: من چقدر به این چهره های سلیم و شریف محتاج بوده ام و خود نمی دانستم. یکی از دانشمندان ما دست شما را می گیرد و سپاس صورتش را نشان شما می دهد و می گوید: از این که درهمین فرصت باقیمانده، قدر خود و قدرمردم و سرزمین خود را دانسته اید و برای رهایی این سرزمین، برخواسته های فردی خود پای نهاده اید، از شما ممنونم. وشما سخنی برلب نمی آورید. چرا که آن بانوی دانشمند، اشک چشم شما را رصد کرده و معنای آن را فهمیده است.

هنرمندان ما برای شما راه می گشایند. عده ای به خاطر گل روی شما ترانه ای و تصنیفی اجرا می کنند. یکی از آنها جلو می آید و می گوید: آقا، ما هنرمندان، تا این تاریخ به شما و به این نظام و به این انقلاب پشت کرده بودیم. دلایلش را خودتان بهتر می دانید. اما اکنون با افتخار برای شما آثار هنری برآورده ایم و به این کار خود غرور نیزمی ورزیم. نقاشان و مجسمه سازان و موسیقیدانان و نویسندگان و فیلمسازان و شاعران و خوشنویسان و بازیگران و معماران،همه و همه، آثاری خلق کرده اند که هریک از آن آثارطعمی از شما دارد. اشک به چشمان شما هجوم می برد. به من می فرمایید: من چرا این همه صداقت را به دور دست ها تارانده بودم؟

درکنار خانواده های شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران، ایرانیانِ سرمایه داری که از اطراف و اکناف دنیا به کشورشان باز آمده اند، چشم به راه شمایند تا زیباترین الفاظ انسانی خود را نثار شما کنند. وشما با بوسیدن سریکی از نوادگان شهدا، دست سرمایه داری را که به تازگی به ایران باز آمده می فشارید و به او می فرمایید: اینک این سرزمین شما! ما خرابش کردیم و شما آبادش کنید. سرمایه دار ایرانی دست شما را به گرمی می فشارد و می گوید: ما هرکه بوده ایم و هرکه هستیم، ایرانی هستیم. دارو ندارمان را برای سرفرازی ایران فدا می کنیم. باشید و تماشا کنید. وهمو از این که شایستگان را، ونه صرفاً هواداران و خویشان و بی مایگان را به مدیریت و اداره ی کشور فرا خوانده اید از شما تشکر می کند.

با هرقدم به قدمی که شما برمی دارید و با هرتبسمی که به صورت می نشانید و با هرسخن شایسته ای که بر زبان می نشانید، مردمان جهان از رسانه های خود با شما همراهند و تولد یک گاندی دیگر را به هم تبریک می گویند. این که: دیدید درانسان ظرفیت هایی نهفته است که می تواند یک شبه، آری یک شبه دگرگون شود و فردای همان شب به پاسداران اطراف خود فرمان دهد: به پادگان های خود باز روید و از هرکجا که سرفرو برده بودید، سربیرون کشید و کار مردم را به خود مردم وا بگذارید. و به مأموران اطلاعاتی بفرماید: وای اگر برای شکستن متهمی دست بالا ببرید و برسراو هوار بکشید. چه برسد به این که او را بزنید و بکشید و جنازه اش را در یک جای بی نشان دفن کنید و خبری هم به خانواده اش ندهید.

طبق آماری که رسانه های جهان منتشر کرده اند، پربیننده ترین برنامه ی تلویزیونی تا آن روز، سخنان شما با مردم ایران و جهان بوده است. که در آن از مردم ایران خواسته اید گذشته را به دست گذشته بسپارند و از خطای خطا کاران بگذرند. وحتی اگر توان گذشت ندارند، خاطیان را هرکه هستند- به دست قانون بسپرند. دراین سخن یکجانبه، شما با صدایی که از عمق صداقت برمی آید، مردم ایران را به فردایی نوید داده اید که نمایندگان واقعی مردم و شایستگان و فرهیختگان و مدیران بایسته برسرکارند. وفرموده اید: من براین سرزمین بیست و سه سال رهبری کردم. اکنون که به پشت سرمی نگرم، شایستگی را در این می بینم که ایکاش مرا و ما را با نقد ها وآسیب شناسی خیرخواهان خصومت نبود.

ایکاش اداره ی کشور را به مدیران شایسته وا می نهادیم. ایکاش با مردم خودعبوس نبودیم. ایکاش برسرهمه ی مردم ونه جماعتی معدود بال می گشودیم. ایکاش با مردمان جهان درمی آمیختیم و واژه ی دشمن را از کثرت استعمال به فرسودگی در نمی انداختیم. ایکاش حضور بی دلیل خدا را به هرکجای جامعه فرو نمی فشردیم. ایکاش خود را زیرک تر و فهیم تر و نخبه تر و خبره ترو محق تر، و دیگران را نفهم و لازم الاطاعه ی محض نمی دانستیم. ایکاش بجای نظام، حفظ ارزش های انسانی را اوجب واجبات می دانستیم. ایکاش هیچ دخترو پسری به جرم های خنده دار از ما سیلی نمی خورد و سالهای جوانی اش را بخاطر توهین به ما و نظام و فلان مسئول خطاکار در زندان نمی گذراند. ایکاش ما جوانان کم سن و سال و معترض خود را که مختصر زاویه ای با گرایش ما داشتند، اعدام نمی کردیم. ایکاش به کار نمایندگان مجلس فرو نمی شدیم. ایکاش زبان مردم را از شدت ترس به لکنت در نمی انداختیم. ایکاش به قاموس قضا و قضاوت بها می دادیم. وایکاش به امتداد این همه ایکاش های شرم آور دچار نمی شدیم.

مردمان جهان سخنان صادقانه ی شما را “باور” می کنند. پیش از آنها، این مردم ایرانند که شما را باور کرده اند. شما در همان سخنان یکجانبه، فرموده اید: به دلیل این که حدوداً بیست میلیون نفر از مردم ایران به این انتخابات راضی نیستند، من با عنایت به اختیارات قانونی ام، زمان برگزاری انتخابات را به تعویق می اندازم تا همگان ونه بخش معدودی از مردم با تماشا و باورِ فضای فراخی که ایجاد شده، در انتخابات شرکت کنند. زندانیان سیاسی را آزاد می کنم. شخصاً به در خانه ی آقایان موسوی و کروبی می روم و جلوی دوربین های رسانه های جهانی، آنان را در آغوش می کشم و از آنان بخاطر رنج هایی که متحمل شده اند پوزش خواهم خواست. دخالت های فراقانونی را محو می کنم. خودم با همه ی وجودم بر روند این انتخابات نظارت می کنم. وسپس درکنار می ایستم و اداره ی کشور را به شایستگان و نمایندگان راستین مردم می سپارم.

به محل رأی گیری نزدیک می شویم. جماعتی از سنیان سرزمین مان به سمت شما می آیند و از این که آنان را در اداره ی استانهای سنی نشین مختار ساخته اید و درتهران و درهرکجا به آنان اجازه ی احداث مسجد داده اید تشکر می کنند. یکی از سنیان به شما می گوید: آقا جان، ما سنیان، پیش از آنکه سنی بوده باشیم، ایرانی بوده ایم و همچنان ایرانی هستیم. مگر می شود یک ایرانی به سرزمین مادری اش دل نسوزاند؟ وشما به شانه ی او دست می نهید و می گویید: درست می گویید عزیزمن، همه ی ما پیش از آنکه به عقیده ای و گرایشی متمایل و معتقد باشیم، ایرانی بوده ایم. پس این ایرانِ ما و شما. درهرکجا که دلتان با آن است آرام بگیرید و در اداره ی سرزمین تان سهیم باشید.

اقلیت های مذهبی و حتی کمونیست های ما نیز برای رأی دادن صف بسته اند. یکی از کمونیست ها پیش می آید و خوشحالی اش را از این که در دانشگاه به او کرسی تدریس پیشنهاد شده، نشان شما می دهد. یکی از بسیجیان به دست شما شاخه گلی می دهد و می گوید: از این که ما را از شر نیروهای خود سرو بی سواد و بد دهن و قمه به دست و چاقوکش رهایی بخشیده اید از شما سپاس داریم. وشما آن شاخه گل را تقدیم بانویی می کنید که سابق براین فاحشه بوده و به یمن برکاتی که برسرجامعه باریده، به آغوش خانواده بازگشته.

رسانه های جهانی خبر می دهند که مشاهده ی این همه تغییر در ایران، کشورهای تحریم کننده را به شرمندگی درانداخته و آنان یک به یک از پافشاری برتحریم ایران پس می کشند. همین رسانه ها، راز این عقب نشینی پی درپی را فشارافکار عمومی مردمان جهان اعلام می کنند.

پای صندوق رأی، یکی از خبرنگاران خارجی از شما می پرسد: چه شد که ناگهان ورق برگشت؟ وشما درنهایت شجاعت پاسخش می دهید: ما جای مردم هراسی را با خدا ترسی عوض کردیم. خبرنگار می پرسد: یعنی چه؟ توضیح می دهید: ما بجای این که از خدا بترسیم و رعایت سنت های حتمی او را بکنیم، به مردم هراسی دچار شده بودیم. خیال می کردیم اگر مردم سربرآورند و اعتراض کنند و جولان بگیرند، همه ی مناسبات هستی به هم می ریزد. به همین دلیل هیچگاه اجازه ندادیم مردم در این سی و سه سال سربلند کنند و به ما بگویند: چرا؟ حالا ما جای این دو تا را عوض کرده ایم.

در شعبه ی رأی گیری، شناسنامه ی خود را می دهید و برگه ای می گیرید. ظاهراً باید این رأی دادن مخفیانه باشد. و کسی نداند شما به چه کسی رأی می دهید. اما خودتان بدون این که از کسی اسم ببرید به من می فرمایید: بنا دارم به یک مسیحی رأی بدهم که تخصصش از همه ی مسلمانان و دوستان من بیشتراست. او را می شناسم و درباره اش تحقیق کرده ام. به یک کلیمی رأی می دهم که درتحلیل قانون دومی ندارد. او را نیز شناسایی کرده ام و به درستی نگاه او یقین دارم. می خواهم به یک زرتشتی نیزکه منصف تر از او ندیده ام رأی بدهم. این خانم زرتشتی، درعلم و ادب و فرهیختگی سرآمد است. به یک خانم هنرمند هم می خواهم رأی بدهم. او را درکار هنر متبحر و صاحب رأی یافته ام. می گویم: آقا این خانم هنرمند که شما می فرمایید بی حجاب و لاقید و قائل به برابری حقوق زن و مرد است. می فرمایید: این که بی حجاب است و قیودات مذهبی ندارد و یک چنین عقایدی دارد مهم نیست. همین که به وطنش و به انسانیت عشق می ورزد خواستنی است.

از شعبه ی اخذ رأی که بیرون می آییم به گنبد وبارگاه امام رضا(ع) اشاره می فرمایید و می گویید: به آستان قدس رضوی و هرکجا که تا کنون زیر نظر رهبری بوده دستور داده ام باید به حسابرسان دستگاههای نظارتی پاسخگو باشند. و سرآخر دست به سینه می نهید و به امام رضا سلام می گویید و از او برای آینده ی خود و آینده ی مردم ایران سرفرازی طلب می کنید.

برگ کاغذی به دست من می دهید و با نگاهی کوتاه به صورت من، روی برمی گردانید و به سمتی می روید. شما دور می شوید و من به عظمت مردی می نگرم که با درون خود جنگید و به سلامت از این نبرد بزرگ بدرآمد. دریک مدرسه ی کهن، طلاب فراوانی برای درس آموختن چشم به راه شمایند. من اطمینان دارم آنان، آنسوتر از درس خارج فقه و اصول، درس بی بدیل دیگری از شما می آموزند که مدرّس آن تنها و تنها خود شمایید ومردانِ صاحب نامی چون گاندی و نلسون ماندلا. و آن: ” از خود گذشتن بخاطر مردم ” است

مادر شهید سهراب اعرابی خود را به من می رساند و با من به دور شدن شما می نگرد. به او می گویم: از خون فرزندتان بگذرید بانو. می گوید: گذشتم. همان لحظه ای که این مرد ذره ذره برخود پای می نهاد و از مردم حلیت می طلبید، گذشتم.

به برگ کاغذی که شما به من داده اید نگاه می کنم. می بینم با خط خوش به پاسداران و اطلاعاتی ها نوشته اید: ” وسایلی را که سالها پیش از نوری زاد و دیگران برداشته اید، به آنان بازگردانید. دزدی، دزدی است. چه از جانب یک ولگرد گرسنه باشد، چه از جانب پاسداران و اطلاعاتی هایی که یک روز مردمان فلک زده ی این سرزمین بدانها امید بسته بودند. درانتهای نامه مرقوم فرموده اید: حسابرسی از پولهایی که برداشته اید و برداشته ایم، وحسابرسی از ظلم هایی که کرده اید و کرده ایم، بماند بعهده ی نمایندگان راستین مردم”.

 

 

 

 

 

 

 

امید کوکبی: در دادگاه بی صلاحیت و تحقیر آمیز شرکت نخواهم کرد

 

تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۰, ساعت ۱۳:۱۰

 

 جـــرس: امید کوکبی، دانشجوی نخبۀ ایرانی که ماههاست در بازداشت و بلاتکلیفی به برده و همچنان خود و خانواده اش تحت فشار نهادهای امنیتی قرار دارند، طی نامه ای به رئیس قوه قضائیه، ضمن شرح گوشه ای از آنچه در دوران بازجویی ها و روند دادگاهی شدن بر وی گذشته، از عدم حضور مجدد خود در دادگاه مربوطه، به دلیل "عدم صلاحیت" خبر داد.

 

به گزارش  جرس، این دانشجوی ممتاز محبوس در زندان اوین، در نامه خود به صادق لاریجانی، با اعتراض به برخوردهای زشت و تحقیرآمیز صورت گرفته با خود، ضمن بیان اینکه "دادگاه نه تنها بی طرف نبوده و صلاحیت رسیدگی به پرونده اینجانب را ندارد"، خاطرنشان می کند: "اكنون به عنوان عكس العمل طبیعی یك زندانی كه به حرمت و حقوق اولیه انسانی او توهین شده است اعلام می كنم كه بعد از این حاضر نیستم در این دادگاه حضور یافته و از خود دفاعی بكنم و اگر هم اجباراً مرا به دادگاه ببرند قطعاً سكوت كرده و دفاعی نخواهم كرد تا ایشان با فراغ بال به آنچه كه از قبل برای من تجویز كرده اند حكم دهد."


متن نامه امید کوکبی که در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:

ریاست محترم قوه قضائیه
حضرت آیت اله صادق آملی لاریجانی
سلامٌ علیكم
اینجانب امید كوكبی فرزند نوبت، زندانی بند 350 زندان اوین دومین باری است كه برای شما نامه می نویسم و امروز كه این نامه را تحریر می کنم حدود 10ماه است بدون هر گونه دلیل و مدركی (و شاید در اثر یك سوء تفاهم) در بازداشت به سر می برم . پس از چند بار تفهیم اتهام متفاوت از جمله شركت در تجمعات غیر قانونی و اخلال در نظم و امنیت ، نهایتاً اتهاماتی واهی و بی اساس که روحم را آزرده كرده است با عنوان « ارتباط با دول متخاصم و كسب درآمد نامشروع » را به من تفهیم كردند كه یقیناً این اتهامات با توجه درخواستها و عملكرد مسئولین امر كاملاً منافات دارد و با هیچ منطق و عقل سلیمی همخوانی ندارد . چگونه می شود به كسی كه متهم به جاسوسی یا ارتباط با اجانب است اطمینان كرد و او را به محرمانه ترین و سرّی ترین بخش اسرار نظام دعوت كرده و از او درخواست همكاری نمود‌؟ دعوت های مكرر مسئولین امنیتی و اطلاعاتی و تحت فشار قرار دادن خانواده ام جهت متقاعد كردن من به همكاری و نشان دادن در باغ سبز و وعده حمایت های مختلف همچون آزادی و ادامه تحصیل در همان دانشگاه قبلی خودم (دانشگاه آستین تگزاس) برای كسی كه تاكنون هیچ فعالیتی خارج از دانشگاه و محافل علمی دنیا نداشته و با عالم سیاست بیگانه است چه معنا و مفهومی را تداعی می كند ؟ و در پشت این اتهام زنی ها و فشارها چه هدفی نهفته است‌ ؟ اگر چه من به عنوان یک ایرانی حاضر به همه گونه خدمت و جانفشانی برای کشورم هستم لیکن بنده همیشه این استدلال وپاسخ را به بازجویان و نمایندگان اعزامی از نهادهای مختلف داشته و دارم كه : امروز كه هیچ خطایی نكرده ام و هیچ اطلاعی از موضوعات و فعالیت های محرمانه نظام ندارم با من اینگونه رفتار می شود و تمام زندگی و خانواده ام را به واقع گروگان گرفته اند . در آینده اگر راضی به همكاری شوم و به سبب آن از این اطلاعات و اسرار مطلع شوم با من چه رفتاری خواهد شد ؟ و چه چیزی را برای حصول اطمینان و اعتمادشان از من به گروگان خواهند گرفت ؟


جناب آقای لاریجانی
تنها گناه من این بوده و هست كه تحصیلاتم منحصر به فرد بوده و درایران كسی در این رشته تخصص و تحصیلات من را ندارد و از بد حادثه ظاهراً این تخصص شدیداً مورد نیاز واقع شده است . اما این مرقومه را جهت دفاع از بی گناهی خودم برای شمانمی نویسم و البته امیدی هم به شنیدن یا اهمیت دادن به آن ندارم ، زیرا نه تنها به نامه اول من « كه با سختی توانستم از زندان برای شما ارسال كنم » كوچكترین توجهی نکردید و از آن نامه هم سوء تعبیر شد و موجب تشدید فشارها بر من گردید ،بلكه دلیل نگارش این نامه، گلایه از مجموعه تحت امر شما و به خصوص دادگاه رسیدگی كننده به پرونده من است ،كه حتی از نمایش و تصویرگری یك دادرسی به ظاهر قانونی و بی طرفانه عاجز مانده و به وضوح و آشكارا به قوانین و مقررات و مصالح نظام و كشور بی اعتنایی کرده و بدتر از آن اینكه در جلسه دادگاه با عصبانیت اقدام به تحقیر و تهدید من كرده و با به كاربردن الفاظی كه اینجانب شرم دارم در این نامه به ذكر آنها بپردازم ، از من به اصرار می خواست كه مطابق خواسته وی اقرار به ارتباط با آمریكا و خیانت به كشورم كنم .


ریاست محترم
این دادگاه نه تنها بی طرف نبوده و صلاحیت رسیدگی به پرونده اینجانب را ندارد بلكه در یک نظام اسلامی و قائل به اخلاق و عدالت و مهرورزی ، این ویژگی های اخلاقی ، قطعاً صلاحیت هر قاضی ای را برای تصدی پست قضایی زایل كرده و شایستگی نشستن بر این مسند را سلب می کند . مگر دعوی و اتهام من شخصی و متوجه اوست كه اینگونه بر من پرخاش و توهین و تهدید می كند؟ قاضی ای که به متهم بدون هیچ دلیل موجهی توهین و تحقیر و پرخاش نماید دیگر بی طرف نیست و طبق قانون هم صلاحیت رسیدگی به پرونده را
ندارد .

لذا اكنون به عنوان عكس العمل طبیعی یك زندانی كه به حرمت و حقوق اولیه انسانی او توهین شده است اعلام می كنم كه بعد از این حاضر نیستم در این دادگاه حضور یافته و از خود دفاعی بكنم واگرهم اجباراً مرا به دادگاه ببرند قطعاً سكوت كرده و دفاعی نخواهم كرد تا ایشان با فراغ بال به آنچه كه از قبل برای من تجویز كرده اند حكم دهد هر چند كه ممكن است این موضوع موجب طولانی تر كردن عمدی زمان رسیدگی به پرونده من شده ( كه خود نوعی مجازات فرد پیش از محاكمه است ) و نیزهمچنان كه در این مدت به بسیاری از مواد قانونی ( از جمله رسیدگی به اعتراض من به قرار بازداشت و یا عدم تمدید قرار بازداشت پس از گذشت یك ماه و یا حق ملاقات با وكیل ) عمل نشده و تا امروز اجازه ملاقات با وكیل را به بنده نداده اند ( و معلوم نیست كه وكلای محترم چگونه می خواهند در دادگاه از من دفاع كنند. ) و یا ممكن است این نامه تظلم خواهی من موجب شود باز هم بر من غضب کرده و بیشتر سخت گیری کنند.


بنابراین از محضر آن مقام محترم تقاضا دارم به این حداقل انتظار من كه جزء حقوق اولیه یك زندانی است توجه كرده و با واگذاری امر رسیدگی به پرونده به شعبه ای دیگرشرایط را برای برگزاری یك دادگاه موجه و بی طرف و با رعایت اصول اخلاقی و حقوق شهروندی فراهم فرمایند.

امید كوكبی 2/9/1390 زندان اوین بند 350

 

 

 

 

 

 

حامد کمیلی: از مردم به دلیل برخی کارهای قبلیم عذرخواهی می کنم

 

تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۰, ساعت ۴:۴۱

 

 جـــرس: حامد کمیلی، بازیگر جوان سینمای ایران، که به دلیل ایفای نقش در فیلمی تحت عنوان «پایان نامه»، وقایع و شهدای حوادث بعد از انتخابات را مورد تخطئه و تخریب قرار داده بود، طی دو برنامه تلویزیونی پی در پی، از مردم کشور و هنرمندان عذرخواهی کرد.

 

کمیلی که جهت توضیح فیلم آخرش «اخلاقتو خوب کن»، به برنامۀ موسوم به «هفت» با اجرای فریدون جیرانی دعوت شده و کارنامه هنری خود را شرح می داد، در انتهای برنامه و در فرصت یک دقیقه ای که کارگردان و مجری به وی داده بودند، طی اظهاراتی غیر منتظره گفت: "الآن فرصتی هست که من از مردم و جامعه سینمایی عذرخواهی کنم چون فیلم هایی از من دیدند که از من انتظار نداشتند. در یک سال اخیر فرصتی پیش آمد که من کارنامه کاری ام را در این مدت مرور کنم. در این مدت من فیلم هایی بازی کردم. ممکن هست انتخاب های من غلط بوده یا شرایط دیگری پیش آمده باشد."


بلافاصله بعد از گفتن این عبارت، مجری اعلام کرد که "دیگر وقت نیست و تمامش کن" و سریعا به نحوۀ فروش بلیط های جشنواره فیلم فجر پرداخت.


گفتنی است، اشاره حامد کمیلی از انتخاب های غلط و محل عذرخواهی، بازی وی در فیلم "پایان نامه" بود که با واکنش تند مردم روبرو شد.


پایان‌نامه فیلمی ایرانی به کارگردانی حامد کلاهداری و تهیه کنندگی روح‌الله شمقدری و با بازی حامد کمیلی، بهاره افشاری، کامران تفتی، چکامه چمن‌ماه، نیما شاهرخ‌شاهی و با حضور داریوش ارجمند، محمدرضا شریفی‌نیا، احمد نجفی و جمشید هاشم‌پور است. این فیلم به حوادث پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ می‌پردازد. ابتدا شایع شد بازیگر اصلی فیلم لیلا اوتادی است و در نقش ندا آقاسلطان بازی می‌کند. تنها سه ساعت پس از اعلام خبر بازی لیلا اوتادی در نقش ندا، خبرگزاری فارس، در گفت‌وگویی با لیلا اوتادی این خبر را تکذیب کرد. او اخباری را که دربارهٔ بازی‌اش در فیلم پایان‌نامه در نقش ندا آقاسلطان منتشر شده بود کذب محض خواند. تنها ساعتی پس از انتشار این خبر اعتراض مخالفان در شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک و بالاترین آغاز شد. صفحه مخالفان لیلا اوتادی در شبکه اجتماعی فیس بوک تنها در کمتر از هفت ساعت به سه هزار عضو رسید. جواد شمقدری، معاون سینمایی وزیر ارشاد، در مورد خبر ساخت فیلمی دربارهٔ ندا آقاسلطان گفت داستان پایان‌نامه را خوانده و ربطی به موضوع ندا آقاسلطان ندارد. امیر آقایی نیز که قرار بود در این فیلم بازی کند به دلیل تغییر نسخه اولیه فیلم‌نامه از بازی در این فیلم انصراف داد. نام سارا خویینی‌ها نیز به عنوان بازیگر این فیلم اعلام شد که او نیز از بازی در پایان‌نامه خودداری کرد.


به گزارش سحام نیوز، پایان‌نامه در روزهای ابتدایی اکران عمومی خود با شکست تجاری مواجه شد و سایت پرده سینما این فیلم را فیلمی شکست خورده در تبلیغ محتوایش ذکر کرد .


پایان‌نامه برای اولین بار در بیست و نهمین جشنوارهٔ فیلم فجر در بهمن ۱۳۸۹ نمایش داده شد. این فیلم در یک نظرسنجی میان منتقدان سینمایی به عنوان «بدترین فیلم سال» انتخاب شد و بنا به گزارش شاهدان، مردم در سینما آنرا هو می کردند که بلافاصله محمد حسینی وزیر ارشاد مدعی شد "هو کنندگان این فیلم درجشنواره فجر اغتشاشگر بوده‌اند."


فیلم پایان نامه درباره ۴ جوان ۲ دختر و ۲پسر- است که همگی برای تحویل پایان نامه یکی از آن ها که روزبه(حامد کمیلی) نام دارد، به دنبال استادشان می روند اما از خانه ای سردرمی آورند که مثلا محفل سبزهاست.
در این قسمت که اسباب خنده فراوانی شد، مردی که ادعا می کرد از لندن آمده اخبار جنبش سبز را ارائه می کرد. چهار دوست دانشگاهی به دلیل رفتن به خانه مهم سبزها، مورد هجوم و ترور قرار می گیرند و در نهایت ۳ نفر از آن ها کشته می شود. از میان دو دختر یکی که ترانه نام دارد با اشاره به ترانه موسوی در یک درگیری تیر می خورد و موسیقی فیلم نیز مزاحمت ایجاد نمی کند. دختر دوم هم که تیر می خورد، مثل ندا آقاسلطان از دهانش خون می ریزد.


شجاعت عذرخواهی
همچنین رضا رشیدپور در برنامه «شب شما بخیر» هجدهم دی ماه گفت "مهمان تلفنی برنامه امشب جوان خوشتیپی است که خیلی زود ستاره سینما شد."


سپس حامد کمیلی روی خط آمد و بعد از جواب دادن به چند پرسش، در انتهای مصاحبه گفت: "آقای رشید پور می خواهم همین جا از همه مردم ایران بخاطر یکی از کارهای قبلی که انجام دادم عذر خواهی کنم."


این هنرمند جوان آنقدر فروتنانه این مساله را عنوان کرد که رشیدپور که سعی می کند در این برنامه متفاوت باشد و کمتر پنهان کاری کند گفت: "عذرخواهی به این صورت رک و راست شهامت زیادی می خواهد که تو شهامتش رو داشتی. حامد جان منظورت فیلم پایان نامه بود؟ حامد هم در پاسخ با آهی که کشید گفت "آقای رشید پور! مردم ما اینقدر آگاه هستند که نیاز به توضیح اضافه نباشد. باز هم ازشون معذرت می خواهم."

 

Reply all
Reply to author
Forward
0 new messages